Quantcast
Channel: forex
Viewing all 339 articles
Browse latest View live

پایان نامه با موضوع سبک شناسی

$
0
0

پایان نامه با موضوع سبک شناسی

عنوان اصلی سبک شناسی در زبان ارمنی

پدیدآور بابومیان,سارو

گرایش رشته زبانشناسی همگانی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1357 

--------------------------------------------------------------------------------

 عنوان اصلی گاهنگاری مقایسه ای و سبک شناسی سفال های رحمت آباد فارس

پدیدآور عزیزی خرانقی,محمدحسین

گرایش رشته باستان شناسی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1386 

--------------------------------------------------------------------------------

 عنوان اصلی سبک شناسی تطبیقی فرانسوی و فارسی مبتنی بر دیدگاهژان پل وینه و ژان داربلنه

پدیدآور نقشگر,محمد

گرایش زبان و ادبیات فرانسه

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1389/06/31 

--------------------------------------------------------------------------------

 عنوان اصلی تأثیر شاهنامة فردوسی در آثار اخوان ثالث در حوزة سبک شناسی،داستان‏پردازی و روایات اساطیری

پدیدآور مرشدی,هانیه

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1388/09/24 

عنوان اصلی سبک شناسی در زبان ارمنی

پدیدآور بابومیان,سارو

گرایش رشته زبانشناسی همگانی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1357 

--------------------------------------------------------------------------------

 عنوان اصلی گاهنگاری مقایسه ای و سبک شناسی سفال های رحمت آباد فارس

پدیدآور عزیزی خرانقی,محمدحسین

گرایش رشته باستان شناسی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1386 

--------------------------------------------------------------------------------

 عنوان اصلی سبک شناسی تطبیقی فرانسوی و فارسی مبتنی بر دیدگاهژان پل وینه و ژان داربلنه

پدیدآور نقشگر,محمد

گرایش زبان و ادبیات فرانسه

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1389/06/31 

--------------------------------------------------------------------------------

 عنوان اصلی تأثیر شاهنامة فردوسی در آثار اخوان ثالث در حوزة سبک شناسی،داستان‏پردازی و روایات اساطیری

پدیدآور مرشدی,هانیه

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1388/09/24 

-------------------------------------------------------------------------------

 عنوان اصلی سبک شناسی نثر تاریخی دورة تیموری

پدیدآور رضایی, محمد

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1381 

-------------------------------------------------------------------------------

 عنوان اصلی سبک شناسی شعرشاملو درچهار چوب زبانشناسی ساخت گرا

پدیدآور امیرعلایی, ندا

گرایش رشته زبانشناسی همگانی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1378 

----------------------------------------------------------------------------

اصلی سبک شناسی پیکره ای بازنمایی گفتار،نوشتار و اندیشه در متون روایی فارسی (داستان و روزنامه)

پدیدآور ره گوی,رخشنده

گرایش رشته زبانشناسی همگانی

مقطع دکتری تخصصی

تاریخ دفاع 1387/06/17 


تجلی فلسفه، عرفان و تصوف در ادب پارسی

$
0
0

تجلی فلسفه،عرفان و تصوف در ادب پارسی

بخش نخست

 

 

 

ادب و ادبیات چیست؟

 

در باب واژه ی ادب و این که منظور از ادب و ادبیات چیست سخنان گوناگون گفته‌اند و تعریف های گوناگونی برای ادب و ادبیات کرده‌اند که هیچ یک جامع نیست. البته مفهوم آن تا حدی برای همه ی مردم روشن است و منظور از آن را کم و بیش در می‌یابند بدون آن که نیازی به قالب‌گیری در تعریف و حدود معینی باشد. آیا می‌توان مرزی و حدی برای ادبیات ملت ها قایل شد و اگر می‌توان حدی برای آن دانست، دامنه ی آن تا کجا کشیده می‌شود؟ ، من هنوز نتوانسته‌ام احساس را از اندیشه باز شناسم و اصولن نمی‌دانم و یا نتوانسته‌ام بدانم که احساسات مردم از اندیشه های آنان جدا باشد و جه امتیازی میان اندیشه های منطقی و احساسات ذوقی پیدا کنم ، روزگاری گفته می‌شد همه ی اندیشه‌های انسانی در همه ی شئون فلسفی است ، من نمی‌دانم که آیا چه گونه می‌توان خود را از دانش‌های معمول عصر و زمان برکنار داشت و باز هم ادیب و نویسنده و یا شاعر بود، ادبیات کهن ما پر است از اندیشه های علمی و مذهبی و عرفانی ، اگر دیوان ها و نوشته‌های شاعران و بزرگان باستان را بررسی کنیم، این امر برای ما مسلم می‌شود که ادیب نمی‌تواند از دانش های روزگار خود به یک سو باشد – زیرا ادب با همه ی شیون زندگی انسانی سر و کار دارد در هر حال چون ما نتوانستیم برای ادب و ادبیات مرزی و حدی معین کنیم، از تعریف آن صرف نظر کردیم و از اتلاف وقت و بی هوده‌گویی خود را برکنار داشتیم ، آن چه مسلم است هر ملتی زبانی دارد و ادبیاتی یعنی آن چه خواسته‌های وی را بیان می‌کند و احساسات لطیف او را بازتاب می دهد و بدیهی است که این امر در مرحله ی بعد از زبان معمولی است که از لوازم ضروری و اولیه ی انسان هاست و بدون آن انسان ها را توانایی زندگی ولو در سطح حیوانی نیست و باز آن چه مسلم است این زبان معمولی که بیان نیازمندی های روزمرّه ی انسان ها را می‌کند کافی نیست و تا حدود خورد و خوراک و پوشاک ارزنده است. و بلکه در سطح بالاتر آدمی را زبان دیگری لازم است که رشد دهنده ی روح و روان است ، روح آدمی را صیقل و جلا می‌دهد ، تیرگی ها را از دل می‌زداید ، احساسات و عواطف او را بر می‌انگیزد ، قلب او را به جنبش و هیجان می‌کشاند ، آن زبان زبان اب و ادبیات است .

 

در این مرحله از زندگی یعنی زندگی ادبی، انسان در می‌یابد که رسالت وی در این جهان تنها خورد و خواب نیست بلکه رسالت مهم تری بر عهده دارد و انسانیت به این نیست که تنها گلیم خود را از امواج متلاطم برکنار دارد و در نجات خود بکوشد ، انسان آن است که برای سعادت نوع خود گام بردارد.

پس شک نیست که اندیشه ها و اندیشه‌های انسانی در سطح انسانیت یکی از عناصر مهم ادب است.

مشخص نیست پیش از این که کتاب نوشته شود و یا نوشتن اختراع شود و ادبیات ملت ها به گونه های نظم و نثر و اندیشه های فلسفی مدون شود، پدران و نیاگان ما که در صحراها و بیابان ها و غارها زندگی می‌کرده‌اند و عمده ی کار روزانه ی آنان شکار و احیانن پرورش حیوانات بوده است در چه سطحی از ادب بوده‌اند و نوع احساس آنان در برابر طبیعت و رویدادها و حوادث و در برابر جامعه‌های کوچک خود چه گونه بوده است. آن چه از منابع تاریخی به دست می‌آید آن که آنان پس از فراغت از کار روزانه و جنگ وستیز با ایل ها و قوم های همسایه گرد هم می‌نشستند و در اطراف خدایان و کارهای روزانه و باورهای نو و کهن خود داستان‌سرایی می‌کردند و دلیری‌ها و شجاعت‌های خود را برای یکدیگر نقل می‌کردند و احیانن سرودهایی که یک نوع از تجلیات روحانی است می‌خواندند و بدین طریق احساسات و اندیشه‌های خود را بیان می‌کردند.

پایه ی ادبیات

مدت ها ادبیات ملت ها بر پایه ی نقل روایات و داستان خودنمایی می‌کرد و به طور قطع زندگی انسان هیچ‌گاه از ادبیات قومی و بیان داستان خالی نبوده است. ما از تاریخ نیاگان و نسل های گذشته ی انسان ها به جز بخشی از داستان ها و اندیشه ها و اندیشه‌های مذهبی چیزی در دست نداریم و حتا تاریخ مردم باستان به صورت نقل و داستان‌سرایی به ما رسیده است و احیانن جنبه‌های اجتماعی دوران های گذشته را هم باید از همین داستان ها به دست آورد.

می‌توان گفت پیش از آن که به ادبیات منثور توجه شود و نثرهای ادبی به صورت نوشته درآید، سرودها و شعرها مدون و نوشته شده و به ادبیات منظوم توجه شده است.

بدیهی است که شعرها و منظومه های اولیه در سطح ابتدایی و بسیار ساده و بی‌پیرایه بوده است و دور نیست که پس از سرودهای مذهبی نخست سرودها و شعرهایی که پیرامون شجاعت ها و حماسه‌های ملی دور می‌زده است پدید آمده باشد. در این مورد سرودها و مزامیر داود را می توان مثال زد.

به طور قطع هر اندازه انسان ها توانسته‌اند زندگی اجتماعی خود را مرفه‌تر و تجمع های خود را استوارتر کنند، ادبیات و اندیشه‌های آنان مترقی‌تر شده و رو به تکامل رفته است، نقش مذهب در این میان از همه مهم تر بوده است و می‌توان گفت که پایه و پایه ی ادبیات از عواطف و احساسات مذهبی سرچشمه گرفته است.

به هر حال در دوران چوپانی افزون بر شعرهای حماسی در باره ی دلاوری ها و جنگ و جدال و توصیف عظمت خدایان و بت‌های محلی و قبیله‌ای و سرودهای مذهبی نوعی از سرود و زمزمه و شعرهای چوپانی و بیابان گردی پدید آمده است، و گویا شعر به معنی حماسی با پدید آمدن اوضاع سیاسی پدید آمده است، ولو به صورت ابتدایی و رعایت همان سیاست های قبیله‌ای.

هنگامی که مدنیت‌ها نیرومند ‌تر می‌شود و ملت های متمدن رم و یونان و چین و ایران بنیاد تمدن جهان را می‌ریزند، ادبیات تجلیات دیگری پیدا می‌کند و احساسات و عواطف انسانی گوناگون می‌شود و از صورت ساده ی ابتدایی بیرون می‌آید. رنگی منطقی و فلسفی به خود می‌گیرد و احیانن در خدمت سیاست‌ها و یا مذهب ها قرار می‌گیرد ، نوع اندیشه های و اندیشه‌ها دگرگون می‌شود، ‌جنگ ها منظم شده و تحت ضابطه در می‌آیند، حکومت ها قالب های ویژه ای به خود می‌گیرد ، نیازمندی های انسان ها گونه ی دیگری می‌شود. صنعت و صنعت‌گری پدید می‌آید و خواه ناخواه ادبیات منثور و منظوم پدید می آید و مطابق با اوضاع و احوال اجتماعی دوره و زمانه در می‌آید. شعرهای غنایی تکامل می‌یابد و به تدریج نظامی به خود می‌گیرد و گذشته از ادبیات حماسی ادبیات دینی رونق پیدا می‌کند. داستان هایی در اطراف سحر و غیب گویی و جنّ و شیاطین ساخته می‌شود چنان که در افسانه‌های بابل و اساتیر هندی دیده می‌شود و به تدریج اوضاع سیاسی و اقتصادی و اخلاقی و دینی دگرگون می‌شود ، روح فردی از ادبیات کم و بیش خارج می‌شود و روح جمعی پیدا می‌کند. حکم و موعظه و اندرزها پدید می‌آید چنان که نمونه ی کامل آن در ادبیات بودایی و زردشتی دیده می‌شود.

ادبیات کهن پارسی

آن گونه که از متن های مذهبی و منابع تاریخی به دست می‌آید، در ایران قدیم ادبیات دینی عمیقی وجود داشته است که بنای آن اغلب بر پایه ی اخلاق اجتماعی نهاده شده است و آن گونه که گفته شده است مردم پارس در قدیم بر دو دسته بوده‌اند ، دسته ی باورمند به خدای یگانه و دسته ی دیگر پای‌بند ثنویت و دوگانه پرستی ، البته این امر تصوری بیش نیست و ما اکنون نمی توانیم به طور قطع در باره ی باورهای مردم ایران کهن اظهار نظر کنیم و شاید از موضوع این مقاله خارج باشد. ولی آن چه مسلم است پی روان آموزش های زردشت مردمی یکتاپرست بوده‌اند. این مطلب را شیخ اشراق، فیلسوف بزرگ ایران نیز تأیید کرده است.

آموزش دینی زردشت بر این پایه است که انسان باید به دوستی و راستی توجه کند و اهورا مزدا را پرستش کند، زیرا وی نمودار کامل گفتار و کردار نیک است و از اهرمن که نمودار نادرستی و بد کرداریست دوری کند، در دین زردشت خدای خیر بر اهرمن که خدای شرّ است غالب می‌شود، دنیا باید همه خیر و خوبی و زیبایی شود و حکومت خیر مطلق برقرار شود. و مسایلی دیگر در باب حلول ارواح طیبه و خبیثه در ابدان مطرح شده است که دور نیست خاستگاه آن ادبیات بودایی هندی باشد .

آبادانی سرزمین ها و کشاورزی یکی از اموری است که کاملن مورد توجه دین زردشت بوده است (نگاه کنید به : قصه الادب فی العالم – احمد امین و زکی نجیب – قاهره ۱۹۴۳م) .

نور و ظلمت

در ادبیات و فلسفه ی زردشت نور و ظلمت که ظاهرن  کنایه از همان خیر و شر و اهورا مزدا و اهرمن است، اغلب خودنمایی می‌کند که بعدها در دوران اسلامی در فلسفه ی اشراق شیخ شهاب الدین سهروردی و کسانی پس از او دیده می‌شود.

عزیز الدین نسفی از عارفان به نام ایران نیز کاملن متأثر از همین فلسفه است، چنان که در "اسلام کامل" وی آمده است: « ای درویش عالم دو چیز است: نور و ظلمت، یعنی دریای نور است و دریای ظلمت، این دو دریا با یکدیگر آمیخته‌اند، نور را از ظلمت جدا می‌باید کرد تا صفات نور ظاهر شود و این نور را از ظلمت اندرون حیوانات جدا می‌توانند کرد از جهت آن که در اندرون حیوانات کار کنانند و همیشه در کارند و کار ایشان این است که این نور را از ظلمت جدا کنند.

ای درویش انسان کامل این اکسیر را به کمال رسانید و این نور را همه ی از ظلمت جدا گردانید از جهت آن که نور هیچ جای دیگر خود را کماهی ندانست و ندید و در انسان کامل خود را کماهی بدید و دانست .

ای درویش این نور را به کلی از ظلمت جدا نتوان کردن که نور بی‌ظلمت نتواند بود و ظلمت بی‌نور هم نتواند بود، ‌هردو با یکدیگر بوده‌اند و با یکدیگر خواهند بود. » (انسان کامل، برگ  ۲۰۴).

و بدین ترتیب دیده می‌شود که در دوران دینی و مذهبی ادبیات خاص اخلاقی نمودار می‌شود و ادبیات حماسی ملی افزوده می‌شود؛ و شاید هم ادبیات دینی دوشادوش ادبیات حماسی و داستان ها پدید آمده باشد .

البته باید یادآوری کردکه منظور از دینی که در این جا گفته می‌شود تنها دین توحیدی نیست، بلکه ادیان به طور اعم از بت‌پرستی گرفته تا ثنویت و توحید در جلوه دادن به ادبیات نقش بسیار مؤثری داشته است. اگر دیده می‌شود که کلمه هایی مانند بت، بت خانه، بتکده، آتش، آتشکده، گلخن، بت عیار و جز آن ها در نثر و نظم فارسی وجود دارد و معنی های استعاری و مجازی به خود گرفته و کلمه هایی مانند مغ، مغان، پیر مغان و مغبچه معانی خاصی را افاده کرده است و جنبه‌های سمبلی یافته است، در آغاز کار به حقیقت به کار رفته است و معانی حقیقی از آن ها خواسته شده است، ولی این کلمات چون از لحاظ لفظی و معنایی که در آغاز ایفا می‌کرده است، جالب و مورد توجه و احیانن زیبا بوده‌اند، همچنان در اندیشه ها و داستان های مردم باقی مانده‌ و ادبیات را مقهور خود کرده‌اند و در دوره های خاص اجتماعی و دینی معانی دیگری به خود گرفته‌اند و کلمه هایی مانند ترسابچه، زنّار، خرابات، پیر دیر، دیر و جز آن ها خود نمونه و جلوه ی خاصی است از مذاهب که ادبیات فارسی را رنگ آمیزی کرده است.

ادبیات در اندیشه‌های فلسفی و عامیانه

در آغاز سخن خود یادآور شدیم که منظور از ادبیات به معنی عام کلیه ی اندیشه ها و اندیشه‌های مردم است. پاره‌ای از این اندیشه ها و اندیشه‌ها از مذاهب و باورهای دینی باستانی سرچشمه می‌گیرد و پاره ی دیگر از جهات سیاسی و اقتصادی و بخش مهم آن بازتاب دهنده ی احساسات انسانی است در موضوع های گوناگون طبیعی و یبان زیبایی های طبیعت.

و سرانچام اندیشه‌های انسان در باره ی طبیعت و مظاهر گوناگون آن و از اوضاع موجود و یا گذشته ی اجتماعی به طور اعم، سرچشمه می‌گیرد و بخش دیگری خواست و ایده‌آل انسان ها را بیان می‌کند.

و گفتیم که فلسفه به معنی عام خود نمی‌تواند از ادبیات جدا باشد و اصولن اندیشه ها و اندیشه‌های انسانی در هر یک از موضوع های جهان در اجتماع بشری بازتاب ویژه ای دارد و نظام ویژه ای را ایجاب می‌کند ، آیا می‌توان موسیقی و هنر را از ادبیات جدا دانست؟

و به هر حال در طبقه‌بندی علوم در مکتب‌های گوناگون فلسفه که نمونه ی کامل آن ها «اخوان الصفا» است که مجموعه ی رساله های آن دایره المعارف بشری است، عنوان خاصی به نام ادبیات وجود ندارد. این دایره المعارف شامل رساله‌های گوناگون است که در آن ها در باره ی اعداد و اشکال هندسی، ‌نجوم، جغرافیا، موسیقی، صنعت، اخلاق، منطق و به ویژه ایساغوجی یا کلیات خمس، مقولات عشره، طبیعیات، ‌کون و فساد، ‌تکوین معادن، گیاهان، تکوین حیوانات، ترکیب اجساد، حساس و محسوس، سیر تکامل نطفه، احوال انسان، نشو و رشد نفوس انسانی، ارزش و حدود شناسایی انسان، حکمت مرگ و زندگی، ‌لذات و رنج ها، خطوط و واژه‌های معمول، عقلیات و نفسیات انسان ها، عشق و ماهیت آن، بعث و قیامت، حرکات اجسام، علت و معلول ها، حدود و رسوم اشیاء، آراء و دین ها، سیر و سلوک و طریق الی الله، اعتقادات اخوان، کیفیت معاشرت و برخورد با افراد، ماهیت ایمان و خصلت های گروندگان، نوامیس الهی و پیامبری، چه گونگی احوال روحانیان، انواع سیاسات، ماهیت سحر و جادو و مسایل بسیار دیگری سخن رقته است.

آیا ما می‌توانیم مجموع آن چه را که اخوان الصفا در باب نفسانیات و عادات و رسوم و قوانین مذهبی و اجتماعی انسان ها شرح کرده‌ است از ادبیات بیرون بدانیم .

خاستگاه تصوف و عرفان در ایران و اسلام

پیش از این گفتیم که ادیان به طور اعم در پایه‌ریزی نوعی از ادبیات سهمی به سزا داشته‌اند و با وجود تحولات و دگرگونی هایی که در جامعه‌ها پدید آمده است و اوضاع ادبی نیز دوشادوش دگرگونی های جوامع انسانی دگرگون شده است. همچنان که باورهای دینی و مذهبی و احکام و مقررات آن در ادبیات و حتا در زبان ملت ها عامل بسیار مؤثری باقی مانده است و این خود نمودار این معنی است که اصول مذهبی ثابت و پابرجاتر از اصول اقتصادی و دگرگونی های سیاسی است. ادبیات کهن هندی بودایی از لحاظ جنبه‌های خاص عرفانی که داشته است به گونه ی مستقیم و یا غیر مستقیم در ادبیات دنیا به ویژه در ادبیات فارسی نقش مهمی داشته است. یکی از نمونه‌های اندیشه ها برهمنان هندی که مستقیم وارد ادبیات فارسی شده ‌است و یا نخست در ادبیات پهلوی و سپس فارسی، کتاب کلیله و دمنه است که همه آن را می‌شناسند .

در بخش طبیعیات  رساله های اخوان الصفا از این سبک بسیار استفاده شده است که به زبان حیوانات و پرندگان مسایل اجتماعی و اندیشه‌های بشری بیان شده است .

در داستان ها و قصه‌های باستان این گونه اندیشه‌ها بسیار دیده می‌شود و دور نییست که در اوضاع خاص سیاسی ناچار بوده‌اند خواست انسان ها را به صورت داستان های مرغان و چارپایان و یا جن و پری بیان کنند و شاید هم جنبه‌های بلاغی امر قوی‌تر بوده است.

گذشته از اندیشه ها و اندیشه‌های ذوقی هندی اندیشه ها دانایان یونان هم به گونه ای مستقیم از راه روابط فرهنگی میان ایران و یونان که احیانن مدرسه های بزرگ ایران بوده است و هم غیر مستقیم از راه اسلام به ادبیات ایران راه یافته است.

 اندیشه ها ذوقی و ادبی از طریق ترجمه به طور مؤثری از یونان به ادبیات فارسی وارد شده است. اثر مباحث الفاظ و صناعات خمس منطقی را در ادبیات فارسی نمی‌توان منکر شد و حتا انکار فلسفی و اجتماعی یونان و جنبه‌های ذوقی و هنری افلاتونیان و یا نو افلاتونیان سرتاسر ادبیات کهن پارسی را در بر گرفته است.

این گونه اندیشه ها و باورها در کتاب های عرفانی و دیوان های اهل ذوق بسیار دیده می‌شود. گذشته از جنبه‌های ذوقی و هنری و اجتماعی یونان و حتا باورهای مربوط به تناسخ و سیر ارواح که آمیخته ای از هند و یونان است، جنبه‌های خشک فلسفی نیز در ادبیات فارسی فراوان است. بسیاری از داستان های چینی و قصه‌های مربوط به اندیشه‌های آن سرزمین و سرزمین های ملت های متمدن دیگر مانند روم و حکایت هایی از حبش و زنگبار در ادبیات کهن ایران خودنمایی ‌کرده است. این داستان ها که احیانن به صورت مجموعه ی منطق الطیر عطار و جز آن در آمده است حکایت از دقت و موشکافی ادیبان و دانایان این سرزمین می‌کند.

. در باب تصوف و عرفان و خاستگاه آن بحث هایی مفصل کرده‌اند که آیا تصوف اسلامی و یا ایرانی اسلامی ریشه ی هندی دارد یا نه؟ ممکن است به این صورت بحث کردن به واقعیت نزدیک نباشد، زیرا به طور مسلم تصوف هندی و همه ی تصوف‌های دیگر در عرفان و تصوف اسلامی اثر داشته است و  باید گفت هر نوع فکری در جهان شرق در هم آمیخته است و در یکدیگر اثر کرده است. نوع برداشت اندیشه ها و اندیشه‌های شرقی از هند و سند و چین و ماچین و ایران و غیره همه مشابه و به هم نزدیکند. حال اگر اسلام با تعلیمات خاص خود رنگ دیگری به این اندیشه ها داده و آن ها را در قالب های خاص خود ریخته است، بحث دیگریست . عزیز الدین نسفی در باب سلوک اهل هند، بحثی خاص دارد که راه و روش و سلوک آن ها را بیان می‌کند و مبانی سلوک آن ها را بر نور و ظلمت می‌داند و ما می‌دانیم که تجلیات روح عرفانی و دینی زردشت نیز بر پایه ی نور و ظلمت است.

بحث در این که آیا در دین زردشت فلسفه ی خاصی بوده است یا نه، به طور قطع بحث بی هوده ای است، و شاید این بحث به طور کلی متأثر از تعصبات خاصی باشد که اکنون جای بحث آن نیست.

ایران زمین، خود خاستگاه عرفان و حکمت ذوقی اشراق است

این مطلب قابل پذیرش نیست که ملت متمدنی با همه ی آثار و نمونه‌هایی که از تمدن و فرهنگ شگفت آور آن به دست آمده است فلسفه نداشته باشد و از لحاظ ادبیات ذوقی و احیانن حماسی بی‌بهره باشد. در حالی که در ابتدایی‌ترین ملت ها آثار بدیعی از ادبیات و ذوقیات آن به دست آمده است . با وجود تعصبات ضد مذهب ایرانی و اصرار در محو آثار ادبی به وسیله ی متعصبان مذهبی کلمه هایی مانند مغ، مغبچه، پیر مغان، آتش یا آتشکده در ادبیات فارسی پس از اسلام دیده می‌شود که اغلب محور پایه ای کار آن ها است. بسیاری از کلمات قصار و امثال و حکمی که هم اکنون در ادبیات عرب دیده می‌شود و در دوران خلفای اموی و عباسی به زبان عربی نقل شده است ، از امثال و حکم فارسی است و ریشه ی پهلوی دارد و بی‌جهت نیست که شیخ شهاب الدین سهروردی پادشاهان ایران را مانند کیخسرو مبارک جزء انبیاء و پیامبران به شمار می‌آورد .

سیر فلسفه در ایران و اثر آن در ادب فارسی

اقبال لاهوری در سیر فلسفه در ایران می گوید : «برجسته‌ترین امتیاز معنوی مردم ایران گرایش آنان به تعقل فلسفی است» و پس از آن مقایسه ای میان اندیشه‌های برهمنان هندی و فکر فلسفی ایرانی می‌کند و می‌گوید : «برهمن نازک اندیش هندی بر وحدت درونی هستی دست می‌یابد، ایرانی نیز چنین می‌کند، اما برهمن هندی می‌کوشد که این وحدت کلی را در همه ی آزمایش های جزیی زندگی بجوید و در مظاهر گوناگون هستی منعکس ببیند، حال آن که ایرانی تنها به دریافت کلیت این وحدت خوشنود است و برای سنجش عمق و وسعت آن تلاش نمی‌ورزد. ذهن ایرانی چون پروانه‌ایست سرمست، از گلی به گلی پر می‌کشد و ظاهرن هیچ گاه صورت کلی باغ را در نمی‌یابد. از این جاست که ژرف ترین اندیشه ها و عواطف مردم ایران در ادبیات پراکنده‌ای که غزل نام دارد و نمایشگر روح لطیف هنری آنانست تجلی می‌کند».

در جای دیگر گوید : «در تاریخ اندیشه ی آریاییان، ایرانی نخستین پایگاه از زردشت ، حکیم ایران باستان است. هنگامی که در دشت های آسیای میانه سرودهای ودایی پرداخته می‌شدند، آریاییان ایران که از گشت و گذار دایم به تنگ آمده بودند به زندگی سکونی تن در دادند و آغاز کشاورزی کردند» و سپس علت های ستیزه و کشمکش هایی که میان آریاییان ایرانی و غیر ایرانی به وقوع می‌پیوست شرح داده است و در باب خدایان و تقسیم خدایان و نام آن ها بحث کرده است. سپس به مسایل دینی و فلسفی بر پایه ی آموزش زردشت پرداخته است و پدید آمدن فرقه‌هایی را در دین زردشت مانند زندیکان و مغان و زروانیان و کیومرثیان بررسی می‌کند، زردشت را به عنوان یک حکیم عالی قدر  مورد ستایش قرار می‌دهد که در سطح بالاتری به سوی وحدت و یکتا‌پرستی گراییده و با وجود کثرت عینی به وحدت هستی گرویده است. (۱)

به جز اندیشه های فلسفی و دینی بودا و زردشت اندیشه های دینی و اخلاقی یهود نیز در پایه‌گذاری ادبیات جهان بی‌تأثیر نبوده است و به طور قطع اسراییلیات به ادبیات جهان و به ویژه ایران و اسلام خدمت کرده است، اخبار و حکایت ها و داستان های اسراییلی حتا در متن های مذهبی اسلام و ادبیات عرب و ایران پس از اسلام کم نیست.

از ابراهیم خلیل الله و اسحاق و یعقوب نبی یعنی پدربزرگ اسراییلیان گرفته تا سلیمان نبی و داود پدر وی به طور کامل در ادبیات شرق زمین جلوه‌گری می‌کند و در این باب داستان ها گفته شده است که به نثر و به نظمن در ادب کهن پارسی بازتاب یافته است.

خاستگاه ورود این داستان ها در ادب عرب و ایران نخست قرآن مجید است که شمه‌ای از آن ها را ضمن داستان ابراهیم و قربانی کردن اسماعیل و سرد شدن آتش نمرودیان بر ابراهیم و داستان موسا و فرعون و هارون و حکایت زلیخا و یوسف و جز آن ها در قرآن آمده است.

جلوه ی اسراییلیات در ادب فارسی

اشاره رفت که خاستگاه ورود اسراییلیات در ادب فارسی نخست قرآن مجید است که داستان های معروف اسراییلی را در موردهای خاصی بیان کرده است این داستان ها که بخشی مانند داستان یوسف و زلیخا جنبه‌های ذوقی دارد جلوه ی خاصی به ادب منثور و منظوم پارسی کهن پس از اسلام داده است و خاستگاه داستان پردازی های دیگر نیز شده است و دور نیست که داستان وامق و عذرا و مجنون و لیلی از این روش بهره‌مند شده باشد.

بخش مهمی از ادب پارسی پس از اسلام بر پایه ی این داستان ها است .

گذشته از قرآن، اخبار و روایت های بسیاری در این باب نقل شده است که بعدها به طور کامل در ادب عرب و به ویژه ادبیات فارسی جلوه‌گری کرده است.

در کتاب "قصه الادب فی العالم" آمده است : «ادب عرب زنجیره‌ایست از سلسله ی آداب سامی قدیمی که در شبه جزیره ی عربستان درخشان شده ، عبریان در مسیر خود از صحرای سینا و اردن بگذشتند و در ملک فلسطین مستقر شدند و پیش از این که در سرزمین فلسطین سکونت کنند به زبان آرامی که نزدیک به عربی است سخن می‌گفتند و سپس زبان کنعانی را پذیرفتند.»

مهم ترین اثری که از آن ها مانده است که به طور قطع در ادب عربی اثر بسیاری گذارده، کتاب مقدس عهد عتیق است و به دنبال آن عهد جدید که بنای کار عیسویان است.

تورات پایه ی ادب عربی و دیانت یهود است همان گونه که در واقع پایه ی دیانت مسیح نیز هست. پس از تورات کتاب تلمود است که در حقیقت تفسیری است بر تورات. داستان پیامبران و تاریخ شاهان و قضات بنی اسراییل و حکایت میقات و مناجات های حضرت موسا با خدای جهان از چیزهایی است که هم در ادب عرب و هم در ادب ایران نقش مؤثری دارد، به ویژه داستان های مناجات های او جنبه‌های خاص عرفانی و ذوقی در ادب فارسی به خود گرفته است.

و حتی بنا بر پژوهشی که عبد الرحمن بدوی در مقدمه ی "اشارات الهیه" ی ابو حیان توحیدی کرده است خاستگاه مناجات‌نامه‌ها در اسلام ، مزامیر داود است البته ایشان در این باب پژوهش های ارزنده‌ای کرده‌اند.

تأثیر ادبیات یونان در ادبیات فارسی

به طور خلاصه اشاره رفت که اندیشه ها و اندیشه‌های دانایان یونان در ادب پارسی تا حدود زیادی اثر گذاشته است. این تأثیردر ادبیات ایران از دو راه انجام شده است، یکی مستقیم و از راه اختلاط یونانیان با مردم ایران در جنگ های اسکندر مقدونی و از راه جلب دانشمندان و فلاسفه و پزشکان یونانی و یا تحصیل کردگان یونان در مدارس عالی ایران و دیگری از راه اسلام است که پس از نقل و ترجمه ی علوم یونان و ورود آن در جهان اسلام اندیشه ها دانشمندان و بزرگان ایران زمین را مقهور خود کرد و به دنبال آن ادب پارسی به شکلی آشکارا از این گونه اندیشه ها متأثر شد .

البته کار به همین جا پایان نمی‌پذیرد و آمدن علوم و فلسفه ی یونان در جهان اسلام یک سلسله امور دیگر را به دنبال دارد که اثر آن ها در ادب فارسی بسیار بیش از اصل فلسفه و علوم عقلی یونان است و آن پدید آمدن اندیشه ها کلامی و پدید آمدن فرقه‌های اشعری و معتزلی است که بخش مهمی از ادبیات منظوم و منثور قدیم پارسی را به خود مشغول کرده است و این امر غیر از اندیشه ها و آرای اسماعیلیان و زیدیان و فرقه های دیگر است که خود داستانی جداگانه دارد. نمونه ی این گونه اندیشه ها دیوان ناصر خسرو و آثار دیگر اوست.

افزون بر علوم عقلی داستان ها و اساتیر یونانی نیز در ادبیات جهان اسلام وارد شد، ولی تأثیر اندیشه های فلسفی یونانی در ادب شرقی بسیار بیش از تأثیر ادبیات یونانی است.

چنان که می‌دانیم ادبیات یونانی و آثار ادبی آنان بعدها به وسیله ی کشورهای دیگر مغرب زمین نشر و گسترش یافته است و از آن طریق در عصر جدید به ادبیات ایران و کشورهای دیگر راه یافته است.

علم بلاغت و معانی عربی نیز از علوم بلاغی یونان سرچشمه گرفته است و به ویژه فنون خطابه و برهان و جدل و سرانجام صناعات پنج‌گانه ی منطقی، پایه‌گذار علوم بلاغی ادب عرب و سپس مؤثر در ادبیات فارسی است که نگارنده ی این مقاله تحت همین عنوان نوشته است.

باید دانست که آن چه از ادب فارسی زیادتر تحت تأثیر این علوم و فنون واقع شده است پارسی پس از اسلام است که از سده های سوم به طور کامل استقرار یافته است و می‌دانیم که ادبیات فارسی پس از اسلام در اندک زمانی در همه ی بلاد ایران و شبه قاره ی هندوستان و کشورهایی چند گسترش یافت و نیز شکی نیست که ادبیات فارسی پس از اسلام دنباله ی ادبیات پیش از اسلام است .

 تأثیر ادبیات فارسی در ادب عرب

در کتاب قصّه الادب فی العالم آمده است که زبان و ادبیات عرب از ادب و تمدن فارسی بهره‌های زباد گرفته است و تمدن و فرهنگ قدیم ایران به فرهنگ و تمدن عرب پیوستگی خاص پیدا کرد و عرب و عجم را به هم اتصال داد و از همین راه بود که لغات عربی به نحو چشم گیری وارد در ادب پارسی شد، هم در زبان و هم در ادب به گونه ای که زبان علمی پارسی انباشته از واژه‌های عربی شد. گذشته از این  مملکت ایران مهد زبان عرب شد به طوری که بزرگ ترین دانشمندان عربی‌نویس ایرانی بودند و در دیگر علوم و فنون نیز دانایانی بزرگ از این سرزمین برخاستند و بسیاری از کسان به عربی کتاب نوشتند و شعر گفتند.

صاحب لباب‌الالباب گوید: نخستین کسی که به فارسی شعر گفت بهرام گور بود، وی نیز شعر را از مردم عرب آموخت و شعرهایی از او نقل می کند.

لیکن آن چه معروف است نخستین کسی که در شعر فارسی دستی داشت و دیوانی از او موجود است همان رودکی شاعر معروف است که شاعر دوره ی سامانیان بود. و با وجودی که شعر رودکی و چند تن از کسانی که پس از وی آمدند عاری از پیرایه و ساده است با این حال از لحاظ بیان احساسات و ذوق و لطافت در درجه ی اول است و از این جهت شعر پارسی پس از اسلام مهیا و مستعد پذیرش اندیشه های دقیق عرفانی بوده است. حتا در شعرهای  حماسی فردوسی اندیشه ها دقیق عرفانی جلوه‌گر است، چنان که در آغاز دفتر اول گوید:

بنام خداوند جان و خــرد / کزین برتر اندیشه بر نگذرد

خداوند نام و خداوند جای / خداوند روزی ده رهنــمای

سپس در وصف خرد و عقل راهنمای آدمی سخن را به اوج رسانده و در مقام بیان آفرینش جهان و جهانیان گوید:

 که یزدان ز ناچیز چیز آفریـد / بدان تـا توانایــی آرد پدیــد

سر مایه ی گوهران ایـن چهـار / برآورده بی‌رنج و بی روزگار

یکـی آتشی برشــده تابناک / میان آب و باد از بر تیزه خاک

و همین طور در وصف عناصر چهارگانه و مزاج های عنصری و آفریده های دیگر گوید:

چو زین بگذری مردم آمد پدید / شد این بندها را سراسر کلید

پذیرنـــده ی هو ش و رای و خـرد / مر او را دَد و دام فرمان بــرد

همان گونه که دیده می شود وی به به ترین و زیباترین وجهی آدمی را تعریف کرده است و این تعریف‌ها نه تنها بر پایه ی فلسفه و منطق استوار شده است بلکه به طور دقیق و رسایی ناظر به اخبار و آیه های اسلامی نیز هست.

وی در توصیف مقام و منصب علی‌بن ابی‌طالب و حصرت رسول گوید:

علی را چنین گفت و دیگر همین / کز ایشان قوی شد بهر گونه دین

نبـی آفتـاب و صحابـه چـو مـاه / بهـم بسته ی یکــدگر راســت راه

منـم بنـــده ی اهــل بیــت نبــّی / ستاینـده ی خــاک پــای وصّـــی

حکیم این جهان را چو دریا نهاد / برانگیخته مـوج ازو تنــد بـــاد

خردمند کــز دور دنیـــا بدیــد / کرانــه نه پیــدا و بن ناپدیـــد

و سرانجام اندیشه های اسلامی با جنبه‌های گوناگون آن از فلسفه ی ‌نظری و عملی، صفات ذات و افعال خدا و نحوه ی سلوک و رفتار انسان با خانواده و جامعه و رعایت اصول انسانی در شعرهای فردوسی دیده می شود.

عنوان ها یا سمبل‌های ادبیات فارسی

افزون بر کلمه ها و اصطلاح هایی که خاستگاه تاریخی دارند و به اعتبارهای تاریخی خاصی وارد ادبیات پارسی شده و اکنون تا حدودی جنبه‌های تاریخی آن ها فراموش شده اند و یا اصولن آن جنبه‌ها را از دست داده و خود به عنوان دیگری اصالت پیدا کرده اند مانند کلمه های مغ و مغبچه که بعدن در این مورد بحث خواهیم کرد، عنوان های خاصی که محور بخش های مهمی از ادبیات منظوم و منثور فارسی شده اند بسیار است.

پاره‌ای از این عنوان ها همان گونه که اشاره شد اصالت ایرانی دارد، مانند سمک عیار و خسرو و شیرین و شیرین و فرهاد و پاره‌ای از آن ها اصالت عربی دارد، مانند مجنون و لیلی و وامق و عذرا و بخشی دیگر اصالت عبرانی دارد، مانند داستان یوسف و زلیخا، سلیمان و بلقیس و داود و جز آن ها و سرانجام بسیاری از داستان های ایرانی و یا هندی و چینی که اکنون بازشناختن آن ها دشوار است وارد ادبیات پارسی شده است.

نوجویی یا اندیشه‌های زمان

در طول تاریخ دگرگونی های فکری بسیاری پدید آمده است، نسل جوان همیشه به دلایل خاصی خواستار محیط نو و تاره‌تری است و با وجودی که بسیاری از خواست‌ها و اندیشه‌های آنان در طول تاریخ فرم‌گیری نمی شود و در قالب های منظم درنمی آید، با این حال باید گفت همین نوجویی‌ها زمینه را برای پیشرفت های فکری و ادبی و اجتماعی مساعد می کند و رقته رقته محیط اجتماعی را دگرگون می سازد.

بسیاری از انقلاب های علمی و ادبی در طول تاریخ از یک سو علیه وضع گذشته و از سوی دیگر در مبارزه با وضع موجود است، ولی نباید انتظار داشت که هر فکر نویی فورن فرم گیری شود و چه بسا جامعه این گونه احساسات و هیجان ها روحی و فکری را طرد کند و و این احساسات چه بسا در طول تاریخ نظام خاصی به خود بگیرد.

نمونه ی این وضع در سده های سوم و چهارم هجری کاملن دیده می شود. یعنی عصر ابوحیان توحیدی و اخوان‌الصّفا. در این عصر دو دسته طرفداران وضع کهنه و پی روان وضع نو و تازه خواهان در برابر هم صف‌آرایی می کنند. این دوران را باید به طور قطع، عصر انقلاب فکری نامید و با وجودی که افرادی مانند صاحب بن عباد و ابن عمید به گذشته و اندیشه های قدیمی و نظام موجود سخت پای‌بندند، کسانی مانند ابوحیان توحیدی و اخوان الصّفا علیه همه ی نظام های فکری و ادبی و سیاسی به مبارزه می‌پردازند.

نمونه ی این گونه اندیشه ها و اندیشه‌های متضاد در کتاب «مقابسات» ابوحیان توحیدی و نیز رساله های اخوان الصّفا است.

در این زمان در اثر نابه سامانی ها، خلافت بغداد و دیگر مراکز اسلامی با دسته‌هایی که از جمله اخوان الصفا را باید در رأس همه ی آن ها قرار داد مبارزه می کنند. عرب ها خود را تافته ی جدا بافته می دانند و خلافت اسلامی را از آن خود می‌شمارند. مردم ایران فساد دربار خلافت را نمی‌توانند تحمل کنند و علیه آن قیام می کنند و با اندیشه‌های نژادپرستی عرب ها مبارزه می کنند، از این رو مرکز خلافت سست و ناتوان می شود.

جماعت اخوان الصفا که نمونه ی کامل خواست جامعه‌های اسلامی و از مقتضیات زمانند در پشت پرده خود را پنهان می کنند و علیه همه ی اندیشه ها و باورها و آرایی که تا آن تاریخ به نام اسلام ابراز می شود مبارزه می کنند. هنوز مسلم نشده است که جمع اخوان الصفا طرف دار خلافت فاطمیان مصر باشند و شاید هم به طور کلی هم با خلافت بغداد و هم با خلافت فاطمیان مصر مبارزه کرده باشند. آن چه مسلم است اینان خواسته‌اند به یکباره نظام سیاسی و فکری اسلامی را دگرگون کنند و شاید از این جهت هم باشد که در بخش های عقلی و مکتب فلسفی خود فیثارغورثیان را برگزیده‌اند، زیرا می دانیم که جمعیت فیثارغورثیان نیز علیه نظام فکری و سیاسی یونان به مبارزه برخاسته‌اند و دیده میشود که آنان بر این شدند که نخست نظام فلسفی یونانی را واژگون کنند تا نظام سیاسی آن سرزمین دگرگون شود. البته در این راه افلاتون نیز گام های مؤثری برداشت و بر این بود که نظام سیاسی تابع نظام فکری و تربیتی است و شاید کتاب جمهوریت وی نیز بر همین پایه نوشته شده باشد.

اخوان الصفا از یک سو پایه ی کار خود را بر کتاب های فیثاغورثیان می گذارند و از سوی دیگر از اندیشه ها و آرای افلاتون در باب ناموسیات متأثر می شوند.

و به طور قطع این جمعیت در بخش های گوناگون فکری و ادبی اثری به سزا داشته‌اند، محصول آرا و اندیشه‌های آنان در ادبیات فارسی مندرج شده است.

جمعیت اخوان الصفا در نیمه ی اول سده ی چهارم در بصره پدید آمد و در مدت کمی دامنه ی کار و تبلیغات خود را گسترش داد.

دکتر طه حسین در مقدمه ی رسایل اخوان الصفا چاپ مصر ۱۳۴۷ ﻫ گوید: «که من در این امر شکّی ندارم که ابوالعلاء معّری از کسانی است که به شعبه ی این جمعیت که در بغداد بود پیوسته است  یعنی در اواخر سده ی چهارم که ابوالعلاء به بغداد مسافرت کرد به این جمعیت پیوست، طرف داران و یا لژ این جمعیت که در بغداد بود روزهای جمعه محفل داشتند، این معنی در سقط‌الزند ابوالعلاء منعکس است و حتا نام کسانی که در این محفل بوده‌اند برده شده است و من در کتاب یادنامه ی ابوالعلاء این موضوع را شرح داده‌ام و حتا ما می توانیم حّل بسیاری از مشکلات لزومیات ابوالعلاء را در رسایل اخوان الصفا بیابیم. »

رسایل اخوان الصفا آینه ی تمام نمای اوضاع فکری و سیاسی سده ی چهارم جامعه‌های اسلامی است. لزومیات و رساله ی الغفران ابوالعلاء نیز نمودار همین معنی است.

در این عصر نوعی انقلاب فکری که در عالم اسلام سابقه نداشت در میان اندیشمندان پدید آمد، فلسفه و دانش را به همه ی مردم عرضه کردند و آن را از وضع انحصاری بیرون آوردند.

ارزش ادبی این رساله ها در سطح بسیار عالی انکار نشدنی است و با وجودی که بسیاری از جنبه‌های فکری آنان در ادبیات فارسی منعکس شد به طور کامل اندیشه ها و آرای آنان فرم نگرفت و مورد پذیرش همه  قرار نگرفت.

اندیشه‌های فلسفی در اسلام و اثر آن در ادب فارسی

همان گونه که در مقاله ی دیگر گفته‌ام فلسفه در جهان اسلام پیش از آن که جنبه‌های عقلی محض داشته باشد رنگ کلام و احیانن جنبه‌های عرفانی و ذوقی به خود می گیرد و چنین نیست که تنها عّلاف و نظام معتزلی و اشعری به فلسفه رنگ کلام داده باشند، بلکه فلاسفه نیز به طور آگاه و یا ناخودآگاه چنین کردند و کلام و فلسفه را هر دو دسته در خدمت دین قرار دادند.

بخش مهمی از ادبیات منثور و منظوم فارسی بارتاب دهنده ی این گونه اندیشه های متضاد است که هر یک از گویندگان و سرایندگان مانند عطار، مولوی، سنایی، سعدی، حافظ، ابوسعید ابوالخیر، خواجه عبداللّه انصاری، منوچهری، عنصری، ناصرخسرو، قبادیانی، خاقانی، انوری با توجه به باورهای کلامی و مذهبی خود شعر گفته و یا نثر نوشته‌اند، یکی شیعی، یکی حنفی، یکی حنبلی، یکی شافعی، یکی زیدی و یکی اسماعیلی است و …

معارف اسلامی و ادبیات فارسی

اشاره شد که دین اسلام دین توحید و یکتاپرستی است و بر همین بنیاد پایه ی آزادگی و حریت گذاشته می شود و همه ی بت های جمعی و فردی و قبیله‌ای را در هم می‌ریزد.

در دین اسلام تا حدود زیادی امتیازهای طبقاتی برداشته می شود چنان چه قرآن می گوید: اِنّ اکرمک عنداللّه أتقیکم و پیامبر گفت  : «بهشت از آنِ کسی است که خدا را فرمان برد اگر چه برده ی حبشی باشد و دوزخ از آنِ کسی است که نافرمان باشد اگر چه سّید قرشی باشد.»

و با این اصول دانش و فرهنگ را همگانی اعلام می کند، بردگان را آزاد می کند و منشور آزادی غلامان تیره بخت را صادر می‌کند.

از حوصله و مجال این مقاله خارج است که بخواهیم متن های ادب عربی وفارسی را جزء به جزء بررسی کنیم و شیوه ی تفکر ادیبان را در سده های گوناگون از این جهت مورد رسیدگی قرار دهیم، لیکن آن چه مسلم است و به طور کلی باید گفت شاعران و نویسندگان در دوران های گوناگون تابع خواست ارباب نفوذ وقت بوده‌اند. به ویژه آن که اداره ی زندگی آنان به دست صاحبان زر و زور بوده باشد. از آن جمله اند مبلغان و مروجان دینی و بر این اصل دیده می شود که در دوران خلفای بنی‌امیه و به دنبال آن بنی‌عباس سیک و روش کار ادیبان و نویسندگان و علمای مذهب دگرگون می شود و پایه ی کار خود را بر جلب حمایت و رضایت حاکمان وقت می گذارند. از یک سو احکام عبادی و اجتماعی دین دگرگون می شود و از سوی دیگر بنای کار ادبیات واژگون می شود. امیرالمؤمنین‌ها ساخته می شوند که در عین انجام همه گونه اعمال و رفتار از آخرین پله ی امیرالمؤمنینی فرود نمی‌آیند، پایه ی تملق و چاپلوسی در مکاتبه های اداری و غیر ارادی گذارده می شود.

شاعرانی عربی سرای از هر سو به سوی مرکز خلافت روان می شوند، مدح و ثنای خلفا را می کنند و آنان را به درجه ی پیامبری و بلکه خدایی می رسانند و حکم ها و فرمان های آنان را فرمان خدا می دانند. این وضع در دوران بعد نیز سیره و عادت می شود و در ادب پارسی نیز به شکل محسوسی نفوذ می کند به طوری که پاره‌ای از شاعران و نویسندگانی پدید می آیند که اصل و فرع کار خود را بر بت‌تراشی و بت‌پرستی می گذارند، مدیحه سرایی هنر می شود و همین تا آخر.

تصوف اسلامی و ادبیات فارسی

باید توجه داشت که صوفیان نخستین در اسلام همان مردمان زاهد و عابد بودند و آن چه این کسان را به زهد وادار کرده است  همان ترس از عذاب الهی و هول از روز حساب است و آن چه انسان ها را از تعلق به دنیا بر حذر می داشت همان قرآن و اخبار بود، ترس از دوزخ، ترس از گناه بود.

سپس حبّ و دوستی خدا و برگزیدگان و اولیاء او و البته می دانیم که کار و کوشش در راه کمک به بندگان خدا در اسلام خود عبادت به شمار می آید، سعدی می گوید:

عبادت به جز خدمت خلق نیست / به تسبیح و سجّاده و دلق نیست

و بنابراین اصل رهبانیت و گوشه‌گیری در اسلام روا نیست، امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در راه خدا خود از پایه‌های اسلام است که صوفیان اولیه کاملن بدان ها پایبند بودند.

لیکن این اندیشه ها به این صورت که تقریبن جنبه‌های شریعت آن بیش تر بود تا طریقت، باقی نماند و با این گونه اندیشه ها به استقبال فلسفه و اندیشه ها یونانی و هندی می روند و ذوق شرقی ایرانی را نیز بدان می‌افزایند و مسأله ی حبّ و معرفت بالاصاله مورد توجه واقع می شود و بسیاری از اندیشه های افلاتون و نو افلاتونیان و مسیحیت در اندیشه ها و باورهای مسلمانان وارد می شود و سرانجام اندیشه ها و اندیشه‌های متفکران و ادیبان مملّو از اندیشه ها ذوقی ایرانی و مسیحی و هندی و یونانی و اسکندرانی می شود و همه ی این اندیشه ها در ادبیات منثور و منظوم فارسی خودنمایی می کند و اصطلاح هایی درهم که جنبه‌های گوناگون دارد در ادبیات فارسی دیده می شود مانند: فقر، مجاهدت، توکل، اخلاص، تجرید، سلوک، طریق آخرت، ایثار، زهد، حمد و ثنا، انابت، قضا، قدر، رضا، تسلیم، کرامت، عبودیت، وجد، حال، عزلت، صومعه، یوسف مصری، می، می خانه، بت، بت خانه، بتکده، آتشکده، هندو، لیلی، مجنون، سبا، ملکه ی سبا، جام، خلوت، خلوتیان، کعبه، خرابات، رند، خرابات مغان، پیر مغان، دیر، پیر دیر، ترسا، ترسا بچه، ناقوس، زنّار، اهل دل، صبا، شوخ، شوخ چشم، گل و ریحان، چشم مخمور، پروانه، فتنه، هدهد، بلبل، دام، جادو، چشم جادویی، نگارخانه، نگارخانه ی چین، حلقه ی کمند، عنقاء، سیمرغ، سپاه حبش، تیر بلا، خضر، الیاس، یعقوب، ظلمات، آب زندگانی، خدنگ غمزه، جام جم، نافه ی تاتاری، خال هندو، بت خانه ی چین، نافه ی مشک، مطربان سحری، مصطبه، کنج میکده، سلیمان، خال سیاه، ید و بیضاء، نغمه ی رباب، چاه کنعان، قلزم، ساز، چنگ، رباب، طارم اعلی، ارغنون، عندلیب، حجاز، پرده نوازان، مسیحا دم، دم مسیحا، خم خانه، راهب دیر، حرم عشق، صوامع ملکوت، صبوحی، ندیم مجلس، پیر عشق، ساغر، بلقیس، سه اقنوم، سه ارواح، سه خوان، گنج قارون، گنج فریدون، مشّاطه، نطاق، هفت حجله ی نور، هفت دریا، هفت خاتون، هفت اقلیم، هفت اجرام، هفت کوکب، هندو بچه، عبهر عشق، اهرمن، براق، اخگر، آیینه ی سکندر، کیمیای هستی، ترک شیرازی، سمرقند، خانه ی خمار، شهاب ثاقب، پیک، احرام، طریقت، شریعت، حرم یار، شب قدر، گدایان، قدح، کأس، بازار، طایر قدسی، تاج کیان، ساربان، اتحاد، وحدت، اتصال، احوال، اخوان التجرید، مواچید، اسفار اربعه، اسم اعظم، امام، امانت، لطف، وصل، بساط وصل، لقاء، حریف، حریت، خطیره ی قدس، حق‌الیقین، صحو، محو، عین‌الیقین، دره ی بیضاء، دایره ی کون، طمی، و فیض و هزاران اصطلاح و لغت دیگر از ادبیات جهان وارد ادب فارسی شد.

همان گونه که دیده می شود این گونه اصطلاح ها گاهی، اصالت مسیحی دارند و پاره‌ای جنبه ایرانی و ایران قدیم یعنی زردشتی و دسته‌ای ملهم از اندیشه ها و اندیشه‌های چینی است و دسته‌ای دیگر ریشه ی هندی دارد و برخی نیز جنبه‌های اسلامی و …

و بدین ترتیب ادب کهن پارسی دریایی است که نهرهای متعدد از نواحی گوناگون جهان بدان می‌پیوندند و از مجاری گوناگون سرچشمه می گیرد.

دنباله دارد . . .

از مجله ی هنر و مردم، دوره ی یازدهم،  شماره های  ۱۳۱ و ۱۳۲، شهریور و مهر۱۳۵۲

منبع :هم سطر و هم سپید

 پایان بخش نخست

تجلی فلسفه-تصوف وعرفان در ادبیات فارسی-بخش دوم

$
0
0

تجلی فلسفه-تصوف وعرفان در ادبیات فارسی-بخش دوم

(بخش دوم)

غزل

این مسأله باید به درستی بررسی شود که تغّزل و غزل سرایی در ادب پارسی چه گونه آغاز شده است، و چه گونه و از چه تاریخی موضوع تغّزل از محبوب مجازی که زن باشد متوجه ی معشوق ازلی و خدا شده است و جنبه‌های عرفانی آن نیرو گرفته است.

این مطلب باید به درستی روشن شود، همچنان که مسأله ی مناجات نامه‌ها نیز باید بررسی شود. در هر حال گذشته از اشارات الاهیه و مناجات نامه‌ها که نقش مؤثری در دگرگونی ادبیات فارسی داشته است و کسانی مانند خواجه عبداللّه انصاری و ابوسعید ابوالخیر بخش مهمی از ادب فارسی را درسیطره ی عرفان درآوردند، غزل نیز نقش بسیاری در جنبه‌های عرفانی ادب فارسی دارد که نمونه ی بارز آن غزل های مولانا جلال‌الدین رومی و حافظ و عطار است.

البته آن چه مسلم است غزل در ادب عرب از پیش از اسلام نقش مؤثری داشته است و شاید بتوان گفت تکیه‌گاه ادب عرب غزل بوده است و البته تغزل در ادب عرب پیش از اسلام جنبه‌های صوری و ظاهری دارد و نمودار ذوق، فن، عاطفه، غناء، طرب، بهجت، سرور، حبّ و اخلاص است و حدیث دل و عواطف عالی انسانی است، و سرانجام حکایت از دوستی زنان و بیان اوصاف آنان و تجلیات عشق ظاهری می کند و کسانی مانند ابن فارض پیدا شدند که ادب عربی را تغزل جنبه‌های عرفانی دادند.

اصولن دور نیست که گفته ‌شود ادب عرب پیش از ادبیات ملت های دیگر متوجه ی تغزل شده باشد، زیرا شعرهای عرب از قدیم ترین ایام و دوران جاهلیت بر پایه ی تغزل است، داستان وامق و عذرا و مجنون و لیلی معروف است، کتاب ها و دیوان های عرب سرشار از انواع تغزل و غزلیات است، لیکن اصولن بنده با این گونه اندیشه ها که ملت خاصی پایه‌گذار نوعی از ادبیات باشد زیاد موافق نیستم، زیرا ادبیات از خصیصه‌های انسانی است و ویژه ی قوم و یا قوم های معینی نمی تواند باشد.

ادب جلوه‌های خاص معنوی و روحانی است

در هر نوع مدنیتی این نو جلوه‌ها وجود دارد نهایت این که  نوع آن فرق می کند. در هر جامعه‌ای ادب جلوه‌ایست از تجلیات روحی و آسایش ارواح سرکش انسانی که در دنیای نامتناهی در قید و بندهای بسیاری اسیر شده است و راه گریزی ندارد، لاجرم برای تسکین آلام و دردها و ناکامی ها و رنج و عذاب و شکنجه که ناگزیر به تحمل آن ها است متوسل به مناجات و راز و نیاز می شود و اندیشه ها واحساسات خود را که هرگز نمی تواند در این جهان ابراز کند به شکل جالب و دل‌انگیزی بیان  می کند، در لباس نثر، در لباس نظم، در جلوه‌های موسیقی، در بیان احساسات دقیق و رقیق عرفانی و اتحاد و فنا و یگانگی، این امور همه به هم پیوسته است.

نقاش همان کاری را می کند که مجسمه ساز و غزل سرا، یکی خواست و مطلوب و احساسات خود را در زبان و قالب شعر می‌ریزد و یکی در کالبد مجسمه. آن‌دگری در تصویرهای زیبا و دیگری در آهنگ های موسیقی احساسات درونی خود را از غم و اندوه و شرح ناکامی ها و احیانن خوشی و سرور آشکار می کند.

باید تعصبات نژادی و منطقه‌ایدست کم در ادب و هنر کنار گذارده شود و به طور قطع کسانی که در این راه یعنی تعصب ملی و نژادی گام برداشته‌اند قهرن فاصله ی بسیاری با حقیقت پیدا کرده‌اند و پوهش های آنان مطلقن ارزشی نخواهد داشت.

نهایت آن چه در پاره‌ای از ملت ها به مناسبت اوضاع سیاسی و اجتماعی و محیط و خواست‌ها و عواطف تفاوت می کند و از لحاظ کیفیت مشمول حکم شدت و ضعف می شود و احیانن یکی از جنبه‌های عاطفی به کمال شدت و حدت خود می رسد و این نه از خصایص نژادی است، بلکه برخاسته از عوامل دیگر محیطی، سیاسی و اقتصادی است.

تغزل در ادب عرب احیانن حالت تعشّق و توصیف زن را رها می کند و جنبه‌های ملکوتی و الاهی به خود میگیرد . با این حال توجه کلی غزل همان توصیف زن و معشوق مجازی است.

لیکن در ادبیات فارسی دیده  می شود که کسانی مانند، عطار، مولوی، سنایی به طور کلی متوجه ی جنبه‌های لاهوتی غزل می شوند و شماره ی این گونه شاعرانء و نویسندگان کم نیست.

اصولن در ادب فارسی لطافت و زیبایی غزل به این است که جولانگاه و جلوه‌گاه عرفان و ذوق باشد.

حافظ گوید:

تا ز میخانه و می نام ونشان خواهد بود / سر ما خاک ره پیر مغـان خواهـد بـود

حلقه ی پیر مغان از ازلم در گوش اســت / بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود

سعدی گوید:

ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی / جهان و هر چه درو هست صورتند وتو جانی

اصطلاحات اسراییلی به ویژه بر پایه ی رسوم و عادات و اندیشه‌های یهود در ادبیات فارسی بسیار است. وردها و طلسم ها و دعاهای بسیاری که احیانن اصالت اسراییلی دارد و یا از راه بابل به دست یهودیان رسیده است در ادب فارسی زیاد است.

این مطلب قابل بررسی است که طلسم ها و آن چه مربوط به فال‌بینی و غیب‌گویی و ستاره‌شناسی است از قبیل قرانات و قران سعدین و نحسین و قران سعد و نحس و غیره که جمله ی آن از یهود بوده‌اند آیا کلن اصالت بابلی و بر پایه ی مذهب صایبین است یا آن که قوم بنی‌اسراییل خود در این باب دست داشته‌اند در هر حال انواع وردها و طلسم ها و رسوم مربوط به سحر و جادو، فال گرفتن و غیب گویی و جز آن در ادبیات فارسی وجود دارد، آداب و رسوم هندی و جنبه‌های ریاضات هندوان و افسانه‌ها و داستان های مربوط به خدایان و صنم های مورد پرستش هندیان نیز در ادب فارسی به نظم و به نثر از دیر زمان دیده می شود.

فکر خدایان یونانی و نیم خدایان یعنی پهلوانان نیز در ادبیات فارسی به نحو جالبی گسترش یافته است و وجود اندیشه ها واندیشه‌های عرفانی هندی مانند: اتحاد، حلول و تناسخ و فناء فی‌اللّه را در ادب فارسی نمی توان نادیده گرفت.

به طور کلی باید گفت ادب فارسی از سرچشمه ی مدنیت‌های زیر سیراب و برخوردار شده است:

۱- فلسفه ی ارستو و اندیشه ها منطقی وی.

۲- فلسفه ی افلاتون و نوافلاتونیان و حکمت اشراق به معنی خاص ایرانی.

۳- دین و آیین زردشت و رسوم و عادات آن در جنبه‌های گوناگون، عیدها، جشن ها و جز آن.

۴- اندیشه ها دینی و رسوم و عادات یونانیان در بخش های گوناگون.

۵- اندیشه ها و باورهای و داستان های هندی.

۶- اندیشه ها و باورهای صایبی بر پایه ی ستاره‌پرستی و جلوه‌های خاص عرفانی آن.

۷- اندیشه ها و رسوم مسیحیان در بخش های گوناگون.

۸- اساتیر و داستان های اسراییلی.

۹- اخلاقیات و اجتماعیات و عبادیات اسلامی.

مکتب های مهم تصّوف و طبقات آنان

بنابر نظر برخی از پژوهشگران دو مکتب پایه ای در تصوف اسلامی وجود دارد، که هر دو ملهم از سخنان پیامبر اسلام و مستند به سیره ی بزرگان دین و آیات قرآن است و هر دوی آن ها برانگیخته شده از شوق مفرط به مقام جبروتی خدا و ملهم به الهامات روح قرآن و متأثر از خلقیات پیامبر اسلام است.

یکی مکتب امام ابوالقاسم جنید بغدادی و دیگری مکتب ابونصر سراج توسی است که پایه ی آن در نیشابور گذاشته شد.

ابو نصر سراج توسی در مقدمه ی کتاب خود «اللمع» گوید: «در عصر و روزگار ما کسانی که در علو م گروه صوفیه وارد شده‌اند بسیارند و بسیارند کسانی که خود را بزی صوفیه نمایند و هر آن چه از دانش و روش صوفیان از آنان پرسند پاسخ دهند و هر یک به خود کتابی نسبت دهند، در حالی که اگر اهل معنی بودند و صوفی حقیقی بودند این‌سان ادعا نکردند و سخن گزاف نگفتند.»

اما صوفیان نخستین که در این گونه امور اظهاراتی کرده‌اند و بدین گونه حکمت ها گویا شده‌اند آن گاه بوده است که قطع علایق کرده‌اند و نفوس خود را به واسطه ی مجاهدات و ریاضات کشته‌اند و آن ها را وجدی پدید آمده است که از خود ناآگاه شده‌اند، یعنی آن گاه که پخته و سوخته شده‌اند؛ و گرنه آن مدعیان در طلبش بی‌خبرانند، آن را که خبر شد خبری باز نیامد.

وی در دنباله  گوید: «طبقات صوفیه با فقها و اصحاب حدیث در اصول معتقدات موافقند و آنان که جز این باشند از دین بیرونند.»

یعنی صوفیان پس از پای‌بندی به اصول شریعت مدارج بالاتری را می‌پیمایند و درجات عالیه‌ای را به دست می آورند و متجلی به زیور احوال شریفه می شوند و به منازل رفیعه ارتقا می‌یابند، آن هم به وسیله ی اطاعت و پی روی کردن از انواع عبادت ها و حقایق طاعات و تقید به اخلاق جمیله و بسنده کردن به قوت لایموت و حداقل ملبوس و مفرش و برگزیدن فقر بر ثروتمندی از روی خواست و اختیار خود و ترک برتری و جاه و مقام صوری و مهربانی بر خلق و فروتنی در برابر خرد و کلان و برگزیدن و رجحان دادن غیر بر خود و بی‌اعتنایی به اموال دنیا و حسن گمان به خدا و اخلاص در پیشی گرفتن در طاعات و شتاب کردن به همه ی خوبی ها و توجه کامل به خدا و رضایت دادن به قضای الاهی و صبر و بردباری در دوام مجاهدت با نفس و مخالفت با خواست های نفسانی و دوری کردن از بهره‌های آن و بهره‌مند کردن آن و ادامه دادن به مخالفت نفس چه آن که نفس آدمی هرگاه از فرمان وی بیرون شد او را به پرتگاه و عصیان رهنمون شود و دیگر مراعات اسرار و زدودن خواطر ناپسند از دل و مداومت بر یاد خدا تا آدمی ر ا از یاد مخلوق بازدارد تا آن گه که خدا ر ابا حضور دل عبادت کند، نیت پاک دارد، قصد خالص کند، راه و روش دوستان خدا برگزیند، طریق صافی‌دلان سپرد، مرگ را بر زندگی رجحان دهد، سختی را بر آسایش برتر دارد.

این بود خصوصیت مکتب ابونصر سراج توسی.

گفتیم که ادبیات زاییده روح و ذوق‌های لطیف و حساس است و بازتاب دهنده ی روح لطیف عرفانی است و در پاره‌ای موارد جنبه‌های ارشادی آن نیرومند است که اخلاقیات مذهبی را در بردارد مانند: عطار، سنایی، مولوی و احیانن حافظ.

و گفته شد که امور طبیعی و طبیعت به اندازه ی زیادی ادبیات منظوم و منثور فارسی را دربر گرفته‌است مانند: گل، بلبل، سبزه، آب، برف، باران، رعد، برق، کوه و دشت و دمن، ماه و خورشید و ستارگان و جز آن ها.

خاستگاه پاره‌ای از اندیشه ها اهل ذوق و عرفان را در همین امور باید جست و جو و بررسی کرد. دسته‌ای مسأله ی اتحاد و وحدت وجود و حلول را مرکز کار خود قرار داده‌اند و دسته‌ای دیکر زهد، اعراض از دنیا را و دسته ی دیگر سیر در آفاق و انفس را و جماعتی کار و کوشش و خدمت به خلق را و دسته‌ای رهبانیت را و دسته ی دیگر جنب و جوش را.

در مقدمه ی عبهر العاشقین آمده است که هر یک از مشایخ صوفیه بنیاد کار خود را بر ورزش یکی از مقامات و پای داری در تحقق بخشیدن بدان و یا سیر در یکی از احوال و مراقبت آن ها نهاده‌اند، چنان که برخی عزلت و سکر و گروهی مراقبت باطنی و دسته‌ای صحبت و ایثار را اصل قرار داده‌اند و برخی از مشایخ عشق را پایه ی کار خود قرار داده‌اند.

برخی از صوفیان عقیده دارند که پرستش جمال و عشق صوری آدمی را به کمال معنی می رساند که معنی را جز در صورت نتوان دید و جمال ظاهر آینه‌دار طلعت غیب است، پس ما که خود در قید صورت و گرفتار صورتیم، به معنی عشق مجّرد نتوانیم داشت، اینان به زیبایی صورت عشق می ورزند.

ابوبکر محمدبن ابوسلیمان داود اصفهانی (درگذشته در ۲۹۷) در کتاب الزهره از جمال و عشق سخن می‌راند.

ذوالنّون مصری (درگذشته در ۲۴۵) خدا را در صورت زیبای طبیعت می‌بیند.

ابوالحمزه و ابوالحسن احمدبن محمد نوری (درگذشته در ۲۱۵) همین راه را طی کرد.

امام محمد غزالی مؤلف کتاب «سوانح» (درگذشته در ۵۲۰) نیز همین راه را طی کرد.

روزبهان بقلی (درگذشته در ۶۰۶) در این راه و طریقت ممتاز است.

فخر الدین عراقی (درگذشته در ۶۸۸) که یکی از شاگردان صدر الدین قونوی است در باب عشق و تعشّق به صورت های زیبا داستان ها دارد.

اوحدالدین کرمانی نیز همین روش را برگزیده است و در خانقاه وی همین طریقه معمول و متداول بود، وی عشق به زیبا چهرگان را اصل مسلک خود قرار داده است.

مولانا جلال‌الدین بلخی رومی و حافظ شیرازی نیز زیبا‌پرست بودند.

در مقدمه ی عبهرالعاشقین در باب واژه ی ترک گوید: ایرانیان همه قبایل زردپوست ُعز و قفچعق و یغما و جز آن ها را بنام «ترک» می خواندند و در زمان سامانیان خرید و فروش غلامان ترک در ناحیه ی شرقی و شمالی ایران زواج یافت و برخی از غلامان توانستند به امارت و سلطنت برسند.

دولت سامانی از سوی شرق با ترکان هم سرحد بود، غلامان و ترکان در زیبایی مشهور بودند وی در باب عشق ورزیدن بدین غلامان بخشی دارد و بدین ترتیب دیده می شود که واژه ی ترک که یکی از جلوه‌گاه های ادب فارسی است داستانی بس شگفت دارد.

روزبهان بقلی غالبن معشوق خود را ترک نامیده است.

صوفیان در باب عشق حقیقی نیز سخن ها گفته‌اند که چون عشق حقیقی به کمال خود رسید قوا را ساقط گرداند و حواس را از کار بیاندازد و طبع را از غذا بازدارد و میان محّب و خلق ملال افکند و از صحبت غیر دوست ملول شود، یا بیمار شود و یا دیوانه شود و یا هلاک شود.

عشق آتشی است که در دل واقع شود و محبوب را بسوزاند، عشق دریای بلا است و جنون الاهی است و قیام قلب است با معشوق بلاواسطه و آن مهم ترین رکن طریقت است که تنها انسان کامل که مراتب ترقی و تکامل را پیموده است درک کند. عاشق را در مرتبه ی کمال حالتی دست می دهد که از خود بیگانه و ناآگاه می شود و از زمان و مکان فارغ می شود و از فراق محبوب می سوزد و می سازد. سلطان عشق خواست که خیمه به صحرا زند در خزاین بگشود، گنج عشق بر عالم پاشید ورنه عالم با بود و نابود خود آرمیده بود و در خلوت خانه ی شهود آسوده.

همان گونه که می بینیم مسأله ی عشق با لطافت و ظرافت خاصی نموده شده است و اینان به حکم «المجاز ُقنطرهُ الحقیقه» عشق به زیبارویان را مقدمه و سلوکی می دانند برای عشق پاک خدایی و سرانجام وصول به معشوق ازلی. این معنی به طور کامل در منطق‌الطیر عطار و داستان سیمرغ و نیز در داستان شیخ صنعان و عشق وی به دختر ترسا نموده شده است.

آن گونه که در منطق‌الطیر عطار دیده  می شود در ادبیات عرفانی این عارف بزرگ سمبل‌های خاصی برگزیده شده است که نمودار بازتاب اندیشه ها و داستان های ملت‌های گوناگون است. مانند: سیمرغ، هدهد، مرغ سلیمان، طوطی، شیخ صنعان، دخترترسا، سلطان محمود، ایاز و ملوک و شاهان گوناگون جهان خضر و الیاس، نگارستان چین، طاووس، جبرییل، یوسف و برادران او.

عطّار و منطق‌الطیر

پس منطق‌الطیر نمونه ی کامل ادبیات عرفانی است و مجمع‌البحرین و یا مجمع‌الابحر تجلی داستان ها و سمبل‌های ادبی نواحی جهان و ملت‌های گذشته است.

داستان از این قرار است که مرغان همه برای رسیدن به سیمرغ تلاش می کنند و گام نخست را برای رسیدن بدو برمی دارند، لیکن هر یک در این وادی خون خوار گام می گذارد از خطرات آن آگاه می شود، لاجرم عقب نشینی می کند و خود را از این معرکه به یک سو نگه می دارد.

مجمعی کردند مرغـان جهـــان / هرچــه بودند آشکـــارا و نهــان

جمله گفتند این زمان در روزگار / نیست خالی هیچ شهـر از شهـریار

از چه رو اقلیم ما را شـاه نیست / بیش از این بی شاه بودن راه نیست

یکدگر را شایــد ار یاری کنیـم / پادشاهـــی را طلبکـــاری کنیــم 

تا آن که هدهد گوید:

هدهد آشفتـه دل پــر انتظــار / در میان جمـع آمــد بی‌قـــرار

حلّه‌ای بود از طریقت در برش / افسری بود از حقیقت بر سرش

تیز فهمی بــود در راه آمـــده / از بد و از نیــک آگــاه آمــده

سرانجام هدهد مرغ سلیمان در میان به عنوان پیر راه پدید می آید و سمت ارشاد مرغان را بعهده می گیرد و بدان ها گوید که شما را شاهی هست در کوه قاف که دسترسی بدان بسی دشوار است و نیاز به ریاضت و مجاهدت دارد و من که سال ها قاصد و پیامبر سلیمان نبی بوده‌ام این راه ها به پیموده‌ام و اما کسانی می توانند با من همراهی کنند که مرد باشند، مرد این راه.

شیر مردی باید این راه شگرف / زان که ره دور است و دریا ژرف ‌ژرف

روی آن دارد که حیران می رویم / در رهش گریان و خنـدان می رویــم

سپس سیمرغ را که درحد نفس رحمانی و عقل فعال و جبرییل است توصیف می کند:

ابتـدای کــار سیمــــرغ ای عجــب / جلوه‌گر بگذشت در چین نیم شـب

در میان چیــن فتـــاد از وی پـــری / لاجرم پرشـور شــد هر کشــوری

هرکسی نقشــی از آن پـر برگرفــت / هر که دید آن نقش کری در گرفت

هست آن پـر در نگارستـــان چیــن / اطلبــوا العلــم ولو بالصیـن ببیـن

گـــر نگشتــی نقــش پرّ اوعیـــان / این همه غوغـا نگشــتی در جهـــان

ایـن همه آثــار صنــع از فرّ اوسـت / نقش ها جـمله ز نقــش پرّ اوســت

چون نه سر پیداست وصفش را نه‌ بن / نیست لایق بیش از این گفتن سخن

هر که اکنـون از شمــا مــرد رهیــد / سر به راه آریـد و پــای انــدر نهیــد

آن نگارستان چین جهان معنوی ارواح است که این جهان ناسوتی با همه ی زیبایی ها و مناظرش مثال و شبح و نمونه ی جهان حقیقت است. این رنگ های جهان رنگ‌آمیزی همه نمونه‌ای از زیبایی حقیقت است، همه ی مرغان عاشق و شیدا و شیفته ی سیمرغ می شوند که اصل و خاستگاه آن ها است و در این راه گام برمی دارند. بلبل شوریده و عاشق پیشه در این راه وارد می شود ولیکن گرفتار عشق مجازی گل است و دل‌کندن از گل نتواند، لاجرم دچار تردید می شود و گوید:

من چنان در عشق گــل مستغرقــم / کز وجود خویش محــو مطلقــم

در سرم از عشق گل سودا بس است / زانکه معشوقم گل رعنا بس است

طاقـــت سیمــرغ نـــارد بلبلـــی / بلبلی را بـس بــود عشق گلـــی

هدهدش گفت ای به صورت مانده باز / بیش از این از عشق رعنایی منــاز

عشق روی گل بــسی خارت نهــاد / کارگر شد بر تـو و کارت نهـــاد

این عشق های مجازی زود گذر است و دوام ندارد، وانگهی مقرون به انواع کدورت ها و زشتی‌ها و ناراحتی ها است. سپس طوطی در این راه گام می گذارد، لیکن وی نیز به وضع موجود علاقه دارد و پایبند علاقه های مادی است.

طوطی آمد با دهانی پر شکــر / در لباس فستقــی با طـــوق زر

باشه‌ای گشته پشــه از فــرّ او / هرکجا ســرسبــزه‌ای از پــرّ او

من در این زندان آهن مانده باز / ز آرزوی آب خضرم در گــداز

خضر مرغانم از آنم سبــزپوش / تا توانم کرد آب خضــر نــوش

من نیارم در بــر سیمرغ تــاب / بس بود از چشمه ی خضرم یک‌آب

طاووس با ناز و کرشمه جلو می آید و در این راه گام می گذارد، لیکن وی نیز فدای ناز و کرشمه و خودخواهی خود است و خودبین است و خودبین خدابین نتواند باشد و خود اعتراف کند.

بعـد از آن طاووس آمـد زرنگــار / نقش بر پرّش نه صد بل صد هزار

چون عروسی جلوه کردن ساز کرد / هر پر او جلـوه ای آغـــاز کــرد

گفت تا نقاش غیبــم نقش بســت / چینیان را شد قلم انگشت دســت

گرچه من جبرییـل مرغانم ولیــک / رفته بر من از قضا کاری نه نیــک

یار شد با من به یک‌ جـا مار زشــت / تا بیفتادم به خــواری از بهشــت

من نه آن مرغم که در سلطان رسم / بس بود اینم که در دربـان رســم

کی بـود سیمـرغ را پــروای مــن / بس بود فردوس اعـلی جـای من

من نـدارم در جهــان کــار دگــر / تا بهشتم ره دهـــد بـــار دگــر

موطن من بهشت بود گناهی کردم و از بهشت رانده شدم. من را همان بهشت بسنده است به سیمرغ ره ندارم.

بط نیز در این راه قدم می گذارد و عقب‌نشینی می کند و گوید:

من ره وادی کجا دانم بـری / زانکه با سیمرغ نتوانم پریــد

آنکه باشد پیشه‌اش آبی تمام/ کی تواند یافت از سیمرغ کام

سپس کبک، همای، باز، بوتیمار، بوف، صعوه و دیگر مرغان همه عذری می آورند و خود را هر یک پایبند چیزی می داند و نهایت آمال و آرزوی خود را بیان می کند و از ورود در این راه محال عذر می خواهد و لیکن هدهد یک‌یک را پاسخ می گوید تا مرغان عزم خود را جزم می کنند که راه به سوی شاه را بپیمایند، باشد که به وصال معشوق خود برسند و راه رسیدن بدان را از هدهد کارکشته که مرشد کّل است بپرسیدند:

هدهد رهبر چنین گفت آن زمــان /  کانکه عاشق شد نیندیشد ز جان

چون به ترک جان بگویی عاشقی / خواه زاهد خواه باشی فاسقــی

سدّ ره جانست، جان ایثار کـــن / پس برافکن دیده و دیدار کــن

ور ترا گویند کز ایمــان بــر آی / ور خطاب آید ترا کز‌جان بـرآی

تو هم این‌را و هم‌آنـرا برفشـان / ترک ایمان گوی و جانرا برفشان

عشق را با کفر و با ایمان چه‌کـار / عاشقانرا با تن و با جان چه‌کـار

در این راه سر و جان یکجا باید داد که عاشقی راه پر هول و خطر است.

عشق آتش در همه خرمن زند / ارّه بر فرقش زنند او تن زند

زکریا را با ارّه دو نیم کردند و دم نزدی که:

هر که را در عشق شد محکم قدم / برگذشت از کفر و از اسلام هم

عشق را با کافـری خویشی بــود / کافری خود مغز درویشی بــود

و سرانجام آن ها را به سیمرغ که در وجود خود آن هاست هدایت می کند و سپس حکایت عشق شیخ صنعان را به میان می آورد و به طرز جالبی این داستان را بیان می کند:

شیخ صنعان پیر عهد خویش بود / در کمالش هر چه گویم بیش بود

شیخ بود اند حــرم پنجاه ســال / با مرید چارصـد صاحب کمــال

شیخ عاشق دختر زیبای مسیحی می شود و از همه ی مقامات صوری و ظاهری و مرید و مرادی دست می کشد و عشق دختر ترسا را بر همه چیز برتری می دهد و در این راه سرزنش ها و خواری ها تحمّل می کند، لیکن در راه عشق خود همه ی این دشواری ها را بر خود هموار می کند و در حقیقت به جز معشوق زیبای خود به چیزی دگر اندیشه نمی کند. رسوایی ها، لعنت‌ها، خفّت ها را تو گویی که نمی‌فهمد و نمی‌بیند که حُبّ الشییی یعمی و یصّم او به جز معشوق هیچ نمی خواهد.

پس از این تمثیل که برای نمودن این معنی است که هر کس بخواهد به معشوق خود برسد باید از همه ی تعلّقات دست بشوید، به اصل موضوع باز می گردد و همه ی مرغان عازم سلوک می شوند:

چون شنیدند این حکایت آن همه / آن زمان گفتند تــرک جان همــه

بـرد سیمرغ از دل ایشــان قــرار / عشق در جانان یکی شد صد هزار

عـزم ره کردند عزمی بس درست / از برای ره سپـردن گشته چســت

و سرانجام قرعه ی فال رهبری و ارشاد به هدهد افتاد و او را عنوان قطب و مقتدای خود برگزیدند و باز هم در هول و هول و هراس افتادند و نزد هدهد آمدند و از او آداب سلوک را بپرسیدند:

پس بدو گفتند ای دانـــای راه / بی‌ادب نتوان شــدن در پیشگــاه

تو بسـی پیش سلیمان بــوده‌ای / بر بساط ملــک سلطان بـــوده‌ای

رسـم خدمت سر بسر دانسته‌ای / موضع امــن وخطــر دانستــه‌ای

هم فراز و شیب این ره دیـده‌ای / هم بسی گرد جهــان شده‌ای

رأی ما آنست کاین ساعت بنقد / چون تویی ما را امـام حـلّ عقــد

بر سر منبر شوی ایـن جایگــاه / پس بسازی قوم خـود را سـاز راه

شرح گویی رسم وآداب سلوک / زانکه نتوان کرد برجهل این سلوک

راه و رسم سلوک چیست، ما را رهبری کن و راه بنمای، هدهد یک‌یک مناسک و آداب این راه را برمی‌شمارد و مرغان یک یک و هز یک به نوعی اشکال می کند. هدهد در این جا مانند پیر یکتا و مرشد بی‌همتا و قطب زمان در ضمن حکایت و داستان از قول این و آن مناسک سلوک را یاد می دهد و به اشکال های مرغان پاسخ می گوید ضمنن حکایت هایی مانند حکایت محمود و دور افتادن از لشکریان خود و برخورد کردن او با پسر بچه و انباز شدن با او در بازی و باز دور افتادن سلطان محمود از لشکریان خود و برخورد با پیرمرد خارکن و حکایت شیخ خرقانی و رفتن او به نیشابور و گرسنگی که بدو راه یافت و حکایت های دیگر نقل می کند و بدین وسیله مرغان را در جریان خطرات راه و این سیر و سلوک قرار می دهد، تقریبن سرگذشت‌های جالب بسیاری از مردان راه حق ذکر می شود مانند، شبلی، شیخ بصره، حلاج، ذوالنّون، بوعلی توسی.

یکی از نکته های جالب عطّار که مّلا جلال رومی بعدها به دنبال وی رفته است همین است که هر اشکال و ایرادی که به او می شود، ضمن حکایتی به طرف، راه را از چاه می‌فهماند و راه درست را می‌نمایاند.

عطّار در بسیاری از حکایت های خود در این کتاب تکیه به محمود می کند و البته آن سّری است که از حوصله ی این مقاله خارج است. ضمن حکایت ها، حکایت برادران یوسف و پناه آوردن به او را شرح می دهد که خود جنبه‌های قوی و جالب عرفانی دارد.

و سرانجام هفت واری هولناک را برمی‌شمارد که مرغان باید طّی کنند تا به سیمرغ برسند. این وادی‌ها عبارتست از: وادی طلب، وادی عشق، وادی معرفت، وادی استغناء، وادی توحید، وادی حیرت، وادی فقر و فنا، و سرانجام مرغان به راه می افتند که به سوی سیمرغ بروند.

زین سخن مرغان وادی سر به سـر / سرنگون گشتند در خون جگـر

جمله دانستند کان مشکل کمـان / نیست بر بازوی مشتی ناتــوان

زین سخن شد جان ایشان بی قرار / هم در آن منزل بسی مردنـد زار

وان دگر مرغان همـه از جایگــاه / سر نهاده از سر حیرت بــه راه

سال هـا رفتند از شیــب و فــراز / صرف شد در راهشان عمر دراز

آن چه ایشان را در این ره رخ نمود / کی توانم شرح آن پاسخ نمــود

گر تو هم روزی فرود آیی بـه راه / عقبه ی‌ آن ره کنی یک یک نگــاه

حاصل سخن این که عطّار در عین این که شاعریست چیره‌دست و داستان ها و حکایت های گذشتگان را آن چنان در لباس شعر نموده است که گویی در برابر چشم خود است و در جهان عرفان مردیست توانا و نیرومند و مؤمن و به داستان های تاریخی ایران قدیم و هند و بودا و اسلام و یهود و اسراییلیات آگاه، وی در این بخش که مطلوب و منظور اخلاقی خود را در ضمن داستانی نماید پیشرو و استاد مّلا جلال رومی است.

در مقاله ی دیگری که تهیه کرده‌ام اشاره کرده‌ام که پس از شیخ شهاب‌الدّین سهروردی حکیم اشراق معروف یک دگرگونی خاصّ در فلسفه ی اسلامی پدید آمد و قیلسوفان و اهل ذوق کم و بیش جای پای وی گام گذاردند و پاره‌ای از آنان مسایل ذوقی اشراقی را با فلسفه درآمیختند و عرفان نوینی که تا حدّی استدلالی است پایه‌گذاری کردند.

شیخ خود گوید من آن چه را در این کتاب یعنی حکمت اشراق بیان می کنم برای خودم قطعی است و بدان ایمان راسخ دارم و مرا نیازی به برهان و استدلال و دلیل نباشد و ادلّه‌ای که آورده‌ام پس از یافت آن مسایل است. این روش به طور مسلّم روشی عرفانی است. بدین معنی که عارفان و اهل‌اللّه در بیان مطالب خود متوسّل به برهان و دلیل نمی شدند و گفته های آنان جنبه ی خطایی و بیان حقایق دریافته است و به هرحال پس از شیخ شهاب همچنان که فلاسفه ی ‌ایران و اسلام از گفته ها و اصطلاح های وی بهره‌مند شدند عارفان نیز روش دیگر به عرفان خود دادند. یکی از آن جمله عارفان عزیز‌الّدین نسفی در "انسان کامل" است. کتاب انسان کامل که از نامش نیز پیداست کتابی عرفانی است که در مقام بیان سلوک انسانی نوشته شده است که به مرتبه ی کمال رسیده باشد و یا به عبارت دیگر انسانی که بخواهد به مرتبت ولایت برسد چه سلوکی باید داشته باشد؟ چه راهی را باید طّی کند؟. وی در این کتاب فلسفه و عرفان هندی و ایرانی اشراقی و اسلامی را نموده و شریعت را با طریقت التیام داده است.

در باب وجود و ماهیت آن راهی را پیموده است که صدرالدّین شیرازی پس از وی رفته است. البته در ظاهر امر چنین می نماید که میان فلسفه ی شیخ اشراق و صدرالدّین شیرازی از لحاظ وجود و ماهیت کمال اختلاف و تباین وجود دارد، ولیکن اگر بررسی زیادتری شود و روح و حقیقت کلّی فلسفه ی شیخ اشراق در نظر گرفته شود و با «وجودی» که مّلا صدرای شیرازی توصیف کرده است مقایسه شود، تشابه بسیاری در نور شیخ شهاب و وجود منبسط مّلا صدرا دیده می شود:

«انسان کامل آنست که او را چهار چیز به کمال باشد: اقوال نیک، افعال نیک، اخلاق نیک، و معرف و انسان کامل آزاد آنست که او را هشت چیز به کمال باشد: اقوال نیک، افعال نیک، اخلاق نیک، معارف و ترک عزلت و قناعت و خمول و هر که این هشت چیز را به کمال رسانید کامل و آزاد است و بالغ و حّر. »

وی در برگ ۳۱ کتاب، آیه ی نور را که از آیه های مهّم و متشابه قرآن است به نحو جالبی تفسیر و تأویل کرده است و نور را ذومراتب می داند و به دنبال آن روح را نیز نور می داند و دارای مراتب، همچنان که شیخ سهروردی کرده است.

در برگ ۴۵۱ کتاب در باب سلوک و سالکی که به مقام وحدت رسیده باشد سخن می گوید که بدین شرح است:

«ای درویش سالک چون به مقام وحدت رسید اول بیابان الحاد پیش آید و در بیابان الحاد حلایق بسیارند و جمله
سرگردان و گم راهند از جهت آن که شریعت را از دست داده‌اند و پای در کوی حقیقت ننهاده‌اند و آن که را که توفیق دست دهد و به صحبت دانایی رسد و به برکت صحبت او از بیابان الحاد بگذرد، آن گاه بیابان اباحتش در پیش آید و در بیابان اباحت هم خلایق بسیارند جمله سرگردان و گم راهند … سالک چون به سلامت از این دو بیابان بگذرد به نجات نزدیک شود. »

وی گوید سرانجام باید به شریعت رسید تا نجات یافت، آغاز شریعت و پایان کار نیز شریعت است و در این بین وادی های خون خوار و گم راه کننده است. چنان که دیده می شود این همان نوع اندیشه ها عطّار است که در داستان شیخ صنعان به نحو جالبی پرورانده شده است.

«چلّه نشینی»

مسأله ی چلّه نشستن در تصّوف که یکی از ریاضت های سیر و سلوک الی‌اللّه است مسأله‌ایست قابل مطالعه و دقّت که از حوصله ی این مقاله خارج است و به طور خلاصه می گویم که عدد چهل ممکن است از چهل روزی که حضرت موسا به میقات و میعاد خدا و کوه طور رفت گرفته شده باشد که نخست بنا بود سی روز بماند و سپس ده روز بدان افزوده شد، اصولن عدد چهل وضع خاصّی دارد، هم از لحاظ طبیعی و هم از لحاظ وقایع تاریخی. مثلن می گویند نخستین مرحله ی جنین از هنگام انعقاد نطفه چهل روز است. یعنی پس از چهل روز جنین پدید می شود و انگور در رأس روز چهلم شراب می شود و یا سرکه می شود و برخی از حیوانات غدره‌خوار و جلاله را باید چهل روز بست و مراقبت کرد تا حلال شوند.

در هر حال یکی از ریاضت‌های اهل سلوک چلّه گرفتن است عزیزالدّین شرایطی برای آن ذکر کرده است.

۱-  حضور شیخ و اجازه ی او ۲- هنگامی که سرما و گرما سخت نبود ۳- با وضوء باشد ۴- روزه دار باشد ۵- کم خورد ۶- کم گوید ۷- کم بخوابد ۸- خاطرها از ملکی، شیطانی، رحمانی و نفسانی بشناسد ۹- همه ی خاطرها  را از خود دور کند ۱۰- ذکر دایم.

سپس در باب مرگ اختیاری سخن گفته است و معراج پیامبران را برشمرده است تا به معراج اهل عرفان و تصوّف رسیده است وی گوید هر کسی را معراجی است که آن هنگام که به کمال رسید معراج او را میسر شود و گوید:

شسخ ما می فرمود که روح من سیزده روز در آسمان ها بماند، آن گاه به قالب آمد و قالب در این سیزده روز همچنان مرده افتاده بود و هیچ خبر نداشت و دیگران که حاضر بودند گفتند که سیزده روز است که قالب تو این جا افتاده است …..

این حکایت و حکایت های دیگر عزیزالدّین نسفی مشابه با داستان خلع کالبدی است که شیخ شهاب‌الدّین به افلاتون و حکیمان دیگر نسبت می دهد.

«وحدت وجود»

خلاصه ی کلام در وحدت وجود که تکیه‌گاه بسیاری از عارفان است و در ادبیات فارسی به نحو زیبایی خودنمایی می کند این است که جهان هستی از ملکوت، لاهوت و جبروت و ناسوت همه یک جهان است برخی سایه و ظلّ برخی دگر و یا همه مانند یک دریای نور است ذو مراتب به شدّت و ضعف و یا یک دریاست موّاج که امواج گوناگون آن همواره نمودار می شود، تکثرات که موجودات گوناگونند، همان امواج دریایند و گرنه دریا درحدّ ذات خود یکی است و هرگاه امواج فرو نشیند و دریا آرام شود یک چیز بیش نباشد و آن دریا است پس عوالم ملکوت، جبروت و ناسوت همه امواج این دریایند نهایت امواجی بزرگ تر و دارای نمودی ظاهرتر. آدمی و جنّ و پری و حیوانات و معادن و گیاهان و سایر موجوداتی که شناخته و یا ناشناخته‌اند همه امواج خُردتر این دریایند بر حسب منازل و مراتب خود که در جوش ‌و خروشند و هرگاه اراده ی ازلی ایجاب کند همه فروکش کنند و به دریا که اصل خود است بازگردند که فرمود «لمن الملک للّه الواحد القهار» و «اِنّا الیه راجعون».

هست دریایی ز گوهــر موج زن / تو ندانی در حضیـض و اوج زن

هر که او آن جوهـر دریا نیافــت / لا شد و از لا نشان جز لا نیافـت

هر چه آن موصوف شد آن‌کی بود / با منت آن گفتن آسان کـی بــود

آن مگوی چون در اشارت نایدت / دم مزن چون در عبارت نایــدت

نی اشارت می‌پذیــرد نی نشــان / نی کسی زو علم دارد نی نشــان

در بن این بحــر بی‌پایان بســی / غرقه گشتند و خبر نی از کســی

در چنین بحری که بحراعظم است / عالمی ذرّه است و ذرّه عالم است

کس چه داند تا در این بحر عمیق / سنگـــریزه قــدر دارد یا عقیـق

عقل و جان و دین و دل درباختم / تـــا کمـــال ذرّه‌ای بشناختـــم

لب بدوز از عرش وز کرسی مپرس / گر همه یک‌حرف می‌پرسی مپرس

این آمد و شدها و جوش ‌و خروش ها همه امواج یک بحر بی‌کرانند که او را نه آغاز پیدا و نی پایان نمودار و این است معنی وحدت وجود و کثرت موجود و اصالت وجود و اعتباری بودن موجود و گرنه حلول و اتحّاد این جا محال است که در وحدت دویی عین ضلال است.

ای درویش هر سالکی که بدین دریای نور رسید و در این دریای نور غرق نشد بویی از مقام وحدت نیافت و هر که به مقام وحدت نرسید به لقای خدا مشّرف نشد و هر که به این دریای نور رسیده باشد و در این دریا غرق گشته همه چیز یافته باشد.

تاکه در دریای وحدت جاری‌وساری شدم / از تعینهـای امکانــی  همــه عــاری شدم

آمدم اندر هوای حقّ به شکــل گوناگون / آدم خاکــی شـدم  ابلیســک نــاری شدم

بــا کلیــم‌اللّه در طــورتجلّـــی دم زدم / همره او سـوی سینــا درشب تــاری شدم

گاه مانند سلیمـان ربّ هب لی گفتـــه‌ام / گاه چون یوسف به‌بند محنت‌وخواری شدم

آن وجودم من که در نور حقیقت فانیــم / آن‌عرض هستم که‌درجوهر بکل طاری‌شدم

بی‌حلول و بی‌تناسخ در عوالــم رفتــه‌ام / با براق عشق انــدر حضرت بـــاری شدم

من هما عیسی و منصورم که بردارم زدند / باز بر دارم گــذر افتــاد و انصــاری شدم‌

صفی علیشاه گوید:

وحدت ذاتش تجلّی کرد و شد کثرت عیان / باز پیدا زین کثیــر آن واحــد یکتــاستی

عارفان گویند کــان ذات قدیـم لا بشــرط / که نه جزوست و نه کّل اندر مثل دریاستی

بحر لاحدّی برون از کمّ و کیف جزر و مدَّ / نی فزون گشتی به‌شییی نی ز شییی کاستی

سخن در باب تصوف و ریشه و وجه تسمیه ی آن بسیار است و می گویند بدان جهت صوفی را صوفی گفته‌اند که لباس صوف پوشد و این وجه تسمیه ظاهرن به حقیقت نزدیک‌تر است و حرفی نیست که لباس پشمینه یکی از ستار صوفیان است و وجوه دیگر که گفته‌اند مانند: چون در صف اول است، چون تولّی به اصحاب صفه کند، چون باطن آنان مصفّا است همه دور از حقیقت است. چنان که برخی دیگر گفته‌اند مشتّق از صوفه است، یعنی امری ناچیز و کوچک و پست که بدان رغبتی نباشد و برخی دگر گفته‌اند از سوفیا یعنی دانش است که لغت یونانی است. در هر حال صوفی آن کسی است که از هواهای نفسانی و بهره‌ها و لذت های دنیوی بر کنار باشد و خود را پایبند تعلقّات این جهان نکند، نه مالک باشد و نی مملوک که روی بر خدا دارد که «و مَن یتوکّل علی اللّه فهو حسبه». چون بگوید بیان حقایق حال وی بوده و چون خاموش باشد معاملت او معبّر حال وی بوده، حجاب خلق و انیت خود برداشته و آن چه در سر دارد بنهد و آن چه در کف دارد بدهد که فرمود «و سصلمون الطعام علی حبّه مسکینن و یتیمن و اسیرن».

و باز همان گونه که اشاره شد صوفیان خدمت گزار جهان بشرّیت‌اند، و در مقام کمال انسانیت خود پیامبرانند. تصوف مکتب انسان دوستی و انسان سازی است، مکتب اخَّوت و برادری است. مکتبی است که هیجانات روحی بشر را که ناشی از ظاهر فریبنده ی مقامات و مناصب است فرو نشاند و او را به ناپایداری جهان می آگاهاند مادّه و مادیات را به یک سو می‌نهد و گوید:

غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود / ز هرچه رنگ تعلّق پذیرد آزادم

که «الدّنیا جیفه و طّلابها کلاب» با هر رنگی است و در پی رنگی محض است. مکتب عشق است و محبّت و عاشقان را مذهب و ملّت جداست (خداست). تصّوف همه حال است، همه وجد است، همه صفا است، همه وفا است، بی‌رنگ و عاشق هر رنگ، دور از ستیزه و جنگ، ریاضت نفس اماره است، نابود کننده ی شهوات و مقامات است، استقامت اوال است و متخلّق شدن به اخلاق نیک و حرّیت است، آزادگی، فتوّت است و جوانمردی، سخاوت است و ایثار، به یک سو نگریستن و زیستن است، سیر منزل های نفس است، صفای سّر است، زندگی جاوید و بدون مرگ است، رضا و تسلیم است، صبر و تحمل است، ترک اختیار است، ادب است و ذک است، امانت است، عطا است، ارشاد خلق است، تحمّل بلا است و سرانجام دریایی است ژرف که همه را حیران کرده، تا آن جا که برخی اصولن او را انکار کردند و دسته ی دیگر گفتند خیر مطلق آنست و بس.

محَّوریت «خلافت» الاهی در تصّوف

یکی دیگر از تکیه‌گاه های تصّوف اسلامی خلافت الاهی است که بنای آن بر این آیه است که می گوید:

و اذقال ربّک للملایکه انّی جاعل فی‌الرض خلیفه قالوا و نقَّدس لک قال انّی أعلم مالاتعلمون. و علّم آدم الاسمآء کلَها ثُّم عرضهم علی الملایکه فقال أنبؤنی بأسمآء هؤلآء ان کنتم صادقین. واذ قلنا للملایکه اسْجدُ و الادم فسجدوا الأ ابلیس أبی و استکبر و کان مِن الکافرین.

گفت ای آدم تو بحر جود باش / ساجدند اینان و تو مسجود باش

هرچه در عالم و مظــهر است / جمله درانسان کامل مضمر است

هست عالم چو کتـاب مستبین / کلّ ما فیــه فــی الانسان المبین

آدم دو چیز بود، طینت و روحانیت، طینت وی خلقی بود و روحانیت وی امر واللّه الامر و الخلق که همان مرتبت خلافت الاهی است.

که داند سّر فطرت آدم، که شناسد رتبت دولت آدم، عقاب هیچ خاطر بر درخت دولت آدم نه نشست، دیده ی هیچ بصیرت جمال خورشید مثال صفوت آدم درنیافت، لاجرم فرشتگان را زبان به اعتراض آمد که بار الاها بنیاد ظلم و فساد در جهان بر منه، هستی را با آفرینش آدم میالای که اینان خون خوار و ستمکارانند.

کز چه مقصود است نقشی‌ ساختن / کاندران تخـم فســاد انداختن

مایــه ی ظلــم و فســاد افروختن / مسجد و سجده‌کنان را سوختن

فرشتگان ندانستند که غایت آفرینش و زبده و خلاصه ی هستی همین آدم خاکی است که از اشعّه ی فیوضات عالم معنی برگیرد و از آن بال ‌و پر سازد و به آسمان های معرفت پرواز کند. آن جا که فرشته ره ندارد. لاجرم ارادت ازلی بر آن شد که موجودی آفریند که همه ی فرشتگان در خلقتش متحیر بمانند، مقام خلت و خلافت و ولایت را از آن خود گرداند، آدم ندانست که بهر چه آفریده شده است. از آن روی چون در فردوس اعلا آرام گرفت و برنشست گمان برد که تا ابد او را  همان پرده ی سلامت می‌باید زدن، از جناب جبروت و درگاه عزّت خطاب آمد یا آدم ما می خواهیم از تو مردی بسازیم، تو چون عروسان به رنگ و بویی قناعت کردی، یا آدم دست از گردن حوّا بیرون کن که ترا دست در گردن نهنگ عشق می‌باید.

یا آدم نگر تا خود بین نباشی و دست از خود بیفشانی که آن فرشتگان که به پرده ی «نحن نسبّح بحمدک» نوای «سبّوح قُّدوس» زدند، خودبین بودند و دیده در جمال خود داشتند و خود را برتر و بالاتر بدانستند. لاجرم باطن ایشان از بهر شرف تو از عشق تهی کردیم که تر ا از قعر دریای قدرت از بهر آن بکشیدیم تا در پرده ی عصیان خویش نوای «ربّنا ظلمنا انفسنا» زنی.

ای آدم اکنون که قدم در کوی  عشق نهادی و بار امانت بر دوش، از بهشت بیرون شو که این جا سرای راحت است و امن و عاشقان درد را با سلامت دارالسلام چه کار! ترا دوری از معشوق اولی‌تر:

ما سال هــا مقیـــم درِیـــار بوده‌ایم / اندر حریـم محرم اســرار بوده‌ایم

اندر حرم مجاور و در کعبـه معتکف / بی‌قطع راه وادی خون خوار بوده‌ایم

پیش از ظهور این قفس تنگ کاینات / ما عندلیب گلشـن‌اســرار بوده‌ایم

چندین هزارسال دراوج فضای قدس / بی پرّ و بال، طایـر و طیــّار بوده‌ایم

یا آدم از این دار سلامت بیرون شو و در هاویه ی خراب‌آباد و بتکده با دیو شهوت و غضب گریبان چاک کن و یوسف‌وار در قعر چاه کنعان دنیا گرفتار آی و در مقابله با ابلیس نفس زلیخایی خود را بیازمای که:

ما بدین‌ در نه پی‌حشمت ‌و جاه آمده‌ایم / از بد حادثه این جـا به پنــاه آمده‌ایم

ره رو منزل عشقیـم و ز سرحـدّ عدم / تا به اقلیم وجود این همه راه آمده‌ایم

*   *   *

من ملک بودم ‌و فردوس برین جایم‌ بود / آدم آورد در این دیــر خراب آبادم

نقس مکّاره و امّاره را سرکوب کن تا به مقام نفس لوامَّه آیی و از آن قدم فراتر نِه تا مقام خلت و خلافت یابی، انسان کامل شوی، به صورت عالم اصغر و به معنی جهان اکبر.

مقام خلافت آن گاه حاصل شود که آدمی به مرتبت ولایت نایل آید، مقام ولایت به نزد عرفاء نیز مقامی بلند است که بدان مقام نرسند مگر معدودی از بندگان که عاشق و شیفته ی حقّ باشند و به جز خدا نخواهند و نجویند «لا خوف علیهم و لاهم یحزنون» و سپس به مقام «وسقاهم ربّهم شرابن طهورن» نایل آیند و در دریای ژرف معرفت شناوری کنند و گویند:

فرو رفتــم به دریایی که نه ‌پــا و نه ‌ســر دارد / ولی هر قطره‌ای از وی به ‌سد دریا اثر دارد

ز عقل و جان و دیــن و دل به کلّی بی خبر شود / کسی کز سر این دریا سر مویی خبر دارد

چه گردی گرد این دریا که هر کو مرد این ره شد / از این دریا به هـر ساعت تحیــّر بیش تر دارد 

ولایت قیام بنده باشد به حّق در مقام فناء از نفس، آن که فانی از حال خود بود و باقی در مشاهدت حّق و خود از نفس خود خبر ندارد، عدّه‌ای از عرفا این مقام را بالاتر از خلافت دانند زیرا خلافت به نظر آنان در حّد رسالت است و با این وصف کسی به مقام ولایت نایل می شود که در سیر و سلوک به کمال رسد و بُعد و دوری میان خود و خدا را بزداید و آن به واسطه ی تصفیه ی باطنی و نفی خواطر و خلع صفات بشری و تسویه ی اخلاق و اعمال ممکن شود که در این سیر سفر نخست را که سیر الی‌اللّه است از منازل نفس تا رسیدن به افق مبین که نهایت مقام قلب است و مبدا تجلیات اسمایی است به پایان رساند. یعنی سفر مِن‌الخلق الی‌الحّق را، و با عزمی راسخ گام در سفر دوّم نهد و آن سفر را نیز که سیر فی‌اللّه است به واسطه ی اتّصاف به صفات او و تحقُّق به اسماء او تا افق اعلا که نهایت مقام روح و حضرت احدیت است بپیماید و سپس گام در سفر سوُّم گذارد و به عین جمع و حضرت احدیت ترقَّی کند و به مقام قاب‌قوسین نایل آید و سپس دؤییت زدوده شود و به مقامی رسد که نهایت این سیر است. در این مرحله مقام خلافت حاصل شود ولیکن باز کمال طلبد و گام در سیر و سفر چهارم گذارد و سیر باللّه عن‌للّه آغاز کند و این مقام بقاء پس از فناء است. کمال خلاقت است و برای انجام وظایف رسالت است و کامل‌تر از این مقام، مقام ولایت است که آن چه خواهد برای خدا خواهد و به جز خدا چیزی دیگر نخواهد و نبیند از همه چیز به جز خدا برهد.

ما مهر تو دیدیــم و ز ذراّت گذشتیم / از جمله صفات از پی‌آن ذات گذشتیم

چون جمله جهان مظهر آیات وجودند / اندر طلب از مظهر و آیــات گذشتیم

با ما سخن از کشف و کرامات مگویید / چون ما ز سر کشف‌ و کرامات گذشتیم

دیدیم‌ که ‌این ها همگی ‌خواب ‌و خیال است / مردانه از این خواب ‌و خیالات گذشتیم

درد سر ارشاد ز مـــا دور کـن ای پیر / کز پیری و مریـدی و ارادات گذشتیم

از خانقه و زاویـه و صومعــه گذشتیم / ز اوراد رهیدیم و ز اوقــات گذشتیم

از مدسه و درس و مقــالات گذشتیم / وز شبهه ‌و تشکیک و سؤالات گذشتیم

از کعبــه و بتخــانه و زنــّار و چلیپا / از میکده و کــوی خرابـات گذشتیم

این ها به حقیقــت همــه آفات طریقند / المنّــه للـّه کــه ز آفـــات گذشتیم

ما از پی نوری که بود مشــرق انوار / از مغربی و کوکب و مشکوه گذشتیم

موسا به کوه طور به طلب رؤیت سفر روحانی کرد.  ناگزیر سی روز روزه گرفت، در انتظار بماند، او را طعام و شراب یاد نیامد، از گرسنگی خبر نداشت که مخمور حّق بود و در سفر کرامت از خود بی‌خود گشت، سر در خود گم کرد از جام قدس شراب محبّت نوشید، از بخار عشق موج «أرنی» برخاست، لیکن پاسخ «لن ترانی» شنید که هنوز مقام ولایت نیافته بود و محرم راز نگشته.

ار خانقه و صومعــه و مـدرسه رستیم / در کوی مغان با مـی و معشوق نشستیم       

سجاده و تسبیـــح به یک ســوی فکندیم / در خدمــت ترسـا بچــه زنــّار ببستیم

در مصطـــبه‌ها خرقه ی نامـوس دریدیم / در میکــده‌ها توبــه ی سالــوس شکستیم

از دانـــه ی تسبیـــح شمــردن برهیدیم / وز دام صـلاح و ورع و زهــد بجستیم

در کوی ‌مغان نیست شدیم از همه هستی / چون نیست ‌شدیم از همه ‌هستی‌ همه ‌رستیم

زین پس مطلب هیچ ز ما دانش ‌و فرهنگ / ای عاقل هشــیار که ما عاشـق و مستیم

یحیی بن معاذ رازی از برای سلطان بایزید بسطامی بنوشت که «سکرت من کثره ما قد شربت من کأس المجنّه» بایزید در جوابش بنوشت که ای ناپخته تو هنوز در قید خودی و خودخواهی و ترا آن ظرفیت نیامده است که به جرعه‌ای که در کام مودّت چکانیده‌اند مستی می کنی، دیگران هستند که دریاها از شراب عشق درکشیده‌اند و هنوز زبان از دهان بیرون افتاده می گویند: دیگر هیچ داری بیار، تو هنوز اندر گاه های نخستین هستی و گمان‌بری که از جام عشق سیراب شده‌ای و به مقام محبّت و ولایت رسیده‌ای، زهی خامی و نادانی ای یحیی:

صد هزاران بحــر دارم در درون /  وز عطش شعله زند آتش‌برون

گر بریزی بحــرها در کــام دل / جرعه‌ای باشد هنوز از جام دل

صد هزاران بحر در جانـم پدید / می‌زند دل نعـره ی هل مِـن مزید

تــا یکی مخمـــور باشم ساقیا / لیتنــی اَعطیــُت کــأسن بـاقین

باده ده تا قیــد هستــی بگسلم / پرده بگشا تا رخت بیند دلــم

وه چه‌خواهی ازمن شوریده‌حال / یا بکش یکباره یـا بگشا جمال

چند باشم بــا جمالــت منتسب / وز ظهور نور عرفـان محتجب

موسا که در بدایت سکر بود، زود به گفتار آمد که «ارنی انظر الیک»، لیکن محمّد مصطفا که  در نهایت سکر بود دم فرو بست که «لااحصی ثناءً علیک» و این است مقام ولایت که فرمود «فاءذا أجبته کمت سمعه و بصره» و «عبدی اطعنی حتا اجعلک مثلی».

کاین دعای شیخ نی چون هر دعا است / فانی است گفت او گفت خدا است

همان گونه که دیده می شود هر یک از این مسایل آن‌چنان تار و پود ادبیات پارسی را مقهور خود کرده است که همه ی مسایل دیگر را اعّم از اخلاقیات، اجتماعیات، اقتصادیات و مسایل  دیگر را در آن تحت الشعاع و در سیطره ی خود قرار داده است.

- - -

از مجله ی هنر و مردم، دوره ی یازدهم،  شماره های  ۱۳۱ و ۱۳۲، شهریور و مهر ۱۳۵۲

شعرحجم

$
0
0
شعرحجم
به رغم مخالفت هایی که با موج نو شد به تدریج این جریان توانست توجه شاعران و مخاطبان بسیاری را به خود جلب نماید. صاحب نظران، یکی از مهم ترین دلایل مورد توجه قرار گرفتن اشعار موج نو را خستگی مخاطبان از لغات و ترکیبات نمادین و کنایه آمیز اشعار اجتماعی، سیاسی «شاعران متعهد» دانسته اند. (این اصطلاح به نیما و پیروانش اطلاق می شد که شعر را در برابر مسائل اجتماعیمسئول می دانستند.)

از جمله شاعرانی که مجذوب جریان موج نو گردیدیداله رؤیایی بود. رؤیایی که با انتشار مجموعه ی «دریایی ها» در سال۴۴ توانسته بود خود را به عنوان شاعری قابل اعتنا معرفی نماید در اظهار نظرهایش از احمدرضا احمدی، بیژن الهی، بهرام اردییلی و چند تن دیگر به عنوان چهره های شاخص این جریان نام می برد. رؤیایی ضمن تحسین این شاعران اشکال اساسی اشعارشان را رعایت نکردن اصول و نداشتن فرم مشخص می دانست( این نکته را فروغ فرخزاد هم طی نامه ای به احمدرضا احمدی یادآوری کرده است). او در گفتگو با شاعران موج نویی از آنان می خواست تا اندیشیده شده و بر اساس قواعدی حرکت خود را ادامه دهند به همین منظور ضمن بحث و اظهار نظرهای مختلف پیشنهاد تهیه ی مانیفست را مطرح نمود که با موافقت موج نویی ها سرانجام در سال۱۳۴۸ به صدور بیانیه ای با نام «شعر حجم»منجر گردید. صدور بیانیه تا آن زمان در شعر فارسی سابقه نداشت و ظاهراً به پیروی از شاعران و نویسندگان اروپایی صورت گرفت. شعر حجم در واقع ادامه ی جریان موج نو بود که رؤیایی بر اساس نظرات خود آن را رهبری می کرد.

علاوه بر شاعران موج نویی، چند نویسنده و سینماگر، بیانیه ی شعر حجم را امضاء نمودند. پس از مدتی هوشنگ چالنگی، علی قلیچ خانی، هوشنگ صهبا ،حسین مهدویو چند تن دیگر نیز به حجم گرایان پیوستند (برخی از منتقدان از هوشنگ چالنگی، بیژن الهی، بهرام اردبیلیو چندتن دیگربه عنوان شاعرانی که پیش تربا ایجاد شیوه ای تازه در سرایش، مسیر خود را از موج نو جدا نموده بودند زیر عنوان شعر دیگر نیز نام برده اند... ).

از نظر حجم گرایان، میان واقعیت و ماورای آن فاصله ای وجود دارد که شاعر حجم گرا با یک جست سریع ودر سه بعد یعنی: از عرض، از طول و از عمق(ارتفاع) آن را طی می کند و خواننده نیز برای درک شعر حجم می بایست بتواند این جهش را به همان صورت انجام دهد...

رؤیایی، حجم گرایی را تقلید طبیعت یا تغییر واقعیت و یا استحاله ی آن نمی دانست بلکه آن را تلاشی برای دستیابی به حکمت وجودی یک واقعیت عنوان می نمود که پس از شناختن علت غایی آن واقعیت در فاصله ای دور از آن می نشیند...

در بیانیه ی شعر حجم آمده است:

  1. «حجم گرایی آنهایی را گروه می کند که در ماورای واقعیت ها به جستجوی دریافت های مطلق و فوری و بی تسکینند و عطش این دریافت ها هرگونه جست و جوی دیگر را در آنها باطل کرده است... از واقعیت تا مظهر واقعیت، از شئ تا آثار شئ فاصله ای است؛ فاصله هایی از واقعیت تا ماورای آن... . شاعر حجم گرا این فاصله را با یک جست طی می کند، تند و فوری؛ و بدین گونه از واقعیت به سود مظهر آن می گریزد. هر مظهری را که انتخاب کند، از بعدی که بین واقعیت و آن مظهر منتخب است با یک جست می پرد، و از هر بعد که می پرد، از عرض، از طول و از عمق می پرد،‌پس از حجم می پرد، پس حجم گراست؛ و چون پریدن می خواهد، به جستجوی حجم است... اسپاسمانتالیسم[حجم گرایی]، سوررئالیسم نیست. فرقش این است که از سه بعد به ماوراء می رسد، و در این رسیدن فقط در یک جا با هم ملاقات می کنند: در جهیدن از طول؛ گر چه در اینجا هم جست فوری تر است.
  2. حجم گرا در این جست خط سیر از خود به جا نمی گذارد. در پشت سر تصویر او سه بعد طی شده است، و این سه بعد طی شده اسکله می سازند تا خواننده ی شعر حجم را به جایی برسانند که شاعر رسیده است... و حجم گرایی نه خودکاری است نه اختیاری. جذبه هایی ارادی است یا اراده ای مجذوب است. جذبه اش از زیبایی است، از زیباشناسی است. اراده اش از شور و از شعور است... شاعر حجم گرا همیشه بر سر آن است که واقعیتی خلق کند ناب تر و شدیدتر از واقعیت روزانه و معمول. ما تصویری از اشیاء نمی دهیم، منظری از علت غایی آنها می سازیم... کار شعر، گفتن نیست، خلق یک قطعه است؛ یعنی شعر باید خودش موضوع خودش باشد... شعر حجم از دروغ ایدئولوژی و از حجره ی تعهد می گریزد، و اگر مسئول است، مسئول کار خویش و درون خویش است... »

آشنایی زدایی و گریز از هنجارهای نحوی زبان از مشخصه های شعر حجم گرا به شمار می رفت. رؤیایی، احمدی و برخی دیگر از شاعران هم گروهشان به منظور دستیابی به زبان خاص،‌ در اشعار خود بارها و بارها از این شگرد استفاده می کردند. توجه ویژه به عنصر خیال و استفاده ی فراوان از تصاویر ذهنی و انتزاعی، پرداختن به زبان، شکل بیان و اصولاً ساختمان بیرونی شعر و در عوض پرهیز از معنا سازی و محتوی نگری، شعر حجم را به عنوان شعری فرم گرا معرفی نمود.

رؤیایی، خود، ضعف محتوا و فقدان مفهوم روشن را در شعر حجم پذیرفته و بیان نموده که شکل و محتوا در یک شعر نمی توانند توأمان و به یک اندازه نمود داشته باشند و نتیجه ی اهمیت دادن به یکی از آنها قربانی کردن دیگری است. او فرم را برای شعر خود مهم تر دانسته و اشاره نموده که در شعرش ابتدا فرم تکوین می یابد و بعد به محتوی می پردازد...

رؤیایی، تکراری بودن مضامین را در ادبیات عامل اهمیت دادن به فرم برشمرده و برای جلوگیری از کسالتتکرار مضامین، لباس نو و شکل تازه را ضروری دانسته و اصولاً شعر نو را «شعر شکل(فرم) و تشریفات» معرفی نموده است.

در مانیفست شعر حجم به صراحت عنوان گردید که هدف از شعر رسیدن به شعر است و شاعر حجم گرا از پذیرفتن هرگونه تعهد و التزامی خارج از شعر دوری می جوید و خود را فقط در مقابل کار(شعر) خود مسئول دانسته و به جای قبول تعهد، ایجاد تعهد می کند. این استراتژی، شعر حجم را دقیقاً در نقطه ی مقابل شعر«اجتماعی، سیاسی» به رهبری نیما و جریان شعر مقاومت که در آن سالها در حال فراگیر شدن بود قرار داد. ( احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث از شاخص ترین چهره های شعر اجتماعی، سیاسی و خسرو گلسرخی، سعید سلطان پور، نعمت میرزاده و... از جمله شاعران مقاومت بوده اند).

 

عده ای از منتقدان شعر حجم را به کپی برداری از آثار شاعران اروپایی متهم کرده اند؛  محمد حقوقی بر این باور است که برخی از شاعران حجم، شعرهایی از شاعران بزرگی چون: رنه شار، پرس، هولدرلین و الیوت را به زبان شعر خود ترجمه کرده اند. آقای هرمز علیپور مدعی شده است که چند تن از شاعران حجم گرا در آن سالها ترجمه ی عینی شعرهایی از شاعرانی مانند: شکسپیر و آرتور کسلر را به جای شعر خود ارایه نموده اند. اما مشهورترین نقد را در این رابطه، رضا براهنی بر مجموعه ی دریایی ها ارایه داده است. براهنی، نوع پرداخت، ترکیب کلمات، تصاویر، اندیشه ها و حتی جهان بینی دریایی را در این مجموعه، یکسره برگرفته از مجموعه ی«دریایی ها» یا «چراغ های دریایی»، اثر«سن ژون پرس»، شاعر معروف فرانسوی دانسته است. براهنی، شعرهای رؤیایی را با اندک تغییراتی، ترجمه ی منظوم اشعار پرس خوانده است... ( البته «دریایی ها»ی رؤیایی را باید از مهم ترین کتب چاپ شده در شعر معاصر به حساب آورد. بسیاری از منتقدان، از جمله خود براهنی در بخشی از همین نقد، فرم منسجم اشعار آن را ستایش کرده اند. براهنی در این رابطه تأکید کرده است که بر خلاف تصاویر اشعار سهراب سپهری که به رغم زیبایی پراکنده و غیر مرتبط اند، تصاویر در اشعار رؤیایی، نه در موازات هم که در همکاری با یکدیگرند. اسماعیل نوری علاء، رؤیایی را پس از انتشار دریایی ها، «بنیان گذار شعر فرم در ایران» معرفی نموده است و...)

شعر حجم را متأثر از مکاتب ادبی اروپا دانسته اند. مثلاً موضع این جریان در قبال شعر را نشأت گرفته از مکتب«هنر برای هنر» قلمداد کرده و یا گرایش به ایجاد فضای انتزاعی و فراواقعی را برگرفته از مکتب«سوررئالیسم» پنداشته اند و... .

با بررسی مختصات حرکت های ادبی از دوران مشروطه به بعد می توان نتیجه گرفت که تأثیر پذیری از اتفاقات ادبیات اروپا تنها مختص به جریان شعر حجم نبوده و شعر معاصر فارسی به ویژه از حیث ارایه ی اَشکال نو، وام دار شعر اروپا بوده است. روشن است که شرایط اجتماعی، سیاسی، ... کشور نیز در هر دوره زمینه ی وقوع این تحولات را(نه کاملاً هم زمان با اروپا) در گستره ی ادبیات نیز فراهم آورده است وگرنه تقلید محض از مکاتب اروپایی به تنهایی نمی توانسته در روند ایجاد و توفیق این جریان ها مثمر ثمر باشد.

در تأیید این نظر می توان، گذار از کلاسیسیسم و در پی آن وقوع مکتب رمانتیسم در اروپا را با آغاز رمانتیک سُرایی در ایران پس از انتشار شعر«افسانه» نیما یوشیج(و البته ادامه ی این جریان توسط شاعرانی چون: نادرپور، توللی و...بدون حضور نیما) ، شکست رمانتیسم احساساتی و فردگرا و شکل گیری رمانتیسم اجتماعی پس ازسقوط امپراتوری ناپلئون را با شیوع جریان مشابهی، به تعبیر آقای لنگرودی«سانتی مانتالیسم جامعه گرا»، در ایران با حضور شاعرانی مانند: هوشنگ ابتهاج، نصرت رحمانی، سیروس پرهام، محمد کلانتری و ...، و مهم تر از آن، ظهور مکتب سمبولیسم به رهبری شارل بودلر، ابداع شعر آزاد توسط مالارمه و ورلن و نیز شعر سپید به وسیله ی رمبو در شعر فرانسه را با تلاش های نیما در بر هم زدن نظم عروضی شعر سنتی و ارایه شعری با زبان نمادین و احمد شاملو در ایجاد شعر سپید مقایسه نمود. در ادامه ی این روند، می توان به تأثیر چشم گیر تئوری های پست مدرنیستی در سالهای اخیر بر ادبیات وطنی به ویژه در شکل گیری جریان موسوم به شعر دهه ی هفتاد اشاره نمود.

به رغم اظهار نظر غالباً بدبینانه ی منتقدان نسبت به جریان شعر حجم و با اینکه حجم گرایان در ارایه یا لااقل در انتقال تعریف روشن و مشخصی از آنچه خود مد نظر داشته اند چندان موفّق نبوده و در توضیح حجم گرایی همواره به بیان عبارات کلی بسنده نموده اند نقش پر رنگ این حرکت، دست کم به اعتبار اشعار یداله رؤیایی، احمدرضا احمدی و هوشنگ چالنگی در تعیین مسیر جریان شعر معاصر(شعر خلاقه) پس از خود غیر قابل کتمان است.

البته چالنگی را نباید یک شاعر منحصراً حجم گرا دانست از آن روی که وی به تدریج توانسته است در مقطعی با ایجاد شیوه ای تازه، شعری دیگر گونه و تأثیر گذار ارایه نماید. به نقل از محمد حقوقی گروهی از شاعران در دهه ی پنجاه با تبعیت از زبان و بیان خاص چالنگی تلاش نموده اند تا با دشوار نویسی به شعر ناب نقب بزنند.

چالنگی در زمینه ی انتشار اشعارش بسیار کم کار بوده و در تمام این سال ها تنها به چاپ یک مجموعه مستقل شعر، آنهم سروده های سالهای۵۰-۴۷ (زنگوله ی تنبل) اکتفا نموده است.

 

موج نو

$
0
0

موج نو

 با انتشار مجموعه شعر«طرح» توسط احمدرضا احمدی درسال ۱۳۴۱ جریانی با نام «موج نو»در شعر معاصر فارسی اعلام موجودیت کرد. گرایش به نثر و طرد موسیقی که تا آن زمان از ارکان اصلی شعر فارسی(اعم از شعر کلاسیک، شعر نوی نیمایی و شعر سپید شاملویی) به حساب می آمد را می توان بارزترین ویژه گی اشعار موج نو عنوان کرد.

احمدرضا احمدی به صراحت اعلام کرد کهحاضر نیست حتی یک کلمه را به خاطر وزن بکشد، بلکه وزن را فدای کلمه می کند. زبان مبهم و استفاده ازتصاویر انتزاعی از مشخصات دیگر اشعار موج نو بود که در شعر شاعرانی چون: بیژن الهی، بهرام اردبیلی، محمدرضا اصلانی، شاهرخ صفایی، جواد مجابیوبسیاری دیگر از موج نویی ها بارها و بارها مورد استفاده قرار گرفت.

در اینکه چرا این جریان موج نو نامیده می شود نظرات مختلفی از سوی صاحب نظران ارایه گردیده است. آقای شمس لنگرودی نام گذاری این جریان را توسط فریدون رهنما، پس از انتشار مجموعه ی«طرح» و با وام از یک جریان سینمایی در فرانسه(موج نو) محتمل دانسته است. آقای یداله رؤیایی این نام گذاری را تصادفی و حاصل اشتباه ژورنالیستی عنوان نموده و آقای محمد حقوقی از اسماعیل نوری علاء به عنوان عامل نام گذاری این جریان نام برده است.

اشعار موج نویی چه در آغاز حرکت و چه در سال های بعد موضوع نقد بسیاری از منتقدان ادبی قرار گرفته است.

 

عبدالعلی دستغیباشعار موج نو را نثر زشت و نادرست فرنگی خوانده که نه تنها از پهنه ی درک مردم، که از حوزه ی فهم روشنفکران نیز بیرن رفته است. اسماعیل خویی شعر آنان را اغلب نامفهوم و حتی بی مفهوم شناخته و پاره های خوب شعرشان را همان هایی دانسته که به سوی معنای روشن و شکل استوار رفته اند. محمد حقوقیدر بررسی شعر معاصر، از موج نویی ها به عنوان شاعران افراطی یاد کرده که بی هیچ تنفسی در فضای شعر فارسی ناگهان سر برآورده و شعری بی سابقه عرضه نموده اند...(حقوقی، احمدرضا احمدی را در آثار بعدی اش از این حکم مستثنی دانسته).

در مقابل، شاعران و منتقدانی چون: اسماعیل نوری علاء، یداله رؤیایی، فریدون رهنما، مهرداد صمدی و... با انتشار مطالب مختلف و یا در ضمن گفتگوهایشان با نشریات، از شعر موج نو دفاع کرده اند. مثلاً صمدی در تحلیلی، شعر احمدرضا احمدی را با آثار شاعران تصویرگرای انگلیسی مقایسه کرده و آن را دارای زبان خاص شعری و بیان تصویری معرفی نموده که برداشتی نو از اشیاء ارایه می دهد.جریان موج نو را می توان به عنوان اولین حرکت جدی در شعر معاصر به شمار آورد که توانسته است مسیر خود را از جریان شعر نوی نیما جدا نموده و ضمن زمینه سازی برای ایجاد تحولات شعری بعد از خود با قبول تغییراتی ادامه ی حیات دهد.شعر موج نودر نگاه ادبا و صاحبان نظر در حوزه ی ادبیات فارسی چنین معنا گردده است: «شعر موج نو شعری است که فاقد وزن و آهنگ و قافیه است» در کتاب «طیران آدمیّت» تألیف دکتر اسماعیل حاکمی استاد دانشگاه تهران تعریف شعر را چنین می خوانیم: «شعر عبارتست از گره خوردگی عاطفه یعنی احساس و تخیل که در زبان آهنگنین شکل گرفته باشد و یا به بیانی در قالبی آهنگین شکل و معنا یافته باشد». افزون بر اینکه دکتر حاکمی عناصر اصلی شعر را متشکل از عاطفه، تخیل، زبان آهنگین و تک یعنی فرم می داند. با تمکین و تأیید دیدگاه این صاحب نظران باید گرفت که موج نو نیز بسان شعر نیمایی که قالب شعر کلاسیک را به هم ریخت و شعر سپید که از نظر تک «فُرم» از قالب نیمایی در مواردی تبعیت نمی کند، با این وصف طبیعی است که موج نو نیز هر چند رگه هایی از شعر سپید و بر پایه ی همین سبک استوار شده است، اما به نوبه ی خود دارای سبک و سیاق خاصی است.
از نگاه این قلم شعر موج نو شعری است که مرز نمی شناسد. (جهان بینی آن وسیع است) شعری است که به شاعر اجازه ی انتخاب واژه ها را می دهد تا این واژه ها در هر کجا که دوست داشته باشند، بنشینند. شعری است که به بیانی میدان داری را به واژه ها در جهت رساندن پیام واقعی خود را تجویز می کند. و بالاخره شعری است که هم تخیل برمی انگیزد و هم اینکه درون مایه ی آن آکنده از عاطفه و احساس و البته پیام آن نیز پیامی درخور توجه و تأمل است. شعر موج نو با اینکه بعنوان پیچیده ترین شعر شناخته شده است، اما با کمی تأمل و تعمق در بطن آن زیباترین مسایل بشر امروزی و طرح مطالب نوین و تصویر واقعیات اجتماعی در درون آن نهفته است. بنابراین بر اساس تعاریفی هم که از شعر شده، گمان نمی رود که شعر موج نوخالی از این تعاریف باشد. چه اینکه این شعر هم دارای عاطفه و تخیل بسیار غلیظی است و هم اینکه زبان آن آهنگ خاصی دارد، به نحوی که به مانند دیگر سبکها که به آن اشاره شد، این شعر نیز آهنگسازی کرده است، ولی نه به سبک و سیاق شعر نیمایی و سپید، بلکه به سبک و شیوه ی خود. بدینگونه که مخاطب باید با کنکاش و تعمق فراوان در این نوع شعر آهنگ آن را پیداکند. و اما در خصوص فرم نیز باید گفت که موج نو هم به مانند دیگر سبک ها دارای فرم است، ولی فرم آن فرمی تازه و با رفتار و ویژگی های درونی تازه ای جلوه می نماید. بنابراین براساس تغییر و تحولاتی که در حوزه ی شعر به وقوع پیوسته و سرانجام به موج نورسیده است، طبیعی است که بگوئیم، این نوع شعر نیز دارای جایگاه خاص خود بوده و خواهد بود.
لذا به نظر نمی آید که هر سبکی که زودتر آمده، جلو دار بوده و جلو دار هم خواهد ماند. اگر این جور تصور شود، در ارزش معنایی و پایه ای و حتی ساختاری شعر کاسته خواهد شد. ما نمی گوئیم که براساس پایه های ادبی نباید حرکت کرد، چه اینکه سبک نیما نیز برگرفته از سبک و تفکر ادبی ی نظام وفا و تا حدودی برخی از گفته های میرزا زاده عشقی است و به مراتب می توان شعر نو را بر پایه ی همان نثرهای ادبی و پر مغز کتاب گلستان سعدی نیز تعریف و وارسی نمود. اما آنچه محل بحث است این که هر آمده ای یک روز جای خود را به آمده ی دیگری خواهد داد، پس موج نو نیز آمده ای است که در زمان خود بعنوان یک پایه ی ادبی جایگاه خود را پیداخواهد کرد و خود را به دست سبک های آینده خواهد سپرد. به نظر می رسد که در آینده نیز صدها سبک خواهد آمد و احترام و حفظ و نگهداری هر کدام از آنها ازمهمترین اصول درشعر و ادب به شمار می رود.
اما اینکه چرا شعر موج نو هنوز جای پایی را در حوزه ی ادبیات به آن صورت ممکن باز نکرده است، این هم در جای خود محل بحث می باشد. شعر موج نو بخاطر اینکه به عنوان آخرین سبک شناخته شده است. طبیعی است که تا شعر نیمایی و سپسد حضورشان چشم گیر در جامه ادبی جلوه می کند، این نوع شعر مورد توجه آنچنانی قرار نخواهد گرفت. به تعبیری شعر موج نو با زبان حال کمتر سخن گفته است و شاید هم زبان آن همان زبان حال باشد، ولی مهجور مانده است و شاید هم زبان آن مختص به روحیات نسل های آینده باشد.
به هر روی هر سبکی براساس پیامدهای آن مورد بررسی قرار می گیرد که احساس می شود پیامدهای شعر موج نو نه اینکه مرتبط و سازگار با زبان حال نیست، اما جایگاه واقعی خود را در آینده بیشتر و بهتر پیدا خواهد کرد و البته تردیدی نیست که هر کاری به وقت خود رو خواهد شد. نکته دیگر اینکه در تبلیغ و تکثیر وانداختن فرم و محتوای این نوع شعر باید بیشتر تلاش و کوشش نمود. هر چند شاعرانی که در حقیقت «موج نو» وابسته به آنهاست در این راستا تلاش مضاعف و انرژی فراوان گذاشته اند و می توان به نمایندگان آن اعم از احمدرضا احمدی، پرویز اسلامپور، بهرام اردبیلی، احمد رضا چکه نی، علی قلیچ خانی، محمود شجاعی اشاره نمود، اما گسترش و تداوم و بقای این نوع شعر نه تنها تلاش و کوشش بیشتری را می طلبد، بلکه در تثبیت و تعیین جایگاه هر چه بیشتر در بافت آن از دیگر نکات مهم و حیاتی است.

درباره سبک شناسی بهار

$
0
0

 درباره سبک شناسی بهار       شمیسا، سیروس

تیرماه برای من از بدترین ماه‏های سال است زیرا از بام تا شام به تصحیح ورقه‏ مشغولم و مجبورم مطالب کم‏وبیش مغلوطی را مکررا بخوانم.مطالعهء مقاله دکتر یوسفی درباهء سبک‏شناسی بهار در دورهء گذشتهء آینده مرا تحریک کرد که از این مخمصه‏ مفری بجویم و به بهانه نوشتن سطوری چند دربارهء آن کتاب عظیم،ساعتی چند را به‏ گشت‏وگذار شبانه بهاری دل خوش دارم:

 1-کسانی که با تاریخچه و جریانات سبک‏شناسی در جهان آشنا هستند بی‏شک‏ تصدیق دارند که سبک‏شناسی مرحوم بهار در عظمت و وسعت همردیف آثار بزرگ سبک‏ شناسان معاصر او از قبیل لئواسپیتزر1( Leo Spitzer )و اریک ائور باخ‏2( Erich Auerbach است.جالب این است که اسپیتزر و ائورباخ هم آثار خود را در همان زمان تألیف سبک‏ شناسی بهار یعنی در سال‏های جنگ جهانی دوم نگاشتند.آنان از آلمان نازی گریخته‏ بودند و به دانشگاه‏های ترکیه پناه برده بودند.ائورباخ می‏نویسد:در آنجا بود که من‏ به یمن فقدان مراجع و مآخذ و دور بودن از کتابخانه‏های غنی از عهدهء تألیف خود برآمدم و اگر چنین ضیقی در کار نبود هرگز چنین توفیقی نمی‏یافتم‏3و مرحوم بهار هم می‏نویسد که کتاب خود را«در اسوء حالات-یعنی متعاقب حبس‏های پیاپی و تبعیدها و زیان‏های گران و آزارهای بی‏موجب و وحشت‏های شبانه‏روزی بیست ساله»4 تألیف کرده است و باید به این‏ها عدم دسترسی به طبع‏های انتقادی سال‏های بعد و نسخ‏ خطی موجود در کتابخانه‏های معتبر جهانی را نیز افزود.

پایان نامه ادبیات با موضوع ملک الشعرا بهار

$
0
0

پایان نامه ادبیات با موضوع ملک الشعرا بهار

عنوان اصلی انعکاس اوضاع سیاسی و اجتماعی در شعر ملک الشعرا بهار

 عنوان اصلی زندگانی سیاسی ملک الشعرا بهار

عنوان اصلی موازنه صور خیال در شعر معاصر (اخوان و بهار)

عنوان اصلی بررسی فرهنگ عامه در شعر دوره‌ی مشروطه (ملک‌الشعرای بهار و فرخی یزدی)

عنوان اصلی نقد آثار ملک الشعراءبهار

عنوان اصلی تصویر در قصاید بهار(ملک الشعرا- محمد تقی)

عنوان اصلی انعکاس اوضاع سیاسی و اجتماعی در شعر ملک الشعرا بهار

پدیدآور جهانگرد, فرانک

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1379 

----------------------------------------------

 عنوان اصلی زندگانی سیاسی ملک الشعرا بهار

پدیدآور هدایتی, محمدرضا

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1372 

 

 

 

 

عنوان اصلی بازتاب اوضاع اجتماعی در شعر دوره قاجار( بهار، ادیب الممالک، دهخدا، ایرج، لاهوتی، نسیم شمال، فرخی، عشقی)

پدیدآور مسعودی خراسانی, نسرین

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع دکتری تخصصی

تاریخ دفاع 1378 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 عنوان اصلی بررسی درونمایه های شعری چهار شاعر معاصر( ملک الشعرای بهار، نیما یوشیج، اخوان ثالث، امیری فیروزکوهی)

پدیدآور زرقانی, مهدی

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع دکتری تخصصی

تاریخ دفاع 1379 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

عنوان اصلی موازنه صور خیال در شعر معاصر (اخوان و بهار)

پدیدآور بهمنی مطلق, یدالله

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع دکتری تخصصی

تاریخ دفاع 1379 

 

 

 

 

 

عنوان اصلی بررسی فرهنگ عامه در شعر دوره‌ی مشروطه (ملک‌الشعرای بهار و فرخی یزدی)

پدیدآور خسروی,شعیب

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1391/04/19 

 

عنوان اصلی نقد آثار ملک الشعراءبهار

پدیدآور احمدنژاد,کامل

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1356 

 

عنوان اصلی تصویر در قصاید بهار(ملک الشعرا- محمد تقی)

پدیدآور حسن پور الاشستی, حسین

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع کارشناسی ارشد

 

عنوان اصلی شرح لغات و ترکیبات قصاید ملک الشعراءبهار همراه با مختصری از سبک شاعر

پدیدآور مرتضائی, جواد

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1374 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

پایان نامه با موضوع جامی

$
0
0

پایان نامه با موضوع جامی

 عنوان اصلی حکمت عملی و اخلاقیات در هفت اورنگ جامی

پدیدآور جعفری,حسین

گرایش رشته زبان و ادبیات فارسی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1389/09/15 

-------------------------------------------------------------------------------

عنوان اصلی تدقیق و تحقیق در احوال و آثار جامی

پدیدآور نصری, شیر احمد

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1346 

-----------------------------------------------------------------

 عنوان اصلی تشبیه و استعاره در یوسف و زلیخای جامی

پدیدآور حسین پور,مجتبی

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1390/11/30 

-----------------------------------------------------------

 

عنوان اصلی تلمیحات و ملمعات و جناس و اقسلام آن در دیوان جامی

پدیدآور احمدی لمراسکی, محمد

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1377 

 


پایان نامه ارشد ادبیات با موضوع لیلی و مجنون

$
0
0

پایان نامه ارشد ادبیات با موضوع لیلی و مجنون

 عنوان اصلی مجنون و لیلی بین شوقی و نظامی

پدیدآور طبیبیان,حمید

گرایش رشته زبان وادبیات عرب

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1352 

--------------------------------------------------------------------------------

 عنوان اصلی نقد نشانه شناختی در مطالعه تطبیقی ادبیات و نقاشی ( با تکیه بر داستان لیلی و مجنون نظامی)

پدیدآور محمدی وکیل,مینا

مقطع کارشناسی ارشد

-------------------------------------------------------------------------------

 عنوان اصلی بیان در لیلی و مجنون نظامی

پدیدآور نوروزی, حسن

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1377 

--------------------------------------------------------------------------------

عنوان اصلی چهره و نقش زن بیژن و منیژه - داستان سیاوش و خسرو و شیرین شاهنامه خسرو و شیرین و شاهنامه لیلی و مجنون نظامی و ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی

پدیدآور روحانی, حسین

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1376 

--------------------------------------------------------------------------------

 عنوان اصلی بررسی شخصیت ازجنبۀ روانشناختی در منظومۀ لیلی و مجنون

پدیدآور کیامنش,منیژه

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع کارشناسی ارشد

---------------------------------------------------------------------------

 عنوان اصلی بررسی تطبیقی عناصر داستان در ویس و رامین و لیلی و مجنون

پدیدآور شهریاری,منصوره

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1389/11/24 

------------------------------------------------------------------------

 عنوان اصلی جنبه های نمایشی در گزیده ای از منظومه های عا شقانه ادبیات فارسی (لیلی ومجنون از جامی و ویس ورامین از فخر الدین اسعد گرگانی)

پدیدآور رحیمیان,احسان

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1388/07/15 

---------------------------------------------------------------------------

 عنوان اصلی بررسی انواع استعارات در منظومه ی لیلی و مجنون نظامی گنجوی

پدیدآور خوشخو ثانی,پویه

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع کارشناسی ارشد

تاریخ دفاع 1387/04/30 

---------------------------------------------------------------------------

پایان نامه دکتری ادبیات با موضوع لیلی و مجنون

$
0
0

پایان نامه دکتری ادبیات با موضوع لیلی و مجنون

عنوان اصلی فرهنگ لغات ، ترکیبات و اصطلاحات مخزن الاسرار، خسرو وشیرین و لیلی ومجنون نظامی گنجوی

پدیدآور یاوری, محمد

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع دکتری تخصصی

تاریخ دفاع 1381 

--------------------------------------------------------------------------------

 عنوان اصلی بررسی و تحلیل ساختاری شعر نظامی(در دو منظومه ی لیلی و مجنون و خسرو و شیرین)

پدیدآور غیبی,محمودرضا

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع دکتری تخصصی

تاریخ دفاع 1388/10/13 

--------------------------------------------------------------------------------

عنوان اصلی تحلیل ساختاری لیلی و مجنون و مم وزین

پدیدآور جباری, نجم الدین

گرایش رشته زبان وادبیات فارسی

مقطع دکتری تخصصی

تاریخ دفاع 1381 

گیل گمش

$
0
0

گیل گمش


این اسطوره از نظر توجه به انسان و عشق به حیات و تلاش بی فرجام برای رهایی از مرگ بی مانند است، گیل گمش ، کسی که سرچشمه را کشف کرده و یا کسی که همه چیز را دیده است، معنا می دهد . او خطاب به انسانی که طالب جاودانگی است چنین می گوید: زندگی را نیافتم.

 در داستان گیل گمش با فناپذیری انسان و جستجوی او در یافتن راز جاودانگی سر و کار داریم. در صفحه مدور برنزی مکشوفه از لرستان، گیل گمش دو شاخه که چهار انار به آن آویزان است بدست دارد. با در دست داشتن انار که مظهر فراوانی می باشد گیل گمش بصورت حامی کشاورزان در آمده است و گاهی نیز او را خدای نعمت می پندارند زیرا در کنار خدای موکل آب ایستاده و عصای بلند دسته داری که مظهر خدای آب است به دست دارد. در برخی از نقوش به دست آمده از لرستان ، گیل گمش دو شیر نر را به دست گرفته که نشان از قدرت و اقتدار او دارد .

منظومه با مقدمه کوتاهی در ستایش گیل گمش و اروک URUKشهری که او بر آن حکومت می کند آغاز می شود و سپس می خوانیم که او قهرمانی است بی قرار، ماجراجو و بسیار کمال طلب که با خودکامگی بر مردم اروک فرمان می راند، مردم ستمدیده اروک دست نیاز به درگاه خدایان شهر دراز می کنند تا شر حاکم ستمگر که برای رضای نفسانیات خود از هیچ اقدام ظالمانه ای دریغ ندارد از آنها کوتاه کنند و خدایان که می دانند رفتار گیل گمش به لحاظ نداشتن حریف و هماورد در میان مردم روی زمین است انسانی بسیار زورمند و قوی پنجه می آفرینند و نام انکیدو Enhidouبر آن می نهند. و زنی که کنیز مقدس  است انتخاب می شود تا تربیت او را به عهده گیرد:

"پس زن کتان سینه خود را باز گشود و کوه شادی را آشکار کرد تا او از نعمت آن بهره گیرد. زن خواهش او را دریافت و جامه فرو انداخت. انکیدو زن را به زمین افکند، اینک سینه او بر سینه زن آرمیده است. آنان در تنهایی بودند، شش روز و هفت شب و آن هر دو در عشق یگانه بودند..."

 

به این ترتیب انکیدو خوی انسان می گیرد و آماده دیدار با گیل گمش می شود. لیکن گیل گمش که از قبل آمدن انکیدو را در خواب دیده است، برای نشان دادن بی رقیبی خود مجلس بزمی برپا می کند و انکیدو را به آن مجلس دعوت می نماید. انکیدو که از شهوت رانی، جاه طلبی و عیش و عشرتهای گیل گمش نفرت دارد او را از برپاداشتن آن مجلس ملامت می کند و به این ترتیب آندو با هم گلاویز می شوند، در آغاز مبارزه چیره گی و پیروزی با انکیدو است اما گیل گمش موفق می شود با چرخشی انکیدو را بر زمین اندازد. وقتی انکیدو به زمین افکنده شد به گیل گمش گفت:

 " مانند تو در جهان نیست  و قدرت تو فراتر از قدرت همه مردان است. "

 

به این ترتیب انکیدو و گیل گمش یکدیگر را در آغوش گرفتند و دوستی آنها از جهت مردانگی زبانزد همگان شد.

 

بعد از این دوستی گیل گمش قصد می کند تا به جنگل برود و هومببا Humbabaهیولای خشمناک را نابود کرده و درخت سدر را از ریشه برکند تا با این کار تباهی را از زمین براندازد، انکیدو گیل گمش را از این سفر بر حذر می دارد و از خطرات آن با وی می گوید. گیل گمش به ترس و احتیاط انکیدو می خندد و رازی را بر او فاش می کند که آن راز جستجو برای یافتن عمر جاودانی و آب زندگی است. پس هر دو راه پرخطر جنگل هومببا را در پیش می گیرند و آن هیولا را کشته، درخت سدر را از ریشه بر می کنند، آنگاه پیروزمندانه آهنگ بازگشت به اروک می کنند، لذا در مراجعه به ایشتر الهه عشق و زناشویی برخورد می کنند و او عاشق گیل گمش می شود، ایشتر برای دستیابی به او هر گونه وعده ای می دهد ، اما گیل گمش به تمناهای شهوت آلود ایشتر توجهی نمی کند و او را از خود می‌راند، ایشتر که اینگونه دید از خدای آسمان می خواهد که گاو آسمانی را بر شهر اروک روانه کند تا گیل گمش و شهرش را نابود سازد. خدای آسمان تقاضای ایشتر را به سختی می پذیرد و گاو آسمانی بر اروک فرود می آید و شهر را زیر و زبر می کند و صدها تن از جنگاوران و دلاوران گیل گمش را می کشد.

 

انکیدو و گیل گمش پس از تلاش و زحمت بسیار هیولای آسمانی را از پای در می‌آورند و مردم اروک در مدح و ستایش آندو به سرود خوانی می پردازند اما خدایان که از شادی مردم خرسند نیستند، تصمیم دارند تا زندگی خوش آنان را به اندوه مبدل کرده و عمر دو قهرمان را با عاقبتی ناخوشایند و غم انگیز به پایان رسانند، نخست انکیدو را به خاطر مشارکت در نابودی هومببا و گاو آسمانی به مرگ زودرس محکوم می کنند، پس او دچار بیماری شده و چشم از جهان فرو می بندد ، گیل گمش از این اتفاق غمگین می شود و روزها بر پیکر دوست خویش می گرید ، آنگاه تصمیم می گیرد تا خود را به شهرباستانی شروپک Shuruppakبرساند. به این امید که اوتناپیشتیم (انسان ابدی) راز بی مرگی و عمر جاودانی را بر او فاش کند، پس به قصد یافتن او سفر خود را آغاز می کند. ابتدا به کوهستان ماشو Mashuرفت، کوهی که نگهبان طلوع و غروب خورشید است و بر دروازة آن دو عقرب که نیمی انسان و نیمی اژدها بودند محافظت می‌کرند، عقربها به این دلیل که گیل‌گمش دو سومش از خدایان و یک سومش از انسان بود، به او اجازة عبور از دروازه را می دهند.

 

گیل‌گمش پس از این به باغ خدایان می رسد و در آنجا شه‌مش (خدای خورشید) او را از تحمل این همه رنج دلسرد کرده و برحذر می دارد . گیل گمش اما به راه خود ادامه می دهد تا اینکه در کناره دریا به سیدوری Siduriزن شرابساز برخورد می کند و او نیز گیل گمش را از راهی که در آن گام نهاده ملامت می کند:

" گیل گمش اینسان شتابناک به کجا می روی؟ تو هیچگاه زندگی را که در جستجویش هستی نخواهی یافت، وقتی خدایان انسان را آفریدند مرگ را قسمت او قرار دادند، اما زندگی را برای خود نگاهداشتند...

 

شادمانی و جشن و طرب پیشه کن، پوشاک نو به تن کن، در آب تن را بشوی، به کودک خردسالی که دستهایت را گرفته است مهربورز و همسرت را در آغوش خویش شادمان ساز، چون این قسمت انسان است."

 

زن شرابساز نشان اورشانابی Urshanabiکشتی بان اوتناپیشتیم را به گیل گمش می گوید تا شاید او قهرمان خسته را یاری کند. و به این ترتیب اورشانابی او را از اقیانوس عبور می دهد تا سرانجام نزد اوتناپیشتیم خردمند می رسد و با شوق بسیار راز عمر جاودانی را می پرسد، لیکن سخنان پیرمرد روشن ضمیر چندان امیدبخش نیست. گیل گمش ناامید از سرنوشتی که برایش رقم خورده است، در اندیشه بازگشت می افتد، اما همسر اوتناپیشتیم او را وادار می سازد که به گیل گمش کمک کند. پس پیرمرد خردمند از گیاهی سخن می گوید که به انسان عمر جاودانه می بخشد:

 

" گیل گمش برتو سری را آشکار خواهم کرد، آنچه می گویم رازی از خدایان است. گیاهی است که در زیر آب می روید، برآمدگی هایی چون خار دارد، همچون گل سرخ، دستهایت را زخم خواهد کرد. اما اگر آنرا بدست آوری، آنگاه مالک چیزی خواهی بود که جوانی از دست رفته را به انسان بر می گرداند. "

 

گیل گمش برای دست یافتن به گیاه اسرار آمیز تا قعر دریا فرو می رود و آنرا به دست می آورد.

" اینک گیاه اینجا، نزد من است... می خواهم آنرا به اروک برم، می خواهم تا همه پهلوانان خود را از آن بخورانم، می خواهم تا از آن به بسیار کسان بخشم. نام آن چنین است: پیر، دیگر باره جوان می شود. من از آن بخواهم خورد تا نیروهای جوانی را از سرگیرم. "

 

ولی اراده خدایان و اشتباهات انسان همیشه ناامیدی به بار می آورد. زیرا هنگامی که گیل گمش مشغول شستن خود در چاهی بود، ماری گیاه را می رباید و پهلوان خسته و ناامید، اشک بر چهره اش روان شد:

 "در طلب همین دستهایم را رنجه کردم و برای خاطر همین، دلم غرقه خون شد. برای خود چیزی به چنگ نیاوردم، گنجی یافتم و اینک آنرا از کف دادم."

 

گیل گمش به اروک بازگشت و تصمیم گرفت تا باقیمانده عمر خود را در خدمت مردم باشد، پس با ساختن حصار و دیوار و برج به دور شهر سعی کرد به اهالی شهر خدمت کند تا آرامش روحی به دست آورد و عاقبت در تالار درخشندة قصر مرگ در آغوشش کشید:

"پادشاه برزمین غنوده و هرگز برنخواهد خاست،

خداوندگار کولاب هرگز برنخواهد خاست،‌

او بر شر غلبه کرد. هرگز باز نخواهد آمد.

او خردمند بود وچهره ای دلپذیرداشت، هرگز بازنخواهد آمد،

بر بستر سرنوشت آرمیده است، هرگز برنخواهد خاست

...

آه گیل گمش، خداوندگار کولاب، درود بسیار بر توباد."

 

 

 

منابع :

پژوهشی در اساطیر ایران/مهرداد بهار/انتشارات آگاه.

اساطیر خاور نزدیک/ باجلان فرخی/انتشارات اساطیر.

تاریخ مهر در ایران/ملکزاده بیانی/انتشارات یزدان.

اسطوره های خاور میانه/پیرگریمال/ترجمه مجتبی عبدالله نژاد/انتشارات ترانه.

حماسه گیل گمش/ن.ک.ساندرز/ترجمه دکتر اسماعیل فلزی/انتشارات هیرمند.

کتاب هفته16(ویژه گیل گمش نوشته احمد شاملو).

پایان نامه ارشد ادبیات بدیع و بیان در اشعار نو اخوان ثالث

$
0
0

 بسمه تعالی

دانشگاه تهران

دانشکده ادبیات و علوم انسانی

عنوان: بدیع و بیان در اشعار نو اخوان ثالث

نگارش: مریم باقی

استاد راهنما: آقای دکتر علی محمد مؤذنی

استاد مشاور: آقای دکتر قیصر امین پور

پایان نامه جهت دریافت درجه کارشناسی ارشددر رشته زبان و ادبیات فارسی

شهریور 1381

مقدمه:

سخن بر سر شعر امروز فارسی است، یعنی شعر مهدی اخوان ثالث، همو که معرف راستین و کمال بخش شعر و راه نیماست. شعر اخوان اصیل ترین نمونه های شعر معاصر ایران است که در عین حال برای شناختن دقائق و ظرائف آن باید به تمام شعر فارسی توجه داشت.

سیر شاعری اخوان با «ارغنون» آغاز شد که حاصل تلاش در زمینه ی شعرهای سنتی است. با چاپ مجموعه ی شعر «زمستان»، اخوان به عنوان شاعری نیمایی شناخته شد. و پس از آن نیز مجموعه هایی چون «آخر شاهنامه»، «از این اوستا»، «در حیاط کوچک پاییز در زندان»، «دوزخ، اما سرد» و «زندگی می گوید اما باز باید زیست»، عموماً در بردارنده ی اشعار نو اویند. که به جامعه ی ادبی ایران عرضه می شوند.

این سیر شاعری با مجموعه ی «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» پایان گرفت که آن نیز مانند «ارغنون» حاصل طبع آزمایی اوست. در زمینه شعر کلاسیک، فعالیت اخوان به عنوان سراینده شعر نو «جمله معترضه مطولی است که در میان این دو هلال قرار می گیرد.» (اخوان، شاعر شکست، نجف دریابندری، باغ بی برگی، صص 4-243) و بدین ترتیب شیفتگی او به ادب کلاسیک تا پایان عمر او باقی می ماند.

بررسی «بدیع و بیان در شعر نو اخوان» موضوع رساله ای است که برگزیدم تا راهی باشد- هر چه تنگ و تاریک- برای شناختن فراز و فرود شعر معاصر به طور عام و شعر امید به طور خاص.

اخوان از آن جهت که کیمیاگر زبان فارسی است و سکه هایش هیچ گاه از رونق نخواهد افتاد (آواز چگور، محمدرضا محمدی آملی، به نقل از مجله کلک، شماره 6، صص 4-23). و هم از آن رو که حلقه اتصال بین شعر سنتی و شعر نو بود، علاقه مرا در جهت بررسی زیبا شناسی شعرش برانگیخت. در این رساله پس از تعاریف و کلیات (فصل 1)، نیم نگاهی می شود به زندگی فردی و ادبی اخوان و معرفی او در آئینه بلاغت شعرش (فصل2). در فصل 3به بررسی بدیع لفظی در شعر اخوان می پردازیم و در فصل 4بدیع معنوی در مجموعه شعرهای نو «امید» کاویده می شود.

فصل 5نیز تأملی دارد بر معرفی صور خیال، به علاوه رمز و اسطوره در دفاتر شعری اخوان و سر انجام در فصل 6کارکرد صناعات ادبی در شعر «امید» باز نموده شده اند.

 

 

 
 
 
 

پایان نامه ارشد ادبیات انعکاس اوضاع سیاسی و اجتماعی در شعر ملک الشعراء بهار

$
0
0

 بسمه تعالی

دانشگاه تهران

دانشکده ادبیات و علوم انسانی

انعکاس اوضاع سیاسی و اجتماعی در شعر ملک الشعراء بهار

نگارش: فرانک جهانگرد

استاد راهنما: دکتر مظاهر مصفا

استاد مشاور: دکتر قیصر امین پور

پایان نامه برای دریافت درجه کارشناسی ارشددر رشته زبان و ادبیات فارسی

شهریور ماه 1379

چکیده:

پیشینه ی تاریخی شعر و ادب ایران، تا قبل از انقلاب مشروطیت، شاهد حضور شعر در حوزه های مختلف علوم انسانی بود. در این دوره تجلی شعر را در اجتماع و در میان مردم مشاهده می کنیم. شاید به همین دلیل است که حجم عمده ای از اشعار شاعران این دوره را، مسایل سیاسی و اجتماعی تشکیل می دهد. از آنجا که ملک الشعراء بهار، یکی از برجسته ترین چهره های سیاسی و ادبی این دوره است و در این دو زمینه آثار زیادی از وی بجای مانده، به بررسی اشعار او که شاعری محقق و دانشمند و چهره ای شناخته شده و ماندگار است، می پردازیم.

هدف اصلی ما بررسی انعکاس اوضاع سیاسی و اجتماعی بود، روش «تحلیل محتوا» برای انجام این تحقیق، انتخاب شد، این روش به توصیف عینی، منظم و کمی محتوا می پردازد. بنابراین ابتدا دوره های شعری او را بر حسب زمان پادشاهی شاهان مختلف معاصر وی تقسیم بندی کردیم و بعد مقوله های مختلفی را که در هر دوره یافت می شد، دسته بندی کردیم و اشعار مختلف را در این مقولات جای دادیم. اما از آنجا که مقوله ی سیاسی- اجتماعی موضوع بحث ما بود، تک تک اشعار این مقوله را تحلیل کردیم. جدولهایی در هر فصل وجود دارد که نوع مقوله ها و فراوانی اشعار هر دوره را نشان می دهد. نهایتاً با تلفیق دوره ها و مقوله های مختلف، نموداری ترسیم شده که فراوانی اشعار را در هر مورد نشان می دهد. با نگاهی به این نمودار می توان به این نتیجه رسید که در دوره ی پنجم (دوره ی محمد رضا شاه) که وی قصاید مدح و منقبت ائمه و پیامبر را نمی سروده، اشعار سیاسی و اجتماعی بیشتری دارد نسبت به دوره های قبل. در حالیکه غالباً حدس زده می شد که پس از کناره گیری از وزارت، او دیگر شاعری سیاسی نبوده و بیشتر اشعار او را مضامین دیگر تشکیل می داده اند.

 

 
 
 
 

پایان نامه ادبیات باموضوع :اوضاع ادبی چهارمحال در دوره ی قاجار

$
0
0

 بسمه تعالی

دانشگاه تهران

دانشکده ادبیات و علوم انسانی

عنوان: اوضاع ادبی چهارمحال در دوره ی قاجار

همراه با شرح احوال و معرفی آثار شعرا و نویسندگان بزرگ این دوره

نگارش: حمید رضایی

استاد راهنما: آقای دکتر مظفر بختیار

استاد مشاور: آقای دکتر قیصر امین پور

پایان نامه جهت دریافت درجه کارشناسی ارشددر رشته زبان و ادبیات فارسی

مرداد ماه 1382

چکیده:

رساله حاضر با عنوان « اوضاع ادبی چهارمحال در دوره ی قاجار همراه با شرح احوال و معرفی آثار شعرا و نویسندگان بزرگ این دوره» در دو بخش تنظیم گردیده است. بخش اول شامل پنج فصل است، در فصل اول با عنوان «شناخت سرزمین چهارمحال»، موقعیت جغرافیایی و طبیعی منطقه و جغرافیای تاریخی آن معرفی شده است. در فصل دوم اوضاع سیاسی، اجتماعی اصفهان و چهارمحال مورد بررسی قرار گرفته است. علت بررسی اوضاع سیاسی، اجتماعی اصفهان بیشتر از آن جهت است که این شهر به عنوان بزرگترین مرکز سیاسی و علمی منطقه بیشترین تأثیر را در اوضاع چهارمحال داشته است.

در فصل سوم با عنوان «اوضاع ادبی ایران در دوره ی قاجار» مهمترین رخدادها و تحولات ادبی کشور بیان شده است. و در فصل چهارم که در دو قسمت ترتیب یافته، نخست در باره ی اوضاع علمی، فرهنگی چهارمحال مطلبی ذکر شده است سپس اوضاع ادبی چهارمحال و علل رواج شعر و ادب در این منطقه و مراکز ادبی آن در دوره ی قاجار مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته است.

در فصل پنجم با عنوان «انواع ادبی» در یک قسمت به بررسی شعر شعرای چهارمحال از نظر قالب و مضمون آنها پرداخته ایم. در پایان این قسمت مطالبی نیز در باره ی اشعار تعزیه بیان کرده ایم. در قسمت دوم این فصل آثار نثر نویسندگان این دوره را معرفی نموده و مورد بررسی قرار داده ایم و از هر کتاب قسمتی را به عنوان نمونه ذکر کرده ایم.

در بخش دوم رساله شرح حال هشت تن از شعرا و نویسندگان چهارمحال به نامهای قطره سامانی، میرزا ملال دزکی، میرزا حبیب دستان بنی، فرخی بروجنی، عمان سامانی، بیضاء جونقانی، دهقان سامانی و آصف قهفرخی آمده است. در ضمن آن به معرفی آثار و بررسی سبک و شیوه ی شاعری و نویسندگی آنها نیز پرداخته ایم.

در پایان قسمتی با عنوان پیوست آمده است که در بر گیرنده ی نمونه هایی از نسخه های خطی آثار شعرا و نویسندگان، نمونه هایی از خط کاتبان محلی، نمونه هایی از نسخه های ادبی موجود در منطقه و نمونه هایی از نسخه های مجالس تعزیه چهار محال می باشد.

 

 

 
 
 
 

پایان نامه ادبیات باموضوع:تحلیل و سیر مثنوی در شعر معاصر

$
0
0

بسمه تعالی

دانشگاه آزاد اسلامی

واحد تهران مرکزی

پایان نامه : برای دریافت درجه کارشناسی ارشد

در رشته زبان و ادبیات فارسی

موضوع: تحلیل و سیر مثنوی در شعر معاصر

استاد راهنما : جناب آقای دکتر کامل احمدنژاد

استاد مشاور : جناب آقای دکتر قیصر امین پور

پژوهشگر : منیرالسادات هژبر

سال تحصیلی : 79 - 1378

چکیده:

1) هدف پژوهشگر: اهداف مهم این پژوهش عبارتند از:

  • 1- معرفی شاعران مثنوی سرا از دوره های مشروطه تاکنون
  • 2- معرفی مثنوی های شاعران دوره ی یاد شده
  • 3- تحلیل مضامین مثنوی ها و تغییرات خاص در اوزان آنها در دوره ی یاد شده.

2) روش نمونه گیری: - - - - - -

3) روش پژوهش: تحقیق از نوع نظری است و به صورت کتابخانه ای انجام شده است.

4) ابزار اندازه گیری: فیش برداری از کتابها و منابع معرفی شده از طرف استادان راهنما و مشاور- مصاحبه ی حضوری- مصاحبه ی تلفنی.

5) طرح پژوهش: متن تحقیق بر اساس اهداف تعیین شده در موارد زیر تنظیم گردیده است: تاریخچه ی مثنوی سرایی- مضامین مثنوی- معرفی شعرای مثنوی سرا در دوره ی مورد نظر- تحلیل مثنوی های شاعران دوره های یاد شده.

6) نتیجه کلی: مثنوی یک قالب اصیل و ایرانی برای شعر فارسی است که دربردارنده ی مضامین حماسی، عارفانه عاشقانه و تعلیمی است. از دوره ی مشروطه به بعد در مضامین آن و هم در اوزان معمول این قالب دگرگونی هایی رخ داده است و مضامین تغزلی و مفاهیم سیاسی،اجتماعی و مذهبی در این قالب ارائه شده است در این دوره استفاه از اوزان نسبتاً بلند بر تنوع در این قالب شعری افزوده است.

 

 
 
 
 

پایان نامه ادبیات :تحلیل محتوای روان شناختی کتابهای کانون پرورش فکری کودکان و نو

$
0
0

 بسمه تعالی

دانشگاه تهران

دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی

جهت دریافت درجه کارشناسی ارشد

رشته روانشناسی عمومی

عنوان:

تحلیل محتوای روان شناختی کتابهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

 بر اساس مراحل تحول جان دار پنداری

استاد راهنما : سرکار خانم دکتر پریرخ دادستان

استاد مشاور : جناب آقای دکتر قیصر امین پور

نگارنده : رقیه بلالی

سال تحصیلی : 78 - 77

چکیده :

منتقدان ادبی و متخصصان تعلیم و تربیت بر این باورند که روان شناسان تأثیر خواندنی ها بر ذهن کودکان و نوجوانان را در حد کفایت مورد مطالعه و پژوهش قرار نداده اند و حال آنکه کتاب نقش بسیار مؤثری در تکامل آنها دارد.

پژوهش حاضر به تحلیل محتوای کتابهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سالهای 1376 - 1374، در چهار گروه سنی « الف، ب، ج، د»، بر طبق مراحل تحول جان دار پنداری و سایر انواع خود میان بینی های غیر مستقیم پرداخته است. برای روشن ساختن این مراحل از نظریات « پیاژه» بهره جسته و در صدد یافتن پاسخی برای سؤالات زیر بودیم:

  • 1- آیا مراحل تحول جان دار پنداری در کتاب های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، به تناسب برای هر یک از گروه های سنی مختلف، در نظر گرفته شده است؟
  • 2- آیا نویسندگان ایرانی و غیر ایرانی، خوانندگان را در راه خروج از خود میان بینی به سوی میان- واگرایی، یاری داده اند؟
  • 3- آیا نتایج این پژوهش، با نظرات شورای عالی پژوهشنامه ی ادبیات کودک و نوجوان همخوانی دارد؟

روش تحقیق، آمیزه ای از « فن تحلیل محتوا » و « روش کتابخانه ای» است و گروه نمونه شامل 30 عنوان کتاب از کتاب های چاپ شده ی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است که در آنها یکی از انواع خود میان بینی های غیر مستقیم و به ویژه جان دار پنداری، عنوان شده باشد. برای دسته بندی داده ها و تنظیم جداول و نمودارها، از آمار توصیفی استفاده شده است. نتایج بدست آمده حاکی از آن است که در اکثر کتاب های کانون، خصوصیاّت خاصّ هر دوره ی سنی در نظر گرفته شده است، هر چند که کتاب های گروه سنی «ب» چندان مناسب نبوده اند. همچنین نتایجی گویای این مطلب اند که به رغم کمی کتاب های غیر ایرانی تحلیل شده در این تحقیق، اکثر این کتاب ها در مرتبه ی عالی قرار دارند. یعنی نویسندگان غیر ایرانی، علاوه بر توجه به خصوصیات ویژه ی هر یک از گروه های سنی، آنان را در راه خروج از خود میان بینی یاری کرده اند. نتیجه ی دیگر این تحقیق بیان می دارد که میزان همخوانی نتایج این پژوهش، با نظرات شورای عالی پژوهشنامه ی ادبیات کودک و نوجوان بسیار پایین است و این امر به تفاوت دیدگاه داوران، نسبت دادنی است.

نکته ی آخر اینکه، متأسفانه آشنایی با خصوصیات و ویژگی های دوره ی کودکی و نوجوانی، در محدوده ی دانشگاه و رشته ی روان شناسی باقی مانده است و تا به حال هیچ مؤسسه ای با توجه به نیازها و ویژگی های روانی و سنّی مخاطبان خود، به تهیه ی کتاب نپرداخته است.

 

 

 
 
 
 

پایان نامه ادبیات :بررسی و تحلیل اشعار نادر نادرپور

$
0
0

 بسمه تعالی

دانشگاه تهران

دانشکده ادبیات و علوم انسانی

پایان نامه برای اخذ درجه کارشناسی ارشددر رشنه زبان و ادبیات فارسی

موضوع :

بررسی و تحلیل اشعار نادر نادرپور

استاد راهنما : دکتر محمد دهقانی

استاد مشاور : دکتر قیصر امین پور

نگارش : حسین حسن رضایی

شهریور 1383

چکیده

رساله حاضر که به بررسی و تحلیل اشعار نادرپور می پردازد، از شش فصل تشکیل شده است:

فصل اول: شامل زندگی نامه ی نادرپور است. در این فصل با توجه به منابع گوناگون و معتبر سعی شده که تصویر روشنی از زندگی وی ارائه شود

فصل دوم: در این فصل به بررسی اوضاع و احوال اجتماعی و تحولات ادبی پرداخته ایم. نادرپور اگرچه در سال 1308 به دنیا آمده ولی جریانهای ادبی و اجتماعی که بعد از مشروطه در ایران روی می دهد در دوران نادرپور نیز مؤثر بوده است. به همین خاطر در این فصل به بررسی اوضاع اجتماعی از مشروطه به بعد پرداخته و جریانهای سیاسی- اجتماعی را مانند برکناری احمد شاه قاجار (1301) اشغال ایران توسط متفقین (1320) کودتای 28 مرداد (1332) و ... که در این دوران اتفاق افتاده و در شعر نادرپور تأثیر داشته، مورد تحلیل قرار داده ایم. در پایان تحولات ادبی مانند تشکیل کانون نویسندگان ایران در تیر ماه 1325 انتشار « جرقه ی اولین مجموعه ی شعر نو از منوچهر شیبانی و ... را که در شعر معاصر تأثیر داشته اند مورد بررسی قرار داده ایم

فصل سوم: در این فصل به بررسی قالب و شکل اشعار نادرپور از نظر گاههای گوناگون پرداخته شده است:

  • 1- دلیل استفاده نادرپور از قالبهای سنتی در دوره ی اول شاعریش
  • 2- تحول در کاربرد قالبها و استفاده از قالبهای نیمایی و نو تر در دوره ی دوم
  • 3- تحولات سیاسی و اجتماعی و تأثیر آنها در تغییر اشعار نادرپور

فصل چهارم: در این فصل به بررسی مضمون و محتوای اشعار نادرپور در دوره های مختلف پرداخته ایم. این فصل از سه بخش تشکیل شده است در بخش اول که از حدود سال 1325 آغاز می شود و تا اواخر دهه ی سی ادامه دارد موضوعاتی مانند مرگ، توصیف زن و پدیده های طبیعی که بیشتر مورد توجه نادرپور بوده است، بررسی شده است. در بخش دوم که از حدود 1340 شروع می شود و تا اواخر دهه ی پنجاه ادامه دارد از تحولات اجتماعی و تأثیر آنها در تغییر مضمون اشعار نادرپور سخن گفته ایم. و در بخش سوم که از سال 1359 شروع شده و تا پایان حیات نادرپور ادامه دارد به بررسی مضامین رایج در اشعار این دوره ی وی مانند مرگ، پیری، غربت و انواع آن پرداخته ایم.

فصل پنجم: در این فصل به بارزترین ویژگی نادرپور، یعنی تصویر در شعر وی پرداخته ایم. ابتدا کلیاتی را در مورد تصویر، تعریف آن، تصویر در شعر سنتی و معاصر، و سپس به بررسی ویژگی تصاویر نادرپور از قبیل تنوع در تصویر، وجه شبه، ادات تشبیه، استعاره و ... پرداخته ایم.

فصل ششم: در این فصل به بررسی صنایع ادبی در شعر نادرپور پرداخته، دلایل کاربرد محدود این صنایع را در شعر وی ذکر کرده و در پایان نمونه هایی از صنایع ادبی ای را که نادرپور از آنها در شعرش استفاده کرده، نقل کرده ایم.

 

 
 
 
 

پایان نامه دکتری ادبیات :تصحیح متن سراج القلوب

$
0
0

 بسم الله الرحمن الرحیم

دانشگاه تهران

دانشکده ادبیات و علوم انسانی

پایان نامه

برای دریافت درجه ی دکتریزبان و ادبیات فارسی

موضوع:

تصحیح متن سراج القلوب نوشته ی ابو منصور سعید بن محمد القطان الغزنوی

استاد راهنما : دکتر روح الله هادی

استادان مشاور :

دکتر نقی پورنامداران          دکتر قیصر امین پور

دانشجو : نامیر کاراخلیلوویچ

دی ماه 1380

مقدمه

در باره ی مؤلف

هویت مؤلف این کتاب در پرده ی ابهام است. در هیچ کدام از کتابهای تاریخ، رجال یا آثار ادبی، کوچکترین اشاره ای به تاریخ تولد، زادگاه، فعالیتها، تألیف و تاریخ و جای وفات مؤلف نیامده است. اندک مطالبی که در باره ی مؤلف در منابع معاصر نظیرکتابهای تاریخ ادبیات فارسی و فهرستهای نسخه ای خطی آمده است، برداشتهای کلی و مختصری می نماید که پس از خواندن کتاب به دست آمده است، و هیچ گونه شاهد و سند معتبر تاریخی برای تأیید آن مطالب آورده نشده است.

مرحوم استاد سعید نفیسی در باره ی مؤلف چنین می گوید: «ابونصر محمد بن قطان غزنوی، یکی از نویسندگان و علمای زبر دست اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ایران بوده ولی از احوال وی اطلاعی نیست و تنها کتابی از او بدست است در احوال پیغمبران به نثر فارسی بسیار روان و فصیح به اسم سراج القلوب که در منتهای استادی نوشته است.»

مرحوم دکتر صفا، در اشاره ای کوتاه، می گوید: «قطان غزنوی (ابو نصر محمد)، از مؤلفان اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری مؤلف کتابی در ذکر سیرت حضرت رسول است به نثر فارسی روان به نام سراج القلوب.»

نام مؤلف

مانند همه ی مسائل مربوط به مؤلف این کتاب، نام درست وی نیز ناشناس و تردید آمیز است. در نسخه های خطی مختلف این اثر، نام مؤلف آن به صورتهای گوناگون ثبت شده است: ابو منصور سعید بن محمد القطان الغزنوی، نصربن سعیدبن القاسم، ابو نصر سعیدبن محمدبن ابوالقاسم القطان الغزنوی، ابونصر سعیدبن محمد ابوالقاسم، ابونصر سعیدبن القطان الغزنوی و ... علاوه بر این، نام مؤلف را نیز ابوبکربن عبد الله بن شامور الاسدی الرازی و ابونصر ابن العظام غزنوی گفته اند.

بدیهی است که با توجه به نبودن شواهد محکم در منابع معتبر قدیم، نمی توان در باره ی صورت درست نام مؤلف اظهار نظر قطعی کرد. به این دلیل، صلاح در آن دیده شد تا صورت نام مؤلف در قدیم ترین نسخه ی یافت شده که نسخه ی اساس متن مصحَّح نیز واقع شد، از همه درست تر یا به عبارت دیگر نزدیک تر به صورت درست نام مؤلف فرض و دانسته شود.

بنابراین، تا سندی محکم و قطعی در باره ی نام درست مؤلف اثر سراج القلوب به دست نیاید، می توان او را ابو منصور سعید بن محمد قطان غزنوی نامید.

عصر زندگانی مؤلف

یکی دیگر از مسائل مبهم مربوط به مؤلف این کتاب، تشخیص عصر زندگانی وی است. در شرایطی که هیچ اطلاعی و اشاره ای به این مسأله، چه در نسخه های اثر سراج القلوب چه در منابع دیگر، نیامده است، تنها چاره این می نماید که عصر زندگانی مؤلف بر اساس شواهد درون متنی تخمین زده شود. اما در این زمینه نیز با مشکلات و ابهامات فراوانی رو به رو هستیم.

با بررسی عصر زندگانی کسانی که در کتاب حاضر از آنها یاد می شود مانند ضحاک، ابو هریره، عبد الله بن عمر، مقاتل بن سلیمان و ...، پیداست که همه ی آنها در قرنهای اول یا دوم هجری زیسته بودند. اما با توجه به نثر کتاب که به آثار قرنهای پنجم و ششم ماننده است، به دشواری می توان زمان زندگی مؤلف را پیش از قرن پنجم دانست. اما اینکه چرا مؤلف از یاد کردن معاصران خویش خودداری نموده، نیز از سؤالاتی است که پاسخی برای آن نیافته ایم.

با توجه به همه ی ابهامات و موانع، شاید مطمئن ترین و به واقعیت امر نزدیکترین راه این باشد که در باره ی عصر زندگانی مؤلف بر اساس بررسی همسانی ها و مشترکات این کتاب با آثار دیگر و بررسی ویژگی های سبکی نثر آن، نظری طرح شود. در دیگر بخشهای مقدمه، به این دو مسئله پرداخته خواهد شد.

اصالت

با توجه به نسبت غزنویِ مؤلف و یک ویژگی سبک نثر کتاب، می توان مؤلف را اهل غزنه یا یکی از مناطق نزدیک به آن شهر دانست.

تحصیلات

هر چند که مؤلف در هیچ جای کتاب به روند تحصیلات، معلمان و استادان خود، یا مدارس و مراکزی که احتمالاً آنجا تحصیل کرده، اشاره نکرده است، از محتویات کتاب دانسته می شود که وی شخصی تحصیل کرده و در زمینه ی علوم دینی با سواد بوده است. آوردن ترجمه ی فارسی بعضی آیات قرآن، احادیث و عبارات عربی، گویای این است که مؤلف کتاب بر زبان عربی مسلط بوده است. طبیعی است که این امر حاکی از آشنایی قابل توجه و اطلاعات و معلومات زیاد مؤلف در باره ی قرآن، حدیث و تفسیر است. آوردن آیات قرآنی، احادیث و مطالب مربوط به علم تفسیر، بر آگاهی و آشنایی مؤلف با علوم دینی روزگار خود دلالت می کند. افزون بر این، مؤلف از کتب قدماء، کتب تاریخ و قصص الانبیاء نیز آگاهی داشته است. این مسأله به ویژه در طرح فصل های مربوط به پیغمبران کاملاً پیداست.

گرایش مذهبی

بر خلاف آنچه در نسخه های متأخر این اثر آمده است، در هیچ یک از نسخه های قدیم تر و معتبر تر، تأکیدی یا لااقل اشاره ای به استحقاق امام علی (ع) نسبت به مسأله ی خلافت پس از وفات پیغمبر (ص)، یا ذکر برتری و فضایل اهل بیت و ائمه ی اطهار علیهم السلام نیامده است. از سوی دیگر، هنگام ایراد مطالب مربوط به حدیث و تفسیر،، مؤلف کسانی را منبع گفته های خویش قرار می دهد که بیشتر در میان اهل تسنن از شهرت و اعتبار علمی برخوردار هستند (نظیر عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، مقاتل بن سلیمان و ...) افزون بر این، مؤلف به گفته ها و قول های کسانی استناد می کند که در میان اهل تشیّع، نسبت به حسن نیّت، صداقت، اخلاص و اعتبار علمی و اخلاقی آنها، تردیدهای جدی هست (مانند کعب الاحبار، وهب بن منبّه و ابو هریره).

بنابراین، می توان گفت که مؤلف این کتاب سنّی بوده، ولی سنّی معتدل و بر حذر از هر گونه تعصّب، ستیز، غرض ورزی و طرح مسائل جنجالی و تفرقه آمیز. لحن محترمانه ی جمله های دعایی که پس از ذکر حضرت علی و امام جعفر علیهما السلام آمده است، بر این مسأله گواهی می دهد.

...

 

 
 
 
 

پایان نامه ادبیات :قصه های جادویی کودکان و نوجوانان

$
0
0

دانشگاه تهران

دانشکده ادبیات و علوم انسانی

قصه های جادویی کودکان و نوجوانان

اساتید راهنما: دکتر قیصر امین پور و دکتر موسوی

استاد مشاور: دکتر علیرضا حاجیان نژاد

نگارش : زهرا شیخی

پایان نامه برای دریافت درجۀ کارشناسی ارشد در رشته زبان و ادبیات فارسی

پاییز 1387

چکیده:

داستانهای جادویی از دیرباز ، در افسانه ها وقصه های پریان، با استقبال زیاد کودکان مواجه بوده است. فانتزی جادویی نیز که برگرفته از افسانه های جادویی و از مهمترین گونه های فانتزی نو است، در چند سال اخیر رواج بسیار داشته است. روی آوردن روز افزون نویسندگان و خوانندگان به این گونۀ ادبی ، از اهمیت آن نزد عموم مردم و همچنین منتقدان حکایت می کند. برای پرداختن به فانتزی جادویی که موضوع اصلی این رساله است، نخست نگاهی داشته ایم به تاریخ جادو و جادوگری، علل روی آوردن مردمان بدان، ذکر انواع جادو و نیز تأثیر این اعتقادات در داستانها و بویژه متون فارسی.

سپس چون فانتزی شاخه ای مهم از ادبیات کودکان است، در فصل دوم به نکاتی در باب ادبیات کودکان، تاریخچه و اهمیت آن نزد منتقدان، روانشناسان و ... اشاره کرده ایم و فصل بعد نیز به پیشینه فانتزی، تعریف و انواع آن اختصاص یافت و مشخص گردید که فانتزی جادویی از قدیم ترین گونه های فانتزی بوده است. سپس در فصل آخر به طور مجزا به تعریف فانتزی جادویی پرداخته و سعی کرده ایم تا ویژگی های فانتزی جادویی را در آثار مورد بررسی نشان دهیم تا میزان استفاده این آثار را از ویژگی های جادو و فانتزی جادویی مشخص کنیم و دلایل توفیق و یا عدم توفیق آنها را در این زمینه توضیح دهیم.

 

 
 
 
 

پایان نامه ادبیات :بررسی زیر ساختهای روانشناختی در ادبیات کودکان ایران

$
0
0

بسمه تعالی

دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی

پایان نامه

برای دریافت درجه : کارشناسی ارشد

در رشته روانشناسی تربیتی

موضوع

بررسی زیر ساختهای روانشناختی

در ادبیات کودکان ایران

استاد راهنما: دکتر علی اصغر احمدی

استاد مشاور: دکتر قیصر امین پور

پژوهشگر: فرشته صباغی

سال تحصیلی 1378 - 1377

1)   هدف پژوهش: 1- بیان کاستیهای ادبیات کودکان از نقطه نظر روان شناسی رشد شناختی 2- توجه دادن به ضرورتهای استفاده از یافته های روانشناسی ژنتیک و شناخت نیازهای واقعی کودکان در ادبیات کودکان ایران.

2)   روش نمونه گیری افراد از نظر تعداد جنس و غیره: نمونه گیری به طریقه تصادفی ساده انجام شده و به این منظور قرعه کشی صورت گرفته است و از هر ردۀ سنی 10 کتاب به قید قرعه انتخاب شده است.

3)   روش پژوهش : روش تحقیق تحلیل محتوا بوده که به این منظور کتابهای نمونه با سه رویکرد هوشی، قضاوت اخلاقی و انگیزشی خوانده شده و مقوله های مورد نظر به طریق فراوانی نسبی اندازه گیری شده است.

4)   ابزار اندازه گیری: پرسشنامه ای مرکب از مقوله های سه گانه هوش، قضاوت اخلاقی و انگیزش تهیه شده و فراوانی های مقوله های مذکور در آن شمارش گردیده است.

5)   طرح پژوهش: بهره گیری از یافته های پیاژه و کلبرگ و مازلو در روانشناسی شناختی در فرآیند تولید داستان، شعر، کتب علمی کودکان، موجبات رشد آنان را از کانالی صحیح و غیر مستقیم و در مقام پاسخ به یکی از نیازهای اساسی کودکان یعنی ادبیات فراهم می آورد.

 نتیجه کلی: گروه الف: نسبتاً موفق در توجه به ساختهای هوشی پیاژه - عدم مشاهده مراحل قضاوت اخلاقی - توجه کافی به نیازهای واقعی گروه خود

گروه ب: ضعیف در توجه به ساختهای هوشی پیاژه - عدم مشاهده مراحل قضاوت اخلاقی - توجه کافی به نیازهای واقعی - توجه نسبی به انگیزه های متعالی

گروه ج: بسیار ضعیف در توجه به ساختهای هوشی پیاژه - مشاهده مراحل قضاوت اخلاقی ولی انحراف از نظام کلبرگ به سبب پرداخت بیشتر به مراحل نامربوط به این گروه سنی - موفق در توجه به نیازهای واقعی و هدایت نسبی انگیزه ها به سمت انگیزه های متعالی.

 

 

 
 
 
 
Viewing all 339 articles
Browse latest View live