Quantcast
Channel: forex
Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

اندیشه نیمی از شاهنامه سروده ی فردوسی نیست

$
0
0

اندیشه نیمی از شاهنامه سروده ی فردوسی نیست

مصاحبه شونده : جنیدی، فریدون
مصاحبه کننده : جاوید، حسین

متن مصاحبه‏ی دکتر فریدون جنیدی در روزنامه‏ی«اعتماد ملی»به مناسبت انتشار و پایان ویرایش‏ شاهنامه فردوسی پس از 30 سال

نیمی از شاهنامه سروده‏ی‏ فردوسی نیست

 (به تصویر صفحه مراجعه شود) پیش‏گفتار

 آن‏چه را که پیش روی شما است متن اصلی مصاحبه‏ی دکتر فریدون جنیدی‏ با حسین جاوید خبرنگار صفحه‏ی فرهنگ و ادبیات روزنامه‏ی اعتماد ملی‏ صفحه‏ی 10 شماره 926 تاریخ شنبه دوم خرداد 1388 می‏باشد که درباره‏ شاه‏نامه است.ما کوشیده‏ایم که با مراجعه به بند بند مصاحبه‏ی دکتر جنیدی درباره شاه‏نامه پاسخی مستند،پژوهشی،علمی و تطبیقی تقدیم‏ خواننده‏گان علاقه‏مند به شاه‏نامه و حضرت فردوسی نماییم تا اگر با خواندن‏ مقاله‏ی دکتر فریدون جنیدی کوچک‏ترین بدگمانی درباره بیت‏های شاه‏نامه برای‏ شان پیش می‏آید با مطالعه‏ی واژه به واژه نقدی که از سوی سردبیر مجله‏ی‏ فردوسی(محمد کرمی)پیش کششان شده است،با واقعیت‏های بیش‏تری به‏ تحلیل شاه‏نامه بپردازند.

 مصاحبه‏کننده:حسین جاوید

 «انقلابی در شاهنامه‏پژوهی»(5-1*)بی‏گمان استفاده‏ از این عبارت در توصیف کار بزرگ فریدون جنیدی گزافه‏ نیست.هزار و اندی سال است که شاهنامه فردوسی‏ بزرگ‏ترین میراث ادبی زبان فارسی شناخته می‏شود و مورد احترام و ستایش ایرانیان و جهانیان است.پژوهش‏ هایی که درباره این شاهکار ادبیات حماسی در این سال‏ ها صورت گرفته کتابخانه‏ای بزرگ فراهم می‏آورد که‏ شاهنامه فریدون جنیدی در این میان جایگاه ویژه‏ای‏ دارد.فریدون جنیدی با دانشی بی‏نظیر از علوم،فنون‏ و زبان‏ها مختلف،از پهلوی و اوستایی و تازی گرفته‏ تا زندگی و باورها و دین‏ها و آیین‏های ایرانیان باستان‏ ،به سراغ شاهنامه فردوسی رفته و باارایه دلایلی ثابت‏ می‏کند که بیش از نیمی از ادبیات شاهنامه نه سروده‏ فردوسی که افزوده مزدوران حکومت غزنوی است.این‏ کار بزرگ 30 سال،دقیقا مطابق زمانی که خود فردوسی‏ صرف سرودن شاهنامه کرد،به درازا کشیده و توسط انتشارات«بلخ»در دسترس پژوهندگان و دوست‏داران‏ فردوسی و فرهنگ شکوهمند ایران قرار گرفته است. کاری که می‏توان انتظار داشت با جنجال‏ها و نقد و نظرهای فراوان روبه‏رو شود و توجه مخاطبان بسیاری‏ را جلب کند.فریدون جنیدی در این روزها،با به ثمر رسیدن تلاش 30 ساله‏اش،سر از پا نمی‏شناخت و سخت سرگرم مقدمات انتشار کتاب و رساندن آن به‏ نمایشگاه کتاب بود.چنان‏که انجام این گفت‏وگو بیش‏ از نصف روز به درازا کشید.پاره‏ای از آن در خانه استاد ،که آرایش آن کاملا ایرانی است،انجام شد و پاره‏ای‏ در اتومبیل و در مسیر چاپخانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.در بنیاد نیشابور،در شهر،در میان صدای‏ کرکننده دستگاه‏های چاپ خانه و بوی کاغذ و کتاب‏ های تازه،استاد را همراهی کردیم و در صحبت‏های‏ از سر شوق‏اش با کارگران خسته چاپخانه،که سخت‏ در تدارک آماده‏سازی کتاب بودند،شریک شدیم.از فردوسی سخن گفتیم و ویرایشی که استاد از شاهنامه‏ ارائه داده است.

فردوسی » شماره 78 (صفحه 27)


 @آقای جنیدی!شاهنامه فردوسی یکی‏ از نام‏دارترین نامه‏های فرهنگ ایران زمین است‏ و در این هزار و اندی سال که از آفرینش‏اش می‏ گذرد،بارها ویراسته و پیراسته و محل نقد و نظر قرار گرفته است و محققان و مصححان فراوانی درباره آن‏ پژوهش و کار کرده‏اند.ابتدا مایلم از زبان خودتان‏ بشنویم چه کاستی‏هایی در شاهنامه دیدید که راغب‏ شدید سراغ آن بروید؟

 *من در شاهنامه کاستی ندیدم.افزوده دیدم!آغاز کار من این بود که روزگاری با خود اندیشیدم که:با چه اقدامی‏ می‏توانیم جوانان ایران را به فرهگن شکوهمند نیاکان متوجه‏ بکنیم و آنها را از سرگشتگی نجات بدهیم؟و به این نتیجه‏ رسیدم که جوان ایرانی باید شاهنامه بخواند.این،پیش‏تر از انقلاب بود.یک‏گونه شاهنامه بیشتر چاپ نمی‏شد و آن هم‏ تقریبا سه کیلو وزن داشت.(11-6*)من با خود گفتم:چطور می‏ توانم به این جوان سرگشته‏ای که روزنامه هم حاضر نیست‏ بخواند سه کیلو کتاب را بدهم و بگویم بخوان؟بعد از مدتی، فکر کردم داستان‏های رستم پهلوان را بنویسم.در آن داستان‏ ها همه چیز هست،از پاکی و راستی و جان‏فشانی در راه میهن‏ و مردانگی و شرف و گذشت و بردباری و تحمل سختی‏ها. دیدم که این کتاب هم یک کیلو و نیم می‏شود و باز نمی‏توانیم‏ توقع کنیم که جوان آن را بخواند.سپس به این نتیجه رسیدم‏ که داستان‏های شاهنامه را از هم جدای کنیم.مثل زال و رودابه‏ ،رستم و اسفندیار.این فکر عملی بود و شروع کردم به جدا کردن داستان‏ها.در زمان زیادی که طول کشید تا این داستان‏ ها را جدا و گزارش کنم و شرح بدهم،برمی‏خوردم به این‏که‏ نوشته من از نوشته فردوسی بهتر است و(12*)از این بابت بسیار شرمزده می‏شدم.چون می‏دانستم(که فردوسی روان آگاه‏ فرهنگ ایران است.پس برای چه شرح من بر یک بیت باید زیباتر از خود شعر فردوسی باشد؟این شرمزدگی‏ها ادامه پیدا کرد تا آن‏جا که من با خودم اندیشیدم این بیت‏ها احتمالا از فردوسی نیست،وگرنه چرا در جاهای دیگر گفتار من به پای‏ فردوسی نمی‏رسد؟چشمم روشن شد به این‏که این‏ها ممکن‏ است افزوده باشند.پیش‏تر هم که شاهنامه را خوانده بودم،این‏ گمان را داشتم که داستان‏هایی به شاهنامه افزوده شده است و از فردوسی نیست.لازم بود این‏ها را ویرایش کنیم و بپالاییم‏ .دیگر این‏که باید پاره‏ای از اشتباهات تاریخی درباره شاهنامه‏ برطرف می‏شد.

 تمام شاهنامه‏شناسان ما،از صدر تا ذیل،این دروغ را باور کرده‏اند که محمود غزنوی در سرودن شاهنامه مشوق فردوسی‏ بوده است.(13*)همه کسانی که درباره شاهنامه نوشته‏اند این‏ را پذیرفته‏اند.درحالی‏که این‏طور نیست.دومین وجه بزرگ‏ کار من همین است که چهره کج محمود را نشان داده‏ام.(15*) او دشمن ایران و کشنده سردار ایرانی و یاور و پشتیبان فردوسی‏ ،امیرمنصور،بود.متاسفانه هزار سال است که ایرانیان تا می‏خواهند از فردوسی ستایش به عمل بیاورند.نام ناخجسته و ناستوده محمود،این بنده درم خرید،راهم می‏آورند.می‏دانید که کار شاهنامه در سال 400 هجری به پایان می‏رسد.چنان‏ که خود فردوسی گفته:ز هجرت شده پنج هشتاد بار/که من‏ گفتم این نامه شهریار.با در نظر گرفتن این‏که فردوسی 30 سال پیش از آن کار سرودن را آغاز کرده بود،سرودن شاهنامه‏ در سال 370 شروع شده است.در سال 370 محمود غزنوی‏ یک کودک بود که در کوچه‏های غزنین بازی می‏کرد!پس‏ چطور می‏شود که فردوسی شاهنامه را به کمک محمود گفته‏ باشد یا این‏که در کتابش او را مدح کند؟!

 @دکتر ذبیح اللّه صفا در کتاب معروف و مفصلش«تاریخ ادبیات ایران»اشاره می‏کند که‏ مدایح فردوسی از محمود در شاهنامه مربوط به بعد از اتمام سرایش نسخه اول است.محمود به مصدر قدرت رسیده و فردوسی تنگ دست برای به دست‏ آوردن حمایت او و دربارش بیت‏هایی را به شاهنامه‏ می‏افزاید،زیرا آن زمان در تنگنای مالی بوده است

 *متاسفم همه کسانی که درباره شاهنامه کار کرده‏ اند این دروغ بزرگ تاریخی را،که غزنویان بر حقیقت روان‏ کرده‏اند،پذیرفته‏اند(16*)،بدون این‏که هیچ تحقیقی کنند. موتن اول شاهنامه دیگر چیست؟فردوسی در پایان کار خودش‏ می‏گوید:چون این نامور نامه آمد به بن/ز من روی کشور شود پر سخن/هر آنکس که دارد هش و رای و دین/پس‏ از مرگ بر من کند آفرین.این نشان می‏دهد که شاهنامه در سال 400 هجری به پایان رسیده و حالا فردوسیمی‏خواهد آن را به مردم ایران هدیه کند.یعنی پیش‏تر به مردم ایران‏ هدیه نکرده بوده است.این سخن از خود فردوسیاست.اگر فردوسی قبلا شاهنامه را به مردم داده بود می‏گفت:از من‏ روی کشور پرسخن«شده»-در خرد هم نمی‏گنجد که ما بگوییم فردوسی ابتدا نصف شاهنامه را به مردم داده باشد و بعد نصف دیگر!کتاب خود من هم،که 30 سال روی آن کار شده‏ امروز که به اتمام رسیده و چاپ شده به دست شما می‏رسد و نه نصف و نیمه.موضوع دیگر این‏که فردوسی دو بار به‏ محمود اشاره می‏کند.در آغاز و پایان شاهنامه دو بار از محمود یاد می‏کند بدون این‏که از او نام ببرد،چون ننگش می‏آمد که‏ نام محمود را بیاورد.یک بار نفرین می‏کند،یک بار به لومی‏ گوید:بنده بی‏هنر.این بیت را در نظر بگیرید:ستم باد بر جان‏ او ماه و سال/کجا بر تن شاه شد بدسگال.این‏جا فردوسی‏ محمود را نفرین کرده است.این بیت هم درباره محمود است: شود بنده بی‏هنر شهریار/نژاد و بزرگی نیاید به کار،و در سال
فردوسی » شماره 78 (صفحه 28)


 (به تصویر صفحه مراجعه شود) ای کاش! استاد نقدی‏ بر سخن‏رانی‏ احمد شاملو در دانش‏گاه‏ برکلی را خوانده بودند

 400،وقتی که محمود امیر خراسان بوده،سروده شده‏ است.خرد را داور کنیم؛چطور ممکن است کسی که‏ محمود را نفرین کرده بعد بیاید و از او پشتیبانی بخواهد ؟یک دلیل خیلی روشن و آشکار دیگر هم که در دست‏ داریم«تاریخ بیهقی»است.بیهقی که بزرگ‏ترین‏ تاریخ روزنگار جهان را نوشته و وقایع دوران محمود و مسعود را روزبه‏روز ضبط کرده است،در یک بخش‏ از کتابش مداحان محمود را نام برده و از هرکدام یک‏ قصیده آورده است،اما نام فردوسی در میان آنان نیست‏ .دلیل از این آشکارتر و روشن‏تر؟

 @حالا این بحث پیش می‏آید که‏ مدح محمود و پاره‏ای دیگری از شاهنامه از فردوسی نیست و بعدها افزوده شده‏اند.اما چرا؟چطور و چه زمان؟

 *در زمان محمود و مسعود غزنوی که نمی‏ شد این سخنان روان بشود،(18-17*)برای این‏که مردم‏ می‏دانستند فردوسی محمود را در شمار نیاورده است و اصلا محمود وقتی به قدرت رسید که او بیش از نیمی از شاهنامه را سروده بود.خرد نمی‏پذیرد در همان زمان‏ که فردوسی یا محمود یا مسعود زنده‏اند،این سخنان را بگویند.پس از این‏ها کی افزوده شده؟من احتمال‏ می‏دهم این کار بعد از دوران مسعود و در دوران مودود، نوه محمود انجام شده باشد.این‏ها یک عده را دور هم‏ جمع می‏کنند که داسان‏ها را از هم بشکافند و در میان‏ این شکافته‏ها داستان‏های مجعول و دروغی بگذارند، تا بعد بتوانند نام محمود را هم آنجا بیاورند.بررسی من‏ که،30 سال به درازا کشید،نشان داد مزدورانی که پول‏ می‏گرفتند تا این ابیات را به شاهنامه بیفزایند پنج نفر بوده‏اند.(21*)برای این‏که شیوه سخن‏شان باهم فرق‏ می‏کند.شیوه اشعار افزوده‏ای که در دفتر دوم شاهنامه‏ است با آن چیزی که در داستان اسکندر نوشته شده به‏ کلی تفاوت دارد.در افزوده‏ها پنج سبک مختلف وجود داد و این کاملا خودش را نشان می‏دهد.این‏ها این کار را کردند،(24-25-26*)از مرگ فردوسی و محمود زمانی‏ گذشته بود،این داستان‏های دروغ را گفتند و مردم هم‏ باور کردند.چون در زمان مودود نسل عوض شده بود و آنها که زمان فردوسی را درک کرده بودند از جهان رفته‏ بودند.آن دیگران این دروغ بزرگ را قبول کردند.(تا اینجا پاسخ داده شد)

 @(27)تعداد دقیق بیت‏هایی که،از نظر شما،به شاهنامه افزوده شده چند بیت‏ است؟

 *من آنها را دقیق نشمرده‏ام،می‏خواهیم به‏ کمک کامپیوتر این کار را انجام دهیم،اما می‏توانم‏ بگویم که تعداد افزوده‏ها از سخن خود فردوسی‏ بیشتر است.

 @یعنی تقریبا نیمی از شاهنامه؟

 *(28)بله،اقلا نصف آن.فقط هم بیت‏ نیست،داستان‏هایی هم به شاهنامه افزوده‏اند،داستان‏ های بی‏سروته مثلا،داستان اسکند.ردر این داستان‏ اسکندر به هندوستان رفته و بعد می‏بینیم که یک دفعه‏ صبح سپاه کشید و حبشه را شکست داد!بعد،از حبشه به دریای خاور رفت،یعنی اقیانوس کبیر.از اقیانوس کبیر آمد و یمن را شکست داد.بعد از یمن‏ رفت،نمی‏دانم،به فلان شهر.همه‏اش دروغ است‏ و با کردارهای اسکندر که در تاریخ خود اروپایی‏ها آمده‏ هم همخوان نیست.آن‏چه مشخص است این است‏ که اسکندر آمد و ایران را شکست داد و از آن‏جا رفت تا شرق و رفت به مصر و آن‏جا مرد.تاریخ اسکندر خیلی‏ روشن است.در شاهنامه حدود سه هزار بیت افزوده فقط درباره کار اسکندر وجود دارد.

 @(29)این‏جا یک مساله‏ای‏ هست.این بیت‏هایی به قول شما افزوده‏ فقط برای این بود که در لابه‏لای آنها مدح‏ محمود را به شاهنامه بیفزایند؟

 *بله.مودود می‏خواسته بگوید که پدربزرگ‏ من اینطور حامی فردوسی بوده است.هدفش این بوده‏ که برای دودمان خودشان افتخار فراهم کند.

 @آخر خیلی از ابیاتی که شما در ویرایش‏تان به عنوان بیت‏هایی افزوده از آنها نام برده‏اید هیچ بار سیاسی و اجتماعی‏ ندارد.بیت‏هایی هستند کاملا داستانی و هنری و ستایش محمود در آنها دیده‏ نمی‏شود.

 *(30)خب هزار بیت می‏افزایند تا بتوانند دو بیت ستایش محمود را اضافه کنند.با این کارشان‏ شاهنامه را هم گسترده‏تر کرده‏اند تا نشان بدهند محمود چه‏قدر دست و دل‏باز بود که می‏خواست 60 هزار دینار-یک دینار برای هر بیت به فردوسی بدهد .

 @مگر در کل بیت‏های افزوده،که
فردوسی » شماره 78 (صفحه 29)


 قاعدتا حدود 30 هزار تایی می‏شود،در چند بیت‏ از محمود ستایش و مدح شده که به خاطرش‏ این همه بیت به شاهنامه افوزده‏اند؟

 *(33-31)من ننگم می‏آمده که این‏ها را بشمارم،اما زیاد است.مدح محمود خیلی زیاد است و متاسفانه،همان‏طور که گفتم،هیچ کس از استادان ما توجه‏ نکرده‏اند که فردوسی در آغاز شاهنامه محمود را نفرین می‏ کند و در پایان شاهنامه او را بنده بی‏هنری خطاب می‏کند که نژاد و بزرگی ندارد.

 @اقدام مودود به ارائه نسخه‏ای از شاهنامه که بیت‏های افزوده و دروغین داشته‏ در سکوت کامل صورت گرفت؟چطور هیچ‏ اعتراضی انجام نشد و اهل ادب و مردمی که‏ به ایران علاقه‏مند بودند،عکس العملی نشان‏ نداند؟و چرا در هیچ سند و نوشته تاریخی ذکری‏ از این اتفاق نیامده است؟

 *(34)برای شما مثالی می‏آورم.می‏دانیم که‏ فرخی سیستانی یکی از شاعران خوب ایران است.وقتی‏ که فرخی محمود را از پهلوانان ایران برتر بشمارد دیگرچه‏ حمیت فرهنگی‏ای باقی می‏ماند که فرهیختگانی باشند و بخواهند سر و صدا کنند؟یا این‏که،عنصری،ملک الشعرای‏ دربار محمود،به او می‏گوید که در سپاه تو هزار تا رستم‏ هست!در این موقعیت که بندگان زر خرید پادشاه هستند و یک عده خود فروخته پست،مثل این شاعران مدیحه‏سرا، در دربار آنان هستند،از کجا سر و صدا درمی‏آید؟

 @می‏شود این‏طور گفت که با همین‏ مزدوری‏ها کار شاعری چون عنصری تا آن‏جا بالا می‏گیرد که خاقانی درباره او می‏گوید: شنیدم که از نقره زد دیگدان/ز زر ساخت‏ آلات خوان عنصری؟اصولا،می‏توانیم ادعا کنیم که،چه بسا،شاعران معروف و بزرگ‏ ما در افزودن بیت‏هایی به شاهنامه با حکومت‏ همکاری کرده‏اند؟چون بعضی از افزوده‏ها واقعا هنرمندانه‏اند.آن‏چنان که یک هزار سال‏ بزرگان ما را به خطا رهنمون شده‏اند.

 *هیچ بعید نیست!هیچ دور نیست؛اما مستندی‏ نداریم.

 @این‏جا یک پارادوکس شکل می‏گیرد اگر این‏ها از شاعران بزرگ و شناخته شده‏ عصر خود نبوده باشند نمی‏توانسته‏اند،به این‏ خوبی شعر بگویند.اگر هم کسانی بوده‏اند که‏ با سخن نیک گفتن آشنایی داشته‏اند،چطور می‏توان اشتباهات لغوی،دستوری و تاریخی‏ فراوان‏شان را توجیه کرد؟اشتباهاتی که شما به آنها اشاره کرده‏اید و در واقع راهنمای شما در تشخیص بیت‏های اصلی و افزوده بوده‏اند.

 *(35)اینها شتاب داشته‏اند،مزد بگیر بوده‏ اند.من گمان دارم که در برابر هر بیتی یک درم گرفته‏اند !می‏خواسته‏اند که زود شعر را بگویند و آن درم را بگیرند .بنابراین،پروای زیبایی وآرایش سخن و مفهوم و معنا را نداشته‏اند.من در بخشی از پیشگفتارم بر شاهنامه در حدود 30 بیت از بیت‏هایی زیبای این افزایندگان را آورده‏ ام تا بگویم ابیات نیکو هم در این افزایندگان را آورده‏ام تا بگویم ابیات نیکو هم در این افزوده‏ها هست.این نشان‏ می‏دهد آنها اگر می‏خواستند وقت صرف بکنند و زیبا بسرایند،می‏توانسته‏اند!اما این کار را نکرده‏اند.

 @آیا قبل از این‏که این دست‏بردها به‏ شاهنامه زده شود هیچ نسخه‏ای از آن کتابت‏ نشده که باقی مانده باشد؟

 *(36)هیچ.برای این‏که این کار در زمان‏ مودود،یعنی حدود 30 سال بعد از فردوسی انجام شده است‏ .ضمنا من گمان می‏کنم آنها تمامی شاهنامه‏های موجود آن زمان،که زیاد هم نبوده را از بین برده‏اند و شاهنامه‏ خودشان را پخش کرده‏اند.

 @در تصحیح نقش مهمی هم برای‏ کاتبان قائل هستند و می‏گویند آن‏ها،نه فقط بر اثر خستگی و بی‏دقتی و...اشتباهات نگارشی‏ داشته‏اند،که گاهی،بنا به تعصبات قومی و ملیتی و مذهبی‏شان بیت‏هایی را زیاد می‏کرده‏ اند یا بخشی را حذف می‏کرده‏اند.آیا در کنار مزدوران مودود،این کاتبان نقشی در افزوده‏ها و کاستی‏های شاهنامه نداشته‏اند؟

 *(37)خوشبختانه نه کاتبان نه افزایندگان‏ چیزی از شاهنامه کم نکرده‏اند.در شاهنامه سخنان به‏ هم پیوند دارد،درحالی‏که اگر بیتی یا داستانی افتاده بود، این اتفاق نمی‏افتاد و کاملا مشخص می‏شد.اما کاتبان‏ !بله،آنها هم بنابر عقایدشان چیزهایی به شاهنامه اضافه‏ کرده‏اند که من همه افزوده‏های آنها را هم با دلیل روشن‏ کرده‏ام.مثالی می‏آورم؛یکی از کاتبان شاهنامه اهل جهرم‏ (به تصویر صفحه مراجعه شود)
فردوسی » شماره 78 (صفحه 30)


 (به تصویر صفحه مراجعه شود) بوده و جا و بیجا نام جهرم را در متن شاهنامه آورده‏ است!پادشاه به جهرم رفت.در جهرم فلان کار را کردند و از جهرم هزار تا شتر آوردند.مگر کشور شتر نداشت که بروند و فقط از جهرم بیاورند؟!در شاهنامه‏ نام جهرم سه بار به صورت درست آمده است.بقیه‏ افزوده همین کاتب است.

 @(38)قبول دارید کار شما،در واقع‏ ،یک نوع تصحیح ذوقی بوده؟

 *خیر؛کار من براساس خرد و آن 27 معیاری است که در پیشگفتار کتاب نقل کرده‏ام.

 @خب،ببینید!در تصحیح علمی‏ نسخ،به شیوه اروپایی،نسخ قدیمی را کنار هم می‏گذارند و دفعات تکرار بیت در نسخ‏ متعدد را معیار قرار می‏دهند.بیتی را رد نمی‏ کنند.به حذف یا ویرایش ابیات می‏گویند تصحیح ذوقی و برایش ارزش علمی قائل‏ نیستند.

 *(39)ابتدا من باید ویرایش را برای‏ شما معنی کنم.ویرایش یعنی زیباتر کردن چیزی با کم کردن از آن و آرایش یعنی زیباتر کردن چیزی با افزودن به آن.من شاهنامه را ویرایش کرده‏ام.یعنی‏ ابیات اضاف را جدا کرده‏ام.من بیتی را حذف نکرده‏ ام،بلکه با حروف کوچک‏تر چاپ کرده‏ام تا خواننده‏ خودش دلایل افزوده بودن آن را در زیر متن بخواند و بعد داوری کند.

 @شما در پیشگفتار کارتان فهرستی‏ از علوم و زبان‏های متنوع و گسترده آورده‏اید و از آنها به عنوان معیارهای افزوده یا راستین‏ بودن ابیات بهره گرفته‏اید.آیا فردوسی همه‏ این علوم و زبان‏ها را می‏دانسته که در شعرش‏ داخل کرده؟نباید به این قائل باشیم که شاید فردوسی هم اشتباه کرده باشد؟شاید،بنا به‏ تنگنای قافیه و وزن عروضی،کلمه یا ساختاری‏ سست به کار برده باشد.دیدگاه شما،که هر بیت دارای ایراد دستوری و منطقی را جعلی می‏ دانید،فردوسی را در جایگاه خدای گون نسبت‏ به زبان فارسی قرار نمی‏دهد؟

 *پاسخ شما را از زبان انوری می‏دهم.می‏ دانید که شاعران خیلی خودخواه بوده‏اند!برای این‏که‏ شاعر یک چیزی را پدید می‏آورد که در اصل وجود نداشته است.بین شاعران هم مبارزه‏ای هست و به‏ هم فخرفروشی می‏کنند.انوری،که بی‏گمان یکی‏ از ستارگان قدر اول آسمان فرهنگ ایران است،دو بیت‏ شعر درباره فردوسی دارد.می‏گویند:آفرین بر روان‏ فردوسی/آن همایون نژاد فرخنده/او نه استاد بود و ما شاگرد/او خداوند بود و ما بنده.این بیت انوری پاسخ‏ شماست.بله،فردوسی خداوند سخن بود.فردوسی آینه‏ تمام‏نمای فرهنگ ایران است.خداوند سخن نمی‏تواند در گفتار اشتباه بیاورد.

 @خودتان حدس می‏زنید این آبی‏ که در خوابگه مورچگان ریخته‏اید چه عکس‏ العمل‏هایی در پی خواهد داشت؟!

 *(40)دوستی می‏گفت باید 10 سال از انتشار کتاب بگذرد تا جهانیان بفهمند تو چه کار کرده‏ ای.می‏گفت:از بس این کار بزرگ است،مردم‏ به این زودی نمی‏فهمند.من می‏دانم که حتما، عده‏ای مخالفت خواهند کرد.هیاهو درست می‏کنند و دستاویزهایی می‏یابند تا اصل کار را زیر سوال ببرند و آشوب بیندازند.اما ملت ایران ملتی فرهیخته است و می‏تواند تشخیص بدهد که برای این کار چه زحمت و مرارتی کشیده شده و چه قدر آگاهی‏های شگفت پشت‏ سر این ویرایش است.

 @و سخن آخر این‏که با بیت‏های‏ افزوده شاهنامه چه باید بکنیم؟این‏ها طی‏ قرن‏ها خوانده و به عنوان میراث ما ایرانی‏ها شناخته شده‏اند،بر دیوار دانشکده‏های‏مان‏ نقش بسته‏اند و پاس داشته شده‏اند.آیا باید آنها را از شاهنامه حذف کنیم؟

 *(41)خیر،من هم این بیت را آورده‏ام و از شاهنامه حذف نکرده‏ام.خواهی نخواهی توجه ملت‏ فرهیخته و فرهمند ایران به کار من جلب می‏شود.اگر یک اتحاد همگانی پیدا شد که،بله،این‏ها افزوده است و از فردوسی نیست،آن وقت می‏شود این بیت‏ها را از شاهنامه‏ حذف کرد و فقط گفتار درخشان فردوسی را آورد.

 پایان مصاحبه چاپ شده در روزنامه‏ی‏ «اعتماد ملی»

فردوسی » شماره 78 (صفحه 31)


اندیشه

 استاد فریدون جنیدی

اینجا سرزمین شاه‏نامه‏ای است

 قسمت دوم در پاسخ به شاه‏نامه‏شناس بزرگ!!که می‏گوید:

 «نیمی از شاهنامه سروده‏ی فردوسی نیست»!؟

دانم نرسی به کعبه ای اعرابی‏ این ره که تو رفته‏ای به ترکستان است‏1

 (به تصویر صفحه مراجعه شود) آیا مردم ایران شاه‏نامه را فراموش کرده‏اند؟

 شاه‏نامه‏پژوهان ایران،این استاد چه می‏گوید؟

 ایدون باد!که استاد بپذیرند اگر اشاره‏ای بزرگ‏تر از آن‏چه که بوده است به پژوهش‏های شاه‏نامه‏ای در برخی از مراکز علمی،فرهنگی و کتاب‏خانه‏ای داشته‏ام،حاشا و هرگز نه برای فخرفروشی و بزرگ‏بینی‏ بل‏که به این پندار گفته آمد تا استاد بشکیبند که فردی به نقد گفتار ایشان نشسته است که اگر بیش‏تر از دکتر فریدون جنیدی،دغدغه‏ی شاه‏نامه‏شناسی،شاه‏نامه‏پژوهی و گسترش فرهنگ شاه‏نامه‏ای را نداشته باشد،چیزی کم‏تر هم ندارد.بزرگ‏ترین دلیل آن بهای سنگینی است که در طول این 40 سال‏ رنج پژوهش،در زمینه‏های علمی،تحصیلی،اجتماعی،خانواده‏گی و مادی تحمل کرده‏ام که در کم‏تر پژوهش‏گری سراغ دارم و این‏ها را باکی نیست...داد و دهش و خرد شاه‏نامه‏ای پاینده باد!

پیش‏گفتار

 1000 سال است که تمام مستندات تاریخ شفاهی و کتبی گفته‏اند و نوشته‏اند شاه‏نامه 000,60 بیت است.هزاران شاه‏نامه‏پژوه بزرگ و نام‏ آور گیتی در این 1000 سال بس سنگین و پررمز و راز در اندیشه‏ی‏ این بوده‏اند که راهی بیابند تا آن چند هزار بیت(دست بالا بین 0200 تا 0300 بیت)الحاقی را از شاه‏نامه به درآورند و بیت‏های اصلی را جای‏ گزین آن کنند که ناگهان از از دل این تاریخ شگفت‏انگیز و بی‏رحم‏ یک هزار ساله چند ماهی است که پژوهش‏گری!ظهور کرده است که‏ تمام آن داده‏های مستند تارخی 1000 ساله را با شیوه‏ای که بیش‏تر به کشف و شهود می‏ماند و هیچ نسبتی با پژوهش علمی ندارد،از بیخ‏ و بن انکار می‏کند و بی‏پروا تعداد بیت‏های شاه‏نامه را به یک چشم بر هم زدن از 000,60 بیت به 000,30 بیت کاهش داده و چند مدتی است‏ که در رسانه‏های مختلف دست به دست می‏چرخد تا این کشف جهانی‏ !پژوهشی!و 30 ساله‏ی خود را با شهامت یک تحریف‏کننده بزرگ به‏ کرسی بنشاند و دل خوشی،خرسندی،نشاط و شادی پان ترکیست‏ها، پان عربیست‏ها،شاه‏نامه‏ستیزان و فردوسی کشان را فراهم آورد.

 ای کاش شاه‏نامه‏شناس بزرگ ما که 30 سال از عمر گران‏بها، پژوهشی،علمی و تخصصی!خود را زیر نور شمع و دود پیه‏سوز و چراغ موشی صرف پالایش 000,30 بیت از مجموع 000,60 بیت شاه‏ نامه کرده‏اند،به آن سویی می‏رفتند که دوستان ایشان در 1000 سال‏ پیش رفته بودند و فردوسی را به کفر،زندقه،شرک،الحاد،بددینی و نامسلمانی متهم کرده بودند که از شرح چنین آدم سخته،نترس،دادستان‏ و ستم‏ستیزی که زمین و زمان را با درستی و راست‏گویی استوار می‏ بیند راحت می‏شدند و دست به چنین پژوهش!!!بنیان برافکنی نمی‏ زدند؟پژوهشی!!که به زودی بن‏مایه‏های چندین هزار ساله‏ی یکی‏ از بزرگ‏ترین،شرافت‏مندانه‏ترین و شایسته‏ترین حماسه‏های گیتی را دست کم از جانب یاران هم گروه و هم تیمی استاد بزرگ شاه‏نامه‏شناس‏ ما سست خواهد کرد.

 شایسته‏تر نبود استاد پژوهش‏گر ما به جای 30 سال شاه‏نامه گردی و شاه‏نامه خوانی و کشف یک راز سر به مهر 1000 ساله و بیرون دادن یک‏ مانیفست انقلابی قرن بیست و یکمی درباره شاه‏نامه!!چند سالی از (1)-بیت اصلی از سعدی و چنین است:

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی‏ این ره که تو می‏روی به ترکستان است

فردوسی » شماره 78 (صفحه 32)


 (به تصویر صفحه مراجعه شود) یعنی!در بین میلیون‏ها عاشق و علاقه‏مند به شاه‏نامه‏ از 1000 سال پیش به این سو یک نفر شاه‏نامه‏شناس‏ پیدا نشده است که بگوید شاه‏نامه 30000 بیت است

 آن وقت گران‏بهای خودشان را می‏گذاشتند برای مطالعه‏ی‏ دقیق‏تر کتاب‏های صدها و شاید هزاران تن از والامقام‏ترین‏ و بزرگ‏ترین پژوهش‏گران،نویسنده‏گان،تاریخ‏پژوهان و شاعران وطن از پایان قرن چهارم هجری تا امروز و به همین‏ نسبت فرخنده فالان غربی عاشق ادبیات ایران(به ویژه‏ اروپاییان)از قرن 14 میلادی به این سو؛و یا به داستان‏ های بسیار ابتدایی موسا خورنی ارمنی که غربی‏ها آن را حماسه نامیده‏اند و یا به خیال‏بافی‏های مالی خولیایی« خارس می تی لینی»نوکر و پیش خدمت اسکندر گجستگ‏ و یا به گوشه‏هایی از پیش‏داوری‏های تاریخی«کنز یاس‏ »آتنی و«گزنفون»معروف و«هرودوت»نامی،از دروغ‏ پردازان بزرگ تاریخ جهان در تعریف و ستایش از تاریخ‏ یونان«غرب»و در تحریف و نکوهش از تاریخ ایران« شرق»استاد شاه‏نامه‏پژوه!

 آن‏ها آن‏چنان که باید بزرگ و شایسته نیستند،اما نویسنده‏ گان پس از آن‏ها،ایشان را بزرگ و شایسته معرفی می‏کنند ،درحالی‏که ما بزرگ و والامقام هستیم،اما با دست خودمان‏ خاک بر سرمان می‏ریزیم.وقتی بزرگان‏ مان را می‏کاهیم یعنی مقام،موقعیت و شخصیت خودمان را کاهیده‏ایم.

 بابا!!«آئلیان»یکی از مورخان دست دوم‏ و سوم یونانی می‏گوید،جد نجیب‏ترین‏ خاندان پارسی،یعنی هخامنش را«عقاب‏ »پروریده است.می‏دانید چرا؟برای این‏ که نسل من و تو را از حیوانات بدانند و غذای نژاد من و تو را لاشه‏ی حیوانات‏ بنامند.یعنی تحقیر تاریخی.و من و شما برای آن‏ها هورا می‏کشیم و کف می‏زنیم‏ و بزرگ‏ترین قانون نامه‏ی ملی میهنی‏ مان را تحریف بزرگ تاریخ می‏خوانیم... غربی‏ها به چه چیز ما اطمینان کنند؟!... موسا خورنی می‏گوید در حمایت از اردشیر ساسانی همیشه یک عقاب بر بالای سر او پرسه می‏زده است.

 چه گونه است که حماسه‏ای سر تا پا گزافه‏ ،دروغ،غیرواقعی،تخیلی و از نظر علمی‏ و تاریخی غیرممکن،منسوب به شاعری‏ نابینا مشهور به«هومر»و با نام«ایلیاد و ادیسه»از قرن هفتم پیش از میلاد(2700 سال پیش)به این سو هر روز بهتر از دیروز بدرخشد و بر اهمیت آن افزوده شود و از گوشه‏های پنهان و تاریک آن ده‏ها فیلم سینمایی ساخته شوند و غرب با هزینه‏ هایی باورنکردنی در معرفی و شناخته شدن بیش‏تر این کتاب‏ ،مدارس،کالج‏ها و دانش‏گاه‏ها را وادار کند که واحدهای‏ اجباری درسی برای شناخت بیش‏تر«ایلیاد و ادیسه»بگذارند ،و ما آن‏چه را که داریم،حتا به گفته‏ی صدها پژوهش‏ گر بزرگ اروپایی،داستان‏های حماسی شاه‏نامه در مقایسه با داستان‏های فراتخیلی ایلیاد و ادیسه به حقیقت هستی نزدیک‏ تر هستند،قدرش را ندانیم و هر از گاهی از سوی کسانی که‏ خود را متفکر،آگاه،روشن‏فکر و دانش اندوخته می‏دانند، بزرگ‏ترین ضربه‏ها را بخوریم؟آن را غیر مهم جلوه بدهیم‏ .حتا مردم دنیا و علاقه‏مندان به شاه‏نامه را که 1000 سال است‏ به 000,60 بیتی بودن شاه‏نامه دل خوش کرده‏اند،فریب‏ بدهیم و یک مرتبه از زبان کسی که ادعای 30 سال پژوهش‏ شاه‏نامه را دارد 000,30 بیت آن را تحریف شده اعلام کنیم. استاد شاه‏نامه‏پژوه؟شما آب و نان چه کسی را می‏خورید؟ فراموش نکنید،شما با فرهنگ ملتی سر شاخ شده‏اید...

 استاد بزرگ شاه نامه‏شناس!!ایا در این مدت 30 سال شاه‏ نامه‏پژوهی خود هرگز وقتی پیدا کرده‏اند که نیم نگاهی‏ از روی رواداری،اندیشه‏سالاری و شاه‏نامه‏پژوهی(و نه‏ ضد شاه‏نامه‏پژوهی)به کمی پیش‏تر و پس‏تر از قرن‏ پنجم هجری تا امروز،از قرن 14 میلادی به این سو،به‏ داستان‏های حماسی،حماسه‏سرایان پیشین و پسین دانای‏ بزرگ توس،به بخشی از اسناد و داستان‏های ترجمه شده‏ از زبان سریانی به تازی و برگردانده شده(بگویید مسخ شده‏ )آن از تازی به زبان پارسی،به روایت‏های«پلوتارک»،« هرودوت»،«گزنفون»،حماسه‏ی ایلیاد و ادیسه،بیندازند و آن‏ها را به عنوان سند مورد نقد و بررسی قرار دهند؟

 و یا 2700 سال را در یک چشم برهم‏ زدن به آن سوی تاریخ بیندازیم و از استاد بزرگ درخواست کنیم نگاهی از سر پژوهش علمی به کتاب‏های بزرگی مانند :«حماسه‏ی ملی ایران»تئودورنولد، مقدمه‏ی شاه‏نامه‏ی«ژول مول»، نگاه«ترنرماکان»به شاه‏نامه،نظریه‏ پردازی‏های:وولرس،وولف،آته،لیدن‏ ،روکرت،ادوارد براون،ژوزف شامپیون، کنت لودلوف،و.کرک پاتریک،هاگرمان‏ ،موراد گئا اوهسون،اسکات وارینگ، ویلکن،والنبورگ،استفال وستون،هامر ،وال،جیمز اتکینسون و حتا کتاب تاریخ‏ عمومی جهان متعلق به ویل دورانت‏ها بیندازند.تمام این بزرگان غربی(اروپایی) هستند و عمری را در راه شاه‏نامه‏پژوهی‏ گذرانده‏اند.

 از سوی دیگر صدها و هزاران پژوهش‏ گر،دانش‏مند،نویسنده،تاریخ‏پژوه‏ ،ادیب،شاعر و شاه‏نامه‏شناس ایرانی‏ وجود دارد که زنده‏اند و یا رفته‏اند.آیا استاد در این 30 سال گذر پژوهشی عمر فرصتی هرچند کوتاه یافته‏اند که نوشته‏ ها،کتاب‏ها و تفسیر و تحلیل‏های سرفرازانی که برخی از آن‏ ها در خرد،اندیشه و دانش سر بر آسمان ساییده‏اند،را مورد بررسی و مطالعه قرار داده باشند؟کتاب‏ها و بزرگانی مانند: چهار مقدمه‏ی شاه‏نامه:مقدمه‏ی قدیم،«ابو منصوری» مقدمه‏ی جدید«بای سنقری»مقدمه‏ی«اوسط»و مقدمه‏ ی«میانی»(استاد نگاه کنند به تحلیل دکتر قاسم غنی، سعید نفیسی و ذبیح اللّه صفا درباره مقدمه‏های شاه‏نامه)، تاریخ طبری،تذکره الشعرا،سفرنامه‏ی ناصر خسرو،چهار مقاله‏ی نظامی عروضی،تاریخ مسعودی،تاریخ سیستان، الفهرست ابن ندیم،تاریخ المعجم شمس قیس رازی،کتاب‏ التقسیم...مقدسی،تاریخ جهان‏گشای جوینی،تذکره دولت
فردوسی » شماره 78 (صفحه 33)


 شاه سمرقندی،تاریخ نرشخی،اسدی توسی،تاریخ طبرستان‏ ابن اسفندیار،معجم البلدان یاقوت حموی،ابو منصور ثعالبی، ابو نصر عتبی مولف تاریخ یمینی،دولت شاه سمرقندی،تاریخ‏ ابن اثیر،تاریخ آتش‏کده آذر بیگدلی،ابوریحان بیرونی،پورسینا ،خیام،مولای بلخ،سعدی،حافظ،جامی ملک الشعرا بهار، سعید نفیسی،علامه دهخدا،ادیب پیشاوری،ذبیح اللّه صفا ،محمد معین،علاقه قزوینی،قاسم غنی و صدها و هزاران‏ پژوهش‏گر،نویسنده،شاعر،تاریخ‏پژوه،لغت‏دان و شاه‏نامه‏ شناس ایران وجهان در این 1000 سال همه‏گی می‏دانسته‏اند که شاه‏نامه 000,30 بیت است!!!و خجالت کشیده‏اند که بیان‏ کنند و این راز شگفت‏انگیز!!و اسرار کاینات ادبیات ایران تنها با دستان یکی از فرزندان پژوهش‏گر 30 ساله‏ی ادبیات و شاه‏ نامه با نام فریدون جنیدی کشف گردید و میلیون‏ها نفر از شاه‏ نامه‏شناسان،شاه‏نامه‏پژوهان،نویسنده‏گان،شاعران و علاقه‏ مندان به فردوسی در جهان حماسه انگشت به دهان شدند که چه‏ گونه 1000 سال کلاه سرشان رفته است و کسی نبوده است که‏ آن‏ها را از خواب اصحاب کهف(یاران غار)بیدار کند!!!...

 وهم‏چنین است 37 نفر از شایسته‏ترین و والامقام‏ترین نویسنده‏ گان،شاه‏نامه‏شناسان و پژوهش‏گرانی که در بخش منابع این‏ مقاله به نسخه‏های خطی شاه‏نامه‏ی آنان اشاره رفته است‏ ندانسته‏اند در مدت 1000 سال پژوهش شاه نامه‏ای‏شان چه‏ اشتباهی کرده‏اند؟...

 استاد بزرگ و شاه‏نامه‏پژوه نامی!که 30 سال از عمر گران‏ بار!!خودشان را صرف این کلام کذب تاریخ کردند تا 000,30 بیت از سروده‏های شاه‏نامه را حذف کنند،باید آگاه باشند،نه‏ تنها باعث هورا کشیدن و کف زدن‏های جاودانی«پان ترکیست‏ »ها،«پان عربیست»هاو«پان کردیست»ها و مخالفان‏ ملی و میهنی این سرزمین شده‏اند،بل‏که تا واپسین دم نفس‏ کشیدن و تا صدها سال دیگر باید پاسخ‏گوی این تحریف بزرگ‏ تاریخی خود باشند!...

 و افزون‏تر این‏که،استاد شاه‏نامه‏پژوه بزرگ!!!نه این‏که نامی‏ به شاه‏نامه‏پژوهی و شاه‏نامه‏شناسی در تاریخ ادبیات ما از خود بر جای گذاشته باشند،بل‏که بی‏گمان به چهرای ضد تاریخی، ضد شاه‏نامه‏ای و ضد فردوسی‏پژوهی مفتخر خواهند شد

 بعضی وقت‏ها چنین پنداشته می‏شود که استاد با 30 سال!! شاه‏نامه‏پژوهی خود و با بنیادی که به نام«نیشابور»با پول و هزینه‏ی شخصی خود!به راه انداخته‏اند از همان آغاز و با یک‏ برنامه‏ی دقیق از پیش تعیین شده در سر داشته‏اند که در یکی‏ از بحرانی‏ترین و پرسر و صداترین روزهای تاریخ 30 ساله‏ی‏ پیش روی ما فرضیه‏ی ضد تاریخی،ضد فرهنگی و ضد شاه‏ نامه‏ای خودشان را که با کشف و شهودی 30 ساله به آن رسیده‏ اند،به مانند یک«مانیفست»قرن نوزدهمی کارل-مارکسی‏ و با افتخار پرده‏برداری کنند تا شاید نتیجه‏ای را که می‏خواسته‏ اند از آن برگیرند.

 فراموش نکنیم،در سال‏های پیش رو و در تاریخ 50-60 ساله‏ ی معاصر چند نفری انگشت‏شمار از کوتوله‏های تاریخی،ادبی و پژوهشی(صد البته و هرگز استاد محترم جایی در این گروه ندارند )برای کسب آب و نانی در آغاز و نامی در پایان که سرانجام به‏ بدنامی کشیده شد،بسیار کوشیدند تا با فرهنگ شاه‏نامه‏ای مردم‏ ایران و این قانون‏نامه‏ی مقدس ملی 7000 ساله که از تدوین‏ آن بیش‏تر از 1000 سال توسط یکی از خردورزترین سخنوران‏ گیتی درمی‏گذرد،درافتند و با حربه‏ی پوسیده ضدفرهنگی و ضدارزشی سری بیفرازند،اما چه زود رسوا شدند،از کار خویش‏ پسیمان گشتند و چه بسا از پیش گاه ملتی بخشنده و مهربان‏ پوزش‏ها خواستند و بسیاری از مطالب پیش گفته‏ی خودشان را انکار کردند...دربین آن کوتوله‏های ناآگاه و بی‏هوده پرداز،هر از گاهی به دلایلی نامعلوم شخصیتی فرهنگی در پی تلقین‏های‏ نابخردانه‏ی دوستان نادان دست به کارهای خطرناکی زده‏اند که‏ درراستای این تاریخ پرفراز و نشیب 1000 ساله هنوز منتقدی‏ کتاب‏خوان،مدعی،معترض و خشماگین‏تر از احمد شاملو که‏ بعدها به شدت از آن‏چه که گفته بود پوزش خواهی کرد،نبوده‏ است.در این‏جا لازم می‏دانیم تا اشاره کنیم که احمد شاملو در تحلیل‏های شاه‏نامه‏ای خود به سختی از فردی به نام«اقای‏ حصوری»تاثیر گرفته بود و از آموزه‏های نام برده به صورت‏ افراطی استفاده می‏کرد.احمد شاملو یکی از نام‏آورترین نویسنده‏ گان و شاعران معاصر نوپرداز و نیمایی که بسیار پرشتاب‏تر از استادان و پیش‏گامانش پله‏های افتخار شعر نوی ایران را پیمود و زودتر از انتظار در بلندای شگفت‏انگیز آن ایستاد.شاملو شاعر شایسته‏ای بود که بسیار خوش داشت که شایعه‏ی نامزدی وی‏ برای دریافت جایزه ادبی نوبل که به راستی شایسته‏گی آن را هم داشت به حقیقت بپیوندد و به آرزوی دیرین خود برسد که‏ شوربختانه تا واپسین‏گاه زندگی بسیار پرفراز و نشیب‏اش این‏ آرزو عملی نشد و به حقیقت نپیوست و او در ناکامی به دست‏ آوردن جایزه نوبل سر در گریبان خاک کشید.چه زود و چه نا به‏ هنگام!!و روان‏اش شاد و روح‏اش آمرزیده باد.

 اما این مرد بزرگ یکی از استثنایی‏ترین مردان با نام و آوازه‏ تاریخ ادبیات ایران بود که فریب آن همه شهرت و نام‏اوری‏ اش را خورد و در یک برخورد غیرعلمی،احساساتی و غیر پژوهشی،به ناگاه در تاریخ هفتم اپریل 1990 میلادی(18 فروردین 1369 خورشیدی)در دانش‏گاه برکلی کالیفرنیا پیرو یک سخن‏رانی جنجالی،برانگیزاننده و حیرت‏آور،اما ناپخته، ناسنجیده،غیرعلمی،غیرپژوهشی و پیش‏بینی نشده و در حالتی روان پریش،مضطرب و هیجانی(مشاهدات ناظران و شنونده‏گان سخن‏رانی امد شاملو در دانش‏گاه کالیفرنیا که‏ برای نویسنده این نقد در 10-15 روز پس از این واقعه بازگو شده است)در مورد:بنیان‏های شاه‏نامه،تحریف تاریخ، داستان فریدون شاه،ضحاک ماردوش،کاوه،گئومات کاذب‏ ،کمبوجیه،بردیا،به پادشاهی رسیدن داریوش،طبقاتی شدن‏ جامعه توسط جمشید شاه و ضد طبقاتی شدن جامعه توسط ضحاک،ضحاک آزاده و مردمی!!و بسیاری دیگر...مطالبی‏ ابزار داشت که تا آن روز از هیچ نویسنده،شاعر و ادیب ایرانی‏ و غیرایرانی گم‏نام یا نام‏آوری سابقه نداشت.

 متن کامل سخن‏رانی احمد شاملو در سالن دانش‏گاه برکلی‏ کالیفرنیا به علت گفتار تازه و بی‏سابقه‏اش،بسیار زود تدوین‏ و تکثیر شد و به صورت نوارهای صوتی(کاست)و نسخه‏ برداری(فتوکپی)در اختیار علاقه‏مندان قرار گرفت و از روز بعد در نشریه‏های دانش‏گاهی و روزنامه‏های فارسی و انگلیسی‏ زبان آمریکایی و از آن پس در نشریه‏های فارسی‏زبان پاریس‏ ،لندن و دیگر کشورهای اروپایی چاپ و انتقادهای فراوانی را در پی داشت.هم‏زمان با پخش سخن‏رانی احمد شاملو در مراکز علمی و رسانه‏ای آمریکا و اروپا متن سخن‏رانی وی به ایران‏ رسید و بسیاری از نشریه‏ها و روزنامه‏های آن روز تهران آن را این«مودود»غزنوی‏ که دست به چنین کار نابخردانه‏ای زده است در کجای تاریخ جای دارد که کمتر کسی اسم او را شنیده است

 (به تصویر صفحه مراجعه شود)
فردوسی » شماره 78 (صفحه 34)


 (2)-احمد شاملو در آن روزها فکر می‏کردند که سرتاسر شاه‏نامه باید تاریخ دقیق،علمی و درست روی‏ دادهای چندین هزار ساله‏ی ایران‏ باشد.چنان‏چه به متن سخن‏رانی‏ نامبرده با دقت توجه شود تفاوت‏ بین«تاریخ اجتماعی»و«تاریخ‏ حماسی»را نادیده گرفته بودند و به‏ همین سبب نقدهای علمی خودشان‏ را متوجه‏ی«تاریخ حماسی» کرده بودند.

 (3)-حماسه‏ی حماسه‏ها-جلد دوم-انتشارات ویسمن(شاه‏نامه) -تهران-1371-محمد کرمی

 شما با اما،اگر،گمان و احتمال نمی‏توانید حکم بدهید که:«سار از درخت پرید» پریدن سار امری فیزیکی‏ و مشاهده‏ای است و به‏ تجربه و پژوهش ربطی‏ ندارد

 (به تصویر صفحه مراجعه شود) چاپ کردند و پاسخ‏های منتقدانه‏ی زیادی نیز به آن داده شد. علاوه بر نشریه‏های یاد شده متن سخن‏رانی احمد شاملو هم‏ اینک در آرشیو مطالعاتی دانش‏گاه برکلی کالیفرنیا به عنوان‏ یک سند معتبر وجود دارد و هم‏زمان نشریه‏ی(روزگار نو) چاپ پاریس،روزنامه‏ی«کیهان فارسی»چاپ لندن، روزنامه‏ی«اطلاعات»چاپ تهران،مجله‏ی‏ «آدینه»شماره تیر 1369 چاپ تهران و بسیاری از نشریه‏ها و روزنامه‏های داخل و خارج ایران اقدام به چاپ متن کامل‏ سخن‏رانی احمد شاملو کردند.

 پاسخ معترضین و منتقدین احمد شاملو در ضدیت وی با مفاهیم‏ داستانی-حماسی شاه‏نامه و پدیدآورنده آن در موجی طوفانی‏ بیش‏تر از شش ماه دوام داشت.

 نویسنده نقد پیش روی شما(محمد کرمی-سردبیر امروز مجله‏ی فردوسی)هم‏زمان با اعتراض‏ها به شدت انتقادی‏ سایر نویسنده‏گان و استادان ادب و فرهنگ پارسی،در پاسخ‏ واژه به واژه به نوع ادبیاتی که به هیچ وجه از شخصیت شاعر بزرگی مانند شاملو انتظار نمی‏رفت،در انکار،به مسخره گرفتن‏ و بی‏احترامی‏شدید به شاه‏نامه و پدیدآورنده آن‏2یکی از کامل‏ترین پاسخ‏های منتقدانه صددرصد علمی،پژوهشی و مستند را تهیه و علاوه بر چاپ در برخی از روزنامه‏های آن‏ روزگار و به اشاره دوستی در روزنامه‏ی«روزگار نو پاریس»، اصل دقیق سخن‏رانی احمد شاملو و پاسخ گامل آن در کتاب« حماسه‏ی حماسه‏ها»3ص 499 تا 531 چاپ شد که توجه‏ علاقه‏مندان را به آن متن و پاسخ جلب می‏کنیم.

 در عین حال،چاپ این پاسخ و نقد بسیار گزنده آن سخن‏رانی‏ جنجالی،هیچ‏گونه خدشه‏ای در دوستی،ارادت،همکاری و علاقه‏ی من به احمد شاملو،شاعر بزرگی که از دهه‏ی 40 به این سو از مجله‏ی فردوسی آن زمان تا سال‏های پایانی‏ زندگی هنرمندانه‏اش یک دیگر را می‏شناختیم و از روحیات‏ هم باخبر بودیم چیزی نکاست،به جز گله‏گزاری وی و برخی‏ از علاقه‏مندان‏اش در مورد نقد بی‏رحمانه‏ی من به باور برخی‏ از دوستان از سخنان‏اش در مورد شاه‏نامه و فردوسی.و امروز نیز به روان‏اش درود می‏فرتسمی که پس از آن سخن‏رانی نا به هنگام و نادرست چندین بار سخن‏رانی خود را اصلاح کرد و سخنان منتقدان خود را نوعی عدم برداشت درست و بدفهمی از مفاهیمی عنوان کرد که وی در سخن‏رانی دانش‏گاه کالیفرنیا به آن اشاره کرده بود.احمد شاملو با آن گستره بسیار پهناور ادبی‏ ،فرهنگی و تاریخی‏اش از شعر جهان،به ویژه شعر و ادبیات‏ سرزمین‏اش هرگز کوچک‏ترین اشاره‏ای به محتوای شمارشی‏ و عددی بیت‏های شاه‏نامه نکرده است،همان‏گونه که در 1000 سال پس از سرایش این شاه‏کار،کسی تعداد بیت‏های‏ شاه‏نامه را زیر سؤال نبرده است.

 بگذریم........

 در مجله‏ی فردوسی شماره 77 تا ابتدای پرسش مصاحبه‏ کننده از استاد فریدون جنیدی:«تعداد دقیق بیت‏هایی که،از نظر شما،به شاه‏نامه افزوده شده چند بیت است؟در ص 58 و با شماره 26 پاسخ داده شد و اینک دنباله‏ی نقد.

 توضیح

 توجه علاقه‏مندان فراوانی که از راه‏های مختلف‏ ارتباطی با مجله تماس گرفته‏اند به چند نکته‏ی‏ زیر جلب می‏شود:

 1-تا هنگامی که مطلب استاد جنیدی ادامه داشته باشد،متن‏ اصلی مصاحبه‏ی ایشان با روزنامه‏ی اعتماد ملی ص 10 شماره 926 شنبه 2/3/1388 در آغاز این نقد چاپ خواهد شد. 2-پاسخ و یا نقدی بر مصاحبه‏ی نام برده با شماره‏هایی که
فردوسی » شماره 78 (صفحه 35)


 در متن مصاحبه چاپ شده است عین همان شماره‏هایی می‏باشد که در نقد آمده و این موضوع کار علاقه‏مندان را در پیدا کردن‏ پاسخ و یا نقدر بر مصاحبه آسان‏تر می‏کند.

 3-منابع مورد استفاده ما برای اثبات بیان و پاسخ و نقدر بر مصاحبه‏ ی فریدون جنیدی در آخرین قسمت پاسخ نامه خواهد آمد.(به‏ گمان در دو شماره آینده)

 4-37 منبع مورد استناد ما در نقد نظریه‏ی فریدون جنیدی همان منابعی‏ هستند که برای تدوین شاه‏نامه‏ی در دست تدوین ما هم مورد استفاده قرار گرفته‏اند.به جز پنج-شش مورد نسخه‏ی چاپ شده 100-150 سال‏ گذشته،بقیه از نسخه‏های خطی و دست‏نبشته و منحصر به فرد و موجود در مراکز علمی و کتاب‏خانه‏ای معتبر جهان‏ می‏باشند که جای گاه‏نگهداری این شاه‏ نامه‏ها برای پژوهش‏گران شاه‏نامه‏ای در فهرست منابع مشخص شده است.

 در پاسخ به استاد جنیدی در ص‏ 58 مجله‏ی فردوسی شماره 77 به این عبارت رسیدیم:

 26-در یک صورت وقوع چنین روی‏ داد شگفت‏انگیزی ممکن است و آن هم‏ این است که آن پنج نفر شاعر!!موردنظر دکتر فریدون جنیدی،1000 سال راز و رمز و اسناد و مدارک خودشان را پنهان‏ کرده باشند و در سال‏ها و ماه‏های آخر چاپ شاه‏نامه‏ی جنیدی توسط چاپ‏ خانه‏ی وزارت و فرهنگ و ارشاد اسلامی‏ ،به ناگهان کشف و از پرده اسرار غیبی‏ و از پس 10 قرن سکوت سنگین برون‏ پریده باشد.

 و اینک ادامه‏ی پاسخ

 27-استاد شاه‏نامه‏شناس!این هم‏ شد پاسخ؟یعنی چی آن‏ها را دقیق‏ نشمرده‏ام؟کسی که ادعا می‏کند، سخن‏رانی می‏کند،مصاحبه می‏کند ،سند و مدرک می‏دهد که 30 سال در کار پژوهش‏شاه‏نامه بوده است،هنوز در مدت این 30 سال تعداد دقیق بیت‏های‏ «افزودنی»را نمی‏داند؟مگر استاد چند سال دیگر زنده هستند(که انشاء اللّه‏ باشند)که 30 سال دیگر با جست‏و جوی دقیق اعلام کنند چند بیت الحاقی‏ است.از کجا که 30 سال دیگر اگر انشاء اللّه زنده باشند اعلان نکنند فردوسی و شاه‏نامه ساخته‏ی‏ دشمنان ایران بوده است،از ریشه نه آن‏چنان آدمی بوده و نه این‏ چنین کتابی وجود داشته است!

 استاد ارجمند!!ما و صدها نفر دیگر الف-بای کامپیوتر را می‏ دانیم.مگر می‏خواهید اندازه دقیق خلق شدن کاینات،یا تعداد ستاره‏گان راه شیری(کهکشان)یا منطقه البروج دوازده‏گانه‏ی‏ (حمل،ثور،جوزا،سرطان،اسد،سنبله،میزان،عقرب،قوس‏ ،جوس،دلو و حوت)یا فاصله‏های نوری بین زمین و کهکشان‏ های خارج از منظومه‏های شناخته شده‏ را تعیین کنید که به محاسبات کامپیوتر، ابرکامپیوتر و سوپر ابرکامپیوتر نیاز داشته‏ باشید؟بدهید به یک دانش‏آموز دوره اول‏ راهنمایی تا 000,60 بیت را برای شما یک‏ روزه شمارش کند.یا کارتان را خیلی فرا پژوهشی!می‏دنید و یا ما را گیر آورده‏اید ؟!اگر سختتان است بدهید به این شاگرد کوچکتان تا چند ساعته برای شما از شماره‏ 1 تا 000,60 شماره‏گذاری کرده و تحویل‏ تان بدهد.

 28-پیش از شما عین فرمایشات استاد را با مقداری بیش و کم،هم تئودور نولد که در کتاب«حماسه‏ی ملی ایران»4 هم ژول مول در«مقدمه‏ی شاه‏نامه‏ی‏ ژول مول»هم بسیاری از پژوهش‏گران‏ شاه‏نامه‏شناس اروپایی در قرن 18 و 19 میلادی و با مقداری کم‏تر یا بیش‏تر در مقدمه‏ی بای سنقری و مقدمه‏های من‏ درآوردی شاه‏نامه‏های متفرقه‏ی خطی‏ از قرن 18 به بعد نوشته‏اند.بسیاری از بزرگان و شاه‏نامه‏پژوهان بی‏ادعا پاسخ‏ آن‏ها را داده‏اند و شاگرد شما نیز 18 سال پیش در جلد دوم کتاب«حماسه‏ی‏ حماسه‏ها»5که با هزاران جلد کتاب‏ دیگر به تاراج کتاب سوزان و خمیر شدن‏ گرفتار آمد داده است و نیاز به کشف و شهود جدید آن استاد بی‏بدیل ندارد.

 استاد جنیدی بی‏گمان از اسکندر مقدونی‏ بیش‏تر از این شاگرد و دانش‏جوی همیشه‏ پژوهنده آگاهی دارند.اما به این سبب که‏ حمل بر بی‏سوادی منتقد خودشان نکنند اشاره می‏کنم که،داستان اسکندر مقدونی‏ گجستگ و ویران‏کننده بخش بزرگ و بی‏مانندی از تاریخ فرهنگ و تمدن ایران‏ زمین که شرح ویران‏گری‏ها و خون‏ ریزی‏های او و سپاهیان‏اش را هر عطار سرگذری هم می‏داند را برخی از همین‏ پژوهش‏گران،تحریف‏کننده‏گان تاریخ‏ و استادان بزرگ!!در عصر خود که کلام‏ شان برای شاگردان و طرف‏داران‏شان‏ هم چون آیه‏های آسمانی اعتبار داشت، گفتند،نبشتند و سپس به خود تاریخ‏پژوهان!اندیش‏مندان!و نویسنده‏گان(ببخشید-بی‏مایه‏ی)سده‏های بعدی دادند و امروز برای برخی از همین نویسنده‏گان معلوم الحال!!داستانی‏ (4)-حماسه ملی ایران-تئودور- نولدکه-ترجمه‏ی بزرگ علوی‏ -مقدمه‏ی سعید نفیسی-چاپ‏ اول-دانش‏گاه تهران-سال‏ 1337 خورشیدی

 (5)-پیش‏تر اشاره شد.

 یک یا چند نفر باید شاهد پریدن آن سار، از درخت بوده باشند وگرنه ممکن است توهم‏ ،تخیل و تصور جای‏ واقعیت پژوهشی را گرفته باشد که در آن‏ صورت‏ «قضیه کذب اندر کذب است»یعنی قضیه‏ ی متناقضین هم نه، قضیه‏ی متضادین در شرح و بیانی پژوهشی

فردوسی » شماره 78 (صفحه 36)


 (6)-هیچ کس نبوده است که از این‏ تاریخپژوه بزرگ!!بپرسد،یعنی این‏ که همسر و یا یکی از همسران فیلیپ‏ مقدونی،شوهر دومی داشته است‏ که آن مرد پدر اسکندر و ایرانی بوده‏ است؟و اگربوده اسم پادشاهی که‏ شوهر اول زن فیلیپ و پدر واقعی اسکندر بوده است چه نام داشته؟با این ترتیب‏ فیلیپ که تمام تاریخ‏نویسان جهان گفته‏ اند که پدر اسکندر بوده است،اینک پدر بزرگ ناتنی‏اش می‏شود.حالا اگر این‏ تاریخ‏نویس حتا«ویل دورانت»باشد، باید به حرف‏اش اهمیت داد؟!

 (7)-بی‏گمان بخش بزرگی از داستان‏ اسکندر در شاه‏نامه‏ی فردوسی کار شاعر بزرگ ما نیست،جا داده شده و بیت‏های‏ تحریف شده فراوانی در این قسمت مشاهده‏ می‏شود.

 (8)-نسخه‏ی دست‏نویس عبد السلام‏ کشمیری در کتاب‏خانه بریتانیا،بخش‏ شرق Oriental section وجود دارد.

 (9)-نسخه‏ی دست‏نویس ابو طاهر بن موسا طرطوسی نیز در همان جا موجود است.

 (10)-در برخی از نسخه‏های خطی و منحصر به فرد در کتاب‏خانه بریتانیا و بی‏ گمان در مراکز علمی دیگر این بیت را در بخش داستان اسکندر به«فردوسی» چسبانیده‏اند.چرا؟بسیار آشکار است.احتیاج‏ به تخصص بالا،شاه‏نامه‏پژوهی و مدرک‏ دکتری هم ندارد.تنها مقداری فکر باید چاشنی این«چرا»بشود.فردوسی‏ای‏ که جز عشق به میهن،مردم،داد،دهش‏ و خرد چیزی در وجودش ندارد،چه‏گونه‏ می‏تواند کسی را که وطن‏اش را ویران‏ کرده،شهرهای‏اش را سوزانده مردمان بی‏ گناه‏اش را قتل عام کرده،باشکوه‏ترین و غرورآمیزترین نهاد ملی-میهنی‏اش را( تخت جمشید)سوزانده و منهدم کرده است‏ ،دوست داشته باشد،به او احترام بگذارد تا از او ستایش کند و بالاتر از همه،آن‏ گجستگ را«پیامبر»و«شاه شاهان» بنامد؟بنابراین مانند روز روشن است که‏ این بیت«بدلی»است و...

 تاریخی ساخته شده است که اسکندر به زیارت کعبه رفته است و یا این‏که مادر اسکندر گجستگ ایرانی بوده است.و باز کمی پیش‏ رفته‏اند و گفته‏اند مادر اسکندر برده‏ای یا کنیزی بی‏سروپا و بدون بن و ریشه نبوده.شاه‏زاده‏ای بوده است از بن و ریشه‏ی‏ ایرانی‏6

 بررسی و نقد از یک کتاب یا نوشته،حتا اگر آفریننده آن شاعری‏ بزرگ و نویسنده‏ای سرشناس و پرآوازه باشد،چنان‏چه برپایه‏ های پژوهشی و علمی استوار باشد،دلیلی بر بدخواهی،دشمنی یا کینه‏توزی منتقد با نویسنده اصلی نیست.بسیار بوده‏اند نقدهایی‏ که سبب شده‏اند تا در نوشته‏ها تجدید نظر بشود و یا نویسنده‏ گان بعدی نادرست‏نویسی‏های پیشینیان را تکرار نکنند.

 آن‏چه را که در این قسمت و تا پایان داستان‏ اسکندر مقدونی می‏خوانید نیازمند دقتی‏ موشکافانه است.قصه است یا غصه نمی‏ دانیم.اما بدانید که بخشی از ادبیات ما را تشکیل می‏دهد و دست نبشته‏ها و اسناد و مدارک آن در مراکز معتبر علمی و فرهنگی‏ دنیا در دست‏رس پژوهش‏گران گیتی‏ است و خواندن آن برای کسانی که از علم‏ پژوهش اطلاع نداشته و از تاریخ ایران نیز بی‏ خبر باشند،توده‏ای از اطلاعات ساخته‏گی، دروغ و گزافه در سلول‏های یادگیری آن‏ها جای می‏دهد که بیرون کشیدن آن به اندازه‏ درازای همان تاریخ وقت‏گیر خواهد بود.

 نخستین کس از بزرگان شعر،ادب و تاریخ‏ ایران زمین که درباره اسکندر مقدونی بعد از فردوسی مطالبی نوشته است،نظامی‏ گنجه‏ای(گنجوی)است.این شاعر حکیم‏ و عارف به روایت دکتر محمد معین در 530 هجری قمری به بار آمد و در سن‏ 84 ساله‏گی در سال 614 درگذشت.اما ژول مول در مقدمه‏ی شاه‏نامه‏اش اشاره‏ می‏کند که نظامی در 513 هجری قمری به‏ بار آمد و در سن 63 ساله‏گی در سال 576 از جهان شد.در همین دو سند برجسته و قابل‏ اعتماد 21 سال اختلاف مرگ و زندگی شاعر سرشناسی که دست کم به خاطر گنج‏نامه‏ ی بی‏مانندش:پنج گنج:1-مخزن الاسرار 2-خسرو و شیرین 3-لیلی و مجنون 4- هفت پیکر 5-اسکندرنامه در سرتاسر جهان‏ شعر و شاعری سرشناس است و پرآوازه، وجود دارد،حالا اگر گم‏نام بود چه اتفاقی می‏افتاد!اگر به جای‏ سال و ماه(که در جای خودش خیلی هم مهم است)روایتی‏ تاریخی یا پژوهشی بود چه مشکلی که پیش نمی‏آمد؟

 حالا نگاه کنید چه بلایی بر سر کدخدای غزنه(مودود شاه)که‏ مورد استناد استاد فریدون جنیدی می‏باشد و در همین پادشاهی‏ بی‏سروته 9 ساله است که ناگهان 000,30 بیت از سروده‏های‏ فردوسیکاهش می‏یابند،آمده است و چه‏گونه تاریخ تحریف‏ شده است؟آیا این مشتی نیست بر خروار؟بگذریم.

 نظامی گنجه‏ای(گنجوی)شاعری حکیم،عارف و در سبک‏ غنایی سرایان است.اما در اسکندرنامه ضمن حفظ همان‏ سبک غنایی،چاشنی حماسی را هم وارد داستان اسکندر می‏ کند.اگر غیر از این بود،اسکندرنامه با داستان عاشقانه‏ی‏ خسرو و شیرین هیچ تفاوتی نداشت.البته پیش گرفتن این‏ سبک از سرایش شعر از دوره فردوسی تا پایان قرن ششم به‏ صورت چشم‏گیری وجود دارد و توسط شاعران بسیاری به‏ صورت آشکار و یا نامحسوس ادامه می‏یابد.بگذریم از کسانی‏ که در سبک شعر حماسی و به تقلید از فردوسی و شاه‏نامه حتا تا دوره‏های میانی قاجاریه«حماسه»هایی را سروده‏اند که‏ ایدون این کار را نکرده بودند.

 نظامی گنجه‏ای،اسکندرنامه را در 10500 بیت،بخشی را به تقلید از داستان فردوسی‏ موجود در شاه‏نامه‏7و بخش‏های دیگری را به روایت‏های ساخته‏گی پیشین،یا شنیده‏ و یا از منابع یونانی که بی‏گمان دربی‏طرفی‏ آن‏ها تردید وجود دارد،تنظیم کرده و به‏ صورت شعر درآورده است.

 در بزرگ‏نمایی و مهم نشان دادن اسکندر، پهلوان و پیامبر و خدا ساختن از او،و او را به‏ شکل قهرمانی استوره‏ای و بی‏مانند درآوردن‏ ،نظامی گنجوی تنها نیست.پس از پیدایش‏ فردوسی و خلق شاه‏کاری به نام«شاه‏ نامه»بسیاری از ایرانیان معمولی،برخی از نویسنده‏گان یونوفیل(سمپات‏های یونان‏ )و بسیاری دیگر از قصه‏نویسان حرفه‏ای‏ ،داستان‏های کوتاه و بلندی از اسکندر ساختند،اختراع کردند،پروراندند و نوشتند به طوری که قرن‏ها این داستان‏ها،حتا تا امروز روایت‏هایی سرگرم‏کننده برای زنان‏ و مردان سال‏خورده و بی‏کار و پشت کرسی‏ نشین شده است.افزون بر اسنکدرنامه‏ی‏ نظامی،جامی هم اسکندرنامه دارد و یکی از خنده‏دارترین،گزافه‏ترین‏ و بی‏مایه‏ترین این اسکندرنامه‏ها، اسکندرنامه‏ای است متعلق به شخصی به‏ نام«عبد السلام کشمیری»8و در پی‏ آن قصه‏پرداز دیگری به نام«ابو طاهر بن‏ موسا طرطوسی»9خنده‏نامه‏ای دارد با عنوان«داراب‏نامه»که بخشی از آن‏ داستان‏های گزافه‏ای است درباره اسکندر و...عبد السلام در داستان ساخته‏گی و گزافه‏ پردازی‏های خود،دروغ را نیز از حرمت‏ دروغین خود انداخته است.او نخستین کسی است که اسکندر را به‏ مقام خدایی و پیامبری می‏رساند:

دو شاهی که بودند پیغمبری‏ سلیمان یکی،دیگر اسکندری

10

 آن آقای اولی،عبد السلام کشمیری آن‏قدر عاقل و باهوش بوده‏ است که به اعتقادات عرب‏ها(نیاکان خود)احترام بگذارد.او خوب‏ می‏دانسته است برای این‏که به خواننده‏گان ناآگاه خود تفهیم‏ کند که یکی از شرایط پیامبر شدن سامی بودن نژاد پیامبران است‏ ،داستانی ساخته‏گی برای اسکندر می‏بافد.شبیه همان کاری که
فردوسی » شماره 78 (صفحه 37)


 نظامی در پنجمین پیکره خود«اسکندرنامه»می‏کند.این آقای‏ عبد السلام چون نمی‏توانسته است بدونسند و مدرک اسکندر را سامی و عرب کند با قصه‏ای بسیار خنده‏دار مادر او را از تخم و ترکه‏ی«عیص بن اسحاق عرب»معرفی می‏کند.

 در همین داستان مالی خولیایی،داستان‏پرداز خیالاتی نقل می‏ کند،مادر اسکندر که هنوز دوشیزه‏ای بیش نبوده است بدون‏ ازدواج با مردمی باردار می‏شود(نگاه کنید به داستان حضرت مریم‏ و عیسای مسیح)و از ترس و یا شرم از خودی و بی‏گانه می‏ گریزد و به بیابانی پناه می‏برد و در آن بیابان پسری کاکل زری!! به دنیا می‏آورد و بی‏درنگ مادر عرب نژاد می‏میرد و کودک‏ نوزاد در آن فضای وحشت‏انگیز(بی‏گمان سر روی سینه‏ی‏ مادرش گذاشته و در حال مکیدن شیر از پستان مادر بوده است) سرگردان می‏شود.این دروغ شاخ‏دار برای این‏که به جایی برسد هم‏چنان ادامه می‏یابد تا این‏که به ناگهان سواری از دور فرا می‏ رسد،این سوار کسی نیست جز«فیلیپ»پادشاه یونان!و روس‏ !و فرنگ!نگاه کنید،این عبد السلام،مورخ بزرگ!در هنگام‏ نوشتن این داستان خنده‏دار هنوز نمی‏دانسته است که فیلیپ‏ پادشاه مقدونیه بوده است.برای این‏که او را بزرگ‏تر نمایش بدهد گستره امپراتوری!!او را به سرتاسر اروپا می‏کشاند.

 فیلیپ نوزاد را به فرزندی می‏پذیرد و تربیت‏اش را به فیلسوفی‏ پرآوازه به نام«ارستو»وا می‏گذارد.حالا در این بیابان بی‏آب‏ و علف و اقیانوس شن،فیلیپ از کجا آمده است،این یکی از رازهای سر به مهر قصه‏ی عبد السلام است.جالب است اگر توجه‏ شود که این ارستوی مربی نوزاد،همان ارستوی فیلسوف ناممی‏ و پرآوازه‏ی یونان و جهان است که در عین حال مشاور،یار، معلم و هم سفر اسکندری می‏شود که در تمام جهان‏گشایی‏ها (بگویید جهان سوختن‏ها)با وی است و رای زن و راه‏نمای‏ جوانکی تشنه‏ی قدرت،خون‏ریز،ویران‏گر و منهدم‏کننده‏ بخش‏های بزرگی از آبادترین شهرهای جهان است.

 شگفت‏انگیزتر این‏که بخش‏هایی از این قصه‏ی غصه‏دار با درصد کم‏تری از خرافه‏گویی و خرافه‏پرستی،در اسکندر نامه‏ی 10500 بیتی نظامی گنجوی هم وجود دارد.در بین این‏ قصه‏سرایان غصه‏پرداز شخصیت شگفت‏انگیز و توهمی دیگری‏ وجود دارد به نام«ابو طاهر بن موسا طرطوسی»صاحب کتاب‏ «داراب‏نامه»که در بخشی از آن به اسکندر می‏پردازد.در نیمه‏ ی دوم قرن ششم هجری قمری و در 800 صفحه این کتاب را به وجود آورده است،در تقلید نگارشی و سبک شعری شاه‏نامه. داستان‏های این آدم روان‏پریش نه این‏که خنده‏دار باشد،گریه‏ آور است.اغراق و گزافه از کسی که فقط یک کتاب‏اش 800 صفحه دارد دور از انتظار یک ذهن عاقل است.نگاه نید این‏ نویسنده در مورد اسکندر چه می‏گوید:فیلیپ پدربزرگ اسکندر است و اسکندر در جوانی از دربار پدربزرگ‏اش فرار می‏کند و به‏ پایتخت مملکت بربرها می‏رود(حالا این بربرها چه قومی هستند ،بربرستان در کجا واقع شده است و نام پادشاه‏اش چه بوده است‏ و اسکندر از مقدونیه تا بربرستان با چه نیرو و وسیله‏ای رفته است‏ ،بحث جداگانه‏ای است)

 موسا طرطوسی می‏گوید که،پادشاه بربرستان با همسر داریوش(کدام داریوش)که به تازه‏گی از هم جدا شده بودند، عروسی می‏کند!!پادشاه بربرستان بدون این‏که اطلاع داشته‏ باشد،همسر جدیدش مادر اسکندر!است،او را به زنی می‏گیرد. تا همین جا نه اسکندر از ماجرا خبر دارد و نه پادشاه بربرستان! بنابراین طرطوسی با این ترفند زیرکانه اسکندر را ایرانی و مادرش‏ را همسر داریشو و شاه زاده می‏کند.اسکندر در همان کودکی‏ و سرگردانی وقتی به بربرها می‏رسد،سراع دربار پادشاه را می‏ گیرد و برای این‏که شناخته نشود و در عین حال از گرسنه‏گی‏ نمیرد به بخش دیوانی دربار!!می‏رود و درخواست شغلی دیوانی‏ می‏کند!یکی از منشیان(دبیران)دربار او را که پسرکی خوشگل‏ ،خوش‏چهره،ملیح،زیبا و بی‏مثال می‏بیند به خیال این‏که‏ داشتن چنین غلام بچه‏ی زیبایی!به اعتبار و شخصیت او می‏ افزاید،او را به روزی دو درهم نقره به غلامی خودش می‏پذیرد. (شاید آقای طرطوسی خجالت کشیده است که بنویسد آن دبیر پادشاه بربرستان کودک نواز هم بوده است،زیرا در همین دوره‏ بسیاری از پادشاهان و زورمداران و ثروت‏مندان جامعه دارای‏ این بداخلاقی‏های زشت و ناپسند بوده‏اند که تاریخ غزنویان، سلجوقیان و اتابکان آگنده است از داستان‏های عشقی پادشاهان‏ قدر قدرتی!!مانند سلطان!سنجر سلجوقی و...به ده‏ها و صدها کودک ریز و درشت اندرون دربارها و حرم‏سراهای پسرانه...)

 وظیفه‏ی اسکندر در درباره بربرستان و به عنوان غلام بچه‏ی‏ دبیر؟!بردن کیف دبیر به خانه و برگرداندن آن به دفتر دیوانی‏ پادشاه بوده است.و تا همین امروز نه اسکندر و نه مادرش( همسر دو شاه،داریوش؟و پادشاه بربرستان؟)یک دیگر را نمی‏ شناسند.

 به ادامه‏ی داستان روانی طرطوسی توجه کنید»یک روز دبیر بیمار می‏شود.اسکندر کودک را می‏فرستد از دبیرخانه‏ی دیوانی‏ کیف‏اش را بیاورد.با ورود اسکندر به دیوان‏خانه سایر کارمندان‏ (بدون اجازه دبیر بزرگ)از اسکندر بچه‏سال می‏خواهند که در پشت میز دبیر بزرگ و کهن سال بنشیند و کارهای دبیر را در نبودش انجام دهد و مسئولیت دبیرخانه‏ی دیوان پادشاه بربرستان‏ را بر عهده بگیرد.اسکندر خردسال پذیرفتن این مقام را به اجازه‏ گرفتن از دبیر بزرگ وا می‏گذارد.به خانه برمی‏گردد،کودکی‏ نوجوان از دبیر بزرگ و کهن‏سال دیوان‏خانه شاهی اجازه می‏ گیرد که در نبودن دبیر،مسئولیت دیوان‏خانه‏ی شاهی را به انجام‏ برساند و دبیر بزرگ نیز می‏پذیرد!!

 اسکندر،نوجوان خردسال که با پیشنهاد کارمندان دیوان‏خانه‏ ی شاهی به جای دبیر بزرگ مسئولیت دیوان‏خانه را بر عهده می‏گیرد!!از همان آغاز وقتی خط زیبای نوشته شده با قلم نی!!و استعداد و هوش سرشارش را در محاسبات ریاضی‏ می‏بینند،در شگفت می‏شوند!!و حسادت‏شان گل می‏کند. همان کارمندانی که اسکندر را پشت میز نشانده بودند!دگر باره از دبیر بزرگ اخراج او را خواستار شده و در این کار موفق می‏شوند.

 اسکندر وقتی از خدمت دبیر بزرگ در دیوان‏خانه‏ی شاه بربرستان! اخراج می‏شود،به تجربه‏ی فال‏گیری و سابقه‏ی طالع بینی که‏ از ارستو آموخته است(حالا ارستو کجا بوده است باید از طرطوسی‏ پرسید!)در سر گذرها و چهارراه‏ها به فال‏گیری مردم می‏نشیند و از این راه شکمش را سیر می‏کند و...و در جای دیگر همین« داراب‏نامه‏ی طرطوسی»آمده است،سیمرغ را وا می‏دارند تا در کرانه‏های آبی آسمان‏ها گفت‏وگوی جبرییل و سلیمان نبی را بشنود(استراق سمع کند-دزدانه به گوش به ایستد)و آن رمز و راز آسمانی را به گوش اسکندر برساند.یعنی در این‏جا سمیرغ‏ آن مرغ خردمند و دانا ه نمادی از خرد و نژاد آریایی است و مرغ است پاک،مقدس،ستایش‏آمیز و شایسته‏ی احترام، تاریخ‏پژوهان‏ «ملی»ما!آن قدر که سنگ جوانکی‏ خون‏ریز و ویران‏ گر را به سینه‏ زده‏اند و اسکندر، اسکندر کرده‏اند، هرگز از این ایرانی‏ نژاده‏ای مانند «یعقوب لیث»یادی‏ نکرده‏اند

فردوسی » شماره 78 (صفحه 38)


 در این ره‏گذر پرسش‏برانگیز تاریخ، سهم استادان!تاریخ‏نویس‏ و تاریخ‏پژوه ما چیست؟

 (11)-نگاه کنید به کتاب«حماسه‏ی‏ ملی ایران»تئودور نولدکه و...

 در این جابه‏جاسوسی و دزدی وادار می‏شود.

 نگاه کنید!بین این یونانی ملعون و یران‏کننده نیمی از تاریخ‏ و تمدن گیتی و چنگیز مغول،تیمور لنگ و هلاکوی مغول چه‏ تفاوتی است؟این‏ها همه‏گی تشنه‏گان خون و قدرت بوده‏اند. رسالت این گروه خشن و گجستک در تاریخ جز ویرانی،انهدام و سوختن سرزمین‏ها،مردم و تمدن‏ها چه بوده است؟کدام یک‏ از این ملعونان تاریخ شایسته‏ی ستایش‏اند؟!(هم اینک یکی از بزرگ‏ترین و باشکوه‏ترین خیابان‏های آتن و هزاران خیابان‏ منحله،کوچه،پارک،مدرسه،دانش‏گاه،ساختمان و غیره‏ ...در سرتاسر یونان به نام وی ثبت است و اسکندر در یونان‏ همانند خدای بزرگ یونان باستان«زئوس»پرستیده می‏شود، از این نظر اشکالی هم وجود ندارد.چون یونانی بوده است.حالا اگر سرتاسر گیتی را هم به آتش کشیده و گستره پهناوری از کشورهای آباد آن روزگاران را به ویرانه‏ای تبدیل کرده و آدم‏ هایی بس فراوان و خارج از شمارش را نیز قتل عام کرده،از نظر یونانیان ستودنی است و شایسته‏ی بزرگی و ستایش.از نظر احساسات قومی طبیعی به نظر می‏رسد که یونانیان از سردار نابغه،اما ویران گرو فروکاهنده تمدن‏ها تعریف کنند.

 اما در این ره گذر پرسش‏برانگیز تاریخ،سهم تاریخ‏نویسان‏ ما چیست؟درحالی‏که همین اسکندر و از پی او تازیان ریز و درشت اموی و عباسی در لباس ولی امر مسلمین و نماینده‏گان‏ خدا در زمین و از پس آنان چنگیز،تیمور و هلاکو،دمار از روزگار ما درآوردند،شهرهای‏مان را سوزاند،دانش‏مندان‏مان را قتل‏ عام کردند،در جشن‏های کتاب سوزان،آب دجله‏ها و فرات‏ ها را سیاه کردند،سمرقند،بخارا،نیشابور و ری را با آن همه‏ مراکز علمی به ویرانه‏ای تبدیل کردند و توفانی از مرگ‏ و قتل‏عام‏های گسترده و نسل‏کشی‏های فراگیر در سرتاسر ایران زمین همانند سفره‏ای مسموم گسترانیدند،اما ما در کتاب‏های‏مان آن‏ها را ستایش کردیم!شگفتی وقتی تبدیل‏ به ترس می‏شود که ببینیم در صدها کتاب از جهان‏گشایی‏ ،گشاده‏دستی،شجاعت،عدالت و عشق و علاقه‏ی آنان به‏ زبان پارسی!!به شعر پارسی!!و به فرهنگ ایرانی!!تجیل و ستایش می‏شود.نگاهی به انبوه کتاب‏های تاریخی و حتا درسی ما بیندازید:

 1-اسکندر گجستک می‏شود،اسکندر کبیر!

 2-ویران‏کننده و سوزاننده شهرها می‏شود بنیان‏گذار و معمار ده‏ها«اسکندریه»ی جدید.اگر این گجستک دارای‏ ذره‏ای خرد و دانش بود،چرا شهرها را بسوخت و ویران کرد که دوباره بسازد؟

 3-اگر این ویران‏گر،آبادگر بود،اول چرا تخت جمشید را بسوخت و ویران کرد،و دوم چرا مانند شهرهای دیگر!!شهر آبادتر وبزرگ‏تری در کنار آن نساخت؟

 4-خلفای غاصب و ملعون می‏شوند،قدیسان،پاکان و ولی امر مسلمین و نماینده‏گان خدا و پیامبر در زمین!

 5-برای همین اشغال‏گران و قاتلان هزاران،هزار از پدران‏ و مادران ما که آن‏ها را«خلیفه الله فی الارض-خلیفه‏ (جانشین)خدا در روی زمین»می‏نامیدند،صدها و هزاران‏ کتاب و رساله در تایید،تعریف،ستایش،عدالت،شرح حال‏ عشق‏بازی‏ها،حرم‏سراها،عیاشی و خوش‏گذرانی آن‏ها در اندرونی کاخ‏های بغداد و شام به صورت داستان‏های هزار و یک شبی،ده‏ها سال فرهنگ کتاب‏خوانی ما را تشکیل می‏ داد و همانند بختکی شوم در یاد و خاطر نسل‏های ما واقعیت‏ها را به گونه‏ای وارونه کرد که ما ستایش‏گران ناخودآگاه آن بی‏ شهرمان تاریخ شده بودیم.و بدون توجه به کینه‏توزی‏ و کین‏ورزی نژادی آن‏ها نسبت به ایرانیان تماشاچی خوش‏ گذرانی‏های تاریخی و هزار و یک شبی مردان خدا!!در روی‏ زمین و ستایش‏کننده قداست!!آنان در آسمان شده بودیم.

 6-چنگیز خون‏آشام می‏شود،چنگیز خان!بی‏باک،شجاع‏ و دشمن‏شکن.

 7-تیمور لنگ خون‏ریز و ویران‏گر می‏شود،«منم! تیمور جهان‏گشا»کتاب‏ها در ستایش این وحشت‏انگیزترین‏ موجود تاریخ می‏نویسند.

 8-هلاکوی آدمی خوار و تشنه‏ی مرگ انسان‏ها می‏شود، هلاکو خان!خان خانان!...

 9-اتابکان غلام بچه در دربار شاهان ترک نژاد کودک‏نواز درگاه فرمان‏روایی می‏شوند،گستراننده علم،اندیشه،شعر و شاعری.

 و از آن سو،پادشاهان،وزیران،دولت‏مردان نابغه،نویسنده‏ گان و شاعران نام‏دار ما می‏شوند طاغوت،مزدور،جیره‏خوار ،بی‏دین،بددین و خائن!برای فهم بیش‏تر مطلب نگاهی به‏ نام‏های اصلی و نام‏های خانواده‏گی خودمان بیندازیم.افتخار می‏کنیم که اسامی دشمنان سوگند خورده‏مان را روی خودمان‏ و فرزندان‏مان گذاشته‏ایم و ناخودآگاه و هر لحظه و هر دقیقه‏ به ستایش آن‏ها می‏پردازیم.

 به انصاف!چندین میلیون نفر در این گستره تاریخی 2000 ساله نام خود و فرزندان‏مان را:اسکندر،افراسیاب،توران،سلم، مروان،هارون،قارون،رشید،متوکل،مهتدی،معتضد، تموچین،چنگیز،ترکان،خاتون،تیمور،ترکان بانو،اتابک، هلاکو،غازان و...گذاشته‏ایم؟مگر ما ایرانی نیستیم؟مگر ما اسم ایرانی نداریم؟

 و در آن سوی روزگار چندین میلیون نه،چند صد نفر از ترکان،یونانیان و عربان اسم خودشان یا فرزندان‏شان را گذاشته‏اند:

 پرویز،انوشیروان،هخامنش،روزبه،بابک،بهرام،گردآفرید ،تهمینه،رودابه،پروانه،بزرگ‏مهر و...مرگ خوب است‏ ،اما برای هسایه.این آشفته‏گی و آشوب فرهنگی،ملی‏ ،تاریخی و نژادی را چه کسی جز خودمان پدید آورده‏ایم؟ چه کسی جز خودمان مسئول عملکردهای نابخردانه،ستم‏ پذیر،بی‏گانه‏پرستی و دشمن‏پناهی‏های‏مان است؟

 وقتی جوانکی دیوانه‏ی قدرت و شهرت،عاشق ویرانی‏ و خرابی و خون‏ریزی از روستایی به نام«مقدونیه»11 برخیزد،از داردانل بگذرد،سرتاسر قسطنطنیه و آسیاسی صغیر را با ویرانی درنوردد،به ایران بتازد و شهرها را یکی پس از دیگری تا رسیدن دوباره به تخت جمشید ویران و مردمان را قتل عام کند و آن شاه‏کار صنعت معماری گیتی آن روزگار و این روزگار را بسوزاند و به نوشته‏ی مزدوران تاریخ‏ساز و تاریخ‏پرداز در پارس به استراحت بپردازد و رکسانا و دیگر زنان و دختران اندرون کاخ‏های(سوخته)شاهی زیر پای‏اش فرش‏ قرمز پهن کنند!!!و او را و جوانان و همراهان‏اش را به سراپرده‏ های درون تالارها بکشانند و به او شراب و شربت و میوه و عطر و گل و دست آخر،دختر داریوش سوم،را تقدیم‏اش کنند؛بی‏ گمان باید مزدور دیگری پیدا شود تا برای به دست آوردن دل
فردوسی » شماره 78 (صفحه 39)


 های بخشنده و مهربان ایرانیان(میهمان‏پذیر و میهمان‏دوست) که هزار هزار از دم تیغ خون‏ریز اسکندریان گذشتند،این حرام‏ زاده‏ی تاریخ را به زیارت خانه‏ی خدا(کعبه)!!بفرستد12و چندان دور از ذهن نیست که به زودی یکی از پژوهش‏گران نامی!! سندی پیدا کند که مادر اسکندر هم مانند خودش به زیارت‏خانه‏ی‏ خدا رفته و از آن‏جا حاجیه خانم بازگشته است.در تمام این تحریف‏ های ویران‏گر و جنون‏آمیز تاریخی چند نفر تاریخ‏نگار،تاریخ‏پژوه‏ و آدم حسابی پیدا شده‏اند که از خودشان بپرسند بابا!!تاریخ اسکندر گجستک چه ربطی به تاریخ اسلام دارد؟

 آن جانی دیوانه متعلق به 340 سال پیش ازمیلاد است و این پیامبر بزرگ و اندیش‏مند متعلق به سال 620 میلادی است.یعنی چیزی‏ نزدیک به 1000 سال اختلاف تاریخی دارند.حالا در 1000 سال‏ پیش از پیدایش پیامبر اکرم و به وجود آمدن اسلام،آیین حج،خانه‏ ی خدا و زیارت کعبه از کجا آمده است که اسکندر به زیارت آن‏ مکان برود؟تاریخ‏نگاری غیر علمی،بدون پژوهش،غیر مستند و دل بخواهی آثاری این چنینی و بسیار بدتر از این به وجود می‏آورد که عمل کرد تخریبی و روانی آن به مراتب از جنبه‏های داستانی‏ و افسانه‏ای آن بیش‏تر است.13

 استاد فریدون جنیدی بی‏گمان علت این کارها و این تحریف‏های‏ تاریخی را بهتر از شاگردشان می‏دانند،اما به جهت توضیح و اطلاع‏ بیشتر یاد بگوییم که این کار ایرانیان و زرتشتیان نیست.چون در هیچ یک از اسناد معتبر پارسی باستان،پارسی پهلوی یا پارسی‏ دری و یا پشت‏ها(دعانامه‏ها)نگاهی بخشایش‏گرایانه،مهرآمیز و خویشاوندی با مهاجم گستاخ و خون‏ریزی به نام اسکندر دیده‏ نشده است.اما در بین نویسندگان ایرانی عرب فیل و یا برگردان‏ها به زبان سریانی سپس به زبان تازی و از زبان تازی به زبان پارسی‏ به وفور دیده می‏شود و هدف این بوده است که به نوعی زهر تهاجم مقدونی به فرماندهی جوانی دیوانه و یاغی به نام اسکندر ریخته شده و نوعی زمینه‏ی خویشاوندی(مصنوعی)بین او و ایرانی‏های بیش از اسلام و زیارت مکه رفتن وی را،سوء استفاده از احساسات مذهبی مردم ایران بع از اسلام به نفع اسکندر و یونانیان‏ مصادره کنند...که بابا حالا چیزی نشده دو سردار ایرانی با یکدیگر و درگیر شده‏اند و یکی از آنها دیوانه شده و تخت جمشید را به آتش‏ کشیده و ایران را به ویرانه‏ای تبدیل کرده است و...

 استاد شاه‏نامه‏پژوه!بودن و یا نبودن،درست یا نادرست بودن‏ داستان اسکندر از نظرتاریخی و جغرافیای تاریخی چه ربطی به‏ (به تصویر صفحه مراجعه شود) 000,60 بیتشاه‏نامه دارد که شما اجازه داشته باشید 000,30 بیت‏ آن را کاهش دهید.من ناچارم پرده از سندی بردارم که چندان‏ مطمئن نیستم شما از آن خبر داشته باشید.در یکی از نسخه‏های‏ خطی و منحصر به فرد کتاب‏خانه‏ی ملی بریتانیا که نسخه‏ی بسیار معتبری هم هست متعلق به سال 1438 میلادی به شماره ثبت‏ Rieu,Catal P.534b و هم‏چنین نسخه‏ی خطی منحصر به‏ فرد و بسیار معتبر لیدن متعلق به سال 1443 میلادی موجود در همین کتاب‏خانه‏ی ملی بریتانیا( BRITISH LIBRARY ) و نسخه‏ی دیگر آن موجود در کتاب‏خانه‏ی آکسفورد اشاره‏ شده است که فردوسی به نزد پادشاه(مسلمان)دهلی فرار کرده تا از ترس محمود غزنوی به او پناهنده بشود و...در حالی‏ که استاد بی‏گمان آگاه هستند که فردوسی متعلق به قرن یازدهم‏ میلادی است و اسلام از قرن سیزدهم میلادی وارد هندوستان‏ می‏شود،پس این موضوع و صدها نمونه‏ی مانند این دلیلی بر کشف سحرآمیز یک استاد به منظور کاهش 000,30 بیت از شاه‏ نامه نباید باشد!

 ایدون!استادی که 30 سال از عمر گران‏قیمت خودشان را صرف پژوهش شاه‏نامه کرده‏اند!تنها یک هفته وقت می‏ گذاشتند و پژوهش‏ها،تحلیل‏ها،تفسیرها و نقدهای یکی‏ از بزرگ‏ترین شاه‏نامه‏پژوهان ایران(البته اگر آن حضرت‏ استادی ایشان را قبول داشته باشند)سعید نفیسی را مورد مطالعه قرار می‏دادند.اگرنه،تنها یک ساعت شاید هم‏ کم‏تر مقدمه‏ی علمی،پژوهشی ادبی و منتقدانه‏ی 5/8 صفحه‏ ای کتاب بی‏مانند«حماسه‏ی ملی ایران»اثر یکی از بزرگ‏ترین شاه‏نامه‏پژوهان اروپایی،تئودور نولدکه آلمانی‏ را مورد بررسی قرار می‏دادند و می‏دیدند ایشان نه تنها کشف و شهودی نکرده‏اند،بل‏که از بیخ و بن غیر علمی و از روی(هزار مرتبه مرا ببخشید)ناآگاهی 000,30 بیت از 000,60 بیت را در یک خواب‏نما شدن یک شبه از شاه‏نامه حذف کرده‏اند.

 تا پایان شماره 28 در این قسمت پاسخ داده شد.از شماره 29 تا پایان در شماره‏ی آینده(79)

 قسمت سوم و پایانی و منابع خطی مورد استفاده ما در مجله‏ی شماره 79

 ادمه دارد...

 (12)-نگاه کنید به فیلم اسکندر ALEXANDER THE GREAT که‏ چه‏گونه با کمک تکنولوژی بسیار پیش‏رفته‏ی سینمایی از کاه کوهی‏ ساخته‏اند،اسکندر را قدرتی فوق‏ طبیعی و ماوراء الطبیعه بخشیده‏اند ،او را مهربان،دوست‏دار ملت‏ها و عاشق آبادانی نقاشی کرده‏اند.به هر جایی که می‏رود از او استقبال می‏ کنند و...زنان و دختران،عاشق چشم‏ های آبی و قد و قواره اروپایی او می‏ شوند.دست و دل و جان در راه‏اش‏ فدا می‏کنند و صدها و هزاران ستایش‏ خدای‏گونه از یک سردار معمولی و ساختن صدها فیلم سینمایی شگفت‏ انگیز برای برتری یونان بر ایران(یعنی‏ غرب بر شرق)درحالی‏که ما می‏ ترسیم از این‏که بگوییم ایرانی هستیم‏ و یا«شعار ملی‏گرایی کفر است»بر روی در و دیوارهای ما نقش می‏بندد... تاریخ ما را تحریف می‏کنند و می‏ کوبند و از طول و عرض آن می‏کاهند و از تاریخ یونان،تازیان و ترکان‏ تمجید می‏کنند و ستایش به عمل‏ می‏آورند.شاهان تاریخی و حماسی‏ ما«ملعون»،«طاغوت» ،«ظالم»،«زن‏باره»،«قاتل» ،«بی‏دین»،«بددین»نامیده می‏ شوند و«مروان بن حمار»آخرین‏ خلیفه‏ی اموی،که طی شش سال‏ خلافت خود کاری به جز عیاشی، حرم‏سرا چرخانی،شراب‏خواری و قتل و کشتار مسلمانان به ویژه ایرانیان‏ نداشت،«خلیفه اللّه»نام می‏گیرد. روزی شاعر بزرگ ما«احمد شاملو» گفته بود:«خوب!قلم در دست‏ دشمن است،دیگر،چه کار می‏تواند کرد؟»شاید دوست شاعرمان تاریخ‏ را خوب نکاویده بود.قلم در دست‏ دوست بوده است و این جنایت‏های‏ تاریخی را آفریده است.

 (13)-برای آگاهی بیش‏تر نگاه کنید به:اسکندرنامه‏ی نظامی گنجوی‏ حماسه‏ی ملی ایران،تاریخ یونان‏ داراب‏نامه،تاریخ عمومی ویل‏ دورانت،اساتیر در یونان و اسکندر نامه‏های گوناگون


پایان مقاله

مجله فردوسی » تیر 1388 - شماره 78 (از صفحه 26 تا 39)


Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>