Quantcast
Channel: forex
Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

تاگور و تصوّفِ اسلامیِ ایرانی

$
0
0
 
تاگور و تصوّفِ اسلامیِ ایرانی / عباس کی منش
در این گفتار نخست به‌شرح احوال و افکار و آثار تاگور پرداخته، آنگاه محیط اجتماعی او را در کارگاة پژوهش مورد بررسی قرار می‏دهیم و تحوّلات فکری مردم شبه قارّه را که مایه پیدایش نحله‏های مختلف مذهبی و اعتقادی شده است، از نظر می‏گذرانیم

تاگور و تصوّفِاسلامیِ ایرانی

عبّاس کی‌منش*

چکیده

در این گفتار نخست به‌شرح احوال و افکار و آثار تاگور پرداخته، آنگاه محیط اجتماعی او را در کارگاة پژوهش مورد بررسی قرار می‏دهیم و تحوّلات فکری مردم شبه قارّه را که مایه پیدایش نحله‏های مختلف مذهبی و اعتقادی شده است، از نظر می‏گذرانیم و در این رهگذر اشارت می‏کنیم که تصوّف اسلامی ایران به‌همّت منصور حلّاج بدان سرزمین پهناور راه یافته و در ساخت و پرداخت آیین برهمایی مؤثّر آمده و به‌گونه‏ای دلپذیر طراز تعالیم آن آیین معرفت‏آموز گشته است و تاگور ـ نابغه بزرگ شرق ـ استغنا و وارستگی صوفیان ایرانی را چاشنی معانی رقیق و مضامین دقیق آثار خود ساخته است.

واژه‏های کلیدی: عرفان اسلامی، براهمو ساماج، مرگ ارادی، وحدت[1].

مقدّمه

در سرزمین پهناور باستانی هند، مردانی با اندیشه‏های گرانقدر بشری برپا خاسته‏اند که کمتر کسی توان دستیابی به‌مقام آنان را داشته است.

هند و تفکّرات انسانی مردم آن و تمدّن دیر پایش جز آن است که برخی می‏اندیشند.سرزمینی است که هرگز دنیای مادّی و مظاهر اندوهبار آن با همه ریاکاری و دغلبازی و دروغزنی و خونریزی و خونخوارگی نتوانسته است جای مکارم اخلاقی و عظمت فکری و بی‏پیرایگی انسان را در آن سامان بگیرد.

در چنین سرزمینی است که تاگور، شاعر، فیلسوف، موسیقی‌دان و نقّاش چشم به‌جهان گشوده است.

تاگور و تصوّف اسلامی

رابیندرا نات تاگور (Rabindra Nath Tagore)در بامداد روز هفتم ماه مه 1861 م در بنگال ـ یکی از پیشرفته‏ترین ایالت‏های هند در خاندانی مهاراجه دیده جهان را به‌دیدارش روشن داشت و در نیمروز هفتم ماه اوت 1941 م پس از هشتاد سال و سه ماه زندگی، در همان زادگاه خود و خانه دیرین نیاکان «جوراسانکو» (Jorasanko)[2]آفتاب عمرش غروب کرد، امّا این غروب خود طلوعی تازه بود.

تاگور را می‏توان در ردیف گوته (Goethe)(1832-1749 م) و ویکتور هوگو (Victor Hugo)(1885-1802 م) از بزرگترین سخنگویان چند قرن گذشته جهان به‌شمار آورد.

او از کودکی شعر می‏سرود و جز به‌شعر به‌چیز دیگر دل ننهاد و از همین راه هنر سخن‏سرایی است که نام و آوازه‏اش از مرز و بوم شبه قارّه گذشته به‌سراسر جهان رسیده است.

نه تنها بنگاله و همه هندوستان، ادبیّات خود را مدیون این شاعر و نویسنده[3]چیره‏دست است، بلکه ادبیّات انگلیسی نیز تحت تأثیر مضامین دلپذیر وی جانی نو یافت و با جهانی از اندیشه و فلسفه تازه آشنا گشت و از شیوه فکری او تأثیری ژرف پذیرفت.

در ادبیّات فارسی معاصر ایران نیز برخی از سخنوران به‌سبب مطالعه در آثار تاگور و تصوّف و فلسفه نحله‏های مختلف هندی و تصوّف اسلامی و اشراقی ایران راهی نو یافتند و بدین ترتیب وجوه اشتراکی با تاگور پیدا کردند که در بخش پایانی این مقاله بدان اشارت رفته است.

تاگور شخصیّت ممتازی است که نهال آزادی و رستگاری هند از گفتارهای شورانگیز او بالیدن گرفته است. سرودهای دلکش وی در سراسر کشور پهناور هند بر سر زبانهاست؛ که از آن جمله است سرود ملّی هند[4].

مادر هند در نیمة دوم قرن نوزدهم و نیمة اوّل قرن بیستم دو نابغه در آغوش خود پرورانیده است که هر یک در رستگاری آن سرزمین دانایی و خرد، به‌جان و دل کوشیده‏اند: یکی از آن شخصیّت‏ها مهاتما گاندی (Mahatma Gandhi)(1948-1869 م)است و آن دیگر تاگور.

تاگور در بیستم سپتامبر 1877 م برای تحصیل حقوق عازم لندن گردید. امّا این علم هرگز نتوانست روح نوجو و فیاض وی را قانع کند. هنوز سالی از اقامتش در آن سامان نگذشته بود که به‌زادگاه خویش بازگشت و در نهضت پردامنه‏ای که در همة زمینه‏های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و فلسفی در این کشور، روی داده بود، نقش حسّاسی بر عهده گرفت. به‌ویژه در بنگال که کاسه عصیانش لبریز شده بود[5].

تاگور در سال 1884 م طی یک ماجرای پرشور عاشقانه ازدواج کرد و در گوشه آرامی از املاک وسیع پدر زندگی نشاط‌آوری را آغاز نمود و در آرامش و تنهایی مطلق به‌تفکّر و تحریر و سرودن ترانه‏های جاویدان خود پرداخت و در ایجاد[6]مکتب تربیتی تازه‏ای که مبتنی بر سنن ارزنده ملّتِ هند بود، مطالعة دراز دامنی را پی گرفت[7].

در این زمان مدرسه نمونه‏ای به‌نام «سنگر صلح» با هزینه خود تأسیس کرد و زبده عقاید تربیتی خود را که براساس اندیشه‏های مذهبی و سنّتی هند بود، در آن به‌کار بست.

این آزمون متضمن نتایج درخشانی برای وی بود. مدرسة مذکور بعدها به‌عنوان یک کانون آموزش جهانی شناخته شد و مرکز مهمّ تربیت و ارشاد جوانان هندی به‌شمار آمد.

تاگور در همان حال که با آثار شاعران بزرگ انگلیس مانند شلی (Shelley)و کیتس (Keats)دلبستگی یافت، به‌اصول تعالیم کهن و مکتب‏های فلسفی هند روی آورد و در مطالعه آثار شاعران گذشته بنگالی کمرهمّت بر میان بست و از زندگی مردم عادّی و دردها و رنجهای ایشان تأثیراتی ژرف پذیرفت و با گرسنگی و فقر و بیماری‌های خانه برانداز در سراسر هند آشنایی پیدا کرد، به‌سرودن شعر به‌زبان بنگالی پرداخت و نخستین دیوان خود را به‌نام تجسّم اندیشه‏ها (Manasi)در سال 1890 م انتشار داد. از 1891 تا 1895 م به‌نشر روزنامة ادبی بنگالی «سادهانا» (Sadhana)اشتغال ورزید و در همین دوره یک سلسلة آثار نمایشی به‌زبان بنگالی و انگلیسی نوشت و انتشار داد. از آن جمله است: چیترانگادا (Chitranguda)، قربانی (Sacrifice)، شاه و ملکه (King and Queen)، مالینی (Malini)، و افزون بر اینها دو دیوان نیز به‌نام چیترا (Chitra)و زورق طلایی (Sonartari)که اوراق زرّین ادبیّات جهان را شکل داده‏اند، بر قلم راند.

چیترا از لطیف‏ترین و زیباترین اشعار غنایی است که بعضی از قطعه‏های آن از شاهکارهای زیبای شعر تغزّلی عالم به‌شمار می‏آید و همچنین رمان «گورا» (Gora)(1910 م) از بهترین رمان‌های اوست که در آن با شیوه‏ای هنرمندانه و با قدرتی شگفت‏آور کشمکش‏های داخلی اعضای خانواده‏های سرمایه‏دار کلکته را وصف کرده[8]، و نشان داده است که چگونه افراد خانواده‏ها به‌انحراف کشیده می‏شوند. بعضی طرفدار مذهب کهن می‏گردند و دسته‏ای هواخواه آیین رایج و تحوّل یافته برهمایی و عدهّ‏ای نیز از همه چیز می‏گسلند.

موضوع رمان پرارزش دیگر تاگور به‌نام «وطن و جهان» (Ohare Bahire)که در سال 1916 م انتشار یافت، تحریم کالای انگلیسی بود و آن نوشته‏ای است دل‏انگیز با روح متعالی و برخوردار از انتقادات سخت اجتماعی و سیاسی.

نوشته‏های ارزنده تاگور شامل آثار شاعرانه و آثار نمایشی اوست که سبک فکر و شیوه نگارش او را در میان سخنوران گیتی مشخص و ممتاز می‏کند. تاگور مانند شیخ سعدی شیرازی سرایش شعر غنایی را تا هنگام مرگ ادامه داد و به‌نشر حدود یکصد اثر در تلاش ایستاد.

گیتانْجَلی (Gitanjali)(1909 م) را در آغاز به‌زبان بنگالی سرود و بعد به‌انگلیسی درآورد و با انتشار این اثر بزرگترین شاعر زمان خود در همة جهان شناخته شد و به‌سبب ارزش معنوی و احساس ژرف انسانی که در این دیوان نهفته است، در سال 1913 م به‌دریافت جایزة ادبی «نوبل» نایل آمد و به‌عنوان نخستین هنرمند آسیا این جایزه را به‌خود اختصاص داد.

عشق ناپیدا کرانه تاگور به‌انسان و اشیاء و معرفتش به‌ارواح آدمی و عقیده مذهبی او که نوعی عرفان وحدت وجودی است، همه به‌گونه‏ای با شکوه در منظومه‏های پراحساس و خیال‏انگیز وی در این دیوان پرتوافکن است و اهل تحقیق گیتانْجَلی را در زمرة شاهکارهای ادبیّات جهان نام برده‏اند، همان‏گونه که می‏توان مثنوی معنویمولوی را در عرفان حماسی ایران بر پیشانی ادبیّات جهان در تجلّی دید[9].

تاگور در برابر توجّه به‌عالم درون به‌دنیای کار و کوشش نیز نگرشی عملی دارد. این نوع بینش او با دستورهای آسمانی اسلام بسیار نزدیک است و شاید بتوان آن را با آیة شریفة «br&ur}§øŠ©9Ç`»|¡SM~Ï9žwÎ)$tB4Ótëy™ÇÌÒÈ»[10]انطباق داد، زیرا تاگور در این[11]اثر معتقد است که کار به‌انسان اصالت و نجابت می‏بخشد و آدمی را به‌آفریدگار نزدیک می‏کند و این اندیشه یادآور روح عرفان جلال‏الدّین محمّد بلخی رومی است که به‌فراوانی از آن آیة شریفه متأثر است.

تاگور تنها شاعری غزل‌سرا نیست، بلکه سخنوری است مدیحه‏سرا و حماسه‏سرا و افزونبر آن نویسنده‏ای است میهن‌پرست با استعدادی سرشار از ذوق و هنر همراهِ همة فضایل اخلاقی که کودکان را با جهانی از معارف بشری آشنا می‏کند. او شعر می‏سراید و در کنار اندیشه‏های فلسفی استوار، طبع بذله‌گو و طنزآمیزش نیز در آینه اندیشه و سخنش تجلّی می‏کند. نمایشنامه‏هایش صحنه‏هایی دارد دلپذیر با الفاظی خوش آهنگ و موسیقی مطبوع برای خوش داشتن اوقات انسان‌های خسته از هیاهوی جهان مادّی.

وی به‌موسیقی و نقّاشی الفتی دارد ژرف. او موسیقی را زبان روح می‏داند و نقّاشی را وسیلة نزدیکی به‌عالم طبیعت می‏انگارد. او اساس مذهب را بر پایه نیکی و زیبایی نهاده است و تمدّن واقعی را در تحمّل سختی‏ها و متانت روح می‏داند. ناگفته نگذاریم که این تفکّر با اندیشه اسلامی عارفان ایرانی پیوندی دارد استوار، با رشته‏ای گره در گره از ابریشم خیال.

تاگور ملّت واقعی هند را می‏شناسد و به‌ترسیم چهره آنان می‏پردازد، رخساره زرد و نحیف زنان، شکم‏های آماس کرده کودکان و دستان پینه بسته دهقانان که هیچگاه لذّت سیر شدن از طعام را احساس نکرده‏اند، در آثارش جلوه‏ای دارد خاصّ و رنگی دارد به‌رنگ فقر تیره و آهنگی دارد غم‏آلود.

او در اشعار خود به‌ترسیم سیمای واقعی ملّت هند می‏پردازد و شعر او مرثیة مرگ کودکان گرسنه و ترانه‏هایش نمایشگر اندوه زنان رنجدیده دهقانی است.

در سال 1911 م که برای معالجة مجدد به‌انگلستان مسافرت کرد، ترجمه انگلیسی اشعار او به‌نام آواهایی از قربانی، چستیان جالی و مرگ امید، موردِ استقبال کم‌نظیری در آن کشور قرارگرفت و بر روی هم جوامع انگلیسی زبان، یک[12]شاعر بزرگ، از تبار مشرق را موردِ تجلیل شایسته خود قرار دادند و به‌ناگزیر به‌تحسینش زبان گشودند[13].

شخصیّت تاگور در آثار او کاملاً متجّلی است. او به‌عنوان یک هنرمند متعهد رسالت خود را می‏شناخت و پیوسته در مبارزه با ظلم و شقاوت بود و پس از مرگ همسر و دختر و پسر کوچکش در سال 1910 م برای فراموشی غم به‌مسافرت پرداخت و از همة کشورهای اروپایی، آسیایی و آمریکایی از جمله چین، ژاپن اتّحاد جماهیر شوروی (سابق) و ایران دیدن کرد و با فرهیختگان دیدار.

تاگور در اردیبهشت‌ماه سال 1311 ﻫ ش مطابق یازده آوریل 1932 م به‌دعوت دولت ایران با دینشاه ایرانی به‌ایران آمد و جشن هفتادمین سال ولادت او در تهران برگزار شد[14].

این نابغه بزرگ شرق در هنگام اقامت در تهران از دولت ایران خواست که استادی را برای تدریس زبان پارسی به‌هند گسیل دارد و دولت ایران نیز استاد ابراهیم پورداوود را از دانشگاه تهران در دسامبر 1932 م به‌آن کشور فرستاد تا به‌تدریس در دانشگاه شانتی نیکتان بپردازد[15].

تاگور در ایران موردِ استقبال گرم دولت و ملّت ایران قرارگرفت و بسیاری از رجال علم و ادب در تحلیل افکار بلند او به‌نظم و نثر سخنها آراستند.

استاد ملک‏الشعرای بهار بزرگترین چامه سرای دورة مشروطه و معاصر ایران یک مثنوی در بحر سریع مسدّس (مفتعلن مفتعلن فاعلن) در ستایش او به‌نظم کشیده است و آن را «هدیة تاگور» نام داده و به‌عنوان دعوتنامه به‌بنگاله روان داشته است که به‌سبب اهمیّت موضوع نگارنده نخستین بیت آن منظومه را زینت افزای این مقاله می‏کند:

 

دست خدای احد لم یزل
 

ساخت یکی چنگ به‌روز ازل[16]
 

 

 

استاد ابراهیم پورداوود می‏نویسد:

تاگور در طی صحبت چندین بار به‌من گفت: گمان می‏کنم که در تهران کسی مرا نشناخت، زیرا که چیزی از من به‌فارسی گردانیده نشده است تا مرا بشناساند. چون این سخن را دو سه بار از او شنیدم، گفتم: این کار را من در هند به‌همراهی یکی از استادان انجام می‏دهم… بدین روی با استاد ضیاءالدّین که از فارسی هم بهره داشت، «صد بند» از اشعار تاگور را از بنگالی به‌فارسی گردانیدم[17].

از آن پس آثاری از تاگور به‌زبان فارسی ترجمه گردید که از آن جمله است: آیین‌نامه زردشت، باغبان عشق، ترانه‏های مادر و رؤیاهای کودک، چیترا، سبد میوه، سروده‏های جاودانی، قربانی، پستخانه، مرتاض، مالینی، شاه و ملکه، کشتی شکسته، مرد جهانی، هلال ماه نو، نیلوفر عشق، و نغمه‏های تاگور[18].

تاگور در سال 1915 م از سوی دولت انگلستان به‌دریافت لقب «سر» (Sir)نایل آمد، لیکن در سال 1919 م هنگامی که انقلاب پنجاب به‌گونه‏ای بی‏رحمانه بر اثر فشار شدید انگلیسیها سرکوب شد، این لقب را ردّ کرد و نوشت که این لقب مایه ننگ من است[19].

امّا دربارة فضای فکری تاگور باید گفت که فلسفه برهمایی، یگانه آیین بشری است که مؤسّس و موجدی برای آن نشاخته‏اند و می‏توان آن را نوعی فرهنگ مذهبی توأم با اساطیر و فلسفه نژاد آریا دانست.

اساس فلسفه برهمایی یکی وداهاست شامل چهار کتاب که همه نشانه تراوش فکر و صورتگریهای خامة عارفان بزرگ و دانشمندانی است که در کهن‏ترین روزگاران در سرزمین هند سرود انسان‏سازی را زمزمه می‏کردند.

مهمترین قسمت ودا، ریگ وداست که یکی از مهمترین کتب مذهبی و فلسفی جهان به‌شمار می‏آید.

در وداها یگانگی پروردگار تعلیم داده شده است. خدایی که در وداها معرّفی[20]گردیده «براهما» نام دارد و سه مظهر تجلّی از آنِ اوست:

  1. برهما یا برهمن که مظهر قوّة خلّاقه یا عقل کلّ است.
  2. ویشنو که مظهر قوّة حیات و نشاط و برکت است.
  3. شیوا که مظهر قوّة قهّاریت و رحمانیت ذات مطلق است[21].

آیین دیگری که ژرف‏ترین تأثیر را در بیشترین گروه انسانها در هندوستان داشته، دین بودایی است.

ظهور بودا یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ جهان است، در جهت ارتقای اندیشه انسانی. به‌همین جهت کیش بودایی را، همسنگ دیگر ادیان جهان همچون اسلام، مسیحیّت، هندویی و یهودیّت دانسته‏اند و مطالعه آن را نه تنها از دیدگاه تاریخ ادیان، بلکه از جهت تفاهم ملل و شناسایی ادراک‌های مشترک بشری مفید شمرده‏اند[22].

کیش بودایی یا «آیین رهایی» در سدة ششم پیش از میلاد مسیح در هند ظهور کرد سپس از راه بلخ و قندهار به‌اقصی نقاط ایران باستان و آسیای میانه، عراق، فلسطین، مصر، یونان و سرانجام اروپا راه جست و از راه تبّت به‌چین، مغولستان، کره، ژاپن، برمه و ویتنام رسید و نفوذی یافت غیرقابل انکار.

مفهوم بودا، انسان کامل یا وجود «عارف بیدار روشنی یافته»، در هر فرهنگ و دینی، با فرهنگهای بومی و ادیان محلّی درآمیخت و رنگ اندیشة مردم آن سامان یافت. چه، ایرانیان کیش مانوی را تحت تأثیر آموزه‏های بودا پدید آوردند. مسلمانان نیز تعلیمات بودایی را به‌انواع گوناگون با باورها و اندیشه‏های خود درآمیختند. گاهی بعضی از آداب و مراسم و تعلیمات بودایی را در قالب تصوّف پذیرا شدند. حتّی او را آدم ابوالبشر خواندند و جزیه سراندیپ را که معبد دندان بودا و مرکز کیش بودایی است، مهبط آدم و قدمگاه بودا را، قدمگاه آدم شمردند. خلاصه آنکه پیرایه‏ها و افسانه‏های دیگر به‌بودا بربستند. تا از او ـ براساس سنّت[23]فکری خود پیامبری الٰهی بسازند. گاهی او را ادریس نبی دانستند، و زمانی خضر و با توصیه «مرگ پیش از مرگ» گفته‏اند:

 

بمیر ای دوست! پیـش از مرگ اگر می زندگی خواهی
 

 

 

که «ادریس» از چنین مردن، بهشتی گشت پیش از ما[24]
 

   

 

 

جلال‏الدّین بلخی رومی در معنی «موتوا قبل اَنْ تموتوا» می‏فرماید:

 

مرگ پیش از مرگ امن است ای فتی
 

این چنین فرمود ما را مصطفٰی
 

گفت: موتوا کلّکم من قبل ان
 

یأتی الموت تموتوا بالفتن[25]
 

 

 

این مضامین دربارة مرگ ارادی، به‌گفته عبدالرّزّاق کاشانی از سخنان افلاطون یونانی است که وی به‌زبان تازی نقل کرده است: «مُتْ بالارادة، تحیی بالطبیعة»[26].

مرگ ارادی در نزد مسلمانان، همان نیروانای مقبول بودائیان است که شوپنهاور (1860-1788 م) آن را به‌همین لفظ در زبان آلمانی به‌کار گرفته است. مسلمانان هم مرگ را به‌ارادی و اضطراری تقسیم کرده و مرگ ارادی را نیز چند نوع دانسته‏اند، چنانکه حاج ملّا هادی سبزواری گفته است:

 

ای که انواع مرگ پرسیدی
 

ایزد، انواع زندگیت دهاد
 

اضطراری موت معلوم است
 

اختیاری او، چهار افتاد
 

موت ابیض که هست جوع و عطش
 

در ریاضاتبا شروط رشاد
 

موت اخضر مرقع اندوزی
 

در زنی چون دراعه زهّاد
 

موت اسود که شد بلای سیاه
 

احتمال ملامت است و عناد
 

موت احمر که رنگ خون آرد
 

باشداینجاخلافنفسوجهاد[27]
 

 

 

غرض آن است که گفته آید وجوه اشتراکی میان تفکّر عرفای اسلامی و آیین بودایی به‌نظر می‏آید که نشانه خویشاوندی فکری ایرانی و هندی است. چه، ملاحظه می‏شود که «موت ارادی» را که صوفیان اسلامی توصیه کرده‏اند، به‌«آیین رهایی بودا» شباهت بسیار دارد.

تأثیر تصوّف اسلامی ایران را بر آیین‏های باستانی هند می‏توان بازتاب سایة همّت منصور حلّاج، صوفی معروف ایرانی مقتول به‌سال 309 ﻫ ق. دانست که به‌هند هجرت نموده ومریدان فراوان پیدا کرده است و پس از او نیز شاید از اندیشه علی بن عثمان جلابی هجویری غزنوی (ف: 465 ﻫ ق) از عارفان و نویسندگان سدة پنجم هجری صاحب کتاب کشف‌المحجوبرنگ گرفته باشد.

از اقبال مردم شبه قارّه به‌هجویری این بس که تربت او را صاحبان ادیان مختلف در لاهور به‌نام «داتا گنج بخش» هنوز متبرّک می‏دانند و همچنین این اندیشه را می‏توان از تأثیر نفس خواجه معین‏الدّین چشتی خراسانی (م: 663 ﻫ ق) شکل گرفته دانست، به‌دلیل اینکه مرقد او در اجمیر تا امروز زیارتگاه مسلمانان و غیرمسلمانان شبه قارّه است.

دیگر از عرفای اسلامی که هندوان را بدو احترامی ستایش‏آمیز است، نظام‏الدّین اولیاء از مشاهیر صوفیه هند است در سدة هفتم و هشتم هجری (725-638 ﻫ ق) که نفوذ معنوی وی سبب شد که زندگانی‏اش به‌افسانه نزدیک آید. چه، برخی نوشته‏اند که شبی در نتیجه تغییر حالتی روی به‌ملازمت شیخ فریدالدّین عطّار نهاد و به‌مرتبة کمال رسید. سپس به‌دهلی بازگشت و به‌تربیت سالکان همّت گماشت. ملازمت نظام‏الدّین اولیا شیخ عطار را مقرون به‌صحّت نتوان دانست، زیرا عطّار به‌اغلب احتمال در سال 627 ﻫ ق به‌قتل رسیده یا وفات یافته است، درحالی‌که نظام‏الدّین هنوز در کتم عدم بوده است.

یکی دیگر از این ناموران امیرخسرو دهلوی (و: تپیالی [هند] 651 ـ ف: دهلی 725 ﻫ ق) است که در حلقة ارادت نظام‏الدّین درآمد و در دو منظومة وسط‌الحیوة[28]و غرّةالکمالو نیز در منظومة تحفةالصغراشعار ستایش‌آمیزی در مدح مرشد خود نظام‌الدّین اولیا سروده است. مریدانش وی را «سلطان‌الاولیاء» و «محبوب الله» نامیده‏اند. مزارش در غیاثپور نزدیک دهلی زیارتگاه رندان جهان گردیده است.

امیر خسرو دهلوی که از مریدان بنام نظام‏الدّین به‌شمار می‏آید، در تلفیق موسیقی خراسان و هند آن چنان مهارت نشان داد که موسیقی سماع طرز هندی «قوّالی» آن مطلوب پیروان همه ادیان هندی گشت.

در ادوار دیگر نیز یکی از صاحبدلان هندو به‌نام «رام آنانند» (1370-1330 م) در برابر امتیاز طبقاتی و تبعیض میان اقوام هندی قیام کرد و از ادای بیشتر رسوم دینی هندو سرباز زد و به‌کار گرفتن زبان سانسکریت را به‌عنوان زبان دینی، آزاد تشخیص داد و از مذهب هندو تنها جنانا (دانایی) یوگا (اندیشمندی) و بهکتی (پارسایی) را پذیرفت و آن هم مبرّا از فلسفة بافیهای برخاسته از حکمت یونانی.

یکی از شاگردان وی، پسر خوانده یک بافنده مسلمان بنارس به‌نام «کبیر» که در سدة پانزدهم مسیحی می‏زیست، تحت تأثیر صوفیان مسلمان به‌تعلیم یگانه‌پرستی در هند کمر همّت بر میان بسته، مردم را از پرستش صور و اشکال منع می‏کرد و می‏گفت: روشنایی در همه جهان فروزان است. مگر دیده نابینایان آن را نتواند دید. او با پرداختن به‌حرفه بافندگی که شغل پدر خوانده‏اش بود، گذران زندگی می‏کرد و از این راه میان زندگانی دنیوی و روحانی توازنی برقرار ساخته بود، قابل پذیرش نحله‏ها و طریقت‏های مختلف.

مریدانش اعم از مسلمان و هندو، وی را چنان عزیز می‏داشتند که پس از وفاتش، مسلمانان دفن او را درخواست کردند و هندوان، سوختن جسدش را. و شاید عرفی شیرازی که در قرن شانزدهم میلادی (و: شیراز 963 ﻫ ق/1555، ف: لاهور 999 ﻫ ق/ 1590 م) می‏زیست و بیشتر عمرش را در شبه قارّه گذرانیده و از مبانی تصوّف نیز رهتوشه‏ای برداشته بود، با نگرش بدین واقعه گفته باشد:

 

چنانبا نیک و بد سرکن که بعد از مردنت عرفی
 

 

 

مسلمانت به‌زمزم شوید و هندو بسوزاند[29]
 

   

 

 

دربارة این صوفی آورده‏اند که هر دو فرقه (مسلمان و هندو) در تابوت او جز دسته گلی نیافتند، که نیمی از آن را مسلمانان دفن کردند و نیمه دیگر را هندوان سوختند[30]. نه تنها سیک‏های پنجاب، بلکه تاگور نیز او را گرامی تشخیص داده است. چه، تاگور مجموعة غرلیّات او را که از زبان هندی ترجمه شده به‌زبان بنگالی و انگلیسی انتشار داده است.

بابا نانک (1538-1469 م) بنیانگذار مذهب سیک‏ها، از معتقدان «کبیر» بود. او عشق پارسامنشانه را مهمترین راه رستگاری بشر می‏شمرد و حرمت گورو (Guru)یعنی وجود مرشد را در طریقت شرط مهم سلوک صوفیانه می‏دانست.

او خود پنجابی بود، لیکن در لاهور می‏زیست. نکته اینکه آن قسمت اعظمی از متون دینی سیکها که در زمان او تدوین گردیده است به‌تصوّف اسلامی بسیار نزدیک است. این صاحبدلان همگی مورد ارادت و محبت تاگوراند و او احوال و آثار فکری همة این بزرگان را در مطالعه آورده است.

کشیتی موهن سن دانشمند برجسته معاصر هندو عقیده دارد که تصوّف اسلامی در عرفان هندوان تأثیری داشته است ژرف.

پس از اینکه تصوّف اسلامی با عرفان هندی در پهنه شمال هند همخانه گشت، عدّه‏ای از صوفیان مسلمان، به‌عقاید پارسایان پاکدل هندو از روی علاقه‏مندی و تفاهم نگریستند. ذکر این بیان مختصر دربارة تصوّف اسلامی در هند شمالی از آن روی است که گفته آید این فضای فکری از دو جهت بر اندیشة تاگور اثر نهاده است: نخست از حیث تأثیر عمومی آن بر پندار هندوان، یعنی تأثیر بر محیط فرهنگی تاگور و هموطنانش از راه تحوّل افکار دانشمندان و صوفیان هندو، آن هم به‌ویژه در بنگال، زیرا که خواندن و نوشتن هندوان و مسلمانان در این ناحیه به‌یک خط بوده[31]است. ثانیا از راه ظهور درویشان ساده‏گرای بنگالی به‌نام بائول که هندو یا مسلمان بوده‏اند. بر روی هم این پیوند فکری میان آنان احساس می‏شده است.

صحبت این طایفه بر تاگور تأثیری داشته است شگفت‏آور و معجزه‏آسا[32].

از قرن هجدهم میلادی به‌بعد، به‌ویژه از شروع قرن بیستم یک زندگی پرجنب و جوش سیاسی که متضمن مقاومت و مخالفت با نفوذ بیگانگان بود، در هند به‌راه افتاد و نبرد مهیجی میان سلطه بریتانیا و استقلال‏طلبی هند آغاز گشت و سرانجام هندوستان به‌هدف خود رسید. یعنی هند با همّت پیشوایان فکری و فداکاری مردم در به‌دست آوردن آزادی و استقلال نائل آمد، درحالی‌که مبانی کهن این حسّ ملّیت جنبة سیاسی نداشت، زیرا هندیان تقریبا از یاد برده بودند که به‌روزگاران پیش شاهانی از نژادشان در دهلی حکمفرمایی کرده‏اند.

مبدأ همة این نهضت‏ها کم و بیش به‌رام موهان روی (Ram Mohan Roy)(و. 1185 ﻫ ق/1772 م ـ ف: 1248 ﻫ ق/1833 م) می‏رسد که تحت نفوذ شدید مسیحیت قرارگرفته بود و کیش هندی منقّحی که امکان تعمیم داشت، به‌وجود آورده و آن را تبلیغ می‏کرد. در عین آنکه مذهب جدید موسوم به‌براهمو ساماج را در سال (1243 ﻫ ق/1828 م) ایجاد کرد، به‌اصلاحات اخلاقی، اجتماعی و سیاسی عظیمی دست زد و سرانجام آزادی مطبوعات را میسّر ساخت.

رام موهان روی، با آنکه در محیط هندوها تربیت شده بود، از اساطیر هندی کراهت داشت و در شانزده سالگی کتابی علیه بت‌پرستی در تمام ادیان نوشت و مؤفّق شد قانونی را از مجلس انگلستان دالّ بر منع خودکشی زنی که بیوه شده باشد به‌تصویب برساند.

مکتب براهمو ساماج (Brahmo Samaj)در سال 1830 م به‌کوشش راجا رام موهن روی ازروشنفکران و اصلاح طلبان بزرگ هندی شکل گرفت. نوشته‏اند هنگامی که رام موهن روی ایّام جوانی را سپری می‏کرد برادرش درگذشت و در[33]وقت سوزانیدن جسد او، طبق سنّت هندوها دید که زن برادر را به‌ناخواست و با کمال بی‌میلی او با جسد شوهرش می‏سوزانند. مشاهده این صحنه وحشتناک او را به‌کلّی دگرگون ساخت و انقلابی عظیم در وی پدید آورد. او از همان زمان در صدد برآمد که اصلاحاتی در مذهب هندو به‌عمل آورد و از جمله برای لغو و ممنوع داشتن سوختن ساتی بکوشد[34].

زمانی برنیامد که لرد بنتینک (Bentink)فرمانروای انگلیسی را وادار کرد که در سال 1829 م رسماً سوختن ساتی را لغو کند. راجا رام موهن روی با تشکیل سازمان براهمو ساماج مؤفّق به‌انجام اصلاحاتی در مذهب هندو شد، امّا با وفاتش، سازمان مزبور از هم پاشید، تا آنکه یازده سال بعد از وفات او، دبیندرا نات تاگور، پدر رابیندرا نات تاگور درصدد احیای آن برآمد و از این روی در سال 1845 م چهار جوان برهمن را برای تحصیل به‌بنارس فرستاد تا بیدها را در مطالعه آورند و پس از بازگشت آنان به‌بنگال و مذاکرات و گفتگوهای بسیار، اعلام داشت که بیدها و اوپانیشادها درنظر بنیان‌گذاران براهمو ساماج فاقد آن اعتباری است که قرآن در نزد مسلمانان دارد و انجیل درنظر مسیحیان براهمو ساماج تنها متونی را که منادی وحدت باشد می‏پذیرفت.

پیروان براهمو ساماج تحت تأثیر و نفوذ اسلام و مسیحیّت قرارگرفته‏اند، هرچند عدّة آنان اکنون در هند چندان زیاد نیست، لیکن اعتقادات رام موهن روی در رابیندرا نات تاگور تأثیری داشته است شگفت‏آور و در زمان ریاست کشاب چاندرا سن (Keshab Chandra Sen)سومین رئیس آیین براهمو ساماج که در سال 1885 م وفات یافت، کیش براهمو ساماج متمایل به‌تصوّف شد و به‌انشعاب گرایید[35].

دیری نپایید که نظریة خداشناسی (تئوسوفی) که در سال 1875 م در آمریکا پیدا شده بود، در ادیار (Adayar)ـ حومه شهر مدرس ـ رواج گرفت.

تئوسوفی از دو کلمه یونانی تئوس به‌معنی خدا و سوفی به‌معنی خرد و معرفت[36]ترکیب یافته است و صاحبان این آیین مذهبی معتقدند که برمبنای شناسایی خدا از راه تجلّی در طبیعت و تزکیه روح پیوند انسان را با خدا برقرار توانند ساخت.

کلودوسن مارتن گفته است که انسان از مرتبة الوهیت به‌مرتبه طبیعت سقوط کرده می‏خواهد به‌حالت نخست برگردد و این نظریه شباهت بسیاری دارد به‌عقاید صوفیان اسلامی مانند شیخ اشراق و مولانا جلال‏الدّین و حتّی می‏توان گفت شاید برگرفته باشد از قرآنکریم. مثلاً این آیة شریفه که می‏فرماید: «$¯RÎ)¬!!$¯RÎ)urÏmø‹s9Î)tbqãèÅ_ºu‘ÇÊÎÏÈ»[37]و یا احادیث و اخباری که از پیامبرِ اسلام(ص)و پیشوایان دینی باز مانده است. چه او معتقد است که روح با تأنّی به‌وسیلة تغییرات پی در پی به‌عالم بالا میل خواهد کرد و طی این مرحله به‌نور الٰهی خواهد پیوست و به‌کشف و شهود نایل خواهد آمد.

مؤسّس این طریقه زنی بود پارسا، موسوم به‌بلاواتسکی (Blavatsky)از مردم روس که در سال 1831 م در سیبری متولّد شد و در 1891 م در لندن وفات کرد. در سنّ هجده سالگی ازدواج نمود، ولی سه ماه پس از عروسی از خانه شوهر فرار کرد و رهسپار تفلیس گشت و سپس به‌دیدار آسیای مرکزی و آمریکای جنوبی و آفریقا و هند شتافت. این زن اعلام داشت که از برخی دانشمندان بودایی، اسرار مهمّ دین آنان را فراگرفته است.

وی پس از مراجعت به‌اروپا توفیق یافت که عدّه‏ای را مؤمن به‌افکار خود کند و تحقّق این تفکّر را در آن دید که جامعة تئوسوفی را بنیاد نهد. زمانی برنیامد که این مهم را در سال 1875 م جامه تحقّق پوشانید[38].

پیش از این، گفته آمد که دبیندرا نات (Debendra Nath)تاگور (1905-1817 م) مردی بود پارسا و حکیم و لقب مهاریشی داشت[39].

وی آیین براهمو ساماج را در رجوع به‌معتقدات باستانی «اوپانیشاد» به‌درستی شناخته پیروی می‏کرد. از جمله برخی اشعار اوپانیشاد را که ناظر بر صفای طینت و بشردوستی است، برگزیده و در هنگام عبادت با هم مسلکان و یاران و خانوادة خود[40]می‏خوانده است. چنانکه در سرگذشت خود ـ که به‌زبان بنگالی نوشته است ـ می‏نگارد، زبان دری را می‏دانست و اکثر عقاید خود را از روی اشعار حافظ شرح می‏کرده است[41].

وی اگرچه از پندار و عقاید صوفیان مسلمان آگاه بود و به‌آن اخلاص داشت، امّا نتوانسته بود خود را از بند عقل‏گرایی و ستایش تمدّن فرنگی رهایی بخشد. خانه‏اش کانون هنر و فلسفه و ادب بود و به‌تعبیر درست‏تر خانه‏اش فرهنگسرایی بود که در آن آزاد منشی و علاقه‏مندی به‌فرهنگ همه بشریّت تبلیغ می‏شد. تاگور کودکی و جوانی خود را در چنین محفل فضیلتی گذرانید و با آداب ملل و نحل گوناگون آشنا گشت و با تصوّف ادیان مختلف اعم از بودایی، هندوی، زرتشتی، یهودی، مسیحی و اسلام پیوندی بنیادی یافت.

نتیجه

خلاصة سخن آنکه این نابغه بزرگ شرق ـ تاگور ـ از پدر محبّت به‌فرهنگ شرقیان را آموخت و نیز رهایی از تعصّب را در فراگرفتن آن و خود به‌معنویّت ادیان گوناگون متخلّق شد، به‌ویژة روح تصوّف اسلامی که میراث درویشان بائول بدو بود، در شکل بخشیدن شخصیّت جهانی او نقشی ایفا کرد تأمل برانگیز.

منابع و مآخذ

  1. کلام الله مجید.
  2. امین پروفسور سیّد حسن، بازتاب اسطوره بودا در ایران و اسلام، انتشارات میرکسری، تهران، 1378 ﻫ ش.
  3. بهار، ملک الشعرا، دیوان، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1345 ﻫ ش.
  4. پورداوود، ابراهیم، صدبند تاگور، انتشارات دانشگاه تهران، 1340 ﻫ ش.
  5. جودیت براون، گاندی زندانی امّید، ترجمة محمّد حسین آریا، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1372 ﻫ ش.
  6. حکمت، علی اصغر، سرزمین هند، دانشگاه تهران، 1337 ﻫ ش.
  7. خانلری، زهرا، فرهنگ ادبیّات جهان، انتشارات خوارزمی، تهران، 1375 ﻫ ش.
  8. داراشکوه، محمّد، اوپانیشاد، به‌کوشش دکتر تاراچند و دکتر سیّد محمّد رضا جلالی نائینی، 1356 ﻫ ش.
  9. روان فرهادی، دکتر عبدالغفور، سرود نیایش (گیتانْجَلی)، کابل، 1354 ﻫ ش.
  10. سبزواری، حاج ملّا هادی، دیوان، به‌کوشش پروفسور سیّد حسن امین، 1372 ﻫ ش.
  11. محیط، طباطبایی، رابیند رانات تاگور، مطبعة تهران، 1311 ﻫ ش.
  12. میر غیاث‏الدّین علی قزوینی، مهابهارات، به‌تصحیح دکتر سیّد محمّد رضا جلالی نائینی، طهوری، تهران، 1358 ﻫ ش.

 



*   استادِ زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه تهران، ایران.

[1].  دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاهتهران، شمارة 153، ص 108.

[2].  پورداود،ابراهیم، صدبند تاگور، 1340 ﻫ ش، ص 1.

[3].  دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاهتهران، شمارة 153، ص 109.

[4].  حکمت، علی اصغر، سرزمین هند، 1337 ﻫ ش، ص 403.

[5].  جودیت براون، گاندی زندانی امید، 1372 ﻫ ش، ص 632.

[6].  دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاهتهران، شمارة 153، ص 110.

[7].  پورداود، ابراهیم، صدبند تاگور، ص 12.

[8].  دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاهتهران، شمارة 153، ص 111.

[9].  خانلری، زهرا، فرهنگادبیّات جهان، 1375 ﻫ ش، ص 343.

[10].           نجم (53)، آیه 39.

[11].           دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاهتهران، شمارة 153، ص 112.

[12].           دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاهتهران، شمارة 153، ص 113.

[13].           پورداود، ابراهیم، صدبند تاگور، ص 18.

[14].           روان فرهادی، عبدالغفور، سرود نیایش، 1354 ﻫ ش، ص 2.

[15].           پورداود، ابراهیم، صدبند تاگور، ص 6.

[16].           بهار، ملک‌الشعرا، دیوان، 1345 ﻫ ش، ج 2، ص 157؛ دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاهتهران، شمارة 153، ص 114.

[17].           پورداود، ابراهیم، صدبند تاگور، ص 20.

[18].           خانلری، زهرا، فرهنگ ادبیّاتجهان، ص 344.

[19].           محیط طباطبایی، رابیندرا نات تاگور، 1311 ﻫ ش، ص 42.

[20].           دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاهتهران، شمارة 153، ص 115.

[21].           میر غیاث‏الدّین علی قزوینی، مهابهارات، 1358 ﻫ ش، ص 3.

[22].           امین، سیّد حسن،بازتاب اسطوره بودا در ایران و اسلام، 1378 ﻫ ش، ص 3.

[23].           دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاهتهران، شمارة 153، ص 116.

[24].           سنایی، دیوان، 1933-1925 م، ص 52.

[25].           مولوی، مثنوی، 1933-1925 م، ج 4، ب 2117.

[26].           کاشانی،اصطلاحات عرفا، 1314 ﻫ ش، ص 124.

[27].           حاج ملّا هادی سبزواری، دیوان، 1372 ﻫ ش، ص 479؛دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاهتهران، شمارة 153، ص 117.

[28].           دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاهتهران، شمارة 153، ص 118.

[29].           عرفی، دیوان، 1355 ﻫ ش، ص 236؛دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاهتهران، شمارة 153، ص 119.

[30].           تاگور، گیتانْجَلی، 1354 ﻫ ش، ص 15.

[31].           دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاهتهران، شمارة 153، ص 120.

[32].           روان فرهادی،گیتانْجَلی، 1354 ﻫ ش، ص 15.

[33].           دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاهتهران، شمارة 153، ص 121.

[34].           داراشکوه، محمّد، اوپانیشاد، 1335 ﻫ ش، ص 604.

[35].           داراشکوه، اوپانیشادها، 1335 ﻫ ش، ص 49.

[36].           دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاهتهران، شمارة 153، ص 122.

[37].           بقره (2)، آیه 156.

[38].           پیرمیل، تاریخ هند، 1368 ﻫ ش، ص 149.

[39].           پورداود، صد بند تاگور، 1340 ﻫ ش، ص 6.

[40].           دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاهتهران، شمارة 153، ص 123.

[41].           پورداود، صد بند تاگور، 1340 ﻫ ش، ص 11.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

Trending Articles