Quantcast
Channel: forex
Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

لغت های عربی در شاهنامه

$
0
0

لغت های عربی در شاهنامه

از جمله اموری که ما باید از غربیان بیاموزیم، روش درست مطالعه و دقت در تحقیق مطالب است، چه در مسائل علمی و چه در مباحث ادبی، حدس و گمان، تقریب و تخمین، و اتکاء به ذوق و سلیقه شخصی، امروز دیگر ارزش و اعتباری ندارد و حتی در انتقاد ادبی و امور ذوقی به کاری نمی‌آید.وصف‌های کلی و مبهم مانند«فصیح»و«بلیغ»و«منسجم» و«مستحکم»و«زیبا»و«شیوا»و مانند آنها که معمول محقق و ادیب شرقی بوده است و هنوز هست، ممکن است درباره همه شاعران و نویسندگان یکسان به کار برود، اما هیچیک بر علم خواننده یا شنونده چیزی نمی‌افزاید و شاید تنها فایده آنها آن باشد که بر جهل و ابهامی که در ذهن گوینده یا نویسنده وجود دارد، پرده‌پوشی کند.

علت اصلی توسل به این عبارت‌های مبهم و کلی، کاهلی است.دقت و صراحت، زحمت دارد و فرصت می‌خواهد و ما که از زحمت گریزانیم و در شتابی که برای کسب شهرت داریم، فرصتمان تنگ است، کجا می‌توانیم دقیق و صریح باشیم.

بحث و تحقیق در شیوه بیان و سبک انشای شاعران و نویسندگان بزرگ یکی از کارهائیست که محتاج روش درست و دقیق علمی است وگرنه هرچه در این زمینه گفته شود بیمعنی و بیفایده خواهد بود.موضوع میزان و چگونگی استعمال لغت‌های عربی در شاهنامه فردوسی از این قبیل است.اغلب کسانی که در این باب تحقیق درست نکرده‌اند، می‌پندارند که شاهنامه فردوسی«به پارسی سره»سروده شده است.دیگران که اندکی دقیقترند، درباره میزان لغت‌های عربی شاهنامه یا به افراط و تفریط سخن می‌گویند یا عبارت‌های دو پهلو و مبهم بکار می‌برند.چند سال پیش یکی از دانشمندان ما که درباره زبان فارسی مقاله‌ای نوشته بود، در فاصله دو صفحه، یکجا لغات عربی را در شاهنامه فردوسی، «فوق العاده زیاد»و جای دیگر«بالنسبه کم»قلمداد کرده بود و نمی‌دانم که خود او این دو وصف متضاد را درباره امر واحد چگونه در ذهن توجیه کرده است و حال آنکه این معنی مربوط به عدد است یعنی امری که از آن با دقت تام می‌توان سخن گفت.فقط قدری زحمت و فرصت می‌خواهد.

فرصت را که ما نداریم دیگران دارند و از زحمت رو گردان نیستند و روش کار را می‌دانند و حاصل آنست که گاهی ما برای اطلاع از ادبیات و هنر خودمان باید به بیگانگان متوسل شویم و پاسخ مشکل را از ایشان بخواهیم.یکی از نمونه‌های این امر کاریست که‌...

فریتش ولف 1 دانشمند آلمانی درباره شاهنامه فردوسی کرده است.این مرد کشف اللغاتی برای شاهنامه فردوسی از روی چند چاپ فراهم آورده، چنانکه در آن هر کلمه‌ای که در شاهنامه آمده حتی حرف‌های ربط و اضافه و غیره ثبت است و در مقابل آن شماره صفحه و عدد سطر هر شعر که ان کلمه در آن به کار رفته قید شده است، اگرچه تعداد موارد استعمال آن هزاران بار باشد 2 این دانشمند عمری در سر این کار گذاشت و مانند سراینده شاهنامه در ناکامی و تیره‌روزی درگذشت، اما به خلاف فردوسی که معروف خاص و عام است کسانی که نام این محقق را شنیده‌اند و قدر و شأن رنج او را می‌شناسند معدودی از اهل تتبع و تحقیقند.

لغت‌نامه فریتس ولف آلمانی زمینه صدها تحقیق و مطالعه درباره شاهنامه فردوسی و زبان فارسی است.اما با آنکه اکنون دیگر زمینه فراهم و کار آسان است باز دیگرانند که از آن استفاده می‌کنند و نمونه آن رساله‌ایست که اخیرا آقای پل همبر استاد دانشگاه نوشاتل (سویس)به عنوان«ملاحظاتی درباره لغت‌های عربی شاهنامه 3 »انتشار داده است.

موضوع این رساله، چنانکه مؤلف محترم در مقدمه آن نوشته است، «همانقدر که محدودست، دقیق است»یعنی«فقط از مقامی که فردوسی در شاهنامه خود به لغت‌های عربی داده است»بحث می‌کند.تئودور نولد که یادآور شده بود که«از خصوصیات شعر رزمی فارسی آنست که در آن لفظهای عربی را بسیار کمتر از آنچه در غزل و قصیده معمول بوده استعمال کرده‌اند 4 »پل هورن در شاهنامه چاپ لیدن تا صفحه 1245(به اضافه نسخه بدل‌های چاپ کلکته)430 لغت عربی شمرده و یادآور شده است که دیباچه به تنهایی شامل عده‌ای از لغت‌های عربیست که در باقی منظومه دیده نمی‌شود.و فهرستی از لغت‌های عربی که در شاهنامه یافته در کتاب خود آورده است. 5 ادوارد براون نسبت لغت‌های عربی شاهنامه را به لغت‌های پارسی 4 یا 5 درصد دانسته 6 و هانری ماسه در کتاب راجع به فردوسی همان عدد 430 را که هورن ذکر کرده بود آورده است. 7 »

مولف رساله یادآور می‌شود که بعضی از محققان(از آن جمله هورن و ماسه)احتمال داده‌اند که کاتبان به تدریج بعضی لغت‌های عربی را در متن شاهنامه به جای لفظهای فارسی گذاشته باشند.این نکته صحیح است و در بعضی موارد می‌توان این احتمال را به یقین نزدیک (1)-و ترجمه فارسی آن به عنوان حماسه ملی ایران به قلم بزرگ علوی انتشارات دانشگاه تهران-1327.

دانست برای مثال می‌گوئیم که کلمه«عفو»فقط یکبار در شاهنامه آمده است در این شعر:

خدایا«عفو»کن گناه ورا

بیفزای در حشر جاه ورا

تلفلظ کلمه«عفو»بر وزن«سبو»در فارسی وجود ندارد و صورت هندی این کلمه است.مصراع اول این بیت در نسخه بدل چنین است:«خدایا ببخشا گناه ورا...»پس به احتمال غالب عبارت«عفو کن»را کاتبی هندی به جای«ببخشا»در شعر فردوسی وارد کرده است.

مؤلف رساله می‌گوید:«قلت استعمال لغت‌های عربی در شاهنامه دلیل بر آن نیست که فردوسی با لغت‌های دیگر عربی آشنایی نداشته و آنها را به کار نبرده است»و برای تأیید مطلب خود به منظومه«یوسف و زلیخا»منسوب به فردوسی اشاره می‌کند.این اشاره البته درست نیست و خوشبختانه امروز بر اثر تحقیقات آقایان قریب و مجتبی مینوی اشتباه نسبت دادن یوسف و زلیخا به فردوسی مرتفع شده است و به یقین می‌دانیم که آن منظومه سست و بی‌ارج از سخنور بزرگ طوس نیست.

سپس آقای پل همبر از روی لغت‌نامه ولف فهرستی از لغت‌های عربی در شاهنامه فردوسی می‌دهد.شماره این لغت‌ها در فهرست مزبور 984 یعنی دو برابر عددی است که سابقا هورن ذکر کرده بود.مؤلف می‌گوید که این عدد برای لغت‌های مأخوذ از عربی در کتابی که قریب 50000 بیت دارد به نسبت بسیار کم است و همچنین قید می‌کند که چون تاکنون چاپ انتقاید دقیقی از شاهنامه منتشر نشده نمی‌توان به صحت این رقم اعتماد داشت.

نگارنده این سطور سابقا از روی لغت‌نامه ولف عدد لغت‌های عربی شاهنامه را به هشتصد و اند تخمین زده بود.علت اختلاف فاحش این دو رقم این است که آقای پل همبر همه الفاظی را که از لفظ واحد عربی به قاعده زبان فارسی مشتق یا با الفاظ فارسی ترکیب شده جداگانه در ردیف لغت‌های عربی آورده است و نگارنده با این نظر موافق نیست.البته الفاظی را که از ماده واحد بقاعده صرف عربی مشتق شده‌اند باید جداگانه محسوب کرد، یعنی«امن»و«ایمن»و«امان»یا«سجده»و«سجود»و مانند آنها را باید الفاظ مستقل شمرد زیرا که هریک از آنها جداگانه از عربی اقتباس شده است.اما هنگامی که از نفوذ عربی در فارسی سخن می‌گوئیم، درست نیست که لفظ واحد عربی را که تابع قاعده زبان فارسی شده و با الفاظ دیگر این زبان ترکیب‌یافته یا برطبق قواعد صرف این زبان از اصل مشتق شده، مکرر به حساب بیاوریم.شماره اینگونه لغت‌ها در فهرست مذکور بسیارست و از آنجمله است مشتقات و مرکبات ذیل که هر دسته را باید فقط یکبار به حساب آورد:

بخیل، بخیلی-اصل، بد اصل-ایمن، ایمنی-بلا، بلاجوی-مثل، به مثل-تمام، تمامی-جوشن، جوشنگزار، جوشنور-تدبیر، تدبیرساز-خدمت، خدمتکن، خدمتگری-خراج، خراجی-سفله، سفلگی-شمال، شمالی-شوم، شوم‌بخت، شوم‌تن، شوم‌دست، شومزاد، شومی-صف، صف‌پناه، صف‌شکن-صورت، صورت‌پرست، صورتگر، صورتگری-عرض، عرضگاه-عقیق، عقیقین-عماری، عماری‌کش-عنان، عنان‌پیچ، عنان‌دار-عنبر، عنبرآگین، عنبر فروش، عنبری، عنبرین-عیب، عیب‌جوی، عیب‌خواه،

عیب‌گوی-غم، غمخوار، غمخواره، غمکن(؟)، غمگر(؟)، غمگسار، غمگین، غمگن، غمناک، غمی، غمین-طوق، طوقدار-عاج، عاج‌گون، عاجین-طاوس، طاوس‌رنگ-فال، فالزن، فالگو، فالگیر-فتنه، فتنه‌انگیز-قلب، قلبگاه-قلم، قلمزن-قیر، قیرگون-کاهل، کاهلی-کفن، کفن‌دوز-کمین، کمیناور، کمینگاه، کمین‌رو-مجلس، مجلس‌آرای-منادی، منادی‌گر، منادی‌گری-موج، موجزن-وفا، وفادار، وفاداری-هزبر، هزبرافکن، هزبراوژن-هول، هولناک...

دیگر آنکه بعضی از لغت‌های فارسی را مؤلف محترم به اشتباه در فهرست الفاظ عربی وارد کرده است.از آن جمله:باز-شرم-بی‌شرم-بی‌شرمی-بافرهی-درز-دستجامه- دیوان-نوک.و جز اینها.

همچنین در فهرست لغت‌های عربی الفاظی هست که اصل آنها از زبانی دیگر است و به احتمال غالب نخست به فارسی در آمده و از آنجا به عربی راه یافته است.از آن جمله:

درهم و درم(از اصل یونانی)کافور(و ترکیبات فارسی آن:کافوری بوی و کافور گون)که از اصل سنسکریت‌ arupraK و از راه فارسی به عربی رفته است 1 لعل(با ترکیبات آن:لعل‌فام، لعل‌گون)که ظاهرا اصل آن«لال»به معنی سرخ فارسی است و به‌هرحال عربی نیست 2 -یاقوت(با ترکیبات:یاقوت فام، یاقوت لب)که اصل آن sohtnikay یونانی است و در فارسی«یاکند»شده و از اینجا به عربی رفته است. 3

مؤلف تلفظهای مختلف یک لفظ را نیز مکرر به حساب آورده است، مانند:

رکاب، رکیب-سلاح، سلیح-لیک-لیکن-نکته دیگر آنکه فهرست مذکور شامل لغت‌های عربی، «هجونامه»، نیز هست و نگارنده چون این نسبت را مجعول می‌دانست لغات آنرا بشمار نیاورده بود.با توجه به این موارد اختلاف تخمینی که نگارنده زده با رقمی که مولف رساله مورد بحث ذکر کرده است آشکار می‌شود.

سپس آقای همبر لغت‌های عربی شاهنامه را به حسب دفعات استعمال آنها تقسیم و تجزیه کرده است.از روی این تقسیم معلوم می‌شود که 22 لغت عربی هریک صد بار یا بیشتر در شاهنامه آمده است.این لغت‌ها از این مقوله‌هاست:علم افلاک، اصلاحات جنگ و شکار، آرایش و زیور، معانی و عواطف، حروف.

بیست و سه لغت هست که میانه 50 تا 100 به کار رفته است، از مقوله‌های ذیل:

علم افلاک، جانورشناسی، جنگ و سپاه، اداره و امور مدنی، آرایش و زیور، عواطف.

شصت و نه لغت عربی در شاهنامه از 20 تا 50 بار استعمال شده است و این الفاظ مربوطست به:

(1)-580 p,acinarI-oniS.refuaL.B

(2)-هرمزد نامه، پورداود، ص 133

(3)-ایضا همان صفحه

دین، علم افلاک و طبیعت، بخت و طالع، جانورشناسی، علم و صنعت، خانواده، خوردنی‌ها، خانه، دولت و اداره، سپاه و شکار، آرایش و زیور، معانی و عواطف، صفات.

چهار صد لغت از 2 بار تا 20 بار استعمال شده است، مربوط به:

دین و سرنوشت(52 لغت)، علم افلاک و طبیعت(44 لغت)، سپاه و شکار(41)، آرایش و زیور(29)، علم و صنعت(26)، آلات و لوازم خانه(25)، معانی و عواطف (52)، صفات(51)و غیره.

چهارصد و هفتاد لغت دیگر هست که هریک فقط یکبار به کار رفته است.مؤلف محترم در آخر رساله به عنوان نتیجه چند نکته سودمند را یادآور شده است.نخست آنکه عده لغات مأخوذ از عربی در شاهنامه به نسبت اندک است.دیگر آنکه مصدرهای عربی باب افتعال (مانند ابتسام، ابتکار، ابتلا و جز آنها)که در فارسی بسیار رایج است در شاهنامه هیج دیده نمی‌شود.

هم‌چنین فعل‌های مرکب که از یک مصدر یا صفت عربی با یک فعل معین ساخته شده و در فارسی بسیار رایج است در شاهنامه به‌ندرت به کار رفته، مانند فدا کردن، نثار کردن، وفاد داشتن، نعره برداشتن، صف کشیدن، غرقه شدن، خبر شدن، خبر آمدن، غمی گشتن، کمین ساختن، رأی زدن، صف زدن، فال‌زدن، نعره‌زدن، حمله‌بردن، غم‌خوردن، خبریافتن و نظایر آنها.

کلمه غنیمت 6 بار در شاهنامه آمده است.اما فعل«غنیمت شمردن»که خیام و سعدی مکرر بکار برده‌اند هیچ در این کتاب دیده نمی‌شود.فعل‌های جعلی فارسی که از لفظ عربی ساخته شده(مانند طلبیدن و رقصیدن و غارتیدن)در شاهنامه ابدا به کار نرفته است.همچنین صیغه‌های فعل عربی که گاهی در فارسی عینا بکار می‌رود در شاهنامه وجود ندارد(مانند یمکن، یعنی، کما ینبغی، رحمة اللّه 1 )

حروف اضافه و ربط عربی که اغلب در نثر و شعر فارسی مکرر به کار رفته در شاهنامه بسیار نادر دیده می‌شود، فقط کلمه«لیکن»مکرر در این کتاب آمده است(109)بار. حروف ندا(یا-ایها)و حروف استنثاء(غیر)هیچ در شاهنامه نیست.حاصل اینکه فردوسی صرف و نحو عربی را هیچ در شاهنامه وارد نکرده است.

در هزار بیتی که از دقیقی در شاهنامه آمده است 57 لغت عربی هست که روی هم رفته 102 بار استعمال شده است.

تحقیق آقای پل همبر درباره لغات عربی شاهنامه بسیار سودمند و گرانبهاست و روش مطالعه او باید سرمشق ادیبان و دانشجویان ما قرار گیرد.اما در این تحقیق به حسب نکاتی که ذکر شد تجدید نظر لازم است.چگونگی به کار رفتن لغات عربی را در شاهنامه از جهات دیگر نیز می‌توان مورد تحقیق و مطالعه قرار داد و شاید در آینده فرصتی دست بدهد که ما باز از این مطلب گفتگو کنیم. *

(1)-این عبارت اصلا در وزن شعر فارسی نمی‌گنجد زیرا که در شعر فارسی سه متحرک دنبال یکدیگر محال است.

(*)-مجله سخن، صفحه 405 شماره 5، دوره چهارم، سال 1332


Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

Trending Articles