طنز از نظر هانری لویی برگسون
خنده یعنی چه؟ در عمق چیزهای خندهدار چیست؟ چه وجه مشترکی بینشکلک یک دلقک، بازی با کلمات، یکاشتباه فکاهی و صحنهای از یک نمایشظریف کمدی وجود دارد؟... غیر از آنچهخصوصاً انسانی است، کمیکی وجود ندارد...یک کلاه ما را به خنده میآورد، اما آن چه ما در این شیء به مسخره میگیریم، آن تکهنمد یا حصیر نیست، بلکه شکلی است که یک انسان به آن داده است و تخیلی است که یک انسان کلاه را به قالب آن درآوردهاست... بیتفاوتی جولانگاه طبیعی کمیک است.
بزرگترین دشمن خنده متأثر شدناست... آدمیان در جامعهای سراپا شعوراحتمالاً دیگر نخواهند گریست، اما شاید بازهم بخندند... آیا جدی بودن بسیاری ازاعمال، اگر از موسیقی احساس که آنها راهمراهی میکند، جدایشان کنیم، به شوخیتبدیل نمیشود؟... انسان اگر تنها باشد طعمکمیک را نمیچشد، زیرا خنده نیاز به پژواکدارد... برای فهمیدن خنده باید آن را در جای طبیعی خودش که همانا جامعه است، باز نهاد...
کمیک هنگامی به وجود میآید که گروهیاز انسانها گردهم آیند، حساسیتها را کنار بگذارند و تنها با شعور خود کاملاً به یک نفراز میان جمع حاضر توجه کنند... کمیک درخود شخص است. شخص، خود شکل ومحتوای کمیک، علت و امکان آن و خلاصه تمامی آن را فراهم میآورد... هنگامی کهکمیک علتی داشته باشد، هر اندازه آن علت به نظر ما طبیعیتر بیاید، معلول یعنی اثر آنبیشتر برای ما کمیک خواهد بود... شخصیتکمیک نوعاً آن جا کمیک است که خودآگاه بهوضع خویش نباشد. کمیک ناخودآگاه است.
اگر نظم و ترتیب اعمال و رخدادها بهگونهای باشد که ترکیب آنها با هم، از زندگی یک توهم اما از یک نظام خودکار و ماشینی یک احساس روشن به ما بدهد، کمیک است... در کمیک در هر حرف مکرری نوعاً دوجنبه وجود دارد، احساس فشرده شدهایکه مانند فنر رها میشود، و فکری که با دوباره به هم فشردن آن میتوان تفریح کرد... هرآنچه در زندگی جدی است، ناشی از آزادی(اختیار ) ماست. پس هیچ صحنه واقعی، حتی درامی وجود ندارد که خیال نتواند بانشان دادن همین تصویر ساده، آن را بهکمیک مبدل کند. میدانی به این گستردگی را هیچ بازی دیگری ندارد. هر چه در بررسی فرایندهای کمیک پیشتر رویم، بهتر به نقش تجدید خاطرههای کودکی پی میبریم.. " هربرت اسپنسر میگوید: "خنده نشان کوششی است که ناگاه به خلأ میانجامد... " کانت نیز میگفت: خنده، ناشی از انتظاری است که ناگهان بر باد میرود... انسان به چیزی میخندد که عدم تناسب در آن، نمایانگر وضعیت ماشینی وخودکار باشد، و به دلیل شناخت خود به ما امکان دهد که آن روی رشته علت و معلول را نیز ببینیم. بیتوجهی به این وضعیت سبب خواهد شد که تنها سر نخ راهنمای انسان در پیچ و خمهای کمیک از دست برود و قاعدهای که پذیرفته و دنبال کرده بود و احتمالاً با چند مورد دیگر هم تطبیق میکرد، در نخستین نمونه دیگری که پیش میآید اعتبار خود را از دست بدهد. "
الکساندر بن اصولاً کمیک را مبتذل کردنتعریف میکند.
"هرگاه موضوع مورد ستایشی بیهوده ومبتذل نشان داده شود، خندهدار خواهد شد.اما اگر تجزیه و تحلیل ما درست باشد، مبتذل نشان دادن خود یکی از اشکال جابهجایی درزبان، و جابهجایی در زبان نیز خود یکی از وسایل خنده است. ابزار دیگری نیز وجود دارد و سرچشمه خنده را باید بسی فراتر از اینها جُست و جو کرد. وانگهی بدون فراتررفتن هم به آسانی دیده میشود که اگرجابهجایی لحن مطنطن با لحن بدوی و اصولاً جا به جایی بهترینها یا بدترینهاکمیک است، جابهجایی معکوس آن نیز میتواند حتی بیشتر کمیک باشد.
خنده معنایی و کاربردی اجتماعی دارد وکمیک بیش از هر چیز نمایانگر ناسازگاری شخص با جامعه است و جز انسان هیچ چیزکمیک نیست.
اما اگر نگاهی کلی به مساله خنده درجوامع انسانی داشته باشیم، درمییابیم که این نکته اساسی که خنده مختص انسان ووابسته به شعور است، کاملاً صحیح به نظرمیرسد. پس اگر شعوری وجود نداشتهباشد، خندهای هم نیست. البته منظور ازشعور ذات آن است نه تمدن و تعقل و غیره.
پس زمانی که خنده به موجودی به نام انسان محدود میشود، میتوان آن را در پروسههای زمانی متفاوتی بررسی کرد وحتی انواع واکنشها را در سنین مختلف انسان جستجو کرد و یا در اقوام متفاوتمتفاوتی جُست.
با در نظر گرفتن جوامع انسانی و مناسبات حاکم بر آنها متوجه این نکته میشویم که خنده از لحاظ روانشناسی وجامعهشناختی وابسته به فاکتورهایبسیاری است. عواملی که از عناصر تشکیلدهنده آن هستند و در شرایط اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و حتی سنی متفاوت متغیرند.
اگر ابتدا به سن بپردازیم، میبینیم کهانسان در طفولیت آن قدرها قادر به درککمدی و نشان دادن واکنش خنده به صورتآگاهانه نیست. این سؤال مطرح میشود کهآیا خنده در وجود انسان امری ذاتی و غریزیاست؟ چرا کودکان یا حتی نوزادان حالات خنده را دارند، در حالیکه از حرکات و شکلکهای اطرافیان خود عملاً نه درکتصویری درستی دارند و نه چیزی میفهمند؟
واکنش ماهیچههای صورت انسان به برخی عوامل به شکل لبخند زدن درمیآید .اما آیا ماهیت درونی این واکنش چهره، همیشه خنده است؟
میدانیم که خندیدن با شعور رابطه مستقیم دارد. درک کثریها و کاستیها ناهمگنیها و زشتیها و... همگی نیاز به قوهت عقل دارد. در دوران کودکی، انسان بیشتر مجذوب کمدیهای بزن و بکوب میشود و اکثراً کمدیهای کلامی برایش مفهوم خاصیندارد. خنده یک کودک خردسال از دیدن یک انیمیشن و صحنههای تعقیب و گریز و زد و خورد با خنده یک انسان بزرگسال از همان صحنهها، متفاوت است.
ذات کودکی انسان، صحنههای واضح ودارای ریتم سریع و همراه با سر و صدا را میپسندد. فیلمهای کودکان بایستی دارای صحنههای زمین خوردن و درگیری و افکتهای صوتی و... باشند. این که خشونتنهفته در این نوع کمدی (اسلپ استیک ) ازچه روی مورد توجه کودک قرار میگیرد، بحث دیگری است؛ اما همینطور که دوره کودکیتمام میشود، نیاز به خنده و دیدن کمدی اسلپ استیک با کمدی لفظی و کلامیدرهمآمیخته میشود و انسان میآموزد کهکنایهها را درک کند و تضادها و ناهمگونیهارا در کنار هم بچیند. البته اینها قاعدههایکلی نیستند اما در اکثر انسانها صدق میکنند. پس در دوره نوجوانی آن حس شر وشور کودکی با اندکی استدلال آمیخته میشود و کلام در تصویر رخنه میکند و به عبارتی دیگر، ذهن انسان معناگراترمیشود.
اما در دوره جوانی نوع دیگری از کمدیهم به این انواع اضافه میشود و بنابراحتیاجات روحی، انسان به طرف آن کشیده میشود و از روی رشد جسمی، ناگزیر آن را درک میکند و این خصیصه مهم از این پس در زندگی او به یکی از مهمترین مسائلتبدیل میشود. در دوران جوانی کمدیهای جنسی بیشتر مورد علاقه انسان هستند. واگرچه همچنان علاقه به کمدیهای دورانکودکی وجود دارد و آن نوع خنده همیشه در باطن انسان باقی میماند، ولی با ظهور مظاهر جنسی در بدن انسان و به کار افتادن هورمونها، تمایلات رشد میکنند و حسشهوت در بسیاری مواقع توسط همینکمدیها کنترل یا تهییج میشود. از آنجاییکه مسائل جنسی در تمامی جوامع جزو قلمروخط قرمز محسوب میشوند، (همراه با شدتو ضعفهای متفاوت ) کشش انسان به دیدن غیر اخلاقیات در قالب هجو و یا شوخی با مسائل زناشویی و... بالا میرود.
خندهای که از این نوع حاصل میشود، تا حدودی آگاهانه است و به پس زمینههای ذهنی خود فرد برمیگردد. بشر نیاز دارد که هرازگاه با خود صادق باشد و اگر این امر میسر نشود، عقدههای روانیاش را از طریقی دیگر پیش چشم خود میگذارد.شاید صحنه رفتن پسری به تختخواب مادرش به اشتباه، بسیار خندهآور جلوه کند اما این در واقع نظریه عقده ادیپ فروید است که در قالب کمدی عرضه میشود و همگان آن را میپذیرند و لایه خشن وسهمگین ورای آن را در پس ذهن خود نگه میدارند.
از موارد سنی که بگذریم، شرایط اجتماعی و اقتصادی هم در نوع خنده دخیلهستند. به طور کلی میتوان چنین اشاره کردکه در طبقات اجتماعی متفاوت، مصادیق متضادی برای کمدی وجود دارد و نوع تربیت، شرایط اقلیمی و جغرافیایی، ملیّت، نژاد و... همگی در امر خندیدن دخالت دارند. بارها اتفاق افتاده است که لطیفههای یک سرزمین در کشور دیگری نقل شدهاند و بسیار طرفدار پیدا کردهاند و یا بالعکس جواب منفی گرفتهاند. این امردر مورد تئاترکمدی و یا فیلمهای کمدی هم صدق میکند.
شرایط فرهنگی هر کشوری ما به ازاهای خاص خود را دارد. فرهنگ هر کشور تعینکننده سمت و سو و گرایش افراد آن است. چنانکه به چشم خود میبینیم،کمدیهای بسیار سادهای که در ایران حتیکسی را به لبخند زدن هم وادار نمیکند، دربرخی کشورهای غربی، موجب خنده شدید تماشاگر میشوند.
این شاید ریشه در همان شرایط داشته باشد. ضمن این که شرایط مالی این دو اقلیم با هم متفاوت است و رفاه نسبی سبب میشود که آرامش ذهن به وجود بیاید و مسائلی مثل انتقادهای تند و تیز اجتماعی و سیاسی و فرهنگی کمتر به چشم بخورند و یا فشار به حدی نباشد که برای تخلیه آن جامعه روی به کمدی و خنده جنسی آورد.