واژه های دخیلفارسی در زبان فرانسه
چکیده :
براساس مطالعات واژهشناسان فرانسوی،حدود چهل واژه دخیل فارسی در زبان فرانسه به کار میرود. این واژهها که بهطور عمده از طریق زبانهای عربی و ترکی به فرانسه راه یافتهاند،شامل نام اشیاء طبیعی و مصنوعات و نیز مصطلاحاتی است که در فرهنگ اجتماعی قرار میگیرند.ماهیت و شمار هر دسته از این واژهها و زمان ورود آنها به زبان فرانسه نشان دهندهء چگونگی تماس و نگرش فرانسوی به فرهنگ شرق است.این مقاله،تحول این واژهها در متون گذشتهء فرانسوی تا تثبیت املایی آنها در زبان فرانسهء امروز را در جدول هلیی نشان میدهد.
کلمات کلیدی :
واژهء دخیل،واژه ستانی،زبانشناسی تاریخی،زبان فارسی،زبان فرانسه.
*** زبان فرانسه در روند تکوین خود،مانند هر زبان دیگر،واژههایی از زبانهای بیگانه ستانده و به کار برده یا میبرد.آثار مکتوب نشان میدهد که شمار این واژهها به حدود سه هزار میرسد که از قرن دوازدهم میلادی تا قرن بیستم در متون فرانسوی به کار رفتهاند.از نظر آماری،ایتالیایی با حدود 009 واژه،انگلیسی با حدود 007 و عربی با تعداد تقریبی 072 واژه در صدر زبانهای واژهدهنده به زبان فرانسه قرار دارند.براساس بررسی پیر گیرو،زبانشناس فرانسوی که خود از مطالعات واژه سناسان پیشین1بهره جسته است،از این تعداد واژهء دخیل،حدود چهل واژه از زبان فارسی به زبان فرانسه راه یافته است که چهارده واژه بهطور مستقیم و بقیه با میانجی زبانهای عربی،ترکی یا هندی در زبان فرانسه رایج شدهاند.بنابراین،در مجموع واژههای ستاندهء این زبان،فارسی پس از سه زبان یاد شده و پرتغالی،هلندی،آلمانی و چند زبان دیگر مقام یازدهم را احراز میکند. (Guiraud,PP.6,9) هدف نگارنده آن نیست که فهرست مکملی از واژههای فارسی
شناخت » شماره 37 (صفحه 104)
در زبان فرانسه را به فهرست گیرو بیفزاید2،بلکه نتایج بررسی این واژهها براساس مطالعات پیر گیرو3را بهویژه با تئضیحات فرهنگ نویسان مرجع زبان فارسی(دهخدا) و فرانسه(روبر)مقابله میکند.در این مقاله،نکات مبهم یا ناهمگونی که در این آثار مشاهده میشود و به تعلق واژهها به زبان فارسی و نیز زنجیرهء ستانش،تغییر آوایی،املایی و معنایی هر واژه از زبانی دیگر در قرون مذکور مربوط میشود،بهطور خاص مدنظر قرار میگیرد.همچنین،خوانندهء این مقاله بهطور ضمنی با رویکرد صاحبنظران ایرانی و تبعات آن در بررسی ستانش و ریشهشناسی پارهای از این واژهها آشنا میشود.
در این مقاله،گاه از واژهها و ترکیباتی نظیر"ستایش"،"واژه ستانی"،"زبان ستاننده"مشتق از"ستاندن"به جای"دخیل"(یا"قرضی")برابر borrowing و loan words و ترکیبات مربوط در انگلیسی و emprunter و ترکیبات و مشتقات آن در زبان فرانسه برای بیان این مفهوم بهره جسته است.
طبقهبندی واژگان ستاندهء فرانسوی از فارسی
واژههای دخیل فارسی در زبان فرانسه را به چهار دسته تقسیم کردهاند:1-واژههای فارسی که بدون میانجی زبان دیگر به فرانسه وارد شدهاند؛2-واژههای"فارسی و عربی"یا واژگان فارسی معرب؛3-واژههای"فارسی و ترکی"؛4-واژههای هندی و فارسی". (Guiraud,pp.19-20) منظور از"واژههای عربی و فارسی"و"فارسی و ترکی"،آن دسته از واژههای اصیل فارسی است که از طریق اعراب و ترکان و عثمانی به زبان فرانسه راه یافتهاند. جدول 1،زمان تقریبی کاربرد واژههای ستانده و تعداد آنها را نشان میدهد.
بالاترین شمار واژههای دخیل فارسی به قرن هفدهم مربوط میشود که با زمان گسترش سفرههای سیاحان و سفیران غربی در دورهء صفوی به ایران و سرزمینهای عثمانی مصادف است.در این دسته بندی،زبان مبدأ یعنی زبانی ملاک قرار گرفته است که هر واژه از آن طریق به زبان فرانسه راه یافته است.لذا هر چهار مورد،واژهها جزو واژگان فارسی به شمار آمدهاند؛اما همانگونه که اشاره شد،برحسب آنکه بهطور مستقیم به زبان فرانسه راه یافته باشند یا با میانجی زبانی دیگر،از هم متمتیز شدهاند.
روند ستانش هر واژه در جدول هلیی که در این مقاله خواهد آمد برحسب قدمت از چپ به راست در دو ردیف نشان داده خواهند شد.هر ردیف،زنجیرهای میسازد که حتی المقدور تحول شکل و/یا معنی واژه را از دورههای گذشته تا امروز نشان میدهد.در ردیف اول که
شناخت » شماره 37 (صفحه 105)
تحول شکل و/یا معنی واژه را از دورههای گذشته تا امروز نشان میدهد.در ردیف اول که زنجیرهء ستایش را نشان میدهد،نام زبانهایی که واژه را به کار بردهاند آمده است.در ردیف دوم،شکل املایی واژه با الفبای فارسی برای واژههای عربی و فارس و الفبای لاتینی برای شکل املایی و احیانا آوایی دیگر زبانها آمده است5.در ستون"فرانسه قدیم"،شکلهای املایی واژهء بیگانهء ستانده تا قبل از تثبیت آن در املای فرانسهء امروز(فرانسه معیار)و درپی آن،زمان نگارش دیرینترین اثر موجود که واژهء مذکور در آن به کار رفته،آمده است.همهء تاریخها به تقویم میلادی است،جز مواردی که برابر آنها به هجری قمری نیز تصریح شده باشد.در منابع فرانسوی،اختلافهای جزئی در تاریخ گذاری مشاهده میشود که البته اهمیتی در اینگونه مطالعات ندارد و لذا از ذکر آنها خودداری میشود.
جدول 1:زمان تقریبی کاربرد واژههای ستانده از فارسی در فرانسه
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
1-واژههای فرانسوی ستانده از فارسی بدون میانجی زبان دیگر
آن دسته از واژههای فارسی که زبان فرانسه بهطور مستقیم ستانده و پارهای از آنها به زبان عربی تعلق دارند،عبارتند از:ترکش،سجلاط،کاروان،قزاق،بازار،درویش،شاه، کاروانسرای،حوری،بادیان،گبر،قلمکار،پری،بادام،نارگیل. (Guiraud,p.20) فارسی،زبان
شناخت » شماره 37 (صفحه 106)
مبدأ یا دهندهء واژه است،هرچند ممکن است خود واژه در فارسی نیز ستانده از زبان بیگانه باشد.بنابراین،همانگونه که مؤلف فرانسوی نیز اشاره میکند (Guiraud,p.20) ،دو واژهء "سجلات"."حوری"در اصل عربی هستند اما از طریق زبان فارسی به فرانسه راه یافتهاند. جدول 2:ورود واژهء«ترکش»از فارسی به فرانسه
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء فارسی"ترکش"(جدول 2)یا از طریق زبان یونانی (Guiraud,p.20) یا ابتدا به عربی سپس به یونانی و از یونانی به فرانسه راه یافته است. (Robert,carquois) معنی آن در فارسی و فرانسهء امروز،"تیردان"است.محتمل و معرب این واژهء فارسی،"ترکس"،در لغت نامهء دهخدا نیامده است.
جدول 3:ورود واژهء«سجلاط»از فارسی به فرانسه
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء لاتینی کهن به معنی پارچه یا جامهای است که نقشهایی مانند خاتم دارد."سجلاط" (جدول 3)،واژهء ستاندهء معرب نیز به همین معنی به کار رفته و در زبان لاتینی قرون وسطا در فرانسه،برگرفته از عربی،به صورت scarlata به معنی"پارچهء رنگارنگ با رنگهای درخشان" است.این واژه در اصل نه فارسی است نه عربی،اما یا معرب آن از طریق زبان فارسی (Guiraud,p.20) به زبان فرانسه راه یافته است یا مستقیما از طریق عربی. (Robert,ecarlate) واژهء ecarlate در فرانسهء امروز،بیشتر نقش صفتی دارد و به معنی"ارغوانی"یا"قرمز تند و براق"و مترادف با واژهء cramoisi به کار میرود که این واژه،ستانده از"قرمز"فارسی است(بنگرید به همین واژه در ادامهء مطلب).
شناخت » شماره 37 (صفحه 107)
جدول 4:ورود واژهء«کاروان»از فارسی به فرانسه
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهشناسان فرانسوی احتمال میدهند که ریشهء واژهء فارسی"کاروان"(جدول 4)،باشد.این واژه در ضرب المثل فرانسوی"سگان پارس میکنند،کاروان میگذرد"6(در اشاره به لزوم بیاعتنایی به بد گویان و غمّازان)نیز به کار میرود اما در زبان فرانسهء امروز،بیشتر به اتاقکهای مجهز به تخت خواب و آشپزخانه اطلاق میشود که به پشت خودروهای شخصی متصل میکنند و به سفر میروند.
جدول 5:ورود واژهء«کزاغند»از فارسی به فرانسه
(به تصویر صفحه مراجعه شود) منشأ واژهء"قزاق"،روشن نیست.واژه شناسان فرانسوی،در ریشهء ترکی یا فارسی آن، "کزاغند"(جدول 5)،تردید دارند.در قرن پانزدهم،این واژه در زبان فرانسه به سواران ماجراجوی ساکن در اطراف دریای سیاه و نیز به قیاس با شکل لباس این سواران،به بالاپوش بلند و ضخیم متهمان یا سربازان اطلاق میشد.در زبان فرانسهء معاصر،بیشتر به روپوش جراحان و نیز جلیقهء سبک و ابریشمی به رنگهای تندی که سوارکاران در میدانهای اسب دوانی میپوشند،اطلاق میشود.در معنی شکل فارسی این واژه،هر دو ویژگی یعنی"جنس ابریشم"و"نظامی گری"نهفته است:"کزاغند(...)قزا کند.کژ آغند.کجاغند.جامهای که در حشو آن ابریشم و پنبه نهند و آجیده کنند و در روز جنگ پوشند".7احتمال ریشهء نبطی این واژه(دهخدا،ذیل واژهء"کداغند")آن گونه که مؤلف برهان اشاره کرده،در فرهنگ زبان فرانسه نیامده است.
شناخت » شماره 37 (صفحه 108)
جدول 6:ورود واژهء«بازار»از فارسی به فرانسه
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء فارسی"بازار"(جدول 6)از سال 4451 م در زبان پرتغالی نیز به کار رفته است.گرچه این واژه ظاهرا در متون فرانسه از سال 2341 م آمده است کاربرد آن از سال 6451 م یعنی دو سال پس از ورود آن به زبان پرتغالی،در فرانسه گسترش یافته و به همین سبب تصور میرود که این واژه از طریق پرتغالی به فرانسه وارد شده باشد.تا قرن نوزدهم،این واژهء منحصرا به بازار در سرزمینهای شرقی اطلاق میشود اما از سال 6181 م،ظاهرا تحت نفوذ زبان انگلیسی،به معنی دکانهای ابزار فروشی و لوازم خیاطی در فرانسه نیز به کار رفت. (Robert,bazar) در فرانسهء امروز،واژهء"بازار"تداعیکنندهء"درهم ریختگی و بی نظمی"است و بیشتر به مکانهایی اطلاق میشود که در آنجا همه جور اثاث بهطور پراکنده، درهم و آشفته باشند.
جدول 7:ورود واژهء«درویش»از فارسی به فرانسه
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء"درویش"(جدول 7)،ریشهء پهلوی دارد.تا قرن هفدهم به شکلهای مختلف املایی در زبان فرانسوی آمده است.مفهوم ریشه شناختی واژه یعنی"مسکین،فقیر"،در زبان فرانسه رایج نبوده و نیست و بیشتر به معنی"عضو فرقهای از درویشان"به کار میرود.واژهء فرانسوی dervicherie (پسوند (derviche+-rie ،به معنی"فرقهء درویشان"،از همین واژه مشتق شده است.
شناخت » شماره 37 (صفحه 109)
جدول 8:ورود واژهء«شاه»از فارسی به فرانسه
(به تصویر صفحه مراجعه شود) از واژهء فارسی"شاه"(جدول 8)،دو واژهء همریشه یا همزاد8با دو معنی متفاوت در زبان فرانسه حاصل شده است.واژهء اول، chah به معنی"پادشاه"،ریشهء سانسکریت دارد و در اوستا و پهلوی نیز به کار رفته و واژهء دوم، echech ،به معنی"شطرنج"است.
همانگونه که در جدول 8 مشاهده میشود،واژهء"شاه"سه شکل مختلف املایی در زبان فرانسه دارد،اما رایجترین آنها chah است.از آنجا این واژه بهطور مطلق به معنی"پادشاه ایران"به کار میرود،ترکیب chah de perse یا ahah d`Iran (پادشاه ایران)را ترکیبی حشوی در این زبان میدانند. chah ("گربه")در زبان فرانسه،واژهء هم آوای آن است اما"گربهء ایرانی"که آن نیز در فرهنگ فرانسوی مشهور و شناخته شده است،با"شاه ایران"خلط نمیشود زیرا این دو مفهوم به ترتیب به صورتهای متمایز chatpersan و chah de perse یا chah d`Iran بیان میشود.
جدول 9:ورود معرّب واژهء فارسی«شاه»به فرانسه
(به تصویر صفحه مراجعه شود) شکل معرب واژهء فارسی"شاه"،"الشّاه"(جدول 9)،همراه با بازی شطرنج و اصطلاح عربی "مات"ار طریق اعراب به فرانسه راه یافته است.واژهء فرانسوی هم به بازی،هم به مجموع صفحه و مهرهها و هم به معنی"کیش"در این بازی به کار میرود.در اصطلاح بازی،واژهء عربی"مات"عربی(دهخدا،ذیل واژهء"مات")،در پایان بازی و باخت حریف گفته میشود. لذا ترکیب فارسی و عربی"الشاه مات"،برابر فارسی"کیش و مات"،گرته برداری لفظی و
شناخت » شماره 37 (صفحه 110)
معنایی در زبان فرانسه (echec et mat) از این ترکیب فارسی و عربی محسوب میشود.همان گونه که خواهیم دید،زبان فرانسوی،واژهء"رخ"(نام مهرهء دیگری از بازی شطرنج)را نیز از فارسی ستانده است.
واژههای دیگری از صورت فرانسوی آن مشتق شده که کاربرد آنها در معنی مجازی بسیار رایجتر است تا در بازی شطرنج.این واژهها عبارتند از: echiquier ("صفحهء شطرنج") مجازا به معنی صفحه یا میدان رقابت سنگین و رویا رویی منافع در سیاست و اقتصاد و بهویژه echec به معنی"شکست"،در معنی عام واژه.
جدول 01:ورود واژهء«کاروانسرا»از فارسی به فرانسه
(به تصویر صفحه مراجعه شود) "کاروانسرای"(جدول 01)،به معنی"خانهء کاروان"در زبان فرانسهء معاصر،به مکانهای شلوغ و بی نظم گفته میشود.در نگاه غربی،دو مکان مهم کالا(بازار)و تجمع آدمها(کاروانسرای) در جوامع شرقی خاور میانه،منظری شلوغ و بینظم را تداعی میکند.
جدول 11:ورود واژهء«حوری»از فارسی به فرانسه
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء فرانسوی houri برگرفته از واژهء فارسی"حوری"(جدول 11)است که خود از عربی "حوراء"به معنی"سیه چشم سپید اندام"(دهخدا،ذیل واژهء"حور")ستانده است.این واژه در فرانسه بیشتر به معنی"زن جذاب"در بافت سرزمینهای شرقی به کار میرود.
جدول 21:ورود واژهء«بادیان»از فارسی به فرانسه
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
شناخت » شماره 37 (صفحه 111)
"
بادیان"یا"بادیانه"(جدول 21)،نام تخم گیاه رازیانه یا انیسون(فرانسوی anis از لاتینی anisum از یونانی (anison است.
جدول 31:ورود واژهء«گبر»از فارسی به فرانسه
(به تصویر صفحه مراجعه شود) "گبر"(جدول 31)به معنی"زردشتی"از واژههای دخیل فارسی است که بدون تغییر معنایی در فرانسه به کار رفته است.
جدول 41:ورود واژهء«قلمکار»از فارسی به فرانسه
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء فارسی"قلمکار"(جدول 41)از واژههای دخیل در زبان فرانسه از طریق پرتغالی است. "قلمکار"از انواع پارچههای رنگارنگ و نقشدار،بهویژه نقش گل و بوته است که در قرن هجدهم و نوزدهم از ایران و هند به فرانسه وارد میشود.
جدول 51:ورود واژهء«پری»از فارسی به فرانسه
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء فارسی"پری"(جدول 51)به معنی"فرشتهء دارای پر یا بال دار"،به دو شکل املایی به فرانسه وارد شده اما فقط شکل peri در این زبان مانده و متداول شده است.
شناخت » شماره 37 (صفحه 112)
جدول 61:ورود واژهء«بادام»از فارسی به فرانسه
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء"بادام"(جدول 61)از فارسی به فرانسه راه یافته و پسوند -ier ،سازندهء نام درختان،به آن افزوده شده (badam+ier badamier) و به معنی"درخت بادام"به کار میرود.
جدول 71:ورود واژهء«نارگیله)از فارسی به فرانسه
(به تصویر صفحه مراجعه شود) "نارگیل"فارسی(جدول 71)ستانده از"نارگیلا"ی سانسکریت و مخفف"انارگیل"پهلوی، از انواع میوههای بومی هند است.در دورهء صفوی،قلیان در ایران اختراع شد و چون مخزن آب قلیان را از پوست نارگیل میساختند،قلیان را نارگیل یا نارگیله مینامیدندونارگیله در فارسی"به معنی مطلق قلیان"(دهخدا،ذیل واژهء"نارگیل")به کار رفته اما"قلیان"مقبولیت عام یافته است.گونههای املایی narguileh و narghileh در زبان فرانسه را"نارژیله"تلفظ میکردند اما تلفظ امروزی آن"نارگیله"است.
2.واژههای فرانسوی ستانده از فارسی با میانجی زبان عربی
جدول 81:ورود واژهء«لاژورد»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان عربی
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
شناخت » شماره 37 (صفحه 113)
واژهء فارسی"لاژورد"(جدول 81)،سنگ کبودی که"بدخشی آن مشهور بوده"(دهخدا، ذیل واژهء"لاجورد")9،در متون عربی قرن پنجم به شکل"لازورد"و در متون لاتینی همان دوره به شکل lazuli ضبط شده است.در زبان لاتینی،واژهء مرکب lapis-lazuli که در متون علمی به کار میرفته،ترکیبی از واژهء لاتینی lapis (سنگ)و فارسی"لاژورد" (lazuli) است که "لازورد"نوشته میشود(حرف"ژ"،با سه نقطه،در متون پس از قرن پنجم هجری به کار رفته است).در ادبیات فرانسه نیز مثل فارسی،نام رنگ این سنگ در وصف آسمان و دریا به کار رفته است.اسم خاص بخش عمدهای از کرانهء فرانسوی دریای مدیترانه،موسوم به"سواحل الجوردی" (la Cote d.Azur) نیز در زبان فرانسوی امروز مشهور است.
جدول 91:ورود واژهء«بربج»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان عربی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) "بربج"(جدول 91)از واژهایی است که در قرن ششم هجری وارد زبان فرانسه شده اما منشأ آن روشن نیست و تصور میرود که اصل آن فارسی یا عربی باشد.زبانشناسان فرانسوی معتقدند که این واژه یا فارسی و مرکب از بربج+خانه است که از طریق عربی به فرانسه راه یافته،و یا عربی است. (Guiraud,p.20;Robert,barbacane) این واژه در اصطلاح طب سنتی قرون وسطا به معنی"مجرا"و"رگ"به کار رفته و در بناها به معنی"آبراههء سفالین"(دهخدا، ذیل واژهء"بربج")یا ناودانی که روی دیوار از بام تا زمین تعبیه شده باشد.این واژه در زبان فرانسهء امروز از مصطلحات معماری بناهای قرون وسطایی است و به"ناودان"های سنگی (قلعهها)و"پنجره"یا منفذهای نورگیر و باریک(کلیساها)گفته میشود (Robert,barbacane)
جدول 02:ورود واژهء«تنبور»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان عربی
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
شناخت » شماره 37 (صفحه 114)
ریشهء فارسی این واژه(جدول 02)مورد تردید پارهای از واژه شناسان فرانسوی است."تبیر" یا"تبیره"به"دهل"،اما "طنبور"عربی بهسازی زهی اطلاق میشود.شاید"طنبور"معرب واژهء"تبیر"فارسی باشد (Robert,tambour) اما در هر حال،واژهء فرانسوی tambour (طبل) واژهای ستانده از طریق زبان عربی به شمار میآید؛هرچند ممکن است که این واژه،خود مأخوذ از"تبیر"فارسی باشد.نکتهء دیگر،حذف m ("ن"در"طنبور"عربی)از واژهء همریشهء آن در زبان فرانسه در قرن پانزدهم است که واژهء tambour به معنی"کلاف نخ"و نیز"سه پایهء دایره شکل"را به دلیل شباهت این اشیاء با شکل استوانهای طبل (Robert,tabouret) پدید آورده است.بنابراین،واژه شناسان فرانسوی، tambour را ستانده از عربی یا فارسی میدانند اما لغت نامهء دهخدا،ستانش معکوس را معتبر دانسته و واژهء فارسی"تنبور"را ستاند از واژهء فرانسوی tambour به شما آورده که شگفت آور است:"[تنبور]مأخوذ از فرانسه،سازی شبیه طبل کوچک که با دو چوب باریک نواخته میشود".(دهخدا،ذیل واژهء"تنبور")01شاید ستانش شیئی،یعنی ساز فرانسوی،با ستانش واژه خلط شده باشد."تنبور"در زنجیرهء واژههای فرانسوی که دو واژهء دیگر timbale و cymbale را نیز پدید آورده،حضور دارد:
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء کنونی،فرانسه، timbale ،که به"طبل"(عربی)اطلاق میشود،از تحریف"تنبور"حاصل شده و در مسیر خود واژهء همریشهء دیگری (cymbale-) را پدید آورده است.واژهء اخیر به "سنج"یا زنگولههایی گفته میشود که به سازهای ضربینظیر دف و دایره متصل میکنند.
جدول 12:ورود واژهء«بدخش»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان عربی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) "بدخشان"،نام شهر قدیم ماوراء النهر در نزدیکی سمرقند،به گونههای"بدخش"،"بلخش"، "بلخشان"نوشته و خوانده شده است.گونهء عامیانهء آن،"بلخش"،از طریق متون عربی به زبان لاتینی غرب اروپا راه یافته است(جدول 12).این واژه هم نام ناحیه است هم نام سنگ"لعل"
شناخت » شماره 37 (صفحه 115)
که از آنجا استخراج میکنند:"چون لعل از بدخش آرند،لعل را نیز بدخش گویند".(دهخدا، ذیل واژهء"بدخشان")واژهء دخیل فرانسوی balais به معنی"بدخشی"در ترکیب rubis balais به معنی"لعل بدخشی(یا بدخشان)"به کار میرود و واژهء سادهء robis به معنی"یاقوت"(لازار، ذیل واژههای"لعل"و"یاقوت").
جدول 22:ورود واژهء«قرمز»از زبان فارسی به فرانسه با میانجی زبان عربی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء فارسی معرب"قرمز"از طریق اسپانیایی یا ایتالیایی به زبان فرانسه راه یافته است(جدول 22).این واژه در اصل"کرمست"فارسی بوده که نام"رنگی است که از آب افشردهء نوعی کرم که در بیشهها باشد،سازند(...)و آن رنگی است سرخ که صباغان به کار برند".(دهخدا،ذیل واژهء"قرمز")واژهء ستاندهء فرانسوی به معنی"سرخ تند"و مترادف با واژهء ستاندهء دیگر ecarlate ("-ارغوانی تند")به کار میرود.واژهء معرب"القرمز"به نوبهء خود به صورت alkermes وارد اسپانیایی و سپس زبان فرانسه- kermes -شده است.بنابراین،از واژهء"قرمز"فارسی،دو واژهء ستاندهء مختلف اما همریشه پدید آمده است.
جدول 32:ورود واژهء«پادزهر»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان عربی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء کهن فارسی"پادزهر"(پات پهلوی+زهر)به جسم سختی اطلاق شده که در شکم جویندگان از مواد خوراکی غیرقابل هضم به وجود میآید.این ماده را در طلب سنتی به عنوان دارو به کار میبرند.(جدول 32)
شناخت » شماره 37 (صفحه 116)
جدول 42:ورود واژهء«یاسمن»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان عربی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) ریشهء فارسی این واژهء مورد تردید است(دهخدا،ذیل واژهء"یاسم"،پانوشت 3)و شاید عربی باشد Robert,jassemin) یا فارسی معرب (Guiraud,p.20) .این واژه برای اولین بار در قرن چهاردهم در متون فرانسوی به صورت jasimin آمده است(جدول 42)دهخدا،ریشهء محتمل این واژه را"یاس"فارسی دانسته است:"لغت نویسان فرانسه Lilac Lilas اسپانیایی و اصل کلمه را فارسی میدانند.شاید یاس فارسی با الف و لام عربی بدین صورت درآمده است!و برخی گویند این گیاه را در سال 0651 از ایران به وینه[شهر وین،در اتریش]بردهاند"(دهخدا، پانوشت 5،ذیل واژهء"یاس")اما واژه شناسان فرانسوی،ریشهء lilas (-"گل بنفش مایل به آبی یا ارغوانی")در زبان فرانسه را"واژهء عربی و فارسی lilak " (Robert,litas) می دانند که از طریق اسپانیایی- lilac -یا پرتغالی- lilaz -وارد زبان فرانسه شده است.این تعبیر ریشه شناختی،ارتباطی با"یاس"ندارد،در عین حال که چنین واژهء عربی و فارسی (lilak) در فرهنگهای فارسی یافت نمیشود.افزودن بر این،واژهء lilas دست کم یک قرن پس از ورود واژهء jasmin ("یاسمن"فارسی یا عربی)در زبان فرانسه رایج شده است."لیلی"(نوعی گل)و"لیلا"نیز از واژههای عربی است.
جدول 52:ورود واژهء«لاک»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان عربی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء فارسی"لاک"و گونههای"لکا،لک"،به معنی رنگ سرخی است که از صمغ پارهای درختان در هند به دست میآید.ریشهء واژه،سانسکریت است و از طریق زبان هندی وارد
شناخت » شماره 37 (صفحه 117)
فارسی و سپس عربی و لاتینی و فرانسوی شده است(جدول 52).گیاه مذکور،نه تنها بومی هندوستان است بلکه کاربرد نیز داشته و لذا طبیعی است که واژه هندی باشد.اما چون از طریق فارسی به عربی و سپس به زبان فرانسه وارد شده است،از واژههای"عربی و فارسی" دخیل در فرانسه به شمار میآید و از آنجا است که"این کامهء فارسی است به قول لاروس"(دهخدا،ذیل واژهء"لاک"(،نه آنکه ریشهء آن فارسی باشد.
جدول 62:ورود واژهء«مرغش»از فارسی(؟)به فرانسه با میانجی زبان عربی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژه شناسان فرانسوی،منشأ"مرغش"با گونههای"مارقشیط"مرقشیت،مرقشیثا را فارسی دانستهاند. (Guiraud,p.20;Robert,marcassite) ریشهء این واژه را که نام نوعی سنگ با خواص دارویی در طب سنتی است،آرامی دانستهاند.(دهخدا،ذیل واژهء"مرقشیثا")صورت "مارقشیط"در فرهنگ فرانسه-فارسی نفیسی آمده اما در لغت نامهء دهخدا نیست(جدول 62).
جدول 72:ورود واژهء«نیل»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان عربی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء فارسی"نیل"(نیله،نیلج،نینج)به گیاه و رنگی که از آن به دست میآید،اطلاق میشود.معرب آن،"النّیل"،به فرانسه راه یافته است(جدول 72).ریشهء این واژهء سانسکریت است. (دهخدا،ذیل واژهء"نیل")
جدول 82:ورود واژهء«خان»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان عربی
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
شناخت » شماره 37 (صفحه 118)
دو واژهء متشابه"خان"از دو ریشهء مختلف در فارسی به کار میرود:یکی به معنی"رییس"یا "امیر"با ریشهء مغولی،و دیگری به معنی"خانه"یا"کاروانسرا"با ریشهء فارسی.هر دو واژه از طریق عربی به زبان فرانسه راه یافتهاند(جدول 82).واژهء اول با شکلهای املای (Robert,khan)kaan,kan,can از اواخر قرن سیزدهم و واژهء دوم با املای khan یا kan در متون فرانسهء متعلق به قرون پانزدهم و هفدهم آمده است. kan (کاروانسرا)واژهای منسوخ به شمار میآید و اکنون فقط واژهء اول با املای khan در متون زبان فرانسه به کار میرود.
جدول 92:ورود واژهء«رب»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان عربی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) دو واژهء هم نویسه و هم آوا با املای rob در زبان فرانسه به کار میرود(جدول 92).یکی را از مصطلحات بازی شطرنج و واژهء ستانده از فارسی دانستهاند (Guiraud,p.20) اما چنین واژهای به این معنا در فارسی وجود ندارد.این واژه را که در اوایل قرن نوزدهم به فرانسه راه یافته،به صورت robre نیز مینویسند.تصور میرود که منشأ ناشناختهء آن،واژهء انگلیسی rubber باشد. rober ،شکل املایی اولین کاربرد آن در متون فرانسه در سال 7671 است. (Robert,robre) البته در فرانسه این واژه را در بازیها به کار میبرند اما نه در شطرنج.واژهء دیگر،"ربّ"عربی (فشرده و عصارهء میوهها)است که با همان شکل املایی به فرانسه راه یافته(7051 میلادی)و در این زبان،آن هم به ندرت در متون قدیم،به معنی"شربت یا ژلهء میوهای"به کار رفته است.
جدول 03:ورود واژهء«پاپوش»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان عربی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) شکل معرب واژهء فارسی"پاپوش"به زبان فرانسه راه یافته و بنابراین از واژههای ستاندهء فرانسه از طریق عربی به شمار میآید(جدول 03).هرچند که در قرن شانزدهم، شکل نزدیک به فارسی آن (papouch-) در متون فرانسه به کار رفته
شناخت » شماره 37 (صفحه 119)
بود،کاربرد آن اقبالی نیافت و شکل معرب آن رایج شد.شکل فارسی و عربی (Robert,babouche)papuj نادرست مینماید.گرچه ریشهء واژهء فرانسوی"پانتوفل" (pantoufle) (نوعی کفش راحتی و پارچهای)شناخته شده نیست اما"منشأ غربی دارد" (Robert,pantoufle) و تشابه آن با"پاپوش"،ظاهری است.
جدول 13:ورود واژهء«زعفران»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان عربی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) در واژهشناسی فرانسه،واژهء"زعفران"(جدول 13)را فارسی معرب (Guiraud,p.20) یا عربی و فارسی (Robert,safran) میدانند در حالی که در لغت نامهء دهخدا"مأخوذ از تازی"دانسته شده است.با توجا به اینکه نام این گیاه برای اولین بار در قرن دوازدهم میلادی لزوما از عربی به متون لاتینی در غرب راه یافته،تلقی واژه به عنوان یک واژهء فارسی معرب بسیار محتمل است،بهویژه که زعفران از گیاهان بسیار کهن و بومی ایران است و در سرزمینهای عربی خاورمیانه نمیروید.
جدول 23:ورود واژهء«ر خ»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان عربی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء فرانسوی roc ستانده از"ر خ"فارسی(مهرهء شطرنج)است که یا مستقیما از زبان فارسی (Robert,roc) یا از طریق عربی (Guiraud,p.20) به فرانسه وارد شده است(جدول 23)."ر خ"در اصل نام پرندهای افسانهای و بزرگ در هند بوده که"به مشابهت آن نام مهرهء شطرنج است" (دهخدا،ذیل واژهء"ر خ")؛بنابراین،تعلق ریشهای آن به هندی یا منشأ مشترک هند و ایرانی آن محتمل است.اما شگفتآور است که در لغت نامهء دهخدا فقط به استناد"قصّهء مرغ رخ"و اینکه"در کتب افسانه بخصوص کتاب الف و لیله و لیله مفصل آمده که مرغ سواحل چین است"،اینواژه را"مخفف رخ[ر خ خ]عربی"دانستهاند و نیز نوشتهاند که"باید ریشهء رخ را در
شناخت » شماره 37 (صفحه 120)
زبان چینی پیدا کرد".اکنون در زبان متداول فرانسهء معاصر،بیشتر واژهء tour (قلعه)برای نامیدن مهرهء"رخ"در شطرنج به کار میرود.
3-واژههای فرانسوی ستانده از فارسی با میانجی زبان ترکی
جدول 33:ورود واژهء«سپاهی»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان ترکی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء فارسی"سپاهی"در قرن شانزدهم از طریق ترکی به معنی"سوارکار ترک"به زبان فرانسه راه یافت(جدول 33).اما در دورهء استعماری قرن نوزدهم،به سربازان سواره نظام مغربی که در استخدام ارتش فرانسه در شمال آفریقا بودند،اطلاق میشد.
جدول 43:ورود واژهء«کوشک»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان ترکی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء"کوشک"از پهلوی،با گونههای"گوشه،گوشک"و"معرب آن جوسق"(دهخدا،ذیل واژهء"کوشک")از واژههای دخیل فارسی در فرانسه از طریق ترکی است.شکل (Robert,kiosque)kush پیش از ورود به زبان فرانسه،در ایتالیایی (chiosco) به کار رفته است و شاید از طریق ترکی و سپس ایتالیایی (Robert,kiosque) یا مستقیما از ترکی به فرانسه راه یافته باشد (Guiraud,p.20) .در لغت نامهء دهخدا،ذیل"کیوسک"(به معنی"کلاه فرنگی"و"دکه")،به واژهء"کوشک"ارجاع داده شده اما در آنجا اشارهای به ریشهء فارسی"کیوسک"،یعنی "کوشک"نشده است.در زبان فرانسهء امروز،این واژه بیشتر به دکههای روزنامه فروشی اطلاق میشود.
شناخت » شماره 37 (صفحه 121)
جدول 53:ورود واژهء«دیوان»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان ترکی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) از واژهء کهن فارس"دیوان"دو واژهء همریشهء douane (-گمرک)و divan (-نیمکت تشکدار)(دهخدا،ذیل"دیوان")در زبان فرانسه به ترتیب در قرن سیزدهم و شانزدهم پدید آمده است(جدول 53).تاریخ طولانی این واژه که ریشهء آن ظاهرا به زبانهای کهن سامی یعنی آسوری و اکدی(دهخدا،ذیل"دیوان")میرسد،طبعا باعث دگرگونی شکل و کثرت معانی آن در زبانهای مختلف شده است.
جدول 63:ورود واژهء«فرمان»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان ترکی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء فارسی باستان و پهلوی"فرمان"از واژههای دخیل در فرانسوی از طریق ترکی (Guiraud, p.20) یا ترکی و سپس انگلیسی (Robert,firman) است(جدول 63).در زبان فرانسه،این واژه از مصطلحاتی است که فقط در متون تاریخی مربوط به شرق به کار میرود.
جدول 73:ورود واژهء«شغال»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان ترکی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء فارسی"شغال"با گونههای"شکال"،"شال"نیز از واژههای فارسی دخیل درزبان فرانسه
شناخت » شماره 37 (صفحه 122)
از طریق ترکی است(جدول 73).
جدول 83:ورود واژهء«پلو»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان ترکی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء فارسی"پلو"(خوراکی که از برنج میسازند)در قرن نوزدهم از ترکی به فرانسه راه یافته است(جدول 83).کاربرد این واژه در زبان فرانسهء امروز بسیار نادر است و در کذشته،به خوراک چرب دریت شده از برنج همراه با گوشت گوسفند و ماکیان و ماهی و صدفها و ادویهء بسیار اطلاق میشد.از سالهای 0591 به این سو،این خوراک را به نام رایج آن به زبان اسپانیایی معاصر، paella (به معنی"تابه")میشناسند که ارتباطی با زبان فارسی ندارد.
جدول 93:ورود واژهء«بخشش»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان ترکی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) "بخشش"از واژههای دخیل فارسی در زبان فرانسه از طریق ترکی یا عربی عامیانه و سپس ترکی است(جدول 93).این واژه در عربی و ترکی و در نتیجه در زبان فرانسه،به معنی "انعام"یا بیشتر"رشوه"به کار رفته و میرود.لذا توزیع معنایی آن در بافت سخن فارسی با زبان فرانسه تفاوت دارد.این واژه در اواسط قرن نوزدهم وارد متون زبان فرانسه شد اما رواج آن از میانهء قرن بیستم آغاز شد.
جدول 04:ورود واژهء«خدیو»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان ترکی
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
شناخت » شماره 37 (صفحه 123)
واژهء کهن فارسی"خدا"،"خدیو"و معرب آن"خدیوی"از واژههای دخیل در زبان فرانسه از طریق ترکی است(جدول 04)."خدیو"در فرانسه بیشتر به عنوان لقب پاشاهای مصر از اواخر قرن نوزدهم تا فروپاشی امپراطوری عثمانی به کار میرود.
4-واژههای فرانسوی ستانده از فارسی با میانجی زبان هندی
جدول 14:ورود واژهء«نیل گاو»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان هندی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) "نیل گاو"با گونههای"نیله گاو،نیله گو،نیل گای"(-نام"آهوی سپید پای")(دهخدا،ذیل"نیل گاو"و"نیل گای")یا"نوعی از آهوی بسیار بلند قد که در هندوستان فراوان است"(نفیسی، ذیل (nilgaut 11،واژهای فارسی مرکب از"گاو"و"نیل"به شما آمده که از هندی به زبان فانسه وارد شده است.
جدول 24:ورود واژهء«شال»از فارسی به فرانسه با میانجی زبان هندی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) واژهء فارسی"شال"،"پارچهءپشمی یا کرکی[یا...]جامهای است در کشمیر و لاهورسازند" (دهخدا،ذیل واژهء"شال")و روی سر یا شانه یا دور کمر میبندند.این واژه اول بار در قرن هفدهم در متون زبان فرانسه آمده است اما از میانهء قرن نوزدهم،کاربرد آن افزایش یافت. همانگونه که در ستون"فانسهء قدیم"در جدول 24 میبینیم،این واژه در زبان فرانسه از قرن هفدهم تا نوزدهم،تحتتأثیر شیوهء تلفظ زبانهای هندی و انگلیسی و املای زبان اخیر،به
شناخت » شماره 37 (صفحه 124)
شکلهای گوناگون نوشته شده و سرانجام از میانهء قرن بیستم به شکل chale در فرانسهء امروز تثبیت یافته است.در لغت نامهء دهخدا نوشتهاند"اگر این کلمه تازی باشد،جمع آن:شیلان و شالات باشد".
سرگذشت وازهها و احتیاط در اظهار نظر
واژههای ستاندهء زبان فرانسه از فارسی را میتوان به سه گروه تقسیم کرد:
1.واژههای مربوط به انسان و موجودات:قزاق،درویش،شاه،حوری،گبر،پری، خان،سپاهی،خدیو؛
2.نام گیاهان جانوران و اجسام طبیعی:بادیان،بادام،لاجورد،لعل،پازهر،یاسمن، لاک،مرغش،نیل،یاس،زعفران،شغال،نیل گاو؛
3.مصطلحات مربوط به مصنوعات و فنون،فرهنگ و زندگی اجتماعی:ترکش، سجلاط،قلمکار،قلیان،کاروان،بازار،کاروانسرای،بربخ،شطرنج،تنبور،قرمز،پاپوش،رخ (مهرهء شطرنج)،کوشک،دیوان،فرمان،پهلو،بخشش،شال.
بیشترین واژههای ستاندهء فرانسه از فارسی،نام اشیاء فنی و مصنئعات و چیزهایی است که در حوزهء فرهنگ و رسوم اجتماعی دورهء صفوی قرار میگیرند.از مجموع این واژهها،دستهء معدودی در زبان فرانسه امروز از تواتر کاربرد برخوردارند(لاجورد،یاس،زعفران،شغال، شطرنج،کاروان،بازار،تنبور،کوشک).زبان فارسی معاصر به نوبهء خود بیش از هزار واژهء متداول،بدون احتساب واژگان علمی و تخصصی،از زبان فرانسه ستانده است.
برای خوانندهای که به زبان فرانسه آشنایی ندارند،ذکر این نکته شاید ضروری باشد که بسیاری از واژههای دخیل فارسی در زبان فرانسه از واژههای نادر و نامأنوس در تداول روزمرهء این زبان به شمار میآیند.توجه به این نکته نیز لازم است که در زبانشناسی تنها به شرطی واژهای را"ستانده"مینامند که در زبان ستاننده"جذب"شده باشد.لذا به صرف آنکه واژهای بیگانه در متنی آمده باشد،نمیتوان گفت که واژهای ستانده است.در غیر این صورت،دهها واژهء فارسی را که سیاحان فرانسوی در سفرهای خود عینا نقل کردهاند، میبایست"ستانده"بدانیم در حالی که چنین نیست.بنابراین،ملاک اصلی تشخیص واژهء دخیل،تواتر کاربرد آن در بافت سخن در زبان ستاننده و در نتیجه ورود آن به فرهنگهای زبان ستاننده است.بنابراین،واژههای دخیل متداول از دستهء واژههای نادر،متمایز است.
به نظر میرسد گرایش کلی در اینگونه بررسیهای زبانی،بهطور عمده قیاس
شناخت » شماره 37 (صفحه 125)
صورتهای کهن واژهها با اشکال زنده در همان زبان یا برابری شکلهای همانند در دو زبان مختلف به دلیل تشابهات لفظی باشد.بخشهایی از این مقاله نشان میدهد که چنین رویکردی نمیتواند مقبول زبانشناسان باشد.این بررسی همچنین نمونهای از ضرورت تمییز ریشهشناسی از واژه ستانی است؛بدین معنا که دانستههای علمی این دو زمینه در عین حال که میتوانند متقابلا سودمند باشند،با یکدیگر ملازمت ندارند.از سوی دیگر،ریشهشناسیهای تفننّی (etymologie fantaisiste) یا"ریشه تراشیهای عامیانه" (etymologie populaire) -که به فراوانی در میان همهء ملتها به دلایل آشکار عاطفی(ملی گرایی زبانی،ارزشگذاریهای قومی از رهگذر زبان)رایج است-چنان فریبندهاند که گاه در آثار دانشمندانی که از واژه ستانی سخن میگویند نیز راه مییابند.
ریشهشناسی و واژه ستانی از شاخههای علمی زبانشناسی است که نتایج آن لزوما باید مستند و متکی بر اسناد بازمانده و عینی(-آثار مکتوب بر هر جسم از قبیل-سنگ،خشت، کاغذ)باشد.شناخت علمی قرابتهای زبانی با عناصری سرو کار دارد که لزوما در زمان و مکان،عینیّت مییابند.این محدودیت به خودی خود هرگونه قیاس غیر مستند را منتفی میکند،هرچند ممکن است با وجوه تشابه حیرت انگیز لفظی و صوری-اما تصادفی-میان واژههای دو زبان حتی خویشاوند(مثل واژههای"بد"در فارسی و bad در انگلیسی) روبرو شویم.دشواریهای عمده در ریشهشناسی زبان فارسی به داد و ستدهای فراوان واژگانی میان فارسی و زبانهای همجواری مربوط میشود که به خانوادهء زبانهای سامی،بهویژه عربی،تعلق دارند.بیش از پنجاه درصد واژگان فارسی متداول،از زبان عربی گرفته شده است.
هرجا که اثری عینی از زبان در دست نباشد،لزوما با فض و گمان سروکار داریم.علی رغم استواری علمی عناصر بازیافتهء"هند و اروپایی"،صرفا به دلیل آنکه اثری عینی از این زبان به دست نیامده است،همهء زبانشناسان بیش از صد سال است که از این زبان پنج هزار ساله همواره به عنوان یک"زبان مفروض"یاد میکنند.احتیتط در اظهار نظر علمی چنان است که اکنون،به منظور پیشبرد دانستهها دربارهء این زبان،اظهار نظر را برتر از"سکوت ناشی از احتیاط مفرط" (Martinet,p.9) میدانند،هرچند ممکن است به خطا روند.
توضیحات:
--------------
(1).این زبانشناسان اسکار بلاک (Oscar Bloch) ،والتر ون وارتبورگ (Walther von Wartburg) و آلبرت دوزات
شناخت » شماره 37 (صفحه 126)
--------------
(Albert Dauzat) هستند.
(2).دکتر گیتی دیهیم در مقالهء ارزشمند خود شمار بسیاری از واژههای دخیل فارسی در زبان فرانسه را باز یافته که در فهرست گیرو نیست.مؤلف مقاله همچنین روند تغییرات آوائی و معنایی این واژهها را به شکلی نظاممند ارائه کرده است (Deyhime,pp.43-51)
(3).پیر گیرو (Pierre Guiraud) ،مؤلف آثاری در زمینهء تاریخ زبان فرانسه،مورد استناد این مقاله است.
(4).دادههای ریشه شناختی و شکلهای املایی حروف لاتینی واژهها،از فرهنگ بزرگ و تک زبانهء فرانسه- فرانسهء Robert برگرفته شده است؛مگر اینکه منبع دیگری معرفی شده باشد.در این مقاله،شیوهء ارجاع به فرهنگ فرانسوی روبرو به اینگونه است که ابتدا نام اثر و سپس مدخل ذکر شده است.برای مثال، Robert,carquios یعنی "بنگرید به واژهء carquois در فرهنگ Robert ".لذا خواننده میتواند بدون در نظر گرفتن نوبت چاپ این فرهنگ،به مطلب موردنظر دسترسی داشته باشد.
(5).این شیوهء بازنگاری با حروف لاتینی،شکل تقریبی تلفظ واژههای عربی و فارسی یا بیگانه را آن گونه که در فرهنگ فرانسوی Robert ثبت شده،نشان میدهد.از آوانکاری دقیق واژهها صرفنظر کردهایم زیرا نه تنها ضرورتی در این مقاله بلکه برای خوانندهء غیر حرفهای نیز نامأنوس است.
(6). Les chiens aboient,la caravane passe 6.دهخدا،ذیل واژهء"کزاغند".
(7)."همریشه"و"همزاد"برابرهای مفهوم زبانشناختی cognte یا cognate sets انگلیسی(صفوی،ص 78 و نیز ساغروانیان،ص 715)و معادل doublet در زبان فرانسه است."همریشه"به واژههایی گفته میشود که از یک ریشهء واحد پدید آمدهاند اما در شکل و معنی متفاوت به کار میروند،مثل"تیر"و"تیز"در فارسی که ریشهء آنها یکی است (تیگرا،بنگرید به همین واژهها در لغت نامهء دهخدا)یا timbale یا cymbale که دو همریشه از tambour در زبان فرانسه هستند.
(8).صورت املایی برابر فرانسوی این واژه در لغتنامهء دهخدا به جای azur سهوا tambour آمده است.
(9).شکل املایی واژهء فرانسوی در پانوشت 5 واژه"تنیور"در لغت نامهء دهخدا سهوا tamlour به جای tambour آمده است.
(01).این واژه در اثر Guiraud ،سهوا به صورت nigault آمده که واژهای متمایز از nigaut در زبان فرانسه است. (Guiraud,p.20)
منابع و مأخذ:
دهخدا،علی اکبر.لغتنامهء دهخدا،41 جلد.تهران:دانشگاه تهران،3731،چ 2.
شناخت » شماره 37 (صفحه 127)
ساغرونیان،سید جلیل.فرهنگ اصطلاحات زبانشناسی.ویرایش محمود الیاسی.مشهد:نشر نما،9631.
صفوی،کورش.واژنامهء زبانشناسی.فارسی-انگلیسی،انگلیسی-فارسی.تهران:چاپ رامین،1631.
لازار،ژیلبر.فرهنگ فارسی فرانسه.ترجمهء مقدمهء مؤلف:محمد باقر احمدی ترشیزی.تهران:شرکت کتاب برای همه،0731.
نحوی،سید محمد.فرهنگ وام واژههای عربی در فارسی"دخیل".تهران:انتشارات اسلامی،8631.
نفیسی،سعید.فرهنگ فرانسه به فارسی،2 جلد.تهران:کتابفروشی بروخیم،6431.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
شناخت » شماره 37 (صفحه 128)
پایان مقاله
مجله شناخت » بهار 1382 - شماره 37 (از صفحه 103 تا 128)نویسنده : گوشه گیر، علاءالدین