چکیده:
کودکان و نوجوانان جزء سرمایههای ملی هر کشوری بشمار میروند. استفاده کردن از برنامههای رسمی و غیر رسمی در چگونگی تعلیم و تربیت آنها، سیاستهایی است که مسولان آنها را در راس برنامههای خود قرار میدهند. عدم پذیرش روشهای آموزش مستقیم از سوی فراگیران در اکثر مواقع، پایداری و ماندگاری بیش از حد آموزشهای غیر مستقیم موجب روی آوری کشورها به استفاده از تمام ظرفیتهای آموزش غیر مستقیم در تعلیم و تربیت کودکان شده است. ادبیات کودکان و نوجوانان به عنوان یکی از ابزارهای تربیت غیر رسمی علاوه بر تامین نیازهای جسمی، روحی و عاطفی تاثیرات دیگری نیز در آنها برجای میگذارد. استفاده از ادبیات در تقویت خواندن و نحوه بکارگیری آن در ایجاد آرامش روحی و روانی و بکارگیری آن به عنوان وسیلهای جهت کسب تجربیات جدید راهکارهایی است که مورد بحث و بررسی قرار گرفتهاند. استفاده از ادبیات در شکلگیری باورهای دینی در کودکان و نوجوانان بخش پایانی این نوشته را تشکیل داده است.
کلیدواژهها:
ادبیات و کودکان و نوجوانان/ ادبیات و باورهای دینی/ ادبیات و باورهای مذهبی
مقدمه:
برخی از انسانشناسان پیشنهاد میکنند که بهتر است به جای "انسان اندیشهورز"، "انسان دینی" استفاده کنیم؛ چون علاوه بر این که حیوان هوشمندی است موجود روحانی نیز هست. تا پیش از جوامع کمونیستی، هیچ گروه انسانی بدون دین وجود نداشت هر چند که نشانههایی از مفهوم دین در بین جوامع کمونیستی نیز به چشم میخورد. با نگاهی اجمالی به تاریخ بشری، انسان خارج از فضا و حیطههای دینی قابل تصور نیست. حتی انسانهای صد هزار سال پیش، رفتارهای پنهان دینی داشتند و غذا و ابزار و سلاحهای جنگی را همراه اجساد مردگان خود به خاک میسپردند و به جهان پس از مرگ اعتقاد داشتند. به نظر میرسد که این طرز تلقیها و رفتارها از آغاز تاکنون فطری بوده و انسان همیشه با جهانی پر از رمز و راز و ابهام و سوال رو به رو بوده است (ادبیات جدید، دینداری جدید: گزارشی ...، 1382، ص7).
پژوهشهای باستانشناسی نشان میدهد که از ابتدای خلقت انسان، دین در همه جوامع بشری وجود داشته است. تصاویر موجود بر در و دیوار غارها و اشیای بدست آمده از حفاریها، گواه این مدعاهاست. رابرت هیوم[4]معتقد است که " در تاریخ بشر هرگز قبیلهای وجود نداشته که به گونهای دین نداشته باشد؛ قدیمیترین آثار باستانی بجا مانده از بشر متمدن، نظیر آنچه در اهرام مصر یا متون اولیه وداهای هندی به چشم میخورد، نشان میدهد که اعتقادات، آرزوها و اعمال دینی، آشکارا وجود داشتهاند (عباسپور نوغانی، 1386، 73).
دین نقش مهمی در زندگی انسان داشته و بود و یا نبود آن، تغییرات مهمی در زندگی و نوع رفتار انسان بوجود میآورد و حتی در جسم او نیز تاثیر میگذارد. یونگ[5]روانشناس معروف میگوید: " در ظرف سی سال گذشته، آدمهایی از سراسر دنیا، با فرهنگهای مختلف، با من مشورت کردهاند. من صدها بیمار را معالجه کردهام، ولی باید بگویم در میان همه بیمارانم، بیماری ندیدم که عمدهترین علت بیماری او، غفلت از دین به معنای عام آن نباشد. آنها بیمار شده بودند؛ چون به هیچ یک از ادیان زندهای که به پیروان خود، آیین زندگی را میآموزند اعتقاد نداشتند و هیچ کدام از آنها بهبود نخواهند یافت مگر اینکه به اعتقادات مذهبی باز گردند ( نقل شده در عباسپور نوغانی، 1386، 73)
امروزه جامعة بشری از فقدان اندیشههای الهی رنج میبرد. بشریت گرفتار معضلاتی است که جز با بازگشت به اصل الهی خویش، آرام نخواهد گرفت. شاید بتوان گفت که اضمحلال انسانیت در عصر حاضر، نتیجة دوری جستن او از خداست (حسنبیگی، 1374، ص 133). در زندگی روزمره تنها احتیاجات مادی نیست که انسانها برای رفع آن در تلاش هستند، احتیاجات معنوی هم نیاز به بر آورده شدن دارند که ادبیات و هنر از مهمترین وسایلی هستند که آنها را ارضا میکنند. این احتیاجات به مرور زمان تغییر یافته و به درجات بالاتر ارزشهای انسانی راه پیدا میکنند. برآورده ساختن این احتیاجات اساسی در سنین مختلف به شکلهای گوناگون انجام میپذیرد. کودک اغلب با کوچکترین احساس خطر، امنیت خاطر خویش را از دست داده و به همان آسانی نیز آن را دوباره بدست میآورد. باید برای ساختن جامعهای که پایههای آن در دوران کودکی او گذاشته میشود، آماده شد و در این راه هر چیزی که به نحوی روی شکلگیری شخصیت و روحیه کودکان تأثیر میگذارد باید مورد توجه و دقت نظر قرار داد.
اهمیت دوران کودکی در شکل گیری شخصیت افراد:
کودکان و نوجوانان، از سرمایههای ملی به شمار میآیند که در توسعه آینده هر کشوری تاثیرگذارند. توجه به آنها، سرمایهگذاری سودمندی است که نتایج قابل توجهی به همراه خواهد داشت. مشکلات روحی کودک و نوجوان، از جمله عواملی است که مانع رشد و به ثمر نشستن این سرمایه ملی است. توجه به پرورش کودکان از اصولی است که همیشه مدنظر اندیشمندان جوامع مختلف بوده است. ژان زاک روسو[6]، اندیشمند مطرح جهانی معتقد است که "شاخة نو دمیدة یک درخت باید توسط باغبان طبق اصولی بسته شود تا فرم و شکل مطلوب به خود گرفته و متناسب با هدف تربیت شود. کودکان و اطفال خردسال هم باید به همین ترتیب تحت تعلیم و تربیت قرار گیرند". او به زندگی آزاد و شاد کودکان در دامن طبیعت اعتقاد داشت و آن را سبب شکوفایی استعدادهای آنها میدانست و میگفت: "کودک را باید حمایت کرد نه تربیت، بهتر است او را به طبیعت نزدیک کنیم تا هم از شر جامعه در امان بماند و هم با توجه به سطح شعور و احساس خود حقایق جهان را درک کند ( نقل شده در قزلایاغ، 1383، ص 80).
در تعلیم و تربیت اسلامی نیز کودک و تربیت او در دستور کار دینمداران قرار داشت. بطوری که کودکان تا هفت سالگی از نوعی آزادی دوران طفولیت برخوردارند و از انجام هر گونه تکلیفی معاف هستند. به باور ابنسینا "کودک را باید از کارهای ناپسند دور نگهداشت و تا شش سالگی نباید او را از انجام کارهای مورد علاقهاش منع کرد و یا به انجام کاری که مورد علاقهاش نیست وادار کرد چرا که ممکن است ترسو و اندوهگین و یا گستاخ و بیپروا بار بیاید" ( نقل شده در قزلایاغ، 1383، ص 102).
نقش ادبیات در شکل گیری شخصیت کودکان و نوجوانان:
از عواملی که در سازندگی و شکلدهی شخصیت کودکان تأثیر بسزایی دارد، میتوان به خانواده، مدرسه، اجتماع، رادیو و تلویزیون، کتاب و سایر رسانههای اطلاعاتی اشاره کرد (امیری، 1373، ص 25). یکی از مهمترین و ارزشمندترین ابزارهای مؤثر در رشد و تکامل کودک از جنبههای گوناگون (ذهنی، عاطفی، اخلاقی،...) کتاب است. کتاب کودک، ابزاری قوی در انتقال اصیلترین مفاهیم اطلاعاتی بشمار میرود. کتاب دریچهای است که دنیای تخیلی کودک را به دنیای واقعی پیوند میدهد و او را به ارزشهای انسانی و اجتماعی رهنمون میسازد.
از مجراهای آموزش و فراگیری صحیح در کودکان و نوجوانان، میتوان به آموزش رسمی و غیر رسمی اشاره کرد. آموزش رسمی در ایران از دبستان شروع و تا سطوح دانشگاه ادامه مییابد و عموما از طریق نهادها و سازمانها دولتی نظارت و انجام میشود. اما آموزش غیر رسمی، آموزشهایی است که نهاد یا سازمانی خاص عهدهدار انجام آن نیست و در واقع کلیه آموختههایی است که شخص در طول زندگی، جدا از روشهای آموزش رسمی، مثلیادگیری از طریق خواندن روزنامه، کتاب، عضویت در باشگاهها، شرکت در گروههای سیاسی و اجتماعی و ورزشی و... بدست میآورد.
در آموزش رسمی، مطالب و منابع خاصی عموما توسط سازمان آموزش و پرورش تهیه و انتخاب میشود. اما در آموزش غیر رسمی، هیچگونه اجبار و محدودیتی، نظیر آموزش رسمی دیده نمیشود و تاثیر مطالب و انتقال پذیری مفاهیم در آن نسبت به آموزش رسمی عمیقتر و آسانتر صورت میگیرد. ادبیات کودکان به عنوان یکی از ابزارهای آموزشی غیر رسمی تاثیر به سزایی در آموزش کودکان بر عهده دارد. کودک از سنین نونهالی با انواع کتابهای داستان، شعر و.. آشنا شده و در طی آن نسبت به مفاهیم جدید و متفاوت شناخت پیدا میکند. در این میان، داستانها به دلیل قابلیتها و خصوصیتهای خاصی که برای انتقال مفاهیم دارند در آموزش و ایجاد شناخت برای کودکان از اهمیت خاصی برخوردار هستند (حسینی نثار، 1379، ص 6).
"میشل لاندسبرگ[7]" منتقد کانادایی، در خصوص اهمیت و جایگاه کتاب در تربیت کودک معتقد است که: "کتابهای خوب برای کودکان کارهای زیادی انجام میدهند؛ بهترین آنها توسعه افقها و القاء حسی دربارة پیچیدگی زندگی است. هیچ سرگرمی دیگری تا این حد موجب همدلی و گسترش احساسات انسانی نمیشود و هیچ سرگرمی دیگری نمیتواند بصورت همه جانبه، ذهن کودک را با نهادها، الگوها، معانی و امکانات مدنیت آشنا سازد (نقل شده در هانت، 1382، ص 9).
مهمترین نوع کتاب کودک و مؤثرترین آن در روح و فکر بچهها، کتابهای داستانی است. کودک با داستان، خیلی راحت رابطه برقرار کرده و به آن دل میبندد. خود را به جای قهرمان کتاب فرض کرده از شادی او شاد و از غم او غمگین میشود. موفقیتهای قهرمانان مثبت داستانها، تبلیغ غیر مستقیمی برای تشویق کودکان جهت پیروی از آنان و تلاش برای رسیدن به موفقیت است. گاه خاطرة داستانی که کودک خوانده تا آخر عمر باقی است و بر روح او تأثیر میگذارد. در قالب داستان میتوان کودک را با حقایق دنیا و مفاهیم خوب و پسندیده و زشتیها و پلیدیهای منفور اجتماع آشنا ساخت. داستان چنان اهمیتی در شکلگیری شخصیت و اعتقادات و نظام فکری کودک دارد که میتوان آن را در شمار بهترین ابزار تعلیم و تربیت به حساب آورد.
در طول تاریخ بشریت، ادبیات همیشه یکی از پر ارزشترین و مهمترین الگوهای آموزشی و پرورشی انسانها بشمار میرود. در بین شاخههای متعدد ادبیات، ادبیات کودکان و نوجوانان جای خود را در جهان امروز باز کرده است و بخش عظیمی از تربیت و پرورش آنان را تحت تاثیر قرار داده است. بنا براین، از مهمترین و موثرترین روشهایی که امروزه میتوان از طریق آن مطالب و نکات آموزشی و پرورشی را به فرزندان منتقل کرد، استفاده از کتابها و نشریات کودکان و نوجوانان است (میری کرمانشاهی، 1375، ص 4).
مسئولان آموزش کودکان و نوجوانان، امروزه بخوبی دریافتهاند که "کتاب" در سازندگی مقام و موقعیت فردای کودک نقش اساسی داشته و عامل تنویر افکار و رشد استعداد و شکوفایی خلاقیت او بشمار میرود. این امر که، "قصه" قدرت تخیل کودک را تقویت کرده و روش اندیشیدن خلاق و سازنده را به او آموزش میدهد در تحقیقات متعددی به اثبات رسیده است. همانطوری که گفته شد، استفاده از ادبیات، جنبههای مختلف زندگی کودک را تحت تاثیر قرار میدهد که در زیر اهم این بخشها را مرور میکنیم.
نقش ادبیات در تقویت خواندن:
وقتی بحث خواندن پیشمیآید، مزیتهای ادبیات بیشتر آشکار میشود. با استفاده از ادبیات، به عنوان یک ابزار آموزشی، خوانندگان میتوانند وابستگی عوامل قصه اعم از مکان، فضا، زاویه دید نویسنده را بهتر درک کنند. خواندن سبکهای مختلف تجربه خواننده را بیشتر و قدرت تخیل آن را قویتر میکند و در عین حال، گنجینه لغات او را غنیتر میسازد. خواننده با مطالعه این کتابها میفهمد که چطور با تغییر ساختار و گاه معنا، میتواند کلمات تازهای بسازد. فرض گرفتن، ساختن، ترکیب کردن کلمات یا بخشی از کلمات برای ساختن کنایهها و حسن تعبیرها، همه و همه امکاناتی است که ادبیات برای آشنایی بیشتر خواننده زبان فراهم میکند (دوگه، 1383، ص72).
ادبیات به خواننده کمک میکند تا مهارت خواندن و نوشتن خود را افزایش دهد. ادبیات حتی این ظرفیت را دارد که خواندن و نوشتن، از طریق آن آغاز شود. علاوه بر این، ادبیات در آموزش نوعی از یادگیری که به آن یادگیری جانی میگویند، بسیار موثر است. این نوع یادگیری، به خواننده امکان میدهد تا محیط پیرامون خود را بهتر درک کرده و در امور آن مشارکت داشته باشد.
فیلیپس[8]توصیه میکند برای بچههای کلاس اول که نوشتن را میآموزند، از ادبیات بیشتر استفاده شود. به نظر او بچههایی که با ادبیات آشنایی دارند، بهتر از بچههایی که با این مقوله آشنایی ندارند، مینویسند. تجزیه و تحلیل نوشتههای بچههایی که در این آموزش شرکت کرده بودند نشان داد که معلم باید از آثار ادبی به عنوان ابزار پایه برای نوشتن استفاده کند چرا که این ابزار آموزشی، خلاقیت بچهها را برمیانگیزد (نقل شده دوگه، 1383، ص70). ادبیات این امکان را برای دانشآموز فراهم میآورد تا از سبک بعضی از نویسندگان الهام گرفته و با بالا بردن میزان شناخت خود از معنای واژهها، مهارت خود را در خصوص فهم متون نوشتاری افزایشدهند. علاوه بر این، میتوانند از شیوههای نگارش و تکنیکهای مختلف ادبی اعم از مجاز، زاویه دید، تشبیه و... در نوشتههای خود استفاده کنند.
ادبیات به یادگیری مهارتهای خواندن و نوشتن محدود نشده بلکه در عمق فعالیتهای انسان جای میگیرد و او را انسانی مطلع و حساس بار میآورد. انسان امروزی با توجه به شیوههای جدید ارتباط و مفهوم دهکده جهانی، نمیتواند افکار خود را فقط به خانواده، ناحیه یا کشور خودش محدود کند. او باید قبل از آنکه تصمیمی بگیرد، به همه انسانها فکر کند. آموزش زیستن روی کره زمین چند سالی است که در مدارس کانادا مورد توجه قرار گرفته است. ادبیات میتواند به دانشآموزان احساسات و نیازهای انسانی را نشان داده و راه را برای رسیدن به اهدافی مثل ارزش قائل شدن برای شباهتها و تفاوتهای فرهنگی، هموار کند و در عین حال آموختن دروسی مثل زبان، تاریخ، جغرافیا را برای آنها آسان سازد.
نقش ادبیات در آرامش روحی و روانی کودکان و نوجوانان:
در تمام قرون گذشته، داستان به عنوان وسیلهای جهت ارضای نیازهای روحی - روانی کودکان حتی بزرگسالان بکار گرفته میشد. داستان به کودک فرصت میدهد که امیال و محتویات "ناخودآگاه" خود را تعبیر نموده و محیط زندگی خود را بشناسد. داستان سبب میشود که کودک، بدون اینکه دچار ترس و ناراحتی شود، از حیوانات و اشیای آزارسان اجتناب ورزد. داستان به خاطر اینکه عبارتهای خشک و بیروح کتابهای درسی را ندارد بهتر و آسانتر میتواند اطلاعاتی را در اختیار کودکان قرار دهد و علاقه به یادگیری واقعی را در آنها بوجود آورد. بطور کلی، داستان به شرط اینکه درست و دقیق انتخاب شود، بیش از سایر وسایل تربیتی در رفتار کودک مؤثر است (شعارینژاد، 1372، ص 76).
مطالعه کتاب به خصوص داستان، به کودکان و نوجوانان کمک میکند تا شناخت لازم از خود به دست آورده و به ویژگیهای خاص شخصیتی خود همانند کمرویی، خجالتی بودن و... پی ببرند و درک بهتری از پیچیدگی فکر، رفتار انسان و ارتباط آن با ویژگیهای شخصیتی بدست آورند و به سلامت فکری لازم برسند (پریرخ، 1382، ص 24). گلدینگ و گلدینگ[9]معتقدند با مطالعه کتاب، علاوه بر پالایش درونی، بینش یا تقلید رفتار شخصیت شکل میگیرد. برخی از پژوهشگران و صاحبنظران در رابطه با اثرات مطالعه داستان و سایر منابع، پژوهشهایی انجام داده و به گزارش تجربهها و نظریهها پرداختهاند. مطالعه"هیز[10]" و "آمر[11] " نشان داد که چگونه 27 دانش آموز 7 تا 16 ساله، توانستند پس از مطالعه داستانی که بر مقابله با مشکل تاکید داشت، بیماری دیابت خود را کنترل کنند. مطابق یافتههای این پژوهش، شناخت از خود، کلید حل مشکلات معرفی شده و توصیه شده در صورت معرفی کتاب برای مطالعه، باید دقت شود که محتوای آن، خواننده را به سوی کسب این شناخت هدایت کند. همچنین، کتاب باید برای کودک و نوجوان امکان همانندی فراهم ساخته و آنها را در شناخت ارزشها و درک آرامش و امید کمک کند (نقل شده در پریرخ، 1382، ص 24).
پژوهشهای دیگری نیز به نتایج مشابهی دست یافته و یادآور شدند که اگر کودکان و نوجوانان با خواندن کتابهای مناسب بتوانند وجه اشتراکی بین احساسات، توانمندیها یا مشکلات خود و شخصیتهای داستان پیدا کنند، شناخت بهتری نسبت به آن حالتها بدست میآورند و با صحبت کردن در باره آن بینش لازم نسبت به این امور را کسب میکنند و در صورت بروز مشکل میتوانند به حل آن بپردازند. همانند سازی و نتیجه آن (یعنی شناخت)، امکان بحث و برون ریزی احساسات (یعنی تخلیه هیجانات ) از جمله مزایای کتابخوانی برای رشد شخصیت و حل مشکلات بشمار میروند (پریرخ، 1382، ص 25).
داستانها از دو بعد "پیشگیری" و "درمان"، به کودکان سالم و ناهنجار کمک میکنند. کودکان، با افرادی که دارای اعتماد به نفس هستند، همانند سازی کرده و آنان را به عنوان الگو رفتار خود بر میگزینند (امین دهقان؛ پریرخ، 1382، ص38). هنگامی که کودک متوجه میشود کودکان دیگری نیز در تجربه وی سهیم هستند، از تنهایی بیرون آمده و احساس آرامش میکند. هنگامی که کودک حقیقت و کنه زندگی را در امید به آینده، کشف موهبتهای شیرین زندگی و بهره بردن از آنها و دست دوستی دادن به دیگران جستجو کند، میتواند بینش و شناخت خود را نسبت به زندگی گسترش دهد. به بیان دیگر، کودک درمییابد که در پس زندگی و حوادث ناخوشایند آن مفهوم دیگری نهفته است و او نباید دچار یاس و سرخوردگی شود. همه این آموزشها در تار و پود داستانهای مناسب کودکان نهفته و بر ضمیر آگاه و ناخود آگاه کودک اثر میگذارد (امین دهقان؛ پریرخ، 1382، ص44).
مفاهیم و ارزشهای موجود در داستانها موجب میشود که کودک، مفاهیم و نظرات شخصی خود را با آنها مقایسه کرده و در صورت تضاد با آنها، برون سازی کند. کودک با شخصیتهای داستان بطور غیر مستقیم در تعامل است و از طریق رویدادهای داستان با اطلاعات جدیدی رو به رو میشود که ممکن است در هیچ جای دیگر با آنها برخورد نکند؛ از این رو تلاش میکند آنها را در طرحواره یا الگوهای خود برون سازی کند. ویژگی سرگرمکنندگی، آرام بخشی و لذت بخشی داستانها همانند یک نیروی محرکه عمل کرده و تحول ساختارهای ذهنی را در کودکان سریعتر و آسانتر میکند. به عبارت دیگر، هنگامی که قصه و داستان اشتیاق کودک را بر میانگیزد، تلاش برای برقراری تعادل در او تقویت میشود. کودک به دلیل سن کم خود نمیتواند همه چیز را تجربه کند، ولی داستان او را در موقعیتهایی که شخصیتهای داستانی آنها را تجربه میکنند قرار میدهد. کودک از طریق این تجربههای مشترک میآموزد چگونه با مشکلات و چالشهایی که فرصت رو به رو شدن با آنها را در عالم خارج نداشته، مقابله کند (امین دهقان؛ پریرخ، 1382، ص22).