Quantcast
Channel: forex
Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

سیر تحول و کاربندی چیستان در شعر فارسی

$
0
0

سیر تحول و کاربندی چیستان در شعر فارسی

مدعی‏گو لغز و نکته به حافظ مفروش

 کلک مـا نیز زبــانی و بیــانی دارد
 تاریخچه پژوهش چیستانهای فارسی(1)

 هرچند که لغزها و معماهای فارسی جای ویژه‏ای در ادبیات جهان دارد، ولیکن تاکنون هیچگونه پژوهش جامع علمی در این سبک کهن، سرگرم‏کننده و پرمحتوای ادبی صورت نگرفته است.(2) آرچر تیلور پس از اشاره به تأثیر لغزهای شرقی در لغزهای ادبیات غرب در کتاب خود با عنوان لغزهای ادبی پیش از 1600 میلادی می‏نویسد: «نگارش تاریخ لغزهای شرقی کاری است خواستنی، هم برای شناختن ماهیت و چگونگی آنها و هم برای پرتوافکندن بر سیر تطور لغز در غرب، ولیکن احتمال می‏رود که این خواست هیچگاه تحقق نیابد».(3) به نظر می‏رسد که پیشگویی تیلور صحیح از آب درآمد چرا که دوستداران این سبک ادبی زیبا همچنان در انتظار پژوهشی علمی در هنر چیستان‏سرایی‏اند. کادن در فرهنگ اصطلاحات ادبی می‏نویسد که در ادبیات فارسی مجموعه‏ای کهن از لغز وجود دارد.(4) هر چند گفتار کادن وجود این مجموعه را نوید می‏دهد، اما متأسفانه (اگر معمانویسی را در اینجا کنار بگذاریم) چنین مجموعه‏ای در زبان فارسی وجود ندارد، حداقل نه به صورت مجموعه بلکه به صورت پراکنده در دیوان اشعار شعرای متقدم. تیلور صفحات متعددی به الغازِ (چیستانها) عربی اختصاص می‏دهد و تنها سه صفحه صرف چیستانهای فارسی می‏کند. در حالی که تیلور به چیستان‏سرایان فارسی اشاره می‏کند و نامهای آنها را به طور غیر مستقیم از شرق‏شناس معروف، هامر پورگشتال، نقل می‏کند، وی می‏نویسد «لغزهای هیچ‏یک از این نویسندگان ایرانی به زبانهای اروپایی بازگردانده نشده و ایرانشناسان هیچگونه علاقه‏ای به آنها نشان نداده‏اند».(5) تیلور انگشت بر نقطه ضعف می‏نهد چرا که ادبا چندان توجهی به این سبک نکرده‏اند. شاید هم استادان تاریخ ادبیات فارسی می‏ترسند که به سرنوشت هومر دچار شوند: در اخبار آمده است که هومر از اینکه نتوانست جواب یک لغز را بیابد دق کرد و اندک زمانی بعد درگذشت.(6)

ایرانشناس فقید ا .ج. براون در کتاب چهار جلدی خود، تاریخ ادبیات ایران، بیش از دو جمله و ده بیت شعر نکته قابل توجه دیگری در زمینه لغز بیان نمی‏کند. در جمله اول به نامفهومی الغاز اشاره می‏کند: «این الغاز معمولاً خیلی نامفهوم هستند و متأسفانه باید بگویم که پاسخ چیستانی را که در اینجا شاهد آورده‏ام

 حاشیه:

 *) این مقاله در دانشگاه لیدن (هلند) با کمک مالی «مؤسسه پژوهشهای علمی هلند» (NWO) نوشته شده است. قسمتی از این مقاله در کنفرانس فصاحت و بلاغت در دانشگاه کیمبریج انگلستان در ماه مارس 1999 میلادی خوانده شد.

 1) در کتب تخصصی، در مبحث چیستان‏نویسی، اشاره‏های گونه‏گونی به چیستانهای فارسی شده است. نگاه کنید به:

 F. Tupper, The Riddles of the Exeter Book, Boston: 1910, p. xx.

 در اینجا اشاره شده است به منبع اصلی توراندوت (Turandot) شیلر، که از هفت‏پیکر نظامی گنجوی و داستان توراندخت او گرفته شده است.

 2) Archer Taylor, The Literary Riddle Before 1600, Berkeley: University of California Press, 1948, p. 11.

 3) J. A. Cuddon, A Dictionary of Literary Terms, Penguin Books: 1982, s.v. "Riddle".

 4) A. Tylor, op. cit., p. 40.

 تیلور اطلاعات خود را از کتاب:

 J. B. Friedreich, Geschichte des Rätsels, Dresden: 1860

 گرفته که او هم به نوبه خود از کتب شرق‏شناس فقید فان هامر پورگشتال اقتباس نموده.

 5) A. Tylor, op. cit., p. 42.
نشر دانش » شماره 96 (صفحه 8)


 نمی‏دانم».(7) دومین جمله وی اشاره‏ای است به اثر دوکرت در مورد بلاغت شعر فارسی. قضاوت پروفسور براون این تصور را در خواننده ایجاد می‏کند که تمامی چیستانهای فارسی مانند لغز «هتر» در ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب بی‏جواب و نامفهوم هستند؛(8) برعکس، پاسخ بسیاری از الغاز فارسی در عنوان آنها آمده است و خواننده اغلب قبل از خواندن می‏داند که مثلاً لغز در مورد قلم، شمشیر و یا شمع و آتش و غیره است. از تاریخ چاپ کتاب براون تا امروز اثر قابل توجهی در حوزه پژوهش علمی اشعار الغازی صورت نگرفته است، نه در ایران و نه در خارج از ایران. یان ریپکا در فصل چیستان و ضرب‏المثلها بیشتر به ضرب‏المثل می‏پردازد تا به چیستان.(9) دانشنامه اسلام دو مقاله در مدخلهای «بیل مجه» و «لغز» در زمینه چیستانهای ترکی و عربی منتشر ساخته و هیچگونه مدخلی برای لغزهای فارسی اختصاص نداده است.(10) مقاله «لغز» به قلم بنشنب به معماهای عربی می‏پردازد و از چاپ نخست دانشنامه گرفته شده و بدون هیچگونه تغییر دوباره به چاپ رسیده است. از این گذشته، نویسنده مقاله مدعی است که ایرانیان اصل معما را به علی ابن ابی‏طالب (ع) نسبت می‏دهند و اعراب به خلیل بن احمد، بنیانگذار قواعد بدیعی و عروضی؛ در هر دو حال هیچ‏گونه تاریخچه باپایه و اساسی در دست نیست. دانشنامه ایرانیکا مقاله خود را در مدخل «چیستان» به تعویق می‏اندازد و قول می‏دهد که این موضوع را در مدخل "Riddle" تحقیق کند. پژوهش چارلز اِسکات فقط به الغاز مردمی می‏پردازد و عمدتا متمرکز بر جنبه زبان‏شناختی این سبک ادبی است. متأسفانه ندانستن زبان و آشنا نبودن با ادبیات کهن فارسی تحقیق بااهمیت او را خدشه‏دار کرده است.(11) به احتمال زیاد اسکات از بودن چیستان ادبی و نظریه‏های قدمای ایرانی بی‏خبر بوده است. وی حتی تعجب می‏کند که «افغانها برای چیستان واژه چیستان را به کار می‏برند».(12) کتاب اسکات برای مجموعه الغاز مردمی فارسی بااهمیت است ولیکن برای دانشجویان ادب فارسی کمی گمراه‏کننده.

 تحقیق شمس انوری الحسینی که در سال 1365 در آلمان به طبع رسید تنها پژوهش جامع علمی در این سبک ادبی است که بنده از آن مطلع هستم ولی متأسفانه، عنوان کتاب آقای انوری:

(Loqaz und Mo`ammaÎ: ein Quellenstudie zur Kunstform des persischen Rätsels)

موضوع بحث را نمی‏رساند، چرا که سعی این کتاب بیشتر در معرفی صنعت معماست تا لغز.(13) با اینکه کتاب آقای انوری از بحث نظری در مورد لغز خالی است ولی آن را می‏توان تنها کتاب جامع و پرمحتوا در معمانویسی شمرد. تا آنجا که نویسنده این سطور مطلع است، در ایران به غیر از کتابهای محمّدجواد بهروزی: چیستان، معما و واگوشک (1340) و چیستان در ادبیات فارسی (1350)، و کتاب کوچه آقای احمد شاملو که چیستانهای گونه‏گونی از جمله چیستانهای کتاب آقای بهروزی را نقل کرده، کتاب دیگری منتشر نشده است. در پیشاور آقای فرهاد بخشنده مجموعه‏ای شامل 448 چیستان گردآوری کرده که برای دوستداران این سبک بسیار ارزشمند است.(14)

 در این مقاله سعی خواهم کرد تا تعریفی از لغز، چنانکه در کتب کلاسیک آمده است، بیاورم و سپس نگاهی می‏افکنم بر تطور و تأثیر این سبک در شعر توصیفی فارسی، علی‏الخصوص آثار منوچهری دامغانی. در اینجا باید اضافه کنم که در این گفتار کوتاه تنها به لغز ادبی می‏پردازم و انواع دیگر لغز را کنار می‏گذارم.(15)
 تعریف لغز در کتب بدیع و بلاغت فارسی

 تقریبا تمامی کتب بدیع از جمله ترجمان البلاغه محمّدبن عمرالرادویانی، حدائق‏السحر فی دقائق‏الشعر رشیدالدین وطواط

 حاشیه:

 6) E.G. Browne, Literary History of Persia, Vol. II, p. 65.

 مجتبایی در حاشیه ترجمه کتاب براون یادآور می‏شود که جواب چیستان عنبر است. فتح‏اللّه‏ مجتبایی، تاریخ ادبیات ایران: از فردوسی تا سعدی، چاپ چهارم، تهران، مروارید 1367، ص 93، پاورقی 1.

 7) L. Carroll, Alice''s Adventures in Wonderland, Australia: 1998, p. 78.

 در کتاب آلیس در سرزمین عجایب، هتر از آلیس می‏پرسد: «چرا کلاغ مثل میز تحریر است؟»

 8) J. Rypka, A History of Iranian Literature, Dordrecht: 1956, pp. 701-703.

 9) M. Bencheneb in EncyclopÆdia of Islam, s.v. "Lughz"; T. Kowalski in EncyclopÆdia of Islam, s.v. "Bilmedje"

 مدخل «معما» به اعداد می‏پردازد و اشاره‏ای به چیستان نشده است.

 10) Charles T. Scott, Persian and Arabic Riddles: A Language- Centered Approach to Genre Definition, Bloomington/ The Hage: Indiana University, 1965.

 11) همان، ص 49، پاورقی 6.

 12) Shams Anwari-Alhosseyni, Loqaz und Mo`ammaÎ: ein Quellenstudie zur Kunstform des persischen Rätsels, Berlin: Klaus Schwarz Verlag, 1986.

 13) برای کتابنامه‏ای درباره چیستان مراجعه شود به:

 C. A. Storey, Persian Literature: A Biobibliographical Survey, Vol. III, Part 2, The Royal Asiatic Society, 1994, pp. 208-39

 همچنین، مهناز مقدسی، مدخل «لغز» در فرهنگنامه ادبی فارسی: دانشنامه ادب فارسی 2، به سرپرستی حسن انوشه، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1376.

 14) برای انواع مختلف لغز نگاه کنید به:

 J. A. Kelso in Encyclopedia of Religion and Ethics, s.v. "Riddle".
نشر دانش » شماره 96 (صفحه 9)


و المعجم فی معاییر اشعارالعجم شمس‏الدین محمّد قیس رازی به این سبک ادبی پرداخته و تعریفاتی ارائه کرده‏اند. همچنین استادان ادب معاصر هم مانند جلال‏الدین همائی و میرجلال‏الدین کزازی به تعریف لغز پرداخته‏اند و لیکن ایشان عنصر جدیدی در تعریف لغز نیاورده‏اند و عمدتا از کتب کهن اقتباس کرده‏اند.(16) الرادویانی در بخش الغاز و محاجات می‏نویسد: «و دیگر از جمله صنعت لغز گفتنست و آن خوشست بر امتحانِ طبع و آزمودن خاطر».(17) در حدائق‏الشعر، رشیدالدین وطواط تعریف ذیل را می‏آورد: «این صنعت همان معمی است الاّکی این را به طریق سؤال گویند و عجم این را چیستان خوانند».(18) وطواط چهار لغز به فارسی و عربی نقل می‏کند: دو شعر از حریری، یکی از امیرمعزی و یکی هم که خود وی سروده است. افزون بر این تعریفها و مثالها، شمس قیس رازی تعریف جامعی از لغز در کتاب پرارزش خود المعجم آورده است و آن را با شواهد گونه‏گونی مانند لغز قلم امیر معزی و لغزِ کبوتر خاقانی زینت داده است. وی می‏نویسد:

 لغز آن است کی معنیی از معانی در کسوت عبارتی مشکل متشابه به طریق سؤال بپرسند و از این جهت در خراسان آن را «چیست آن» خوانند و این صنعت چون عذب و مطبوع افتد و اوصاف آن از روی معنی با مقصود مناسبتی دارد و به حشو الفاظ دراز نگردد و از تشبیهات کاذب و استعارات بعید دور بوذ پسندیده باشد و تشحیذ خاطر را بشایذ چنانک معزی در صفت قلم تشبیب قصیده‏ای ساخته است اگر چه سخت ظاهر است (...) و لغز در اصل لغت بر گردانیدن چیزی است از سمت راست و الغاز راههای کژ مژست و لُغیزا سوراخ موش دشتی است کی بر وریب خانه اصل ببرد و چند راه مختلف بیرون برد تا از مضیق طلب صیادان به سویی بیرون جهد و این جنس سخن را از بهر آن لغز خواندند کی صرف معنی است (از سمت فهم راست و بعضی مردم آن را لُغُز خوانند به ضم لام و غین) و در دیوان‏الادب آن را در باب فُعَل آورده است به ضم فا و فتح عین.(19)

 شاعران سابق‏الذکر به جنبه‏های مختلف لغز اشاره می‏کنند. اول از همه آنها بر واژه‏های فارسی این سبک تکیه می‏نهند و روشن می‏کنند که چرا این سبک را در ایران چیستان نام نهاده‏اند. دوم، ایشان بر این عقیده‏اند که لغز در آغاز قصیده در قسمت تشبیب یا تغزل می‏آید. سوم، جنبه سؤالی‏بودن این سبک را تأکید می‏کنند: لغز باید با عبارت «چی است آن» آغاز شود. چهارم، استعارات و تشبیهات نباید جعلی یا دور از ذهن باشد. و آخر از همه هم، لغز نباید بلند باشد؛ هیچ‏یک از شاعران به تعداد ابیات لغز اشاره نمی‏کنند و به طور کلی تعداد ابیات لغز با تشبیب همسان است. هم رادویانی و هم شمس قیس به جنبه تعلیمی و کاربندی لغز اهمیت می‏دهند و آن را به عنوان امتحان و آزمون طبع در نظر می‏گیرند. در حقیقت همین جنبه تعلیمی چیستان است که باعث شده است که آن را حتی در اشعار حماسه‏ای هم بیاورند.(20) برای مثال، در شاهنامه فردوسی و یا گرشاسبنامه اسدی، طبع و هوش جوانان با الغاز مختلف مورد آزمون قرار گرفته است. این سنت کهن از دیرباز در ایران معمول بوده و در کتابهای زبان پهلوی همانند یوشت فرایان و خسرو و ریدک هم‏چنین صحنه‏هایی دیده می‏شود.
 الغاز پیش از سده پنجم/ یازدهم

 متأسفانه هنوز پژوهش جامعی در لغزگویی پیش از اسلام در ایران صورت نگرفته است و این مهم بر عهده متخصصان ادبیات پهلوی است.(21) با وجود این خلأ، نمی‏توانیم با اطمینان بگوییم که این الغاز چه کاربردی داشته است و ادیبان آن زمان چه تعریفاتی از لغز آورده‏اند. کهن‏ترین چیستانی که در زبان فارسی به جای مانده قطعه‏ای است از رودکی سمرقندی درباره قلم: لنگ و دونده است گوش نی و سخن‏یاب   گنگ و فصیح است چشم نی و جهان‏بین
 تیــزی شمشیــر دارد و روش مــار   کـالبـد عــاشقـان و گـونـه غمگیـن(22)


 حاشیه:

 15) جلال‏الدین همایی، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، 1354، ص 342-335؛ میرجلال‏الدین کزازی، بدیع: زیباشناسی سخن پارسی، تهران، نشر مرکز، 1373، ص 166-164.

 16) ترجمان البلاغه، به تصحیح احمد آتش، استانبول، ابراهیم فروس، 1949، ص 99.

 17) حدائق‏السحر فی دقائق‏الشعر، به اهتمام عباس اقبال، تهران، مجلس، بدون تاریخ، ص 70 به بعد.

 18) المُعجم فی معاییر اشعار العجم، به اهتمام محمّد قزوینی و مدرّس رضوی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ص 423-419.

 19) شادروان احمد تفضلی به جنبه تعلیمی چیستان اشاره می‏نماید. نگاه کنید به تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، سخن 1376، ص 255-251.

 20) با وجود کتاب گرانسنگ احمد تفضلی، هنوز پژوهشی جامع درباره نقش چیستان و چگونگی و کاربرد آن در ایران پیش از اسلام صورت نگرفته است. برای اشاره‏های گونه‏گون به چیستان مراجعه شود به:

 The Cambridge History of Iran, Vol. III (2), Cambridge: Cambridge University Press, 1983, pp. 1160, 1179; M. Boyce, Handbuch der Orientalistik, Vierter band, Leiden: Brill, 1968, pp. 54-55.

 قابل ملاحظه است که بازی شطرنج و تخته‏نرد هم به عنوان چیستان از طرف ایرانیان و هندیان معرفی شده است. نگاه کنید به:

 B.Utas, EncyclopÆdia Iranica, s.v. "Chess", I. "The History of Chess in Persia".

21) دیوان رودکی، شرح و توضیحِ منوچهر دانش‏پژوه، تهران، توس، 1373، ص 21، ابیات 54 و 55.
نشر دانش » شماره 96 (صفحه 10)


خوشبختانه چندین لغز دیگر نیز از معاصران رودکی به دست ما رسیده است. در اینجا جا دارد که اشاره کنیم به ابویحیی طاهر بن فضل بن محمّد بن محتاج چغانی که چیستان زیبایی درباره فقاع سروده است. لعبتی سبزچهر و تنگ‏دهان   بفـزاید نشـاط پیر و جـوان
 معجر سر چو ز آن برهنه کنی   خشم گیرد کف افکند ز دهان
 وربخواهی ورا که بوسه زنی   او بخندد تو را کند گریان(23)


 ابن محتاج فقاع را به زن زیبایی تشبیه می‏کند که شغب و شعف در پیر و جوان پدید می‏آورد. دهان معشوق به دهانه شیشه تشبیه شده و این تشبیه به نوعی در بیت دوم ادامه یافته است و نشان می‏دهد که چگونه معشوق چادر به سر کرده است: چادر به سرپوش شیشه توصیف شده. در این بیت که برای من خیلی مفهوم نیست، به کف فقاع اشاره شده که از شیشه بیرون می‏جهد و بر صورت شخصی که آن را نوش می‏کند می‏ریزد. هرچند که در مقایسه با باده و می توصیفات فراوانی درباب فقاع در ادب فارسی رایج نیست ولیکن متونی وجود دارند که در آنها فقاع توصیف شده است. در این باره می‏توان به محمّد زنگی بخاری و مناظره مویزاب و فقاع عجمیان اشاره کرد.(24)

 یکی دیگر از معاصران رودکی، ابوالحسن علی بن محمّد منجیک ترمذی، که در دربار چغانیان شعر می‏گفته، لغزی دارد درباره کشتی: تا که گویی که مدار علم به من گشت   جان و دلم علم را گزیده وطن گشت
 چیست یکی ماده‏ای که بی نر پیشت   روزی ده بره بزاد و آبستن گشت(25)


 افزون بر چیستانهای نامبرده، پرسشهای لغزگونه و پیچیده‏ای در شاهنامه فردوسی یافت می‏شود که همان‏گونه که قبلاً گفته شد، شهرت جهانی یافته است. البته این نوع پرسشهای در پرده را نمی‏توان با لغز، آن‏گونه که شاعران الغازگوی سده‏های پنجم و بعد آورده‏اند، همطراز و همسنگ خواند. چنانکه خواهیم دید این پرسشها به استعارات و تشبیهات می‏مانند و در کتب دیگری مانند کلیله و دمنه هم یافت می‏شوند.(26) در اینجا باید اضافه کرد که اغلب استعاره‏های پیچیده زمانی قالب لغز داشته‏اند. گفته ج. ا. کِلسو صحیح است که می‏گوید: «لغز استعاره‏ای است که هنوز مورد استفاده عموم قرار نگرفته و مفاد آن مشهود و ملموس نشده».(27) نمونه‏های گونه‏گونی را می‏توان شاهد آورد که تطور لغز به استعاره را نشان می‏دهند. مثلاً در شاهنامه فردوسی، در صحنه‏ای که مهراب، پدر رودابه، زال را می‏آزماید، وی شش پرسش مطرح می‏سازد. این پرسشهای در پرده، که اغلب آنها به عنوان چیستان تعبیر شده‏اند، برای شاعران بعد از فردوسی تنها حکم استعاره را دارند. در متن فردوسی هیچگونه اشاره‏ای به واژه لغز نیست و فردوسی پرسشها را «سخنهای پوشیده در پرده» نام می‏نهد که توسط موبدان زرتشتی نقل شده‏اند. برای اجتناب از اطناب کلام، تنها به آوردن یکی از این پرسشها بسنده می‏کنیم: دگر موبدی گفت کای سرفراز   دو اسب گرانمایه و تیزتاز
 یکی زو به کردار دریای قار   یکی چون بلور سپید آبدار
 به رنجند و هردو شتابنده‏اند   همان یکدگر را نیابنده‏اند(28)


 آوردن چنین پرسشهایی نشان‏دهنده آن است که آنها در ایران پیش

 حاشیه:

 22) احمد اداره‏چی گیلانی، شاعران همعصر رودکی، تهران، بهمن، 1370، ص 181.

23) زنگی‏نامه، به تصحیح ایرج افشار، توس، 1372، ص 77-71.

 24) احمد اداره‏چی گیلانی، شاعران همعصر، ص 197.

25) تمثیل ذیل را می‏توان نوعی چیستان نامید: «مردی از پیش شتر مست بگریخت و به ضرورت خویشتن در چاهی آویخت و دست در دو شاخ زد که بر بالای چاه رُسته بود و پایهاش بر جایی قرار گرفت. در این میان بهتر بنگریست هر دو پای خود را بر سر چهار مار دید که سر از سوراخ بیرون گذاشته بودند و نظر در قعر چاه افکند اژدهایی سهمناک دید دهان گشاده و افتادن او را انتظار می‏کرد. به سر چاه التفات نمود موشان سیه و سپید دید که بیخ آن شاخها را دائم بی‏فتور می‏بریدند و او در میان این حال و در اثنای این محنت تدبیری می‏اندیشید و خلاص خود را چاره می‏جست. پیش خویش زنبورخانه دید و قدری شهد یافت. چیزی از آن به لب برد چنان در حلاوت آن مشغول شد که از کارهای خود غافل گشت و نیندیشید که پای او بر سر چهار مار است و نتوان دانست که کدام وقت در حرکت آیند و موشان در بریدن شاخها جدی بلیغ می‏نمایند و البته فتوری بدیشان راه نمی‏یابد و چندانکه شاخها بگسست در کام اژدها قرار خواهد گرفت و آن لذتی حقیر چنین غفلتی عظیم بدو راه داد و حجاب تاریک جهل برابر نور عقل او بداشت تا موشان از بریدن شاخها بپرداختند و بیچاره حریص در دهان اژدها افتاد». در این داستان چاه نمادی است برای دنیا، موشان شب و روز، چهار مار، طبایع، شهد لذات این جهانی و اژدها مرگ است که به هیچ چاره‏ای انسان را می‏بلعد. (کلیله و دمنه، نصراللّه‏ بن محمّد بن عبدالحمید منشی، به اهتمام عبدالعظیم قریب، تهران، سعدی، 1369، ص 51-50). این داستان همچنین در داستانهای بیدپای از محمّد بن عبداللّه‏ البخاری، به تصحیح پرویز ناتل خانلری و محمّد روشن (تهران، خوارزمی، 1369) ص 70-69 آمده است.

 26) J. A. Kelso, .همان

 27) شاهنامه فردوسی، به تصحیح جلال خالقی مطلق، نیویورک، 1988، جلد اول، ص 247.
نشر دانش » شماره 96 (صفحه 11)


از اسلام برای آزمون و امتحان جوانان به کار می‏رفته است. گاهی دانستن پاسخ این پرسشها جان شخصی را نجات می‏داد. مثلاً در یوشت فرایان، قهرمان داستان باید به 33 چیستان که توسط جادوگر «آخت» نقل شده پاسخ بدهد وگرنه مرگ گلوگیر وی می‏گردد.(29) علت اینکه فردوسی این پرسشها را از زبان موبدان نقل می‏کند آن است که آنها از طبقه دبیران و ادیبان جامعه به شمار می‏روند. تنها فردوسی نیست که موبدان را به چیستان ربط می‏دهد، لبیبی نیز در بیت ذیل به آنها اشاره می‏کند: اگر این چیستان تو بگشایی   گوی دانش ز موبدان ببری(30)


 «سخنهای پوشیده در پرده» فردوسی به طور استعاره در شعر شعرایی مانند سنایی غزنوی و نظامی گنجوی آمده است. در سیرالعباد الی‏المعاد، حکیم سنایی غزنوی شهری را به تصویر می‏کشد که در آن آتش و نور و تاریکی حکمفرمایی می‏کنند و دو اسب سیاه و سپید، که نماد شب و روز هستند، بارگیرهای شهر را تشکیل می‏دهند.(31) نظامی هم در فصل 57 لیلی و مجنون نظیر این استعاره را با کمی تغییر به کار می‏گیرد: دیرست که این دو مرغ گستاخ   انبــان تــو می‏کننــد سـوراخ
 گر عمر تو خرمنی است گاورس   از خوردن این دو مرغ می‏ترس(32)


 او در شرفنامه هم از این استعاره استفاده می‏کند: دو پروانه بینم در این طرفگاه   یکی روسپیدست و دیگر سیاه
 نگردند پروانه شمع کس   که پروانه ما نخوانند بس
 فروغ از چراغی ده این خانه را   که سازد کباب این دو پروانه را(33)


 درحقیقت، تغییر لغز به استعاره یکی از خصوصیات سبک شاعران آذربایجان/ اران است: بسیاری از اشعار خاقانی و نظامی لغزنما هستند و دانستن و شکافتن استعارات و تشبیهات ناب و پیچیده آنها مستلزم دانشی ژرف از فرهنگ و ادب ایران است.
 تطور شعر چیستانی

 پیدایش یک قالب مشخص برای چیستان‏نویسی در قرن پنجم هجری/ یازدهم میلادی و رواج آن در قرون بعد دو داده مهم است که هر یک به نوبه خود می‏باید مورد پژوهش ژرف و منظم قرار گیرد. هدف من در اینجا پرداختن به این مهم نیست؛ فقط می‏خواهم به چند نکته اشاره کنم.

 ظهور شعر الغازی با توسعه و تطور ادبیات توصیفی فارسی در دوره سبک خراسانی در دربار غزنویان آغاز می‏شود. در اواخر سده پنجم/ یازدهم و اوایل سده ششم/ دوازدهم، شعر فارسی در جوانب گونه‏گون تغییر و تحول یافت و این تحولات به پیدایش سبک نوینی که بعدها به سبک عراقی معروف شد، انجامید. در این دوره بود که به قول ج . و. کلینتون زبان استعاره‏ای همواره ناب‏تر و شسته‏ورفته‏تر شد و استعارات نوین و پیچیده‏ای در بازار ادبیات رواج یافت.(34) ضمنا باید اشاره کنیم که نثر فارسی هم در این دوره تغییر و تحول چشمگیری داشت: نثر به نماد و تَمثیل و حتی رمز سوق یافت. یکی از بهترین نمونه‏های نثر تمثیلی، که از شاهکارهای نثر فارسی به شمار می‏رود، آثار کوتاه عرفانی شهاب‏الدین سهروردی مقتول است.

 یکی از وظیفه‏های شاعر درباری سرگرم کردن درباریان بود و از این‏رو، شاعر سعی بر این داشت که اشعار پیراسته‏تر و گیراتری برای شنوندگان خود بسراید.(35) او توجه خاصی به نسیب قصاید داشت و سعی می‏کرد که در اولین ابیات توجه و کنجکاوی شنوندگان را به خود جلب کند. به علت همین توجه ویژه به گیرایی شعر و تصویرسازی دقیق و موشکافانه از طریق استعاره بود که بسیاری از توصیفات حالت چیستان به خود گرفتند بدون اینکه نام

 حاشیه:

 28) The Cambridge History of Iran, Vol. III (2), p. 1179;

 همچنین احمد تفضلی، همان، ص 251 به بعد.

 29) مراجعه کنید به علی‏اکبر دهخدا، لغتنامه، مدخل «چیستان».

30) مثنویهای حکیم سنائی، به کوشش محمّدتقی مدرس رضوی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1348، ص 186: عالمانش سه نار و نور و ظلم/ بارگیرش دو اشهب و ادهم (بیت 79).

 31) نظامی گنجوی، لیلی و مجنون، به تصحیح برات زنجانی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1369، ص 147، ابیات 3737 و 3738. لازم به اشاره است که در گرشاسبنامه اسدی طوسی هم چهار عنصر که به صورت اژدها به تصویر کشیده شده است در اشعار شاعران سده‏های بعد به صورت استعاره درآمده و حالت لغزگونه را ندارد.

 32) شرفنامه، به تصحیح وحید دستگردی، تهران، علمی، چاپ دوم، 1363، ص 424، ابیات 3 تا 5 .

33) J. W. Clinton, "Esthetics by Implication: What Metaphors of Craft Tell us about the Unity of the Persian QasiÎda", in EdebiyaÎt, Vol. IV, No. 1, 1979, p. 76.

 همچنین بنگرید به شفیعی کدکنی، صورخیال در شعر فارسی، تهران، آگاه، چاپ سوم، 1366، ص 477 به بعد، خصوصا فصل «صور خیال در شعر منوچهری».

 34) Persian Literature, ed. E. Yarshater, Columbia University, 1988, p. 21;

 همچنین ذبیح‏اللّه‏ صفا، تاریخ ادبیات در ایران، جلد اول، تهران، فردوس، 1368، ص 361 به بعد.
نشر دانش » شماره 96 (صفحه 12)


 چیستان بر آنها اضافه شده باشد. نسیبهای بسیاری هستند که در سده‏های پنجم و ششم سروده شده‏اند که باد و اسب و قلم و غیره را توصیف می‏کنند و با وجود نداشتن عنوان چیستان می‏توان گاهی آنها را چیستان نامید. چنانکه زین‏العابدین مؤتمن هم اشاره کرده است: «گاهی اشعار وصفی ما به غیر از بیت اول شباهت زیادی به لغز پیدا می‏کند. این خود دلیل بر آن است که اوصاف مذکوره صریح و روشن و مشخص نیست و برای یک اثر وصفی که عنوان لغز ندارد (چون لغز خود یک نوع شعر وصفی است) کافی به نظر نمی‏رسد. بدیهی است که این شیوه توصیف اگر چه از لحاظ لغز روشی پسندیده و معقول است ولی درخور یک اثر وصفی که روشنی و صراحت و سادگی از شرایط اولیه و حتمی آن است نمی‏باشد».(36)

 چیستانهای نسبتا طولانی که قالب خاص خود را داشتند در اشعار عنصری و فرخی ظهور کردند.(37) این شعرا از چیستان به عنوان نسیب بهره جستند و آن را به جای تغزل و توصیف باغهای بهاری و قصرهای زیبا و جشنها و عیدهای ایرانی اسلامی نشاندند. من آگاهانه از منوچهری و قصیده معروف او که به «لغز شمع» معروف است می‏گذرم، چرا که همان‏طور که شرح خواهم داد، این شعر را نمی‏توان به معنای لفظی کلمه چیستان نامید. این شعر توصیفی است از شمع که گاهی در بعضی از ابیات پیچیده می‏شود. منوچهری برای توصیف اشیاء و مفهومات اغلب از تشبیهات پیچیده و چیستان‏گونه استفاده می‏کند. زین‏العابدین مؤتمن براین عقیده است که «وصف و لغز شاید اساسا از یک شاخه باشند و یا اگر شعر وصفی را که مسلما بر نوع لغز تقدم دارد مادر حساب کنیم لغز طفلی است که در دامان این مادر نشو و نما یافته».(38) منوچهری وصف و لغز را در بسیاری از اشعارش به هم نزدیک می‏کند. برای نمونه، حداقل دو جا در قصیده 13 هست که شاعر به توصیف چیستان‏گونه رو می‏آورد. در شعر ذیل، اگر شی‏ءِ موصوف را با عبارت معمول لغز «چه است آن‏که» تعویض کنیم، می‏توانیم یک چیستان داشته باشیم؛ در مصرع دوم از بیت سوم نام شی‏ء موصوف را به «چیز» تبدیل نموده‏ام. آن چیست که همیدون به زنی حامله ماند   وندر شکم حامله مشتی پسرانست
 تـا مـی نزنی بر ز میش بچـه نزاید   چون زاد بچه، زادن و خوردنش همانست
 مادر بچه‏ای یا دو بچه زاید یا سه   وین چیز چرا مادر سیصد بچگانست
 مادر بچه را تا زشکم نارد بیرون   بستر نکند وین نه نهانست عیانست
 اندر شکم او خود بچه را بسترکی زرد   کرده‏ست و بدو در ز سر بچه نشانست(39)


 شاعر، همانند دیگر چیستانها، با اشاره موشکافانه و استعاره پیچیده خواننده را گمراه می‏کند. شی‏ءِ موصوف انار است و به زنی حامله تشبیه شده. شاعر با پوشاندن معنی در لباس استعاره‏ای گیرا خواننده را به بیراهه می‏برد. افزون بر استعاره، صناعات دیگری در این ابیات به کار رفته که از خصوصیات بارز لغز در ادبیات جهان است. مثلاً شاعر صنعت تعجب را به کار می‏گیرد «مشتی پسران در شکم حامله»، «زادن بچه‏ها با بر زمین‏زدن حامله» «مادر سیصد بچه بودن»، «بستر کردن بچه در داخل رحم» جزء صنعت تعجب به شمار می‏آیند. دیگر اینکه شاعر از صنعت تشخیص (Personification) استفاده کرده و صفات انسانی به شی‏ءِ موصوف می‏دهد. همچنین با ساختن استعاره بر استعاره و با استفاده مستمر از یک مضمون خاص، حدس خواننده را برای پاسخگویی شی‏ءِ مورد بحث دشوار می‏کند. خواننده دربند اندیشه می‏ماند و پاسخهای گونه‏گون در پیله اندیشه می‏تند.

 در مثال بعدی، شی‏ءِ مورد نظر به زنی توصیف شده که شکمش مانند مُشکدان است: آن چیست که به کردار زنی غالیه‏رنگست   و او را شکمی همچو یکی غالیه‏دان است
 اندر شکمش هست یکی جان و سه تا دل   وین هر سه دل او را ز سه پاره سُتُخوانست
 گویند که حیوان را جان باشد در دل   و او را سُتُخوانی دل و جانست و روانست
 جان را نشنیدم که بود رنگ ولی جانش   همرنگ یکی لاله که در لاله‏ستانست
 جان را نبود بویِ خوش و بویِ خوش او   چون بوی خوش غالیه و عنبر و بانست


 (...) عیبش بجز این نیست که آبستن گشته است   او نوز یکی دخترکی تازه جوانست
 بی شوی شد آبستن چون مریم عِمران   وین قصه بسی طرفه‏تر و خوشتر از آنست
 زیرا که گر آبستن مریم به دهان شد   این دخترِ رز را نه لبست و نه دهانست(40)


 مانند مثال پیشین در این ابیات، شاعر از ابتدا صنعت تعجب را به

 حاشیه:

 35) زین‏العابدین مؤتمن، شعر و ادب فارسی، جهان کتاب، ص 79.

 36) برای چیستان فرخی مراجعه شود به دیوان فرخی، به تصحیح محمّد دبیرسیاقی، تهران، زوّار، 1371، قصیده 190.

 37) زین‏العابدین مؤتمن، همان، ص 213.

 38) دیوان منوچهری دامغانی، به تصحیح محمّد دبیر سیاقی، تهران، زوّار، 1375، قصیده 13، ادبیات 164-160.

39) همان، قصیده 13، ابیات 174-171 و 170-166.
نشر دانش » شماره 96 (صفحه 13)


کار می‏گیرد. شی‏ءِ موصوف سه دل استخوانی دارد و این استخوانها دل و جان و روان او را تشکیل می‏دهند. در ابیات سوم و چهارم، شاعر به تعجب خواننده اضافه می‏کند: جان این شی‏ء هم رنگ دارد و هم بو. افزون بر این، این شی‏ء بدون اینکه شوی داشته باشد آبستن شده. منوچهری این شی‏ء را که انگور است به مریم عمران تشبیه می‏کند و باز هم تعجب خواننده را برمی‏انگیزد، چرا که مریم باکره از راه دهان و با دَم روح‏القدس حامله می‏شود و دختر رز نه لب دارد و نه دهان. در چیستانهای فارسی، ابیات نخستین شعر بسیار پیچیده است و هر چه خواننده پیشتر می‏رود، شی‏ءِ موصوف واضح‏تر توصیف می‏شود و نشانهای خاص آن به طور مستقیم‏تری بیان می‏شود تا اینکه خواننده بتواند پاسخ آن را حدس بزند.

 در قصیده 31، توصیف منوچهری از دختر رز به لغز سوق می‏یابد. مانند مثالهای پیشین، اگر که انگور را از مصرع اول حذف کنیم و لغت یا عبارت دیگری را جانشین آن کنیم، شعر لغزمانندی به دست می‏آید. اطلاعاتی که شاعر در هشت بیت اول به خواننده می‏دهد بسیار محدود است. تنها داده قابل ملاحظه این است که شی‏ءِ مذکور که از خورشید حامله شده یک گیاه و یا میوه است. مانند بسیاری از الغاز در ادبیات مختلف جهان، شعر به صورت تشخیص وصف شده. راوی دختر رز است که با زنی حامله مقایسه شده و خود او داستان و چند و چون و چگونگی حاملگیش را شرح می‏دهد. سخن این دختر به اعترافنامه شبیه است: او به زیبایی خویش پیش از ارتکاب گناه (همخوابگی با خورشید بدون هیچگونه عقد و نکاح) و حاملگی اعتراف می‏کند، و با بی‏پردگی خاصی می‏گوید که نژاد آنها هیچوقت باکره نمانده و نخواهد ماند. در بیت پنجم، منوچهری دوباره از صنعت تعجب استفاده می‏کند. خواننده، پس از شنیدن بی‏پردگیهای دختر رز انتظار دارد که او حیا کند و عذر بخواهد ولی این دختر رز علنا می‏گوید «نه معذورم، نه معذورم، نه معذور». او نه تنها از کرده خود پشیمان نیست بلکه احساس غرور هم می‏کند: (به دهقان کدیور گفت انگور)   مرا خورشید کرد آبستن از دور
 کمابیش از صدوهفتاد شد روز   بُدم در بستر خورشید پُرنور
 میان ما نه عقدی نه نکاحی   نه آیین عروسی بود و نه سُور
 نبودم سخت مستور و نبودند   گذشته مادرانم نیز مستور
 شدم آبستن از خورشید روشن   نه معذورم نه معذورم نه معذور
 خداوندم نکال عالمین کرد   سیاه و سرنگونم کرد و مندور
 من از اول بهشتی‏وار بودم   رخ من بود چون پیراهن حور
 خداوندم زبانی روی کرده‏ست   سیاه و لفچن و تاریک و رنجور(41)


 هرچند که تمامی بدن او از گناه می‏سوزد و زنبوران او را تنبیه می‏کنند و لیکن او پشیمان نیست: گماریده‏ست زنبوران به من بر   همی درّد به من بر پوست زنبور


 برای رهایی از این وضعیت غم‏انگیز، دختر از دهقان خواهش می‏کند که گلوی وی را ببرد و او را تنبیه کند. از بیت سیزدهم به بعد خواننده می‏تواند هویت سخنگو را حدس بزند. دنباله شعر دستورالعمل شراب ساختن است که در دیگر اشعار منوچهری و شاعرانی مانند رودکی هم یافت می‏شود.

 مانند بسیاری از الغاز ادبی که اغلب توصیفات جنسی (اروتیکی) را در ذهن تداعی می‏کنند، در شعر منوچهری، این معنی در اولین بیت مشهود است: انگور از طریق آفتاب حامله می‏شود. جا و مکانی که شاعر برای همخوابگی انتخاب می‏کند باغ است. در اشعار عاشقانه عرفانی و زمینی هم باغ محل دردِدل عشاق است.(42) واژه‏هایی که منوچهری در این شعر به کار برده به نحوی جنبه جنسی دارد. شاعر از تخت، آبستن، مستور، حور و زنبور نام می‏برد. گناه انگور تلویحی است به گناه حوا در باغهای بهشت. در سراسر الغاز جهانی، گاهی شاعر خواننده را با واژه‏های اروتیک گمراه می‏کند تا نتواند شی‏ءِ موصوف را حدس بزند. در زبان فارسی، غیر از هزلیات و خبثیات، چیستانهای عامیانه‏ای نیز هست که جواب بیشتر آنها خیلی ساده است و هیچ جنبه جنسی ندارد. مثلاً:

 نـــاف بــه نــــافمیخ بـــه ســوراخ

 تو به زیر و من به بالاتو نجم که من بجنبم(43)

 که جواب آن «آسیاب» است.

 پیچیدگی و لغزوارگی اشعار منوچهری به علت صناعات ادبی است که او استفاده می‏کند و این صناعات بیشتر در اشعار الغازی به کار گرفته شده است: استفاده فراوان از تشبیهات و استعارات، ایهام، تشخیص، تضاد و تعجب از جمله صناعاتی است که عموما در

 حاشیه:

 40) همان، قصیده 31، ابیات 8-1.

41) برای نقش و اهمیت باغ در ادبیات فارسی مراجعه شود به:

 W. L. Hanaway in Encycl. Iranica, s.v. "BaÎg"; J. Scott Meisami, "The Body as Garden: Nature and Sexuality in Persian Poetry" in EdebiyaÎt, Vol. 6, No. 2, 1995, pp. 245-74.

 42) احمد شاملو، کتاب کوچه، جلد اول، حرف آ، تهران، مازیار، ص 478.
نشر دانش » شماره 96 (صفحه 14)


 چیستان به کار می‏رود و استفاده از آنها تنها مختص به منوچهری نیست، چرا که شاعران دیگری از جمله محمّد غزنوی لوکری نیز همین صناعات را در برخی از اشعار خود به کار برده است. یوگنی ادوارد ویچ برتلس به کیفیت چیستانی قطعه ذیل اشاره می‏کند و آن را یکی از انواع اولیه شعر الغازی فارسی می‏نامد. در این شعر معشوق یک «کُرد گوهرپسر» است که به کوه می‏آید و شروع به نواختن نی می‏کند. از واژه نی نام برده نشده ولیکن وصف آن چنین آمده است: برآورد از آن وهم پیکر میان   یکـی زردگـویـای نـاجـانـور
 نه بلبل ز بلبل به دستان فزون   نه طوطی ز طوطی سخنگوی‏تر
 چو دوشیزگان زیر پرده نهان   چو دوشیزه سفته همه روی و بر
 بریـده سروپــای او بی‏گنـاه   زمـالیـدنش شـادمـانـه پسر(44)


 پس از پرداختن به روش زنده و با روح توصیفات منوچهری به عنوان چیستان، سؤالی که در ذهن خطور می‏کند این است که آیا قصیده معروف منوچهری را که گاهی هم از آن به عنوان «لغز شمع» نام برده شده است می‏توان لغز نامید، لغز با همان معنایی که شمس قیس و دیگران در کتب صناعات ادبی ارائه کرده‏اند و یا اینکه این قصیده وصف زنده و روح‏داری از شمع است. در بعضی از نسخ خطی، عنوان «در لغز شمع» نیامده و احتمال می‏رود که کاتبان این عنوان را اضافه کرده باشند. از این گذشته استادان تاریخ ادبیات فارسی در غرب مانند برتلس، براون و کلینتون به جنبه الغازی شعر اشاره‏ای نمی‏کنند. کلینتون با تصحیح‏کردن عنوان «قصیده بر شمع» که براون ترجمه زیبایی از آن ارائه کرده، می‏نویسد: «ترجمه کاملتر از عنوان قصیده می‏تواند چنین باشد: در پرپرزدن شعله شمع و در مدح حکیم عنصری».(45) بدون هیچ اشاره‏ای به لغزوارگی قصیده، کلینتون ادامه می‏دهد: «همان‏طور که عنوان شعر وعده می‏دهد، شعر با تأملی بر شمع آغاز می‏شود».(46) اینکه در برخی از نسخ شناسه لغز نیامده و اینکه پژوهشگرانی مانند براون و کلینتون اشاره‏ای به آن نمی‏کنند ممکن است به دو پهلوبودن و ایهام شعر ربط داشته باشد. من هیچ لغزی را در ادب فارسی نمی‏شناسم که با واژه‏ها و عبارتهای مدح‏کننده آغاز شود. دلیل نامگذاری لغز بر این قصیده به جهت استعارات پیچیده آن است، استعاراتی که مانند مثالهای سابق‏الذکرند. قبل از تجزیه و تحلیل این شعر نمی‏توان چیستان‏بودن یا نبودن قصیده را ثابت کرد. هیچ‏یک از منابع قدیم و جدید که این قصیده را نقل کرده‏اند، تجزیه و تحلیلی از آن نیاورده‏اند، تنها چیزی که برتلس بیان می‏کند این است که منوچهری بخت خود را در دربار غزنویان می‏آزموده و برای همین هم می‏خواسته با سرودن این قصیده ملک‏الشعرای دربار را، که عنصری است، به قدرت شاعری خود متقاعد کند. کلینتون در کتاب خود که مختص منوچهری است، از اشاره به جنبه الغازی قصیده مطلقا اجتناب می‏کند، ولی با وجود این، تحلیل او جامعترین حرفی است که ادیبان از این قصیده ارائه داده‏اند. کلینتون از دیگر پژوهشگران انتقاد می‏کند که چرا به جنبه تاریخی این شعر نپرداخته‏اند و خود او نیز به این جنبه شعر نمی‏پردازد و می‏گوید: «خیلی دور از معمول است که شاعری قصیده‏ای در مدح شاعر دیگر بسراید و آن هم در حالی که شاعر اول تازه وارد دربار شده باشد و شاعر دوم ملک‏الشعرای دربار باشد؛ موقعیت بی‏سابقه‏ای ایجاد می‏شود». کلینتون بیشتر بر جنبه تاریخی قصیده تأکید می‏کند تا تجزیه زبان ماهرانه و شاعرانه نسیب؛ تمامی گفته کلینتون در چند جمله زیر خلاصه می‏شود: «این تأملات و تفکرات بر شمع و شعله آن که میدان عمل کافی برای نشان‏دادن مهارت و تردستی زبان شاعر ارائه می‏کند، سرانجام به یک سری مقایسه بین شاعر و شمع می‏انجامد. در نسیب، شاعر خود را در حالتهای گونه‏گون عاشقی پریشان معرفی می‏کند. این مقدمه تأمل‏آمیز نشان‏دهنده باروری ابتکار منوچهری و استادی وی در بازی با واژه‏هاست که در قلب شعر فارسی است».(47)

 هرچند که شعر مورد نظر چندین عنصر لغزگونه دارد ولیکن نمی‏شود آن را به عنوان چیستان به معنای اخصّ کلمه تفسیر کرد. قبل از پرداختن به تجزیه تشبیب شعر را می‏آوریم: ای نهاده بر میانِ فرق جان خویشتن   جسم ما زنده به جان و جانِ تو زنده به تن
 هر زمان روح تو لَختی از بدن کمتر کند   گویی اندر روح تو مُضْمَر همی گردد بدن
 گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب   ور نیی عاشق، چرا گریی همی بر خویشتن
 کوکبی آری، ولیکن آسمانِ تُست موم   عاشقی آری، ولیکن هست معشوقت لگن


 حاشیه:

43) یوگنی ادوارد ویچ برتلس، تاریخ ادبیات فارسی، به ترجمه سیروس ایزدی، تهران، هیرمند، 1374، جلد اول، ص 245-244. برتلس می‏نویسد: «پاره بالا از این رو هم درخور نگرش است که در آن کهنترین نمونه لغز را می‏یابیم، شاعر در آغاز نشانه‏های گوناگونی را یاد می‏کند و سپس می‏گوید چه چیزی را به دیده داشته است».

44) J. W. Clinton, The Divan of ManuÎchihriÎ DaÎmghaÎniÎ: A Critical Study, Bibliotheca Islamica, 1972, p. 31. "On the Fluttering of a Candle Flame and in Praise of HakiÎm `UnsuriÎ".

 45) کلینتون، همان، ص 31.

 46) همان، ص 80-79.
نشر دانش » شماره 96 (صفحه 15)
 پیرهن در زیر تن‏پوشی و پوشد هر کسی   پیرهن بر تن، تو تن‏پوشی همی بر پیرهن
 چون بمیری آتش اندر تو رسد زنده شوی   چون شوی بیمار، بهتر گردی از گردن زدن
 تا همی خندی، همی گریی و این بس نادر است   هم تو معشوقی و عاشق، هم بتی و هم شَمَن
 بشکفی بی نوبهار و پَژمُری بی مِهرگان   بگریی بی‏دیدگان و باز خندی بی دهن
 تو مرا مانی و من هم مر ترا مانم همی   دشمن خویشیم هردو دوستدار انجمن
 خویشتن سوزیم هردو، بر مراد دوستان   دوستان در راحتند از ما و ما اندر حَزَن
 هردو گریانیم و هردو زرد و هردو در گداز   هردو سوزانیم و هردو فرد و هردو مُمْتَحَن
 آنچه من در دل نهادم، بر سرت بینم همی   وانچه تو بر سر نهادی در دلم دارد وطن
 اشک تو چون دُر که بگدازی و برریزی به زر   اشک من چون ریخته بر زر همی برگ سَمَن
 روی تـو چـون شَنبلیـدِ نـوشکفته بـامداد   وان من چون شَنبلیدِ پژمریده در چمن
 رَسمْ ناخفتن به روزست و من از بهرِ ترا   بی وَسَن باشم همه شب، روز باشم با وَسَن
 از فراق روی تو گشتم عَدُویِ آفتاب   وز وصالت بر شبِ تاری شدستم مُفْتَنَن
 من دگر یارانِ خود را آزمودم خاص و عام   نی یکیشان رازدار و نی وفا اندر دو تن
 رازدار من تویی، ای شمع یار من تویی   غمگسارِ من تویی من زانِ تو، تو زانِ من
 تو همی تابی و من بر تو همی خوانم به مهر   هر شبی تا روز دیوان اَبوالقاسم حَسَن
 اوستـــادِ اوستــادانِ زمــانــه عنصری   عنصرش بی‏عیب و دل بی غشّ و دینش بی‏فِتَن(48)


 چیستانهای فارسی معمولاً با سؤال «چیست آن که» آغاز می‏شوند، حال آنکه قصیده منوچهری با حرف ندای «ای ...» عنصری را مدح می‏کند و این مدح در سراسر تشبیب به نوعی انعکاس یافته.(49) دوم اینکه، برعکس لغز که در انتهای آن معمولاً چندین نشانه از صفات و ویژگیهای شی‏ءِ موصوف داده می‏شود تا خواننده بتواند جواب را حدس بزند، در این شعر، نشانه‏ها در اوایل تشبیب آورده شده که کمی عجیب می‏نماید. در واقع، بسیاری از نشانه‏های شمع که در ابیات اولیه آمده است از توصیفات ثابت شمع در ادب کلاسیک فارسی و عربی آب می‏خورد و خواننده این‏گونه اشعار به سادگی می‏تواند دریابد که مقصود شاعر شمع است. اگر خواسته منوچهری، این شاعر توانا، این بوده که لغزی برای عنصری بسراید، باید گفت که او در این امر موفق نبوده است، چرا که شاعر بزرگی مانند عنصری می‏توانست به سهولت جواب این لغز را حدس بزند.(50) منوچهری نور شمع را به روح و روان تشبیه می‏کند که اصلاً پیچیده نیست؛ تصویر شمع به عنوان عاشق بی‏خواب که هردم اشک فراق می‏ریزد هم در اشعار عاشقانه دیده می‏شود. قیاس شمع و چراغ و ستاره، اشاره به موم و لگن، آب‏شدن و سوختن شمع هم تلویحاتی است که شعرای عرب و ایرانی قبل از منوچهری به آنها اشاره کرده‏اند و این‏گونه توصیفات در اشعار شاعران پس از منوچهری، مانند سعدی و حافظ و اهلی شیرازی بسیار آمده است.(51) این امر بر همه منتقدان منوچهری روشن است که شاعر نه تنها از شعرای عرب تقلید می‏کرده و در بسیاری از اشعارش گوی فصاحت و زیباگویی را از آنها ربوده است، بلکه با ساختن استعارات پیچیده آنها را به چالش طلبیده است. همان‏طور که پروفسور هانس دوبروین می‏گوید: «برای شعرای نوآور قرون دوم تا هشتم هجری، شمع مضمون محبوب برای اشعار توصیفی به شمار می‏رفت و آن اشعار غالبا در قالب لغز سروده شده بودند».(52) به نظر بنده، منوچهری از توصیفات لغز مانند اشعار عرب استفاده کرده و آنها را به طور زنده و روح‏دار برای مدح عنصری به کار برده است. این نوآوری را نه تنها در این قصیده بلکه در اشعار دیگری هم، چنانکه پیشتر ملاحظه کردیم، آورده است.

 کلینتون به یک دسته از مقایسه‏هایی که بین شمع و شاعر (عنصری) شده اشاره کرده است: شمع و عاشق گریان و جنبه تأملی (meditative) تشبیب. مسائل قابل اشاره بسیاری در این تشبیب بیست بیتی وجود دارد. 9 بیت نخستین توصیف شمع است با بهره‏گیری از استعاره، تشخیص، سؤال، تضاد و تعجب. از مصرع

 حاشیه:

 47) دیوان منوچهری، ص 80-79.

48)مؤتمن هم به این نکته اشاره می‏کند، پیشگفته، ص 213.

 49) برای توصیفات گونه‏گون شمع مراجعه کنید به:

 J.T.P. de Bruijn, in Encycl. Iranica, s.v. "Candle: II. Imagery in Poetry";

 جلال متینی، «پروانه و شمع» در مجله ایرانشناسی، جلد چهارم، شماره 4، زمستان 1995؛ نصراللّه‏ پورجوادی، «پروانه و آتش» (سیر تحول یک تمثیل عرفانی در ادبیات فارسی) در نشر دانش، سال شانزدهم، شماره دوم، تابستان 1378، ص 15-3.

 50) Pieter Smoor, "The Weeping Wax Candle and Ma`arriÎ''s Wisdom- Tooth: Night Thoughts and Riddles from GÏami`al-awzaÎn" in Zeitschrift der Deutschen Morgenländischen Gesellschaft, Stuttgart, 1988, Band 138, Heft 2, pp. 283-312.

 51) J.T.P. de Bruijn, in Encycl. Iranica, s.v. "Candle".
نشر دانش » شماره 96 (صفحه 16)


دوم بیت 9 تا 11 شاعر قیاس کاملی بین شمع و خود می‏یابدـ بین عنصری و خود منوچهری. بیت 12 را می‏توان به عنوان تضاد اوصاف شاعر و شمع قلمداد کرد و این تضادها مابین مادح و ممدوح تا بیت 14 ادامه می‏یابد. ابیات 15 تا 17 از شکوه و تنهایی شاعر سخن می‏گوید: شاعر با نداشتن هیچ‏گونه همدم و رازداری به شمع پناه می‏برد و امیدوار است که شمع راز او را آشکار نسازد.

 چند نتیجه از قصیده زنده و زیبای منوچهری می‏توان گرفت. اول اینکه محققانی مانند زنده‏یاد زرین‏کوب و جولی اِسکات میثمی حق داشته‏اند که او را شاعر انتقال‏دهنده سبک خراسانی به سبک عراقی نامیده‏اند و این به دلیل توصیفات پیچیده ولی زنده منوچهری است.(53) این شاعر را می‏توان طلایه‏دار چیستان‏سرایان دوره‏های بعد دانست، زیرا او راه را برای این‏گونه سبک ادبی هموار کرد. هرچند که شاعران قرن پنجم الغاز فراوانی نسروده‏اند ولیکن استفاده از چیستان در قرن ششم افزایش یافت و شاعرانی مانند مسعود سعد سلمان، امیر معزی، انوری و غیره، چیستانهای گونه‏گونی سروده‏اند. از آنجا که چیستانها در تشبیب آمده‏اند، پیدایش، رواج و کاهش آنها نیز تا حدودی به تطور و سیر تحولی قصیده وابسته بود. با وجود اینکه جاذبه لغز با زوال قصیده، که راه را بر ظهور مثنوی گشود، کاهش یافت، ولیکن چیستان در مثنوی هم راه یافت چنانکه ابیات نخستین اشعاری مانند سیرالعباد و کارنامه بلخ حکیم سنائی و یا تحفة‏العراقین خاقانی نیز بسیاری از خصوصیات لغز را در خود دارند. برتلس بدون اشاره به روش لغزمانند که «باد» در سیرالعباد توصیف شده، می‏گوید که مقدمه این شعر بسیار عجیب می‏نماید. آنالیویا بیل‏آرت در تحقیق ارزنده خویش بر تحفة‏العراقین خاقانی، هم مقدمه سیرالعباد و هم تحفه خاقانی را به عنوان لغز تجزیه و تحلیل می‏کند.(54) تنها این شعرا در کاربندی هنر لغزسرایی در مثنوی طبع‏آزمایی نکرده‏اند، چرا که مختاری هم این سبک را در هنرنامه خود به کار برده است. در واقع، بازکردن شعر به طریق لغز خیلی کهنتر از اشعار نامبرده است و قدمت آن به ادبیات فارسی میانه می‏رسد. همان‏طور که شادروان استاد احمد تفضلی اشاره کرده است «درخت آسوریک با یک لغز آغاز می‏شود که در آن وصف کوتاهی از درخت بدون آوردن نام آن آمده و شنونده یا خواننده می‏تواند دریابد که شی‏ءِ موصوف درخت خرماست».(55) بازگشت چیستان به عنوان تشبیب چندین قرن به طول انجامید، پس از استقرار صفویه و در دوره‏های بعد بود که دوباره لغزهای فراوانی به سبک چیستانهای عنصری و فرخی و معزی سروده شد.(56) لغز در ایران عصر حاضر هم کاربرد ویژه‏ای دارد. شعرایی مانند ابوالقاسم حالت گاهی از طریق چیستان به مسائل اجتماعی می‏پردازند، چرا که بسیاری از مسائل کنونی به الغاز لاینحل شبیه است. ابوالقاسم حالت گرانی سرسام‏آور را با غول دهشتناکی مقایسه می‏کند:(57) در آن شب که بودند روشن ضمیران   همه جمع در انجمن همچو انجم
 یکی گفت: آن چیست کاندر حقیقت   به‏مانند غولی است بی‏شاخ و بی‏دم
 نه دست و نه انگشت دارد ولیکن   بسی پول کش رفته از جیب مردم
 ز دستش زن و مرد دارند شیون   چه منصورخان و چه معصومه‏خانم
 چو مهمان ناخوانده در هر سرایی   نهد پای و گوید سلامٌ علیکم


 (...) به هر جا که ره برده، صدها جهنم   به پا کرده بی‏آتش و نفت و هیزم
 کشد شعله، اما نه مانند آتش   زند نیش، اما نه مانند کژدم
 به جای امید و نشاط و مسرت   هراس آرد و خشم و سوءتفاهم


 (...) بـدیـن‏گونـه دادِ سخــن داد آقــا   سپس گفت حضــار را بــا تبسم:
 «که هر کس که گوید درست این چه باشد   بدو می‏دهم یک کُتِ دست دوم»
 یکی ز آن میان قدبلند کرد و گفتا:   «تــورم، تــورم، تــورم، تــورم»


 حاشیه:

 52) عبدالحسین زرین‏کوب، با کاروان حله، تهران، 1358، ص 64؛

 J. Scott Meisami, Medieval Persian Court Poetry, pp. 54-68.

 53) برای یک تحلیل انتقادی از سیرالعباد سنائی رجوع شود به:

 J.T.P. de Bruijn, Of Piety and Poetry: The Interaction of Religion and Literature in the Life and Works of HakiÎm SanaÎ''iÎ of Ghazna, Leiden: Brill, 1983, pp. 200-218.

 برای ترجمه فارسی این کتاب رجوع شود به حکیم اقلیم عشق، ترجمه مهیار علوی مقدم و محمّدجواد مهدوی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی؛ برای تحفه خاقانی بنگرید به:

 A.L.F.A. BeelÆrt, A Cure for the Grieving: Studies on the Poetry of the 12th Century Persian Court Poet KhaÎqaÎniÎ ŠirwaÎniÎ, Leiden: Ph.D. Dissertation, 1996, s.v. "Lugz in the Index".

 54) احمد تفضلی، پیشگفته، ص 256 به بعد و همچنین

 EncyclopÆdia Iranica, s.v. "Draxt iÎ AÎsuÎriÎg".

 55) مراجعه شود به عبدالحسین زرین‏کوب، شعر بی‏دروغ، شعر بی‏نقاب، تهران، علمی، 1372، ص 172، که به بدایع‏الوقایع واصفی و تذکره نصرآبادی اشاره می‏کند.

 56) ابوالقاسم حالت، بچه‏ها برق آمده، تهران، سنایی، 1372، ص 170-166. تعداد بسیاری از چیستانهای عامیانه در کتاب پرارزش شادروان احمد شاملو (کتاب کوچه) جمع‏آوری شده است.

پایان مقاله

مجله نشر دانش » تابستان 1379 - شماره 96 (از صفحه 7 تا 16)

نویسنده : سیدغراب، علی اصغر


Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>