سلوک معنوی و لغزشگاههای آن
خداوند تعالی برای تکامل انسان و دستیافتن او به اسرار عوالم وجود و حقائق جهان غیب و شهود دو راه ظاهر و باطن قرار داده؛راه ظاهر راه عقل و برهان و آداب و تکالیف شرع مقدس است،و راه باطن راه قلب و تزکیه و تصفیه نفس و تطهیر باطن؛ تا شایسته دریافت انوار حقیقت شده و مظهر اسماء،صفات خداوند گردد.این هردو راه را باید پیمود،و هردو آنها حجت و معتبر است.نمیتوان راه عقل و علم و برهان را بیفائده دانست و کنار نهاد،چه آنکه آیات و روایات فراوان در عظمت عقل و منطق و دلیل رسیده،و بارها قرآن مجید به تعقل و تفکر تشویق،و انسانهای بیتعقل را همسطح حیوانات بلکه بدتر از آنها قرار داده است.1
راه دل و سیروسلوک باطنی نیز در مکتب تربیتی اسلام بسیار مهم بلکه غایت معرفت عقلانی و راه ظاهری شمرده میشود، یعنی معرفت عقلانی برای آنست که انسان با پای دل به سمت نقطه کمالی که علم و عقل تعیین کرده حرکت کرده و به آن واصل شود.اگر عقل چیزهایی را که میداند با دل آنها را ببیند و شهود کند،این مقام عرفانی و شهود قلبی در گرو زهد و تقوی و عبادت حاصل میشود.
راه باطن و سیروسلوک عرفانی بر این فلسفه مبتنی است که کانون دل جایگاه عشق و محبت فطری به خداوند است؛و عرفان و عشق خداوند با سرشت انسان عجین شده و نوعی جاذبه معنوی میان کانون دل و احساسات انسان از یکطرف و کانون هستی و مبدأ وجود و کمال مطلق از طرف دیگر برقرار است.پس باید این کانون احساسات الهی را تقویت و قلب را تصفیه کرد و موانع را برطرف ساخت آنگاه با مرکب عشق بسوی خداوند پرواز نمود،همانطوریکه حکما و فلاسفه به تقویت عقل توجه کرده و از راه استدلال و فکر میخواهند به خدا برسند.استاد شهید مرتضی مطهری رحمت الله تعالی علیه مینویسد:«آن نقطه اصلی که راه اهل عرفان را از راه فلاسفه جدا میکند همینجا است،عرفا از آنجا که به نیروی عشق فطری ایمان و اعتقاد دارند، در تقویت این نیرو میکوشند؛معتقدند که کانون احساسات عالی الهی قلبی را باید تقویت کرد و موانع رشد و توسعه آنرا باید از میان برد،و به اصطلاح باید قلب را تصفیه کرد و آنگاه با مرکب نیرومند و راهوار عشق بسوی خدا پرواز نمود.اما فلاسفه و متکلمین از راه عقل و فکر و استدلال میخواهند شاهد مقصود و گمشده و مطلوب خود را کشف کنند.عارف میخواهد پرواز کند و نزدیک شود،فیلسوف میخواهد سر به جیب تفکر فرو برد و بیندیشد،عارف میخواهد ببیند و فیلسوف میخواهد بداند».2
در میان دانشمندان جدید نیز افراد فراوانی هستند که به احساسات عالی مذهبی ایمان دارند،و راه دل و علاقهء فطری به خداوند را مستقل از عقل و برهان بلکه اصیلتر و قویتر از آن میدانند؛ویلیام جیمز میگوید:«من بخوبی میپذیرم که سرچشمه زندگی مذهبی دل است،و قبول هم دارم که فورمولها و دستورالعملهای فلسفی مانند مطلب ترجمهشدهای است که اصل آن بزبان دیگری میباشد».3
پاسکال میگوید:«به وجود خدا دل گواهی میدهد نه عقل،و ایمان از این راه بدست میآید.»هم او میگوید:«دل دلائلی دارد که عقل را به آن دسترسی نیست».4
الکسیس کارل میگوید:«دعا پرواز روح است به سوی
رشد آموزش معارف اسلامی » شماره 34 (صفحه 34)
خدا»5
آیات و اخبار فراوانی وجود دارد که گویای این حقیقت است که انسان برای رسیدن به کمال واقعی و وصول به حقیقت جز راه عقل و استدلال و نظر،راه دیگری نیز دارد که همان راه باطن و تصفیه و تزکیه نفس میباشد،و نمونههایی از آنها را در نوشته حاضر ملاحظه خواهید کرد.
چنانچه در راه ظاهر ممکن است اشتباهی صورت گیرد،و روندگان آن دچار خطا و انحراف شوند،و در پیچوخمهای براهین و استدلالهای ناقص و نادرست و انواع مغالطهها گیر کرده سر از حقیقت درنیاورند؛در راه باطن نیز که به عدد نفوس خلائق متعدّد و متنوّع است،چندین برابر راه ظاهر احتمال اشتباه و لغزش وجود دارد،و همین امر ضرورت وجود راهنمایی مورد اطمینان و معصوم را روشن میسازد.
تصوّف یکی از حرکتهای باطنگرایانه است که متأسفانه از جوانب مختلف دچار اشتباه و خطا شده و به یک تشکیلات و راه و روش بدعتآلود و انحرافی مبدل گشته.
شطحیّاتی که از بعضی بزرگان و اقطاب صوفیه نقل شده خود نشانه نقص سلوک باطنی صوفیانه و نقصان سالکان آن است.حضرت امام خمینی(ره)در این مورد فرموده است: «و الشّطحیّات کلّها من نقصان السّالک و السّلوک».«و همهء شطحیّات نتیجه نقصان سالک و سلوک اوست».6و به همین دلیل باید در سلوک باطنی معلم و راهنمای مورد اطمینانی وجود داشته باشد و نباید از ریاضتهای شرعی منحرف شد«و لذلک بعقیدة اهل السلوک لا بدّ للسالک من معلّم یرشده الی طریق السلوک عارفا کیفیّاته غیر معوج عن طریق الریاضات الشرعیة،فانّ طرق سلوک الباطن غیر محصور و بعدد انفاس الخلائق».«و بدینجهت از نظر اهل سلوک،انسان سالک میبایست دارای معلمیباشد که راه درست سلوک باطنی را به او نشان داده چگونگیهای آنرا به او بشناساند و از روش ریاضتهای شرعی منحرف نشود،که هر آینه راههای سلوک باطن قابل شمارش نبوده و بتعداد نفوس خلائق متعدد است».
نوشتار حاضر بمنظور یک آشنایی مختصر و ساده با چهره تصوّف و نقاط منفی و مثبت آن تنظیم و تقدیم عزیزان خواننده میشود.
عرفان مبتنی بر حالتی روحانی است که احساس میشود بصورت مستقیم با حقیقت وجود ارتباط یافته؛البته این احساس قابل توصیف نیست،با ذوق و وجدان درک میشود،آنچه در درون عارف است اندیشه نیست احساس است:
چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی
انکار این حقیقت که انسان از راه باطن و سیروسلوک عرفانی میتواند به درجات بالایی از معرفت و شناخت رسیده، از عرصه فرش اوهام و تصوّرات به عرشه عرش حقائق جهان ارتقاء یابد،تکامل روح و تعالی مقام پیدا کند،علاوه بر آنکه ناپخته و بدون دلیل است موجب بستن این راه پرفیض بروی خود و محرومیت از مزایا و منافع بینهایتی است که در آن نهفته است،امام خمینی(ره)در نامهای بفرزندش حاج احمد آقا(ره) فرموده:
«پسرم،آنچه در درجهء اول به تو وصیّت میکنم،آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنی که این شیوه جهّال است،و از معاشرت با منکرین مقامات اولیا بپرهیزی که اینان قطاع طریق حق هستند.7بسیاری از مخالفتها با عرفان اسلامی بخاطر جهل به آن است، چون نمیدانند مخالفت میکنند و منکر میشوند، حضرت علی علیه السلام فرموده:«من جهل علما عاداه».«آنکه علمی را جاهل باشد با آن دشمنی میکند».8
البته عرفان راهی بس دشوار و طاقتفرسا است،عزمی بزرگ و توانی بزرگتر میخواهد تا سختیهای این راه را پذیرا بوده و بازنایستد،زهد و بیعلاقگی به دنیا،سادگی و بیتوجهی به زخارف آن،انجام دقیق و بموقع فرامین و دستورهای الهی،و ترک گناه،و ذکر و یاد همیشگی خداوند از
رشد آموزش معارف اسلامی » شماره 34 (صفحه 35)
(به تصویر صفحه مراجعه شود) شرایط این عروج معنوی و سفر روحانی است.
از آیات و روایات،نمونههای فراوانی در مقولهء عرفان و کشف و حقائق جهان بالا،و تماس با ملأ اعلا،و شهود عالم ملکوت وجود دارد،و اجمالا میتوان استفاده کرد،با تصفیه نفس و ریاضت و خودسازی درست،میتوان به حقائقی دست یافت که برای دیگران که این راه را نرفتند نادیدنی و باورنکردنی است؛پروردگار حکیم در قرآن مجیدش فرمود:
«و اتّقو اللّه و یعلّمکم اللّه».
«از خدا بترسید و باتقوی باشید و خدا شما را تعلیم میکند».9یعنی در پرتو تقوی انسان به یک سلسله از دانشها و دانستنیها دستمییابد.
داستان جوانی که شاید همان حارثة بن مالک باشد معروف است؛پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم،پس از نماز صبح،او را در مسجد با حالت خاصی مشاهده کردند؛او ادعا کرد که بمقام یقین رسیده است.پیامبر(ص)بر این ادّعایش گواه خواسته،در جواب مطالبی گفته از جمله آنکه:«مثل آنست که عرش خدا و روز حشر و جمع شدن مردم از جمله خودم را برای حساب قیامت میبینم،و بهشتیان را با وضعیت نیک و در ناز و نعمت در بهشت،و جهنمیان را در عذاب جهنم میبینم،گویا من هماکنون نعره آتش دوزخ را میشنوم که در گوشم میگردد...»پیامبر اکرم(ص)فرمود:«این بندهای است که خداوند دلش را به نور ایمان روشن ساخته».10پس با ایمان و تقوی میتوان دل را نورانی کرد و حقائق نادیدنی را دید.
امام باقر علیه السلام فرمود:اصحاب پیامبر(ص)از دوگانگی حالشان به نزد آن حضرت شکایت برده و عرض کردند:میترسیم دچار نفاق شده باشیم،حضرت پرسید:چرا چنین میترسید؟گفتند:تا در نزد شما هستیم و شما ما را یادآوری کرده به آخرت تشویق میکنید،از خدا میترسیم دنیا را فراموش میکنیم تا آنجا که گویا آخرت و بهشت و جهنم را میبینیم،و چون از نزد شما بیرون شده نزد زن و بچّه و خانه و زندگی رفته و به عرصهء زندگی دنیایی بازمیگردیم؛و چون نزدیک است از آن حالتی که نزد شما داشتیم برگردیم تا آنجا که گویا هیچ عقیده و ایمان نداریم.آیا این دوگانگی نفاق است و شما هم از اینکه این تغییر وضع نفاق باشد بر ما ترس دارید؟ حضرت فرمود:هرگز این بددلیها نیرنگ شیطان است که بوسیله آنها شما را به دنیا تشویق میکند،بخدا سوگند اگر شما بر همان حالیکه برای خود شرح دادید پیوسته میماندید هرآینه فرشتهها با شما دست میدادند و بر روی آب راه میرفتید لصافحتکم الملائکه و مشیتم علی الماء».11
حضرت علی علیه السلام ذکر و یاد خدا را موجب بینایی چشم دل و شنوایی گوش جان دانستهاند و فرمودهاند انسان ذاکر تا آنجا مقامش بالا میرود که خدا با او نجوی کرده و سخن میگوید و در نتیجه در چشم و گوش و دل آنان نورانیتی ویژه بوجود میآید پس گویا چنانست که آخرت و جهان برزخ را دیده و بر امور قیامت و اسرار پنهان اهل برزخ آگاه هستند،تا آنجا که گویا چیزی را دیده و میشنوند که دیگران آنها را ندیده و نشنیدهاند.12در این جملات از حضرت علی علیه السلام دقت شود:الهی
و اجعلنی ممّن نادیته فاجابک و لا حظته فصعق لجلالک فناجیته سرّا و عمل لک جهرا».«خدایا مرا از کسانی قرار ده که ندایشان داده پس ترا اجابت کردند،و به آنان نظر کرده پس مدهوش جلالت و عظمت تو شدند،آنگاه تو با آنان مخفیانه نجوی کردی و آنان آشکارا برای تو و در مسیر تو حرکت کرده و عمل کردند».13
آری انسان به جائی میرسد که خدا با انسان سخن میگوید و عظمت خدا را دیده و مدهوش و مبهوت میشود،در این صورت دیگر دلش به دنیا و مافیها بند نمیشود بلکه همراه و وابسته به مقام قدس ربوبی است:«و تصیر ارواحنا معلّقة بعزّ قدسک».14امام چهارم از خداوند چنین تقاضائی دارد:«اللّهم انّی اسئلک ایمانا تباشر به قلبی».«خدایا از تو میخواهم بمن ایمانی بدهی که بسبب آن تو با دل و جانم تماس پیدا کنی».15
خیلی جمله عجیبی است،با استدلال و برهان عقلی،خداوند صرفا با عقل و ذهن انسان در تماس است نه روح و جان او؛با عرفان و سیروسلوک عرفانی،دل انسان خدا را یافته و به علم حضوری دستمییابد و با او تماس پیدا میکند.حضرت علی علیه السلام فرموده است:«طهّروا انفسکم من دنس الشّهوات تدرکوا رفیع الدّرجات».نفوس خود را از پلیدی شهوت پاک سازید تا به درجات رفیع روحانی نائل گردید».16
پس راه باطن که همان تصفیه نفس برای تجلّی انوار حقیقت و شهود جمال و جلال الهی باشد،خود مسئلهای است مهم و قابلتوجه و اصیل؛در کنار راه ظاهرکه همان راه عقل و استدلال است.البته دو نکته را باید توجه داشت:
نخستین آنکه هیچکدام از این دو راه به تنهایی کافی نیست، معرفت عقلانی بدون ارتقاء روحی و دریافت باطنی مانند تشنهای است که بداند آب وجود دارد،ولی آنرا ننوشیده باشد که هرگز تشنگیش برطرف نخواهد شد،مگر آنکه آنرا بنوشد. اضطراب روحی و عطش درونی انسان صرفا با دانستن آنکه
رشد آموزش معارف اسلامی » شماره 34 (صفحه 36)
خدائی وجود دارد که مبدأ وجود و کمال مطلق است برطرف نمیشود؛باید بجانبش روان شود،و با پای عشق و شور بسوی او حرکت کند و به او برسد و در آغوشش گیرد تا اضطراب و التهابش برطرف شده و در کنارش قرار و آرام گیرد.راه باطن نیز بدون ظاهر و بدون توجه به عقل و منطق و علم،ضلالت و گمراهی است.باید مقصد را با عقل و استدلال و در پرتو روشنایی فرد شناخت آنگاه به جانب آن حرکت کرده و با پای دل و عشق بسوی آن روان شد.
حضرت علی علیه السلام در وصف سالک طریق حق و پویندهء راه باطنی بسوی خداوند فرموده:«قد احیا عقله و امات نفسه حتّی دقّ جلیله و لطف غلیظه و برق له لامع کثیر البرق فابان له الطّریق و سلک به السّبیل و تدافعته الابواب الی باب السلامة و دار الاقامة،و ثبتت رجلاه بطمأنینة بدنه فی قرار الأمن و الرّاحة بما استعمل قلبه و ارضی ربّه».
«عقلش را زنده ساخته و شهواتش را میرانده است تا آنجا که جسمش به لاغری گرائیده،و خشونت اخلاقش به لطافت تبدیل شده،برقی پرنور در وجودش درخشیده و راه هدایت را برایش روشن ساخته،و در طریق الهی او را به راه انداخته، همواره در مسیر تکامل از بابی به باب دیگر منتقل شده تا به باب سلامت و سرای زندگی جاودانی راهیافته،و پاهایش با آرامش بدن در جای امن و آسوده استوار شده است؛بدانجهت که عقل و قلبش را به کار واداشته،و پروردگارش را راضی ساخته».17
محقق لاهیجی گفته:«...کمال حقیقی در آراستگی ظاهر و باطن است،امّا ترک باطن و اکتفاء به ظاهر تقصیر و غرور است،و سیر باطن بیسلوک ظاهر ضلال و قصور است».18
دوّم آنکه وجود راه به معنی بینیازی از راهنما نیست.هر دو راه نیاز به راهنما دارد.هم در معرفت عقلی نسبت به خداوند و صفات جلال و جمال او،راهنمایی معصومین علیهم السلام ضروری است؛وگرنه انسان دچار لغزشها و خطاهای سنگین میشود،و هم در سیر باطنی و راه دل نیاز به راهنما و مرشدی است که صددرصد مطمئن و بحق رسیده باشد که آن هم معصومین علیهم السلام میباشند،وگرنه طیّ این مرحله بدون راهنما یا با راهنمایی غیرمعصوم نتیجهاش سقوط و انحراف است،و ضرورت وجود راهنمایی مطمئن در راه باطنی و سیروسلوک عرفانی بیشتر است،چه آنکه این راه از ظرافت و باریکی خاصی برخوردار بوده و پیچیدگیهای دقیق و عمیقی در نفوذ به ژرفای روح و روان انسان و مراحل تکامل وجودی و تعالی معنوی او دارد.زمینههای این سفر روحانی و شیوههای صحیح آن و بازشناسی اوهام دروغین و پندارهای بیاحساس و القائات شیطانی که در این مسیر وجود دارد از حقائق و واقعیتها،بسیار مشکل و دشوار است و همه اینها وجود راهنما و مرشد معصوم(ع)را ضرورت بیشتری میبخشد.
به نظر میرسد تصوف،علیرغم آنکه به دنبال حق است، و میخواهد یک نیاز اصولی و واقعی انسانی را برآورده سازد، و از راه باطن به سرچشمه کمال و جمال و مبدأ هستی برسد،و اضطراب و التهاب درونی و الم روحی را که نتیجه فراق و جدائی از اصل خویش است با وصال و شهود برطرف سازد؛اما به علّت انحراف از مرشدان و راهنمایان راستین،در جوانب مختلفی دچار لغزش و اشتباه شده است که در نوشتار حاضر به آن پرداختهایم.
البته حرکت تصوف تا حدودی دارای آثار مفید و نقاط مثبت هم بوده،چه آنکه اوّلا یک سلسله نکات بدیع و دقائق عرفانی بسیار عالی و ظریف را گفته،و حرفهای خوبی در لابلای انبوه گفتهها و نوشتههای خود دارد.
ثانیا،تصوف که حرکتی است باطنی براساس زهد و قناعت و توکل،موجب تقویت و اشاعه بیشتر این ارزشهای اخلاقی در میان جامعه شده است.یکی از نویسندگان مینویسد:«میراث شگرف صوفیه البته منحصر به عرفان و ادب طائفه نیست،آراء صوفیه در فرهنگ و آداب و امثال و تربیت مسلمانان جهان نیز تأثیر عظیم داشته است،از جمله رواج فکر قناعت و رضا و اندیشه توکل و تسلیم که بسیاری از شرقیان را به خاکساری و درویشنهادی رهنمون شده است».19
«ثالثا صوفیان در نشر و بسط اسلام در میان بعضی اقوام و ملل مانند:هندوان و اقوام مالزی،و اقوام تاتار و ازبک،و در سرزمین مصر و شام و سودان و سنگال و نیجریه مؤثر بوده و در مبارزه با صلیبیها نیز نقش مثبت داشتهاند».20
اما همهء این آثار مثبت جزئی نمیتواند آثار زیانبار بدعتها و ضلالتها را که توسط سلسلههای رسمی تصوف به وجود آمده محو کرده و آنرا موجّه و ممدوح جلوه دهد؛به همین جهت است که اخبار و احادیث فراوانی در مذمت آن رسیده است.از اینرو باید جنبههای انحرافی تصوف را که نتیجه دوری از سیرهء معصومین است شناخت و علاقهمندان به تهذیب نفس و معرفت را از این پرتگاههای راه آگاه کرد.عموم افراد،مخصوصا جوانان و نوجوانان علاقه فطری به زیبائیهای هستی و انوار معنوی دارند،امّا دامهای خطری را که بسیار خطرناکتر از دامهای دنیایی و ظاهری است نمیشناسند،با عشق و علاقهء حقیقتطلبی به جریاناتی به ظاهر معنویتگرا جذب میشوند، در حالی که چهبسا غرق در لذت نفس و دنیاطلبی زندگی را به پایان برند.لذا بعضی جنبههای انحرافی در میان اهل تصوف را به اختصار توضیح میدهیم:
1-تصویر اینان از نیل به حقیقت اینست که انسان با خدا
رشد آموزش معارف اسلامی » شماره 34 (صفحه 37)
متّحد شده یا خدا در وجود او حلول میکند،و خدا را بصورت حقیقت متّحد با هر موجودی مییابد.در این صورت دیگر انسان و حیوان و سنگ و چوب و مؤمن و کافر و بت و شیطان و فرعون و...باهم فرق ندارند،همه و همه مقدسند و چهرهای از خداوند هستند.
2-به عشق و محبت و ریاضت و نفسکشی توجه تام داشته به عقل و علم بهائی نداده بلکه آنها را احیانا حجاب و مانع میشمردند،و از آن جهت که به عشق و محبت و احساسات و جذبه روحی و از خود بیرون رفتن اهمیت فراوان میدهند پس هرچه در این مسیر آنها را گرم کرده و به وجد درآورد،مانند رقص و سماع و موسیقی و شاهدان و ماهرویان مطلوب خواهد بود.
3-آداب سلوک و تکالیف را پس از وصول به حقیقت و نیل به هدف لازم ندانسته،بنابراین پس از رسیدن به مقصد دیگر نیازی به دلیل راه نیست و تکالیف و بندها برداشته شده و انسان به اباحه و آزادی میرسد.
4-یک سلسله ریاضتها و چلّهنشینیها و روشهایی را برای نفسکشی توصیه میکند که با موازین شرعی و سنت و سیره اولیاء دین ناسازگار است آنهم تحت ارشاد مرشدان و اقطابی که حجیّت دستور آنان مورد تأمل است.البته تمام صوفیان در آنچه گفته شده یکسان نیستند.
مثلا:در مورد اخیر یعنی بطلان شریعت با وصول به حقیقت با رقص و پایکوبی در مجالس ذکر و حلقات عبادی،و همچنین بیتوجهی به علم و دانش اختلافنظر بچشم میخورد و بعضی از آنان نقطهنظر دیگری غیراز آنچه گفته شده دارند. مولی سلطانعلی در تفسیر بیان السعاده عبارتی دارد که از آن استفاده میشود جمعی از سالکین دچار انحراف بیاعتنائی به شریعت پس از وصول بحقیقت شده و حتی تا مرز الحاد و کفر پیش میروند گرچه خود ایشان آن را نپسندیده و انحراف میداند.ایشان در توضیح یکی از مراتب تقوی که سالک در سلوک باطنی به آن میرسد،چنین گفته:«در این مرتبه خداوند تعالی به صفت وحدانیت به مؤمن متجلی شده پس برای هیچ چیزی ذات و صفتی نمیبیند،البته هنوز مقداری انانیت در نفس او باقی است بخاطر همین است که در وحدت متنوعة واقع شده و موجود و وجود را یکی میپندارد،پس از آنکه بخود آمده همان را عقیدهمند شده و به زبان جاری میسازد،و اگر شیخ و راهنمایی نداشته و یا به راهنما مراجعه نکند دچار اباحه و الحاد میشود،و در این هنگام نسبت به پیامبران و شرایع آسمانی بیاعتنا شده بلکه آنها را مسخره میکند».21البته این خود جای بحث دارد که این چه تقوائی است که بقول نویسنده فوق الذکر(که خود جزء همین سالکان است)انسان را به الحاد و کفر و بیتوجهی به پیامبران و شرایع آسمانی و استهزاء آنها میکشاند؟و این چه سلوک و ریاضتی است که چنین مراحلی را دربر دارد؟سیروسلوک عرفانی،اگر مهلم از ارشاد و هدایت پیشوایان و سالکان واقعی و معصوم نباشد به بیراهه کشیده میشود و در صورت تبعیت از انسان کامل است که روح و جان سیراب شده و انسان،حقیقت مقصود و معدن کمال را یافته و به آن واصل میشود و در پرتو این وصال آرامش روحی و یقین قلبی پیدا کند.و امّا انسانی که بیخبر از این عروج روحانی و بیبهره از واردات قلبی و عرفانی باشد،فردی قشری است.تصوف از همین نیاز و خواست فطری انسان سرچشمه گرفته و یک حرکت باطنی است که در بستر حقیقی واقع شده اما در اصل هدف و شیوههای مجاهدت و ریاضت و نفسکشی و امور دیگر به انحراف و اشتباه افتاده،و دچار آداب و تفکرات ابداعی و تفسیرهای«مندرآوردی»شده و به بیراهه رفته است، و در نهایت یک الگوی ناقص و ناسالم برای تکامل روحی و سیروسلوک عرفانی ارائه داده است در صورتیکه بهترین الگو برای این سفر روحانی همان تعالیم معصومین علیهم السلام و سیره و روش آنان است،چه آنکه راه وصول به حضرت حق تعالی برای خودش باید بیان کند.امام حسین علیه السلام میفرماید:«منک اطلب الوصول الیک».«از تو وصال به پیشگاهت را میجویم».22و خداوند هم معصومین علیهم السلام را مبیّن و سخنگوی خود قرار داده پس گفته و سیرهء آنان کاملا برای ما حجّت است و از طرف خداست.
این نکته قابل ذکر است که گاه به سالکان بحق راه خداوند و عارفان وارسته،و انسانهای بیداردلی که به باطن توجه کرده و براساس عرفان اسلامی راه باطن پویند،صوفی گفته میشود. و در نزد بسیاری از اعاظم و بزرگان مورد مدح و ستایش قرار گرفته،ما نیز چنین افرادی را میستائیم و در راه میدانیم چه آنکه برای ما محتوی و واقعیت مسئله مهم است نه نام و عنوان، آن راه تحت هر نام و عنوانی که باشد پسندیده و ممدوح است، و آنچه در تصوف رایج و شایع مطلوب و مقصود است و نقاط ضعفی را که بعدا به آن اشاره خواهیم کرد دربر دارد،مذموم و ناپسند است به هر اسم و عنوانی که خوانده شود.اگر در کلمات بزرگان دیده شده که گاه صوفی را تمجید کرده و گاه مذمت،
رشد آموزش معارف اسلامی » شماره 34 (صفحه 38)
*امام خمینی(به نقل از مصباح الهدایه):همهء شطحیّات،نتیجهء نقصان سالک و سلوک اوست.
خودشان توضیح دادهاند که مقصودشان از صوفی ممدوح کیست و صوفی مذموم چه کسی است.اینک به فرازی از کلمات مرحوم آیت ا...میرزا الهی قمشهای که از عرفا و حکمای بزرگ تاریخ معاصر بوده طبق نقل شاگرد برجستهاش آیت ا...جناب آقای حسنزاده آملی حفظه الله تعالی توجه کنید:
«بطور کلی اگر معنی تصوف و صوفی عالمان ربانی هستند که دارای مقام معرفة الله و تخلّق به اخلاق الله،و تهذیب نفس به عبادت و ریاضت و مجاهده است،و مخالفت هوای نفس و تزکیه روح و پاک ساختن دل از عشق و محبت ما سوی الله است،و هدایت و تربیت خلق به معرفت و خداشناسی و اخلاق حسنه و علم و عمل خالص و ذکر و فکر در اسماء و اوصاف الهی است،و ترک شهوات حیوانی و فضولات دنیوی و احسان و خدمت بیریا به خلق و دستگیری از بیچارگان و اعانت مظلومان،و ارشاد گمراهان وادی توحید و خداشناسی است؛ به حقیقت آنان شاگردان عالی مدرسه انبیاء و طریقه قرآن و مدرسه قرآناند که خلق را بر آن دعوت فرموده و پیروی حقیقی چون اصحاب صفّه از رسول اکرم و اوصیای او است صلوات الله علیهم اجمعین.لکن باید دانست که مصداق تصوف و صوفی و عارف باللّه به این معنی،نادری را در درون عالم توان یافت...و اگر معنی صوفی و تصوف عبارت از ادعای دروغ مقام ولایت است و نیابت خاصه بهوای نفس و حبّ ریاست و فرقهبازی و سالوسی و ریا و دکّانداری و فریبدادن مردم سادهلوح در عین حال مشتاق معارف حقه،و تشکلات و امور موضوعه موهوم،و القاء اوهام و تخیّلات بر مردم زودباور بر ادعای کرامات دروغ که عارف به راستی گوید:
صوفی نهاد داد و سر حقه باز کرد بنیاد مکر با فلک حقهباز کرد
...و آه و نالههای شیطانی،و نفسهای سرد بیحقیقت کشیدن،و خلسه و رعشه و ریا و خودنمائی برای آنکه در دلهای مردم سادهدل جای گرفته و از دنیای آن بهره گیرند...و اینگونه صوفی در هردوره بسیار بوده و هستند«ضعف الطالب و المطلوب».گر این است معنی صوفی،صد نفرین حق بر این مردم باد که بدنامکننده نکونامان عالمند...»23
گاه عرفای وارسته و علمای ربانی به صوفی باصفا یا صوفی صافی تعبیر شدهاند در مقابل صوفی بیصفا که همان صوفی و تصوف مذموم است مرحوم الهی قمشهای گفته:
هر عالم ربانی و هر صوفی صافی پاک از حسد و شید بود یار الهی24
امام خمینی رحمت الله علیه گفته:
صوفی از وصل دوست بیخبر است صوفی بیصفا نمیخواهم
بازهم فرموده:«آن بیچارهای که خود را مرشد و هادی خلائق داند و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته،حالش پستتر و غمزهاش بیشتر است،اصطلاحات را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده،برای رواج بازار خود- فهمیده یا نفهمیده-پارهای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده و گمان کرده به لفظ«مجذوب علیشاه»یا «محبوب علیشاه»حال و جذبه و حبّ دستدهد».25
زیرنویسها:
(1)-
إنّ شرّ الدّوابّ عند اللّه الصّمّ البکم الّذین لا یعقلون.
بدترین جنبندگان کران و گنکانی هستند که نمیاندیشند.انفال- 22
(2)-پاورقی اصول فلسفه و روش رئالیسم ج 5 ص 35-36
(3)-نقل از استاد مطهری،پاورقی اصول فلسفه و روش رئالیسم ص 37
(5 و 4)-همان،ج 36
(6)-مجله حضور،شماره 2 ص 64 نقل از مصباح الهدایه ص 207
(7)-امام خمینی،سرّ الصلاه و معراج السالکین ص 28
(8)-بحارط.بیروت ج 1 ص 166
(9)-بقره-282
(10)-اصول کافی ج 3 ص 92 کتاب الایمان و الکفر،باب حقیقه الایمان،حدیث 2 و 3
(11)-اصول کافی ج 4 ص 164،کتاب الایمان و الکفر،باب فی تنقل احوال القب
(12)-نهج البلاغه صبحی صالح خطبه 222
(13 و 14)-مناجات شعبانیه،مفاتیح الجنان
(15)-دعای ابو حمزه ثمالی،مفاتیح الجنان
(16)-غرر و درر.شرح آقا جمال خوانساری ط.ج 4 ص 257 نقل از مرحوم الهی قمشهای حکمت عملی ص 112
(17)-نهج البلاغه،صبحی صالح خطبه 220
(18)-گوهر مراد-ص 40
(19)-ارزش میراث صوفیه،زرینکوب،ص 33
(20)-زرینکوب،ارزش میراث صوفیه،ص 164
(21)-تفسیر بیان السعادة ج 1 ص 49
(22)-دعای عرفه-مفاتیح الجنان
(23)-مقدمه استاد حسنزاده بر کتاب حکمت عملی مرحوم الهی قمشهای ص 44 به بعد
(24)-همان ص 16
(25)-امام خمینی ره،چهل حدیث ص 91
پایان مقاله
مجله رشد آموزش معارف اسلامی » تابستان 1377 - شماره 34 (از صفحه 33 تا 38)
نویسنده : محمدی لائینی، محمد باقر