Quantcast
Channel: forex
Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

عشق

$
0
0

عشق

(قرآن کریم،سورهء مائده،آیهء 54)

عشق

 علیرضا میرزا محمّد

فراز و نشیب بیابان عشق دام بلاست‏ کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد

 «حافظ»

دم زن از حق تا ترا شیدا کند شور دیگر در دلت برپا کند پای تا در وادی دیگر نهی‏ آتشت از سر برآید جان دهی‏ تا گذاری پا فراتر،رازها می‏کنندت ساز با آوازها عاشق آیی،عاشقی سوزان جگر تا بپیمایی رهی دیگر مگر راه دشوار است و پر شیب و فراز شعله‏ها در راه،پرسوز و گداز

 

 

گر هزاران در چنین راهی روند جز یکی شاید که خاکستر شوند جان در این ره سخت می‏باید نهاد چهره خوش خوش نیز می‏باید گشاد اخگر عشق ار به جان درگیردت‏ پای تا سر شعله دربر گیردت‏ از هراس سوز و خاکستر گریز همچو شمعی جان به پای هو بریز

 ***
عشق را مردانگی آید بکار تا مگر یابی نشان از کوی یار کوی یار اینجا و آنجا نیست نیست‏ شرط این ره یافتن،بخشندگی است‏ جان اگر بخشی در این ره خوشدلی‏ پیش پا،هرگز نبینی مشکلی‏ هرکه جان بر کف به‏سوی او شتافت‏ جز حیات جاودانی زو نیافت‏ نیک بنگر کاین چنین کس زنده است‏ کو بود روزی‏خور،او کی مرده است!1 شادمان اید ز فضل رب جان‏ مژده آرد سوی دیگر رهروان‏ تا ز جان بگذشته مردان همیم‏ لاله‏وش آیند خوش،بی‏خوف و بیم‏2 می‏رسد خوش خوش بشارات حبیب‏ می‏برند از فضل و از نعمت نصیب

قاموس » شماره 5 (صفحه 141)

اجرشان نه کم شود،هرگز،نه گم‏ لا یضیع المومنین اجرهم‏3

 ***
عاشقی گر،سخت با جوش و خروش‏ جان و تن درباز و هستی را فروش‏ آتش عشقت اگر سوزان شود، تن میان شعله‏اش بریان شود، جان دوباره زنده گردد پایکوب‏ جاروی مژگان بگیر و راه روب‏ راه را هموار ننمایی اگر سوختن ننمایدت راهی دگر سرکش است این آتش جانسوز،آه! مرد می‏خواهد چنین ره،مرد راه! تا نهد با استواری گام خویش‏ در میان شعله‏ها مردانه پیش‏ پا نهد در ره خلیل الله‏وار سینه گرداند سپر در لاله‏زار تا خطاب آید که باش ای نار سرد4 کاین یکی مرد آمده اندر نبرد

 ***
عاشق آتش گردد اندر راه عشق‏ گرم و سرکش گردد اندر راه عشق‏ سوزها بر وی از این آتش رسد ز آتشی شعله‏ور و سرکش رسد مایهء پایندگی جز عشق نیست‏ پایه‏های بندگی جز عشق چیست

قاموس » شماره 5 (صفحه 142)

هر که عاشق‏پیشه گردد،زنده است‏ عشق کی اندر خور دل مرده است!؟ بندهء عاشق شود بیدار چون‏ عشق راه خویش گیرد در جنون‏ این حدیث عشق نیکو گوش‏دار الجنون باشد فنون ای هوشیار این جنون عاشقی نیکو بود چونکه عاشق دمبدم حق‏جو بود نه جنون حرص و دنیادوستی‏ چونکه حق مغز است و باقی پوستی‏ گر زنی نمرود را سر،عاشقی‏ عاشقی دلخسته،یاری مشفقی‏ زندگی در این جهان لعب است و لهو5 دلخوشی بر لهو باشد عین سهو بگذر از دنیا و بر عقبی نگر تا بری سود،این فروش و آن بخر6 دیو نفست را تو اندر گور کن‏ سینه را از عشق حق پرنور کن

 ***
عشق چون پا در مسیر حق نهد عقل،بی‏آرام دل از کف دهد عقل دیگر راه نگشاید برت‏ گر بود گنج خرد اندر سرت‏ عقل حیران گردد از کردار عشق‏ سینه سوزان گردد از رفتار عشق

قاموس » شماره 5 (صفحه 143)

شورش اندر سر چه غوغاها کند عاشق دل خسته را شیدا کند عشق،عقل از سر رباید بی‏دریغ‏ خویش را از قعر بینی بر ستیغ‏ عقل اینجا دود و عشق آتش بود عشق آید،عقل ناپیدا شود گر درین ره مرد کاری،زنده‏ای‏ ورنه چون برگ خزان پژمرده‏ای‏ گر تویی آزاده،صد جان بی‏قرار می‏کنی هردم بر جانان نثار در وصال دوست جان تسلیم کن‏ سر به درگاهش بنه،تعظیم کن

 ***
همت یوسف ترا آید بکار تا توانی راه یابی نزد یار تا زلیخای هوس در راه هست‏ کی توان از بادهء حق گشت مست!؟ پیرهن چون گشت پاره رسته‏ای‏ ورنه با معشوق کی پیوسته‏ای!؟ جامهء پاره نشان بندگی است‏ نزد حق زیبندگی،شرمندگی است‏ همچو یوسف از زلیخا دست شوی‏ تا شوی با جلوهء حق روبروی‏ یار خود یابی چو مجنون بی‏قرار نه یکی،صد جان کنی بر وی نثار

قاموس » شماره 5 (صفحه 144)

خویش را بینی تو در امواج نور پای تا سر غرق شادی و سرور پشت چوگان کن،بشو حیران چون گوی‏ رو به سوی قبله کن،محبوب جوی‏ داروی هجران نباشد جز شکیب‏ صبر کن تا آیدت از وی نصیب‏ چون گدای خسته بر کوی ایاز کن تو با حق روز و شب راز و نیاز از دل زندان تن یکدم در آی‏ تا نیوشی دمبدم بانگ درای‏ از تجمل وز ریا دوری گزین‏ تا بیابی معنی حق الیقین

 ***
خواهی ار مصداق عشق و عاشقی‏ تا بدانی کیست مرد متقی‏ طوق حرص و آز از دل باز کن‏ در هوای زندگی پرواز کن‏ عشق حق را در«علی»کن جستجو تا مگر راهی بیابی سوی هو دم زن از حب خدا هر نیمه شب‏ چون علی اندوهبار اندر تعب‏ آنکه شهر علم احمد را در است‏6 عاشق جانباز حق اکبر است‏ عیش و آز و کینه را فرسنگها دور کرد از خویش و زانها شد رها

قاموس » شماره 5 (صفحه 145)

نه ز بیم دوزخ و شوق بهشت‏ دل به یزدان داد آن نیکو سرشت‏7 محو حق با سینه‏ای آیینه‏وار بود اندر وحشت ره اشکبار او نشد عاشق که از روز الست‏ عشق حق بر سینهء پاکش نشست‏ او نه عاشق بود،بل معشوق بود در گریز از نفس خود معتوق بود شافعی در مدح وی نیکو سرود گفتنی را گفت نیکو،هرچه بود کان قسیم نار و فردوس برین‏ حبّه جنّة،امام العالمین‏ شیر میدان جوانمردی علی است‏ آنکه احمد را وصی،حق را ولی است‏8 راه او باید گزید و پیش راند وندرین ره نیک باید جان فشاند عشق را سوزی نمی بودی اگر، آتش‏افروزی نمی بودی اگر، سخت می‏دیدی خودت را بی‏نوال‏ خسته و درمانده و آشفته حال‏ عشق پاک ار صیقل جانت بود گوشوار لؤلو مرجانت بود سوز عشق ار در دل عاشق فتاد میتوان بر عشق،نام عشق داد با چنین عشقی تو بگشا باب راز خوش برآور سوی حق دست نیاز-

قاموس » شماره 5 (صفحه 146)

پاورقی شعر عشق

 (1)-
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

-قرآن کریم- سوره آل عمران-آیه 169.

 (2)-
فرحین بما آتاهم من فضله و یستبشرون بالذن لم یلحقوا بهم من خلفهم الاخوف علیهم‏ و لا هم یحزنون

-قرآن کریم-سورهء آل عمران-آیهء 170.

 (3)-
یستبشرون بنعمة من الله و فضل و ان الله لا یضیع اجر المؤمنین

-قرآن کریم-سوره‏ آل عمران-آیهء 171.

 (4)-
قلنا یا نارکونی بردا و سلاما علی ابراهیم

-قرآن کریم-سورهء انبیاء-آیهء 69.

 (5)-
و ما الحیوة الدنیا الا لعب و لهو و للدار الاخرة خیر للذین یتقون افلا تعقلون

-قرآن‏ کریم-سورهء انعام-آیه 32.

 (6)-
بع الدنیا بالاخرة تربح

-از سخنان امام علی(ع)-مجانی الادب فی حدائث العرب، ج 2،ص 67.

 (7)-انا مدینه العلم و علی بابها و من اراد العلم فلیأت الباب،حدیث نبوی،جامع صغیر،ج‏ 1،ص 107.

 (8)-ما عبدتک خوفا من نارک و لا طعما فی جنتک لکن وجدتک اهلا للعباده فعبدتک از سخنان امام علی(ع)،وافی فیض،ج 3،ص 70.

 (9)-علی حبه جنة

 امام الناس و الجنه

 وصی المصطفی حقا

 قسیم النار و الجنة

 دیوار شافعی-چاپ مصر-ص 32.


پایان مقاله

مجله قاموس » بهار 1363 - شماره 5 (از صفحه 139 تا 146)شاعر : میرزا محمد، علی رضا


Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>