Quantcast
Channel: forex
Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

طنز در ادبیات افغانستان

$
0
0

طنز در ادبیات افغانستان

در ادبیات معاصر فارسی دری در افغانستان، طنز تقریبا یک نوع ادبی فراموش شده است. این در حالیست که این کشور در سده بیستم چندین نوع استبداد شرقی را پشت سر گذاشته است.

 اساسا طنز واکنشی است در برابر استبداد و می‌شود گفت که طنز خود نوع نقد اجتماعی _ سیاسی است .

باید بگویم من علاقه ندارم که دراین نوشته وارد تئوری طنز شوم برای آن که در یک جهت توان چنان کاری در من نیست و در جهت دیگر هدف من از این نوشته آن است تا گذاری داشته باشم هرچند شتابزده از جاده باریک و ناهموار طنزنویسی در کشور افغانستان . بدون تردید هر شتابی اشتباهات و کمبودهای با خود به همراه دارد؛ ولی انتظار من آن است تا آن شمار دوستانی که در این زمینه قلم زده‌اند نخست نواقص کار را  بر من ببخشایند و در گام دیگر خود مساله را به گونه گسترده‌تری مطرح کنند تا تصویری کاملی از طنزنویسی و چگونگی آن در کشور افغانستان به دست آید.

افغانستان در سالهای پسین یکی ازسیاه‌ترین نوع استبداد قرون وسطایی را با تلخکامی فراوان تجربه کرده است . در این سال ها در کنار مصیبت‌های گسترده اجتماعی _ فرهنگی دیگر ؛ ریشه‌های آفرینش نوع ادبی طنز درکشور افغانستان نیز اگر نگوییم کاملا ؛ بلکه به پیمانه خشکیده است که می شود گفت ما در این زمینه با هیچستانی رو به رو هستیم .

 از کاربرد گسترده طنز و زبان طنزآمیز درادبیات کلاسیک فارسی دری که بگذریم به پندار من به گونه مشخص در ادبیات معاصر کشور افغانستان می‌شود نخستین رگه‌های آفرینش‌های طنزی و کاربرد زبان طنزآمیز را در نوشته های محمود طرزی و شعری و بعضی از شاعران آن دوره پیدا کرد .

نوشته‌های محمود طرزی در سراج الا خبار افغانیه در دوران امیر حبیب الله اکثرا  از چاشنی طنز برخوردار است . چنین به نظر می‌آید که آن روزنامه‌نگار و نویسنده گرانقدرو اندیشه‌گر آگاهانه خواسته است تا با استفاده از چنین زبانی هم راه گریزی برای خود داشته باشد و هم بر بی‌عدالتی نظام انتقاد کند .

هرچند شماری از فرهنگیان افغانستان عقیده دارند که محمود طرزی به مفهوم امروزین آن به نوع ادبی طنز نپرداخته است؛ ولی به گفته استاد کاظم آهنگ او با انتشار نوشته های طنزآمیز در سراج الاخبار و به گونه مشخص با انتشار نوشته " حی علی الفلاح" که در ارتباط به ضرورت استقلال افغانستان نوشته است در حقیقت پایه‌گذار طنز سیاسی در کشور است . استاد کاظم آهنگ بر این باور است که این طنز نه تنها در حلقات سیاسی دربار در افغانستان ؛ بلکه در حلقات سیاسی هند بریتانوی نیز بازتاب گسترده و تکان دهنده‌ای داشته است. به نظر او تا کنون یک چنین طنزسیاسی و تکان‌دهنده در مطبوعات افغانستان به چاپ نرسیده است .البته بررسی جنبه های طنز نوشته‌های محمود طرزی در سراج الاخبار خود می تواند موضوع بحث جداگانه‌ای بوده باشد.

دهه پنجاه سرآغاز طنز نویسی در افغانستان

اساسا طنزنویسی درافغانستان پیشنه درازی ندارد و شاید بتوان نخستین آفرینش‌های مستقل این نوع ادبی را درمطبوعات دهه پنجاه جستجو کرد .بعضی از نویسندگان افغانستان استاد عبدالغفور برشنا و استاد غلام علی امید را نیز از شمار نخستین کسانی می‌دانند که به نوع ادبی طنز توجه داشته اند _  ولی این دو شخصیت گرانقدر فرهنگی در زمینه نقاشی در کشور چنان شهرتی داشته‌اند که در مورد آفرینش های طنزی آنها کمتر توجه شده است .

 تا جای که من فکر می‌کنم طنزنویسی در افغانستان حرکت بسیار بطی داشته است . شمار طنزنویسان شناخته شده در کشور هنوز بسیار انگشت شمارند و به همین گونه آثار چاپ شده در این زمینه به مشکل می تواند از شمار انگشتان دو دست بالا برود .

 ظرف سه دهه گذشته این عرصه از چهره های تازه دم و موفق به گونه ماتمناکی خالی به نظر می‌آید . در حالی که شعر و داستان نویسی افغانستان دراین مدت چه از نظر کمی و چه از  نظر کیفی گام های بلندی به پیش برداشته است.

 به پندار من طنزنویسی در افغانستان را می توان به سه دهه یعنی دهه پنجاه _  دهه شصت و دهه هفتاد دسته بندی کرد . تا جایی که من فکر می‌کنم در دهه پنجاه نخستین نویسندگانی که به مفهوم امروزین آن به نوع ادبی طنز پرداخته است پاییز حنیفی و جلال نورانیست که بعدا چهره‌های دیگری در عرصه پدیدار می شوند.

 

پاییز حنیفی

نام اصلی پاییز حنیفی  عبدالرووف است  . او به سال1316 در کابل زاده شده است . حنیفی  از شمار نخستین شخصیت‌های  فرهنگی افغانستان است که به دست دژخیمان  رژیم دست نشانده اتحاد شوروی پیشین  به سال  1357 سر به نیست شد . به تعبیر  واصف باختری شاعر و ادبیات شناس بزرگ کشور او نیزازهمان پرنده گانی بی برگشت  جنگل رگبار بوده است .

 او را  می‌توان از شمار نخستین  نسل طنزنویسان افغانستان خواند . او نخستین گزینه نوشته‌های طنزی خود را به سال  1347 زیرنام  لبخند درشهر کابل انتشار داد . بعدا این کتاب به سال 1379 به اهتمام دکتور اسدالله شعور به وسیله اداره نشراتی کیومرث در پشاور تجدید چاپ شده است .

پاییز در خانواده تهیدسی به دنیا آمده بود. با دشواری زیاد آموزش خود را  تا سویه کلوریا با استفاده از  دوره های آموزشی شبانه تکمیل کرد . تنگدستی برایش فرصت آن را  نداد تا به آموزش در دانشکده حقوق و علوم سیاسی که مورد علاقه اش بود بپردازد .

 نوشته های او همیشه زبان انتقادی و طنزآمیزی داشته است که  این امر هر از گاهی مشکلاتی برای او به  وجود می آورد.

در ادبیات معاصر افغانستان  پاییز حنیفی بیشتر به نام یک پژوهشگر عرصه ادبیات و دانشهای عامیانه  شهرت دارد . به یقین می‌توان گفت که او در این زمینه از شمار پیش گامان است .

عرصه دیگری که او درافغانستان شهرت دارد عرصه ادبیات کودک است .

 او نه تنها  آثار قابل توجهی برای کودکان در نظم و نثر نوشته ؛ بلکه ترانه  و افسانه هایی را از ادبیات عامیانه برای کودکان گردآوری کرده است . یکی از برازندگی کار زنده یاد حنیفی در این  زمینه این بوده است که او چنین آثاری را بیشتر  از ساحه گردآوری می‌کرده است.

 چنین به نظر می‌آید که پاییز حنیفی یکی از پرکارترین پژوهشگران و نویسندگان افغانستان بوده است  که با وجود  مشکلات  فراوانی که داشت  پیوسته می نوشت و مثل آن بود که زندگی اش را وقف نوشتن به کودکان و ادبیات عامیانه کرده بود . این هم شماری  از آثار نشر شده او:

- عجب و رجب ، مجموعه سروده های  انتقادی  و انتباهی

 - کان خنده ، این اثر در حقیقت ادامه همان عجب  و رجب است

- تبسم، مجموعه اشعار فکاهی  و انتباهی

 * -  نیلوفر، مجموعیی از چند  بحر طویل

- نفحه، مجموعه سرودهای  اجتماعی

- گنجی  از سخن، مجموعه‌ای از وجیزه ها

- سرودهای محلی، مجموعه افسانه‌ها و آهنگ های مردم

 -  لبخند ( جلد دوم )  مجموعه افسانه های عامیانه

- ندا ، مجموعه ترانه ها

- صد برگ ، مجموعه سروده ها

- نگین الماس، مجموعه سروده ها

 - ندای کودک  مجموعه ترانه ها  عامیانه برای کودکان

 - جبران شکست، داستان

 - فریب  دوستانه، داستان

 - دشلمه 

-  توضیحی  بر ضرب المثلها

پاییز حنیفی در چهل و یک سالگی به شهادت رسید  و در این مدت کمابیش یک دهه فرصت یافت تا  به تحقیق و آفرینش بپردازد . آن گونه که از آاثارش معلوم می‌شود  او با چه عشق بزرگی به کار نویسندگی می پرداخته است . این در حالیست که همیشه فقر ، تهی دستی و غضب حاکمان  روزگار با او دست و گریبان بوده است.

از اوآثار زیادی در زمینه نظم، نثر و پژوهشهای ادبی وجود دارد که آن شهید در زمان حیاتش نتوانست آنها را به چاپ برساند . روانش شاد باد !

 جلال نورانی

نام جلال نورانی با طنزنویسی افغانستان چنان پیوندی دارد که اساسا  نمی شود بدون نام او بحث  طنزنویسی درکشور را  مطرح کرد. او را می توان  یکی از پایه گذاران طنزنویسی به مفهوم امروزین آن در کشور خواند .

جلال نورانی  به سال 1327 خورشیدی درشهرکابل به دنیا آمده است. او پس از آموزش‌های دوره ابتدایی و لیسه در شهرکابل به سال 1351 خورشیدی از دانشکده حقوق  و علوم سیاسی دانشگاه کابل گواهینامه لیسانس گرفت است.

او هنوز دانشجوی دانشگاه بودکه درحلقات مطبوعاتی شهرکابل به حیث یک طنزنویس با استعداد شناخته شد. بدون تردید این امر برای یک دانشجو و آن هم در افغانستان می‌توانست موفقیت بزرگی به شمار آید. به گمان من نمایشنامه های طنزی جلال نورانی که در نخستین سالهای دهه پنجاه از رادیو افغانستان پخش می‌گردید برای او شهرت زیادی  در پی داشت.

درآن سالها  برنامه‌های رادیو افغانستان  در میان  مردمان کشور شنوندگان زیادی داشت . از آن شمار نمایشنامه‌های رادیویی که جمعه شب ها انتشار می‌یافت یکی از سرگرمی های  مهم  و آموزنده  برای خانواده ها بود.

اکثرا خانواده ها چه در شهرها و چه در دهکده ها جمعه شب ها غالبا ساعت 9 شام به دور رادیوی خود حلقه می‌زدند و در یک سکوت لذتبخش به چنین نمایشنامه‌هایی‌که زیر زیگنال رادیو درام  امشب ما انتشار می یافت، گوش  می دادند.

 با این همه در دهه شصت خورشیدی است که جلال نورانی طنزها و ترجمه‌های از طنزهایش را به گونه گزینه‌های مستقل انتشار می دهد. مشخصا  او زمانی که به سال 1361خورشیدی پس از یک دوره آموزش چند ساله  از اتحاد شوروی پیشین به افغانستان برگشت در ارتباط به طنزنویسی و ترجمه طنز به کوشش های جدی تری دست زد.

چنان که  گزینه‌های طنزی "ای همو بیچاره گک اس"  و " چه کنم عادتم شده" در همین سالها انتشار یافت.همچنان او در این سال ها طنزهایی را از منابع بلغاریایی ترجمه کردکه بعدا آن طنزها  زیر نام " مربای مرچ " انتشار یافتند  .

 با این حال به پندار من بزرگترین کار جلال نورانی در زمینه ترجمه طنز همان کتاب "طنزهایی از چهار گوشه جهان" است .

 "طنزهایی از چهار گوشه جهان" که نمی دانم نورانی چند سال روی آن کار کرده بود سرگذشت جالبی دارد و آن سرگذشت چنین است که این کتاب در یکی دو شبانه روز در زمستان 1371 خورشیدی نایاب شد و حالا نورانی با وجدان راحت می تواند در ارتباط به آن بنویسد : نایاب.

یکی دو بار این جا و آن جا دیده ام که بعضی از شاعران و نویسندگان عزیز آن گاه که در پشتی چهارم اثر تازه خود آثار گذشته خود را معرفی کرده اند در برابرآثار چاپ شده شان در دهه شصت در کابل نوشته اند: نایاب. چه معلوم که این دوستان به  فحوای این شعر حافظ که:

" زاهد از خنده می در طمع خام افتاد" و قتی شنیده اندکه آثار گذشته شان درکابل یا پشاور دستیاب نمی‌شود  به این طمع خام نیفتاده باشند که آن آثار چنان ورق زر دست به دست برده شده و نایاب گردیده  است .

 من از همین جا می خواهم به همه شاعران و نویسندگان ارجمندی که در دهه شصت در انجمن نویسندگان افغانستان کتاب چاپ کرده اند این مژده ! را بدهم که دوستان عزیز آثار همه شما نایاب شده است؛ اما نه به وسیله به اصطلاح "کرم های کتاب " بلکه به وسیله فاتحان انجمن نویسندگان افغانستان. اگر دوستان دیناری در کیسه دارید و نسخه منحصر به فردی لطفا آن آثار خود را تجدید چاپ کنید.

به هر صورت برگردم به ماجرای "طنزهای از چهار گوشه جهان" .

 یکی از روزها که به خانه برمی‌گشتم نگاهم از پشت آن پنجره بزرگ به درون دفتر رییس انجمن نویسندگان افتادکه حالا دیگر به خوابگاه  فرمانده و یاران همدل او بدل  شده بود .

روی  میز رییس "طنزهایی از چهار گوشه جهان" را دیدم که چنان خشت هایی بدون هیچ گزافه‌ایی شاید به ارتفاع یک متر سر هم چیده شده بودند. اتفاقا پوش این کتاب رنگی شبیه به  رنگ خشت پخته داشت. به کسی که در کنارم بود و به  گمان غالب "حمید مهروز" گفتم: امشب در چهار گوشه جهان طنزی باقی نخواهد ماند.

 از سیمایش خواندم که هدف مرا درنیافته است. گفتم مگرکتاب ها را روی میز ند یدی ؟ مهرورز چند قدمی به عقب  برگشت و دزدانه از گوشه پنجره به سوی میز نگاه کرد. گفت آ،  امشب نوبت همو بیچاره گک است.

ما به تجربه دریافته بودیم کتاب های که روی میز یا در کنار بخاری  قرار می‌گرفتند جز رفتن به  کوره کتاب سوزی سرنوشت دیگری نداشتند.

 به خانه که رسیدم هنوز "طنزهای چهار گوشه جهان" پیش نظرم بود به خیالم آمدکه نورانی به چهار گوشه بخاری می دود و  ورقپاره های نیمسوخته‌یی را گردآوری می‌کند . فکر کردم که "مربای مرچ" خورده است که این همه بیتابی می‌کند. چشمش که به من می‌فتد می‌گوید:  "چه کنم عادتم شده" در این جا هم در چهار گوشه بخاری به  دنبال طنز سرگردانم. می گویم این طنزها را گر به چه زبانی ترجمه می کنی؟ می گوید به زبان فارسی دری . می گویم حالا زبان رسمی درکشورکه زبان آتش و دود است . تا چیزی بگوید می بینم که بخاری مترجم طنزهای چهارگوشه جهان را  به زبان  دود به طنزسیاهی ترجمه می کند وبه چهارگوشه آسمان می فرستد .

فردا که به انجمن برگشتم روی میز کاملا خالی بود. تعجب کردم که یک شبه چگونه این همه کتاب را سوختانده اند.

 از این اثر نایاب نورانی که بگذریم از او دو کتاب دیگر به نام های "تیاتر کودک" و "تیاتر و مکتب" نیز انتشار یافته است.

شماری از طنزهای نورانی به زبان های روسی _ آلمانی و بلغاریای ترجمه و انتشار یافته است.

 با این حال پس از آن که نورانی در دوران دکتر نجیب الله کشور  را ترک کرد ظاهرا در مطبوعات برون مرزی کشور حضور گسترده یی نداشته است و شاید من به آثار تازه او بر نخورده‌ام .

به هر حال او را  در طنزنویسی افغانستان می توان از شمار راهگشایان دانست و شاید یگانه کسی است که ظرف چند دهه گذشته  با جدیت و مسؤولیت بیشتر به هنر طنزنویسی پرداخته است چنان که امروزه وقتی مسأله طنز در افغانستان مطرح می‌شود بدون تردید نام او نخستین نامیست که در ذهن‌ها بیدار می گردد .

ظاهرا نورانی در سالهای  آوارگی اش نویسنده کم کاری بوده است. شاید هم او طنزهای تازه اش را در هفت صندوق  آهنین قفل کرده است تا نشود که به سرنوشت " طنزهای چهار گوشه جهان" گرفتار آید.

هارون یوسفی

نخستین نوشته های هارون یوسفی را  می توان پس از سال 1346 خورشیدی در مطبوعات شهر کابل پیدا کرد .

در آن سال ها که تازه هارون یوسفی به نویسندگی روی آورده بود بیشتر چیزهای می‌نوشت که در افغانستان به نام  پارچه ادبی شهرت دارد .

به گمانم  شماری از نویسندگان وشاعران افغانستان کار نویسندگی و شاعری را با نوشتن پارچه های ادبی آغاز کرده اند .

پارچه های ادبی هارون یوسفی بیشتر در مجله های " ژوندون"  و "پشتون  ژغ" که بعدا  در دوره ریاست جمهوری محمد داود به "آواز" تغیر نام داد به چاپ می رسید.

 هارون یوسفی زمانی که درصنف دوم  دانشکده ادبیات دانشگاه کابل درس می‌خواند  با استفاده از یک بورس آموزشی  به اتحاد شوروی پشین رفت و در دانشگاه دولتی مسکو در زمینه  ادبیات شناسی به آموزش عالی خویش ادامه داد .

زمانی هم که در دهه شصت خورشیدی به کشور برگشت در دانشکده ادبیات دانشگاه کابل کرسی استادی یافت و به تدریس مضمونی در ارتباط به تاریخ ادبیات غرب در سده بیستم پرداخت.

 او در این سالها در کنار شغل استادی به امر طنزنویسی توجه بیشتری نشان داد و در همین سالها بودکه نخستین گزینه طنزهای او زیر نام " عریضه میرزا صدف " به وسیله انجمن نویسندگان افغانستان انتشار یافت .

در سال های بعد هارون یوسفی گزینه دیگری طنزهایش را زیر نام " من ماندن والا نیستم" نیز آماده چاپ کرد. در این گزینه هشتاد طنز گردآوری شده بود. شماری از این طنزها در مطبوعات کشور انتشار یافته بودند؛ ولی بخش بیشتر آن  طنزهای چاپ ناشده نویسنده بودند .

 مثل آن است که این هماورد خواهی هارون یوسفی برای او آینده خوشی در پی نداشت چنانکه وقتی جنگهای تنظیمی درکابل آغاز یافت دیگر نه تنها آواز آوردگاه بیرون پریده بود؛ بلکه آن چه را که ظرف چند سال به نام "من  ماندن والا نیستم" رشته بود انفجار راکتی در مطبعه دولتی در ظرف چند دقیقه به پنبه سیاه بدل کرد  .

در این زمان هارون یوسفی کشور را ترک کرده بود وکشتی سرگردان سرنوشت او سرانجام  در ساحل خرم لندن  لنگر انداخت و چه معلوم که چه نفسی راحتی کشیده باشد!

به هر صورت هارون یوسفی در سال های پناهندگیش در لندن نیز از کار طنزنویسی به دور نمانده است. چنان که او در این سال ها طنزهایی را زیر نام  "یادداشت های یک مسافر" آماده چاپ کرده است.

در جهت دیگر در این سال ها شماری از طنزهای او به زبان انگلیسی در لندن ترجمه شده است .

هارون یوسفی در دوران زندگی در مهاجرت در زمینه طنزنویسی گامی آن سوتر نهاده و به نوشتن طنزهای منظوم نیز پرداخته است .

او هم اکنون با شماری از نشریه های برون مرزی افغانستان درکشورهای غربی همکاری می‌کند. مشخصا تازه ترین طنزهای او را  می توان در مجله آسمایی در آلمان _ جریده  محبت در لندن _  فصلنامه فردا در سویدن و شماری نشریه های دیگر  مطالعه کرد.

هارون یوسفی در زمینه ترجمه نیز کار های انجام داده است چنان که او غیر از ترجمه  طنزهایی از منابع خارجی؛  شماری از داستان های نویسنده بزرگ روس "آنتوان چخوف" و بخشی از نمایشنامه‌های  ((گوگول )) را  از زبان روسی  به فارسی دری ترجمه کرده است که این نمایشنامه ها به وسیله هنرمندان تیاتر افغانستان  اجراشده است.

 رازق  فانی

 رازق فانی در دهه شصت خورشیدی زمانی به حیث یک طنزنویس شناخته شدکه انجمن نویسندگان افغانستان گزینه طنزهای او را به نام (( آمر با صلاحیت )) انتشار داد. این اثر طنزی رازق فانی از بسی جهات فابل توجه بود و می شود آن را از شمار آثار طنزی مهمی به حساب آورد تا آن زمان در کشور به چاپ رسیده بود .

با این حال شهرت گسترده فانی در زمینه شعر این مجال را باقی نگذاشت که او بتواند به حیث یک طنزنویس شهرت بیشتری پیدا کند. او در اواخر دوره دکتر نجیبالله کشور  را ترک  کرد و هم اکنون در ایالات متحد امریکا زندگی می کند . بر بنیاد اطلاعاتی که وجود دارد علاوه بر تلاشهای ادبی دیگر طنزهمچنان یکی از مشغله های ذهنی فانی را تشکیل می دهد. با این حال تاکنون از او گزینه طنزی دیگری  به چاپ نرسیده است.

 فانی به سال  1322 خورشیدی درکابل زاده شده است. در رشته اقتصاد از کشور بلغاریا دانشنامه فوق لیسانس دارد   .

او هنوز نوجوان بود که به کار شعر و نویسندگی روی آورد . زمانی که به سال 1344 خورشیدی نخستین گزینه شعری فانی  زیر نام (( ارمغان جوانی )) در شهر کابل انتشار یافت او بیست و دو سال داشت .

همان نخستین گزینه نشان می داد که فانی از قریحه قابل توجهی در شعر وشاعری برخوردار است .در این گزینه خاصتا  در ترانه ها و چهار پاره های آن می توان جلوه های از چگونگی تصویرپردازی علامه اقبال لاهوری را مشاهده کرد.

دومین گزینه شعری رازق فانی (( پیامبر باران )) نام دارد که به سال 1365 خورشیدی به وسیله انجمن نویسندگان افغانستان در شهر کابل انتشار یافته است .

با انتشار همین گزینه بود که فانی در افغانستان بیشتر به حیث  یک شاعر غزل سرا شهرت پیدا کرد. از فانی در سال 1363 داستان میانه یی زیر نام (( بارانه)) نیز در کابل انتشار یافته است.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>