نگاهی به رویکرد غناییدر شعر زناندهه ی شصت و هفتاد
ذهنیت و تجربهی انسانها با هم متفاوت است. موقعیتها و دورههای زندگی نیز یکسان نبوده و با هم فرق دارد، گرایش فرهنگ عاشقانهی بشری نیز گوناگون است، هر رابطهی عاشقانه معادلهی تازهای است و سیرت متفاوتی دارد، بنابراین من سخنگوی شعر غنایی در جهان مدرن من ای است که به سلطهی انسان بر طبیعت، سلطهی انسان بر انسان و از خودبیگانگی اعتراض دارد و بنابرآرای «آدورنو» هر شعر غنایی ثبت ناگزیر رابطهی تاریخی میان ذهن و عینیت و فرد و اجتماع است و شرط پرباری هر چه بیشتر آن این است که متن شعر کمتر به مضمون رابطهی میان من و اجتماع بپردازد و بگذارد این رابطه به خودی خود و به شکلی خودانگیخته در متن تبلور پیدا کند، آنچه برای شعر غنایی این امکان را فراهم میآورد که به عنوان یک ژانر ادبی تجلی پیدا کند، علاوه بر تأثیرگذاری آن، زبان است، برتری شکل زبانی غنا به پارادوکس خاص متن و تبدیل ذهنیت به عینیت پیوند خورده است، زبان هم مانند غنا دوگانه است، طرح کلی آن به گونهای است که انگار نه تنها تمامی زبان در کالبد حرکتهای ذهنی جای گرفته است که زبان موجب حرکتهای ذهنی است، اما زبان در همان حال واسطهی مفهومهاست و رابطهای ناگزیر با امرکلی و اجتماع را موجب میشود.
در بازهی زمانی دهههای 60 و 70 شعر زنان چه از نظر گسترههای فکری و چه از نظر تنوع شیوههای اجرایی دارای مولفههای متغیری میشود، فراروی از دوقطبیهای شعر سنتی (عشق مجازی –عشق حقیقی) باعث می شود که شعر عاشقانهی معاصر تجزیه و تفکیک وجود انسان را فرو گذارد و وحدیت تجزیه ناپذیر او را بازتاب دهد، شعر امروز از گرایشهای شعر معاصر رمانتیک، اروتیسم و مدیحههای عاشقانه نیز عبور میکند.
شعر زنان در هر بررسی با «فروغ فرخزاد» آغاز میشود، حرکت شعری او را باید همچون یک امکان تازهی خلاق و مدرن در نظر گرفت، شعر او با گذر از قدرت زبان رسمی دورهی خود و اعتراض به این قدرت نهفته که سعی دارد حقایق را نیز از منظر خود گزینش و تعمیم دهد، شعری فارغ از آرایهها و تزئینات است که سادگی غیر منتظرهی آن به ذوق رایج زمانه پشت می کند تا خود را همچون معیاری تازه در معرض قضاوت اکنون و آینده قرار دهد، این سادگی ترکیی از غریزه و شهود است، شعر «فروغ» شعری است که به موازات روزگار مدرن پدید میآید و ادبیات مؤنث را رقم میزند.
در بازخوانی مؤلفههای مدرن در شعر زنان ضروری است که به هر دو وجه تحولات مضمونی و زبانی به صورت همزمان پرداخته شود و دیگر این که در طی دو دورهی 60، 70 در فاصلهای کوتاه و یا به تعبیری در یک همزمانی نظارهگر دو رویکرد مدرن و پسامدرن در شهر زنان هستیم، هستی شعر دههی 60 اما بیش از آن که سویههای فرامدرن داشته باشد، مدرن مینماید، در شعر این دوره است که راوی شعر عاشقانه جز روایت نادلخواهیهایی که در زیست او جاری است و حیات او را در خود میگیرد تا به اصلی اجتناب ناپذیر تبدیل شود، در جایگاهی کنش مند قرار میگیرد و در جستجوی پاسخ چراییهایی که ذهن او را احاطه کرده است، قرار میگیرد و مقابل آن میایستد:
به چیزی اضافهام نکن / حتی به دور کند میکروفنی در گلوی این چکاوک / که خورشید بدون هیچ مبالغهای / پای بیانش را امضا میکند / برای حروفچینی دوباره / فقط بگذار / در فضای درک جمعی این قوم / سادهتر بمیرم / مثل همین نهال / که خاک دلش ز یر سایهی صفر / شبیه چهاردنگ چخماق / میخندد و پیرتر میشود / از بخشش و گناه چیزی نمیدانم / فقط بغلتانم میان رنگی از تقدس و تقدیر / گریزان است / به عکس این دو خط ایستا / این مفرد تحمیل شده به سیبی / که هر گاه سقوط میکند / پشت هر پدیده / شرم آورترین فضیلیت را / به خود نسبت میدهد.
نسرین جافری
کتاب: به سوی هرگز، به سمت هیچ (ص:23،22)
احاطه بر آن چه در زیست پیرامونی شاعر جریان دارد و بازتاب بیرونی و تحلیل درونی آن و بازخوانی جزئیترین اجزایش در شعر «فرشته ساری» او را به عنوان شاعری دارای سیستم فکری خود ویژه و به تبع آن شعری متمایز مطرح میکند، جایگاه روایت در شعر «فرشته ساری» و برگزیدن راوی دانای کل اغلب نامحدود به فضای شعری او گستردگی قابل ملاحظهای میبخشد و شعر عاشقانهی او را از جانب داریهای عاطفی و محورهای اتکایی حسرت و تأثرآفرین دور میکند و تحلیلی برانگیزاننده را پدید میآورد:
آن روزها / خانهها بر پای بود / به سادگی حوله بر دیوار اتاق / و هیچ کس این را نمیدانست / آن روزها / آینده ایرانی آفتابی بود / که در آن / با کاج پیرو پرنده فال میگرفتیم / پارچههای ندوخته / و روزهای نیامده را برش میزدیم / و مهر / جان پناه همیشه بود / اینک / در خانههای از پا افتاده و خالی / کتانهای در صندوق / در خیال کسی پرده نمیشوند / و اشیاء مغموم / در خلوت خانهها رازی ندارند
فرشته ساری
کتاب: قابهای بی تمثال
نمودهایی از عرفان شرقی که در سطرآفرینیهای بلند و متفاوت «نازنین نظام شهیدی» جان گرفتهاند و نگاه او که ناپایداری و سستی روابط عاشقانه زیست امروزی را نشان گرفتهاند، شمایلی از انزوای انسان را به نمایش میگذارد:
من باید ادای خود را در آورم: / مرد کوچکی با قلاب و نخ و قرقرهاش / با زاویهای ثابت درسکون محض / و دریای یخ بسته، نهنگ عظیمی ست که به قلاب افتاده است / این زیباترین تصویر تو خواهد بود / در لحظه ای که شهابها میآیند / تا آخرین عکس ها را / از زمین مرده بگیرند.
نازنین نظام شهیدی
کتاب: اما من معاصر بادها هستم
در آمیختگی حزن برخاسته از ادارکی فردی در مواجه با یافتههایی که بنیانهای جمعی و ریشههای تاریخی دارند، عاشقانههای «خاطره حجاری» را با پیرنگی از تمسخری عمیق و نگرهای اجتماعی قرین میسازد:
لیک ما زن بودیم / و زنان آن مردان بودیم / پس با امید به بازگشتشان / تنها دست و متکی به اندیشهی خودی / خوکها را از کشتزارها راندیم / قبل از کار خانه به کارخانهها رفتیم / شبها کتاب عشق و آزادی خواندیم / اما هیچ کس باور نکرد / که از میان جنازههای شبانه / چیزی مثل جسد را / از یخ خون اجساد دیگر شکسته است / هیچ کس نخواست باور کند / و نکرد / من که گفتم همیشه مثل یک تعویذ با تو خواهم بود / چرا باید باور میکردم / اما تو / تو که گفتی نمیگذاری اشکم به چهرهام برسد / گیسویم خزه بسته / کجایی ؟
خاطره حجازی
کتاب: اندوه زن بودن
شعرهای این دهه دیگر متکی بر صفات عاشقانهی میراث شعر سنتی که متکی بر ایثار جان، تسلیم و رضایت محض، ابراز ناله و ناتوانی، ملامت کشی نیست، عاشق با خرد انتقادی خویش، معشوق، وضعیت خود در موقعیت مفروض عشق، واتابهای کنش عاطفی خود، تساوی حقوق انسانی و اجتماعی خویش را محک می زند و به چالش فرا میخواند و دیگر با کنشهای حسی که بر مبنای استحالهی یکی در دیگری شکل میگیرد، روبرو نیستیم. تحولات و تغییرات عمده زبانی، فرم آفرینیهای متفاوت و پیشبرد توأمان هر دو امکان یاد شده ،شعر عاشقانهی زنان در دهه ی هفتاد را به پختگی بیشتری میرساند که شاید محصول زیست واقعی نسلی باشد که به حکم تحول شرایط اجتماعی –فرهنگی با نوع پیچیدهتری از مناسبات زیستی درگیر میشود. به تحلیل ناکامیهای نسل پیش از خود میپردازد و بیان عاشقانهای را بر میگزیند که ضمن جسورانه بودن تلخ و موضع گیرانه نیز هست. عاشقانههای دهه ی یاد شده از مؤلفههای شعر مدرن به سوی امکانات و مؤلفههای شعر پست مدرن رو میآورد.
گاه با عاشقانههایی در شعر این دوره روبرو میشویم که مضمونی تراژیک دارند، برای بازتاب آن از تداخل ژانر شعر –هنرهای دراماتیک بهره گرفته شده است. با همهی امکاناتی که در اجرای یک تئاتر امکان پذیر است، تغییر آرایش صحنه و تعدد راوی و بازتاب کلام آنان حتی گاه، نمایشهای اسطوره ای مانند «مده آ» را به ذهن متبادر میکنند، و دارای ظرفیتهای مولفه های رخدادهای جنایی –پلیسی هستند.
نگاتیو: شبی که قتل من شکل گرفت تصادفی بیش نیست شبی که قتل/ من شکل گرفت کفتی روی پلکهام کشیدهاند: شبی که قتل من شکل گرفت / تصادفی بیش نیست / شبی که قتل من شکل گرفت / (سایهام را با تیر میزنند اما / زنی که به لعنت خدا هم نمی میرد:/ پوست کفتار پوشیدهام / زنی در برگهای چای آیندهام را میدید / من که از آیندهام میترسیدم / به آن زن شلیک کردم / سایهاش را با تیر زدم / (و من مثل دلقکی ادای او را برای شما در میآورم خواهش میکنم کمی بخندید تا دلم خنک شود) / برای خداحافظی دیر شده است / کاردهای تیز من روی بشقاب توجا مانده است / شام شما را روی دیس چیدهام / آس پیک / این برگ آخر این فال است.
رُز اجمالی
کتاب:برای ادامهی این ماجرای پلیسی قهوهای دم کردهام.
(ص : 24 –23)
در عاشقانه های دیگری با جریان سیال ذهن، تداعی آزاد معانی روبرو میشویم که شعر را دارای مراکز معنایی متعدد میسازد و برای راوی شعر این امکان را فراهم میآورد، که در مروری بر رخدادهایی که گذشته است و یا جریان دارد، نه به مرور معشوق که به بازخوانی زیست خویش بپردازد:
یعنی آسمان همین قدر بود؟ / یعنی چشمان این ماهی سوخته هنوز جانب دریاست؟ / از خیابان که می گذرم انگار / پیراهنی به تن قاصدکان در به در کردهاند / گمان می کنی آیا / با این خورشید له شدی لای کرکره / باز هم میشود درد دل کرد؟ / دیدی صدای مهربان سلام / هیچ زنگ این در را صدا نکرد / صدای پای شب در تمام کفشها بود / و آسمان من اما در این چمدان نه ؟ / ماه مثل هستهی زنگولهای به پوست شب میخورد / زنگ / زنگ / از همان سطر اول انگار صدای زنگ میآمد.
گراناز موسوی
کتاب: پا برهنه تا صبح،( ص: 20)
در شعر عاشقانهی این دوره است که با استفاده از تداخل ژانر شعر فیلمنامه، قطعیت موجود در رخدادها و به تبع آن روابط عاشقانه به چالش کشیده شود و با گسست روایت و فاصلهگذاری در رویکردی روانشناختی مخاطب این امکان را پیدا میکند تا هر دو سوی رابطهای عاشقانه را همزمان ببیند، شعر امکان اشراف بر همه ی آنچه رخ داده است را برای مخاطب فراهم می آورد. اما هیچ قضاوتی را بازتاب نمی دهد و تأویل گرههای رخدادها را به خواننده وا میگذارد.
فصل (3): کما
مرا به کمایی طولانی گرفته تخت / تصادفی معلول بوده و / مرگی ناقص الخلقه را به عیادتم آورد / شبیه کسی که به تخت تن داده است / به تفریح میرود فکرم / اشتهایش به سرمها بیشتر از مرگ است / حقی از انتخاب برایم منظور شده است؟ / برش: / دیگر میتوانید دهان قیچی را ببندید / اصرار زیگزاگ ها به اندازه بود / بریده شدیم از هم ... / فصل (4) آلزایمر / ... و اجباری جا میگذارد هر بار بخشی از خاطرهای را / که بزرگ کرده بود / به آلزایمری سخت زده دست
مهرنوش قربانعلی
کتاب:تبصره،( ص : 8-7)
در این شعر همچنین با امکان تلفیق شعر و ضد شعر نیز روبرو می شویم.
شعر عاشقانهی این دوره گاه به بازنمایی نیمهای از تاریخ که هیچ گاه حتی در بین نقالها و روایان شفاهی نیز بازتاب نیافته است میپردازد و از منظری مونث به بازخوانی تاریخ روی میآورد، و در چرخشهای دارای مراکز معنایی متعدد و امکانات زبانی متفاوت هر بار راوی دیگری را در شعر خویش فرا میخواند تا چالش آفرین و راهگشا روبروی آنچه رفته است بایستد، و آن را به مبارزه فراخواند؟ و داعیه دار تغییر آن باشد.
...
روی این بالش / مادران تاریخاند / ترنجهای بلور / رو به منبتهای پنج دری شاه و بی بی خشت لوزیهای پا خورند و بی بی خشت / حلاج لا علاج این دار ند / بربته جقههای فرش و بی بی خشت رودابه خشت / سودابه خشت / رودی که رفت و از سرما هم گذشت من بودم / این جا دوباره همان بازار مس فروشان است / وقتی که ماه طلاکوب میشود / دیگر نمیشود از زیرگذر گذشت / از این درخت ساج / برگی به جلد پنجم تاریخ میرود که عاشق سمک عیار بود/ از مشبک غمگینی نگاه میکردم / تورچُرک تو را پس میزنم / پست در زیر پله میرفتی / پیر، بیرون قلعه میرفتی / چه شدی «گردآفرید»؟ /
پگاه احمدی
کتاب:این روزهایم گلوست،(ص 17-16)
بازیهای زبانی که به تغییر ساختهای نحوی متعارف و تغییر قراردادهای ثابت واژگانی میانجامد، نیز در شعر این دوره عاشقانههایی را میآفریند که دارای منظرهای متفاوتی هستند و با پرهیزاز ساختار تک محوری چالش هایی در خور تأمل را رقم میزنند.
انگشت سبابه ام ته آن فنجان را که میفشرد / ترنج چل تکهی عشق را میبافت / گم / گم آنکه بدانم چشمهای تو زیباست عاشق تو و / چشمهای تو تافنجان دنیا را پر کند / گم / طواف تهمینه چسبیده به فنجان تن و / قرمز پوش دور میدان فردوسی / گم
شیوا ارسطویی
گم ، (ص : 84 –85)
یک خط میافتد / و جریانها پله پله ترا از همان میبرند بالا تا رها کنند؟ / فرو رفتن احتیاج به فکر ندارد / سایه بر سایهات میاندازد و تو حساب شده که نیست از دور نوازشش کنی / بر مسیر زوزه میکشی / چیزی سینهات را میپاشد / جریانت جور دیگری میشود / در جلسهی احضار روح شرکتت می دهند / و تعداد دانههای نمک را از تو میپرسند /
رویا تفتی
رگهایم از روی بلوزم می گذرند.(ص: 99)
رفتار متفاوت با اسطوره و ایجاد تقابل میان آن با اینک موجود جهت نمایش تزلزل و ناپایداری زیست کنونی و به تبع آن جان مایههای شعر عاشقانه، رجوع به متون مقدس جهت بازنمایی ناسازه واری دنیای عاطفی امروز و احضار موقعیتهایی که از آن میتوان به امکانات ضد شعری تعبیر کرد جهت سخرهی اینک موجود و بازخوانی مسخ روانی از دیگر امکاناتی است که در عاشقانه های این دوره قابل رویت است و گاه اقلیمی نویسی که از امکانات بومی نیز بهره میگیرد.
اعتراف میکنم که هیچ قطاری / مرا به در نبرده بود از راه / اقرار میکنم / که اعتراف های مرا ندیده بگیرید / تا چند لحظه بعد / جو جو / پرنده پر / من پر / دارم افسوس میخورم. چرا؟
چرا کمی از بوی لباسهای قشنگ ات / ندزدیدهام برای تعمیم چشمهای مسافران ایران ایر / روزهای آتشیات را / برایام تکان بده بلقیس / کسی از این همه بالا / سمت نگاه تو را نمیفهمد
رویا زرین
من از کنار برج بابل آمدهام ،(ص : 108 )
برج مراقبت سلام / موقعیت خودم را اعلام می کنم / کمی خسته / مقدار متناسبی / زخمی شدم / در چند مایلی این جو خطرناک / بدون کلاه خود و زره / توی خاکریزهای کلمه / غلت میزنم و جواز شاعرانهام را / محکم به خودم فشار می دهم / جنگ سرد است این جا! / حشرههای زیادی در حال نیش زدناند.
بهاره رضایی
نشریفات ،(ص : 13 –12)
من شبیه شکستنم بی صدا عاشق میشوم / و بعد / تنها تو میدانی که ماهیها / دریای مرا به خود به جنوب دیگری بردهاند.
روجا چمنکار
با خودم حرف میزنم ،(ص : 14)
متغیرهای عاشقانهی شعر زنان در دههی هفتاد، دارای ظرفیتهای گسترده وفراگیری است که پراخت به آن نمودهای بیشتری را فراهم میآورد.
منابع:
- سیمای زن در فرهنگ ایرانی جلال ستاری نشرمرکز، چاپ اول 1373
- درآمدی برجامعه شناسی ادبیات محمد جعفر پوینده نقش جهان،1377
- شعرزن از آغاز تا امروز پگاه احمدی نشرچشمه،1383
- هفتاد سال شعر عاشقانه محمد مختاری تیراژه،1378
- عاشقانه ترین ها علی باباچاهی نشرثالث،1384
- بحران رهبری نقد ادبی و رساله حافظ رضا براهنی ویستار،1375
- شعرامروز،زن امروز علی باباچاهی ویستار،1386
مجموعه های شعر:
- به سوی هرگز، به سمت هیچ نسرین جافری نشردارینوش، چاپ اول 1382
- قاب های بی تمثال فرشته ساری نشرچشمه،1368
- اما من معاصر بادها هستم نازنین نظام شهیدی نشرنیکا، 1377
- اندوه زن بودن خاطره حجازی ناشر مولف،1366
- برای ادامه این ماجرای پلیسی قهوه ای دم کرده ام رزا جمالی آرویج،1386
- پا برهنه تا صبح گراناز موسوی سالی، 1379
- تبصره مهرنوش قربانعلی آرویج، 1383
- این روزهایم گلوست پگاه احمدی ثالث،1383
- گم شیوا ارسطویی روشنگران،1365
- رگ هایم از روی بلوزم می گذرند رویا تفتی ویستار،1382
- من از کنار برج با بل آمده ام رویا زرین نیلوفر،1384
- تشریفات بهاره رضایی چشمه،1389
- با خودم حرف می زنم روجا چمنکار ثالث، 1387
متن سخنرانی مهرنوش قربانعلی
در دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه تهران
همایش تحول گفتمان عشق در جهان
مدرن،( دارای دپارتمان های ، جامعه شناسی ، فلسفه ، روانکاوی ، و شعر..منبع پیاده رو