Quantcast
Channel: forex
Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

پستیها و بلندیهای لیبرالیسم در ادبی

$
0
0

 پستیها و بلندیهای لیبرالیسم در ادبی

تطور و تحول جهان‏بینی لیبرالیسم در ادبیات مغرب زمین‏ در طول سده‏های هیجدهم و نوزدهم میلادی آنچنان با تحولات اجتماعی و اقتصادی جوامع باختری همگام و همبسته است که دست‏کم سه اصل انکار ناپذیر را مسلم می‏سازد:اول اینکه برخلاف پندار هواداران‏"هنر برای هنر"و سلسله‏جنبانان‏"هنر محض‏"،همهء اندیشه‏ها و سبکها و مکتبهای هنری و ادبی از قانون الزامات و انطباقات اجتماعی تبعیت‏ می‏کند.دوم اینکه شکست و پیروزی اندیشه‏ها و آرمانهای سیاسی- اجتماعی-اقتصادی لا جرم نشیبها و فرازهای همان اندیشه‏ها و آرمانها را در قلمرو هنر و ادبیات عصر بدنبال خواهد داشت.و سوم اینکه‏ افکار و اندیشه‏هائی که در یک مقطع زمانی و در یک دوره از تحول جامعه‏ و در پیوند با مجموعه‏ای از شرایط عینی و ذهنی اجتماعی؛پیشرو و مترقی و انقلابی است در شرایط متفاوت الزاما چنین نخواهد بود و چه‏ بسا واپسرو و ارتجاعی و ضد انقلابی هم باشد.(ضرورت به تاکید نیست که عکس آنهم عینا تحقق‏یافتنی است و اندیشه‏ای که در مرحله‏ای‏ از مراحل تکامل اجتماعی-در یک جامعه و یک دورهء تاریخی معین و یا در جوامع و ادوار متفاوت-ارتجاعی و غیرمترقی تلقی شود در مرحله‏ای دیگر،دورهء دیگر و جامعهء دیگر ممکن است ماهیت مترقی‏ پیدا کند و بنیهء انقلابی بهم رساند.ما حصل این اصل چیزی جز این‏ نیست که هیچ بینش و فلسفه‏ای ارزش مطلق ندارد و بیرون از دایره

زمان و شرایط و مناسبات اجتماعی نیست).

 لیبرالیسم هنگامی در ادبیات اروپائی پا گرفت و رونق‏ انقلابی یافت که نظام اجتماعی و اقتصادی قرون وسطی-که بر فئودالیسم استوار بود-در کار فروریختن بود.اشراف و بزرگ مالکان‏ و صاحبان اصل و نسب،که با پشتیبانی آباء کلیسا و کشیشان‏ کاتولیک سرنوشت اجتماع را مقدر می‏کردند و همهء توانائیهای انسانی را در حصار قلعه‏ها و املاک مزروعی خود مقید می‏داشتند،رفته‏رفته خود را در برابر نیروهای نوظهور اقتصادی-که بر محور تجارت آزاد و فرد آزاد می‏گشت-ناتوان می‏یافتند.طبقهء متوسط و بور ژوازی و بازرگانان‏ و پیشه‏وران و صاحبان کسب‏وکار سربلند کرده بودند.تمامی هستی و رشد این گروههای شهرنشین و راه یافتن آنها به روستاها بستگی به‏ آزاد شدن فردا ز یوغ استبداد نظام ارباب و رعیتی و کلیسای کاتولیک‏ داشت.سنتها و مقررات فئودالیسم-کاتولیسیسم مانع از آن بود که‏ انسان صاحب اختیار و تعیین‏کنندهء سرنوشت خود باشد.در شرایط جامعهء قرون وسطائی،شخص نمی‏توانست به انگیزهء خواستها و منافع‏ شخصی خود هر کالائی را آزادنه تولید کند و به هرکجا ببرد و به هرکه‏ می‏خرد،بفروشد.ازاین‏رو تئوریهای آزادی اقتصادی(کسب‏وکار آزاد و دادوستد آزاد و تولید و مصرف آزاد و رقابت آزادانه‏ اقتصادی)که فرد آزاد محور آن بود رونق گرفت و در پی آن سردمداران‏ مذهب پروتستان-که برخلاف ولایت کاتولیسیسم به مرد مسیحی آزادی و اختیار بیشتری می‏داد-به یاری او شتافتند و لیبرالیسم شعار و آرمان دوران شد.

 نخستین انعکاس گسترده و نیرومند لیبرالیسم در ادبیات به‏ صورت مکتب رمانتیسم متجلی شد که پرچم آزادی فرد را در اقلیم شعر و نثر برافراشت و قیام نویسندهء رمانتیک در برابر سنتهای ادبیات‏ کلاسیک-که دست‏پرورده و زیبندهء نظام فئودالیستی و اشرافیت‏ بود-چیزی جز ترجمان هنری قیام فرد آزادی‏طلب در برابر نهادهای‏ آهنین قرون وسطائی نبود.شاعر و نویسندهء رمانتیک فردی آزاد بود که میخواست به اختیار خود و به دلخواه خود و به ولای دل خویشتن قلم‏ را به گردش درآورد و سیلات و تخیلات از بند رستهء خود را بر پهنهء کاغذ جاری سازد.او همان‏"فرد آزاد"عصر انقلاب فرهنگی رنسانس بود که‏ از زنجیر سنتها رها شده بود.انقلاب اجتماعی و صنعتی اواخر قرن
آرش » شماره 25 (صفحه 13)


هیجدهم-آن گام بلند در مسیر تمدن بشری-علمدار آزاد و وارسته‏ خود را در اقلیم ادبیات یافته بود.

 شکست انقلاب صنعتی-بعنوان برآورندهء نیازهای مادی آدمی‏ و تضمین‏کنندهء پیشرفت و رفاه نوع بشر-در اواسط قرن نوزدهم و توسعهء روزافزون تمدن ماشین و نهادهای غول‏آسای اقتصادی-که‏ فرد آزاد عصر رنسانس را به اسارت کارخانه‏داران و سرمایه‏داران در- می‏آورد-و لگدکوب شدن‏"فرد آزاد"در کشاکش رقابت خردکننده‏ صاحبان سرمایه و دیگر تضادها و تلاطمات تمدن سرمایه‏داری،شکست‏ لیبرالیسم را بمنزلهء نیروی آزادکنندهء انسان برملا ساخت.نقش‏ پیشرو و انقلابی لیبرالیسم با نابودی فئودالیسم و نهادهای وابسته‏ به آن پایان گرفته بود و اکنون وقت آن بود که اندیشه‏پردازان این‏ جهان‏بینی در رسالت خود تجدیدنظر کنند.

 خوش‏بینی لیبرالیسم قرن هیجدهم(آدام اسمیت،ریکاردو و دیگران)و امیدهای آنان برای استقرار عدالت اجتماعی و اقتصادی‏ زائیدهء این اعتقاد بود که نیروهای تولیدی جدید بی‏آنکه نیازی به‏ نظارت اجتماع و دخالت دولت باشد گردش خود را براساس‏"عرضه‏"ی آزادانه‏ و"تقاضا"ی آزادانه تنظیم خواهند کرد و خودبخود منافع متضاد را سازش خواهند داد.همینکه دست تاریخ این پردهء وهم را درید،بسیاری‏ از لیبرالها دیگر باور نتوانستند کرد که سودجوئی آزادانه و خودپرستی‏ اقتصادی-که مبنای آن منفعت فرد در برابر مصلحت جمع بود- می‏تواند با مصالح جامعهء انسانی هماهنگ و سازگار باشد.نظام‏ اقتصادی افسار گسیخته‏ای که شهرهای را به اردوگاه اسیران کارخانه و عرصهء جنگ دائمی انسان با انسان تبدیل کرده بود به استقرار نظام‏ استثمار دائمی و خونخوارانهء انسان از انسان انجامید که سرانجام‏ آن مسخ شئون و حیثیت انسانی و اسارت بشریت بود.

 چنین شد که بسیاری از هنرمندان لیبرال باز به سراغ رمانتیسم‏ رفتند.اما این‏بار تمسک آنان به این شیوهء ادبی نه در جهت قیام‏ و ستیز انقلابی که در مسیر اعتراض درون‏بینانه و مبارزهء منفی‏ بود.اینان بیانگر یاس و سرخوردگی و حرمان و دل‏آزردگی نسلی شدند که به او خیانت شده بود-نسلی که به تلخی دریافته بود آرمانهای‏ بلندپایهء لیبرالها(آزادی،برابری و برادری)نتوانسته
آرش » شماره 25 (صفحه 14)


است جای خود را در سازمان اجتماع باز کند.شکست اجتماعی لیبرالیسم‏ و اند؟؟؟والیسم بازتاب تازهء خود را در ادبیات بازیافت.

 صنایع جدید هرچه بیشتر توسعه یافت،تضادهای تباه‏کننده‏ آن آشکارتر شد و شکاف میان کمال مطلوب و واقعیت گشاده‏تر گردید.به‏ همراه عمیقتر شدن این شکاف،یاس و دلزدگی هنرمند رمانتیک عمیقتر گشت و اعتراض او به ماشینی شدن زندگی و تمدن و فرهنگ صاحبان سرمایه‏ بیش ازپیش حالت انفعالی و درون‏گرائی و خیالپردازی و حرمان‏زدگی‏ بخود گرفت.این قیام درون‏گرایانهء رمانتیکها بر ضد ارزشهای جامعه‏ سرمایه‏داری-که اکنون از حدومرز جغرافیائی خود پا فراتر نهاده‏ و به استعمار جهانی منتهی شده بود-ناگزیر چشمان هنرمند را بر جنبه‏ های مثبت و کارساز تمدن نو بست و سرانجام رمانتیسم با نفرت از تمدن مترادف گردید.

 اعتراض رمانتیکها برخلاف اعتراض و سرکشی نویسندگان‏ رئالیست همزمان آنان-مانند بالزاک و استاندال و دیکنس- بیشتر جنبهء اعراض و گریز و نفی و دفع و شکوه و شکایت سودائی‏ داشت و از کندوکاو در عالم واقع بری بود.اینان بجای اینکه‏ جنبه‏های ویرانگر و ناخوشایند و روح‏کش تمدن سرمایه‏سالاری دوران‏ خود را با واقع‏بینی بشکافند و به تازیانهء انتقاد ببندند،از آن‏ روی‏گردان شدند و از دنیای برون به جهان درون پناه بردند و اندیشهء خویشتن را بر خیالهای آرامش‏بخش و دلفریب‏"زمان گذشته‏"و"دوران‏ کودکی‏"و"فضاهای مه‏آلود"و"شیدائی‏"و"بی‏خویشتنی‏"آویختند. شاتو بریان و لامارتین و آلفرد دو موسه و ویکتور هوگو در فرانسه و کولویج و کیتس و ورد زورت و بایرون در انگلستان و نووالیس و هابنه در آلمان همه شاعران و نویسندگانی بزرگ بودند که از اوایل قرن نوزدهم‏ تا اواخر آن بتدریج از واقعیتهای هراس‏انگیز عصر خود به‏"صفا و سکون‏"دنیای باطن گریزان شدند و بال خیال را بسوی جهانهای‏ ناشناخته گشودند.

 ما حصل روی‏گردانی اعتراض‏آمیز رمانتیکها از ارزشهای‏ جامعهء سرمایه‏داری،کناره‏گیری از زندگی اجتماعی بود.آنچه آنان‏ در برابر این انزوای خود گزیده خواستند آزادی نامحدود در ساختن و پرداختن فرآورده‏های ذهن خود بود.این آزادی به آنان عطا شد،بی
آرش » شماره 25 (صفحه 15)


هیچگونه قیدوشرط،چرا که کاری به کار کسی نداشتند و آزارشان به‏ کسی نمی‏رسید.

 چنین شد که آزادیخواهان و ستبهندگان پرشروشور چند دههء پیش-که واژگونی نظام کهن را خواستار بودند-این‏بار بجای درآویختن‏ با دنیای برون-که زشت و ناهنجار ولی واقعی بود-به عالم‏ رویاها و مامن احساسات پناه بردند،که پاک و صافی بود اما هستی‏ ملموس نداشت.آنان مظاهر عیسی و واقعی جهان را در رویاهای خود مستحیل کردند.حال آنکه این مظاهر همچنان استوار و سرسخت در برابرشان ایستاده بود.آنچه ناقد شهیر انگلیسی جورج بریندز ( G.BRANDES )دربارهء مرشد رمانتیکهای آلمان گفته است، این تراژدی دردناک مسخ شدن لیبرالهای سرزنده و انقلابی اواخر قرن هیجدهم و سقوط آنان را به سیاهچالهای انزوای خود گزیده،به‏ شیوائی تمام بیان می‏کند:

 "نووالیس همه‏چیز را به دنیای درون تبعید می‏کرد.این‏ اقلیم شگرفت همه‏چیز-از نیروهای انقلاب گرفته تا ضد انقلاب-در خود جمع داشت.تمامی شیرهای روح در آن به زنجیر بودند و نیروهای‏ کوه‏پیکر تاریخ در زوایای آن طلسم شده بود.شب،آنها را در دامن‏ خود گرفته بود؛لذت شهوانی مرگ و تاریکی جملگی را تسخیر کرده بود. زندگی آنها به حیات نباتات می‏مانست،ولی سرانجام به سنگ تبدیل‏ شدند.در این دنیای باطنی،تمامی ثروت و اندوختهء روح نهفته بود، اما حکم گنجینهء مدفونی را داشت که کسی خزائن آنرا مطابق قوانین‏ ریاضی،استادانه متبلور کرده باشد؛به شمشهای طلا و نقره مانند بود که در قشرهای زیرین زمین جای داردو شاعر همچون معدنچی،در اعماق‏ به کاوش می‏پرداخت و از دیدن آنهمه ثروت مدفون به وجد می‏آمد.اما، مدتی که او در قعر زمین بود همه‏چیز در روی زمین حیات همیشگی خود را ادامه می‏داد.عالم خارج از اینکه شاعر و فیلسوف وجودش را در عالم‏ باطن قطعه‏قطعه می‏کردند،خم بابرو نیاورد.چراکه شاعر و فیلسوف‏ بعوض اینکه همچون میراتو یا ناپلئون واقعیت عینی را به سرسختی و چابکدستی بکار گیرند،صرفا در دنیای درون به تجزیه و تلاشی باطنی‏ آن پرداختند.اما،آنگاه که ارواح،شاعر را رها کردند و او دوباره‏ از معدن بیرون خزید،دنیای خارج را که متلاشی شده پنداشته بود،
آرش » شماره 25 (صفحه 16)


همچنان پای برجای و استوار دید.آنچه وی در دل خود ذوب کرده بود، سخت و سرد در برابرش بود.و از آنجا که هیچگاه واقعا به دنیای خارج‏ دلبستگی نداشت،از آنجا که آنرا مانند دنیای درون خود تاریک و افسرده و خواب‏آور می‏پنداشت،وجود آن را خار راه خود نیافت، گذشت و بزرگی کرد و بگذاشت که همچنان برقرار بماند."

 کشانیده شدن لیبرالیسم ادبی پایان قرن نوزدهم به دنیا- های جادوئی‏"سمبولیسم‏"و"سور رئالیسم‏"و مکتبهای مشابه ادامهء منطقی رمانتیسم قرن نوزدهم بود.اتفاقی نیست که شارل بودلر(که‏ در کشاکش انقلاب سال 1848 فرانسه به انتشار یک روزنامهء انقلابی‏ دست زده و پس از پیروزی ضد انقلاب به فرضیهء"هنر محض‏"رجعت کرده‏ بود)میراث رمانتیسم را در ید قیمومت خود گرفت و آنرا تمام‏وکمال‏ به سمبولیستهای فرانسوی سپرد که نه همان دنیای خارج را انکار کردند که از نام بردن اشیاء و موجودات واقعی نیز استنکاف ورزیدند و زبان خاص خود را جایگزین زبان مردم ساختند.*

 (*)برای آگاهی بیشتر از چگونگی این فرآیند ر ح ک به کتاب‏"رئالیسم‏ و ضد رئالیسم در ادبیات‏"که از همین نویسنده با نام مستعار دکتر میترا منتشر شده است.

بارها گفته‏ام که فاش کنم‏ هرچه اندر زمانه،اسرار است‏ لیک از"چشم-زخم‏"و بیم جفا بر زبانم نهاده،مسمار است!

 "مولوی‏"


پایان مقاله

مجله آرش » مرداد 1360 - شماره 25 (از صفحه 11 تا 16)
نویسنده : پرهام، سیروس


Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

Trending Articles