بررسی تطبیقی مفهوم وطن در اشعار بهار و رصافی
چکیده :
مقالهء حاضر به بررسی دیدگاه محمد تقی بهار شاعر ایرانی و معروف الرصافی شاعر عراقی در مورد وطن در اشعار آنها میپردازد و به روش کتابخانهای نوشته شده که در ابتدا از مطالب مورد نیاز فیشبرداری شده و پس از آن طبقهبندی و به نگارش مقاله به صورت توصیفی-تحلیلی اقدام شده است.با توجه به اینکه دو شاعر در یک زمان زندگی میکردهاند وطن در اشعار آنها مفهوم جدیدی به خود گرفته است و بهطور کلی،به چند بخش قابل تقسیم است.در مواردی دیدگاه دو شاعر به هم نزدیک و در مواردی نیز تفاوتت دارد.
کلمات کلیدی :
بهار،رصافی،وطن،ایران،عراق.
-مقدمه
ملک الشعرا محمد تقی بهار و معروف الرصافی شاعر دورهء معاصر ایران و عراق هستند که تقریبا همزمان باهم زندگی کرده و دید گاه فکری آنها بسیار شبیه به هم است یکی از موضوعاتی که در اشعار خود به آن پرداختهاند،وطن است.
هرچند که مباحث اصلی وطن در رشتههای علوم اجتماعی و علوم سیاسی مطرح است و بحث و تحقیق به صورت علمی در مورد آن از قرن هجدهم در اروپا آغاز شد و در کشور ایران و عراق همزمان باهم این مسئله مطرح شده و در اشعار شاعران این دوره انعکاس یافته است.
در ایران،وطن در دورهء معاصر،مفهومی جدید به خود میگیرد،«مفهوم وطن به معنای امروزین آن سابقهء چندانی در تاریخ حاکمیت سیاسی کشور ایران ندارد و نه تنها در کشور ما،بلکه به عقیدهء مدرنیستها در غرب هم،وطن در مفهوم جدید آن-یکی از مفاهیم مهم و محوری ناسیونالیسم است و با معنای «ملّت»و«دولت ملّی»ارتباط تنگاتنگ دارد-چندان سابقهء دیرینهای ندارد،چرا که ناسیونالیسم خود پدیدهای است جدید در تاریخ.»(آجودانی،2831،112).
در عراق هم،در دورهء معاصر وطن مفهوم جدیدی به خود میگیرد.عراق تا سال 0291 م.استقلال سیاسی نداشته و جزء امپراتوری بزرگ عثمانی محسوب میشده است.
ترکان عثمانی به دستاویز دین اسلام،سعی در ایجاد وطن بزرگ اسلامی را که شامل همهء سرزمینهای اسلامی اعم از ترک،عرب یا غیرعرب بود،داشتند؛در ابتدای امر نیز موفق شدند؛اما به مرور زمان به تدریج قدرت آنها در سرزمینهای عربی کمتر شد.
در قرن نوزدهم بر اثر مشکلاتی که در دستگاه خلافت عثمانی پیش آمد و هم چنین نفوذ اروپاییان و دخالت در امور سرزمینهای اسلامی،قدرت دولت عثمانی رو به زوال رفت.تا اینکه سلطان عبد الحمید دوم،سعی کرد با نظریهء پان اسلامیسم بار دیگر سرزمینهای اسلامی را در زیر یک پرچم و آن هم پرچم خلافت عثمانی گرد آورد.
از مهمترین کسانی که در این هدف با سلطان عبد الحمید همراهی میکرد، سید جمال الدین اسد آبادی بود که تلاشهای زیادی برای اتحاد مسلمانان انجام داد.
در قرن نوزدهم،ناسیونالیسم همراه بسیاری دیگر از مفاهیم سیاسی وارد حوزهء حکومت ترکان عثمانی شد که این ناسیونالیسم با نظریهء پان اسلامیسم سلطان عبد الحمید در تضاد بود.
مهمترین جنبشی که در این زمینه شکل گرفت،جنبش«ترکان جوان»بود که خواستار شکلگیری وطن ترکی بودند.نظریهء آنها نقطهء مقابل نظریهء پان اسلامی عبد الحمید بود.آنها خواستار جدایی دین از سیاست بودند و«میخواستند از امپراتوری عثمانی دولتی ملی و یکپارچه پدید آورند که براساس الگوهای غیر مذهبی غربی استوار باشد.در این راستا،تأکید بر همبستگی مسلمانان نبود،بلکه آنچه بر آن تأکید فراوان میشد،برابری همهء اتباع عثمانی،در برابر قانون،میهن پرستی و وفاداری نسبت به حکومت جدید بود.»(مار،0831،95).
ترکان جوان در مواردی که ناسیونالیسم غربی برای شکلگیری وطن،روی آن تأکید دارد،مانند:زبان،نژاد،ملیت،فرهنگ،تاریخ،با اعراب کاملا متفاوت بودند؛بنابراین،در مقابل فرهنگ اعراب که غالبتر بود،حالت تدافعی پیدا کرده و بعد از اینکه حکومت را در دست گرفتند،سعی در رواج فرهنگ و زبان ترکی در مناطق مختلف در سرزمینهای عربی از جمله در عراق داشتند.
نظر به اینکه آنان میکوشیدند تا در برابر تهدیدهای دنیای عرب ارکان حکومت خود را هرچه استوارتر سازند،نفوذ در نظام اداری مملکت را آغاز کردند،روی ترک بودنشان تأکید ورزیدند و آزادیهای سیاسی را از هر نوع که بود،زیرپا گذاردند.
جنبش ترکان جوان برای اعراب و از جمله عراق نتایج بسیار مهمّی در پی داشت.زیرا در نظام پارلمانی عثمانی تغییراتی ایجاد شد و به دنبال آن نمایندگانی از نقاط مختلف امپراتور عثمانی وارد استانبول شدند،آنها خیلی زود پی بردند که در زبان،آداب و رسوم و فرهنگ تفاوت اساسی با ترکان دارند و همزمان با آن، ظلم و ستمهای سلاطین عثمانی،باعث ایجاد احساسات ناسیونالیستی در میان
اعراب شد و حرکتهایی را در جهت مخالفت با ترکان شکل داد. (همان،06).
در مرحلهء اول،مشکلی که در جلوی راه ناسیونالیستهای عربی قرار داشت، تعیین مبانی تمایز اعراب از دیگر مسلمانان بود؛در نتیجه«آنان برای این مقصود از تاریخ و فرهنگ و زبان عرب یاری گرفتند و مضمون اینها را به سلیقهء خود تفسیر کردند،ولی اصول و مفاهیمی را که برای بیان مسلک قومیت به کار بردند،همه از فرهنگ و فلسفهء ناسیونالیسم غربی اقتباس کردند.اندیشهء قومیّت با این خصوصیات به دو صورت در میان عرب پدیدار شد:یکی به صورت مسلکی که هدفش یگانگی و استقلال هریک از اقوام عربزبان یعنی مصری و سوری و لبنانی و عراقی و جز آنان بود،این هدف از جنگ جهانی اول به بعد کموبیش تحقق پذیرفته است و دوم به صورت مسلک عامتری برای یگانگی همهء مردمان عربزبان که آرزویی دشوارتر است و هنوز برنیامده است.»(عنایت،6731،3).
بنابراین،تلاش ناسیونالیستها در جهت ایجاد دو نوع وطن بود؛وطن بزرگ عربی و وطن استقلالیافتهای که متعلق به سرزمینهای مختلف عربی باشد.
در این مقاله در ابتدا دیدگاه ملک الشعرا محمد تقی بهار در مورد وطن و سپس، دیدگاه معروف الرصافی در این مورد بررسی شده است.
2-وطن در اشعار بهار
در اشعار بهار،وطن مفاهیم متعدد دارد،که یکی از آنها وطن ایرانی است که در شکل،آگاهی کامل به تاریخ،فرهنگ،دین گذشتگان و زبان و بهطور کلی افتخار به ملیت ایرانی نمود دارد و ملتی که در شکل دولت ملی،رسمیت مییابد و از دیگر ملتها متمایز و شناخته میگردد.
1-2-وطن ایرانی
علاقه به وطن ایرانی در اشعار بهار به چند صورت نمو دارد:
1-1-2-افتخار به تاریخ گذشتهء ایران
بهار با آگاهی کامل از تاریخ ایران،چه قبل از اسلام و چه بعد از آن،به گذشتهء پرشکوه آن افتخار میکند و پادشاهان نیکوخصال و عادل و قهرمانان مبارز آن را میستاید:
بنگر کاین ملک باستانی از آغاز جایگه عدل و داد بود نه زیدر ملک کیومرث بود و کشور جمشید جای منوچهر بود و بنگه نوذر این بود آن کشوری که داد به کاووس طوق و نگین و سریر و یاره و افسر طوس سپهبد در او فراشته رایت رستم دستان در او گماشته لشکر
(بهار،ج 1،53)
ظاهرا اولین سلسلهء ایرانی که بعد از حملهء مسلمانان به ایران،به صورت نیمه مستقل توانست بر ایران حکومت کند،صفاریان هستند.بهار،یعقوب لیث صفاری بنیانگذار این سلسله را آزادکنندهء عجم از قید عرب میداند:
ناگاه به فرّ ایزدی از بیشه شد پدید یعقوب لیث شیر بیابان سیستان آزادی عجم را بنیان نهاد و کرد سهم عرب برون ز دل قوم آریان
(بهار،ج 1،614)
2-1-2-افتخار به زبان فارسی
یکی دیگر از عناصر مهمّی که در تعریف مفهوم وطن به کار میرود، اشتراک در زبان است.زبان فارسی از قرن سوم و چهارم به تدریج در سرزمین های وسیع ایران رواج پیدا میکند و سامانیان نقش عمدهای در رواج آن ایفا کردهاند؛پادشاهان سامانی توجّه خاصی به نظم و نثر فارسی داشتند و«مستقیما برای ایجاد منظومههایی مثل شاهنامه یا ترجمهء کتبی مانند کلیله و دمنه ابن المقفع و تاریخ طبری و تفسیر کبیر طبری فرمانهایی صادر میکردند و برخی از وزیران آنان مانند ابو الفضل بلعمی مشوّق شاعران در نظم داستانها و کتبی از قبیل کلیه و دمنه میشدند یا افرادی از قبیل ابو علی بلعمی خود به تألیف کتبی به زبان پارسی همّت گماشتند.
شاید یکی از علل بزرگ ترویج نثر و نظم پارسی به وسیلهء سامانیان تعقیب فکر استقلال ادبی ایرانیان و دنبال کردن نظر یعقوب بن لیث در این زمینه بوده است و علّت دیگر آنکه سامانیان میکوشیدند دربار آنان همان رتبه و مقامی را یابد که بغداد در زیر تسلط خلفای عباسی دارا بود.»(صفا،0831،ج 1،803).
در این زمان توجه به زبان فارسی به جایی میرسد که فقها و علما فتوا صادر میکنند مبنی بر اینکه میتوان متن عربی تفسیر طبری را به زبان فارسی ترجمه کرد.
در مقدمهء این تفسیر،تعصب نسبت به زبان پارسی و حفظ آن به روشنی دیده میشود:
«پس علمای ماوراء النهر را گرد کرد و این از ایشان فتوی کرد که روا باشد که ما این کتاب را به زبان پارسی گردانیدیم.گفتند روا باشد خواندن و نوشتن تفسیر قرآن به پارسی،هر آن کس را که او تازی نداند،از قول خدای عزّ و جل که گفت:
«و ما ارسلنا من رسول إلاّ بلسان قومه»
گفت من هیچ پیغامبری را نفرستادم، مگر به زبان قوم او،آن زبانی که ایشان دانستند و دیگر آن بود که زبان پارسی از قدیم باز داشتند از روزگار آدم تا روزگار اسماعیل پیغامبر(ع)،همهء پیغامبران و ملوکان زمین به پارسی سخن گفتندی،و اول کس که سخن گفت به زبان تازی اسماعیل پیغامبر(ع)بود،و پیغامبر ما صلی اللّه علیه از عرب بیرون آمد و این قرآن به زبان عرب بر او فرستادند،و اینجا بدین ناحیت زبان پارسی است و ملوکان این جانب ملوک عجماند»(طبری،6531،ج 1،5).
این گفتار،نشاندهندهء اهمیت زبان فارسی است در ایران و در منطقهای که از آن به شرق جهان اسلام یاد میکند و آگاهیها و دلبستگیهای عمیق و شگفت انگیزی را نسبت به این زبان،در آن دورهء تاریخی و دورههای مختلف تاریخ ایران میتوان نشان داد.دلبستگیهایی که بهطور آگاهانه به زبان فارسی به عنوان بخشی از هویت تاریخی و کهنسال ایران و به عنوان زبان رایج منطقهء وسیع و مهمی از«ایران زمین»مینگریسته است(آجودانی،022،0831).
اهمیت زبان پارسی در این دوران از آن جهت است که حرکتهایی مانند شعوبیه برای استقلال همهجانبه از اعراب،شکل گرفته که حفظ زبان به عنوان یکی از مشخصههای استقلال،موردنظر آنان بود.
بنابراین،نتیجه میگیریم که گذشتگان نیز به زبان،به دید یک عامل برای پیوند یک ملّت و استقلال آن نگاه میکردند و علمرغم ادعاهایی که وجود دارد که مدعی است زبان فارسی،در زمان رضاشاه و با زور و اجبار،به مدد آموزش همگانی به عنوان زبان رسمی به مردم ایران تحمیل شده است،توجه به آن از
گذشته بوده است(همان،222)و زبان پارسی از گذشته تاکنون نقش مهمّی در شکلگیری هویت ایرانی ایفا کرده است.
بهار زبان فارسی را زبان اهل بهشت میداند و این تعصب،نمونهء یکی از جلوههای احساسات وطنپرستی اوست:
گفت پیغمبر که دارند اهل فردوس برین نی عجب گر خازن فردوس فردوسی بود بر زبان لفظ دری،جای زبان مادری کو بود بیشبهه رب النوع گفتار دری
(بهار،ج 1،866)
بهار از نقش زبان،برای استقلال یک ملّت و بازیابی هویّت خویش آگاه است و نقش صفاریان و سامانیان در پاسداشت زبان پارسی و تشویق شاعران به حفظ فرهنگ و آثار گذشتگان را مورد توجه قرار میدهد:
ناگه به فرّ ایزدی از بیشه شد پدید یعقوب لیث،شیر بیابان سیستان آزادی عجم را بنیان نهاد و کرد سهم عرب برون ز دل قوم آریان پور و صیف سگزی و بسام خارجی گفتند شعر پارسی و زنده شد زبان تاچار قرن،خلق خراسان و نیمروز کردند سعی و تازه شد آثار باستان افشاند میر نصر زر و رودکی سخن آری سخن ز دل دمد و سیم و زر زکان
(بهار،ج 1،614)
3-1-2-توجه به دین زرتشت و زبان پهلوی
یکی دیگر از جلوههای احساسات میهنپرستی بهار،توجه به دین زرتشت و زبان پهلوی است:
هرمزد چنین ملک گرانمایه به ما داد زرتشت بیاراستش از حکمت و از پند
(بهار،ج 1،556)
بهار حتی در توصیف طبیعت،واژههایی را که مخصوص دین زرتشت است، استعمال نموده؛صحرا را به رامشگه پرویز،بستان را به آتشگه ریوند و صدای مرغان را به خواندن اوستا،یا زند تشبیه میکند:
صحرا ز گل لعل چو رامشگه پرویز بستان ز گل سرخ چو آتشگه ریوند بلبل چو مغان خرده اوستا کند از بر مرغان دگر زند کنند از بر و پا زند
یک مرغ نیایشگر مهر آمد و فرورد یک مرغ ستایشگر ارد آمد و پارند فرورد ز مینو به جهان آمد و آورد همراه گل سرخ بسی فرّه و اورند
(بهار،ج 1،554)
همانطور که در قبل گفتیم،بهار،زبان پهلوی را در نزد هرتسفلد آلمانی آموخت و دربارهء زبانهای پهلوی،تحقیقات زیادی انجام و مقالاتی را نیز نوشت. علاوهبر آن،متنهایی را از زبان پهلوی به نظم فارسی درآورد؛از آن جمله است نظم اندرزهای«آذرپاد ماراسپندان»از پهلوی به پارسی:
بخواند ز گفتار دانای راد که اندرز فرزند را کرد یاد نکونام پاد آذر شادکام که بودش پدر ماراسفند نام
(بهار،ج 2،4111)
بهار،مراسم صبحانهء یک خانوادهء زرتشتی قدیم را نیز توصیف میکند که در این اشعار،پارهای از لغات و اصطلاحات پارسی قدیم را میتوان میدید:
صبح دوم شد سپیده تابانا زهره هویدا و ماه پنهانا دست افق مطرفی کشید بنفش سنجابین پروزش به دامانا
(بهار،ج 1،095)
البته در این مورد،یعنی توجّه به ادبیات پهلوی و تاریخ قبل از اسلام نباید شرایط زمان بهار را نادیده بگیریم؛زیرا در آن زمان یکی از اقدامات مورد توجه رضا شاه،احیای سنن قبل از اسلام بود و در این زمینه جشنهایی نیز برگزار کرد که بهار نیز در آنها شرکت داشت.
4-1-2-مخالفت با اقوام مهاجم
یکی دیگر از عرصههایی که احساسات میهنپرستی شاعران در آن نمود پیدا میکند،زمانی است که اقوام دیگر به سرزمین آنها حملهور میشوند و وطن را در معرض تاخت و تاز خود قرار میدهند.گاهی این احساسات به شکل افراطی آن یعنی به صورت برتری ملیت خود و پستی ملت مهاجم بروز پیدا میکند. خصوصا زمانی که ملت مهاجم سعی در تخریب فرهنگ بومی وطنی کند.
شکل افراطی میهنپرستی،به تعبیری دیگر،«شوونیزم»را میتوان در اشعار میرزاده عشقی دید که وی به صورت اغراقآمیز از گذشتهء باستانی ایران ستایش
و با هرچه رنگ اسلامی و عربی داشته باشد،مخالفت میکند.«ناسیونالیسم عشقی در گذشتهء ایران هیچچیز بد نمیبیند.هرچه هست،پیروزی است و اقتدار و شکوه و عظمت در خور ستایش»(آجودانی،2831،032).
البته در دیوان عارف قزوینی نیز گاهی اینگونه افکار دیده میشود:
مرا قومیت از زردشت و گشتاسب بود محکم به پیشانی باز این فخر از پیشینیان دارم مسلمان یا که ترسا این دو در دستور ملیت ندارد فرق ز آن بیگانگی با این و آن دارم تو گر کور و کر و لال و خَمُش باشی از این بهتر که گویی از زبان ترک و تازی این نشان دارم
(عارف،524)
وطنپرستی بهار،هرگز به این شکل به نقطهء افراطی نمیرسد؛اما گاهی در دیوان وی،اشعاری یافت میشود که همچون اشعار عارف و عشقی،از آن،بوی شوونیزم بلند میشود:
ساسانیان شدند یکی دولت بزرگ نز رومشان تزلزل و نز چینشان زیان روز دگر ز نیزه گذاران بادیه جست آتشی به مکمن شیران نیستان سالی دویست بر سر این آسیای دهر از خون بیگناهان شد جویها روان
(بهار،ج 614،1)
و علت اصلی پیروزی اعراب را اختلافات داخلی بزرگان ایرانی میداند:
خیل عریان عرب غالب نیامد در نبرد کاختلافات بزرگان کرد با ما هرچه کرد
(بهار،ج 1،64)
اما آنچه باعث میشود دیدگاه بهار در مورد تاریخ باستان ایران به شوونیزم نرسد،آگاهی کامل وی از تاریخ،و نگاه کردن به آن،با دید واقعگرایانه و علمی است.به همین خاطر،در مورد شاهان ایران،عیبها و مشکلاتی را که به وجود آوردند،نیز یادآور میشود:
جم در آغاز شهی بگرفت راه و رسم داد لیک در آخر به استبداد و خودرأیی فتاد
هم در استبداد شد تا ملک خود بر باد داد آری آری ملک از استبداد خواهد شد به باد
(بهار،ج 1،64)
بهار،با یادآوری حملات اسکندر و تراژان سردار رومی و مبارزهء پهلوانان ایران در مقابل آنها،مردم زمان خویش را به الگو گرفتن از گذشتگان دعوت میکند:
زان پس که ز اسکندر و اخلاف لعینش یک قرن کشیدیم بلایا و محسن را ناگه وزش خشم دهاقین خراسان از باغ وطن کرد برون زاغ و زغن را آن روز کز ارمینیه بگذشت تراژان بگرفت تیسفون صفت بیت حزن را رومی ز سوی مغرب و سگزی ز سوی شرق بیدار نمودند فروخفته فتن را در پیش دو دریای خروشان سپه پارت سد گشت و دلیرانه نگه داشت وطن را پرخاشگران ری و گرگان و خراسان کردند ز تن سنگر و از سینه مجن را
(بهار،ج 1،908)
بهار،در شکست خوارزمشاه از مغول و فرار وی،مرثیهوار چنین میگوید:
شد چرا خوارزمشاه از وی گریزان،ای دریغ با چنان لشکر که بودش زیر فرمان،ای دریغ ماند بیسردار از این معنی خراسان،ای دریغ زان قبل جانهای شیرین گشت قربان،ای دریغ ای دریغ آن ملک همچون باغ رضوان،ای دریغ کانچنان شد در کف کفّار ویران،ای دریغ
(بهار،ج 1،17)
مقابله با اقوام مهاجم،در دورهء معاصر شکل مبارزه با استعمار به خود میگیرد که خود بحث جداگانه میطلبد.
5-1-2-وطن اسلامی
نوع دیگری از وطن که از دیرباز در میان مسلمانان مطرح بوده است،وطن اسلامی است؛یعنی وطنی که براساس دین اسلام شکل گیرد؛بدین ترتیب فارغ از هرگونه نژاد،ملیّت،تاریخ،چیزی که ملّت درون آن را به همدیگر ارتباط میدهد،فقط دین اسلام است.
تأکید بر این وطن در دورهء معاصر اهمیت خاصی مییابد؛زیرا کشورهای مسلمان با دشمن مشترکی به نام استعمار روبرو هستند؛دشمنی قوی که برای مبارزه با آن نیروی یک ملّت کافی نیست.
کسی که بیش از همه در تکوین اندیشهء اتحاد اسلامی تأثیرگذار بود،سید جمال الدین اسد آبادی است.در واقع،فکر اتحاد اسلامی در دوران تحول و تنوع ناسیونالیسم اروپایی و در زمانی که ناسیونالیسم کشورهای تحت استعمار غرب در حال تکوین بود،مهمترین وسیله و ضروریترین حربهء مبارزه برای کشورهایی بود که به علت عدم سابقهء تاریخی و فقدان عناصر اصیل و سازندهء ناسیونالیسم در فرهنگشان نمیتوانستند ایدوئولوژی ملی را تدوین کنند،تکوین ناسیونالیسم در فرهنگشان نمیتوانستند ایدوئولوژی ملی را تدوین کنند،تکوین ناسیونالیسم در این کشورها،در مرحلهء نخستین،نتیجهء کار سید جمال اسد آبادی بود که تصور ناسیونالیسم اسلامی را به وجود آورد(آجودانی،2831،671).
البته قابل ذکر است اندیشهء اتحاد مسلمانان،ریشه در قرآن و احادیث و سنت دارد و در قدیم نیز وطن برای مسلمانان،دهی یا شهری بود که در آن متولد شده بودند یا همه عالم اسلامی(شفیعی کدکنی،0831،63).
اما آنچه سید جمال مطرح میکند،با تصور قدما در مورد اتحاد تفاوت دارد؛ زیرا در افکار سید جمال،مبارزه با استبداد و استعمار پایهء اتحاد اسلامی به شمار میرود و منظور سید جمال آن بود که بین کلیهء ممالک اسلامی وحدت تام و تمامی برقرار شود تا این وحدت سدی باشد در مقابل مطامع و اغراض استعماری انگلستان و سایر دول استعمار طلب جهان(شمیم،5731،58).
در دوران مشروطه بازتاب اندیشههای سید جمال در اشعار بیشتر شاعران دیده میشود؛حتی در اشعار شاعرانی مانند عارف و عشقی که ناسیونالیسم آنها، ناسیونالیسم افراطی است و چندان پایبند مذهب نیستند.عارف در یکی از تصانیف خود،دربارهء اتحاد ایران و عثمانی سروده است:
کفر و دین به هم در مقاتله است پیشرفت کفر در نفاق ماست کعبه یک،خدا یک،کتاب یک این همه دوئیست کجارو است بگذر از عناد،باید که داد دست اتحاد کز لحد برون دست مصطفی(ص)است
(عارف،283)
عشقی نیز در دورهء اقامت خود در استانبول در پایان منظومهء نوروزی نامه از اتحاد اسلام سخن میگوید و آرزومند ایجاد وحدت و مودت در میان دو ملت ایران و عثمانی است(آجودانی،2831،781).
به نظر میرسد در اشعار بهار،بیش از دیگر شاعران این دوره،اندیشهء اتحاد و وطن اسلامی،بازتاب یافته باشد.بهار،اختلافات مذهبی را عامل اصلی ذلّت و خواری مسلمانان میداند:
ثروت و ملک و ناموس و مذهب چار چیز است در ما مرکّب ثروت و ملک و ناموس ما را برده این اختلافات مذهب اختلافات مذهب در اسلام روز ما را سیه کرده چون شب عزت ما به دو چیز بسته است اتحاد اول و بعد مکتب کاین دو،اول طریق رشاد است روز یکرنگی و اتحاد است
(بهار،ج 1،641)
و همهء ملل مسلمان از جمله هند،ترکیه،مصر،تونس،قفقاز،افغانستان و ایران را جزء وطن بزرگ اسلامی میشمارد:
هند و ترکیه و مصر و ایران تونس و فاس و قفقاز و افغان در هویت دو،اما به دین یک مختلف تن،ولی متحد جان جملگی پیرو دین احمد جملگی تابع نفس قرآن مسلمی گر بگرید به طنجه مؤمنی نالد اندر بدخشان آری این راه و رسم عباد است روز یکرنگی و اتحاد است
(بهار،ج 641،1)
و به خصوص خواستار وحدت ایران و حکومت عثمانی،دو ابرقدرت بزرگ اسلامی است؛که هرکدام نمایندهء دو مذهب اسلامی هستند که از گذشته تا دوران معاصر همیشه باهم جنگ و جدال داشتند:
تا این دو ملّت بار دیگر شوند همدست و همداستان بر دشمنان دین مظفر شوند بر سیرت باستان
زان کج نهادیها مکدر شوند این فرقهء راستان گردد اساس راستی برقرار یکرنگی آید به کار
(بهار،ج 1،231)
و نادر شاه را به دلیل تلاش برای رسیدن به این اتحاد ستایش میکند:
نادرشه آن شاه هوشمند شد یار این اتحاد ز آن رو که خود میدید بیچون و چند آثار این اتحاد در ملک ایران شد به عهدش بلند گفتار این اتحاد
(بهار،ج 1،231)
و هدف از اتحاد اسلامی چیزی نیست جز تحریض مردم برای مبارزه با استعمار،که دشمن مشترک همهء مسلمانان است:
وقت حقخواهی و حقگزاری است روز دینداری و روز یاریست حکم اسلام و حکم پیمبر بر تو و او و ما جمله جاریست ما و اویی نباشد در اسلام کاین سخنها ز دشمن شعاریست چار یار نبی صلح بودند زین سبب جنگ ما و تو خواریست تیشهء ریشهء دین عناد است روز یکرنگی و اتحادست
(بهار،ج 1،641)
6-1-2-وطن ایرانی-اسلامی
در اشعار شاعران مشروطه و از جمله بهار تلقی دیگری از وطن وجود دارد و آن وطن ایرانی-اسلامی است.با توجه به اینکه بین ایرانیان و دین اسلام از گذشته تا اکنون پیوند محکمی وجود داشته است،شاعران عصر مشروطه میکوشند تا با تحریک احساسات مذهبی،مردم را به دفاع از وطن فرا خوانند؛از اینرو میتوان گفت این وطن حد فاصل بین وطن ملی و وطن اسلامی بزرگ قرار دارد.
شاعران عصر مشروطه«با استعانت از عواطف و احساسات ملی مردم، مبارزه ای سخت با استعمار و اهداف سیاسی دو قدرت بزرگ روس و
انگلیس آغاز میکنند و در این راه تنها بر عواطف ناسیونالیستی مردم تکیه نمیکنند،چون میدانند که با ملتی مسلمان سروکار دارند.با مطرح کردن مظلومیت اسلام و مسلمانان و با نشاندادن زبونی و اسارت ملل مسلمان در چنگال استعمارگران غیرمسلمان بر آن میشوند تا راهی تازه برای مبارزه با استعمار بیابند.از همینرو کمتر شعری را در دورهء مشروطه میتوان یافت که به نوعی از یار عاطفی ملی-مذهبی تهی باشد.ایران و اسلام هر دو بهطور محسوس موضوع بحث شاعران میشود.»(آجودانی،2831،571).
در اشعار بهار،بهطور روشن پیوند احساسات ملی با غیرت اسلامی را میتوان دید:
هان ای ایرانیان!ایران اندر بلاست مملکت داریوش دستخوش نیکلاست مرکز ملک کیان در دهن اژدهاست غیرت اسلام کو؟جنبش ملی کجاست برادران رشید،این همه سستی چراست ایران مال شماست،ایران مال شماست به کین اسلام باز،خاسته برپا صلیب خصم شمال و جنوب داده ندای مهیب روح تمدن به لب آیهء امن یجیب دین محمد یتیم،کشور ایران غریب
3-وطن در اشعار رصافی
با توجه به مقدمهای که گفتیم،در اشعار رصافی میتوان چند نوع وطن را مشاهده کرد که در نهایت،همهء آنها زیرمجموعهء یک وطن بزرگ عربی محسوب میشوند.به طوری که گاه تفکیک آنها از همدیگر امکانپذیر نمیباشد.
با توجه به اینکه عراق،تا دوران معاصر،استقلال سیاسی نداشته است و جزیی از وطن عربی و اسلامی محسوب میشده است،در مفاهیمی که آگاهی ملی را در جهت ایجاد وطن ایجاد میکند،با دیگر اعراب مشترک است.پس طبیعی است که در اشعار رصافی نیز گاهی وطن عراقی با وطن عربی یکی محسوب شود.در ابتدا منظور رصافی را از وطن عربی بررسی میکنیم.
1-3-وطن عربی
رصافی برای تشکیل وطن،اشتراک در سه چیز را لازم میشمارد:زبان،وطن و اعتقاد به خدا،وی در شعری که در خطاب به مسیحیان در قدس سروده است، آنها را به تشکیل وطن عربی فرا میخواند:
و ما ضرّ لو کان التعاون دیننا فتعمر بلدان و تأمن قطّان إذا جمعتنا وحدة وطنیّة فماذا علینا أن تعّدد أدیان إذا القوم عمّتهم أمور ثلاثة لسان،و أوطان،و باللّه إیمان فأیّ اعتقاد مانع من أخوّة بها قال انجیل کما قال قرآن
(رصافی،526)
وی،نه تنها اعراب را به وحدت فرا میخواند،بلکه در مقابل کسانی که که قصد جداییطلبی از این وطن بزرگ را دارند،جبهه میگیرد و با آنها به مخالفت برمیخیزد.
یکی از این افراد شکری غانم،رهبر فنیقه است؛که به گفتهی رصافی در کنفرانسی در پاریس،عرب بودن خود را نفی و قصد استقلال از کشورهای عربی را داشته است:
لعمری لقد ساء الکرام«ابن غانم» «بباریس»إذ قد قال ما یخجل الحرا نفی عن منامیه العروبة و ادّعی جزافا،و خلّی منهج القوم و ابترا
(رصافی،152)
این در حالی است که رصافی امیدوار است در آینده اعراب بتوانند وحدت از دسترفته خود دوباره باز یابند:
رجاء اتحاد فی طریق سیاسة تعمّم مرامیها بنی«یعرب»طرّا
(رصافی،152)
2-3-وطن عراقی
تا قبل از سال 0291 م.که عراق از امپراتوری عثمانی جدا شد،وطن عراقی تعریف روشنی نداشت.وطن عراقی وطنی بود که در تاریخ،زبان،فرهنگ و سرزمین با وطن عربی مشترک بود.
در سال 0291 م.که عراق استقلال نسبی یافت،هرچند از لحاظ مرزهای سرزمینی از بقیهء سرزمینهای عربی جدا شد،در مسایل دیگر همچنان مشترک بود.این موضوع باعث میشود تا تعریف وطن عراقی با وطن ایرانی متفاوت باشد. بهطور کلی،میتوان گفت که وطن عراقی در عین دستیابی به استقلال،به
دلیل داشتن اشتراک در مسایل مهم،زیرمجموعهء وطن بزرگ عربی محسوب میشود.
این موضوع تفکیک وطن عراقی از وطن عربی را در اشعار رصافی مشکل میکند و فقط در آنجا که از سرزمین عراق و مشکلات موجود در آن و یا عشق به آن،به صورت مستقیم اشاره میکند منظور وی وطن عراقی باشد.
برای مثال،در ابیات زیر،رصافی از عراق با عنوان سرزمین عراق نام میبرد نه وطن عراق،چنانکه خطاب به دوستش میگوید:
نزلت فی السهل من أرض«العراق» علی قوم تأصّلت فی أعراقهم نسبا
(رصافی،44)
و در ابیات زیر از عشق خود به وطن سخن گفته که منظور او،وطن عراقی است:
ولی وطن أفنیت عمری بحبّه و شتّتّ شملی فی هواه مبدّدا و لم أرلی شیئا علیه و إنّما علیّ له فی الحبّ أن أتشدّدا تعلّقته منذ الصّبا مغرّما کما تعلّق لیلی العامریّ معمّدا
(رصافی،771)
3-3-وطن عربی-اسلامی-عراقی
به نظر میرسد در بیشتر موارد منظور رصافی از وطن اسلامی همان وطن عربی باشد؛رصافی با افتخار به این موضوع که پیامبر اسلام(ص)در سرزمین عرب به دنیا آمده و وفات یافته است همین را که قبر پیامبر در جزیرهء عرب واقع است،به عنوان افتخار برای اعراب کافی میداند:
کفی«الجزیرة»فخرا فی مکارمها قبر أناف بها قدرا علی الشهب قبر بتربتها قد ضمّ جوهرة من معدن اللّه لا من معدن الترب
(رصافی،57)
در وطن عربی-اسلامی-عراقی،همهء عناصر مفهوم وطن با همدیگر ادغام میشود و علاقه به این وطن به چند صورت در اشعار رصافی نمود مییابد که ما در پایین آنها را ذکر کردهایم.
-افتخار به تاریخ گذشته
در اشعار رصافی،افتخار به تاریخ گذشته،فقط دو دورهء تاریخی را در بر میگیرد:1-دورهء تاریخی صدر اسلام 2-دورهء تاریخی خلافت عباسیان
1-4-3-دورهء صدر اسلام
رصافی رمز پیروزی و قدرت مسلمانان در دورهء صدر اسلام را وحدت آنها میداند؛وحدتی که به واسطهء اعتقاد به خدای یگانه به وجود آمده بود و باعث شد اعراب در مدت زمان کوتاهی،شرق و غرب عالم را به تسخیر خود درآورند:
قد وحّدوا اللّه عن علم فوحّدهم روحا فخیلوا لأمّ کلّهم و أب إذا أصبحوا کبنی الأعیان تجمعهم للّه وحدتهم فی کلّ مطّلب بذلکم نهضوا للمجد نهضتهم و دوّخوا الارض بالهندیة القضب فی الشرق و الغرب کم رای لهم رکزت فی مدّة هی بین الورد و القرب
(رصافی،57)
رصافی،با یادآوری جنگ یرموک و قادسیه،به پیروزی مسلمانان بر ایرانیان و رومیان افتخار کرده و باز هم وحدت اعراب را یادآوری میکند:
سلوا بذلکم«الیرموک»وادیه فإنّه بسوی ما قلت لم یجب عن«خالد»بطل الأبطال یخبرنا إذا فلّ یجش العدی بالقتل و الهرب و«القادسیة»عن«سعد»محدّثة بقتل«رستم»ربّ العسکر اللجب إذا علمنا بأنّ النصر طالعهم من أفق وحدتهم لم یبق من عجب ما ضرّ لو نحن وحّدنا ثقافتنا قبل السیاسة بالتعلیم و الکتب تلک الجزیرة ترنو نحو وحدتکم فی العلو،و الحکم،و الانجاد و الطلب ما أرض«مصر»و لا أرض«العراق»لها إلاّ جناحان من عطف و من حدب
(رصافی،67)
2-4-3-دورهء خلافت عباسیان
«خلافت بنی عباس نه تنها برای کشور عراق دوران باعظمتی بود،بلکه در واقع بزرگترین دورهء تاریخ اسلام بود.در این دوره عراق موقعیت خود را بازیافت
و به عنوان مرکز یک امپراتوری عظیم و مترقی و یک تمدن فوق العاده درخشان درآمد و با بهرهگیری از رسوم و سنتهای فرهنگی اسلاف بلافصل خود،یعنی ایران و یونان،فرهنگ عربی اسلامی را پایهگذاری کرد.» (مار،0831،24).
بنابراین،در اشعار رصافی افتخار به دوران خلافت عباسی به معنای افتخار به سرزمین عراق،اسلام و عرب در کنار هم است.رصافی،خلفای عباسی را چنین ستایش میکند:
صفت لبنی العباس أحواض عزّهم زمانا و عادت بعد مخلبة الشرب عنت لهم الدنیا فساسوا بلادها بعدل أضاء الملک فی سالف الحقب فکانوا طفاح الارض عزا و منعة خلائف ساسوا بالسیوف و الکتب
(رصافی،85)
و با تأسف از اوضاع حال عراق،با نگاه به رفاه و تمدن در زمان عباسیان، خطاب به بغداد چنین میگوید:
أین أنهارک التی تملأ الأر ض غلالا بسیحها و حبوبا إذ حکت أرضک السماء نجوما ما حیات أنوارهنّ الجدوبا لهف نفسی علی نضارة بغدا د استحالت کدورة و شحوبا أقفرت أرضها و حاق بها الجه ل فجاشت دواهیا و خطوبا
(رصافی،75)
5-3-مخالفت با اقوام مهاجم
بخش عمدهای از اشعار رصافی،به مخالفت با استعمار معاصر،اختصاص داده شده و کمتر به تاریخ گذشتهء عرب پرداخته شده است.
تنها موردی که نگارنده،برای مخالفت با اقوام مهاجم در تاریخ گذشته در اشعار رصافی مشاهده کرده است،مخالفت با هجوم مغولان به عراق و از بین بردن خلافت عباسی است.
رصافی،علت اصلی پیروزی مغولان را بیلیاقتی مستعصم،آخرین پادشاه عباسی میداند که مشغول شدن به لهو و لعب وی را از اوضاع ملک غافل کرده بود:
لقد ملکو ملکا بکت أخریاته بدمع علی«المستعصم»الشهم منصّب تشاغل باللذات عن حوط ملکه فدارت علی«ابن العلقمیّ»رحی الشغب
(رصافی،85)
و حملهء مغول به عراق را چنین به تصویر میکشد:
فثار«هلاکو»بالمغول تؤمّه کتائب خضر تضرب السهل بالصعب و قاد جیوشا لم تمرّ بمخصب من الارض الاعاد ملتهب الجدب جیوش ترّد الهضب فی السیر صفصفا و تعرک فی تسیارها الجنب بالجنب فما عتّمت حتی بنت بغبارها سماء علی أرض«العراق»من الترب
(رصافی،06)
و مرثیهوار در مورد قتل مستعصم به دست هلاکو میگوید:
و قد أثخنت«بغداد»من بعد قتله جروح بوار جاء بالححج الشهب و ما اندملت تلک الجروح و إنما «ببغداد»منها الیوم ندب علی ندب
(رصافی،46)
6-3-وطن اسلامی
وطن اسلامی در اشعار رصافی،به اندازهء وطن اسلامی از دیدگاه بهار،گستردگی ندارد. همانطور که در قبل توضیح دادیم،بهار در اشعار خود،خواهان وحدت همهء کشورهای اسلامی اعم از ایرانی،عربی،هندی و غیره است.اما منظور رصافی از وطن اسلامی،وطنی زیر پرچم خلافت عثمانی و فقط شامل سرزمینهای تحت تسلط این امپراتوری است. حتی در اشعار خود از وحدت با کشور ایران که در همسایگی عراق قرار گرفته است،نیز سخنی نگفته است.
هرچند رصافی،در بیشتر موارد از دولت عثمانی انتقاد کرده است،در برههای از زمان به این نتیجه میرسد که رؤیای استقلال کشورها،وسیلهای است برای نفوذ بیشتر استعمارگران،از آن جهت است که شریف حسین،امیر مکه را به دلیل جداییطلبی
از دولت عثمانی هجو میکند:
بغی ففرّق شملا کان مجتمعا للمسلمین و شعبا کان ملتئما قالوا الشریف و لو صحّت شرافته لم ینقض العهد أو لم یخفر الذمما و کیف و هو الذی بانت خیانته فصّرحت عن طباع تخجل الکراما لم تکفه فی مجال البغی فتنته حتی غدا بعدوّ اللّه معتصما إذ راح بالإنگلیز الیوم ممتنعا فضاعف الشّر فیما جرّ و اجترما
(رصافی،025)
رصافی به او هشدار میدهد که به زودی سپاه عثمانی خواهد رسید و وی را شکست خواهد داد:
فسوف یحتزّ عنقه جزعا و لا أقول سیدمی کفّه ندما و سوف یدرکه الجیش الذی ترکت أیّامه الغرّ وجه العزّ مبتسما
(رصافی،025)
و در ادامه،سلطان رشاد پادشاه عثمانی را خلیفهء اسلام معرفی میکند که موجب هدایت همه مسلمانان شده و عدالت را رونق داده و ظلم را بیرونق کرده است:
جیش«ابن عثمان»مولانا الخلیفة من أضحی به شمل هذا الملک منتظما هو«الرشاد»الذی یحمی خلافتنا و یرشد العرب و الأتراک و العجما قد أشرق العدل فی أیامه فمحت أنواره کلّ ظلم أنتج الظلما
(رصافی،025)
رصافی،مانند بهار سعی دارد تا بهرهگیری از احساسات مذهبی،اعراب را به مبارزه با استعمار برانگیزاند.برای نمونه،در قصیدهء«رؤیا الصادقة»لیبی در بند استعمار را به انسانی در بند و در نهایت غم و اندوه تشبیه میکند که در قبری،در وسط اجساد مردگان قرار گرفته است؛سگان در اطراف او میچرخند و لاشخورها بر بالای سر او به پرواز در آمدهاند و بر بالای سر لاشخورها، پرندگانی با بالهایی سفید و سبز در حال گریه کردن هستند.
رصافی،گمان میکند که تمام تصویرها را در خواب میبیند که ناگهان هاتفی از آسمان او را ندا میزند:
إذ هاتف فی السماء یهتف بی کأنّه فی الغمام محتجب یقول لی:إنّها«طرابلس» تبکی علی أهلها و تنتحب و هذه الطیر حیث تبصرها محمّد و الصّحابة النجب فتلک رؤیای غیر کاذبة فهل تغیثون أیّها العرب
بنابراین،رصافی به تمسک دین اسلامی سعی میکند اعراب را به وحدت فرا خواند:
ویک إنّ الإسلام اوجد فینا وحدة مثل وحدة الرحمن فاعتصمنا منها بحبل وثیق هو حبل الإخاء و الایمان لیس معنی توحیدنا اللّه فی المل ة إلاّ اتحادنا فی الکیان وحدة جاءنا من اللّه فیها مرسل بالکتاب و الفرقان
رصافی تنها افتخار به گذشته را کافی نمیداند؛بلکه از آنها میخواهد به پا خیزند و با ریسمان وحدت بار دیگر بزرگی گذشته را به دست بیاورند:
أما تغارون یا أهل الحفاظ علی حقّ لکم بید الأعداء مغتصب لا تکتفوا بافتخار فی أوائلکم فنشوة الخمر لا تغنی عن العنب بل إنهضوا للمعالی مثل نهضتهم و استعصموا باتحاد محکم السبب
4-نتیجه
وطن در اشعار هر دو شاعر مفهوم نویی دارد و به چند بخش قابل تقسیم است؛ با این تفاوت که در اشعار بهار وطن ایرانی تعریف روشنی داشته و اعتقاد به آن برجستگی خاصی دارد؛حال آنکه در اشعار رصافی با توجه به موقعیت عراق،توجه به وطن عراقی نسبت به وطن عربی کمتر است و رصافی اعراب را به تشکیل وطن عربی فرا میخواند.
هر دو شاعر به وطن اسلامی نگاه ویژه دارند؛ولی بهار با دید گستردهتری به این موضوع نگاه کرده و وطن اسلامی از نظر او شامل همهء ملل مسلمان فارغ از هر مذهب و قومیتی است؛ولی تصور رصافی از وطن اسلامی و وحدت اسلامی محدود به ملتهای عربی و ترکها میباشد؛به بیان دیگر،رصافی وحدت سرزمینهای تحت تسلط امپراتوری عثمانی را خواهان است و در اشعار او حتی از وحدت با کشور ایران که در همسایگی عراق واقع است،سخنی به میان نامیده است.
رصافی و بهار،در بهرهگیری از احساسات مردم برای مبارزه با استعمار شبیه یکدیگرند و هدف اصلی آنها از وحدت اسلامی هم همین نکته است.
کتابنامه
1-آجودانی،ما شاء اللّه،(2831).یا مرگ یا تجدد.چاپ اول.تهران:نشر اختران.
2-الرصافی،معروف،(2002).دیوان.شرح و تعلیق:یحیی شامی.چاپ اول. بیروت:دار الفکر العربی.
3-بهار،محمد تقی،(8631).دیوان اشعار.2 ج.چاپ پنجم.تهران: انتشارات توس.
4-شفیعی کدکنی،محمد رضا،(0831).ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سلطنت.چاپ اول(ویرایش دوم).تهران:انتشارات سخن.
5-شمیم،علی اصغر،(5731).ایران در دورهء سلطنت قاجار.چاپ هفتم. تهران:مؤسسهء انتشارات مدبر.
6-صفا،ذبیح اللّه،(0831).تاریخ ادبیات در ایران.ج 1.چاپ شانزدهم. تهران:انتشارات فردوس.
-طبری،محمد بن جریر،(6531).تفسیر کبیر.مترجم:بینام.به تصحیح و اهتمام حبیب یغمایی.چاپ دوم.تهران:انتشارات توس.
8-عارف قزوینی،میرزا ابو القاسم،(1631).کلیات دیوان.تهران:سازمان انتشارات جاویدان.
9-عنایت،حمید،(6731).سیری در اندیشهء سیاسی عرب.چاپ پنجم.تهران: مؤسسهء انتشارات امیر کبیر.
01-مار،فب،(0831).تاریخ نوین عراق.ترجمهء محمد عباسپور.چاپ اول. مشهد:بنیاد پژوهشهای اسلامی.
مجله ادبیات تطبیقی(دانشگاه شهید باهنرکرمان) » پاییز 1388- شماره 1 (از صفحه 133 تا 156)نویسنده : محسنی نیا، ناصر
نویسنده : داشن، فاطمه