رزق چیست از زهر قند آوردن است آسمان را در کمند آوردن است
«عطار»
برای بررسی مقوله«رزق در مثنوی معنوی»اگر بحث را بر تأمل در آیات قرآن کریم بنا کنیم،برای این آغاز نیازی به استدلال و استشهاد نیست.که هم تاثیر قرآن بر مثنوی معنوی بدیهی است و هم موضوع«رزق»که بیتردید برگرفته از تعبیری قرآنی است جواز چنین گزینشی میتواند باشد.اما در خلال بحث پیوسته این نکته مهم را پیش چشم خواهیم داشت که«تصوف و عرفان عبارت است از نگاه هنری به الهیات و مذهب»(1)
دیگر این که در این بررسی پس از دستهبندی مفاهیم رزق در قرآن کریم حاصل این دستهبندی را با جلوههای گوناگون مقوله رزق در مثنوی مقایسه خواهیم کرد تا همسانیها و تفاوتها را باز یابیم.سپس با مراجعه به برخی از منابع تفکر صوفیانه و تفاسیر عرفانی قرآن کریم درباره تاثیر آنها در تلقی مولانا از مفهوم رزق تأمل خواهیم نمود،تا زمینه لازم برای شناخت ویژگیها و بدایع مثنوی در این باب فراهم آید.اگر چه این ویژگیها و بدایع ممکن است همگی مستقیما به اندیشه و درون مایه سخن مثنوی مرتبط نباشد.و گاه طرح اندیشه و برداشت دیگران،در روایت مولانا به مدد خلاقیت هنری و سحر کلام،دیگرگون جلوه کند.
اما از آنجا که موضوع نوشته حاضر به هر حال بیشتر به حوزه اندیشه و درون مایهء مثنوی متمایل است،برای تأمل در ظرایف هنری و سحر بیان مولانا مجالی نخواهد ماند.سخن آخر اینکه به نظر میرسد عنوان کتاب گران سنگ مولانا جلال الدین یعنی«مثنوی منوی»متضمن نوعی براعت استهلال است و یادآور این حقیقت که این کتاب بیبدیل، آمیزهای است از هنر(مثنوی)و اندیشه دینی(معنوی).یا به همان تعبیر رساتر که در آغاز آمد؛نگاهی است هنری به الهیات و مذهب،که در آن گاه«مثنویت»چیرگی دارد و گاه «معنویت»ولی هر گاه سهم این هر دو در حد توازن است،که غالبا این گونه است،اوجگیری کلام مولانا شگفتتر و دلانگیزتر از حد بازگویی است و حلاوت همان تجربه فردی و غیر قابل تکرار و فراتر از بیان را دارد که«ادراک بلا کیف»نام گرفته است.
فصل 1 «رزق و انواع آن
گذشته از گوناگونی حاصل از اختلاف تعبیر و اصطلاحات،باید گفت که،هم در قرآن کریم و هم در مثنوی و متون عرفانی و تفاسیر، مفهوم رزق با اتصاف به صفتهای مختلف پدیدار شده است،و به رغم تعلق هر یک از این گونهها به یک طبقهبندی کلانتر،گاه تامل در تفاوتت تعبیرها به روشن شدن آفاق جدیدی از مقوله رزق منجر میشود.
در این فصل به مهمترین گونههای تعبیر از مفهوم رزق و تامل در آنها خواهیم پرداخت.
1-1 انواع رزق در قرآن کریم
1-1-1 رزق به عنوان خوراک عادی و متعارف
ما ارید منهم من رزق و ما ارید ان یطعمون ان الله هو الرزّاق ذو القوه المتین.
(2،ذاریات 51/آیه 58 و 57)
قد علم کلّ اناس مشربهم کلوا و اشربوا من رزق الله و الا تعثوا فی الارض مفسدین.
(2،بقره 2/آیه 60)
فابعثوا احدکم بورقکم هذه الی المدینه فلینظر ایّها ازکی طعاما فلیاتکم برزق منه...
(2،کهف 18/آیه 19)
1-1-2 رزق،به معنای باران
و ما انزل الله من اسماء من رزق فاحیا به الارض بعد موتها و تصریف الریاح ایات لقوم یعقلون
(2،جاثیه 25/آیه 5)
1-1-3 رزق به عنوان پاداش مرگ در راه خدا،که از آن به«رزق حسن»تعبیر شده است.
و الذین هاجروا فی سبیل الله ثم ثتلوا او ماتوا لیرزقهنم رزقا حسنا.
(2،حج 22/آیه 58)
1-1-4 رزق کریم،که هم جوار با مغفرت و درجات مومنان آمده است.
اولئک هم المومنون حقا لهم درجات عند ربهم و مغفره و رزق کریم
(2،انفال 8/آیه 3 و 4)
1-1-5 تعبیر از رزق طیبات
یا ایها الذین آمنوا کلوا من طیبات ما رزقناکم
(2،بقره 2/آیه 172)
درباره تعابیر یاد شده از رزق در قرآن کریم و تلقی عارفان از این تعابیر میتوان به نمونههایی از تفسیر آیات مرتبط اشاره کرد،که همسانی آنها با تعبیرات مولانا،که در پی خواهد آمد،قابل تامل است.
1-1-6 در حقایق التفسیر سلمی از«طیبات رزق»به تناول در وقت اضطرار تعبیر شده است؛
قوله:
یا ایها الذین آمنوا کلوا من طیبات ما رزقناکم.قیل طیبات الرزق هو التناول فی وقت الاضطرار مقدار استیفاء الاواء الغرایض.
(3،تفسیر سوره بقره 2/آیه 172)
1-1-7 در همان«تفسیر حقایق»درباره رزقا حسنا،اقوال مختلفی نقل شده است که نشانگر تاویل صوفیانه از این تعبیر قرآنی است؛
قوله:
لیرزقنهم رزقا حسنا،قال ابو عثمان هو القناعه بما اعطی و قال ابن عطا فی هذه الآیه قال ثقه بالله و توکّل و انقطاعا عن الخلق قال بعضهم لیزرقنهم رزقا حسنا قال هو ان تملکه نفسه فلا تغلب علیه نفسه فیکون تحت قهره.
(3،تفسیر سوره حج 22)
حاصل آن که همین تاویلات صوفیانه و دستاوردهای آن به صورت بیانیهای نگرش عرفانی،در آثار منثور و منظوم تالیان تصوف تکرار میشود.خرسندی به دادهها،وثوق و توکل بر خدا،انقطاع از مخلوق،تملک نفس،جلوگیری از چیرگی نفس و مقهور ساختن آن، همگی بیانگر برداشتهایی از تعبیر قرآنی«رزقا حسنا»هستند.
1-1-8 میبدی در کشف الاسرار ذیل همین آیه مینویسد:
لیبرزقنهم رزقا حسنا یعنی الجنه و نعیمها و قیل الشهاده ثم الجنه و قیل العلم و الحکمه فی الدنیا و قیل الرزق الحسن الذی یاتی من غیر سؤال و من غیر شره النفس.
(4،ج 6،ص 396)
در این تاویلات دو نکته قابل تامل هست؛نخست آن که رزقا حسنا هم در نص آیه و هم در تفسیر،پاداشی است که پس از مرگ و شهادت،نصیب مهاجر راه خدا میشود اما از آن که به علم و حکمت در دنیا نیز تعبیر شده است،گویی این مرگ و شهادت غیر از مرگ متعارف جسمانی است و در این،جای درنگ است.دیگر این که تعبیر از رزق حسن به چیزی که بدون درخواست میآید و بدون اشتیاق نفس بدان،یعنی چیزی فراتر از آنچه در خور اطفاء غرایز و ارضاء شهوات است.
در کتاب«التعریفات»جرجانی از رزق حسن در معنی آن چیزی که بدون کوشش به صاحبش برسد یاد شده است؛
الرزق الحسن،و هو ما یصل الی صاحبه بلا کدّ فی طلبه و قیل ما وجد غیر مرتقب و لا محتسب و لا مکتسب.
(5،ص 115)
1-1-9 در تفسیر آیات 3 و 4 از سوره انفال و در اشاره به تعبیر «رزق کریم»مولف کشف الاسرار مینویسد:
و رزق کریم هو رزق الاسرار بما یکون استقلالها به من المکاشفات و المواصلات و گفتهاند حقایق عبودیت در منازلات و مکاشفات حقیقت در وجود خصلتهاست که در این آیت برشمرد.و هو التعظیم اللذکر و الوجل عند السماع و اظهار الزیاده علیهم عند تلاوته و حقیقه التوکل علی الله و القیام بشروط العبودیه علی حد الوفا فاذ کلمت اوصافهم صاروا محققین بالایمان و قیل اولئک هم المومنون حقا.
(4،ج 4،ص 11)
1-2 انواع رزق در مثنوی معنوی
این دهان بستی دهانی باز شد
کو خورندهء لقمههای راز شد
1-2-1 غذای اصلی،لقمههای نور،ماکول نور در مقابل غذای خر،نان و تنور
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
رزق در مثنوی معنوی @عنوان کتاب گران سنگ مولانا جلال الدین یعنی «مثنوی معنوی» متضمن نوعی براعت استهلال است و یادآور این حقیقت که این کتاب بیبدیل،آمیزهای است از هنر(مثنوی)و انادیشه دینی(معنوی). یا به همان تعبیر رساتر که در آغاز آمد؛نگاهی است هنری به الهیات و مذهب،که در آن گاه «مثنویت»چیرگی دارد و گاه«معنویت»ولی هر گاه سهم این هر دو در حد توازن است،که غالبا این گونه است، اوجگیری کلام مولانا شگفتتر و دلانگیزتر از حد بازگویی است
شعر » شماره 37 (صفحه 74)
(به تصویر صفحه مراجعه شود) مائده عقل است نی نان و شوی
نور عقل است ای پسر جان را غذی
نیست غیر از نور آدم را خورش
از جز ان جان نیابد پرورش
زین خورشها اندک اندک باز بر
کاین غذای خر بود نه آن حر
تا غذای اصل را قابل شوی
لقمههای نور را آکل شوی
چون خوری یک بار از ماکول نور
خاکریزی بر سر نان و تنور
(6،دفتر 4،بیت 1954)
1-2-2-قوت اصلی در برابر قوت مرض(-قوت حیوانی)
چون کسی کو از مرض گل داشت دوست
گرچه پندارد که آن خود قوت اوست
قوت اصلی را فرامش کرده است
روی در قوت مرض آورده است
نوش را بگذاشته سم خورده است
قوت علّت را چو چربش کرده است
قوت اصلی بشر نور خداست
قوت حیوانی مر او را ناسزاست
(6،دفتر 2/بیت 1083-1080)
1-2-3 غذی خاصگان دولت
خوردن آن بیگلو آلت است
(6،دفتر 2/بیت 1086)
1-2-4 قوت جان،غذای روح،خیر،طاعات در مقابل قوت نفس،غذای نفس،خدمت تن،شر،شهوات.
تو گیاه و استخوان را عرضه کن قوت نفس و قوت جان را عرضه کن گر غذای نفس جوید ابتر است ور غذای روح خواهد سرور است گر کند او خدمت تن هست خر ور رود در بحر جان یابد گهر گر چه این دو مختلف خیر و شرند لیک این هر دو به یک کار اندوند انبیا طاعات عرضه میکنند دشمنان شهوات عرضه میکنند.
(6،دفتر 2/بیت 2685-2681)
1-2-5 لوت و قوت شریف،طعام الله،قوت خوشگوار،قوت خدا،خوان بالا،در مقابل روزیریز کثیف،زیر عنوان در بیان وخامت چرب و شیرین دنیا و مانع شدن او از طعام الله چنان که فرمود:الجوع طعام الله یحیی بن الابدان الصدیقین ای فی الجوع طعام الله و قوله ابیت عند ربّی یطمعنی و یسقینی و قوله یرزقون فرجین
(6/دفتر 1 ص 1112)
وارهی زین روزی ریزه کثیف درفتی در لوت و در قوت شریف گر هزاران رطل لوتش میخوری میروی پاک و سبک همچون پری ...... از طعام الله و قوت خوشگوار بر چنان دریا چو کشتی شوسوار باش در روزه شکیسا و مصّر دم به دم قوت خدا را منتظر ...... ای پدر الانتظار الانتظار از برای خوان بالا مردوار
(6،دفتر 5/بیت 1745)
در تفسیر آیه یرزقون فرحین،حضرت مولانا در مجالس سبعه چنین میفرماید:
(و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم)
شرح حال ارواح میفرماید که آن روحانیان در چه راحتاند(یرزقون فرحین)یعنی میخوردند و میآشامیدند بیتن و معده و بیلب و دهان و چون ارواح شراب نوش میکنند از عالم غیبهای و هوی میزنند که ای نومیدان خاک که نومید شدهاند که اگر این قالب بکشنند از خوردن و آشامیدن بمانیم،از روز روشن بماندیم،در گور تنگ گرفتار شدیم آخر در حال ما نگرید.
(7،مجلس اول ص 6)
شعر » شماره 37 (صفحه 75)
(به تصویر صفحه مراجعه شود) 1-2-6 روزی حکمت،که دل را فربه میکند،در مقابل خوردن تن:
کار خود کن روزی حکمت بچر تا شود فربه دل با کرّ و فر خوردن تن مانع این خوردن است جان چو بازرگان و تن چون رهزن
(6،دفتر 4/بیت 3608 )
1-2-7 رزق خود،که حکمت است،(-لقمههای راز)در مقابل شیر دیو،که خوراک تن است.
فهم نان کردی نه حکمت ای راهی ز آنچه حق گفتت کلوا من رزقه رزق حق حکمت بود در مرتبت کان گلو گیرت نباشد عاقبت این دهان بستی دهانی باز شد کو خورندهء لقمههای راز شد گر زشیر دیو،تن را وابری در فطام او بسی نعمت خوری
(6،دفتر 3/بیت 3745)
1-2-8 قوت مستطاب،که موجب لاغری ظاهر و فربهی پنهان است(-حیات عشق)در مقابل نان و آب که موج فربهی ظاهر است.
گر نماند اشتهای نان و آب بدهدت بی این دو قوت مستطاب فربهی گر رفت،حق در لاغری فربهی پنهانت بخشد آن سری ...... ز و حیات عشق خواه و جان مخواه تو از او آن رزق خواه و نان مخواه
(6،دفتر 6/بیت 3167)
فصل 2 فرو فرستادن رزق از آسمان
آب وحی حق بدین مرده رسید شد ز خاک مردهای زنده پدید
انسان که به واسطه احتیاج و اضطرار،گاه تمام همت و توان خویش را مصروف طلب رزق میکند،اغلب به دلیل نگاه ظاهربین، منشاء پدیداری و افزونی رزق را در زمین و در تکاپوی خود میداند.و در واقع اسباب و وسائط رزق را رزاق میپندارد.توجه دادن مولانا به مبدأ اصلی رزق،که تکیه بر آموزشهای قرآنی دارد،نوعی غفلتزدایی از صاحبان چنین نگرشی است.در این فصل به منشأ رزق خواهیم پرداخت و اینکه در تلقی مثنوی معنوی،رزق با همه گونههایش فرو فرستاده از آسمان است.
2-1 گداز از مرحله نگاه به اسباب و دستیابی به نگاه نافذی که مسبب را بنگرد مستلزم صبر است:
هوی هوی باد و شیر افشان ابر در غم ما اند یک ساعت تو صبر فی اسماء رزقکم نشنیدهای اندر این پستی چه بر چفسیدهای
(6،دفتر 2/بیت 1955)
2-2
این دو دیده سوی دکان از پگاه هین به مسجد رو بجو رزق اله
(6،دفتر 3/بیت 4534)
چشم دوختن به دکان به عنوان منشاء رزق بیانی تمثیلی از همین نگاه نزدیک و اسبابنگر است که غفلت از اصل(مسجد-آسمان) را سبب میشود.
تا بدانی اصل اصل رزق اوست تا همو را جوید آنکه رزق جوست رزق از وی جو،مجو از زید و عمر مستی از وی جو مجو از بنگ و خمر
(6،دفتر 5/بیت 1494)
2-3 رزقجویی از بالا(-)خوی اهل توکل و ایمان است؛
چشمها را کرد سوی آسمان که اجابت کن دعای حاجیان رزقجویی را ز بالا خو گرم تو ز بالا برگشودستی درم ای نموده تو مکان از لامکان فی السماء رزقکم کرده عیان
(6،دفتر 2/بیت 3803)
همین معنا در کلام حضرت مسیح(ع)این گونه آمده است:
«مرغان هوا را نظر کنید که نه میکارند و نه میدروند و نه در انبارها ذخیره میکنند و پدر آسمانی شما آنها را میپرورداند.آیا شما از آنها به مراتب بهتر نیستید؟
(8،متی باب ششم/آیه 26)
حمد میگوید خدا را عندلیب که اعتماد رزق بر توست ای مجیب
(6،دفتر اول/بیت 2293)
2-4 دعا و عبادت،و به طور خاص روزهداری،در واقع تمرینهایی هستند برای توجه دادن انسانی به آسمان،که منشأ رزق است.
لب فرو بند از طعام و از شراب سوی خوان آسمانی کن شتاب
@«تصوف و عرفان عبارت است از نگاه هنری به الهیات و مذهب»
@انسان که به واسطه احتیاج و اضطرار،گاه تمام همت و توان خویش را مصروف طلب رزق میکند،اغلب به دلیل نگاه ظاهربین، منشاء پدیداری و افزونی رزق را در زمین و در تکاپوی خود میداند.
شعر » شماره 37 (صفحه 76)
دم به دم بر آسمان میدار امید در هوای آسمانی رقصان چو بید دم به دم از آسمان میآیدت آب و آتش رزق میافزایدت
(6،دفتر 5/بیت 1732-1730)
2-5 اعتماد بر اسباب و توانمندیهای مخلوق حاصل غرور است و تنگی رزق و اضطرار و زاری و انابهء ناشی از آن،برای شکستن این غرور و برآمدن از خویش و توجه به رزاق حقیقی است.
چون بر آرند از پشیمانی حنین عرش لرز داز انین المذنبین آن چنان لرزد که مادر بر ولد دستشان گیرد به بالا میکشد که ای خداتان و آفریده از غرور نک ریاض فضل و نک ربّ غفور بعد از این تان برگ و رزق جاودان از هواب حق بود نه از ناودان
(6،دفتر 6/بیت 3628-3625)
ممکن است که صورت ظاهر رزق و پدیداری آن،وابسته به اسباب و سعی باشد؛نظیر برآمدن گندم،که از زمین و تلاش کشاورزان حاصل میگردد.اما مولانا ورای این تعاملات ظاهری،تأملاتی دقیق دارد:
رزقها را رزقها او میدهد زانکه گندم بیغذایی چون زهد
(6،دفتر 3/بیت 28)
همچنان که رزاق اصلی هر گاه اراده کند بساط اسباب ظاهری را بر هم میزند:
این سخن پایان ندارد موسیا لب بجنبان تا برون روژد گیا همچنان کرد و هم اندر دم زمین سبز گشت از سنبل و حبّ ثمین
(6،دفتر 4/بیت 3617-3616)
2-6این ظاهربینی،خصبت نفس ات،نفس به زعم زیرکی و نکته سنجی قادر به نفوذ در کنه رویدادها نیست:
نفس گرچه زیرک است و خردهدان قبلهاش دنیاست او را مرده دان آب وحی حق بدین مرده رسید شد زخاک مردهای زنده پدید
(6،دفتر 4/1657-1656)
اشارهء بیت اخیر به آیه 164 از سوره مبارکه بقره است:
و ما انزل الله من السماء من ماء فاحیا به الارض بعد موتها
(2،بقره 2/آیه 164)
نظیر این آیه در سورهء مبارکه جاثیه نیز آمده است.اما در آیه اخیر به فرو فرستادن رزق از آسمان اشاره دارد:
و ما انزل من السماء من رزق فاحیا به الارض بعد موتها
(2،جاثیه 45/آیه 5)
لیکن در تاویل مولانا،«وحی»جایگزین هر دو کلمه میشود.چنانکه سایر اجزای تمثیل نیز بیانگر سایر کلمات آیه میشوند.
در حقایق التفسیر سلّمی درباره فرو فرستادن آب از آسمان به تعابیر گونان صوفیه از این مفهوم اشاره میشود:
قوله و ینزل علیکم من السماء ما لیطهرکم به(2،اتفال 8/آیه 11)قال ابن عطا انزل علیهم ماء طّهر فی ظواهر ابدانهم و دنسها و انزل علیهم رحمه نوّربها قلوبهم و شفابها صدورهم عن وساوس العدو و البس بواطنهم لباس الطمانینه و الصدق و قال بعضهم ماء الیقین اذا انزل علی الاسرار اسقط عنها (به تصویر صفحه مراجعه شود)
شعر » شماره 37 (صفحه 77)
الاختلاج و الشک،نیز در ذیل آیه 17 سوره رعد«
انزل من السماء ماء»
نوشته است:
قال بعضهم انزل الله من السماء انواع الکرامات فاخذ کل قلب حظه و نصیبه فکل قلب کان مؤیدا بنور التوفیق اضاء فیه سراج التوحید و کل قلب ایّد بنور التوحید اضاء فیه سراج المعرفه و کل قلب زین بنور المعرفه اضاء فیه انوار المعرفه!(احتمالا محبه صحیح است اما در متن همین گونه بود)و کل قلب قیّد بنور المحبه اضاء فیه لهب الشوق و کل قلب عمر بلهب الشوق اضاء فیه انس القرب کذلک القلوب من حال الی حال حتی یستغرق فی انوار المشاهده اخذ کل قلب حظه و نصیبه الی آن تبدوا الانوار علی الشواهد من فضل سرّ النوار و نور المولی القلب ثم قید هذا القلب بالانوار و العبد بالتوفیق فهو علی نور من ربه.
(3،تفسیر آیه 17 سوره رعد)
در این دو نمونه نسبتا طولانی از تقسیر صوفیانه آیات قرآن کریم، به روشنی گرایش اهل تصوف به تأویل ظاهر آیات بر اساس نظام فکری مقبول خویش دیده میشود.این سلسلهء تاویلات و تداعیها را باز میخوانیم:
آب-انواع کرامات-نور توفیق-چراغ توحید-نور توحید چراغ معرفت-نور معرفت-نور محبت-شعله شوق-انس قرب-نور مشاهده-نور ربوبی
فصل 3 رزق در تمثیلات مثنوی
ابر و باران قطرهء عمان توست رزق و روزی ریزهخوار خوان توست
«عطار»
در این فصل به مقوله رزق در تمثیلات مثنوی خواهیم پرداخت و از ادبیات منفردی که در خلال سایر مباحث و تمثیلات،اشارهای به مفهوم رزق دارند صرفنظر میکنیم مگر آنکه در تبیین مفاهیم اصلی گرهی را بگشایند.
مقوله رزق در مثنو،به ترتیب شماره دفتها و شماره بیتها در حکایتهای تمثیلی زیر نمود بیشتری دارد:
1-قصه اعرابی درویش و ماجرای زن او با او به سبب قلت و درویشی
(6،دفتر اول ص 138)
2-حکایت آن شخص که در عهد داود علیه السلام،شب و روز دعا میکرد که مرا روزی حلال ده بیرنج
(6،دفتر سوم ص 82)
3-دیدن درویش،جماعت مشایخ را در خواب و درخواست کردن روزی حلال بیمشغول شدن به کسب.
(6،دفتر چهارم ص 318)
4-حکایت خر و روباه
(6،دفتر پنجم ص 148)
5-حکایت آن زاهد که توکل را امتحان میکرد
(6،دفتر پنجم ص 154)
6-حکایت آن گاو که تنها در جزیرهای است بزرگ (6،دفتر پنجم ص 183)
7-قصه فقیر روزیطلب بیواسطه کسب
(6،دفتر ششم ص 378)
3-1 در قصه اعرابی درویش،مرد اعرابی در برابر اعتراض زنش به تنگدستی ضمن برشمردن فضایل فقر و درویشی به او میگوید:
کار درویشی ورای فهم توست ز آنکه درویشان واری ملک و مال روزیی دارند ژرف از ذو الجلال
(6،دفتر 1/بیت 2353-2352)
«آن روزی ژرف که از خدای بزرگ و جلیل به درویشان میرسد همان حالت استغنای قلبی و اعتماد بر حق است که برتر و گرامیتر از ملک دو جهان است.»
(9،ج 3 ص 2004)
3-2 حکایت آن شخص که در عهد داود علیه السلام روز و شب دعا میکرد که مرا روزی حلال ده بیرنج،در این حکایت،هر دو گونهء روزی(روزی متعارف و روزی خاص)مطرح میشود.مردم در برابر دعای آن شخص که روزی بیتعب میخواهد با تمسخر به او یادآوری میکنند که:
راه روزی کسب و رنج است و تعب هر کسی را پیشهای داد و طلب اطلبوا لا رزاق فی اسبابها ادخلوا الاوطان من ابوابها
(6،دفتر 3/بیت 1465-1464)
و شیوه حضرت داود(ع)را برای او مثال میآوردند که با همه فضایلش،جهت کسب روزی به زرهبافی میپردازد.
اما پایداری مرد در طلب،و توکل و ایمان و دعای روز و شب او از باب ان الله یحب الملحین فی الدّعا(10 ج 90،ص 370)به اجابت درخواست او میانجامد و ناگهان گاوی به خانه مرد وارد میشود و مرد که گاو را مصداق همان روزی بیرنج میبیند بیدرنگ آن را ذبح میکند.اما شگفت آنکه پس از آن همه انتظار و دعا و زاری وقتی به روزی بیتعب دست مییابد آن را نه برای بهرهمندی خویش که برای صرف در شکرانهء اجابت دعاهایش،تصاحب میکند:
بعد این جمله دعا و این فغان گاوی اندر خانه دیدم ناگهان چشم من تاریک شد نه بهر لوت شادی آنکه قبول آمد قنوت کشتم آن را تا دهم در شکر آن که دعای من شنود آن غیبدان
(6،دفتر 3/بیت 2387-2385)
اگرچه مرد کشندهء گاو،آن روزی بیرنج،را،قوت روح و پاسخ الحاح دیرپای خویش در دعا میداند.اما مردم و صاحب گاو،داوری امر را به محضر حضرت داود(ع)میبرند و همه از آن مرد،حجت شرعی بر ذبح گاو طلب میکنند.
باری پس از یاری خواستن حضرت داود(ع)از مبدأ غیبی و آشکار شدن حقیقت ماجرا نهایتا حکم به جانب کشندهء گاو صادر میشود. چرا که مالک اصلی آن در حقیقت اوست و مالک و مدعی ظاهری،که
رزق در مثنوی معنوی
@فاصلهء دیدگاه مولانا با گروهی که توکل را پوشش تنپروری و دریوزگی کردهاند آشکار میشود.دست فرو شستن از طلب نان، برای اهتمام به کار دین است و نه روی آوردن به سستی و بار خاطر مردم شدن،به توهم توکل در رزق جویی!
شعر » شماره 37 (صفحه 78)
قاتل پدر این مرد بوده است،در واقع غاصب میراث اوست.
در پایان حکایت،مولانا،دستیابی به روزی بیرنج را،که خواسته عقل است،موقوف به کشتن گاو نفس میداند.
عقل اسیر است و همی خواهد زحق روزیی بیرنج و نعمت بر طبق روزی بیرنج او موقوف چیست آن که بکشد گاو را که اصل بدی است
...
روزی بیرنج میدانی که چیست قوت ارواح است و ارزاق نبی است لیک موقوف است بر قربان گاو گنج اندر گاودان ای کنجکاو
(6،دفتر 3/2511-2505)
در این ابیات«ارزاق نبی کفایت از علم لدنی است که نصیب پیغمبران است. رسول اکرم فرمود:انی لست کاحد کم انی یطعمنی ربی و یسقینی.»
(9،ج 7/ص 372)
3-3 حکایت درویشی که مشایخ را در خواب میبیند و از ایشان روزی حلال بیاشتغال به کسب درخواست میکند.
در این حکایت،درویش اشتغال به کسب را موجب بازماندن از عبادت میانگارد،چنان که وقتی به هدایت مشایخ به روزی حلال بدون کسب دست مییازد،ذوق گفتار او ربایندهء خردها میشود:
پس مرا زان رزق نطقی رو نمود ذوق گفت من خردها میربود
(6،دفتر 4/بیت 682)
این رزق خاص اگر چه میوهء افشانده از درخت و خوراک جسم است اما حاصل آن فراغت از غم روزی و گلو است.
پس بگفتم من زروزی فارغم زین سپس از بهر رزقم نیست غم میوهء مکروه بر من خوش شده است رزق خاصی جسم را آمد به دست چونکه من فارغ شدستم از گلو حبهای چند است این بدهم بدو
(6،دفتر 4/بیت 691-689)
طرفه آنکه این درویش در مواجهه با درویشی هیزمکش و دیدن تنگی معیشت و رنج او در کسب روزی،این نکته را در مییابد که درویش هیزمکش از خواص اولیاء الهی است و علی رغم علّو مقام،اشتغال ظاهری به کسب و تلاش معاش دارد.
بسته کرد آن هیبت او مر مرا پیش خاصان ره نباشد عامه را
(6،دفتر 4/بیت 708)
مرد درویش که به پندار خویش با فراغت از غم روزی،نیازی به دو سکهء حاصل از کسب ندارد میخواهد که آن را به هیزمکش بدهد.اما فقیر هیزمکش با توسل به عنایت الهی،پشته هیزم را به زر بدل میکند تا او را از غفلت برهاند.و بیتأثیر بودن اسباب را در ارتزاق بندگان به او بنمایاند.
در این معنا حکیم سنایی در حدیقه الحقیقه حکایتی دارد،زیر عنوان «تمثل در اعتقاد سوء و خوف از قلت رزق»و آن قصه مردی است معیل که برای تأمین معاش ده فرزند و عیال خویش نگران است و در پی کسب میرود. در صحرا کسی از او میخواهد که مرغکی کوچکتر از گنجشک را از آب فراوان چاهی که در نزدیکی است سیراب کند و صد سکه دستمزد بستاند. مرد روزی طلب،علی رغم مهیا بودن اسباب(چاه،طناب،دلو،آب فراوان) موفق به سیراب کردن پرنده کوچک نمیشود.و آن گاه در مییابد که این ماجرا،آزمون الهی و تنبیه ربوبی بوده است:
مر ورا گفت مرد:که ای نادان
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
شعر » شماره 37 (صفحه 79)
امتحان توأم من از یزدان تو مر این مرغ را زچاه پر آب نتوانی زآب داد اسباب ده عیال ضعیف چون داری طفل را خیر خیر بگذاری رازقم من تو در میان سببی پس چرا با فغان و با شغبی
(11،ص 107)
اما این اصل که،عهدهدار روزی بندگان خداست و کسب و تلاش در دستیابی به رزق مؤثر اصلی نیستند،ممکن است این پندار را پدید آورد که طلب رزق نیز بیهوده است و حاصل این پندار دست برداشتن از پیجویی برای روزی حلال و فرو ماندن از تلاش معاش باشد.این معنا در حکایت«خر و روباه»و مکالمات میان آن دو به روشنی مطرح میشود.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود)
رزق در مثنوی معنوی @مولانا همواره در رفع این شبهه که؛ توکل،ملازم با تعطیل تلاش است؛با ابیات و اشارات گوناگون،روشنگری میکند
شعر » شماره 37 (صفحه 80)
(به تصویر صفحه مراجعه شود) 3-4 حکایت خر و روباه
در این حکایت،روباه از اهمیت طلب و تلاش برای جستن روزی حلال سخن میگوید و خر،خرسندی به فقر را،که نشان توکل است،مرجح میدارد.
«در این داستان،روباه رمز وسوسهء نفس است که میخواهد حرص قناعتکننده را برانگیزاند و او را به طلب دنیا به راه ناصواب کشاند و سرانجام هلاک سازد»
(9،ج 9/ص 352)
«قناعت طلب ناکردنست آن را که در دست تو نیست و بینیاز شدن بدانچه هست و در معنی آن که خدای عزوجل میگوید:
رزقا حسنا
،گفتهاند قناعت است.»
(12،ص 240)
روباه میگوید که در امتثال فرمان الهی و«
ابتغوا من فضل الله
»و متابعت سنت رسول(ص)باید به کسب و تلاش پرداخت:
گفت رو به جستن رزق حلال فرض باشد از برای امتثال مینباید،پس مهم باشد طلب و ابتغوا من فضل الله است امر ا نباید غصب کردن همچو نمر گفت پیغمبر که بر رزق ای فتی در فرو بسته است و بر در قفلها جستن و آمد شد ما و اکتساب هست مفتاحی بر آن قفل و حجاب بیکلید این در گشادن راه نیست بیطلب نان،سنت الله نیست
(6،دفتر 5/بیت 2387-2382)
در ارجاع«گفت پیغمبر»انقروی به حدیثی بدون ذکر منبع اشاره میکند: «ابواب الارزاق مقفوله و الحرکه مفتاحها»
(13،ج 13،ص 752)
در تلقی صوفیه«
معنی و ابتغوا من فضل الله
،طلب دنیا نیست،عبادت است و زیارت برادران(نگاه کنید به تفسیر تبیان ذیل این آیه)و در روایتی معنی
فانتشروا فی الارض
،بیمارپرسی است و حضور در تشییع و زیارت برادر مومن
و ابتغوا من فضل الله
،طلب علم است.»
(9،ج 9،ص 352)
در این معنا که جستن فضل اللهی،چیزی غیر از طلب نان است،مولانا در «فیه ما فیه»با اشاره به فضلیت روز جمعه میگوید:«و همچنین جمعه بر باقی ایام فضلیت یافت که
ان لله ارزقا کتبت له فی اللّوح فلیطلبها فی الیوم الجمعه...
(14،ص 216)
خر در پاسخ به روباه کوشش برای طلب نان را به ضعف توکل منتسب میکند و به صبر فرا میخواند:
گفت:از ضعف توکل باشد آن ورنه بدهد نان کسی که داد جان هر که جوید پادشاهی و ظفر کم نیابد لقمهای نان ای پسر دام و دد جمله همه اکّال رزق نه پی کسباند و نه حمّال رزق جمله را رزّاق روزی میدهد قسمت هر یک به پیشش مینهد رزق آید پیش هر که صبر جست رنج کوششها زبیصبری توست
(6،دفتر 5/بیت 2392-2388)
(درباره رزقجویی از رزّاق حقیقی،که خوی اهل توکل است،نگاه کنید به فصل دوم،بند 2-3)
در این معنا که«رزق آید پیش هر که صبر جست»در شرح دکتر شهیدی (9،ج 9،ص 354)
حدیثی از بحار الانوار نقل شده است:
«لو انّ ابن آدم فرّ من رزقه کما یفّر من الموت لا درکه رزقه کما یدرکه الموت»
(10،ج 100،ص 33،از جامع الاخبار)
مولانا در فیه ما فیه ضمن معنا کردن دو بیت عربی میفرماید:
«به درستی که من دانستهام قاعدهء روزی را و خوی من آن نیست که به گزافه دودو کنم و رنج برم من،بیضرورت،به درستی که آنچ روزی منست از سیم و از خورش و از پوشش و از نار شهوت چون بنشینم بر من بیاید من چون میدوم در طلب آن روزیها مرا پر رنج و مانده و خوار میکند طلب کردن اینها و اگر صبر کنم و به جای خود بنشینم بیرنج و بیخواری آن بر من بیاید زیرا که آن روزی هم طالب منست و او مرا میکشد چون نتوان مرا کشیدن او بیاید چنانک منش نمیتوانم کشیدن من میروم،حاصل سخن این است که به کار
شعر » شماره 37 (صفحه 81)
دین مشغول میباشد تا دنیا پس تو دود.مراد از این نشستن،نشستن است بر کار دین اگر چه میدود چون برای دین میدود او نشسته است و اگر چه نشسته است چون برای دنیا نشسته است او میدود.»
(14،ص 184)
به این ترتیب،فاصلهء دیدگاه مولانا با گروهی که توکل را پوشش تنپروری و در یوزگی کردهاند آشکار میشود.دست فرو شستن از طلب نان،برای اهتمام به کار دین است و نه روی آوردن به سستی و بار خاطر مردم شدن،به توهم توکل در رزقجویی!
در ادامه مکالمه روباه و خر،روباه میگوی که مراتب والای توکل و صبر،دور از دسترس همگان و از آن خواص است:
گفت روبه:آن توکل نادر است کم کسی اندر توکل ماهر است گرد نادر گشتن از نادانی است هر کسی را کی ره سلطانی است
(6،دفتر 5،بیت 2394-2393)
غزالی گوید:«توکل از جمله مقامات مقربان است و درجهء وی بزرگ است لیکن علم وی در نفس خویش باریک است و مشکل و عمل به وی دشوار است»
(15،ج 2،ص 527)
روباه،دشواری بریدن از اسباب و کسب را منحصر به خواص اولیا میکند و با این سخن بر وسوسه خویش برای ترغیب خر به تلاش. جستوجو ابرام میورزد.
اما خر،با تکیه بر شواهدی از نظام ارتزاق طبیعی مخلوقات، بطلان تاثیر کسب را در فزونی رزق متذکر میشود:
نان زخوکان و سگان نبود دریغ کسب مردم نیست این باران و میغ آن چنان که عاشقی بر زرق زار هست عاشق،رزق هم بر رزق خوار
(6،دفتر 5/بیت 2400-2399)
پیامبر اکرم(ص)فرمود:«لو انّکم تتوکلون علی الله حق توکلّه لرزقکم کما یرزق الطّیر خماصا و تروج بطانا»
(10،ج 68،151 از جامع الاخبار)
(مضمون این حدیث نبوی را قیاس کنید با کلام حضرت مسیح (ع)در فصل دوم،بند 2-3)
3-5 حکایت آن زاهد که توکل را امتحان میکرد
چنان که در عنوان این حکایت در دفتر پنجم آمده است،حکایتی است در تقریر معنی توکل و در واقع شاخهای است از مجموعهء گفتوگوهای خر و روباه.
مرد زاهد که از فحوای کلام پیامبر اکرم(ص)،سببسازی و رزاقی خداوند را در مییابد.برای آزمودان سببیّت توکل،از اسباب ظاهری دوری میجوید و به بن کوهی مهجور میرود و در غایت گرسنگی بر سر سنگی سر مینهد و میخوابد تا مضمون این سخن را بیازماید و به تجربه دریابد که گفت:
گر بخواهی ورنخواهی رزق تو پیش تو آید دوان از عشق تو
(6،دفتر 5/بیت 2402)
باری کاروانی،ره گم کرده به سوی آن کوه میآید و اهل کاروان زاهد را در حال غلبهء ضعف درمییابند.مرد زاهد به قصد آزمودن سببسازی خداوند هیچ واکنش نمیکند.یعنی از جهد و کسب روزی حتی به اندازه گشودن دهان خویش میپرهیزد.کاروانیان،نیز از بیم هلاک زاهد ناگزیر دهان او را به دشواری میگشایند و شوربا در حلقومش میریزند.درویش با خویش چنین میگوید:
گفت:ای دل گر چه خود تن میزنی راز میدانی و نازی میکنی گفت دل دانم و قاصد میکنم رازق الله است بر جان و تنم امتحان زین پیشتر خود چون بود رزق سوی صابران خوش میرود
(6،دفتر 5/بیت 2418-2416)
به نظر میرسد که حاصل این حکایت با مجموعهء آیات و احادیثی که خلق را به طلب روزی حلال فرامیخوانند در تباین است:
راه روزی کسب و رنج است و تعب هر کسی را پیشهای داد و طلب اطلبوالارزاق فی اسبابها ادخلو الاوطان من ابوابها
(6،دفتر سوم/1465-1464)
اما همچنان که پیش از این اشاره شد(فصل سوم،بند 3-4 ذیل ابیات دفتر 5/2387-2382)در تأویلات صوفیه،معنای کسب طلب دنیا نیست.
هر که جوید پادشاهی و ظفر کم نیابد لقمهای نان ای پسر
(6،دفتر 5/بیت 2389)
آنکه در پی کسب رضای حق و به دست آوردن مقامی والا باشد، رتبت فرودین را نیز به دست خواهد آورد که؛«و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب»
(2،طلاق 65/آیه 2 و 3)
این معنا در تمثیل سادهای چنین بیان شده است:«چنان که غرض کشاورز در پراکندن تخم دانه باشد که قوت اوست،اما کاه که علف ستوران است به تبع آن هم حاصل آید.»
(کلیله و دمنه،ص 44،نقل از 9،ج 9،ص 353)
به هر حال در اندیشه مولانا،همت اصلی انسان نباید مصروف طلب دنیا و جستن رزق تن گردد،اما تعطیل تلاش نیز بر خلاف سنت نبوی است.نگاه به مفهوم دو گانه«توکل-تلاش،که به ظاهر متناقصند و ترجیع توکل یا جهد بر یکدیگر در دفتر اول و در ضمن حکایت شیر و نخجیران آمده است،که پرداختن به آن ما را از خط اصلی این نوشته،که مفهوم رزق در مثنوی است،دور خواهد کرد.
به هر حال مولانا همواره در رفع این شبهه؛که توکل،ملازم با تعطیل تلاش است؛با ابیات و اشارات گوناگون،روشنگری میکند:
طبل خواری در میانه شرط نیست راه سنت کار و کسب کردنی است
(6،دفتر 5/بیت 2424)
اگر چه مفهوم«کسب»نیز در فرهنگ تفکر اشعری با معنای (به تصویر صفحه مراجعه شود)
رزق در مثنوی معنوی @مولانا بر آن است که قوت اصلی بشر نور خداست و همت انسان باید مصروف طلب این رزق حقیقی شود زیرا «رزق جسم»مقدر است و خواه ناخواه،حتی به اکراه و اجبار حسن نصیب انسان میشود.
شعر » شماره 37 (صفحه 82)
متعارف آن فاصله فراوانی دارد؛«کسب نزد اشاعره عبارت است از تعلق قدرت بنده و ارادهء او به فعل مقدور،اشاعره گویند:افعال بندگان فقط به قدرت خدا انجام میشود و بندگان تاثیری در آنها ندارند.
(کشاف اصطلاحات ج 3،1234 نقل از 16،ذیل کسب)
3-6 حکایت آن گاو که تنها در جزیرهای است بزرگ، حق تعالی آن جزیره را پر کند از نبات و ریاحین که علف گاو باشد.تا به شب آن گاو همه را بخورد و فربه شود،چون کوهپارهای،چون شب شود،خوابش نبرد از غصه و خوف که:
همهء صحرا را چرخیدم،فردا چه خورم؟تا از این غصه لاغر شود همچون خلال،روز برخیزد همهء صحرا را سبزتر و انبوهتر بیند از دی،باز بخورد و فربه شود باز شبش همان غم بگیرد سالهاست که او همچنین میبینید و اعتماد نمیکند.
(6،دفتر پنجم ص 183)
این داستان«تنبیهی است حریصان و پرورندگان جسم را که غم روزی فردا نخورند و به لطف حضرت حق اعتماد کنند.شیطان است که آنان را بیم میدهد و از گرسنگی میترساند که:
«الشیطان یعدکم الفقر»
(قره 2،آیه 268)»
(9،ج 9 ص 422)
نفس آن گاو است و آن دشت این جهان
کو همی لاغر شود از خوف نان
که چه خواهم خورد،مستقل عجب
لوت فردا از کجا سازم طلب
سالهای خوردی و کم نامد زخور
ترک کن مستقبل و ماضی نگر
(6،دفتر 5/بیت 2868-2866)
3-7 قصه فقیر روزی طلب بیواسطه کسب
در این قصه،مردی فقیر با دعا و الحاح از درگاه الهی،روزی حلال بیواسطه کسب طلب میکند.تقاضای این مرد شبیه است به درخواست مردی که در عهد داود(ع)طلب روزی بیرنج دارد.چنان که مولانا خود نیز به این نکته اشاره میکند:
همچو آن شخصی که روزی حلال از خدا میخواست بیکسب و کلال گاو آوردش سعادت عاقبت عهد داود لدنی معدلت این متیّم نیز زاریها نمود هم ز میدان اجابت،گو ربود
(6،دفتر 6/بیت 1843-1841)
باری رعای مرد فقیر قرین اجابت میشود و او به هدایت هاتفی که در روپایش پدیدار میگردد به گنجنامهای دست مییازد.مأخذ این قصه گنجنامه،مقالات شمس است«قصه آن که گنجنامهای یافت که به فلان دروازه بیرون روی،قبّهای است پشت بدان قبه کنی و روی به قبله کنی و نیز بیندازی.هر جا تیر بیفتد گنجی است.رفت و انداخت چندان که عاجز شد. نمییافت و این خبر به پادشاه رسید.
تیراندازان دور انداز انداختند البته اثری ظاهر نشد چون به حضرت رجوع (به تصویر صفحه مراجعه شود) کرد الهامش داد که:نفرودم که کمان را بکش آمد تیر به کمان نهاد همان جا پیش او افتاد چون عنایت در رسید خطوتان و قد وصل»
(17،ج 1،ص 76-75)
«گنجنامه رمز عنایت حق تعالی است به بنده و شرط دست یافتن بدان اخلاص است در عمل،اگر به چنین مقام رسید چشم و دلش روشن شو و حجابها از پیش دیدهاش برود و بدون تعلیم و خواندن کتاب،حقیقتها بر وی آشکار شود.»
(9،ج 10،ص 295)
بنابراین،رزق بیواسطه کسب،همان عنایت الهی است،مرد فقیر که از اجابت دعای خویش خرسند است، عجز و لابه را فرو میگذارد و با اتکا به توانایی خویش کمان برمیگیرد و تیر میافکند و از مراد دور میشود:
ای کمان و تیرها برساخته صید نزدیک و تو دور انداخته هر که دوراندازتر او دورتر وز چنین گنج است او مهجورتر
(6،دفتر 6/بیت 2345-2344)
علم تیراندازیش آمد حجاب و آن مراد او را بده حاضر به جیب ای بسا علم و ذکاوات و فطن گشته رهرو را چو غول و راهزن
(6،دفتر 6/2369-2368)
در این داستان،تیراندازان پادشاه که دوراندازترند و مجهزتر،خود را در بهرهمندی از عنایت الهی شایستهتر از درویش لابهگر میبینند،اما افزونی توان،آنان را از مقصود دورتر میسازد.
آنچه مولانا در ابیات پایانی این قصه بیان میکند.از مهمترین مبانی دستگاه اعتقادی اهل تصوف است:
بیشتر اصحاب جنت ابلهاند تا ز شر فیلسوفی میرهند خویش را عریان کن از فضل و فضول تا کند رحمت به تو هر دم نزول زیرکی ضد شکست است و نیاز زیرکی بگذار و با گولی بساز
(6،دفتر 6/2372-2370)
«با دانش صوری و قیاسهای فلسفی به حقیقت نمیتوان رسید.باید به خدا رو آورد و به لطف او تکیه کرد.هر که به اندیشهء خود مغرور گردد از راه بیشتر دور گردد و آنکه خود را به خدا سپرد.به سلامت رفت و سود برد.»
(9،ج 10،ص 356)
فصل 4
«رهاورد»
فی السماء رزقکم نشنیدهای اندرین پستی چه بر چفسیدهای
«رزق»به عنوان یکی از بنیانهای جزمی در کلام اشاعره با سایر مفاهیم بنیادین کلامی نظیر توکل،کسب،جبر،تفویض،قضا و قدر به هم تنیده است.
شعر » شماره 37 (صفحه 83)
و به واسطهء همین درهمتنیدگی مفاهیم بنیادین است که کنکاش در مقوله رزق بسیار دامنهدار مینماید،آن هم در دریای مثنوی معنوی که غواصان کارآزمودهای چون استاد فقید دکتر زرینکوب حاصل ژرف کاویهای خویش را بحر در کوزه نامیدهاند.پیداست که چنین خطیری،گنجایش و بضاعتی در خور خویش میطلبد.
اما رهاورد همین سیر شتابزده را،با اعتراف به همه کاستیهایش،از باب چشیدن به قدر تشنگی در این فصل پایانی باز میخوانیم.
«رزق»به دلیل ماهوی مقولهای است که گریبانگیر خواص و عوام است.
برخلاف مباحث نظری یگر چونان حدوث و قدم و جبر اختیار و از این نمط بسیار که برای عوام کشش چندانی ندارد.رزق دغدغه اصلی همگان است. چنان که تلاش معاش بیشترین دقایق و ایام عمر گرانمایه و اندیشه انسان را مصروف و معطوف خویش میکند.
دشواری رزقجویی و تنگنای معاش و مضایق حاصل از آن آدمی را به خیالپردازی درباره دستیابی به روزی بیرنج میکشاند و این خیالپردازی برای بقا و تداوم پشتوانه اعتقادی میطلبد.این پشتوانه اعتقادی در تکیه زدن به مفهوم توکل نمایان میگردد.
اما شگفتی از آنجا پدیدار میشود که در نظام اعتقادی مبتنی بر قرآن و حدیث و سنت نبوی،هم نوید روزی بیرنج و بیواسطه کسب را درمییابیم و هم ارزش تلاش معاش و کوشش در کسب را،هم توکل و توجه به رزاق و چشم فرو بستن بر اسباب را با رهنمودهای مکرر ائمه و اولیای الهی میآموزیم و هم اهمیت و بلکه تقدس رنج و زرع و بیل و داس را در گفتار و کردار ایشان میبینیم.
نه توکل آنان را به تن آسانی و طبلخواری دچار میکند و نه رزقجویی، حرص و افزونخواهی و غفلت در ایشان پدید میآورد.
اگر به سخت منقول در آغاز این نوشته بازگردیم که تصوف عبارت است از نگاه هنری به الهیات و نیز این نکته را لحاظ کنیم که هم در هنر و هم در الهیات مفاهیم و مقولات متناقض جمع میآیند و منشاء سامانی نوین میشوند،درمییابیم که در نظام فکری مولانا چگونه مفهوم رزق و همه شاخهها و وابستههایش،که غالبا در تناقض و تباین ظاهری با یکدیگرند، سازنده سامانهای منسجم میشوند.
مولانا بر آن است که قوت اصلی بشر نور خداست و همت انسان باید مصروف طلب این رزق حقیقی شود زیرا«رزق جسم»مقدر است و خواه ناخواه،حتی به اکراه و اجبار نصیب انسان میشود.از طرفی همین معنا، ممکن است اصل صورت را به دست شستن از تلاش ترغیب کند،به توهم آزمودن توکل بر رزاقیت الهی!
اما مولانا علی رغم تاکید بر بیتأثیر بودن اسباب و کسب،در ارتزاق، فروگذاری کسب را مقدمه اشتغال به امر دین و پیجویی رزق اصلی میداند و میفرماید:
به کار دین مشغول باش تا دنیا پس تو بدود.
دستیابی انسان به چنان مقامی که مستحق روزی بیرنج و بیواسطه کسب شود مستلزم کشتن نفس و فراهم آوردن زمینهء دریافت عنایت الهی است.چنان که مولانا رزق بیواسطه کسب را همین عنایت الهی میداد.
با این همه،خواص اولیاء خدا،که یکسره اشتغال به امر دین دارند،در ظاهر چونان عوام به دشوارترین شیوههای کسب و تلاش میپردازند.اما نه برای برآوردن مشتهیات نفسانی،چنان که دست یازندگان به«روزی بیرنج» و توفیق یافتگان طلب رزق بیواسطه کسب،یافتههای خویش را به شکرانهء اجابت و عنایت الهی به نیازمندان میدهند.این آشتی اضداد نه تنها در بررسی مفهوم رزق در مثنوی معنوی که در هم چشمانداز دیگری بر این دریای ژرف و بیکران،رخ مینماید.همان گونه که سیطره عالم معنا(جهان غیب)بر عالم صورت(جهان مشهود)در تمامی زوایای مفاهیم و تمثیلات مثنوی نمایان است.
در مقوله رزق این سیطره آسمانی،علاوه بر تاکید مولانا بر مفهوم رزق معنوی و گونههای آن در تاویلات مولانا و اهل تصوف از تعابیری که برای رزق متعارف(رزق جسم)در قرآن و حدیث آمده است نیز دیده میشود.آنجا که باران و ثمرات اشجار و نان و سبزی و ریحان را نیز به شیوه مطلوب خویش، رمزی از واردات غیبی و عنایات ربوبی میانگارند.نمونههای متعدد این انگارههای صوفیانه را در فصول سه گانه این نوشته آوردیم که موید دریافت خاص عارفان از تعابیر و اشارات قرآن و حدیث است.
گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن مصلحی تو ای تو سلطان سخن کیمیا داری که تبدیلش کنی گرچه جوی خون بود نیلش کنی این چنین میناگریها کار توست این چنین اکسیرها اسرار توست
منابع و مراجع
1-از عرفان با یزید تا فرمالیسم روسی(مقاله)،محمد رضا شفیعی کدکنی، فصلنامه هستی دوره دوم سال دوم شماره 3
2-قرآن کریم
3-حقایق التفسیر،عبد الرحمن سلمی،نسخه خطی دانشگاه تهران به شماره 9271
4-کشف الاسرار و عده الابرار،ابو الفضل رشید الدین میبدی،به اهتمام علی اصغر حکمت،دانشگاه تهران 1339
5-کتاب التعریفات،للفاضل العلامه علی بن محمد الشریف جرجانی،مکتبه لبنان، ساحه ریاض الصلح بیروت،طبعه جدیده 1985
6-مثنوی معنوی،مولانا جلال الدین محمد بلخی،به تصحیح رینو لدالین نیکلسون، انتشارات توس،چاپ اول 1375
7-مجالس سبعه،مولانا جلال الدین محمد بلخی،مثنوی معنوی کلاله خاور به انضمام هفت کتاب دیگر تصحیح حاج محمد رمضانی،انتشارات کلاله خاور(پدیده)، چاپ چهارم 1361
8-انجیل(کتاب مقدس)،عهد جدید،به همت انجمن پخش کتب مقدسه بدیع الزمان فروزانفر،دکتر سید جعفر شهیدی،انتشارات علمی و فرهنگی،1379- 1375
9-شرح مثنوی
10-بحار الانوار،محمد باقر مجلسی،موسسه وفا،بیروت،1403 ه.ق
11-حدیقه الحقیقه،حکیم سنایی عزنوی،تصحیح و تحشیه محمد تقی مدرس رضوی،دانشگاه تهران چاپ پنجم 1377
12-ترجمه رساله قشیریه،به تصحیح بدیع الزمان فروزانفر،انتشارات علمی و فرهنگی،تهران 1362
13-شرح کبیر انقروی،اسماعیل انقروی،ترجمه دکتر عصمت ستارزاده، انتشارات زرین چاپ اول،تهران،1374
14-کتاب فیه ما فیه،از گفتار مولانا جلال الدین محمد،با تصحیحات و حواشی بدیع الزمان فروزانفر،انتشارات امیر کبیر،چاپ هشتم 1380
15-کیمیای سعادت،غزالی،به کوشش حسین خدیو جم،انتشارات علمی و فرهنگی،تهران 1364
16-فرهنگ فارسی،دکتر محمد معین،انتشارات امیر کبیر،چاپ هشتم تهران 1371
17-مقالات شمس،شمس الدین محمد تبریزی،به تصحیح و تعلیق محمد علی موحد،انتشارات خوارزمی،چاپ اول تهران 1369
پایان مقاله
مجله شعر » نیمه دوم تابستان 1383 - شماره 37 (از صفحه 72 تا 83)
نویسنده : امینی، اسماعیل