درآمدی بر نمادپردازی در ادبیات
چکیده :
این مقاله با هدف بررسی راهکارهای تأویل معنای نمادها در ادبیات فارسی نوشته شده است.نگارنده مقاله پس از نقد و بررسی تعاریف نماد، ابتدا آنها را طبقهبندی و سپس تصاویر مشابه نماد را ذکر کرده و آنگاه تفاوتهای آنها را با نماد بیان داشته است؛همچنین پس از بررسی رابطه نماد و زبان در آثار ادبی، و ماهیت کارکرد زبان نمادین، به شیوه تحلیل و درک مفهوم نمادها اقدام کرده است.
مقدمه
اصطلاح«نماد»به عنوان یک اسم عام، مفهوم بسیار وسیعی دارد؛آنچنان که میتوان از آن برای توصیف هر شیوه بیانی که به جای اشاره مستقیم به موضوعی، آن را غیر مستقیم و به واسطه موضوعی دیگر بیان میکند، استفاده کرد.این اصطلاح در حوزه وسیعی از معرفتشناسی و دانش بشری به کار میرود و در قلرو ادبیات و شعر، از پیشینهای طولانی و پرفراز و نشیب برخوردار است.در فرهنگ واژگان اصطلاحات ادبی، واژه«نماد»همراه با رمز و مظهر به عنوان معادلهای سمبل (symbol) ذکر شده است(حسینی، 1369:39). 1
(1).در این مقاله، از میان معادلهای گوناگون واژه«سمبل»، «نماد»انتخاب شده و در استفاده از منابع و مآخذ نیز واژه«نماد»بر سایر معادلها ترجیح داده شده است.
فرهنگ، 46 و 47، تابستان و پاییز 82، ص ص 177-159
فرهنگ » شماره 46 (صفحه 160)
«رمز»در لغت به معنی اشاره کردن با لب، چشم، ابرو، دهن، دست و یا زبان است؛و چنان که دکتر پورنامداریان اشاره کردهاند:
این کلمه در زبان فارسی برای بیان معانی متفاوتی به کار رفته است؛از جمله: اشاره، راز، سرّ، ایما، دقیقه، نکته، معما، نشانه، علامت، اشارت کردن، اشارت کردن پنهان، نشانه مخصوصی که از آن مطلبی درک شود، چیزی نهفته میان دو یا چند کس که دیگری بر آن آگاه نباشد و بیان مقصود با نشانهها و علایم قراردادی و معهود.(1364 الف:1)
در فرهنگ غربی، «Symbol» به اشیای دونیم شدهای از جنس مینا، چوب یا فلز اطلاق میشد که هر نیمه را یکی از دو نفری که با هم رابطهای خاص داشتند(مثل طلبکار و بدهکار یا مهمان و میزبان)و یا برای مدّتی طولانی از هم جدا میشدند، نگاه میداشتند و با کنار هم قرار دادن آن دو نیمه، بیعت خود را به یاد میآوردند. سمبل وقتی به دو نیمه تقسیم میشد و سپس دو تکه آن دوباره به هم میپیوست و به صورت شیء واحد در میآمد، نشانه دو مفهوم جدایی و وصال، و یادآور جمعی تجزیه شده بود که ممکن بود دوباره به یکدیگر بپیوندند.در واقع، هر سمبل یک تکه شکسته داشت.بنابراین، سمبل هم به معنای شکستگی و شقایق و هم به معنای چفت و بست دو تکه شکسته است(شورالیه و گربران، 1378:35-34).به هر حال، نماد عبارت است از هر علامت، اشاره، کلمه، ترکیب و عبارتی که بر معنی و مفهومی ورای آنچه ظاهر آن مینماید، دلالت کند؛در عین حال، «نمادگرانی)یا «سمبولیسم»فقط نشاندن یک مفهوم به جای مفهوم دیگر نیست، بلکه استفاده از تصاویر عینی و ملموس برای بیان عواطف و افکار انتزاعی نیز هست(چدویک، 1375:9).
تعاریف نماد
به دلیل قلمرو وسیع استفاده از نماد، تعاریف متفاوتی از آن ارائه شده است.اکو در کتاب نشانهشناسی و فلسفه زبان که مهمترین بخشی آن بحث از نمادها است، نشان داده که تعریفهایی که تاکنون ازنماد ارائه شده، چندان متفاوت است که گزاف نیست اگر بگوییم دیگر بحث از پدیده واحدی در میان نیست(احمدی، 1370، 366). در تفکر غربی، نمادپردازی با نظریات شارل بودلر مطرح شد و در روانشناسی
فرهنگ » شماره 46 (صفحه 161)
یونگ و فروید و در مکتب ادبی که به«سمبولیسم»مشهور است، به اوج رونق و اعتبار خود رسید.البته طرح اندیشه نمادگرایی، ریشههایی عمیقتر دارد و این ریشهها را باید درحقایق دینی، تعالیم آسمانی و فرهنگ اساطیری جست.
شارل بودلر-یکی از پیشوایان نهضت«سمبولیسم»در شعر و ادبیات-بیان میکند که«دنیا جنگلی است مالامال از علائم و اشارات.حقیقت از چشم مردم عادی پنهان است و فقط شاعر با قدرت ادراکی که دارد، باتفسیر و تعبیر این علائم، میتواند آن را احساس کند»(سیّد حسینی، 1365:5-3).
فروید به نمادها معنایی جنسی و غریزی بخشید.او معتقد بود که نمادها اساس حیات ناخودآگاه آدمیان هستند و در هنر، ادبیات، رؤیاها و بازیها خود را به نمایش میگذارند.(یونگ، 1377:27 به بعد)
نمادپردازی در نظام تفکر روانکاوانه یونگ، جایگاه والایی دارد.به اعتقاد او، انسان برای بیان آنچه میخواهد ابراز دارد، کلمات را میگوید یا مینویسد.زبان انسان، آکنده از نمادها است...آنچه نماد مینامیم، یک اصطلاح، یک نام، یا حتی تصویری است که ممکن است نماینده چیز مأنوسی در زندگی روزانه ما باشد؛و با این حال، علاوه بر معنی آشکار و معمول خود، معانی تلویحی به خصوصی نیز داشته باشد.نماد، معرّف چیزی مبهم، ناشناخته یا پنهان از ما است...بنابراین، یک کلمه یا یک شکل وقتی نمادین تلقی میشود که به چیزی بیش از معنی آشکار و مستقیم خود دلالت کند(همان، ص 22).
یونگ با طرح نظریه«آرکی تایپها»و تفسیر شهودی تجربههای مذهبی و عرفانی براساس ارتباط با عوامل معنوی، نمادها را توضیح داد و برای واقعیت، معنایی وسیعتر از مفهوم تجربی و حسی آن در نظر گرفت؛ولی موفق نشد که معنای این واقعیت را دقیقا تفسیر کند.
یکی دیگر از نظریه پردازان مهم نمادپردازی در ادبیات غرب، ارنست کاسیرر است.او فلسفه اصالت نماد و انسانشناسی نمادین را پدید آورد، انسان را حیوان نمادین خواند، و ساخت ویژه تفکر و زبان آدمی، و به تبع آن همه حیات فرهنگی و اجتماعی انسان را مرهون نمادپردازی دانست.کاسیرر«حیات نمادین»آدمی را محصول تکامل ذهنی انسان در مقایسه با جانوران میداند(1360:49).
فرهنگ » شماره 46 (صفحه 162)
اریک فروم معتقد است که همه انسانها زبان نمادین مشترکی دارند که جلوهها و اثرهای آن را میتوان در رؤیاها، هنر، اساطیر و زندگی متعارف و روزمره آنها دید.به اعتقاد او، «زبان نمادین، زبانی است که تجربیات و احساسات درونی انسان را مانند تجربیات حسی توصیف میکند؛درست مثل اینکه انسان به انجامدادن کاری مشغول بوده یا واقعهای در دنیای مادی برایش اتفاق افتاده باشد.در زبان نمادین، دنیای برون، مظهری از دنیای درون یا روح و ذهن ما است»(فروم، 1378:15)
مالارمه معتقد است که بیان صریح نام موضوع، بخش عمده لذت نهفته در شعر را تباه میکند؛زیرا این لذت همان روند کشف و ظهور تدریجی است؛از اینرو، فقط باید به موضوع اشارهای کرد.و سپس نتیجه میگیرد که«نمادپردازی عبارت است از کاربست کامل این روند اسرارآمیز»(چدویک، 1375:10).
هانری دورینه، تحت تأثیر مالارمه، بیان میکند:«نماد عبارت است از مقاسیه یک امر انتزاعی با یک پدیده عینی؛در حالی که تنها به یکی از معیارهای مقایسه به طوری ضمنی اشار0 شود.»(همان)
دکتر پورنامداریان نیز پس از نقد و بررسی نظریات گروهی از صاحبنظران نمادپردازی، نتیجه میگیرد:
نماد چیزی است از جهان شناخته شده و قابل دریافت و تجربه از طریق حواس که به چیزی از جهان ناشناخته و غیر محسوس یا به مفهومی جز مفهوم مستقیم و متعارف خود اشاره کند، به شرط آنکه این اشاره مبتنی بر قرارداد نباشد و آن مفهوم نیز یگانه مفهوم قطعی و مسلّم آن تلقی نگردد.(1364 الف:14)
چنان که مشاهده میشود، از چشماندازهای گوناگونی میتوان به نماد نگریست و معانی و تعاریف متفاوتی برای آن ارائه داد.با این حال، میتوان نمادپردازی در ادبیات را «هنر بیان افکار و عواطف نه از راه شرح مستقیم و نه به وسیله تشبیه آشکار آن افکار و عواطف به تصویرهای عینی ملموس، بلکه از طریق اشاره به چگونگی آنها، و استفاده از نمادهایی بیتوضیح، برای ایجاد آن عواطف و افکار در ذهن خواننده دانست.»(چدویک، 1375:11)
فرهنگ » شماره 46 (صفحه 163)
طبقه بندی نمادها
طبقه بندی نمادها به علّت ابهامی ذاتی که در نماد وجود دارد، نسبتا مشکل است.با وجود آنگه اندیشمندان به دلیل اهمیت این موضوع سعی کردهاند انواع گوناگون نماد را معرفی کنند، به علّت آمیختگی نمادها و امکان بررسی یک نماد از چشماندازهای گوناگون، این طبقهبندیها با هم آمیخته شدهاند.باوجود این، گروهی نمادها را در سه طبقه جای داده و گفتهاند که نماد را میتوان به صورت نشانه به کار برد، چنان که کبوتر سفید نشانه صلح و آرامش است و پرچم سبز نشانه اسلام؛ و یا به صورت واژه، چنانکه آب نماد تطهیر است ولاله، نماد پاکی و جوانی و شهید.همچنین، نماد ممکن است در قالب عبارت جای گیرد، چنانکه اگر مادری بگوید«گل من پرپر شد»، عبارت او حاکی از مرگ فرزند دلبندش است(میر صادقی، 1376:134).
یونگ نمادها را در دو گروه طبیعی و فرهنگی جای داده است:
نمادهای طبیعی از ناخودآگاه روان سرچشمه میگیرند و بنابراین معرّف گونههای فراوانی از نمونههای کهن الگوهای بنیادین میباشند.در بسیاری از موارد میتوان این نمادها را به وسیله انگارهها و نمایههایی که در قدیمترین شواهد تاریخی و جوامع بدوی وجود دارند، تا ریشههای کهن الگویشان ردیابی کرد.(1377:134)
به عنوان مثال، «آب»یکی از نمادهای طبیعی است که در آن میتوان آمیزشی از تغییر و ثبات، حرکت دائم و در عین حال پایداری را مشاهده کرد.آب نماد آرامش، ملایمت، مداومت، آسودگی، صلح، هستی، هستیبخشی، پاکی و پاککنندگی است.نمادهای طبیعی دو قطبی هستند و با توجّه به زمینه کاربردیشان، معانی متفاوتی مییابند؛چنان که آب در صورتی که به سیل یا طوفان تبدیل شود، میتواند عامل تخریب کننده نیرومندی باشد، و بدین ترتیب، علاوه بر نمایش آسودگی و صلح، مظهری از وحشت و هرج و مرج نیز باشد(فروم، 1378:27-25).
در مقابل نمادهای طبیعی، نمادهای فرهنگی قرار دارند.این نوع از نمادها برای توضیح«حقایق جاودانه»به کار میروند و هنوز در بسیاری از ادیان کاربرد دارند. نمادهای فرهنگی، تحولات فراوانی را پشت سر گذاشتهاند و فرایند تحولاتشان کمابیش وارد خودآگاه شده است و بدین سان، جوامع متمدن آنها را به صورت
فرهنگ » شماره 46 (صفحه 164)
نمایههای جمعی پذیرفتهاند(یونگ، 1377:134).نمادهای موجود در آیینها و اعیاد و مراسم ملی و مذهبی و نیز نمادهای مربوط به زایش دوباره...از این نوعاند. از چشماندازی دیگر میتوان نمادها را به نمادهای عام که تقریبا نزد بسیاری از انسانها شناخته شدهاند(مانند نماد خورشید و نور و آب و آتش)، و نمادهای شخصی و خصوصی که نزد هرکس تعبیری متفاوت با دیگری پیدا میکنند(مانند نمادهای مربوط به باده و عشق در سنت شعر عرفانی فارسی)، تقسیم کرد.
همچنین، از نگاهی دیگر میتوان نمادها را در یکی از سه دسته زیر جای داد: 1.طبیعی؛مثل گل که نماد زیبایی است و زالو که نماد جنایتکار است.
2.مستور یا اختصاصی، که تنها در اثر یک شاعر و نویسنده جنبه نمادین یافته است؛مانند زن اثیری، نماد مستوری، لکاته، نماد بدکارگی و پتیارهگیری و پیرمرد خنزر پنزری، به عنوان نماد انسان عامی شهوتران در برف کور صادق هدایت.
3.نمادهای مرسوم؛که بر اثر عمومیت یافتن نمادهای اختصاصی به وجود میآیند؛مانند زمستان به عنوان نماد پیری، اختناق سردی و بیعاطفگی که این واژه را ابتدا اخوان در این مفهوم به کار برد، اما بعدها دیگران نیز آن را پسندیدند و از آن استفاده کردند(میر صادقی، 1376:546-545).
یکی از زیباترین و کارآمدترین طبقهبندیها، جایدادن نمادها در دو نوع نمادهای فرارونده و نمادهای انسانی است.بر اساس این تقسیمبندی، نماد عبارت است از حرکتی از گستره چیزهای مادی و احساسهایی که برمیانگیزند به سوی گستره برداشتهای انتزاعی و عواطف فردی، از گستره منظرها و آواها و بوها به سوی برداشتها یا عواطفی که اینها برمیانگیزند(چدویک، 1375:24).
نمادهای انسانی، جنبه شخصی نمادپردازی است که در آن، تصاویر نمادین ملموس، بیانگر افکار و احساسات ویژه شاعر یا نویسنده است.به عبارت دیگر، این نوع نمادها احساس نهفته در پس تصویرها را القا میکنند.اکثر نمادهای مربوط به کوزه در رباعیات خیام، در این نوع جای میگیرند.اما در نمادپردازیهای فرارونده، تصاویر نمادین ملموس بیانگر دنیایی معنوی و حقیقیاند که دنیای واقع در مقایسه با آن تنها نمودی ناقص بهشمار میآید.نمادهای عرفانی و نمادهای فرهنگی را میتوان از این نوع دانست.ولینسکی درباره نمادهای فرارونده اظهار میدارد که
فرهنگ » شماره 46 (صفحه 165)
نمادپردازی عبارت است از ادغام دو جهان محسوس و الهی در تجسمی هنری. «بلی»هم معتقد است که نماد، پوشش ایده افلاطونی است(همان، ص 77).
در توضیح نمادهای فرارونده باید گفت که در تفکر نمادین این گروه از نمادگراها و به خصوص در تفکر عرفانی، همه چیز-حتی انسان-اصل و منشأیی الهی و آسمانی دارد؛چنانکه مولانا میگوید:«این شخص تو سایه تو است»(1358:220). و صاحب گلشن راز میگوید:
هرآن چیزی که در عالم عیان است
چو عکسی ز آفتاب آن جهان است
(شبستری، 1361:71)
و همه عالم، کتاب حق تعالی بهشمار میآید.
از این چشمانداز، هستی معنایی عمیق و باطنی مییابد که به مراتب فراتر از فهم کسانی است که همه چیز را در پرتو تجربههای حسی و مادی خود تفسیر میکنند. نمادپردازی فرارونده در جوهر خود، نوعی اعتقاد به عالمهای دیگر است، و عبور از مرزهای واقیعت حسی و تجربی را در خود نهفته دارد.ژول لوبل یادآور میشود که«هر شیء مخلوقی، همان طور که هست، انعکاسی از کمال الهی است، علامتی قابل ادراک و طبیعی است از حقیقتی فوق طبیعی»و سالوسیتوس اظهار میدارد که دنیا، شیءای نمادین است(پورنامداریان، 1364 الف:10).
هدف نمادگرایی فرارونده، رسیدن به فراسوی واقعیت است؛اما شکی نیست که در این نوع نمادگرایی نیز مانند نمادگرایی انسانی، از واقعیت به عنوان نقطه شروع استفاده میشود.ژان مورتاس بیان میکند که شعر نمادین میکوشد ایدهها یا مثل (به تعبیر افلاطون)را به جامه شکلی ملموس در آورد(چدویک، 1375:15).
شعر عرفانی نیز نمادپردازیهای عمیق فرارونده دارد؛زیرا به اعتقاد عارفان، همه چیز در جهان محسوس، اصلی الهی و نمونهای ازلی دارد، جهان مادی جلوه و سایهای از جهان معنوی است، و در عالم خاک هیچ چیز نیست که اصل ازلی و سرمدی آن در عالم پاک نباشد.اکثر آثار عرفانی را میتوان بازتاب مثالی و تصویری یک معنی و اندیشه ازلی به حساب آورد.
فرهنگ » شماره 46 (صفحه 166)
نماد و تصاویر مشابه آن
پارهای از تصویرها ممکن است با تصویرهای نمادین یکسان تلقی شوند؛ در حالی که با آن تفاوت دارند.از این رو لازم است که تصویر نمادین را از تصاویر دیگری که غالبا با آن اختلاط یافتهاند، به درستی تفکیک کرد.تصاویر مشابه با نماد عبارتاند از:کنایه، استعاره، تمثیل، نشانه، خاصه، علامت، مثل و حکایت.
عنصر مشترک در بین همه این استعمالات متداول، شاید مفهوم نمایاندن چیزی دیگر یا دلالت کردن بر چیزی دیگر باشد(ولک و وارن، 1373:210).با این همه، علی رغم آنکه نماد عبارت از چیزی است که نماینده چیزی دیگر باشد، این نماینده بودن نه به علت شباهت دقیق میان دو چیز، بلکه از طریق اشاره مبهم یا از طریق رابطهای اتفاقی و قراردادی است(پورنامداریان، 1364 الف:9).در حالی که در سایر تصاویر، این نماینده بودن به سبب بودن شباهت دقیق و با وجود قرینههایی در کلام صورت میگیرد.
الف-کنایه
در تمامی تعریفهایی که علمای بلاغت برای کنایه کردهاند، ترک تصریح، و توجّه نداشتن به معنی حقیقی یا وضعی کلمه یا سخن و وجود پیوندی میان معنی وضعی و معنی مراد، مشترک است.نماد نیز به دلیل آنکه بر معنایی غیر از معنای ظاهری خود دلالت میکند و علاوه بر آن اراده معنی حقیقی و وضعی آن هم امکانپذیر است، با کنایه مشترک است؛اما به علت نداشتن قرینه، معنی مجازی آن در یک بعد و یک سطح از تجربههای ذهنی و عینی و به طور کلی فرهنگ انسانی محدود و متوقف نمیماند، و از نظر ابهام نیز در حدی بالاتر از کنایه قرار میگیرد (همان، ص 25).
ب-استعاره
تفاوت نماد با استعاره بیش از هر چیز در تکرار و تداوم نماد است.هر تصویر ممکن است یک بار به صورت استعاره به ذهن برسد؛اما اگر هم از جهت ظاهری و هم از جهت ارزش نموداری، همیشه تکرار شد، به نماد تبدیل میشود و ممکن است بخشی از نظام نمادین[یا اسطورهای]شود(ولک و وارن، 1373:211).
فرهنگ » شماره 46 (صفحه 167)
از سوی دیگر، در استعاره، مستعار جانشین مستعارمنه میشود؛مثلا وقتی شاعر میگوید:«آیا دوباره روی لیوانها خواهم رقصید؟»(فروغ فرخزاد)، به بیان استعاری یک سعادت و خوشبختی سطحی، ناپایدار و حبابگونه پرداخته است. در واقع، شاعر خصوصیات حباب را برای ساختن تصویر مورد نظر خود به وام گرفته است؛زیرا میان خوشبختی کاذب و رقص سبک حباب بر آب، مشابهت برقرار است.
اما هنگامی که شاعر میگوید:
«شاید حقیقت
آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان،
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد.»
(فروغ فرخزاد)
کلمه«برف»، هم در ارتباط با کلیت این تصویر و به خاطر خودش حضور دارد و هم به لحاظ اطلاق فعل«مدفون کردن»به آن و رنگ سفیدش که تداعی کننده رنگ سفید کفن و کافور است، به خاطر معنایی فراتر از وجود عینی آن، در شعر به کار رفته است؛یعنی ضمن آنکه«برف»در کل تصویر، عنصری بیربط نیست(وقتی برف میبارد، روی سبزهها و زمین را میپوشاند)، به سبب همراه بودنش با فعل«دفن کردن»و تکرار وضعیتهای مشابه نزد این شاعر، معنای مرگ و فنا را القا میکند. القاکنندگی، خاصیت نماد است(داد، 1371:ذیل واژه«نماد»).
اکو در بیان تفاوت استعاره و نماد میگوید:استعاره نمیتواند تأویل شود؛هرگز چیزی نمیگوید که گیرنده پیام درپی تأویل آن برآید.دروغ در استعاره آن چنان آشکار است که تأویل را ناممکن میکند.اگر معنای ظاهری استعاره را باور کنیم، هماهنگی معناشناسیک سخن در هم میشکند؛و در حالی که استعاره نوعی مجاز است، نماد لحظهای از زندگی موضوع است(احمدی، 1370:367).
به علاوه، نمادگاهی پس از تفسیر و توجیه استعاره مطرح میشود؛یعنی بیانی که خود صورتهایی از خیال دارد، ممکن است در ورای این تصویرها بیانی نمادین نیز باشد.مثلا در بیت
فرهنگ » شماره 46 (صفحه 168)
ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
(حافظ)
با توجه به قرینههای کلام مشخص است که ستاره استعارهای از انسان زیبارو است؛ اما این انسان زیبارو آیا معشوق مادی و زمینی شاعر است یا نمادی برای معشوق الهی و آسمانی؟(پورنامداریان، 1364 الف:26)
ج-نشان
نشان، تصویری ملموس و مرئی است که به طور قرار دادی برای نشان دادن یک اندیشه یا موجودیتی مادی و یا اخلاقی در نظر گرفته میشود؛برای مثال، پرچم هر کشور، نشانهای از آن کشور است و مدال، نشانی از پیروزی و جلال و برزگی صاحب آن(شورالیه، 1378:24).اما نماد، برخلاف نشانه، به صورت قراردادی بر مفهوم خود دلالت نمیکند.
د-تمثیل
در تمثیل، یک موضوع تحت صورت ظاهر موضوعی دیگر ارائه میشود؛و اغلب، به قالب بشری و گاه حیوانی یا گیاهی، از یک کاربرد، یک وضعیت، یک فضیلت یا یک موجود حکایت میکند.گوته معتقد است که تمثیل به نیروی اندیشه و نماد به نیروی احساس رجوع میکند.تمثیل دلخواه و قراردادی است، اما نماد استوار به گونهای همانندی است(احمدی، 1370:366).
هانری کربن بر این تفاوت اساسی تأکید میورزد که «تمثیل، عملکردی عقلایی است:نه به زمینهای جدید از موجودیت اجازه حضور میدهد و نه به عمق جدیدی در شناخت و آگاهی میانجامد.تمثیل، تصویری است هم سطح با آگاهی، و رسیدن به این آگاهی به شیوهای دیگر نیز ممکن است.در حالی که نماد باوضوحی عقلایی زمینهای دیگر را در شناخت و آگاهی نشان میدهد.هگل تمثیل را نمادی یخ کرده میداند و ژیلبر دوران معتقد است که تمثیل، معانی نزار و نحیف نشانهشناسی است»(شورالیه و گربران، 1378:26-25).مثلا حکایت فیل و خانه تاریک، تمثیلی است از محدودیت و نقصان دانش بشری.
در تمثیل، آنچه مهم است، درک معنای موردنظر گوینده است؛و تکتک اجزا و
فرهنگ » شماره 46 (صفحه 169)
عناصر، اهمیت چندانی ندارد.به علاوه، میتوان تمثیل را نوعی استعاره گسترده نیز دانست؛و نویسنده اغلب، با به پایان رسیدن تمثیل، منطور خود را به روشنی بازگو میکند.
ه-خاصه
خاصه، واقعیت یا تصویری است برای دادن علامتی مشخص از یک شخصیت، از یک کلیت یا از یک وجود ذهنی؛بدین ترتیب که وسیلهای خاص انتخاب میشود تا کاملا نشان دهنده کاربرد آن باشد.چنان که«ترازو»، خاصه عدالت، «بال»، خاصه«نیروی هوایی»، و«چرخ»، خاصه سازمانهای حمل و نقل به حساب میآید (همان، ص 36).
بنابراین، خاصه تنها میتواند یک معنا داشته باشد و باید خالی از ابهام باشد؛ در حالی که سرشت نماد، ابهام و چند معنا بودن آن است.
و-علامت
علامت عبارت است از تغییری در ظاهر یا در کاربرد معمولی یک پدیده که ممکن است نوعی اغتشاش یا درگیری را آشکار کند؛مثلا عوارض بیماری و دردها مجموعه علائمی هستند که از طریق آنها وضعیتی متفاوت و آیندهای کمابیش معین پیش بینی میشود(همان، ص 26).
یک علامت، همانند خاصه، تنها یک معنی دارد؛اما نماد، به سبب استعدادهای درونی خویش، میتواند معانی متنوعی را پذیرا شود.به علاوه، ابهام ذاتی موجود درنماد سبب تمایز آن را از علامت فراهم میآورد.
ز-مثل
معنی اصطلاحی مثل عبارت است از قول سایر و مشهوری که حالتی یا کاری را بدان تشبیه کنند(پورنامداریان، 1364 الف:113).مثل غالبا سخنی کوتاه است که با ایجاز و لطافت ترکیب و معنی کلی و واضح خود به شیوهای استعاری متضمن حقیقتی میشود، و در موقعیتهای گوناگون، امکان پذیرش معانی متفاوت را مییابد.
استاد همایی درباره مثل میگوید که مثل همان استعاره تمثیلیه است، در
فرهنگ » شماره 46 (صفحه 170)
صورتی که به حدّ شیوع رسیده باشد.و سپس ادامه میدهد که بیشتر امثال در هر زبان، سابقه حکایت و داستانی دارد، یا متضمن معنی عالی اخلاقی و اجتماعی است(همان، 1370:190).
نمونههایی از مثل:«شاهنامه آخرش خوش است»؛«آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟»؛«به شنا کس نتواند که ز عمان گذرد».
تفاوت مثل با نماد در آن است که مثل با بهرهگیری از علاقه مشابهت، معنای مورد نظر خود را میرساند.
ح-حکایت
داستانی آموزنده و افسانهای اخلاقی است که از خلال داستانی تخیلی تعلیم میدهد(شورالیه و گربران، 1378:26).«فابل» 1 و«پارابل» 2 را میتوان از زیر مجموعههای«حکایت»به شمار آورد.«فابل حکایتی کوتاه است که به قصد انتقال یک درس اخلاقی یا سودمند گفته میشود.در این حکایت اخلاقی، شخصیتها اغلب حیواناتاند.فابلها معمولا یک موقعیت خیالی را بیان میکنند که امکان وقوع آن در دنیای محسوس وجود ندارد.اما در پارابل، شخصیتها اغلب انسان هستند و وقایعی را بیان میکنند که به طور طبیعی قابل وقوع هستند» (پورنامداریان، 1364 الف:115).آنچه سبب تمایز حکایت از نماد میشود، دلالت استعاری یا تشبیهی حکایت بر معنا یا معانی ای متفاوت با معنای ظاهری آنها است.
نماد و زبان
زبان معمولی، وظایف گوناگونی را به عهده میگیرد.مهمترین وظیفه آن، ایجاد ارتباط بین انسانها است.زبان میتواند به راحتی و با وضوح و روشنی، اندیشههای معمولی و محسوسی را که به جهان مادی تعلق دارند، بازگو کند؛در عین حال، از بیان دقیق عاطفهها و احساسات و همچنین اندیشهها و تجربیاتی که در ورای جهان مادی قرار دارند، ناتوان است.زبان حتی برای توصیف یک احساس ساده یا بیان معنا و مفهوم برخی از بدیهیترین امور، مثل مزهها یا رنگها، قدرت و توانایی خود (1). Fable
(2). Parable
فرهنگ » شماره 46 (صفحه 171)
را از دست میدهد.روی آوردن به نماد، یکی از راههای افزایش توانایی زبان برای بیان احساسات و عواطف یا تجربههای ناب شمرده میشود.
در واقع:بیان نمادین، زبان را از صورت یک وسیله معمولی و عمومی خارج میکند و استعداد و ظرفیت و بار معنوعی تازهای به کلمات میبخشد که از محدوده معنایی آنها در فرهنگها بسیار فراتر میرود.در بیان نمادین، به قول سارتر، «زبان نه وسیله ارتباط که وسیله اتحاد»محسوب میشود(همان، ص 33).
رولان بارت درباره ارتباط زبان و نماد میگوید:زبان به جای آنکه وسیلهای برای بیان و انتقال گواهی یا توضیح و تعلیم باشد، به عنوان مصالحی پذیرفته میشود که خود اصل کار است(همان، ص 34).از ویژگیهای اصلی زبان نمادین، ابهام آن است.این ابهام از آنجا ناشی میشود که سخن نمادین، معانی چند پهلویی دارد آن چنان که خواننده میتواند در آن واحد یک کلمه یا عبارت را به چند معنی تعبیر کند.تودورف در کتاب نمادگرایی و تأویل، ثابت کرده است که هر شکل سخن نمادین، زبانی مبهم دارد، یعنی معنایش چندگونه است و زبانش ناگزیر این ابهام را باز میتابد(احمدی، 1370:293).معنایی که نماد میرساند، بسیار وسیعتر و عمیقتر از معنایی است که یک کلمه عادی یا حتی یک تصویر ادبی بازگو میکند.
نماد، پیوسته در ورای معنی جای میگیرد و تفسیر و تعبیری مختص به خود را میطلبد؛و به دلیل ویژگیهای محتوایی خود، سرشار از تأثیرگذاری و پویایی است.
در حقیقت، نماد، نه تنها معنی را به شیوهای خاص با حجاب میپوشاند، بلکه باز هم به شیوه خاص خود حجابها را کنار میزند(شورالیه و گربران، 1378:28)و با ساختارهای ذهنی و معانی آشنای ما بازی میکند.از این رو، پس از درک معانی نمادها، شگفتزدگی و اعجاب هنری، نخستین لذتی است که نصیب ذهن خواننده میشود.
به هر حال، زبان نمادین، سیری از ظاهر به باطن دارد؛با استفاده از تصویرهای مجازی، سعی میکند تصویری از حقایق ازلی و عوالم غیبی ارائه دهد و انسان را به فرارفتن از مرزهای طبیعت و عالم ماده فرا خواند و یا تجربیات و احساسات درونی انسان را مانند تجربیات حسی توصیف کند.در این زبان، به اعتقاد یونگ، دنیای
فرهنگ » شماره 46 (صفحه 172)
بیرون، مظهری از دنیای درون یا روح و ذهن نویسنده وشاعر است.
کارکرد زبان نمادین
چنانکه پیشتر عنوان شد، نمادگرایی شیوهای غیر صریح در بیان است که نویسنده و شاعر با استفاه از آن موضوعی را تحت پوشش موضوعی دیگر، پدیدهای را با پدیده دیگر و صحنهها و مفاهیمی را با استفاده از نشانهها و نمونهها مطرح میسازد.نماد در این کارکرد خاص، به گفته هوگوفون هوفمانستهال، «آنچه را نزدیک است، دور میراند و آنچه را دور است، نزدیک میکند؛به شیوهای که حواس بتواند هر یک از این دو را همزمان درک کند»(همان، ص 38).از اینرو، نماد به شیوهای خاص قادر به درک ارتباطی میشود که عقل و علم از تشخیص آن ناتواناند؛زیرا در شناخت نمادین معمولا یک سوی حوزه معرفت شناخته میشود و سوی دیگر آن ناشناخت باقی میماند.
نمادها میدان آگاهی مخاطب را در عرصهای گسترش میدهند که اندازهگیری دقیق آن غیرممکن است.یونگ در اینباره میگوید:
«آنچه ما نماد میخوانیم، یک واژه، یک نام یا یک تصویر است که حتی وقتی در زندگی روزمره با آن آشناییم، باز هم مفاهیمی را دربر میگیرد که بر معانی قراردادی و واضح آن اضافه میشود.نماد بر چیزی دلالت میکند که برای ما گنگ، ناشناخته و پنهان است»؛مثلا تصویر چرخ ممکن است مفهوم خورشید الهی را القا کند.اما دراین موارد، عقل لاجرم ناتوان اعلام میشود، چرا که انسان قادر نیست موجودی الهی را تبیین کند.(همان، ص 45)
یکی از کارکردهای عمده بیان نمادین آن است که سعی میکند به جای ارائه مستقیم یک پیام فکری، با خلق یک وضیعت عاطفی آن را به نمایش بگذارد و به گفته مالارمه، فکر را به صورتی که حواس را مخاطب قرار دهد، بیان کند و در این راه به جای استفاده از شکلهای متداول و عرفی و روشن زبان، از شکلهای غیر متداول و مبهم بهره بگیرد.چارلز چادویک اشاره میکند که نمادگرایی، جانشین ساختن محض یک شیء به جای شیء دیگر نیست...بلکه کاربرد تصویرهای ملموس برای بیان معنیها و عواطف انتزاعی است(پورنامداریان، 1364 الف:67). نمادگرایی در همه کارکردهای خویش، از مفاهیم محسوس و عینی آغاز میکند؛
فرهنگ » شماره 46 (صفحه 173)
اما آنها را در زمینههایی به کار میگیرد که اراده مفهوم ظاهریشان جنبه هنری و منطق کلام را بر هم میریزد.از اینرو، خواننده ناچار باید به مفهومی نامحسوس و ذهنی در ورای آنچه گفته شده است، دست یابد، به عبارت دیگر، با آنچه نوشته شده به آنچه نانوشته و سفید باقی گذاشته شده است، پیببرد.در یک نوشته نمادین، به علت کارکرد خاص زبان، خواننده خود را مخاطب محض نمیبیند، بلکه احساس میکند که باید با مشارکت با نویسنده خطوط نانوشته بر صفحه کاغذ را در ذهن خود بنگارد؛و در این راه، هر چه قدرت اندیشه و میزان تعمق و تفکر او بیشتر باشد، خود را موفقتر احساس خواهد کرد.با توجه به کارکرد ویژه زبان نمادین، هدف شاعران و نویسندگان نمادگرا ایجاد دستگاهی از مجردات که با تک علامتها بیان میشود، نیست؛بله آنها میخواهد الگوی یکتا و غیر قابل تکرای از واژهها ایجاد کنند، طوری که هر واژه، هم علامت و هم شیء باشد و هم به شیوهای به کار گرفته شود که هیچ نظامی خارج از ادبیات نتواند صورتش را پیش بینی کند(ولک و وارن، 1373:208).
شیوه تحلیل و درک مفهوم نماد
در آثار ادبی نمادین، شاعر یا نویسنده برای بیان آنچه خارج از قلمرو محسوسات و معانی عادی است، از واقعیات و محسوسات بهره میگیرد؛اما برای مشخص یا لااقل محدود کردن معانی نمادین قرینهای به دست نمیدهد.نبودن قرینه سبب میشود که اثر مبهم شود و قابلیتهای گوناگونی از تأویل را بپذیرد.از اینرو، هر کس میتواند آن را به گونهای تأویل کند و چهره خود را در آن ببیند.اما دیدن چنین چهرهای و تحمیل تصورات و اندیشههای خود به آثار نمادین، راه معقولی نیست و موجبات کژفهمی را فراهم میکند و خواننده را از دستیابی به مراد گوینده باز میدارد.
بهعلاوه، نماد در آثار ادبی به دو صورت به کار گرفته میشود:نمادها یا به صورت تصاویر پراکنده در درون اثر حضور دارند، مثل آنچه در بسیاری از غزلیات حافظ و مولانا مشهور است؛و یا کل اثر ساختاری نمادین دارد، مثل منطق الطیر عطار یا آثار سهروردی.همچنین، هر نمادی ممکن است بیشتر از یک معنا ومفهوم
فرهنگ » شماره 46 (صفحه 174)
داشته باشد و مجموعهای از معانی را القا کند.از این جهت نمیتوان با درک یک یا چند معنا برای نمادها، تصور کرد که کل مفهوم آنها شناخته شده است.چنین برخوردی نماد را تا سطح تمثیل پایین میآورد و ارزش گسترش پذیری معنا و ارزش هنری نماد را کاهش میدهد.مفاهیم نمادها معمولا به زمینه کاربردی آنها بستگی دارد؛چه بسا یک کلمه در یک متن با بار نمادین و در یک متن دیگر به صورت عادی و معمولی به کار رفته باشد و فاقد بار نمادین محسوب شود.به همین سبب نمیتوان همه آثار را نمادین به حساب آورد و با اندک بهانهای به تحلیل نمادین آنها پرداخت؛به گفته«الیوت»:
تنها راه بیان عاطفه و احساس به شکل هنری، یافتن آن چیزی است که نه «نماد» بلکه یک رابط عینی است؛یعنی مجموعهای از چند شیء یا یک وضعیت، یا سلسلهای از رخدادهایی که تصویرگر آن عاطفه یا احساس خاص باشند. (چدویک، 1375:9)
واضح است که این رابط عینی، قلمرویی وسیعتر از نماد دارد و نماد فقط زیر مجموعهای از آن محسوب میشود.
به علاوه، چنانکه اریک فروم تصریح میکند:
گروهی از نمادها در تمدنهای مختلف جهان، دارای اهمیت و ارزشهای واقعی گوناگون هستند و بالنتیجه معنا و مفهوم آنها نیز متفاوت است.مثلا اگر خورشید را در نظر بگیریم، نقش و معنای آن برای ساکنان شمالی کره زمین و کشورهای واقع شده در مناطق گرمسیر متفاوت است.در کشورهای شمالی، خورشید مفهومی گرم، زندگی بخش، محافظ و دوست داشتنی دارد؛در حالیکه در مناطق فوق العاده گرم، خورشید مفهومی خطرناک و تهدید کننده دارد و بر عکس، آب در این مناطق، سرچشمه حیات و مهمترین عامل رشد و نمو، به شمار میرود.(1378:27)
و سپس اضافه میکند که این گونه تفاوتها را در معنای نمادها، میتوان به وجود لهجههای گوناگون در زبان نمادین تشبیه کرد که بر حسب تفاوتهای شرایط طبیعی در نقاط مختلف زمین به وجود آمدهاند(همان).
شاعران و نویسندگان مختلف نیز بسته به شرایط فرهنگی و تربیتی و نیز آرمانها و اهدافشان، ممکن است از یک نماد به گونههای مختلف استفاده کرده باشند.حتی یک شاعر نیز با توجّه به شرایط تجربه و احساس خود ممکن است از یک نماد به
فرهنگ » شماره 46 (صفحه 175)
شیوههای متفاوت بهرهگیرد و در به کارگیری نمادها، لهجههای گوناگون زبان نمادین را مدنظر قرار دهد.به همین دلیل، تسری یک معنای نمادین به همه آثاری که از آن کلمه استفاده کردهاند و یا تمامی استعمالات یک شاعر یا نویسنده را از یک کلمه با یک معنای نمادین پوشش دادن، کاری بیهوده و گمراه کننده است.در حقیقت، هر نماد برای خود شخصیتی مستقل دارد و باید هر بار نگاهی متفاوت به آن نگریست و آن را معنا کرد.
پس از یافتن کلماتی که بار نمادین دارند، نوبت به حساسترین و دشوارترین مرحله یعنی تحلیل و تأویل آنها میرسد.راههای گوناگونی برای تأویل نمادها ارائه شده است.دکتر پورنامداریان معتقد است:
برای آنکه در آیینه نماد، نه تنها خود را بلکه شاعر یا گوینده کلام را ببینیم، باید شعور و بصیرتی همساز و همسنگ با گوینده پیدا کنیم.برای کسب چنین بصیرتی، گذشته از آشنایی عملی با تجارب«شاعران و نویسندگان نمادگرا»که همه کس را در همه زمانی میسر نیست، باید با توغل در اندیشهها و احوال شاعر و استقرا در اشعار و نوشتههای وی، به استخراج معانی حمل شده بر نمادها از طریق تشبیه و مجاز و استعاره، شواهدی را جمعآوری کنیم که امکان حدسهای ما و نه صحّت و قطعیت آنها را تأیید کند.(پورنامداریان، 1364 ب:68)
به نظر میرسد که راه دوم دست یافتنیتر باشد.امّا در این جمعآوری باید نوشتههای شاعران یا نویسندگان غیر نمادگرا را نیز از نظر دور نداشت؛زیرا بسیاری از واژگان معمولی زبان، اشتراک لفظی دارند.دقت در ابعاد گوناگون این کلمات و کاربردهای آنها، تا حدی استعدادهای این واژگان را در پذیرش معانی نمادین نشان میدهد.
همچنین، بحث اصالت تجربه و یافتن شعوری همساز و همسنگ با گوینده که آقای دکتر پورنامداریان مطرح کردهاند، هر چند بسیار مهم است، کارآیی چندانی نمیتواند داشته باشد؛زیرا از یک سو نمیتوان همه آنچه را که نمادگراها تجربه کردهاند، تجربه کرد و از سوی دیگر، اگر چنین تجربهای نیز برای شخصی قابل تصور باشد، حاصل دریافت او رنگی شخصی و فردی خواهد داشت و تطابق مو به مو با تجربه شاعر یا نویسنده نمادگرا نخواهد داشت(صرفی، 1377:100).
دکتر پورجوادی ضمن بحثی مفید درباره الفاظ شعر عرفانی، با مقایسه الفاظ
فرهنگ » شماره 46 (صفحه 176)
نمادین شعر عرفانی و الفاظ نمادین قرآن مجید، به این نتیجه رسیدهاند که:
شناخت معانی الفاظ نمادین، از راه تعریف میسر نیست؛زیرا ما نمیتوانیم این الفاظ را خارج از متن (Context) در نظر بگیریم.عادت ذهنی ما به معانی این الفاظ در زبان معتاد، حجابی است که مانع از کشف حقایق میگردد.ما باید این الفاظ را داخل متن در نظر بگیریم و سعی کنیم در جهتی حرکت کنیم که لفظ بدان اشاره میکند...معانی نمادین الفاظ را فقط از راه تأویل میتوان کشف کرد.(پورجوادی، 1370، 38-37)
بنابراین، در فهم معنای نمادین کلمات و آثار ادبی لازم است که پیش از هر چیز با توجه به قرینهها و حال و هوای حاکم بر یک اثر، نمادین بودن آن را به اثبات رساند، شیوههای به کارگیری نمادها را در آن بررسی کرد و با توجه به اینکه یک نماد ممکن است بیشتر از یک معنا و مفهوم داشته باشد، به جمعآوری موارد استفاده از آن پرداخت و پس از تعیین استعداد واژگانی که بار نمادین دارند، آنها را تأویل و تفسیر کرد.
نتیجه
با توجه به آنچه گذشت، میتوان دریافت که نماد، معانی متنوعی دارد و در گستره وسیعی از دانشهای بشری به کار میرود.با این همه، نمادگرایی در ادبیات، از پیشینهای طولانی و پرفراز و نشیب برخوردار است؛و آنچه در ادبیات از این کلمه استنباط میشود، با کاربردهای آن در سایر دانشهای بشری تفاوت دارد.به علاوه، برای بالا بردن ظرفیت زبان، تصاویری در ادبیات به کار گرفته میشود که شباهتها و تفاوتهایی خاص با نماد دارند.جدا ساختن نماد از تصاویر مشابه آن، نخستین گام در نمادپردازی آثار ادبی است.
همچنین، نشان داده شد که نماد همیشه در ورای معنی جای میگیرد؛و نه تنها معنی را به شیوهای خاص با حجاب میپوشاند، بلکه باز هم به شیوه خاص خود حجابها را کنار میزند.از اینرو، نماد تعریف پذیر نیست و یگانه راه درک معنی صحیح آن، تأویل و تفسیر آن است.
فرهنگ » شماره 46 (صفحه 177)
کتابنامه
احمدی، بابک.1370.ساختار و تأویل متن.2 جلد.تهران:نشر مرکز.
پورجوادی، نصرالله.آذر-اسفند 1370.«مسأله تعریف الفاظ رمزی در شعر عاشقانه فارسی»، مجله معارف، دوره هشتم، شماره 3.
پورنامداریان، تقی.1364.رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی.تهران:انتشارات علمی و فرهنگی.
.1364.داستان پیامبران در کلیات شمس.تهران:انتشارات علمی و فرهنگی.
چدویک، چارلز.1375.سمبولیسم.ترجمه مهدی سبحانی.تهران:نشر مرکز.
حسینی، صالح.1369.واژگان اصطلاحات ادبی.چاپ اول.تهران:انتشارات نیلوفر.
داد، سیما.1371.فرهنگ اصطلاحات ادبی.تهران:انتشارات مروارید.
سید حسینی، رضا.1365.مکتبهای ادبی.چاپ دوم، تهران:انتشارات زمان.
شبستری، شیخ محمود.1361.گلشن راز.به اهتمام صابر کرمانی.تهران:طهوری.
شورالیه، ژان؛گربران، آلن.1378.فرهنگ نمادها.ترجمه سودابه فضایلی.تهران:انتشارات جیحون.
صرفی، محمد رضا.پاییز 1377.«زبان صوفیه»، فصلنامه فرهنگ کرمان.س 1، ش 1.
فروم، اریک.1378.زبان از یاد رفته.ترجمه دکتر ابراهیم امانت.چاپ ششم.تهران:انتشارات فیروزه.
کاسیرر، ارنست.فلسفه و فرهنگ.ترجمه بزرگ نادرزاده.تهران:مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
مولوی، جلال الدین محمد.1358.فیه مافیه.با تصحیحات و حواشی استاد بدیع الزمان فروزانفر.چاپ سوم.تهران:امیرکبیر.
میر صادقی، جمال.1376.عناصر داستان.چاپ سوم.تهران:انتشارات سخن.
ولک، رنه؛ارن، آوستن.1373.نظریه ادبیات.ترجمه ضیاء موحد و پرویز مهاجر.تهران: انتشارات علمی و فرهنگی تهران.
همایی، جلال الدین.1370.معانی و بیان.تهران:مؤسسه نشر هما.
یونگ.کارل گوستاو.1377.انسان و سمبولهایش.ترجمه دکتر محمود سلطانیه.تهران:انتشارات جامی.
فرهنگ » شماره 46 (صفحه 178)
پایان مقاله
منبع: مجله فرهنگ » تابستان و پاییز 1382 - شماره 46 و 47 (از صفحه 159 تا 178)
نویسنده : صرفی، محمد رضا