سیری در آثارِ ادبیِ تاگور
رابندرا نات تاگور یکی از بزرگترین شاعران، داستاننویسان، نمایشنامهنویسان، نقّاشان، موسیقیدانان و سخنرانان قرن بیستم است. بیشتر آثار او بهزبان بنگالی است ولی او خود بسیاری از آثارش را بهانگلیسی ترجمه نموده است ـ از آن جمله گیتانْجَلیکه مجموعهای از ترانههای اوست و جایزة نوبل ادبیّات سال 1913 مرا از آن خود نمود ـ او اوّلین آسیایی است که این جایزه را دریافت نمود. گیتانْجَلیباعث شناخت او در غرب شد.
تاگور بیشتر بهخاطر شاعری خود شناخته شد، ولی او رُمان، داستان، مقاله، سفرنامه،نمایشنامه و هزاران ترانه نیز نوشته است. نوشتههای وی دارای وزن و موسیقی است. ما در این مقاله نظری اجمالی بر آثار این شاعر بزرگ هند میاندازیم:
الف. رُمان
تاگور هشت رُمان بلند و چهار رُمان کوتاه نوشته است. قهرمان رُمانهای او بیشتر مردم عادی کوچه و بازار هستند. افرادی که ما هر روز بهچشم خود آنها را میبینیم و با آنها نشست و برخاست داریم. قهرمان داستان او افسانهای نیست که از دسترس ما بهدور باشد؛ بلکه قهرمان حقیقتی است که بر روی زمین وجود دارد. فهرست اجمالی رُمانهای او چنین است:
1. چتورنگا[1]:یک رُمان آینده نگر که بهجای جواب دادنِ بهسؤالات خود پرسشهای زیادی را مطرح میکند. داستانی عاشقانه که در آن نظریّات مختلف در حال تصادم هستند. چهار شخصیّت عمده در این داستان وجود دارند: سچیش، دوست صمیمی او سریبیلاش، عموی او جگ موهن و یک بیوه زیبا روی بهنام «دامینی». فیلمی نیز بههمین نام در سال 2008 م بهزبان بنگالی ساخته شده است.
2. شیشَرْ کوبیتا[2]:این رُمان نقطه عطفی در تاریخ ادبیّات بنگالی است. این رُمان در سال 1928 مدر مجلة پروباشی[3]بهطور قسمتوار چاپ شده و در سال بعد بهصورت کتابی انتشار یافت. این رُمان بهانگلیسی نیز ترجمه و بهنام آخرین شعر[4]منتشر شد (مترجم: آنندیتا موک اوپدیای) و رادها چکرورتی نیز آن را بهنام ترانههای تودیع[5]ترجمه کرد. رُمان داستان وکیلی بهنام امیت رای را روایت میکند که روشنفکریش باعث شده که او بهتمام سنّتها پشت پا بزند. امیت در یک حادثه تصادف با لبنیا ملاقات میکند و این دیدار بهعشقی آتشین منجر میشود. بیشتر واقعات در شیلانگ[6]اتّفاق افتاده است. عشق این دو شخصیّت با مکالمهها و اشعار رد و بدل شده ادامه پیدا میکند. داستان بهنثر مسجع و همراه عناصر طنز و سبکِ مدرن است.
3. چاراودی[7]:تاگور این رُمان را در سن 72 سالگی نوشت. رُمان باز داستان عاشقانه است. فیلمی نیز بههمین نام ساخته شده است.
4. نوکا دوبی[8]:
5. گهر بائر[9]: این رُمان در سال 1916 منوشته شده است. ماجرای رُمان در زمان انگلیسیها روی میدهد. آنها قصد دارند بنگال را بهدو قسمت مسلماننشین و هندونشین تقسیم کنند. مردم یک نهضت ملّی علیه این اقدام شروع میکنند. بیملا همسر یک زمیندار بنام نیکی است. نیکیل در انگلیس درس خوانده و روشنفکر است. همسرش بیملا در اندرون خانه زندگی میکند و با دنیای خارج ارتباطی ندارد. ما این داستان را بهتفصیل تحلیل خواهیم کرد. این رُمان تحت عنوان البیت و العالم بهعربی نیز ترجمه شده است. برخی از حکایتها و تئاترهای تاگور را اسماعیل مظهر صاحب مجلّةالعصور مصری بهزبان عربی ترجمه کرده است.
6. جوگاجوگ[10]:این رُمان اوّل بهصورت دنبالهدار در مجلّة بیچیترا چاپ شده و سپس در سال 1929 مبهشکل کتابی منتشر شد. داستان پیرامون رقابت بین دو خانواده میگردد. بیپرود و مدوشودن. خواهر بیپرود کومودینی همسر مدوشودن است. شوهرش پول و ثروت خود را بهرخ او میکشد. کومودینی شوهر را بهچشم یک الٰهه مینگرد ولی شوهرش همیشه با رفتار و گفتار خود ثروت را مطرح میکند.
ب. داستان کوتاه
داستانهای کوتاه او در کتابی گردآوری شدهاند. این اثر از بهترین آثار داستانی ادبیّات بنگالی است و باعث ساخت بسیاری از فیلمهای مؤفّق سینمای هند بوده است. در داستان اتیت[11]یک برهمن جوان با زمین داری آشنا میشود و بیان میکند که از خانه فرار کرده و سرپناهی ندارد. زمیندار او را بهخانه خود میآورد و پس از مدّتی دختر خود را بهعقد او درمیآورد. ولی یک روز قبل از عروسی آن پسر دوباره فرار میکند و ماجراهایی رخ میدهد.
در داستان استری پتر[12]قهرمان داستان مارینال همسر یک مرد از طبقه متوسّط بنگالی است که بهسفری میرود. در دوران سفر نامهای بههمسرش مینویسد و رنجهای و دردهای زندگی زناشویی خود و کشمکش برای زیستن را بیان میکند و در آخر میگوید که او بهخانه بر نخواهد گشت و در همینجا زندگی خوبی دارد.
تاگور در داستان هیمنتی[13]نظام ازدواج در مذهب هندو را مورد بحث خود قرار میدهد. داستان داستان زنی جوان بنام هیمنتی را بازگو میکند که قربانی ارزشهای دروغین موجود در طبقه متوسّط جامعه میشود.
اکثر داستانهای او بهانگلیسی برگردانده شده است. و بارها تجدید چاپ شده است و فروش خوبی هم داشته است.
ج. نثر غیرداستانی
تاگور نوشتههای غیرداستانی هم دارد. این نوشتهها شامل موضوعات مختلفی نظیر تاریخ هند، زبانشناسی، معنویّت، زندگینامه، سفرنامه، مقاله و سخنرانی است. سخنرانیهای او در چندین جلد گردآوری شدهاند و بهنام نامههای اروپا و مذهب انسان چاپ شده است.
د. موسیقی و هنر
تاگور حدود 2230 ترانه و تعداد زیادی تابلو نقّاشی ایجاد نموده است. شعرهای او در رابیندرا نات سنگیت (ترانههای رابندرا نات) جمعآوری شده است. این ترانهها و آهنگها جزء لاینفک فرهنگ بنگال شده است. ترانههای او زبانزد مردم حتّی روستائیان بیسواد است. موسیقی را نمیتوان از آثار تاگور جدا کرد. او تحت تأثیر سبک تهومری[14]از سبکهای موسیقی هندی بوده است. سرود ملّی هند و بنگلادش توسّط تاگور سروده شده است. موسیقیدانانی چون ولایت خان، بودها دیو داس گپتا و امجد علی خان تحت تأثیر موسیقی او بودند.
ﻫ . نقّاشی
تاگور درسن 60 سالگی بهاین فنّ روی آورد. تابلوهای او در سراسر اروپا نمایش داده شدند. او تابلوهای خود را بهسبک خاصی بهتصویر کشیده که از نظر زیباییشناسی و امتزاج رنگها خیلی بدیع هستند.او در نقّاشی حامی سنّتگرایی بود ولی با تقلید کورکورانه از سنّتها و سبکها و مخصوصاً سبک بنگالی مخالف بود. او خواستار حرکتی نوین در سبک نقّاشی بنگالی بود.
و. نمایشنامه
تاگور در نمایشنامههای خود از سه مورد الهام گرفته است، یکی آثارِ شاعرانِ باستانی هند، دوم نمایشهای توام با موسیقی غربی و سوم ذوقِ سرشار و طبع نقطة سنجِ خود. نمایشنامههای تاگور بیانگر نظریّات و احساساتِ او و مردمِ هند هستند. نمایشنامه شش رکن اصلی دارد: 1- صحنه و لباس، 2- موسیقی، 3- کلام، 4- اشخاص، 5- فلسفة اشخاص، 6- داستان. در نمایشنامههای تاگور شمارههای 2، 3 و 5 از اهمیّتِ بیشتری برخوردار است. در آنها احساساتِ پاک و نهفتة انسانی تجزیه و تحلیل میشود. تاگور در سن 16 سالگی نمایشنامه برادر خود جیوتی رابیندرا نات را کارگردانی کرد. او در سن 20 سالگی اوّلین «اپرا» درام خود را بهنام والْمیکی پرتیبها (نبوغ والْمیکی) نوشت و در آن نشان داد که چگونه قهرمان داستان صفات و شخصیّت خود را تغییر داد. او بیشتر سبکهای نمایشی و احساساتی را بهکار میبرد. نمایشنامة دیگر او بنام داک گهر[15]نام دارد. یک داستان نمادین و تمثیلی معنوی که در سال 1912 م نوشته شده است. او داستان پسر بچّهای را بازگو میکند که قصد فرار از محدودیّتهای خود را دارد. امل کودک بیماری است که بهتجویز پزشک باید در اتاق دربسته بماند. او با عشق فراوانی که بهطبیعت دارد در کنار پنجره میایستد و رفت و آمد مردم را تماشا میکند. در اصل امل نمایندة روحِ آدمی است پاک و بیآلایش که در آرزو دیگری است[16].
تاگور در نمایشنامههای بعدی بیشتر روی احساسات و علایق انسانی تأکید میکند. او در سال 1890 م نمایشنامة ویسرجن[17]را نوشت که از بهترین نمایشنامههای اوست. نمایشنامههای بعدی او تمثیلی و فلسفیانه شده است. نمایشنامة چندالیکا (دختر از طبقة نجس) جزء این دسته است. نمایشنامة مشهوردیگر او رکتاکراوی[18]داستان پادشاهی را بازگو میکند که با بیگاری کشیدن مردم ثروت فراوانی اندوخته است. نندنی قهرمان داستان مردم را بهقیام علیه این پادشاه دعوت میکند. نمایش نامههای همراه رقص او رابندرا نرتی ناتیا[19]نام دارند مثل چیترنگدا[20]، راجا و مایر کهیلا.
ز. شاعری
در مورد شاعری تاگور سخن بسیار گفته شده است. کتاب گیتانْجَلیبهترین مجموعة اشعار اوست و جایزة نوبل ادبیّات نیز دریافت کرد. آثار شعری دیگر تاگور عبارتند از:
ماناسی[21]:این نظم در سال 1890 م سروده شده است.
پوربی[22]:
سونر توری[23]:شعر مشهور آن قایق طلایی ماهیت فناپذیری و زودگذر بودن زندگانی دنیوی را بیان میکند.
بلاکا[24]:عنوان کتاب استعارهای از ارواح مهاجر است. یکی از آثار مشهور تاگور است. اشعار این مجموعه درد و غم انسانی را بازگو میکنند و محبّت را بهعنوان یک شی لافانی ارائه میدهد که باید بین خدا و بنده وجود داشته باشد. اوّلین نظم بلاکا چنین است:
این نور چراغ در گوشهای
در اطاقی تاریک
تو میخواهی آن را در رهگذر مردم قرار دهی
اگر باد چراغ را خاموش کند
*
در فصل پائیز برگ درختان میریزند
چرا
باد مخمور بهاری
وجود هستی را نوازش میکند
جوانی دوباره بازگشته است
و نامهای بهدست باد فرستاده
میگوید بیا در لحظات آخر زندگی
لباس پیری را پاره کن و از دروازه مرگ بازگرد
از غمها و پریشانیها دور شو
زندگی قدیمی شده است
آخرین نظم بلاکا شکوفه محبّت نام دارد. شاعر محبّت و عشق را بهمعراج خود رسانده است:
میدانم که هر لحظة شب و روز صدای قدمهای مرا میشنوی
نگاه مسرّتبخش تو چشم براهِ من است
در آسمان مخفی دل من بهشتی که تو ساختی موجود است
شکوفههای محبّت یکی بعد از دیگری میشکفند با عشق و محبّت
رُمان گهر بائر: این رُمان از بهترین رُمانهای تاگور است که در سال 1916 منوشته شده است. رُمان بهصورت اوّل شخص بیان شده است. این رُمان بهانگلیسی و سپس بهفرانسوی نیز ترجمه شده است. ما در این مقاله آن را تحلیل خواهیم نمود:
خلاصة داستان:زمان داستان اوایل قرن بیستم در حدود 1905 م در بنگال هند است. زمینداری بهنام نیکیل با زنی بهنام بیملا ازدواج میکند که از نظر طبقاتی پایینتر از او است رنگ چهرة او نیز تیره است که مخالف سنّت خانواده آنها است. عشق و محبّت آنها رویایی است و هردو وقف یکدیگرند. این صورت ادامه دارد تا وقتی که سندیپ دوست نیکیل وارد زندگی آنها میشود که یک انقلابی افراطی و رهبرِ ناسیونالیستها است. سندیپ فردی احساساتی و فعال که نقطه مقابل نیکیل است که فردی خجول و آرام پسنداست. سندیپ سخنرانیهای انقلابی میکند و کالاهای خارجی را بایکوت و از کالاهای هندی حمایت میکند.
بیملا خبردار میشود که قرار است سندیپ در جلسهای سخنرانی کند و اصرار دارد که سندیپ از املاک آنها دیدن نماید. طبع نفوذپذیر سندیپ بهآسانی بیملای معصوم را تحت تأثیر قرار میدهد. بیملا پیشنهاد میکند که سندیپ خانة او را مرکز فعّالیّتهای خود قرار دهد. زنی که یک زمانی فقط با دنیای درون خانه سروکار داشته و فقط شوهرش را میشناخته، اکنون با دنیای خارج ارتباط برقرار میکند. بیملا در قالب همکار با سندیپ در نهضت سوادیشی شرکت فعّال پیدا میکند.
بهمرور زمان اشتیاق و علاقة سندیپ باعث میشود که دو نفر بههم دیگر نزدیک شوند و یک مثلث عشق بهوجود میآید. بیملا همسرش نیکیل را زیر سؤال میبرد. او در وجود سندیپ خصوصیّاتی را مییابد که او همواره خواهان آن در مرد ایدهآل خود بوده است. وطنپرستی، بلند و مقابله با خطرات.
بیملا با سرقت پول شوهرش بهسندیپ کمک مالی میرساند. بیملا میگوید که این ثروت متعلّق بهکشور است و باید برای آنها خرج شود و سرقت خود را بهصورت یک وظیفه ملّی توجیه میکند ولی هدف اصلی او فقط خوشحال کردن سندیپ است. نیکیل از سرقتهای زنش آگاه میشود ولی او را آزاد میگذارد تا آن چه را که بهتر میداند انجام دهد.
در همان زمان بیملا برای اوّلین بار عشق حقیقی را در وجود خود احساس میکند و متوجّه میشود که این شوهر او نیکیل است که واقعاً او را دوست دارد. در آخر داستان بلوائی رخ میدهد. سندیپ از شهر فرار میکند. نیکیل بهشدّت زخمی میشود.
رویدادهای مهم
جلسه: نیکیل همسرش بیملا را بهیک جلسه سیاسی میبرد تا او را با دنیای خارج از منزل آشنا کند. اگرچه بیملا در موردِ سندیپ قبلاً چیزهایی شنیده بود و در موردِ او نظر خوبی نداشت ولی او برای اوّلین بار سخنرانی سندیپ را شنید. این حادثه نه تنها نظر او را در موردِ سندیپ تغییر داد بلکه نقطة نظر او را در موردِ زندگی چه در خانه و چه در بیرون خانه تغییر داد. ”من دیگر فقط همسر یک زمیندار نیستم بلکه من نماینده زنان جامعة بنگال هستم“. بعد از مراجعت، بیملا از شوهرش درخواست نمود که سندیپ را برای صرف شام دعوت نماید.
درک بیملا: سندیپ بیملا را متقاعد میکند که تا از خانه همسرش دزدی کند. بیملا هنگام دزدی متوجّه میشود که او در حال ارتکاب جرم سنگینی است. اینجا نقطة عطفی در شخصیّت بیملا است. او متوجّه میشود که سندیپ انسان فاسدی است که نه تنها در حال غارت کردن ملّت است بلکه او و دیگران را نیز بهاین سمت کشانده است. بیملا متوجّه میشود که او بادزدی از خانه خود دچار اشتباه بزرگی شده است.
شخصیّتهای مهم داستان
نیکیل[25]ـ شوهر بیملا:نیکیل فردی درس خوانده و متشخّصی است. او از خانواده اشرافی است و خانوادة آنها بهزنان زیبای خود افتخار میکند، امّا نیکیل نه صرف با یک زن از طبقه متوسّط ازدواج نموده بلکه زنش زیبا نیز نیست. نیکیل بههمسرش عشق میورزد و برای او لباس بهسبک اروپایی و جواهرات زیبا میخرد. او سعی دارد همسرش را در مورد دنیای بیرون از خانه آگاه سازد.
بیملا[26]ـ همسر نیکیل:بیملا بهعنوان یک زن نه خیلی زیبا و از طبقة پایینتر از نیکیل معرّفی شده است. بیملا همسرش را دوست دارد و از اینکه با او زندگی میکند خورسند است. او تفاوتهای طبقاتی بین خود و نیکیل را درک میکند. در آغاز داستان او در نقش یک زن سنّتی محدود است و با وجود اصرار شوهرش مبنی بر ورود بهدنیای خارج از این کار سر باز میزند. بعد از نهضت سوادیشی احساسات او بهسرعت تغییر پیدا میکند. با ورود سندیپ احساسات آتشین و بیپروایی او ظهور پیدا میکند. بهگذشت زمان او بیش از پیش بهاین نهضت علاقهمند میشود. در این مرحلة او درون خود احساسات عاشقانهای را برای سندیپ مییابد.
سندیپ[27]:او سومین شخصیّت داستان و تکمیل کننده مثلث عشق است. او در خانة نیکیل مهمان است و سخنرانیهای او بیملا را خیلی تحت تأثیر قرار داده است. او سخنران چیرهدستی است. ویژگیهای سندیپ نقطة مقابل خصوصیّات نیکیل است و بهاین صورت بیملا بهطرف سندیپ کشیده میشود. افزایش فعّالیّتهای میهن پرستانه بیملا باعث میشود که او بیشتر با سندیپ ارتباط برقرار کند و بهاین صورت کشاکش و برخورد بین این مثلث عشق بیشتر میشود. سندیپ نه تنها بیملا بلکه مردم بنگال را نیز بهجنب و جوش واداشته است. ولی شخصیّت او با شخصیّت یک میهنپرست ایدهآل فرق دارد. در مواقعیانگیزه او خود غرضانه است و فقط میخواهد جایگاه خود را در جامعه تثبیت نماید. او دیگران را با نقاب خوبی فریب میدهد. او بیملا را وادار بهدزدی از خانه شوهر میکند. در پایان داستان ما میبینیم که سخنرانیهای او باعث زد و خورد فرقهای میشود.
برا رانی[28]:بیملا با خواهر شوهرش میانه خوبی ندارد. برارانی باعث دردسرهایی برای بیملا میشود. او بیملا را بهخاطر رابطه با سندیپ بهباد استهزا میگیرد. بیملا از دست او بهشوهرش شکایت میکند.
امولیا[29]:بیملا او را بهچشم فرزند خوانده میبیند. او در نهضت سوادیشی با امولیا آشنا شد و روابط خیلی صمیمی با او برقرار نمود. او بهبیملا کمک میکند تا خود را بهتر بشناسد.
موضوعات مهم داستان
ملّیگرایی: کلّ داستان پیرامون نهضت سوادیشی میگردد. نویسنده از این نهضت طرفداری نمیکند بلکه خوانندگان را از عواقب چنین نهضتهایی خبردار میکند. تاگور عقیده دارد که چنین مسائلی بیشتر بهضرر کشور است تا بهنفع آن. ملّیگرایی از طریق تحریم اشیاء خارجی نیز بهنمایش گزارده شده است.
سنّتگرایی و مدرنیسم: این داستان رابطه بین سنّتگرایی و مدرنیسم را نیز بازگو میکند. نیکیل از محصولات خارجی و مدرن استفاده میکند و بههمسرش بیملا نیز تأکید دارد که همین کار را بکند. با ورود سندیپ و سخنرانیهای او مبنی بر تحریم کالاهای فرنگی، بیملا احساس میکند که او نیز باید از او تبعیت نماید.
نقش زن:در طول داستان ما روابط صمیمی بین نیکیل و بیملا را مشاهده میکنیم. ما میبینیم که بهطور غیرمحسوس نقش زن در این داستان در حال تغییر است. بیملا مثل دیگر زنان جامعه شوهر خود را در حد پرستش دوست دارد. او والهانه بهشوهرش احترام میگذارد. صحنة دیگری که جایگاه زن در جامعه را نشان میدهد وقتی است که نیکیل و سندیپ در حال مذاکره هستند و آنها از بیملا میخواهند تا نظر خود را بیان نماید که برای بیملا خیلی غیرمترقبه است. او میگوید: هیچ من در چنین موقعیّتی قرار نگرفتم که در مباحثه بین شوهرم و فرد دیگری شرکت کنم. این جمله نشان میدهد که زنان در جامعه هیچ وقت طرف مشوره قرار نگرفتند. در طول داستان ما با اشاره و کنایه بهنقش زن در اجتماع و موضوعاتی که زن با آن درگیر بوده است پی میبریم.
فیلمی نیز از این داستان ساخته شد و در 22 می سال 1984 مروی پرده رفت و جوایزی نیز دریافت نمود[30].
* پژوهشگر زبان و ادبیّات فارسی در لکهنو.
[1]. چتورنگا (Chatoranga): یکی از بازیهای باستانی قرن ششم که شکل اولیه شطرنج امروزی است.
[2]. شیشَر کوبیتا (Shesher Kobita).
[3]. پروباشی (Probashi).
[4]. آخرین شعر (Last Poem).
[5]. ترانههای تودیع (Farewell Songs).
[6]. پایتخت میگهالیا که کوچکترین ایالت هند.
[7]. چاراودی (Char Adhyay).
[8]. نوکا دوبی (Nouka Dubi).
[9]. گهر بائر (Ghare Baire): خانه و جهان (The Home and The World).
[10]. جوگاجوگ (Jogajog): ارتباط (relationship).
[11]. اتیت (Atithi).
[12]. استری پتر (Strir Patra): نامههای همسر.
[13]. هیمنتی (Haimanti).
[14]. تهومری (Thumri): از سبکهای سنّتی موسیقی هندی است. یک متن عاشقانه و عبادت گونه که اکثر پیرامون عشق یک دختر بهکریشنا (از خدایان هندو) میچرخد. این سبک با راگ انعطافپذیری بهتری دارد و شامل 8 ضرب یا 16 ضرب یا 14 ضرب است. این سبک در قرن نوزدهم خیلی مقبولیّت پیدا کرد.
[15]. داک گهر (Dak Ghar): پُستخانه یا ادارة پُست (Post Office).
[16]. فرهنگِ آثار، سیّد حسین رضا، ج 2.
[17]. ویسرجن (Visarjan): قربانی.
[18]. رکتاکراوی (Raktakaravi): علفهای قرمز هرز (red oleanders).
[19]. رابیندرا نرتی ناتیا (Rabindra Nritya Natya).
[20]. چیترنگدا (Chitrangada).
[21]. ماناسی (Manasi).
[22]. پوربی (Purobi).
[23]. سونر توری (Sonar Tori): قایق طلائی(Golden Boat).
[24]. بلاکا (Balaka): غازهای وحشی.
[25]. نیکیل (Nikhil).
[26]. بیملا (Bimla).
[27]. سندیپ (Sundeep).
[28]. برا رانی (Bara Rani): خواهرِ شوهرِ بیملا.
[29]. امولیا (Amulya).
[30]. Datta, Sandip Kumar, Rabindranath Tagore’s The Home and The World: A Critical Companion.