Quantcast
Channel: forex
Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

تلمیح و ایهام در شعر کمال خجندی

$
0
0

تلمیح و ایهام در شعر کمال خجندی

دیوان به نسبت پرحجم کمال الدّین مسعود خجندی،به جز چهار قصیده و ابیاتی با عنوانهای:قطعات،دوبیتی،رباعی،مثتوی و یک نمونه مستزاد که همهء آنها به اندازهء یک‏ دهم دیوان نمی‏شود،بقیه از 982 غزل عرفانی فراهم آمده است. محتوا و بار هنری همهء این غزلها در قیاس با غزلهای سعدی،مولانا و حافظ که کمال‏ در جای‏جای اشعار خود از این شاعران نامدار و غزلهایشان یاد کرده است؛چندان نغز و گرانبار نمی‏نماید.گرچه کم نیست شمار غزلهای که در آنها ابیاتی به راستی زیبا و دل‏انگیز،دیده می‏شود.به هرروی،کمال یکی از غزلسرایان پرآوازهء اواخر قرن هشتم‏ هجریست‏1. در سرودهای کمال به نمونه‏های فراوانی از تعبیرهای مردمی و فرهنگ عامّه قرن‏ هشتم برمی‏خوریم که وی با استادی شایسته‏ای آنها را در لابه‏لای ابیات سروده‏های‏ (1)-گنج سخن،دکتر ذبیح اللّه صفا 2/316.خود،آورده است.این شیوه از دیدگاه زیبا شناختی،ارزش و اعتبار ویژه‏ای به شعر او بخشیده است.کاربردهای هنری و زیباشناختی دیگر نیز در شکلهای گونه‏گون فنون‏ بلاغت،به‏ویژه در غزلهای او،بسیار است.در این مقاله،نگارنده از آن‏همه،به دو هنر بدیعی که گویا بیش از صنعتهای دیگر،مورد توجه شاعر بوده(ایهام و تلمیح)پرداخته‏ است. این دو صنعت بدیعی در بیشتر جاهای دیوان به شیوه‏ای ظریف و هنری و به دور از تکلّفهای خشک و هنر نمایانه آمده است.این‏همه،از یک سود نمایشگر چیره‏دستی و گسترهء اطلاعات شاعر در این زمینه و از سوی دیگر،نشان‏دهندهء توانایی چشمگیر وی‏ در به کارگیری بجای این‏گونه هنرهای کلامی است.

 بررسی و پی‏گیری این موضوع از سوی نگارنده در شعر کمال،بدین‏گونه است:

الف-تلمیح:

 

 1-تلمیح به آیات قرآن کریم.

 

 2-تلمیح به قصص قرآنی و داستانهای پیامبران.

 

 3-تلمیح به احادیث.

 

 4-تلمیح به مثلها،اصطلاحات و گفته‏های معروف بزرگان.

 

 5-تلمیح به شاعران و شعر آنان و اصطلاحات ادبی

 

ب-ایهام

 

 1-ایهام مطلق.

 

 2-ایهام تناسب.

 

1-تلمیح به آیات قرآن:

 

 تلمیح و اشارهء ظریف یا گاهی اشاره و توجه گویا به آیه‏های قرآن،در شعر کمال، بیشترین نمونه‏ها را به خود اختصاص داده است.این نوضوع،ویژه تنها شعر کمال‏ نیست،همهء شاعران عارف مسلک در سروده‏های خود،به همین شیوه رفتار کرده‏اند.

زیرا عرفان اسلامی،مایه‏های بنیادین خود را از قرآن کریم و پس از آن،از احادیث نبوی‏ و گاه از گفته‏های بزرگان دینی و پیران طریقت،گرفته است.اینک نمونه‏ها: 1-

گر بخوانی به مثل آیت حمدش بر کوه‏ با همه سنگدلی ناله برآید ز جبال‏1

 

 2-

سلطان عزّت تو به فرمان کُن فکان‏ گرد از ره وجود برآورد بی‏سپاه‏2

 

 3-

انوار حسن تست که از جیب آسمان‏ ژ خورشید سرکشید چو یوسف ز قعر چاه‏3

 

 4-

هوای سروِ بالای تو دارد راستی ورنی‏ برای هیمهء دوزخ برنداز ورضه طُوبی را4

 

 5-

دم عیسی که به رنجور شفا می‏بخشید دم نقد از لب او جوی که این دم با اوست‏5

 

 6-

بوی تو رساندند ز یوسف به زلیخا این نعره‏زنان آمد و آن،جامه‏دران رفت‏6

 

 7-

کعبهء جان را زد آتش عشق،سوخت‏ در تب«تَبَّت»تن صد بو لَهَب‏7

 

 8-

در دامن گل چاک فتاده است ز هرسو ای باد صبا بوی تو از پیرهن کیست‏8!؟

 

 9-

به مهر یوسف از جان قطع کن قطع‏ به تیغی دست ببریدن چه کار است‏9

 

 (1)-1/13.

 

 (2)-1/15.

 

 (3)-1/15.

 

 (4)-غزل 45.

 

 (5)-غزل 78.

 

 (6)-غزل 70P.

 

 (7)-غزل 67.

 

 (8)-غزل 80.

 

 (9)-غزل 101.

 

 

10

چون بشیر از لیلة المعراج زلفت برگذشتم‏ در میان قاب قوسینش فکنداست ابروانت‏1

 

 ده بیت بالا به ترتیب به ده آیهء زیر تلمیح دارد و شاعر در سرودن آنها به این آیات، چشم داشته است:

 

 1-

«لو أنزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعا من خشیة اللّه».

 

2

 

 2-

«إنّما أمره إذا أراد شیدا أن یقول له کن فیکون»

 

3.

 

 3-

«و جاءت سیّارة فأرسلوا واردهم فأدلی دلوه قال یا بشری هذا غلام».

 

4

 

 4-«روضة»در قرآن تنها در آیهء

«...فهم فی روضة یحبرون»

 

5آمده و ترکیب«روضهء رضوان»که در شعر فارسی بسیار به کار رفته،ترکیبی است از همین آیهء سورهء روم و آیهء 21 سورهء توبه

«...یبشّر هم ربّهم برحمة و رضوان و جنّات»

 

6.

 

 لفظ«طوبی»که به گفتهء جوالیقی واژه‏ای هندیست و در قرآن کریم تنها یک بار در آیهء

«الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات طوبی لهم و حسن مآب

 

7»،آمده،به معنی بهشت یا درختی‏ در بهشت است‏8.در ادب پارسی بیشتر به همین معنی دوم،درخت به کار رفته است که‏ در بیت کمال نیز در همین معناست و خواجهء شیراز نیز فرماید:

سایهء طُوبی و دلجویی حور و لب حوض‏ به هوای سر کوی تو برفت از یادم‏9

 

 5-

«و أبری‏ء الأکمه و الأبرص و أحیی الموتی بإذن اللّه

 

10».

 

 6-بیت ششم به ماجرای دلبستگی زلیخا به یوسف؛تلمیح است که در سورهء یوسف‏ در قرآن در چند آیه بیان شده است و مصراع دوم این بیت به آیهء

«و استبقا الباب و قدّت‏ قمیصه من دبر و ألفیا سیّدها لدی الباب

 

11....»،تلمیح دارد.

 

 7-

«تبّت یدا أبی لهب و تبّ

 

12»

 

 (1)-111.

 

 (2)-سورهء حشر/21.

 

 (3)-یس/82.

 

 (4)-یوسف/19.

 

 (5)-روم/15.

 

 (6)-سخن اهل دل(مجموعهء مقالات کنگرهء جهانی حافظ)ص 341.

 

 (7)-رعد/29.

 

 (8)-المعّرب من الکلام الأعجمی ص 226.

 

 (9)-دیوان حافظ،قزوینی ص 317.

 

 (10)-آل عمران/49.

 

 (11)-یوسف/25.

 

 (12)المسد/1 و بقیهء آیات سوره

 

 

 

8-

«اذهبوا بقمیصی هذا فألقوه علی وجه أبی...و لماّ فصلت العیر قال أبوهم إنّی لأجد ریحر یوسف

 

1....»

 

 6-

«.....آتت کلّ واحدة منهنّ سکّینا و قالت اخرج علیهنّ...و قطّعن أیدیهنّ

 

2...

 

 10-

«سبحان الّذی أسری بعبده لیلا من المسجد الحرام إلی المسجد الأقصی

 

4....»

 

«ثمّ دنا فتدلّی فکان قاب قوسین أو أدنی

 

4...»

 

 نمونه‏های دیگر از بیتهای کمال که با تملیح به آیه‏های قرآن سروده شده است: 1-

غم تو لشکر سلیمان است‏ که چو مورم به زیر پا کشته است‏5

 

 2-

چشمم ز خیال تو پر از نور تجلی است‏ چشمی که چنین است،به دیدار تو اولیست‏6

 

 3-

زان زلف به دردم شده رنجور چو ایوب‏ از لب شکری ده که شفاخانهء عیسی است‏7

 

 4-

شعر منت‏گر به خاطر است که خوانی‏ چیست تأمل،بخوان که سحر مبین است‏8

 

 5-

کفش خَضِر و عصای موسی‏ شایستهء پا و دست شل نیست‏9

 

 6-

نیکو فتاده‏اند بهم آن رخ و جبین‏ خورشید و ماه را به از این اجتماع نیست‏10

 

 7-

خوانده‏ای قصهء طوبی که برآمد ز بهشت‏ طوبی آن قامت دلجوی و بهشت آن سرکوست‏11

 

 (1)-یوسف/93 و 94.

 

 (2)-یوسف/31.

 

 (3)-إسراء/1.

 

 (4)-نجم/9.

 

 (5)-غزل 116.

 

 (6)-غ 119.

 

 (7)-همان.

 

 (8)-غزل 236.

 

 (9)-غزل 237.

 

 (10)-غزل 244.

 

 (11)-غزل 256.

 

زبان و ادب » شماره 5 (صفحه 70)

 

 

8-

ز عشق امروز هرکو سرخ‏رو نیست‏ به محشر نامه‏اش فردا سیاه است‏1

 

 9-

مُحب را روز محشر روز هجر است‏ که هرعضویش بردری گواه است‏2

 

 10-

سربلندی طلبی عشق گزین‏ عیسی از عشق به بام فلک است‏3

 

 11-

عاشق ار آمد به کویش دنیی و عُقبِی نخواست‏ جانب طور آمدن مقصود موسی دیگر است‏4

 

 12-

حسن مه‏رویان چه می‏ماند به سوی یار من‏ پرتو مه دیگر و نور تجلّی دیگر است‏5

 

 13-

از پرتو آن روی،جناب سرِ آن کو طوریست که آنجا همه انوار تجلّیست‏6

 

 14-

در کوثر اگر عکس فتد زان قد و رخسار گویند که در روضه دو رضوان و دو طوبی است‏7

 

 15-

داری سر یوسف بُبر از هرچه عزیز است‏ کان وصل به یک دست بریدن نتوان یافت‏8

 

 16-

خلیل ماست خیال تو روز و سب زانست‏ کش احتراز زدودِ دلِ پرآتش نیست‏9

 

 17-

زمان حادثه ساقی بریز می در جام‏ چو باد فتنه و زد،در زُجاج به مِصباح‏10

 

 (1)-غ 280.

 

 (2)-غ 180.

 

 (3)-غ 180.

 

 (4)-غ 195.

 

 (5)-غ 195.

 

 (6)-غ 211.

 

 (7)-غ 221.

 

 (8)-غ

 

 (9)-غ 345

 

 (10)-غ 282.

 

 

 

81-

حلاوتی که تو را در چهِ زنخدانست‏ هزار یوسف مصری به قعر آن نرسد1

 

 19-

به خانه‏ای که چنین میهمان فرودآید2

 

 20-

می‏کند بی‏تو شکیبایی یعقوب کمال‏ که جمیلی تو و صبر از تو بود صبر جمیل‏3

 

 21-

از من ببست چشم به هنگام ناز و گفت‏ هارُوت گو بیا و ببین چشم بندیم‏4

 

 بیتهای بالا به ترتیب،هرکدام به آیه‏ای تلمیح دارد که با همان شمارهء سمت راست بیت، آورده می‏شود:

 

 1-

«...قالت نملة یا أیّها الّنمل ادخلوا مساکنکم لا یحطمنّکم سلیمان و جنوده...

 

5».

 

 2-

«فلمّا تجلّی ربّه للجبل جعله دکّا و خرّ موسی صعقا

 

6».

 

 3-

«و أیّوب إذ نادی ربّه أنّی مسّنی الضّرّ و أنت أرحم الرّاحمین

 

7

 

 4-

«...لیقولنّ الّذین کفروا إن هذا إلاّ سحر مبین»

 

8

 

 5-

«و أوحینا إلی موسی أن ألق عصاک فإذا هی تلقف ما یأفکون

 

 

 6 و 7-

«و جمع الشّمس و القمر

 

10...».مستند شمارهء 7،همان آیه 29 سورهء رعد است که‏ پیش از این،گذشت.

 

 8-

«و أمّا من أوتی کتابه بشماله فیقول یا لیتنی لم أت کتابیه

 

11»

 

«تری الّذین کذّبوا علی الله وجوههم مسودّة»

 

12

 

 (1)-غ 292.

 

 (2)-غ 327.

 

 (3)-غ 633.

 

 (4)-غ 671.

 

 (5)-نمل/18.

 

 (6)-اعراف/143.

 

 (7)-أنبیاء/83 با نیز آن عمران/49.

 

 (8)-هود/7.نیر:نمل/13،؟؟؟43،صافّات/أحقاف/7،صفّ/6.

 

 (9)-أعراف/117 و نیز چند آیه در چند سورهء دیگر.

 

 (10)-انسان/9.

 

 (11)-الحاقّة/19.

 

 (12)-زمر/80.

 

 

گویا تعبیر سیاهی نامهء اعمال آدمی که در گفته‏ها و نوشته‏ها به کار می‏رود،از همین‏ آیه و یکی دو آیهء دیگر در همین معنی،گرفته شده است،وگرنه از رسیدن نامهء اعمال به‏ دست راست یا چپ،سیاهی نامهء اعمال،مفهوم نمی‏گردد.

 

 9-

«الیوم نختم علی أفواههم و تکلّمنا أیدیهم و تشهد أرجلهم بما کانوا یکسبون

 

1»بیت‏ کمال تلمیح به این آیه دارد که در آن،از گواهی دادن برخی از اندامهای آدمی به کردهء خویش،سخن رفته است.روشن است که آیه دربارهء کافران و ناباوران به خدا و پیامبران‏ اوست،امّا در بیت کمال هریک از اعضای بدن دوستان خدا از رنجی که در این جهان در راه رسیدن به حقیقت دیده‏اند،سخن خواهند گفت.

 

 10-

«بل رفعه اللّه إلیه

 

2...»

 

 11-

«و نادیناه من جانب الطّور الأیمن و قرّبناه نجیّا

 

 

 همچنین دیگر بیتهای نمونه نیز به ترتیب به آیه‏هایی تلمیح دارند: 12 و 13 به آیهء 143 سورهء اعراف،14 به سورهء کوثر/1؛15 به یوسف/31؛16 به آیهء

«...حرّ قوه و انصروا الهتکم...»

 

(انبیاء/68)(ابراهیم را بسوزانید و به یاری خدایانتان‏ برخیزند)؛17 به سورهء نور/35؛18 به سورهء یوسف/10 و 15؛19 به سورهء نحم/14؛20 به یوسف/18 و 83؛21 به سورهء بقره/102،تلمیح و اشاره دارد.

 

2-تلمیح به قصص قرآنی و داستانهای پیامبران:

 

صاحب درد ز طوفان بلا جان نبرد نوح هرجا که رود دیدهء پرنم با اوست‏4 روی زیبای تو در دیدهء گریان کمال‏ کعبهء حسن‏وجمال است که زمزم با اوست‏5

 

 (1)-یس/65.

 

 (2)-نساء/158.

 

 (3)-مریم/52 و یکی دو آیهء دیگر از سوره‏های دیگر.

 

 (4)-غزل 87.

 

 (5)-غزل 87.

 

 

آن شاه کزو خانهء دل شاه‏نشین بود از کلبهء احزان گدا باز کجا رفت‏1 آدم از خود بهشت،نیک بهشت‏ مرد باید به همّت پدرت‏2 من مورم و نگین جم آن لب،غریب نیست‏ گر خاتم و نگین جم از من دریغ داشت‏3 خانهء دیده ز دید از تو روشن باشد بیت اَحزان من از روی تو گلشن باشد4 از حالت زَلیخا آن بو بَرَد که چون گل‏ پیراهن صبوری صد جا دریده باشد5

 

 کمال در هریک از این بیتها،به قصه و سرگذشتی بدانگونه در کتابهای قصص‏ الانبیاء آمده است،تلمیح و گوشهء چشمی داشته.وی در بیت نخست به طوفان نوح که‏ برابر گزارش ایجازگونهء قرآن،بزرگترین طوفان روی زمین بوده است،اشاره دارد.

 

 در بیت دوم به چاه زمزم که یکی از چاههای نزدیک خانهء خدا بوده و هست و از دیر باز سخت طرف توجه مردم مکّه و همهء مسلمانان بوده است،تلمیح دارد.

 

 در بیت سوم از اندوه یعقوب پیامبر که در هجران فرزند عزیز خود یوسف،همواره با رنجی جانکاه به سر می‏برده و می‏گویند در اتاقکی تنها می‏نشسته و در دوری یوسف‏ اشک می‏ریخته است که بعدها از آن اتاق با نام«بیت الاحزان»(خانهء اندوهها)یاد شده‏ است،سخن می‏گوید.همچنین کمال در دیگر بیتهای بالا نیز به قصص و موضوعهایی از قرآن کریم،تلمیح دارد.وی موضوعهای:بیرون آمدن آدم ابو البشر از بهشت،برخورد سلیمان با مور یا به تعبیر او با جمشید که وی مانند برخی داستان‏پژوهان،جمشید و سلیمان را یک شخصیّت پنداشته و همچنین از خاتم سلیمان و نگین آن و نیز از دلبستگی‏ زلیخا به یوسف(ع)،اشاره‏وار سخن گفته است.

 

 (1)-غزل 81.

 

 (2)غزل 155.

 

 (3)-غ 170.

 

 (4)-غ 367.

 

 (5)-غ 285.

 

 

 

3-تلمیح به احادیث:

 

عقل باطل شمرد چشم تو هرخون که کند غالبا بیخبر از نکتهء العین حقست‏1 از مدینه شمع جویید و چراغ‏ چند می‏آرید قندیل از حَلَب‏2 دل بود به جان آمده در تن ز غریبی‏ در زلف تو بازش کشش حُبّ وطن برد3 بگفت کنز چه رمزیست دوست را یعنی‏ که تو نبودی و ما را هوای عشق تو بود4 سحر است کمال این سخنان،باد حَلالت‏ صنعت‏طلبان بِه ز تو استاد نیابند5 مرا وقتی در آن کو پا به گل رفت‏ که آدم بود«بَین الماءِ و الطَّین»6 ز لب شفتالویی دو،لطف کن لطف‏ اگرچه العِنَب گویند دودو7

 

 بیت اول از این نمونه‏ها به موضوع آشیب چشم یا چشم‏زخم تلمیح دارد که در عرف ادبا به«عین الکمال»یا«عین کمال»معروف است‏8.دربارهء تأثیر یا عدم تأثیر چشم مفسران‏ قرآن در ذیل آیهء 51 سورهء قلم

(و إن یکاد الّذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم...»،

 

بسیار سخن‏ گفته‏اند،اکثریّت مفسران با تکیه بر سخنان پیامبر اسلام(ص)،اثر عین الکمال را پذیرفته‏اند9.

 

 (1)-غزل 73.

 

 (2)-غزل 67.

 

 (3)-غزل 303.

 

 (4)-غ 332.

 

 (5)-غ 339.

 

 (6)-غ 819.

 

 (7)-غ 833.

 

 (8)-سخن اهل دل(مجموعهء مقالات کنگرهء حافظ)ص 335-334.

 

 (9)-بنگرید:تفسیر مجمع البیان 5/341(ذیل آیهء و إن یکاد...»؛سخن اهل دل ص 335(مقالهء حافظ و ادب عربی).

 

 

 

بیت دوم تلمیح دارد به حدیث مشهور«أنا مدینة العلم و علیّ بابها1».

 

 بیت سوم،تلمیحی است به حدیث دیگر از پیامبر گرامی اسلام«حبّ الوطن من‏ الإیمان»2.

 

 بیت چهارم،تلمیح ظریفی است به حدیث قدسی:«کنت کنزا مخفیّا فأجبت أن أعرف، فخلقت الخلق لکی أعرف‏3».

 

 بیت پنجم به سخن معروف پیامبر اکرم(ص)که به صورت مثل نیز درآمده است،تلمیح‏ دارد.«إنّ من البیان لسحرا»4.

 

 بیت ششم به سخنی منسوب به پیامبر اکرم تلمیح دارد که میان صوفیه از شهرت فراوانی‏ برخوردار است:«کنت نبیأ و آدم بین الماء و الطّین‏5.

 

 بیت هفتم به سخنی از پیامبر اسلام تلمیح دارد که گفته‏اند با سلمان فارسی آن جمله را به‏ پارسی گفته است:«یا سلمان تراشکم درد العنب دو»6

 

 بیت زیر نیز به حدیثی از پیامبر گرامی اسلام دربارهء یکی از مسلمانان بسیار خالص و پاک،تلمیح دارد.اویس قرنی مسلمانی بود که هرگز پیامبر خدا را ندید،با این‏همه از چنان ایمانی برخوردار بود که وصف ایمان او پیامبر خدا را بر آن داشت تا به صحابه‏ بزرگ خود همچون علی بن ابی طالب بفرماید که:سلام مرا به اویس برسانید7.

 

خبری یافتم از دولت وصلت نبوی‏ تو کجا می‏روی از بهر اویس قَرَنی‏8.

 

 اویس در جنگ صفین همراه علی بن ابی طالب،با سپاهیان شام پیکار کرد تا شهید گشت‏9.

 

 (1)-احادیث مثنوی،بدیع الزمان فروزانفر ص...37(به نقل از جامع صغیر 1/107،کنوز الحقائق ص 38).

 

 (2)-احادیث مثنوی ص 98،136؛مناقب العارفین،افلاکی ص 634.

 

 (3)-فیه مآفیه،جلال الّدین محمد بلخی ص 80،176،و 231.احادیث مثنوی ص 39.

 

 (4)-ترک الإطناب،ابن القضاعی ص 660.

 

 (5)-احادیث مثنوی ص 102.(به نقل از جامع صغیر 2/96 و کنوز الحائق ص 96).

 

 (6)-راحه الصدور،محمد بن علی الّراوندی ص 7.نیز بنگرید:

 

 (7)-کشف المحبوب،هجویری ص 100.

 

 (8)-غزل 781.

 

 (9)-کشف المحجوب ص 101.

 

 

 

4-تلمیح به مثلها،اصطلاحات...

 

 چنانکه پیش از این نیز یاد شد،کمال خجندی،در فرهنگ عامّه و تعبیرهای مردم‏ کوچه و بازار،اطلاعاتی گسترده داشته و این موضوع در سروده‏های او به روشنی دیده‏ می‏شود.نمونه‏هایی که در زیر آورده می‏شود،همه مؤیّد این سخن است:

چشمم ار خاک درت جوید فکن در دامنش‏ مردمان گویند نیکویی کن و افکن در آب‏1 «تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز» من طلب کردم وصالت روز و شب‏ یافتم اینک به حکم«من طلب‏2

 

 «من طلب شیئا وجدّ وجد».

 

حلقهء قلعه‏گشای«من قرع» بر دلم بگشاد درهای طرب‏3

 

 «من قرع بابا ولجّ ولج».

 

از عشق خواه دولت باقی که در جهان‏ محمود هرچه یافت ز زلف ایاز یافت‏4

 

تلمیح است به عشق محمود غزنوی به ایاز.

 

زند لافی به آن رخ ماه شبگرد نداند کز پیاده رخ زیاد است‏5

 

 تلمیح به بازی شطرنج است و دو حرکت از حرکتهای آن‏که حرکت رخ،آزادانه‏تر و کارسازتر است.در غزلهای شمارهء:278،254،286،303 نیز به بازی شطرنج تلمیح‏ رفته است.

 

خاک‏پاش از گریه چون«کحل الجواهر»ساختم‏ دیدهء گوهرفشان را توتیاگر نیست،نیست‏6

 

 کحل الجواهر:سرمه‏ای که برای روشنی چشم،جواهر و مروارید ناسفته در آن،ساییده‏ (1)-غزل 66.

 

 (2)-غزل 67.

 

 (3)-غزل 67.

 

 (4)-غزل 75.

 

 (5)-غزل 104.

 

 (6)-غزل 121.نیز بنگرید:غزل 297.

 

 

 

باشند1.

 

دل من بی‏مه روی تو سوزان‏ چو کتان از وجود ماهتاب است‏2

 

 مثل:«ماهتاب و کتان».

 

 گویند ماهتاب کتان را بسوزاند و شعرا این تعبیر را بسیار به کار برند3.کسایی مروزی‏ گوید:

ماهرویا به سر خویش تو آن خیش مبند نشنیدی که کند ماه تبه جامهء خیش‏4

 

 ابن طباطبا علوی نیز پیش از کسایی به عربی سروده است:

 

«لا تعجبوا من بلی غلالته‏ قد زرّ أزراره علی القمر5»

 

 (از فرسودگی جامهء زیرین او در شگفت مباشید،زیرا تکمه‏های خود را بر پیکر ماه بسته‏ است).

 

در دل ریشم خیال آن دو زلف پیچ‏پیچ‏ راست مارِ گنج را ماند که در ویرانه رفت‏6

 

 «گنج با مار است».

 

گنج و مار و گل و خار و غم و شادی بهمند جور دشمن چکند گر نکشد طالب دوست‏7 گر به نازم کُشی مکن تأخیر که ز تأخیر بیم آفتاب است‏8

 

 «و فی التأخیر آفات».

 

در درون آمد خیال روی او،شد عقل و هوش‏ بود دزدی با چراغ انواع کالا برد و رفت‏9

 

 «چو دزدی با چراغ آید،گزیده‏تر برد کالا».

 

 (1)-فرهنگنامهء شعری،دکتر عفیفی.

 

 (2)-غزل 125.

 

 (3)-امثال و حکم،دهخدا(ماهتاب...).

 

 (4)-خیش:پارچهء پنبه‏ای و کتان.صناعات ادبی،جلال الدّین همایی ص 78.

 

 (5)-مختصر المعانی،تفتازانی ص 159.

 

 (6)-غزل 134.

 

 (7)-امثال و حکم،دهخدا 3/1326.نیز بنگرید:غزل 145.

 

 (8)-غزل 163 نیز بنگرید:غ 200.

 

 (9)-غ 179.

 

زبان و ادب » شماره 5 (صفحه 78)

 

عشق تو و توبه،آبگینه و سنگ است‏ نام نکو در ره تو موجب ننگ است‏1.

 

 «آبگینه و سنگ با هم نسازد2».

 

تو دیر زی به میکده‏ای رند درد نوش‏ زاهد که سنگ زد به سبوی تو نیست باد3

 

 «سنگ بر سبو زدن»4.

 

بر لعل لبت جان ز سر شوق فشاندن‏ سهل است ولی زیره به کرمان نتوان برد5

 

 «زیره به کرمان بردن»

 

نکو خواندند ماه آسمانت‏ یقین بوده است«الألقاب تنزل‏6

 

 «الألقاب(یا الأسماء)تنزل من السّماء»

 

تو کیی کمال باری که بساط قرب‏جویی‏ به حد گلیم باید،پی خود دراز کردن‏7

 

 «پایت را به اندازهء گلیمت دراز کن‏8.

 

5-تلمیح به شاعران دیگر و شعر آنان و تلمیحهای ادبی....

 

 کمال در شعر خود،گاه از شاعران بزرگ مورد علاقه خود و نیز از دیگر شاعران‏ روزگار خود نام می‏برد.مطالعه و بررسی دیوان این شاعر،نشان می‏دهد که وی دیوانها و اشعار شاعران بزرگ را می‏خوانده و آنجا که ذوق وی همراه می‏کرده،با تلمیح به بیت یا مصراع و گاه حتی به همهء پیکرهء غزل پسندیده خود،غزلی می‏سروده و به اقتفای آن‏ شاعر می‏رفته است‏9.وی بیش از همه،زیر نفوذ کششهای هنری غزلهای سعدی و حافظ بوده است.

 

 کمال همهء غزل شمارهء 155 خود را با مطلع:

«تو را دوزخ به دو خط فنّ دلبری آموخت‏ تو از دو چشم و دو چشم از تو ساحری آموخت»

 

 (1)-غ 192.

 

 (2)-امثال و حکم،دهخدا.

 

 (3)-غ 315.

 

 (4)-امثال و حکم.

 

 (5)-غزل 359.نیز بنگرید:غ 279

 

 (6)-غ 637.

 

 (7)-غ 778.

 

 (8)-امثال و حکم.

 

 (9)-بنگرید:غزلهای شماره:115،182.263.273،311...

 

زبان و ادب » شماره 5 (صفحه 79)

 

 

با اثرپذیری از غزل سعدی با مطلع:

«معلّمت همه شوخی و دلبری آموخت‏ جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت‏1»،

 

 سروده است.او در بیت زیر از غزل 115،تلمیحی گویا به غزل سعدی دارد:

«تو طفل مکتب حُسنی معلّم تو دو چشم‏ «معلّمت همه شوخی و دلبری آموخت»

 

 همچنین کمال در غزلهای:183،263،467،به غزلهایی از سعدی چشم داشته‏ است.وی در بیت زیر که مصراعی از یک غزل سعدی زا نیز آورده.

«دی می‏شدی خرامان چون سرو و عقل می‏گفت‏ «خوش می‏روی به تنها،تنها فدای جانت‏2»

 

 تلمیحی روشن به غزل سعدی با مطلع:

«خوش می‏روی به تنها،تنها فدای جانت‏ مدهوش می‏گذاری یاران مهربانت‏3»

 

 داشته است. کمال در غزل 263 با بیت:

 

«از بهر پاس خاطر تبریزیان کمال‏ با ساربان مگوی که شیرازم آرزوست»

 

 به عزلی از سعدی با مطلع:

 

«از جان برون نیامده جانانت آرزوست‏ زنّار نابریده و ایمانت آرزوست‏4»

 

 تلمیح دارد.

 

 کمال در عین حال در همین غزل خود با مطلع:

 

«وصل بتان خانه براندازم آرزوست‏ ساقی بیا که باده و دمسازم آرزوست»

 

 به دو غزل از غزلهای مولانا نیز،گوشهء چشم داشته است.مطلع غزلهای مولانا:

 

«بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست‏ بگشای لب که قند فراوانم آرزوست‏5» «ساقیّ و سر دهی ز لب یارم آرزوست‏ بد مستیی ز نرگس خمّارم آرزوست‏7»

 

 کمال در غزل 311 با مطلع

 

 (1)-کلیات سعدی،دکتر مظاهر مصفّا ص 355-354.

 

 (2)-غزل 182.

 

 (3)-کلیات سعدی ص 406.

 

 (4)-کلیات سعدی،همان ص 781.

 

 (5)-کلیات شمس،تصیح فروزانفر 2/355 غ 441.

 

 (6)-کلیات شمس،تصحیح فروزانفر غ 452.

 

 

ای گل نو ز توام بوی کسی می‏آید در دلم تازه غم روی کسی می‏آید

 

 به غزل معروف حافظ اقتفا کرده و بدان تلمیح داشته است.مطلع غزل حافظ:

«مژده ای دل که مسیحا نفسی ی‏آید که ز انفاس خوشش بوی کسی می‏آید1»

 

 نیز او در بیت:

وقت طاعت چو نظر می‏فکنم بر محراب‏ پیش چشمم ابروی کسی می‏آید

 

 از همان غزل 311،به مطلعی از غزل خواجهء شیراز،تلمیح دارد:

 

«در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد2».

 

 کمال در غزل 428 خود با مطلع:

شبی که روی تو ما را چراغ مجلس شد به سوختن دل پروانه‏وش مهوّی شد

 

 به غزل خواجه با مطلع:

 

«ستاره‏ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیدهء ما را رفیق و مونس شد»

 

 تلمیح داشته و بر این باور بوده است که در شیوهء ظریف و هنرمندانهء غزلسرایی،حافظ به‏ پای او نمی‏رسد.او در این باره،گفته است:

نشد به طرز غزل هم‏عنان ما حافظ اگرچه در صف سلطان ابو الفوارس شد

 

 کمال گذشته از پیروی از وزن غزل حافظ در این غزل خود،واژهایی چون:رفیق. مجلس.مفلس.مس.مدرّس.مهندس.ابو الفّوارس...را نیز از غزل خواجه به وام گرفته‏ است.

 

 کمال خجندی در غزل 431 نیز وزن غزل 145 خواجه را با مطلع‏

«چه مستیست ندانم که رو به ما آورد که بود ساقی و این باده از کجا آورد3»

 

 مورد توجه قرار داده و در بیت:

 

رسید باد مسیحادم ای دل بیمار «برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد»

 

 با آوردن یک مصراع از غزل خواجه،تلمیح گویایی بدان غزل،داشته است.همچنین‏ کمال در غزلی با مطلع:

گر مه به زمین باشد،آن زهره جَبین باشد دوری طلبد از ما،مه نیز چنین باشد

 

(1)-دیوان حافظ،خانگری ص 470 غ 235.

 

 (2)-دیوان حافظ،خانلری ص 338 غ 169.

 

 (3)-دیوان حافظ،قزوینی ص 99-98.

 

زبان و ادب » شماره 5 (صفحه 81)

 

 

به یکی دیگر از غزلهای مشهور خواجه اقتفا کرده و مصرع دوم مطلع خواجه را در مقطع غزل خود آورده و تلمیحی آشکار به غزل حافظ،نشان داده است.

 

 مطلع غزل خواجه:

«کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از این دفتر،گفتیم و همین باشد1.»

 

 مقطع غزل کمال:

گفتار کمال ار زد،هربیت به دیوانی‏ «یک نکته از این دفتر،گفیتم و همین باشد»2.

 

 کمال در برخی از بیتهای خود،تلمیح به نظامی شاعر داستانسرای ایرانی و برخی از بیتهای او داشته و یکی دو بار از«پنج‏گنج»او نیز نام برده است‏3.همچنین گاه از عطار و شعر او نیز یاد می‏کند4.

 

 آنچه گفته شد نمونه‏هایی از اقتفاهای کمال خجندی به شاعرانی چون سعدی، حافظ،مولانا و نظامی...بود که در همهء آنها تلمیح به سروده‏های این بزرگان،در غزلهای‏ وی به روشنی دیده می‏شود.بررسی همهء تلمیحها و اشاره‏های دیوان کمال به شعر شاعران دیگر،به مقاله‏ای بس گسترده نیازمند است.

 

 در سروده‏های کمال،تلمیح به ترکیبهای ادبی و گفته‏های بزرگان ادب و عرفان نیز کم‏ نیست و در اینجا نمونه‏هایی از آنها یاد می‏گردد:

خونی که به جو می‏رود از دیدهء مجنون‏ سیلی است که راه گذرش بر در لیلی است‏5 پنداشت که آواز کمال است ز خرقه‏ آوازهء فی جبّتی آری نشنیده است‏6

 

 (1)-دیوان حافظ،خانلری ص 314 غ 157.

 

 (2)-غزل شمارهء 464.

 

 (3)-بنگرید:غزل 356،698.

 

 (4)-بنگرید:غ 273،957.

 

 (5)-غزل 119.

 

 (6)-غزل 210.نیز بنگرید:غ 439.

 

زبان و ادب » شماره 5 (صفحه 82)

 

لاف أنا الحق بزن کمال که وقتست‏ هرسر موی تو چون ز دوست نشان یافت‏1 رخ تو آیت کشّاف حسن را تفسیر غم تو«مخزن اسرار»عشق را مفتاح‏ کمال أَحَسنت،گو بردی به شیرینکاری از خسرو چنین طوطی به هندُستان اگر باشد عجب باشد لامیه گفتم غزلی تابری‏ برگذر قافیه نام کمال

 

 در بیت نخست این نمونه‏ها،کمال به«داستان لیلی و مجنون»تلمیح دارد.در بیت دوم‏ به سخنی مشهور از بایزید بسطامی عارف قرن دوم هجری،تلمیح دارد:«لیس فی‏ جبّتی سوی اللّه».

 

 در بیت چهارم به جملهء معروف حسین منصور حلاّج«أنا الحقّ»که بر سر همین کلام، سرش بالای دار رفت.

 

 در بیت چهارم به دو کتاب پرآوازه:«تفسیر کشّاق»زمخشری و«مخزن الأسرار» نظامی گنجوی تلمیح رفته است. در بیت پنجم به داستان«خسرو و شیرین»و در بیت ششم،کمال به دو قصیدهء. لامیهء مشهور:«لامّیة العرب»شنفری و«لامیّة العجم»طغرایی،چشم داشته است.

ب-ایهام

 

بفرست کمال این غزل‏تر،سوی تبریز چون سیل سرشکت ره سرخاب گرفتست‏2

 

 سرخاب محله‏ایست در تبریز که مقبرة الشعر در آن جای دارد.معنی ایهامی‏ سرخاب،اشک خونین است.

 

خطّی که لبت در قلم آورد چو یاقوت‏ انصاف توان داد که یاقوت نوشته است‏3

 

 (1)-267.بنگرید:غ 439.

 

 (2)-غزل 72.

 

 (3)-غ 88.نیز بنگرید:غزل 281،460.

 

زبان و ادب » شماره 5 (صفحه 83)

 

 

معنی نزدیک یاقوت،یاقوتین و معنی درو آن،یاقوت مستعصمی خطّاطا نامدار است.

 

روزی دل زازل زلف دو تای تو فتاد دل بیچاره نظر کن چه پریشان روزیست‏1

 

 لفظ پریشان روزی با در نظر گرفتن زلف در مصراع نخست،ایهام تناسب است.

به مکروحیله برو دسترس چه امکانست‏ که همچو سرو بلندش هزاردستانست‏2

 

 هزاردستان:بلبل معنی ایهامی آن،افسونگر و جادو.

چشم غمدیدهء ما را نگرانی به شماست‏ قامتت شاهد عدل است که می‏گویم راست‏3

 

 واژهء«راست»نخست به معنی ضدّ دروغ است ولی معنی ایهامی آن‏که در نظر است‏ به معنی راست و مستقیم است.

 

در دست تو دل که خوانیش قلب‏ خالیست سیه اگر نه خونست‏4

 

 قلب:1-دل 2-ناخالص و ناپاک.

پیش بالایت حدیثی راست گوییم و روان‏ این‏چنین سرو روان در هیچ بستان یافت نیست‏5

 

 لفظ«راست»،به کمک لفظ«بالا»(بلندای قد)،دارای ایهام تناسب است به قامت‏ کشیدهء دوست.

 

گناهش می‏نویسی ای فرشته‏ تو را خود هیچ انسانیّتی نیست‏6

 

 لفظ انسانیت نداشتن:1-دارای شایستگی نبودن 2-از جنس انسان نبودن(فرشته‏ بودن).

حدیث قامت تو گر مؤذّنان شنوند به عمر خویش نیایند بعد از این به فَلاح‏7

 

 لفظ فلاح در بیت دارای دو معنی است:1-حیّ علی الفلاح گفتن. 2-رستگاری،یعنی مؤذنان پس از شنیدن وصف قامت تو،دیگر به راه خدا و رستگاری‏ روی نخواهد آورد.

 

 (1)-غزل 103.

 

 (2)-غزل 105.

 

 (3)-غزل 117.

 

 (4)-غ 129.

 

 (5)-غ 132.

 

 (6)-غ 243.

 

 (7)-غ 280.

 

زبان و ادب » شماره 5 (صفحه 84)

 

هرگز نریخت چشم من آبی به جای خون‏ در پیش مردم این قَدَرَم آبرو نکرد

 

 مردم در معنی ایهامی یعنی مردمک چشم آمده است همچنین لفظ«آبرو»در این‏ بیت،دارای ایهام است.

 

پیوسته برویت دل از این ناتوان کشد مردم کمان کشند و مرا آن کمان کشد

 

 پیوسته ابرویت:ابروی پیوسته است(معنی ایهامی).معنی سادهء آن؛همواره ابرویت‏ دل...

کمال از خضر پرسش کرد وصف چشمه‏اش گفتا چو آن لب دیده‏ام،زان آب اکنون دست می‏شویم

 

 دست شستن:1-شستن دست.2-معنی دور و ایهامی:چشم می‏پوشم،قطع امید می‏کنم و روی برمی‏گردانم.

 

زبان و ادب » شماره 5 (صفحه 85)

 

 

مصادر مآخذ مقاله

 

 1-احادیث مثنوی،بدیع الزمان فروزانفر،امیر کبیر 1347.

 

 2-امثال و حکم،علی اکبر دهخدا،امیر کبیر،تهران 1352.

 

 3-ترک الإطناب فی شرح الشّهاب،علی بن احمد ابن القضاعی،دانشگاه تهران 1343.

 

 4-دیوان حافظ،تصحیح دکتر خانلری،بنیاد فرهنگ ایران،تهران 1359.

 

 5-دیوان حافظ،قزوینی،غنی،چاپخانهء چاپخانهء مجلس،تهران 1320.

 

 6-دیوان کمان خجندی،انتشارات دانش،مسکو 1975.

 

 7-راحة الصّدور،محمد بن علیّ بن سلیمان راوندی،امیر کبیر،تهران 1335.

 

 8-سخن اهل دل(مجموعه مقالات کنگرهء بزرگداشت حافظ)،کمیسیون ملّی یونسکو در ایران،تهران 1371.

 

 9-فرهنگامهء شعری دکتر رحیم عفیفی،انتشارات سروش،تهران 1373.

 

 10-فیه مافیه،جلال الدّین محمد بلخی،مولوی،امیر کبیر،تهران 1348.

 

 11-قرآن کریم.

 

 12-کشف المحجوب،علی بن عثمان هجویری،امیر کبیر،تهران 1336.

 

 13-کلیات سعدی،دکتر مظاهر مصفّا،کانون معرفت،تهران 1340.

 

 14-کلیّات شمس،جلال الدّین محمد بلخی،فروزانفر،امیر کبیر،تهران 1363.

 

 15-گنج سخن،دکتر ذبیح اللّه صفا،ابن سینا،تهران 1969.

 

 15-مجمع البیان،فضل بن حسن طبرسی،مکتبة المرعشی،قم 1403 ق.

 

 17-مختصر المعانی،تفتازانی،المکتبة اطباطبائی،تهران‏[بی‏تاریخ نشر].

 

 18-العجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم،محمد فؤاد عبد الباقی،دار الفکر،بیروت 1364 ق.

 

 19-المعّرب من الکلام الأعجمی،جوالیقی،تهران،اسدی 1966.

 

 20-مناقب العارفین،افلاکی،تحسین یاریجی،انجمن تاریخ ترک،آنکارا 1961.م

 

زبان و ادب » شماره 5 (صفحه 86)

 

 

پایان

 مجله زبان و ادب » پائیز 1377 - شماره 5 (از صفحه 65 تا 86)

نویسنده : حسینی، سید محمد

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>