واژههای هندی در شعر مولانا
مطابق اصول زبانشناسی برای تلفّظ حروفی که در اوّل کلمات میآیند ناچار از به کاربردن صداها یا حرکتها هستیم. هیچ حرفی در ابتدای کلمات بدون آنها قابل تلفّظ و قرائت نیست و به قول معروف ابتدای به ساکن محال است. طبق همین قاعده مولانا جلالالدّین رومی هنگام استعمال واژة «اسکره» یا «اسکّره» که کلمات هندی هستند، ناچار از به کارگیری همزه مکسوره شده است و این لفظ حالت مقلوب واژة «کسوره»[1]است که آن را هندیها «کتوره» (به تای کامی و واو مجهول) نیز تلفّظ میکنند و از واژة زبان سانسکریت «کنس»[2](به فتح اوّل و سوّم و نون غنّه) گرفته شده است که معنای آن مفرغ میباشد. بنابراین اسکره را تعبیر واژة هندی کسوره باید دانست و آن ظرفی خورش خوری مثل معسکر یا جام است که از آن به جای لیوان استفاده میکنند.
هندوان (به خصوص آریا نژادها) دربارة نجاست و پاکی حسّاسیّت خاصی نشان میدهند. غذای پس خورده را نجس میدانند و از آن تنها کسانی استفاده میکنند که به نظرشان نجس محسوب میشوند. به همین علّت خدمتکاران در خانوادههای اعیان و اشراف که ظروف غذاخوری تمیز میکنند، غذای پس خورده را برای مصرف خود به منزل میبرند. کسانی که گیاهخوار هستند از دوستان و خویشاوندانی که از گوشت و نوشابههای مسکر استفاده میکنند در ظروفی از برگ درختان مثل سینی و پیالههایی که مانند لاله به وسیلة تیغها و خلالها درست میشود، پذیرایی مینمایند و همچنین برای مهمانیهای بزرگ از ظروف برگی و سفالی استفاده میکنند. به همین علّت واژة سکوره بر ظروف سفالی نیز اطلاق میشود و پس از مرور زمان تنها ظروف سفالی فوقالذکر را «سکوره» مینامند. ناگفته نماند راجههای آریایی نژاد (طبقة جنگجویان و نظامیان) برای شکارکردن و گوشتخوردن مجاز بودند غذایشان را در ظروف طلا بخورند، زیرا به عقیده آنها این فلز هیچ وقت نجس نمیگردد.
بعضی از واژههای هندی که دارای حرف نون غنّه هستند، تلفّظ آنها برای غیرهندی زبانان مشکل است. بدین سبب این حرف «ن» در بعضی موارد حذف میگردد. چنانکه واژة «گنوار»[3](به فتح اوّل و نون غنّه) را معمولاً غیرهندی زبانان «گوار»[4]تلفّظ مینمایند. به نظر میرسد واژة «کاسه» هم در اصل «کانسه»[5](به نون غنّه) بوده از این قبیل است که پس از مرور زمان حرف نون غنّه از زبانها افتاده و حالا در همه جا کاسه تلفّظ میشود. چنانکه معنای این واژه در فرهنگ معین «سکره»[6]نیز قیدگردیده است.
در اینجا باید این مطلب را هم اضافهکنم، در مجلّة «هنر و مردم» در مقالة استاد جناب آقای دکتر صادق کیا واژة «کنکار» را در بیت زیر مولانا مورد بحث قرار دادهاند:
جور و جفا و دوریی کان کَنکار میکند | بر دل و جان عاشقان چون کنهکار میکند |
بنده به علّت ناشیگری در معقولات استاد و پژوهشگر بزرگ دخل و تصرّف نمودم و در مقالهای[7]متذکّر شدم که این واژه احتمالاً مخفّف «کندهکار» میباشد. ولی حالا متوجّه اشتباهم شدهام و بر این باورم، این واژه دراصل «کنسکار» یا کنسکار بوده که در زبان سانسکریت معنی مفرغگر (مثل زرگر، درودگر و مسگر) را میدهد. چون حرف «س» زبان سانسکریت در فارسی و همچنین دری به «ه»[8]مبدّل میگردد لذا واژة مرکّب «کنسکار» (مثل کشتکار) به شکل کنهکار درآمده و حالا بهتر است بیت را اینگونه بخوانیم:
جور و جفا و دوریی که آن کنهکار میکند | بر دل و جان عاشقان چون کنهکار میکند |
و این بیت را اینگونه باید معنی کرد:
جور و جفا و دوریی که آن کنسکار (مفرغگر) میکند دل و جان عاشقان را چون اسکنه میشکافد. گمان این است، کنسکاران از اهالی منطقهای که اکنون افغانستان خوانده میشود، بودند و مجسّمههایی را که ریختهگری شده بود حکّاکی نموده و صیقل میدادند.
واژه «چالیش»
شکّی نیست فارسی و دری زبانان نه تنها از بعضی اسامی عربی مثل رقص، فهم و قبول مصادری مانند رقصیدن، فهمیدن و قبولاندن ساختهاند، بلکه در بعضی افعال هندی نیز تصرّف نموده در قالب زبان خود واژههای جدیدی ساختهاند. یکی از همین واژهها، واژة «چالیش» است. «چال» واژة هندی و حاصل مصدر از «چَلْنَا»[9]میباشد. دری زبانان از این واژه، مصدر چلیدن/جالیدن ساخته و از آن، حاصل مصدر «چالش» را گرفتهاند و این کلمه در بیت مولانا بهعلّت ضرورت شعری به این صورت آمده است:
این نظر با آن نظر چالیش کرد | ناگهانی از خرد حالیش کرد[10] |
در آخر این نکته را نیز باید اضافه نمود که فارسی و دری زبانان تاکنون به تاریخ کوشانها[11]بذل توجّه نفرمودهاند. افراد این خانواده چینی نژاد در شمال هند مستقر شده و از آنجا خود را به طرف آسیای مرکزی توسعه دادند. کنشکای اوّل (2-101-78 م.)، نخستین فرمانروایی بود که به بودیسم گرایید. او نه تنها مسلک بودا بلکه فرهنگ شرق هند که زادگاه بوداست را نیز به مناطقی که تحت سلطه او بود، رواج داد. این قبیل واژهها را ارتشیان وی که هندی بودند، همراه خود به سایر مناطق بردند. دولت آنها در زمان واسودیو[12]سوّمین فرمانروای این خانواده به انقراض گرایید و ارتشیان در همان مناطق ماندگار شدند. وقتی که اسلام بر آن سرزمینها استیلا یافت، این دین مبین را پذیرفتند، ولی فرهنگ و فلسفة زندگی خود را از دست ندادند، بلکه آن را در ایران، به ویژه در خراسان بزرگ با دین اسلام چنان عجین نمودند که دیگر تفکیکپذیر نیست. اختلاط و آمیزش پیشگامان اسلام و تازه مسلمانان، فلسفهای را به وجود آورد که آن را امروز تصوّف یا تصوّف اسلامی مینامیم. در اینجا این نکته را نیز باید تصریح نمود که تصوّف خراسان از تصوّف ابنعربی جداست، زیرا محییالدّین ابنعربی تحت نفوذ مسیحیّان شام، ولی تصوّف خراسانیان تحت تأثیر بودائیت و هندویسم قرارگرفته است و ملای روم برای مقصود خود از همین مواد مایه و توشه برداشته است. اگر کتاب تاریخ کوشانها به فارسی ترجمه شود، مطالب بسیاری دربارة فردوسی طوسی، سنایی غزنوی، عطّار نیشابوری و جلالالدّین رومی که درپردة ابهام است، روشن میگردد.
در پایان لازم میدانم از جناب آقایان محمّد حسن مظفّری، مسئول سابق خانة فرهنگ جمهوری اسلامی ایران در دهلینو و همکار سابق و دوست محترم پاندیت رام جی میسرا، استادیار زبان هندی در کالج ذاکر حسین دهلی تشکّر کنم. زیرا بدون تشویق و راهنمایی ایشان این نوشتار بدین صورت حلیة تحریر نمیپوشید.
* * *
*- بازنشستة استادیار فارسی ذاکر حسین کالج، دهلی.
[1]- Kasora/Katora ـ یادآوری: در نوشتة فوق حرف لاتین «a»، «e» و «o» برای فتحه، کسره، ضمّه و واو مجهول استفاده میگردد (توضیح اینکه واو مجهول در زبان هندی و اردو برابر با ضمّه در زبان فارسی است) «t» و «n» برای تای کامی و نون غنّه به کار رفتهاند.
[2]- Kansa.
[3]- Ganvarمرد دهاتی، آدم بیتربیت.
[4]- شاهنواز خان خوافی، میر عبدالرزّاق: مآثرالامرا، چاپ کلکته، ج 3، ص 386.
[5]- نگاه کنید تحت مدخل «کاسه»، مآثرالامرا، چاپ کلکته، ج 3.
[6]- کاسة گِلی (اسکرچه، اسکوره، سکرچه و…)، فرهنگ معین، تهران، 1364، ج 2، ص1899.
[7]- چون اینمقاله در کتاب ارمغان ادبی (مجموعة انتشارات ادبی و تاریخی موقوفات دکتر
محمود افشار یزدی، شمارة 60، سال 1376) تحت عنوان «واژههای هندی در مطبوعات فارسی»
(ص 7-301) به چاپ رسیده است لذا تکرار آن مطالب را در اینجا لازم نمیدانم.
[8]- چنانکه واژة زبان سانسکریت «ماس» به فارسی «ماه» (قمر) مبدّل شده است.
[9]- به فتح اوّل و سکوندوّم معنی آن: راه رفتن، گام زدن.
[10]- فصلنامة گلستانشمارة 2، تابستان 1377، ص 125.
[11]-رجوع شود بهفرهنگ معین، جلد ششم (اعلام) تحت مدخل «کوشان».
[12]- Vasudeva.