نگاهی بهریشه ومعنیواژه یآذربایجان
منطقه ی آذربایجان بخشی از سرزمین ماد بزرگ بود. این سرزمین از زمان یورش اسکندر مقدونی به نام آتورپاتگان معروف شده است. نام این منطقه در کتاب بن دهش (خلاصه ی اوستا) "ایـران ویچ" نوشته شده است. در آن کتاب می خوانیم: «ایـران ویچ ناحیت آذربایجان است. ایـران ویچ (آذربایجان) به ترین سرزمین آفریده شده است. زرتشت چون دین آورد، نخست در ایـران ویچ (آذربایجان) فراز یشت، پرشیتوت و مدیوما (مدیا – ماد) از او پذیرفتند. ایرانویچ یعنی آذربایجان».(۱)
علاوه بر ایـران ویچ که به آذربایجان اطلاق شده، نام بامسمای آذرگشسب نیز به آذربایجان داده شده است که بنا به خبر شاهنامه، دو آتشکدهی مقدس به نام آذرگشسب بوده است که یکی در باکو و دیگری در شیزمراغه (تخت سلیمان) قرار دارد. آتشکده آذرگشسب باکو، هم چنان پابرجاست و ظاهرن آن را بازسازی کرده اند. علیاکبر دهخدا، در لغت نامه ی خود، ذیل لغت باکو، شرح مفصلی درباره این آتشکده آورده است. (۲) آتشکده بزرگ و معروف دیگر در تخت سلیمان مراغه قرار دارد به نام «آذرگشسب» و گیرشمن درباره آن مینویسد: «این مرکز دینی ماد آذربایگان (تخت سلیمان امروز) معبد شمالی ایـران بود. در این معبد جامعهای بسیار قدیم از مغان میزیستند. (۳)
در شاهنامه فردوسی نیز آمده که در دوران کیانیان، آذربایجان را به نام آتشکده ی بزرگ و مقدس «آذرگشسب» میخوانده اند. بر پایه ی سخن فردوسی، کیخسرو پیش از نشستن بر تخت شاهی، همراه با پدربزرگ خود کیکاوس به سوی خاک آذرگشسب (آذربایجان) روان میشود تا در محراب، آغاز سلطنت خود را متبرک و از خداوند در اداره امور کشور یاری بخواهد:
چنین گفت خسرو به کاوس شـاه / که جز کردگار از که جوییم راه
بدو گفت: ما همچنین با دو اسب / بتازیم تا خاک آذرگشسب
سر و تن بشوییم با پا و دست / چنان چون بود مرد یزدان پرست
به زاری، آیا کردگار جهان / به زمزم کنیم آفرین جهان
بباشیم در پیش یزدان به پای / مگر پاک یزدان بود رهنمای ... (۴)
آرتو کریستن سن نیز در تایید زیارتگاه بودن آن آتشکده چنین می نویسد: «آتشکده ی آذرگشسب یا آتش سلطنتی در گنجگ (شیز) واقع درآذربایجان بود که اکنون به خرابه های تخت سلیمان معروف است و پادشاهان ساسانی هم (مانند کیکاووس و کیخسرو به روایت فردوسی) در ایام سختی به زیارت این معبد میشتافتند. و زر و مال و ملک و غلام برای آن جا نذر می کردند. (۵)
از نامهای دیگر آذربایجان «ماد خُرد» بوده است. در دوران شاهنشاهی مادها و در آن روزگار، ایـران بزرگ را «ماد بزرگ» و آذربایجان را «ماد خرد» می نامیدند. این ناحیه را به روزگار مادها، آتورپاتکان نیز میگفتند که به نظر استرایو، جغرافی نگار معروف یونانی آذربایجان از نام سرداری به نام «آتورپات» اقتباس شده است. بدین سان که چون دوران پادشاهی هخامنشیان به پایان آمد و الکساندر ماکدونی (۶)به ایـران دست یافت، سرداری به نام «آتورپات» در آذربایجان برخاسته، آن سرزمین را، که بخشی از خاک مادان و نام «ماد کوچک» معروف بود، از افتادن به دست یونانیان نگاه داشت و آن سرزمین به نام «آتورپاتکان» خوانده شد. (۷) ریشه ی نام «آتورپاتکان» از آتورپاتن، آتورپات، آذرپات یعنی «آذر پاسدار» یا نگهبان آتش است و آتروپاتن لقب هر یک از ساتراپ ها (استانداران) هخامنشی در این استان بوده است. چه آذربایجان جایگاه بزرگترین و مقدسترین آتش ایزد افروخته یعنی «اذرگشسب» بود که چنان که گفته شد یکی در باکو و دیگری در شیزمراغه (تخت سلیمان امروزی) قرار داشت.
دیاکونف نیز درباره ی علت نام گذاری آذربایجان نوشته است: «این نظر بسیار شایع است که آتروپات «شخص» نیست و لقب کاهنی است که در ماد حکومت می کرده است و اشتقاق این کلمه «نگهبان آتش» چنین تعبیری را اجازه می دهد». (۸) برخی نیز معتقدند که در دوران شاهنشاهی مادها و پس از آن در دوران هخامنشیان تا زمان کوروش کبیر، مغان علاوه بر سمت پاس داری از آتش مقدس، شغل استان داری آذربایجان را نیز برعهده داشتند. این لقب تا زمان یورش اسکندر لقب استان داران بود.ولی آخرین ساتراپ (استان دار) هخامنشی برای جلوگیری از ورود یونانیان به سرزمین آتش مقدس و حفظ حرمت استان آذرگشسب خودر ا نه استان دار، بلکه پاس دار آتش مقدس یعنی «آتروپاتن» خواند و از آن پس عنوان و لقب او «آتروپاتن» به صورت نام این استان در آمد. احمد کسروی نیز هنگام بررسی نام «آتروپات» واژه ی «اتور» را همان آذر یا آتش و «پات» را که بعدها به صورت «پاد» و «باد» درآمد به معنای «نگهبان» دانسته است. (۹) این نام تا پایان دوره ی ساسانی در ایـران رایج بوده است. چنان که یکی از موبدان مشهور «آذرباد ماراسپندان» یا «آذرباد مهراسپندان» نام داشته است. این شخص وزیر شاپور دوم، شاهنشاه ساسانی و یکی از مفسران اوستا بود. نام این موبد به صورت «آتربات مانسار اسپندان» نیز آمده است. (۱۰)
در ادبیات دری، آتورپات به صورتهای، آذرآبادگان، آذربایگان و آذربایجان آمده است. چنان که فردوسی نیز «آذر آبادگان» به کار برده است:
به یک ماه در آذر آبادگان / ببودند شاهان و آزادگان
وز آن جایگه لشکر اندر کشید / سوی آذر آبادگان برکشید
در کتابهای عربی نیز آذربایجان و آذربیجان به کار برده شده است.
افزون بر این، در ایـران باستان نیز نام آذربد، آذرپاد و در پهلوی آتروپات (مارسپندان) از نام های معمول و رایج بوده است. آتورپاتکان همان گونه که گفته شد، خود از سه کلمه ترکیب یافته است. آتور یا آذر به معنی آتش و پات یا پای (پد) از مصدر پاییدن به معنی نگهبان و نگهبانی کردن و سرانجام «کان یا گان» که پساوند مکان یا نسبت است. با این توضیح «سرزمین یا شهر نگهبان آتش» معنای درست تری است که میتوان به آذربایجان اطلاق کرد.
- - -
پی نوشت ها:
۱- فرتیغ دادگی: بن دهش (خلاصه ی اوستا)، گزارنده: مهرداد بهار، برگ های ۲۸ و ۱۵۲.
۲- علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ج ۳، چاپ اول، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۳، ذیل باکو
۳- پروفسور گیرشمن، ایـران از آغاز تا اسلام، ترجمه ی دکتر محمد معین، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹، برگ ۲۷۰.
۴- فردوسی، شاهنامه، به همت محمد رمضانی، کلاله خاور، جلد ۳، برگ ۹۵.
۵- آرتورکریستن سن، ایـران در زمان ساسانیان، ترجمه ی رشید یاسمی، چاپ دوم، انتشارات دنیای کتاب ۱۳۷۷، برگ ۱۹۰.
۶- این شخص همان اسکندر مقدونی است. در نوشته های باستان، او را به جای الکساندر، السکندر می نامیدند.
۷- احمد کسروی، کاروند، به کوشش یحیی ذکاء، تهران، ۱۳۵۶، برگ های ۳۱۳- ۳۱۴.
۸- دیاکونف، تـاریخ ماد، ترجمه ی کریم کشاورز، بنیاد ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۵، برگ ۷۸۰.
۹- احمد کسروی، کاروند، برگ های ۳۱۵- ۳۱۶.
۱۰- علی اکبر دهخدا، لغت نامه، جلد ۱، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۲، ذیل «آتروبات»
از: آذرپادگان --آریاادیب