عدالت خواهی و قانونگرایی در شعر ادیب الممالک فراهانی
چکیده
ادیب الممالک از شعرای سنّتگرای دورهء مشروطه است که بنا به اقتضای دورهء پرتحوّل مشروطیّت،نسبت به امور و تحوّلات اجتماعی-سیاسی حسّاس است و آثار این حسّاسیّت در شعر او پیداست.او به اشتباه عدالت خواهی و قانونگرایی را از شاهان قاجار سراغ میگیرد و هربار با ناکامی به سراغ آن دیگری میرود.
در این مقاله،ادبیات ادیب دربارهء این دو موضوع استقصا و تحلیل شده است.
کلید واژهها:
ادیب الممالک،شعر مشوطه،عدالت،قانون.
مقدمه
-زندگی ادیب الممالک
امیر الشعراء میرزا محمّد صادق فراهانی،ملقّب به ادیب الممالک و متخلّص به امیری، شاعر،ادیب،روزنامهنگار و نویسندهء سرشناس ایران در دوران مشروطیّت،در روز پنجشنبه 41 محرم 7721 هـ ق در قریهء گازران از توابع سلطان آباد(اراک)،در خانوادهای که همهء افراد آن بزرگمنش و اهل علم و دانش بودند،به دنیا آمد؛1او از دوران کودکی به آموختن علوم و ادبیّات فارسی و تازی و زبانهای اروپایی روی آورد،2و هم زمان با آن شعر نیز میسرود.چنانکه وحید دستگردی در دیباچهء دیوان قدیم(صفحهء«کد»)مینویسد:
«...در سن هشت،نه سالگی ادیب شعر میگفته»،3او زندگی آرامی داشت،امّا متأسّفانه در حدود 51 سالگی،پدرش-حاجی میرزا حسین-را از دست داد و این امر، زندگی آرام او را ناآرام کرد.4
تعدّیات ناصر الدّوله،حاکم اراک،از همین زمان شروع شد و در اثر آن،انواع مشقّتها به ادیب رسید،تا سرانجام ناگزیر شد با پای پیاده به تهران پناه ببرد.پس از چندی با امیر نظام گرّوسی آشنایی پیدا کرد و به مناسبت ارادتش به او،تخلّص خود از از«پروانه»به«امیری»تغییر داد.بعدها همراه او به کرمانشاه و سپس به تبریز رفت و در سال 6131 ق،معاونت مدرسه لقمانیهء تبریز را برای مدّتی به عهده گرفت.5در همین سال،روزنامهء ادب را منتشر کرد و تا سال 0231 هـ.ق به نشر آن ادامه داد؛امّا طولی نکشید که از معاونت مدرسه کنارهگیری و انزوا اختیار کرد و پس از اندکی یک باره به کسوت روحانیّت در آمد و گهگاه به منبر میرفت.6پس از آن،در سال 1231،سردبیری روزنامهء«ایران سلطانی»و در سال 3231 در بادکوبه،انتشار بخش فارسی روزنامهء ترکی زبان«ارشاد»را بر عهده گرفت.پس از مراجعت به تهران،با افتتاح مجلس شورای ملی،سردبیری روزنامه«مجلس»درشوال 4231،به او محوّل
شد و حدود هشت ماه پس از آن،در جمادی الاول سال 5231،روزنامهء«عراق عجم» را در تهران تأسیس کرد.7
ادیب الممالک،بعد از استبداد صغیر،در سال 7231 هـ.ق همراه با مجاهدان فاتح، مسلّحانه وارد تهران شد و پس از مدتی،به خدمت وزارت عدلیّه درآمد و با دیدن اوضاع نابسامان عدلیّه،از همان آغاز،حملات و انتقادات خود را متوجّه مسئولان خلاف کار وزارتخانه ساخت.8
شغل اصلی ادیب روزنامه نویسی بود.شاعری و خدمت به دولت،در درجات بعدی مشغلههای او قرار داشت.9او یکی از استادان دورهء بیداری است که عهد مشروطیّت را درک کرده و در ربیع الاول 4131 هـ ق از طرف مظفر الدّین شاه،لقب «ادیب الممالک»گرفته است.01
او در سال 5331 هـ.ق،که به عنوان مأمور عدلیّهء یزد خدمت میکرد،دچار سکتهء ناقص شد و به تهران بازگشت و سرانجام در 82 ربیع الثانی سال 5331 هـ.ق در سن 85 سالگی،دار فانی را وداع گفت.11
-شعر ادیب الممالک
زندگی ادبی ادیب اللممالک،دو دورهء متمایز دارد:نخست،از آغاز شاعری تا چند سال پیش از مشروطیّت و دوّم،از سالهای نزدیک به شکلگیری نهضت مشروطه تا پایان عمر.در دورهء اول،او به شیوهء معمول و متناسب با حال و هوای روزگار خود شعر میسراید و بیش از همه به قصیده و قطعه متمایل است و هنرنماییاش بیشتر در قصیده است و در مقایسه با قصیده و قطعه،غزلهای او در این دوره بسیار اندک است.امّا در دورهء دوّم،در پی تحوّل اوضاع سیاسی و اجتماعی کشورمان،محتوای شعر ادیب نیز دگرگون میشود و از مدّاحی درباریان و شاهان به مضامین میهن پرستی،اجتماعی و سیاسی میگراید و علاوه بر سرودن شعر
در قالبهای سنّتی قصیده،قطعه و مثنوی،متناسب با مضامین تازه،به گونههای تفنّنی شعر از قبیل انواع مسمّط،ترجیعبند و ترکیببند روی میآورد.21
براساس اسناد بازمانده از اشعار ادیب،او چهار تخلّص(پروانه،صادق پروانه، امیری،ادیب)و دو لقب شعری(امیر الشعراء و ادیب الممالک)داشته است.31
در حوزهء زبان،تبحّر و تسلّط فوق العادهء وی در ادب،تواریخ و قصص،حکمت و نجوم غیر قابل انکار است؛تا جایی که این امر سبب شده شعر او از اشارات ادبی و تلمیحات و تضمینهای گوناگون سرشار شود و فهم قصاید و مدایح و اشعار سیاسی او به راحتی ممکن نباشد.41امّا در حوزهء لغت چند تجربهء ناموفّق دارد، از آن جمله به کار بردن بیش اندازهء لغات مهجور عربی و راه یافتن شمار در خور توجّهی لغات و اصطلاحات عامیانه و محاورهای به اشعار وی که با تمام اینها،لحن ادیبانه و فاخر او کاهش پیدا نکرده است.51
در حوزهء بیان،که قویترین و بزرگترین جنبهء شعری ادیب است،میتوان گفت که او هم در تخیّل قوی است و به همین لحاظ،کاربرد استعارات و کنایات بدیع و تشبیهات تازه در شعرش فراوان و هم در ترتیب و تحویل سخن استوار و در ورود خروج از مضایق سخن بسیار موفّق است.61
اشعار وی به ویژه قصایدش،بر تقلید از شاعران دورههای پیشین به ویژه انوری، شاعر قرن ششم،استوار است.71در میان اشعارش،میتوان اشعار تقاضایی، هجوهای تندوتیز و هزلآمیز نیز یافت و از آنجایی که جزء آخرین شاعران دورهء «بازگشت ادبی»است،به سنّتها و شیوههای پیشینیان گراییده است.81به نوشتهء وحید دستگردی،او«صورت ریشه در سنّت شعر کلاسیک دارد،امّا در محتوا بازتابانندهء روزگاران نو است.»91و شعر او از خون و فریاد دورهء مشروطه حکایت دارد.02او در اشعارش برای مسائل اجتماعی اهمیت خاصّی قائل است و به کرّات به عدلیه و مسئولان اجرای عدالت که فقط از عدالت،نام آن را به یدک
میکشند و خود در جامعه موجب بیعدالتی هستند،میتازد و آنها را مورد هجوهای تندو تیز قرار میدهد.12مدحها و ستایشهای مکرر و بیجای او از ارباب قدرت،تعجّبآور و از شاعری چون ادیب،که در انقلاب مشروطه با مجاهدان و مبارزان همکاری کرده،دور از انتظار است!
دیوان اشعار ادیب را نخستین بار،وحید دستگردی در سال 2131 هـ.ش،پس از گفتوگوهای طولانی با وارثانش گردآوری کرد و با عنوان دیوان کامل ادیب الممالک به چاپ رساند.22
ادیب،از جمله شاعرانی است که به گردن ادبیّات متعهّد ایران حق دارد و فراموشی نام او و نپرداختن به افکار و اشعار او به دور از انصاف است.
تجلّی عدالت خواهی و قانونگرایی در شعر ادیب
-عدالت خواهی
ادیب هوادار استقرار عدل و داد و رفع ظلم و جور در کشور است.مطالعه و بررسی دیوان وی این نکته را روشن میسازد که برقراری عدل و داد،فریاد و پیام استوارترین رکن بینش سیاسی اوست و آمال و آرزوهای او بر بنیاد عدل و داد استوار است.
او در آغاز مشروطیّت،در تهنیت افتتاح مجلس شورا و ستایش مظفّر الدّین شاه مشروطه بخش و احرار مشروطهستان،از اینکه دیگر کسی از ظلم و جور دیوان در عذاب نخواهد بود و عدل سلطان شامل همگان خواهد شد،ابراز خوشحالی میکند:
(ادیب الممالک،ج 2،ص 46)
او بر این عقیده است که داد ورزی پادشاه در کشور،بهتر از فراخ سالی است، بدان جهت عدل مظفّر الدّین شاه را میستاید و چنین میآورد:
(همان،ص 56)
اغلب ستایشهای او از مظفّر الدّین شاه،به پشتوانهء گمانی است که به عدالت ورزی او و کوشش او برای رفع ظلم و ستم در کشور دارد:
(همان،ص 861)
نیز:
(همان،ص 542)
نیز
(همان،ص 742)
او شاه عدالت پیشه را تا حد پرستش بالا میبرد و در مدح احمد شاه میگوید:
توصیهء مداوم ادیب به شاهان،همواره این است که راه عدالت را پیش گیرند.وی عدالت ورزی را بهترین خصلت پادشاهان میداند و مفاخرهء پیامبر بر تولدش در زمان انوشیروان دادگر را برای این امر دلیل میآورد:
و تذکّر وی به پادشاه این است که تمام پادشاهان،سرانجام رفتنی هستند و در میان پادشاهان از دنیا رفته،آنچه به جا میماند و شایستهء ذکر است آثار عدل آنهاست،همچنانکه آثار و نشانههای عدل انوشیروان،هنوز که هنوز است،بر زبانها جاری است:
(همان،ص 888)
مدح و ستایشهای ادیب در مورد عدل پادشاهان،اگر بیجا هم باشد،نشان از گرایش او به عدالت خواهی و تأکید بر ضرورت اجرای عدل توسط پادشاهان است.
انتقاد از عدلیه
به اعتقاد او اجرای عدالت بر عهدهء کسانی است که متصدی و مقیم عدلیّهاند،امّا وقتی میبیند عدلیّه به جای اجرای عدل به آزار و اذیّت و ظلم بر مردم میپردازد، از بیعدالتی شکوه سر میدهد و عدلیّه نشینان را سزاوار آماج دشمنان قرار میدهد:
(همان،ص 79)
ذهن شاعر بدان مشغول است که چرا عدلیّه از مردم دیندار و دین پرست تهی است و کژمنشان درآن جای گرفته و عدل و داد را از آنجا بیرون راندهاند و
در نهایت درماندگی و از روی تعجّب از خود میپرسد که چگونه تا حال،این عدلیه سالهاست که استوار و پا بر جا مانده است:
(همان،ص 901)
و در ادامه میآورد:
(همان،ص 011)
او در نکوهش جور و بیداد امجد السّلطان،که در عدلیّه معاونت داشته است،از بهبود کار دیوان عدالت،ابراز ناامیدی میکند و ظلم و بیداد وی را مورد نکوهش قرار داده،از وزیر بر کناری وی را استعانت میطلبد:
(همان،ص 6-421)
او دار العدل را قتلگاه ایمان و مدفن انصاف میداند:
(همان،ص 372)
در جایی دیگر در نکوهش از عدلیّه،و اینکه در عدلیّه هر چیزی هست جز عدالت،میگوید:
(همان،ص 393)
متصدیان اجرای عدالت،با ظلم و ستم خود،در مقامی که باید عدالت پیشه کنند چنان شاعر را به خشم آورده و ناراحت ساختهاند که در ذمّ آنان میگوید:
(همان،ص 927)
و اوج خشم و ناراحتیاش هنگامی است که میبیند ظالمان خرسر در مرغزار خوش و خرم عدل مقیم گشتهاند و ظلم و ستم جای عدل و داد را اشغال کرده است:
(همان،ص 137)
او باغ را در نبود عدل،زندان میبیند و در شکوه و گلایه از جور وزیر عدلیهء وقت میگوید:
(همان،ص 319)
و توصیه میکند که همه از عدلیّه دور باشند و اگر هم به آن نزدیک شدند، بدون یافتن پارتی،انتظار اجرای عدل نداشته باشند:
و در نهایت،عدلیه را مورد نفرین قرار میدهد و خداوند را به دوازده امام قسم میدهد که عدلیه و کسانی را که در آن هستند،نابود کند:
(همان،ص 159)
نکوهش جور و ستم و آگاهی دادن از عواقب بیدادگری
نکوهش جور محمد علی شاه نیز قسمتی از اشعار ادیب را به خود اختصاص میدهد.او در ضمن این نکوهش یادآوری میکند که حکومتی که برمبنای عدل نباشد و اساس آن بر جور استوار باشد دوامی ندارد:
(همان،ص 601)
و بر این باور است که بیدادگر،سرانجام به سزای اعمالش میرسد و از قهر خداوند عادل در امان نیست:
(همان،ص 961)
او به برقراری عدل در آینده خوش بین است و اعتقاد دارد که ظلم سرانجام خوشی ندارد و مغلوب عدل خواهد شد:
(همان،ص 307)
تبیین عدل با تشبیههای مناسب
در بیتی از او در مدح امیر نظام،عدل به بسم ا...و ظلم به شیطان تشبیه شده و همانگونه که شیطان از بسم ا...میگریزد،عدل امیر نظام نیز باعث گریختن ظلم میشود:
(همان،ص 223)
او همواره عدل را در کنار انصاف و در نقطهء مقابل ظلم و جور قرار میدهد؛ به طوری که در توصیه به مظّفر الدّین شاه،برای ایجاد عدل و رفع ظلم،میآورد:
(همان،ص 623)
و در مدح وزرا،عدل و انصاف را در کنار هم قرار داده و آنها را در زیبایی به درّ و سپس به حضرت یوسف تشبیه میکند:
(همان،ص 508)
یادآوری عدل پادشاهان پیشین و شکوه از فقدان عدالت
به اعتقاد ادیب قدرت و حشمت پادشاهان اساطیری ایران نتیجهء افراشتن پرچم عدل و داد بوده است؛ازاینرو بر روزهای گذشتهء ایران که عدل و داد در آن حاکم بوده حسرت میخورد:
(همان،ص 845)
و عدل را در این دوره وزمانه مهجورتر از مهر و وفا میداند و در شکایت از نبود عدل میآورد:
(همان،ص 625)
رواج ظلم و ستم و از بین رفتن عدالت و انصاف در کشور،شاعر را آزرده و ناراحت میکند و زبان او را به نکوهش مشروطه خواهان دروغی و زمام داران که به نام عدل ظلم و ستم را در کشور گسترش دادند،چ نین میگشاید:
(همان،ص 325
(همان،ص 425)
به گمان ادیب،عدل در همه جا جز ایران ممدوح و ظلم و ستم در همه جا جز ایران مذموم است؛ازاینرو او بر دیگر کشورها غبطه میخورد و مشروطه خواهان دروغی را مورد نکوهش قرار میدهد:
(همان،ص 525)
خوشحالی از چیزگی عدالت بر ظلم
او زمانی که احساس میکند عدل در کشور بر ظلم تفوق یافته،نمیتواند خوشحالی خود را پنهان کند؛چنانکه به هنگام تشکیل مجلس و خلع محمد علی میرزا،خوشحالی خود را چنین ابراز میکند:
(همان،ص 545)
تجلی قانونگرایی در اشعار ادیب
انعکاس قانونگرایی در اشعار ادیب اندک است و از چند بیت تجاوز نمیکند،اما همین مقدار اندک نیز،گرایش به قانون را در شعر او به خوبی مینمایاند.او عدالت خواهان و قانونگرایان را جرعه نوش آب حیات میداند و اعتقاد دارد که قانون باعث جان گرفتن عدالت خواهان است.او در مدح سپهدار میگوید:
(همان،ص 308)
قانونی که حرامی را در حرم جای دهد و محرم را از آن دور نگه دارد،محکوم میکند و اعتقاد دارد که مشروطه خواهان دروغین،طالب و مروّج چنین قانونی هستند.
(همان،ص 525)
به توپ بستن محمد علی شاه مجلس را و برباد رفتن قانون،بر روح حساس شاعر اثر گذاشته و ناراحتی او را از این امر،در خطاب به مجلس اینچنین جلوهگر ساخته است:
(همان،ص 545-34)
او هنگام تشکیل مجلس ملی و خلع محمد علی میرزا،خوشحالی خود را از روی کرد کشور به قانون،اینچنین ابراز میدارد:
(همان،ص 645)
حاصل کلام اینکه جای جای دیوان ادیب الممالک اظهار نفرت از رواج ظلم و ستم و بیقانونی است.قصیدهها و قطعههای متعدد وی در زمینهء عدلیه وقت و داوران بیانصاف زمانش،گرایش او را به عدالت و رساندن حق به حقدار را نشان میدهد.روشنگریهای او در زمینهء مهجور بودن عدل و قانون در کشور از عواملی است که در دگرگونی وضع اجتماعی کشورمان دخیل بوده و راه پیشرفت را دراین سامان هموار کرده است
پینوشتها
--------------
(1)-کیوانی،مجد الدین:دایرة المعارف بزرگ اسلامی،ذیل ادیب الممالک،ص 473،و نیز ریپکا،یان و دیگران:تاریخ ادبیات ایران،ص 456.
(2)-صبور،داریوش:بر کران بیکران(نگاهی به شعر معاصر فارسی)،ص 16.
(3)-به تواتر از اهل سلطان آباد مسموع افتاد که پدرش روزی میهمان مرحوم حاجی آقا محسن عراقی بوده، آقا میگوید به پدر وی که:«من امروز یک مصراع شعر گفتهام،بقیه را تو بگو.»مصراع آقا این است: «زیباست عجب رویت،زیباتر از آن مویت»،پدر ادیب میگوید:«طبع من خمود است،اگر اجازت دهید صادق بگوید...پس آقا برای امتحان،بدان کودک مراجعه میکند و[او]فوری جواب میدهد«نبود عجب از افتد دل در خم گیسویت...»،دستگردی،وحید:دیباچهء دیوان قدیم،صفحه«کد»،به نقل از: موسوی گرمارودی،سید علی:زندگی و شعر ادیب الممالک فراهانی،ج 1،ص 43.
(4)-کیوانی،مجد الدین:همان.
(5)-همان و نیز آرینپور،یحیی:از صبا تا نیما،ج 2،ص 731.
(6)-کیوانی،مجد الدین:همان،ص 573.
(7)-همان و نیز آرینپور،یحیی:همان.
(8)-صبور،داریوش:همان،ص 26.
(9)-سبحانی،توفیق:تاریخ ادبیات 4،ص 122.
(01)-آرینپور،یحیی:همان.
--------------
(11)-همان.
(21)-کیوانی،مجد الدین:همان.
(31)-موسوی گرماروری،سیّد علی:همان،ج 1،ص 59.
(41)-یوسفی،غلامحسین:چشمهء روشن،ص 843-05.
(51)-موسوی گرمارودی،سید علی:همان،ص 621-82.
(61)-همان،ص 031.
(71)-یا حقی،محمد جعفر:چون سبوی تشنه،ص 843.
(81)-یوسفی،غلامحسین:همان،ص 843.
(91)-دستگردی،وحید:مقدمه.
(02)-شفیعی کدکنی،محمد رضا:ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما،ص 97.
--------------
(12)-کیوانی،مجد الدین:همان،ص 973.
(22)-همان،ص 973.
(32)-تمامی اشعار مقاله براساس کتاب زندگی و شعرادیب الممالک فراهانی،تألیف سید علی موسوی گرمارودی است.
منابع
-آرینپور،یحیی:از صبا تا نیما،ج 2،تهران:زوّار،5731.
-جامی،نور الدّین عبد الرّحمان:بهارستان و رسائل جامی،اعلاخان افصح زاد و دیگران،تهران:میراث مکتوب،9731.
-ریپکا،یان و دیگران:تاریخ ادبیات ایران،ترجمه از ابو القاسم سرّی، تهران:سخن،2831.
-سبحانی،توفیق:تاریخ ادبیات 4،تهران:پیام نور،4731.
-شفیعی کدکنی،محمّد رضا:ادبیّات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما، ترجمه از حجّت اللّه اصیل،تهران:نی،8731.
-صبور،داریوش:بر کران بیکران(نگاهی به شعر معاصر فارسی)،تهران:سخن، 8731.
-کیوانی،مجد الدّین:دایرهء المعارف بزرگ اسلامی،ج 7،(زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی)تهران:مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی،5731.
-موسوی گرمارودی،سیّد علی:زندگی و شعر ادیب الممالک فراهانی،2 ج، تهران:قدیانی،4831.
-یا حقی،محمّد جعفر:چون سبوی تشنه،تهران:جامی،5731.
-یوسفی،غلامحسین:چشمهء روشن،تهران:علمی،9631
عدالت خواهی و قانون گرایی در شعر ادیب الممالک فراهانی نویسندگان: مشتاق مهر،رحمان - حسین زاده،محمد
نشریه: زبان و ادبیات » نامه پارسی » تابستان 1389 - شماره 53 (17 صفحه - از 96 تا 112)