تلمیح و ایهام در شعر کمال خجندی
دیوان به نسبت پرحجم کمال الدّین مسعود خجندی،به جز چهار قصیده و ابیاتی با عنوانهای:قطعات،دوبیتی،رباعی،مثتوی و یک نمونه مستزاد که همهء آنها به اندازهء یک دهم دیوان نمیشود،بقیه از 982 غزل عرفانی فراهم آمده است. محتوا و بار هنری همهء این غزلها در قیاس با غزلهای سعدی،مولانا و حافظ که کمال در جایجای اشعار خود از این شاعران نامدار و غزلهایشان یاد کرده است؛چندان نغز و گرانبار نمینماید.گرچه کم نیست شمار غزلهای که در آنها ابیاتی به راستی زیبا و دلانگیز،دیده میشود.به هرروی،کمال یکی از غزلسرایان پرآوازهء اواخر قرن هشتم هجریست1. در سرودهای کمال به نمونههای فراوانی از تعبیرهای مردمی و فرهنگ عامّه قرن هشتم برمیخوریم که وی با استادی شایستهای آنها را در لابهلای ابیات سرودههای (1)-گنج سخن،دکتر ذبیح اللّه صفا 2/316.خود،آورده است.این شیوه از دیدگاه زیبا شناختی،ارزش و اعتبار ویژهای به شعر او بخشیده است.کاربردهای هنری و زیباشناختی دیگر نیز در شکلهای گونهگون فنون بلاغت،بهویژه در غزلهای او،بسیار است.در این مقاله،نگارنده از آنهمه،به دو هنر بدیعی که گویا بیش از صنعتهای دیگر،مورد توجه شاعر بوده(ایهام و تلمیح)پرداخته است. این دو صنعت بدیعی در بیشتر جاهای دیوان به شیوهای ظریف و هنری و به دور از تکلّفهای خشک و هنر نمایانه آمده است.اینهمه،از یک سود نمایشگر چیرهدستی و گسترهء اطلاعات شاعر در این زمینه و از سوی دیگر،نشاندهندهء توانایی چشمگیر وی در به کارگیری بجای اینگونه هنرهای کلامی است.
بررسی و پیگیری این موضوع از سوی نگارنده در شعر کمال،بدینگونه است:
الف-تلمیح:
1-تلمیح به آیات قرآن کریم.
2-تلمیح به قصص قرآنی و داستانهای پیامبران.
3-تلمیح به احادیث.
4-تلمیح به مثلها،اصطلاحات و گفتههای معروف بزرگان.
5-تلمیح به شاعران و شعر آنان و اصطلاحات ادبی
ب-ایهام
1-ایهام مطلق.
2-ایهام تناسب.
1-تلمیح به آیات قرآن:
تلمیح و اشارهء ظریف یا گاهی اشاره و توجه گویا به آیههای قرآن،در شعر کمال، بیشترین نمونهها را به خود اختصاص داده است.این نوضوع،ویژه تنها شعر کمال نیست،همهء شاعران عارف مسلک در سرودههای خود،به همین شیوه رفتار کردهاند.
زیرا عرفان اسلامی،مایههای بنیادین خود را از قرآن کریم و پس از آن،از احادیث نبوی و گاه از گفتههای بزرگان دینی و پیران طریقت،گرفته است.اینک نمونهها: 1-
گر بخوانی به مثل آیت حمدش بر کوه با همه سنگدلی ناله برآید ز جبال1
2-
سلطان عزّت تو به فرمان کُن فکان گرد از ره وجود برآورد بیسپاه2
3-
انوار حسن تست که از جیب آسمان ژ خورشید سرکشید چو یوسف ز قعر چاه3
4-
هوای سروِ بالای تو دارد راستی ورنی برای هیمهء دوزخ برنداز ورضه طُوبی را4
5-
دم عیسی که به رنجور شفا میبخشید دم نقد از لب او جوی که این دم با اوست5
6-
بوی تو رساندند ز یوسف به زلیخا این نعرهزنان آمد و آن،جامهدران رفت6
7-
کعبهء جان را زد آتش عشق،سوخت در تب«تَبَّت»تن صد بو لَهَب7
8-
در دامن گل چاک فتاده است ز هرسو ای باد صبا بوی تو از پیرهن کیست8!؟
9-
به مهر یوسف از جان قطع کن قطع به تیغی دست ببریدن چه کار است9
(1)-1/13.
(2)-1/15.
(3)-1/15.
(4)-غزل 45.
(5)-غزل 78.
(6)-غزل 70P.
(7)-غزل 67.
(8)-غزل 80.
(9)-غزل 101.
10
چون بشیر از لیلة المعراج زلفت برگذشتم در میان قاب قوسینش فکنداست ابروانت1
ده بیت بالا به ترتیب به ده آیهء زیر تلمیح دارد و شاعر در سرودن آنها به این آیات، چشم داشته است:
1-
«لو أنزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعا من خشیة اللّه».
2
2-
«إنّما أمره إذا أراد شیدا أن یقول له کن فیکون»
3.
3-
«و جاءت سیّارة فأرسلوا واردهم فأدلی دلوه قال یا بشری هذا غلام».
4
4-«روضة»در قرآن تنها در آیهء
«...فهم فی روضة یحبرون»
5آمده و ترکیب«روضهء رضوان»که در شعر فارسی بسیار به کار رفته،ترکیبی است از همین آیهء سورهء روم و آیهء 21 سورهء توبه
«...یبشّر هم ربّهم برحمة و رضوان و جنّات»
6.
لفظ«طوبی»که به گفتهء جوالیقی واژهای هندیست و در قرآن کریم تنها یک بار در آیهء
«الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات طوبی لهم و حسن مآب
7»،آمده،به معنی بهشت یا درختی در بهشت است8.در ادب پارسی بیشتر به همین معنی دوم،درخت به کار رفته است که در بیت کمال نیز در همین معناست و خواجهء شیراز نیز فرماید:
سایهء طُوبی و دلجویی حور و لب حوض به هوای سر کوی تو برفت از یادم9
5-
«و أبریء الأکمه و الأبرص و أحیی الموتی بإذن اللّه
10».
6-بیت ششم به ماجرای دلبستگی زلیخا به یوسف؛تلمیح است که در سورهء یوسف در قرآن در چند آیه بیان شده است و مصراع دوم این بیت به آیهء
«و استبقا الباب و قدّت قمیصه من دبر و ألفیا سیّدها لدی الباب
11....»،تلمیح دارد.
7-
«تبّت یدا أبی لهب و تبّ
12»
(1)-111.
(2)-سورهء حشر/21.
(3)-یس/82.
(4)-یوسف/19.
(5)-روم/15.
(6)-سخن اهل دل(مجموعهء مقالات کنگرهء جهانی حافظ)ص 341.
(7)-رعد/29.
(8)-المعّرب من الکلام الأعجمی ص 226.
(9)-دیوان حافظ،قزوینی ص 317.
(10)-آل عمران/49.
(11)-یوسف/25.
(12)المسد/1 و بقیهء آیات سوره
8-
«اذهبوا بقمیصی هذا فألقوه علی وجه أبی...و لماّ فصلت العیر قال أبوهم إنّی لأجد ریحر یوسف
1....»
6-
«.....آتت کلّ واحدة منهنّ سکّینا و قالت اخرج علیهنّ...و قطّعن أیدیهنّ
2...
10-
«سبحان الّذی أسری بعبده لیلا من المسجد الحرام إلی المسجد الأقصی
4....»
«ثمّ دنا فتدلّی فکان قاب قوسین أو أدنی
4...»
نمونههای دیگر از بیتهای کمال که با تملیح به آیههای قرآن سروده شده است: 1-
غم تو لشکر سلیمان است که چو مورم به زیر پا کشته است5
2-
چشمم ز خیال تو پر از نور تجلی است چشمی که چنین است،به دیدار تو اولیست6
3-
زان زلف به دردم شده رنجور چو ایوب از لب شکری ده که شفاخانهء عیسی است7
4-
شعر منتگر به خاطر است که خوانی چیست تأمل،بخوان که سحر مبین است8
5-
کفش خَضِر و عصای موسی شایستهء پا و دست شل نیست9
6-
نیکو فتادهاند بهم آن رخ و جبین خورشید و ماه را به از این اجتماع نیست10
7-
خواندهای قصهء طوبی که برآمد ز بهشت طوبی آن قامت دلجوی و بهشت آن سرکوست11
(1)-یوسف/93 و 94.
(2)-یوسف/31.
(3)-إسراء/1.
(4)-نجم/9.
(5)-غزل 116.
(6)-غ 119.
(7)-همان.
(8)-غزل 236.
(9)-غزل 237.
(10)-غزل 244.
(11)-غزل 256.
زبان و ادب » شماره 5 (صفحه 70)
8-
ز عشق امروز هرکو سرخرو نیست به محشر نامهاش فردا سیاه است1
9-
مُحب را روز محشر روز هجر است که هرعضویش بردری گواه است2
10-
سربلندی طلبی عشق گزین عیسی از عشق به بام فلک است3
11-
عاشق ار آمد به کویش دنیی و عُقبِی نخواست جانب طور آمدن مقصود موسی دیگر است4
12-
حسن مهرویان چه میماند به سوی یار من پرتو مه دیگر و نور تجلّی دیگر است5
13-
از پرتو آن روی،جناب سرِ آن کو طوریست که آنجا همه انوار تجلّیست6
14-
در کوثر اگر عکس فتد زان قد و رخسار گویند که در روضه دو رضوان و دو طوبی است7
15-
داری سر یوسف بُبر از هرچه عزیز است کان وصل به یک دست بریدن نتوان یافت8
16-
خلیل ماست خیال تو روز و سب زانست کش احتراز زدودِ دلِ پرآتش نیست9
17-
زمان حادثه ساقی بریز می در جام چو باد فتنه و زد،در زُجاج به مِصباح10
(1)-غ 280.
(2)-غ 180.
(3)-غ 180.
(4)-غ 195.
(5)-غ 195.
(6)-غ 211.
(7)-غ 221.
(8)-غ
(9)-غ 345
(10)-غ 282.
81-
حلاوتی که تو را در چهِ زنخدانست هزار یوسف مصری به قعر آن نرسد1
19-
به خانهای که چنین میهمان فرودآید2
20-
میکند بیتو شکیبایی یعقوب کمال که جمیلی تو و صبر از تو بود صبر جمیل3
21-
از من ببست چشم به هنگام ناز و گفت هارُوت گو بیا و ببین چشم بندیم4
بیتهای بالا به ترتیب،هرکدام به آیهای تلمیح دارد که با همان شمارهء سمت راست بیت، آورده میشود:
1-
«...قالت نملة یا أیّها الّنمل ادخلوا مساکنکم لا یحطمنّکم سلیمان و جنوده...
5».
2-
«فلمّا تجلّی ربّه للجبل جعله دکّا و خرّ موسی صعقا
6».
3-
«و أیّوب إذ نادی ربّه أنّی مسّنی الضّرّ و أنت أرحم الرّاحمین
7
4-
«...لیقولنّ الّذین کفروا إن هذا إلاّ سحر مبین»
8
5-
«و أوحینا إلی موسی أن ألق عصاک فإذا هی تلقف ما یأفکون
9»
6 و 7-
«و جمع الشّمس و القمر
10...».مستند شمارهء 7،همان آیه 29 سورهء رعد است که پیش از این،گذشت.
8-
«و أمّا من أوتی کتابه بشماله فیقول یا لیتنی لم أت کتابیه
11»
«تری الّذین کذّبوا علی الله وجوههم مسودّة»
12
(1)-غ 292.
(2)-غ 327.
(3)-غ 633.
(4)-غ 671.
(5)-نمل/18.
(6)-اعراف/143.
(7)-أنبیاء/83 با نیز آن عمران/49.
(8)-هود/7.نیر:نمل/13،؟؟؟43،صافّات/أحقاف/7،صفّ/6.
(9)-أعراف/117 و نیز چند آیه در چند سورهء دیگر.
(10)-انسان/9.
(11)-الحاقّة/19.
(12)-زمر/80.
گویا تعبیر سیاهی نامهء اعمال آدمی که در گفتهها و نوشتهها به کار میرود،از همین آیه و یکی دو آیهء دیگر در همین معنی،گرفته شده است،وگرنه از رسیدن نامهء اعمال به دست راست یا چپ،سیاهی نامهء اعمال،مفهوم نمیگردد.
9-
«الیوم نختم علی أفواههم و تکلّمنا أیدیهم و تشهد أرجلهم بما کانوا یکسبون
1»بیت کمال تلمیح به این آیه دارد که در آن،از گواهی دادن برخی از اندامهای آدمی به کردهء خویش،سخن رفته است.روشن است که آیه دربارهء کافران و ناباوران به خدا و پیامبران اوست،امّا در بیت کمال هریک از اعضای بدن دوستان خدا از رنجی که در این جهان در راه رسیدن به حقیقت دیدهاند،سخن خواهند گفت.
10-
«بل رفعه اللّه إلیه
2...»
11-
«و نادیناه من جانب الطّور الأیمن و قرّبناه نجیّا
3»
همچنین دیگر بیتهای نمونه نیز به ترتیب به آیههایی تلمیح دارند: 12 و 13 به آیهء 143 سورهء اعراف،14 به سورهء کوثر/1؛15 به یوسف/31؛16 به آیهء
«...حرّ قوه و انصروا الهتکم...»
(انبیاء/68)(ابراهیم را بسوزانید و به یاری خدایانتان برخیزند)؛17 به سورهء نور/35؛18 به سورهء یوسف/10 و 15؛19 به سورهء نحم/14؛20 به یوسف/18 و 83؛21 به سورهء بقره/102،تلمیح و اشاره دارد.
2-تلمیح به قصص قرآنی و داستانهای پیامبران:
صاحب درد ز طوفان بلا جان نبرد نوح هرجا که رود دیدهء پرنم با اوست4 روی زیبای تو در دیدهء گریان کمال کعبهء حسنوجمال است که زمزم با اوست5
(1)-یس/65.
(2)-نساء/158.
(3)-مریم/52 و یکی دو آیهء دیگر از سورههای دیگر.
(4)-غزل 87.
(5)-غزل 87.
آن شاه کزو خانهء دل شاهنشین بود از کلبهء احزان گدا باز کجا رفت1 آدم از خود بهشت،نیک بهشت مرد باید به همّت پدرت2 من مورم و نگین جم آن لب،غریب نیست گر خاتم و نگین جم از من دریغ داشت3 خانهء دیده ز دید از تو روشن باشد بیت اَحزان من از روی تو گلشن باشد4 از حالت زَلیخا آن بو بَرَد که چون گل پیراهن صبوری صد جا دریده باشد5
کمال در هریک از این بیتها،به قصه و سرگذشتی بدانگونه در کتابهای قصص الانبیاء آمده است،تلمیح و گوشهء چشمی داشته.وی در بیت نخست به طوفان نوح که برابر گزارش ایجازگونهء قرآن،بزرگترین طوفان روی زمین بوده است،اشاره دارد.
در بیت دوم به چاه زمزم که یکی از چاههای نزدیک خانهء خدا بوده و هست و از دیر باز سخت طرف توجه مردم مکّه و همهء مسلمانان بوده است،تلمیح دارد.
در بیت سوم از اندوه یعقوب پیامبر که در هجران فرزند عزیز خود یوسف،همواره با رنجی جانکاه به سر میبرده و میگویند در اتاقکی تنها مینشسته و در دوری یوسف اشک میریخته است که بعدها از آن اتاق با نام«بیت الاحزان»(خانهء اندوهها)یاد شده است،سخن میگوید.همچنین کمال در دیگر بیتهای بالا نیز به قصص و موضوعهایی از قرآن کریم،تلمیح دارد.وی موضوعهای:بیرون آمدن آدم ابو البشر از بهشت،برخورد سلیمان با مور یا به تعبیر او با جمشید که وی مانند برخی داستانپژوهان،جمشید و سلیمان را یک شخصیّت پنداشته و همچنین از خاتم سلیمان و نگین آن و نیز از دلبستگی زلیخا به یوسف(ع)،اشارهوار سخن گفته است.
(1)-غزل 81.
(2)غزل 155.
(3)-غ 170.
(4)-غ 367.
(5)-غ 285.
3-تلمیح به احادیث:
عقل باطل شمرد چشم تو هرخون که کند غالبا بیخبر از نکتهء العین حقست1 از مدینه شمع جویید و چراغ چند میآرید قندیل از حَلَب2 دل بود به جان آمده در تن ز غریبی در زلف تو بازش کشش حُبّ وطن برد3 بگفت کنز چه رمزیست دوست را یعنی که تو نبودی و ما را هوای عشق تو بود4 سحر است کمال این سخنان،باد حَلالت صنعتطلبان بِه ز تو استاد نیابند5 مرا وقتی در آن کو پا به گل رفت که آدم بود«بَین الماءِ و الطَّین»6 ز لب شفتالویی دو،لطف کن لطف اگرچه العِنَب گویند دودو7
بیت اول از این نمونهها به موضوع آشیب چشم یا چشمزخم تلمیح دارد که در عرف ادبا به«عین الکمال»یا«عین کمال»معروف است8.دربارهء تأثیر یا عدم تأثیر چشم مفسران قرآن در ذیل آیهء 51 سورهء قلم
(و إن یکاد الّذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم...»،
بسیار سخن گفتهاند،اکثریّت مفسران با تکیه بر سخنان پیامبر اسلام(ص)،اثر عین الکمال را پذیرفتهاند9.
(1)-غزل 73.
(2)-غزل 67.
(3)-غزل 303.
(4)-غ 332.
(5)-غ 339.
(6)-غ 819.
(7)-غ 833.
(8)-سخن اهل دل(مجموعهء مقالات کنگرهء حافظ)ص 335-334.
(9)-بنگرید:تفسیر مجمع البیان 5/341(ذیل آیهء و إن یکاد...»؛سخن اهل دل ص 335(مقالهء حافظ و ادب عربی).
بیت دوم تلمیح دارد به حدیث مشهور«أنا مدینة العلم و علیّ بابها1».
بیت سوم،تلمیحی است به حدیث دیگر از پیامبر گرامی اسلام«حبّ الوطن من الإیمان»2.
بیت چهارم،تلمیح ظریفی است به حدیث قدسی:«کنت کنزا مخفیّا فأجبت أن أعرف، فخلقت الخلق لکی أعرف3».
بیت پنجم به سخن معروف پیامبر اکرم(ص)که به صورت مثل نیز درآمده است،تلمیح دارد.«إنّ من البیان لسحرا»4.
بیت ششم به سخنی منسوب به پیامبر اکرم تلمیح دارد که میان صوفیه از شهرت فراوانی برخوردار است:«کنت نبیأ و آدم بین الماء و الطّین5.
بیت هفتم به سخنی از پیامبر اسلام تلمیح دارد که گفتهاند با سلمان فارسی آن جمله را به پارسی گفته است:«یا سلمان تراشکم درد العنب دو»6
بیت زیر نیز به حدیثی از پیامبر گرامی اسلام دربارهء یکی از مسلمانان بسیار خالص و پاک،تلمیح دارد.اویس قرنی مسلمانی بود که هرگز پیامبر خدا را ندید،با اینهمه از چنان ایمانی برخوردار بود که وصف ایمان او پیامبر خدا را بر آن داشت تا به صحابه بزرگ خود همچون علی بن ابی طالب بفرماید که:سلام مرا به اویس برسانید7.
خبری یافتم از دولت وصلت نبوی تو کجا میروی از بهر اویس قَرَنی8.
اویس در جنگ صفین همراه علی بن ابی طالب،با سپاهیان شام پیکار کرد تا شهید گشت9.
(1)-احادیث مثنوی،بدیع الزمان فروزانفر ص...37(به نقل از جامع صغیر 1/107،کنوز الحقائق ص 38).
(2)-احادیث مثنوی ص 98،136؛مناقب العارفین،افلاکی ص 634.
(3)-فیه مآفیه،جلال الّدین محمد بلخی ص 80،176،و 231.احادیث مثنوی ص 39.
(4)-ترک الإطناب،ابن القضاعی ص 660.
(5)-احادیث مثنوی ص 102.(به نقل از جامع صغیر 2/96 و کنوز الحائق ص 96).
(6)-راحه الصدور،محمد بن علی الّراوندی ص 7.نیز بنگرید:
(7)-کشف المحبوب،هجویری ص 100.
(8)-غزل 781.
(9)-کشف المحجوب ص 101.
4-تلمیح به مثلها،اصطلاحات...
چنانکه پیش از این نیز یاد شد،کمال خجندی،در فرهنگ عامّه و تعبیرهای مردم کوچه و بازار،اطلاعاتی گسترده داشته و این موضوع در سرودههای او به روشنی دیده میشود.نمونههایی که در زیر آورده میشود،همه مؤیّد این سخن است:
چشمم ار خاک درت جوید فکن در دامنش مردمان گویند نیکویی کن و افکن در آب1 «تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز» من طلب کردم وصالت روز و شب یافتم اینک به حکم«من طلب2
«من طلب شیئا وجدّ وجد».
حلقهء قلعهگشای«من قرع» بر دلم بگشاد درهای طرب3
«من قرع بابا ولجّ ولج».
از عشق خواه دولت باقی که در جهان محمود هرچه یافت ز زلف ایاز یافت4
تلمیح است به عشق محمود غزنوی به ایاز.
زند لافی به آن رخ ماه شبگرد نداند کز پیاده رخ زیاد است5
تلمیح به بازی شطرنج است و دو حرکت از حرکتهای آنکه حرکت رخ،آزادانهتر و کارسازتر است.در غزلهای شمارهء:278،254،286،303 نیز به بازی شطرنج تلمیح رفته است.
خاکپاش از گریه چون«کحل الجواهر»ساختم دیدهء گوهرفشان را توتیاگر نیست،نیست6
کحل الجواهر:سرمهای که برای روشنی چشم،جواهر و مروارید ناسفته در آن،ساییده (1)-غزل 66.
(2)-غزل 67.
(3)-غزل 67.
(4)-غزل 75.
(5)-غزل 104.
(6)-غزل 121.نیز بنگرید:غزل 297.
باشند1.
دل من بیمه روی تو سوزان چو کتان از وجود ماهتاب است2
مثل:«ماهتاب و کتان».
گویند ماهتاب کتان را بسوزاند و شعرا این تعبیر را بسیار به کار برند3.کسایی مروزی گوید:
ماهرویا به سر خویش تو آن خیش مبند نشنیدی که کند ماه تبه جامهء خیش4
ابن طباطبا علوی نیز پیش از کسایی به عربی سروده است:
«لا تعجبوا من بلی غلالته قد زرّ أزراره علی القمر5»
(از فرسودگی جامهء زیرین او در شگفت مباشید،زیرا تکمههای خود را بر پیکر ماه بسته است).
در دل ریشم خیال آن دو زلف پیچپیچ راست مارِ گنج را ماند که در ویرانه رفت6
«گنج با مار است».
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی بهمند جور دشمن چکند گر نکشد طالب دوست7 گر به نازم کُشی مکن تأخیر که ز تأخیر بیم آفتاب است8
«و فی التأخیر آفات».
در درون آمد خیال روی او،شد عقل و هوش بود دزدی با چراغ انواع کالا برد و رفت9
«چو دزدی با چراغ آید،گزیدهتر برد کالا».
(1)-فرهنگنامهء شعری،دکتر عفیفی.
(2)-غزل 125.
(3)-امثال و حکم،دهخدا(ماهتاب...).
(4)-خیش:پارچهء پنبهای و کتان.صناعات ادبی،جلال الدّین همایی ص 78.
(5)-مختصر المعانی،تفتازانی ص 159.
(6)-غزل 134.
(7)-امثال و حکم،دهخدا 3/1326.نیز بنگرید:غزل 145.
(8)-غزل 163 نیز بنگرید:غ 200.
(9)-غ 179.
زبان و ادب » شماره 5 (صفحه 78)
عشق تو و توبه،آبگینه و سنگ است نام نکو در ره تو موجب ننگ است1.
«آبگینه و سنگ با هم نسازد2».
تو دیر زی به میکدهای رند درد نوش زاهد که سنگ زد به سبوی تو نیست باد3
«سنگ بر سبو زدن»4.
بر لعل لبت جان ز سر شوق فشاندن سهل است ولی زیره به کرمان نتوان برد5
«زیره به کرمان بردن»
نکو خواندند ماه آسمانت یقین بوده است«الألقاب تنزل6
«الألقاب(یا الأسماء)تنزل من السّماء»
تو کیی کمال باری که بساط قربجویی به حد گلیم باید،پی خود دراز کردن7
«پایت را به اندازهء گلیمت دراز کن8.
5-تلمیح به شاعران دیگر و شعر آنان و تلمیحهای ادبی....
کمال در شعر خود،گاه از شاعران بزرگ مورد علاقه خود و نیز از دیگر شاعران روزگار خود نام میبرد.مطالعه و بررسی دیوان این شاعر،نشان میدهد که وی دیوانها و اشعار شاعران بزرگ را میخوانده و آنجا که ذوق وی همراه میکرده،با تلمیح به بیت یا مصراع و گاه حتی به همهء پیکرهء غزل پسندیده خود،غزلی میسروده و به اقتفای آن شاعر میرفته است9.وی بیش از همه،زیر نفوذ کششهای هنری غزلهای سعدی و حافظ بوده است.
کمال همهء غزل شمارهء 155 خود را با مطلع:
«تو را دوزخ به دو خط فنّ دلبری آموخت تو از دو چشم و دو چشم از تو ساحری آموخت»
(1)-غ 192.
(2)-امثال و حکم،دهخدا.
(3)-غ 315.
(4)-امثال و حکم.
(5)-غزل 359.نیز بنگرید:غ 279
(6)-غ 637.
(7)-غ 778.
(8)-امثال و حکم.
(9)-بنگرید:غزلهای شماره:115،182.263.273،311...
زبان و ادب » شماره 5 (صفحه 79)
با اثرپذیری از غزل سعدی با مطلع:
«معلّمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت1»،
سروده است.او در بیت زیر از غزل 115،تلمیحی گویا به غزل سعدی دارد:
«تو طفل مکتب حُسنی معلّم تو دو چشم «معلّمت همه شوخی و دلبری آموخت»
همچنین کمال در غزلهای:183،263،467،به غزلهایی از سعدی چشم داشته است.وی در بیت زیر که مصراعی از یک غزل سعدی زا نیز آورده.
«دی میشدی خرامان چون سرو و عقل میگفت «خوش میروی به تنها،تنها فدای جانت2»
تلمیحی روشن به غزل سعدی با مطلع:
«خوش میروی به تنها،تنها فدای جانت مدهوش میگذاری یاران مهربانت3»
داشته است. کمال در غزل 263 با بیت:
«از بهر پاس خاطر تبریزیان کمال با ساربان مگوی که شیرازم آرزوست»
به عزلی از سعدی با مطلع:
«از جان برون نیامده جانانت آرزوست زنّار نابریده و ایمانت آرزوست4»
تلمیح دارد.
کمال در عین حال در همین غزل خود با مطلع:
«وصل بتان خانه براندازم آرزوست ساقی بیا که باده و دمسازم آرزوست»
به دو غزل از غزلهای مولانا نیز،گوشهء چشم داشته است.مطلع غزلهای مولانا:
«بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست5» «ساقیّ و سر دهی ز لب یارم آرزوست بد مستیی ز نرگس خمّارم آرزوست7»
کمال در غزل 311 با مطلع
(1)-کلیات سعدی،دکتر مظاهر مصفّا ص 355-354.
(2)-غزل 182.
(3)-کلیات سعدی ص 406.
(4)-کلیات سعدی،همان ص 781.
(5)-کلیات شمس،تصیح فروزانفر 2/355 غ 441.
(6)-کلیات شمس،تصحیح فروزانفر غ 452.
ای گل نو ز توام بوی کسی میآید در دلم تازه غم روی کسی میآید
به غزل معروف حافظ اقتفا کرده و بدان تلمیح داشته است.مطلع غزل حافظ:
«مژده ای دل که مسیحا نفسی یآید که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید1»
نیز او در بیت:
وقت طاعت چو نظر میفکنم بر محراب پیش چشمم ابروی کسی میآید
از همان غزل 311،به مطلعی از غزل خواجهء شیراز،تلمیح دارد:
«در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد2».
کمال در غزل 428 خود با مطلع:
شبی که روی تو ما را چراغ مجلس شد به سوختن دل پروانهوش مهوّی شد
به غزل خواجه با مطلع:
«ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیدهء ما را رفیق و مونس شد»
تلمیح داشته و بر این باور بوده است که در شیوهء ظریف و هنرمندانهء غزلسرایی،حافظ به پای او نمیرسد.او در این باره،گفته است:
نشد به طرز غزل همعنان ما حافظ اگرچه در صف سلطان ابو الفوارس شد
کمال گذشته از پیروی از وزن غزل حافظ در این غزل خود،واژهایی چون:رفیق. مجلس.مفلس.مس.مدرّس.مهندس.ابو الفّوارس...را نیز از غزل خواجه به وام گرفته است.
کمال خجندی در غزل 431 نیز وزن غزل 145 خواجه را با مطلع
«چه مستیست ندانم که رو به ما آورد که بود ساقی و این باده از کجا آورد3»
مورد توجه قرار داده و در بیت:
رسید باد مسیحادم ای دل بیمار «برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد»
با آوردن یک مصراع از غزل خواجه،تلمیح گویایی بدان غزل،داشته است.همچنین کمال در غزلی با مطلع:
گر مه به زمین باشد،آن زهره جَبین باشد دوری طلبد از ما،مه نیز چنین باشد
(1)-دیوان حافظ،خانگری ص 470 غ 235.
(2)-دیوان حافظ،خانلری ص 338 غ 169.
(3)-دیوان حافظ،قزوینی ص 99-98.
زبان و ادب » شماره 5 (صفحه 81)
به یکی دیگر از غزلهای مشهور خواجه اقتفا کرده و مصرع دوم مطلع خواجه را در مقطع غزل خود آورده و تلمیحی آشکار به غزل حافظ،نشان داده است.
مطلع غزل خواجه:
«کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از این دفتر،گفتیم و همین باشد1.»
مقطع غزل کمال:
گفتار کمال ار زد،هربیت به دیوانی «یک نکته از این دفتر،گفیتم و همین باشد»2.
کمال در برخی از بیتهای خود،تلمیح به نظامی شاعر داستانسرای ایرانی و برخی از بیتهای او داشته و یکی دو بار از«پنجگنج»او نیز نام برده است3.همچنین گاه از عطار و شعر او نیز یاد میکند4.
آنچه گفته شد نمونههایی از اقتفاهای کمال خجندی به شاعرانی چون سعدی، حافظ،مولانا و نظامی...بود که در همهء آنها تلمیح به سرودههای این بزرگان،در غزلهای وی به روشنی دیده میشود.بررسی همهء تلمیحها و اشارههای دیوان کمال به شعر شاعران دیگر،به مقالهای بس گسترده نیازمند است.
در سرودههای کمال،تلمیح به ترکیبهای ادبی و گفتههای بزرگان ادب و عرفان نیز کم نیست و در اینجا نمونههایی از آنها یاد میگردد:
خونی که به جو میرود از دیدهء مجنون سیلی است که راه گذرش بر در لیلی است5 پنداشت که آواز کمال است ز خرقه آوازهء فی جبّتی آری نشنیده است6
(1)-دیوان حافظ،خانلری ص 314 غ 157.
(2)-غزل شمارهء 464.
(3)-بنگرید:غزل 356،698.
(4)-بنگرید:غ 273،957.
(5)-غزل 119.
(6)-غزل 210.نیز بنگرید:غ 439.
زبان و ادب » شماره 5 (صفحه 82)
لاف أنا الحق بزن کمال که وقتست هرسر موی تو چون ز دوست نشان یافت1 رخ تو آیت کشّاف حسن را تفسیر غم تو«مخزن اسرار»عشق را مفتاح کمال أَحَسنت،گو بردی به شیرینکاری از خسرو چنین طوطی به هندُستان اگر باشد عجب باشد لامیه گفتم غزلی تابری برگذر قافیه نام کمال
در بیت نخست این نمونهها،کمال به«داستان لیلی و مجنون»تلمیح دارد.در بیت دوم به سخنی مشهور از بایزید بسطامی عارف قرن دوم هجری،تلمیح دارد:«لیس فی جبّتی سوی اللّه».
در بیت چهارم به جملهء معروف حسین منصور حلاّج«أنا الحقّ»که بر سر همین کلام، سرش بالای دار رفت.
در بیت چهارم به دو کتاب پرآوازه:«تفسیر کشّاق»زمخشری و«مخزن الأسرار» نظامی گنجوی تلمیح رفته است. در بیت پنجم به داستان«خسرو و شیرین»و در بیت ششم،کمال به دو قصیدهء. لامیهء مشهور:«لامّیة العرب»شنفری و«لامیّة العجم»طغرایی،چشم داشته است.
ب-ایهام
بفرست کمال این غزلتر،سوی تبریز چون سیل سرشکت ره سرخاب گرفتست2
سرخاب محلهایست در تبریز که مقبرة الشعر در آن جای دارد.معنی ایهامی سرخاب،اشک خونین است.
خطّی که لبت در قلم آورد چو یاقوت انصاف توان داد که یاقوت نوشته است3
(1)-267.بنگرید:غ 439.
(2)-غزل 72.
(3)-غ 88.نیز بنگرید:غزل 281،460.
زبان و ادب » شماره 5 (صفحه 83)
معنی نزدیک یاقوت،یاقوتین و معنی درو آن،یاقوت مستعصمی خطّاطا نامدار است.
روزی دل زازل زلف دو تای تو فتاد دل بیچاره نظر کن چه پریشان روزیست1
لفظ پریشان روزی با در نظر گرفتن زلف در مصراع نخست،ایهام تناسب است.
به مکروحیله برو دسترس چه امکانست که همچو سرو بلندش هزاردستانست2
هزاردستان:بلبل معنی ایهامی آن،افسونگر و جادو.
چشم غمدیدهء ما را نگرانی به شماست قامتت شاهد عدل است که میگویم راست3
واژهء«راست»نخست به معنی ضدّ دروغ است ولی معنی ایهامی آنکه در نظر است به معنی راست و مستقیم است.
در دست تو دل که خوانیش قلب خالیست سیه اگر نه خونست4
قلب:1-دل 2-ناخالص و ناپاک.
پیش بالایت حدیثی راست گوییم و روان اینچنین سرو روان در هیچ بستان یافت نیست5
لفظ«راست»،به کمک لفظ«بالا»(بلندای قد)،دارای ایهام تناسب است به قامت کشیدهء دوست.
گناهش مینویسی ای فرشته تو را خود هیچ انسانیّتی نیست6
لفظ انسانیت نداشتن:1-دارای شایستگی نبودن 2-از جنس انسان نبودن(فرشته بودن).
حدیث قامت تو گر مؤذّنان شنوند به عمر خویش نیایند بعد از این به فَلاح7
لفظ فلاح در بیت دارای دو معنی است:1-حیّ علی الفلاح گفتن. 2-رستگاری،یعنی مؤذنان پس از شنیدن وصف قامت تو،دیگر به راه خدا و رستگاری روی نخواهد آورد.
(1)-غزل 103.
(2)-غزل 105.
(3)-غزل 117.
(4)-غ 129.
(5)-غ 132.
(6)-غ 243.
(7)-غ 280.
زبان و ادب » شماره 5 (صفحه 84)
هرگز نریخت چشم من آبی به جای خون در پیش مردم این قَدَرَم آبرو نکرد
مردم در معنی ایهامی یعنی مردمک چشم آمده است همچنین لفظ«آبرو»در این بیت،دارای ایهام است.
پیوسته برویت دل از این ناتوان کشد مردم کمان کشند و مرا آن کمان کشد
پیوسته ابرویت:ابروی پیوسته است(معنی ایهامی).معنی سادهء آن؛همواره ابرویت دل...
کمال از خضر پرسش کرد وصف چشمهاش گفتا چو آن لب دیدهام،زان آب اکنون دست میشویم
دست شستن:1-شستن دست.2-معنی دور و ایهامی:چشم میپوشم،قطع امید میکنم و روی برمیگردانم.
زبان و ادب » شماره 5 (صفحه 85)
مصادر مآخذ مقاله
1-احادیث مثنوی،بدیع الزمان فروزانفر،امیر کبیر 1347.
2-امثال و حکم،علی اکبر دهخدا،امیر کبیر،تهران 1352.
3-ترک الإطناب فی شرح الشّهاب،علی بن احمد ابن القضاعی،دانشگاه تهران 1343.
4-دیوان حافظ،تصحیح دکتر خانلری،بنیاد فرهنگ ایران،تهران 1359.
5-دیوان حافظ،قزوینی،غنی،چاپخانهء چاپخانهء مجلس،تهران 1320.
6-دیوان کمان خجندی،انتشارات دانش،مسکو 1975.
7-راحة الصّدور،محمد بن علیّ بن سلیمان راوندی،امیر کبیر،تهران 1335.
8-سخن اهل دل(مجموعه مقالات کنگرهء بزرگداشت حافظ)،کمیسیون ملّی یونسکو در ایران،تهران 1371.
9-فرهنگامهء شعری دکتر رحیم عفیفی،انتشارات سروش،تهران 1373.
10-فیه مافیه،جلال الدّین محمد بلخی،مولوی،امیر کبیر،تهران 1348.
11-قرآن کریم.
12-کشف المحجوب،علی بن عثمان هجویری،امیر کبیر،تهران 1336.
13-کلیات سعدی،دکتر مظاهر مصفّا،کانون معرفت،تهران 1340.
14-کلیّات شمس،جلال الدّین محمد بلخی،فروزانفر،امیر کبیر،تهران 1363.
15-گنج سخن،دکتر ذبیح اللّه صفا،ابن سینا،تهران 1969.
15-مجمع البیان،فضل بن حسن طبرسی،مکتبة المرعشی،قم 1403 ق.
17-مختصر المعانی،تفتازانی،المکتبة اطباطبائی،تهران[بیتاریخ نشر].
18-العجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم،محمد فؤاد عبد الباقی،دار الفکر،بیروت 1364 ق.
19-المعّرب من الکلام الأعجمی،جوالیقی،تهران،اسدی 1966.
20-مناقب العارفین،افلاکی،تحسین یاریجی،انجمن تاریخ ترک،آنکارا 1961.م
زبان و ادب » شماره 5 (صفحه 86)
پایان
مجله زبان و ادب » پائیز 1377 - شماره 5 (از صفحه 65 تا 86)
نویسنده : حسینی، سید محمد