"ادبیات از منظری میان رشته ای"
دکتر حسین پاینده؛دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی
متن سخنرانی دکترپاینده در همایش ادبیات وپژوهش های میان رشته ای-دانشگاه بیرجند
هدف من از این سخنرانی نشان دادن این نکته است که شعر ونثر فارسی چه ویژگی ها وظرفیت های هنری دارد که اگر یک پژوهشگر یا استاد ادبیات با این هنر آشنا بشد،تدریس وپژوهش او را مفید ودلچسب می کند.
سخنرانی من در سه بخش خلاصه می شود:
1-بررسی داستان رئالیستی معاصر فارسی وتطبیق آن با نقاشی های رئالیستی؛
2-بررسی شعر معاصر فارسی از منظر امپرسیونیسم و تطبیق آن با نقاشی های امپرسیونیستی؛
3-بیان مبانی تئوریک؛
سخنرانی خود را با یک تابلوی نقاشی شروع می کنم،تابلویی که تطبیق هنر نقاشی با موسیقی است.اثر«موسیقی در خفا»که بسیار شبیه یک عکس است واز یک هنرمند ایرانی است و در آن افراد مشهوری تصویر شده اند از جمله محمد رضا شجریان،عبدالنبی منتظری،پشنگ کامکار،زیدالله طلوعی،بیژن کامکار،ارژنگ کامکار وهوشنگ ابتهاج به عنوان شاعر گروه که همچون تخلصش "سایه"در تاریکی وسایه به تصویر کشیده شده است.
این اثر بخاطر رویکرد میان رشته ای خود انسان را به تفکر وامی دارد.این تابلو یک تابلوی کاملاً رئالیستی که هنر نقاشی را با هنر موسیقی تلفیق کرده است واز راه این تلفیق،یک هنر دیگر را نیز پدید آورده است؛این تابلو یک داستان یا روایت نیز هست چون داستان«گروه شیدا»را که یک گروه واقعی موسیقی بودند به تصویر کشیده است.گروه شیدا در سال 1353توسط محمدرضا لطفی وبه یاری یک شاعریعنی هوشنگ ابتهاج( ه.الف.سایه)بنیان نهاده شد.خود آن گروه یک گروه میان رشته ای است که یک شاعر در شکل گیری آن نقش داشته است.این تابلو در نگاه اول یک عکس است.1
در تصویر دوم که یکی از خیابان های تهران است که البته عکس نیست بلکه یک تابلواست ونام آن«غروب در تهران»است از یک نقاش رئالیست ایرانی که بسیار شبیه یک عکس است؛مرز بین واقعیت وتخیل را مخدوش می کند که این خود کمال هدف رئالیزم در هنر وادبیات است.رئالیست ها می کوشند دنیای واقعی ما را چنان بازنمایی کنند که ما فکر می کنیم نه با اذبیات،بلکه با خود واقعیت روبرو هستیم.
در این تابلو بازنمایی شهر با رنگ خاکستری که آسمان گرفته حس خاصی ایجاد می کند که کاملاً تناسب دارد با ترافیک وسیکلی که هر روز با آن روبروییم وحسی از واقعیت را به ما منتقل می کند.این همان کاری است که رئالیست ها می خواهند کنند یعنی "تقرب به واقعیت"که اصل اول رئالیسم است.همان کاری که محمود دولت آبادی در رمان هایش می کند،کاری که غلامحسین ساعدی انجام می دهد خصوصاًدر عزاداران بیل،همان کاری که احمد محمود در همه رمانهایش انجام می دهد،همان کاری که سیمین دانشور انجام می دهدو...
درتصویر سوم(پرتره یک مرد با رعایت تمام جزئیات لباس،صورت وتمام خطوط)نقاش حتی خطوط ریز را نیز ترسیم کرده است.مثلاًموهای دست شخص را با دقت زیاد کشیده است.خطوط چهره کاملاًمنعکس شده واین یک امر در رئالیسم است که نویسنده یا شاعر یا نقاش وکارگردان سینما مشاهده گر تیزبین واقعیت باشد؛آنچه از چشم ما ودید ما پنهان می ماند از دید خالق ادبیات نباید پنهان بماند.
پس از این عکسها و بر اساس اصولی که در نقد آن ها به کار بردیم به تحلیل داستان های رئالیستی معاصر فارسی می پردازم:
وقتی داستان های کوتاه آل احمد را می خوانیم،شخصیت پردازی آل احمد دقیقاًهمین گونه است.گویی شما آن شخصیت را نه بر روی صصفحه کتاب بلکه در برابر خودتان می بینید.چنان ویژگی شخصیت ها از لباس شان تا چهره شان،حالات شان،لحن کلام شان ورفتارشان به طور دقیق وواقعی باز نمایی می شود که گویی شما با واقعیت سروکار دارید.اما دومین ویژگی رئالیسم بازنمایی زندگی طبقات فرودست ومحنت کشان هست.بهترین نمونه ها در آثار حمد محمود قابل رویت است که معمولاًآدم های بی چیز واز طبقات تحتانی جامعه را باز نمایی می کند.
می کوشم این نکته را به کمک یک نقاشی رئالیسم نشان می دهم
در این تابلو که نمونه بسیار خوبی از هنر رئالیستی است رنگ غالب قهوه ای است؛رنگ زمین.این که محنت کشان هرگز نمی توانند اوج بگیرند وهمیشه وابسته به زمین هستند وهمیشه بد بخت باقی می مانند،اینجا ودر این تابلو با سیطره رنگ قهوه ای بازنمایی شده است.رنگ قهوه ای هم در آسمان تصویر
است-در پس زمینه-هم در پیش زمینه بر روی خاک،هم در ابزار وآلاتی که دور مقنی وچاه کن تصویر هست به خوبی نشان داده شده است.
آل احمد در داستان هایش مثلاًدر داستان"دفترچه ی بیمه"محنت کشان را در حال تأمل راجع به رنج ها ودردها نشان می دهد.چهره فکور مقنی تصویر مذکور نیز حکایت از آینده ای دارد که در آسمان تیره وتار است.
در تصویر بعدی که چهره فکور را می بینیم که باز چهره محنت کشان را خوب نشان می دهد؛پسر بچه واکسی کنار خیابن.در این تابلو عنصر رنگ آنچنان رنگ وبویی ندارد یعنی برخلاف تابلوهای رمانتیک با اقلّی از رنگ ها،بیشتر به صورت سیاه وسفید کشیده شده است:گویی که زندگی این گونه آدم ها رنگ وبویی ندارد.تمام دارایی این بچه همان چیزی است که ما می بینیم وظاهراًفصل هم فصل سرماست.در این تابلو هم مانند تابلوی قبلی دست زیر چامه وتأمل درباره زندگی کاملاًمشخص است.
کمال هنر رئالیست ها این است که طبیعت را همان جور که هست بازنمایی کنند.بنابراین از پندار پروری وخیال پردازی اجتناب کنیم،حال خوب را بشناسیم،زندگی معاصر را وزشتی های زندگی را با هنر زیبا جلوه ندهیم.
در دو تصویر بعدی که از دو نقاش متفاوت است دو دختر بچه نقاشی شده اند که خیلی به هم شباهت دارند؛اولاًهر دو فصل زمستان است،هر دو ژاکت به تن دارند ودر هر دو تصویر لباس ها مندرس هستند،موها ژولیده هستند وچوب هایی که دختر بچه ها به دوش می کشند حکایت از باری است که در زندگی به دوش می کشند.در یکی از تابلوهاپس زمینه طبیعت است و در تابلوی بعد پس زمینه شهر است اما نگاه غم بار هر دو کودک حکایت از وضعیت مشابه وجهان شمولی دارد که همان زندگی محنت بار زحمت کشان است.طرح روی ژاکت ها با دقت فراوان کشیده شده گویی نقاش می خواسته به عکاسی نزدیک شود؛رئالیزم.
تصویر بعدی از فخرالدین مخبری ویک تابلوی رئالیست از جنگ است؛چهره یک شهید را به صورت کاملاًرئالستی دقیقاًمثل یک عکس کشیده.تابلو رئالیستی است به دلیل اینکه تشخیص آن از عکس دشوار است.برشمردن ویژگی ای رئالیستی این تابلو به درک ما برای شناخت ادبیات جنگ کمک می کند.آشنایی با نقاشی رئالیستی به فهم ادبیات کمک می کند.
امپرسیونیسم در فارسی برداشت لحظه ای نامیده شده است.دو تابلو که هر دو از شاهکار های معروف امپرسیونیسم است واستاد امپرسیونیسم یعنی "کلود مونه"آن را کشیده است یک مکان را نشان می دهند ولی در دو زمان مختلف،یکی در فضای مه آلود و بارانی و دیگری هنگام غروب را به تصویر کشیده است.با نگاه کردن به این دو تابلو هرچند واقعیت یکی است،دواحساس مختلف در ما به وجود می آید و این دقیقاًهمان امپرسیونیسم است؛واقعیت در ذهن ما تداعی می شود،واقعیت خام وجود ندارد.
چنان که پیدایش دوربین عکاسی به پیدایش رئالیسم کمک کرد،پیشرفت فیزیک نیز به پیدایش امپرسیونیسم کمک کرد،چرا که در اوایل قرن بیستم مبحث نور در علم فیزیک بسیار مهم بود؛امپرسیونیست ها در ادبیات به این نتیجه رسیدند که برداشت ما از واقعیت با تغییر نور دگرگون می شود.در دو تابلو بالا نیز تفاوت نور در آن ها تصویر یک مکان-پارلمان انگلستان-را به دو شکل به بیننده نشان داده است.
تابلو بعدی که شاهکار امپرسیونیسم است واساساً اصطلاح امپرسیونیسم از این تابلو در تاریخ هنر و ادبیات به وجود آمد، این تابلو(طلوع خورشید)،"امپرسیون" نام دارد که کلودمونه آن را کشیده است.
دراین تابلو مونه سعی کرده از طریق هم جواری دو رنگ نارنجی وآبی،تلألو نور خورشید بر سطح آب را نشان دهد.نکته مهم این است که نقاش با حرکت دفعتی این تصویر بوجود آمده است.در این تابلو تباین قایق سیاه رنگ با قرص نارنجی رنگ خورشید در افق،تابناکی خورشید را بیشتر نمایان کرده است.
چرا به این تابلو می گوییم امپرسیونیسمی؟
پاسخ این است:خطوط کشتی ها در پس زمینه و یا خطوط این قایق به صورت مات ونامفهوم کشیده شده است،در نتیجه برای کسانی که به تابلوهای رئالیستی عادت دارند این تابلو در نگاه اول پرداخت ناشده وناتمام به نظر می آید.در واقع نقاش حال و هوای ذهنی خود را کشیده است نه آن بندرگاه را.
تصویر بعدی یک اثر امپرسیونیستی ایرانیست،اثر آمنه بدرالسماء
این نقاشی به این دلیل یک اثر امپرسیونیسمی است که در آن از نشان دادن جزییات اجتناب شده است.مثلاً در یک آن به صورت گذرا این منظره را دیده وسپس آن را نقاشی کرده است.این یک دیدگاه قرن بیستمی است که واقعیت همیشه قائم به فرد است.
هنر و ادبیات مستقیماً تحت سیطره ی فلسفه است و این یک شعر امپرسیونیسمی از سیاوش کسرایی است که سطرها بسیار کوتاه ودفعتی است مثل همان حرکت قلم مو بر روی بوم نقاشی در نقاشی امپرسیونیستی که نقاش از بوم فاصله می گیرد و در هر لحظه ضربه ای دفعتی باقلم مو به بوم نقاشی وارد می کند و رها می کند .سیاوش کسرایی در شعر زیر باکلمات همین کار را کرده است.
ماه،غمناک
راه،نمناک
ماهی قرمز،افتاده بر خاک.
واین شعر از سهراب سپهری که ثبت آنات است تحت عنوان "تنهای منظره" از مجموعه ی "ما هیچ،ما نگاه" که خود نام مجموعه نیز کاملاً امپرسیونیستی است؛ما هیچ نیستیم جز نگاهی که در هر لحظه به گوشه یا جزئی ازجهان داریم.
کاج های زیادی بلند
زاغ های زیادی سیاه
آسمان به اندازه آبی
سنگچین ها تماشا،تجرد
کوچه باغ فرا رفته تا هیچ
ناودان مزین به گنجشک
آفتاب صریح
خاک خشنود
کیفیت امپرسیونیستی این شعر از تلاش شاعر برای اجتناب کردن از پردازش و ذکر جزییات ناشی می شود.شاعر کاملاًموجز بیان کرده است اما هارمونی و تناسب کلام کاملاً قابل مشاهده است.
حال،بر خلاف عادت معمول در پایان سخنرانی به بیان مبانی نظری کلام می پردازم و آن را در قالب چند پیشنهاد ارائه می کنم:
1-در نظر گرفتن حداقل 2واحد نقد فیلم در دوره ی فوق لیسانس یا دکتری
2-همکاری دو یا حتی سه استاد با تخصص های مختلف در یک رساله دانشجویی
(باتوجه به بی کیفیتی بعضی تصاویر تنها به توضیح جزئیات آن بسنده کردیم.)