پرتوهایی از عشق نامه نظامی
دکتر محمد رضا راشدمحصّل درام غمافزای عشق مجنون به لیلی از داستانهای کهن و از مشهورترین آنها است. این قصّه به صورتهایی در زبان فارسی رواج داشته امّا آنگاه به اوج شهرت رسیده است که نظامی سخنسرای بزرگ قرن ششم،منظومهء خود را بر پایهء این داستانها و استفاده از روایات مکتوب عرب و اشعار منسوب به مجنون سروده است و از آن پس بسیاری از سخنوران دیگر از او تقلید کردهاند.
ظاهرا داستان عشق این دو دلداده،ساخته و پرداختهء کسی نیست،از صدر اسلام در ادبیات عرب رواج داشته و ابن ندیم از کتابی به نام مجنون و لیلی در همین زمان نام برد،1جز این در کتابهای اغانی،تزیین الاسواق،الشعرو الشعرا2و نیز دیوان مجنون به تفصیل از آن سخن رفته و اشعار منسوب به قیس گردآوری شده است.
داستان لیلی الاخیلیّه بنت عبد الله به الرّحال بن شدّاد با توبة بن الحمیر که دلباختهاش بود نیز شباهتهایی به قصهء لیلی و مجنون دارد.3
شک نیست که مأخذ قصّهء نظامی،نوشتههای این کتابها و روایات شفاهی
است که خود بر پایهء این نوشتهها استوار است.نظامی هم در سبب نظم کتاب از شهرت عشق مجنون و رواج این قصّه یاد میکند و میگوید:
در حال رسید قاصد از راه آورد مثال حضرت شاه بنوشته به خط خوب خویشم ده پانزده سطر نغز بیشم... کای محرم حلقهء غلامی جادو سخن جهان نظامی از چاشنی دم سحر خیز سحری دگر از سخن برانگیز... خواهم که به یاد عشق مجنون رانی سخنی چو درّ مکنون چون لیلی بکر اگر توانی بکری دو سه در سخن نشانی تا خوانم و گویم این شکر بین جنبانم سر که تاج سر بین بالای هزار عشقنامه آراسته کن به نوک خامه4
ادامهء سخن از سوی نظامی نشان غمانگیزی و غم افزایی این داستان دردآور و این عشق مردم سوز است و نیز نشانهای است از شهرت بینظیر آن که کانع تغییر و تحریف هم بوده است:
گفتم سخن تو هست بر جای ای آینه روی آهنین رای لیکن چه کنم هوا دو رنگست اندیشه فراخو سینه تنگست دهلیز فسانه چون بود تنگ گردد سخن از شد آمدن لنگ... این آیت اگر چه هست مشهور تفسیر نشاط از او بود دور افزار سخن،نشاط و نازست زین هر دو سخن بهانهساز است بر شیفتگی و بند و زنجیر باشد سخن برهنه دلگیر5
این قصّه آنچنان دلنشین و مورد پسند عارف و عامی بود که به قول زکی مبارک «خداوند به زمان اموی لطف کرد که شخصیت مجنون را باقی گذاشت و این شخصیت به غرب و شرق عالم رفت و انفاس شعرا را عطرآگین ساخت».6بزودی این دو دلداده سمبل عشق و وفاداری شدند،کسی نبود که آوازهء مجنون به گوشش نرسیده و از زیبایی لیلی شمّهای نشنیده باشد.قیس سرمشق عشّاق و نامش سر فصل داستانها شد و لیلی،آیت حسن و دلبری و نشانهء راستی و وفاداری گشت.
فرهنگ » شماره 10 (صفحه 169)
از آن پس هر عاشق شوریدهای را مجنون و هر معشوق پاکباخته را لیلی نام است و بیقین نامشان به درازای ابد بر جای خواهد ماند.
مختصر داستان اینکه:«رئیس قبیلهء بنی عامر،مردی درویشنواز و میهماندوست است که مدّتها از داشتن فرزند محروم بوده و عاقبت از خدا پسری یافته است،نامش را قیس نهاده(ص 75)و چند سال بعد او را به مکتب فرستاده است،آنجا بود که قیس با درّنا سفته صدف قبیلهء دیگر-لیلی-برخورد که
سردفتر آیت نکویی شاهنشه ملک خوبرویی فهرست جمال هفت پرگار از هفت خلیفه جامگیخوار رشک رخ ماه آسمانی رنج دل سرو بوستانی منصوبه گشای بیم و امید میراثستان ماه و خورشید محراب نماز بتپرستان قندیلسرای و سرو بستان... دل بند هزار درّ مکنون زنجیر بر هزار مجنون لیلی که به خوبی آیتی بود و انگشتکش ولایتی بود
(ص 29)
هردو دلباختهء یکدیگر شدند:
او نیز هوای قیس میجست در سینهء هردو مهر میرست عشق آمد و جام خام درداد جامی به دو خواب نام درداد مستی به نخست باده سختست افتادن نافتاده سختست چون از گل مهر بو گرفتند با خود همه روزه خو گرفتند این،جان به جمال آن سپرده دل برده ولیک جان نبرده وان بر رخ این نظر نهاده دل داده و کام دل نداده
(ص 26)
امّا پدر لیلی بدین ازدواج رضایت نداد،قیس را دیوانه خواند و سرزنش مردم قبیله و عیبجویی عرب را بهانه کرد:
فرزند تو گرچه هست پدرام فرّخ نبود چو هست خودکام
فرهنگ » شماره 10 (صفحه 170)
دیوانگیی همی نماید دیوانه حریف ما نشاید اوّل به دعا عنایتی کن وانگه ز وفا حکایتی کن تا او نشود درست گوهر این قصّه نگفتنیست دیگر... دانی که عرب چه عیب جویند این کار کنم مرا چه گویند با من بکن این سخن فراموش ختمست بر این،و گشت خاموش
(ص 27)
پس از آن کوششها به نتیجه نرسید،نه کمک نوفل و نه پند و اندرز پدر و خال، هیچیک مجنون را از بیابانها به خانه برنگرداند،به خواست پدر،راهی مکّه شد امّا چون دست در حلقهء کعبه انداخت نه آنچه پدر میگفت:
در حلقهء کعبه حلقه کن دست کز حلقهء غم بدو توان دست گو یا رب از این گزافکاری توفیق دهم به رستگاری رحمت کن و در پناهم آور زین شیفتگی به راهم آور
(صص 97-08)
بلکه آنچه آرزو داشت طلب کرد،از خدا خواست که شور عشق لیلی را در دلش بیش کند و عاشقترش از پیش:
مجنون چو حدیث عشق بشنید اول بگریست پس بخندید از جای چو مار حلقه برجست در حلقهء زلف کعبه زد دست میگفت گرفته حلقه دربر کامروز منم چو حلقه بر در در حلقهء عشق جان فروشم بیحلقهء او مباد گوشم گویند ز عشق کن جدایی کاین است طریق آشنایی من قوت ز عشق میپذیرم گر میرد عشق من بمیرم پروردهء عشق شد سرشتم جز عشق مباد سرنوشتم آن دل که بود ز عشق خالی سیلاب غمش براد حالی یا رب به خدایی خداییت وانگه به کمال پادشاییت کز عشق به غایتی رسانم کو ماند اگرچه من نمانم
فرهنگ » شماره 10 (صفحه 171)
از چشمهء عشق ده مرا نور وین سرمه مکن ز چشم دور گر چه ز شراب عشق مستم عاشقتر ازین کنم که هستم گویند که خو ز عشق وا کن لیلی طلبی ز دل رها کن یا رب تو مرا به روی لیلی هر لحظه بده زیاده میلی از عمر من آنچه هست بر جای بستان و به عمر لیلی افزای
(صص 08-18)
لیلی طلب بود و لیلیطلبی رها نمیکرد:
دعا المحرومون اللّه یستغفرونه بمکّة شعثا کی تمحّی ذنوبها و نادیت یا رحمن اوّل سولتی لنفسی لیلی ثّم انت حسیبها
(دیوان،ص 01)
دیگر،سرزنشها و جنگها سودی نداشت،میانجیها کاری از پیش نبردند و خشم مجنون با نوفل نیز بیفایده بود که
گر دخت مرا بیاوری پیش بخشی به کمینه بندهء خویش راضی شوم و سپاس دارم وز حکم تو سر برون نیارم امّا ندهم به دیو فرزند دیوانه به بند به که در بند... این شیفته رای ناجوانمرد بیعاقبتست و رایگان گرد
(صص 811-911)
ناچار با آهوان بیابان انس گرفت و نشان معشوق را در آنجاها میجست:
ابا شبه لیلی لا تراعی فانّنی لک الیوم من بین الوحوش صدیق... فعیناک عیناها و جیدک جیدها سوی انّ عظم السّاق منک دقیق
(دیوان،ص 12)
میداد ز دوستی،نه افسون بر چشم سیاه آهوان بوس کاین چشم اگر نه چشم یارست زان چشم سیاه یادگارست
(ص 421)
و رهایی آنان را به ابرام میخواست:
فرهنگ » شماره 10 (صفحه 172)
میرفت سرشک ریز و رنجور انداخته دید دامی از دور در دام افتاده آهویی چند محکم شده دست و پای در بند صیاد بدین طمع که خیزد خون از تن آهوان بریزد مجنون بشفاعت اسب راند صیاد،سوار دید و درماند گفتا که به رسم دامیاری مهمان توام بدانچه داری دام از سر آهوان جدا کن این یک دو رمیده رها کن... دل چون دهدت که بر ستیزی خون دو سه بیگنه بریزی...؟ چشمش نه به چشم یار ماند؟ رویش نه به نوبهار ماند؟ بگذار به حق چشم یارش بنواز به باد نوبهارش... وان چشم سیاه سرمه سوده در خاک خطا بود عنوده وان سینه که رشگ سیم نابست نه در خور آتش و کبابست
(صص 321-421)
زاغ فراق را مخاطب میساخت و با او پیام دلدادگی میفرستاد:
الا یا غراب البین ان کنت هابطا بلادا للیلی فالتمس ان تکلّما و بلّغ تحیاتی الیها و صبوتی و کن بعدها عن سائر النّاس اعجما
(دیوان،ص 03)
گفت ای سیه سپیدنامه از دست کهای سیاهجامه؟ شبرنگ چرایی ای شب افروز روزت ز چه شد سیه بدین روز بر آتش غم منم تو جوشی من سوگزده سیه تو پوشی روزی که رسی به نزد یارم گو،بیتو ز دست رفت کارم دریاب که گر تو در نیابی ناچیز شوم درین خرابی
(ص 031)
امّا این اشعار سوزناک و این پیامهای دوستانه نه تنها سبب نزدیکی نشد بلکه کار را بدانجا رسانید که سلطان زمان خون او را هدر اعلام کرد و آوارهء بیابانش نمود.در این حال پدرش که تنها تکیهگاه او بود،مرد و لیلی را نیز به شوی دادند امّا قیس
فرهنگ » شماره 10 (صفحه 173)
هر لحظه شیفتهتر میشد و در غم هجران میسوخت؛معشوق هم،کم از او نبود، شعر میسرود و مینالید.پس از مرگ شوی چیزی نگذشت که لیلی نیز رخت از جهان بیرون کشید،مجنون از این مصیبت آگاه شد به قبیله بازگشت،خاک را میبویید تا قبر لیلی را بیخطا باز شناخت7خود را روی آن انداخت و از بس زاری مرد.بنا به نوشتههای عرب،مردهاش را به قبیله آوردند،دوست و دشمن گرد آمدند،سوگواری کردند و در کنار قبر لیلی به خاکش سپردند.بدین ترتیب، شوریدهترین عشّاق در خاک آرمید و شگفتانگیزترین داستان عشق یادگار ماند. داستانی که از آن پس به شرق و غرب عالم رفت و در قلب مردم مکانی ارجمند یافت.».
روایت نظامی بر پایهء مآخذ عربی است امّا وصفهای فراوان، صحنهآراییهای زیبا و تمثیلات متناسب از مواردی است که منظومهاش را ممتاز میکند.بعلاوه عشق گرمرو و انسان گرایانهء او که جلوههای آن در توصیف امتیازها و استعدادهای انسانی پیداست موجب دیگری در دلنشینکردن و جذابیّتبخشیدن بدان است.داستان اگر چه زمینهای برای بیان افت و خیزهای عشق مادی است امّا از نظر نظامی فراتر از یک مهرورزی سادهء جسمانی به شمار میآید.عشق از نظر او سردفتر اندیشهها و سبب آفرینش است مجموعهء کاینات بدان برپاست و جهان بیوجود آن ارزشی ندارد:
فلک جز عشق محرابی ندارد جهان بیخاک عشق آبی ندارد... اگر بیعشق بودی جان عالم که بودی زنده در دوران عالم کسی کز عشق خالی شد فسردهست گرش صد جان بود بیعشق مردهست8
مجاز آن پل حقیقت است و حقیقت آن نشان از کمال عشق و عاشق کامل دارد.
داستان زمینهء بیان آرمانها و اندیشههای اوست و آنها را با استفاده از اطلاعات علمی فراوان خویش و تسلط بر فرهنگ عامّه بسیار دلنشین بیان میکند.او محصور در چهارچوب محدود مآخذ اصلی نیست گاه روایات مختلف را با یکدیگر بستگی میدهد و زمانی زمینهء عشق زمینی را جلوهگاه بیان عشق آسمانی میکند:
فرهنگ » شماره 10 (صفحه 174)
عشقی که نه عشق جاودانیست بازیچهء شهوت جوانیست عشق آن باشد که کم نگردد تا باشد ازین قدم نگردد آن عشق نه سرسری خیالست کو را ابد الابد زوالست مجنون که بلندنام عشقست از معرفت تمام عشقست
(ص 87)
دلدادگان را پنهانی دیدار میدهد،و با صحنههای توصیفی از دیدار مجنون با مادر و روبروشدنش با خال خود«سلیم»به تفضیل میپردازد(ص 891 به بعد).
بخشی از مطالب او در کتابهای پیشین سابقه ندارد،از جمله مرگ شوهر لیلی،داستان سلام بغدادی و ملاقاتش با مجنون9که شاید این قسمتها دریافت او از اشعار قیس باشد.
تأثیر آشکار این منظومه در داستان رومئو و ژولیت،اثر شکسپیر پیداست، قصّهء غربی که دهها سال بعد نوشته میشود،قهرمانان آن از دو خانوادهء ممتاز ایتالیایی«کاپولت»و«مونتاگ»هستند با همان ویژگیها که قبایل مجنون و لیلی دارند.دو دلدادهء غربی در مجلس مهمانی بر یکدیگر عاشق میشوند؛رومئو با عموزادهء ژولیت روبرو میشود و قیس با جوانی منازل نام(اغانی،ج 1،ص 781)؛ پدر ژولیت با ازدواج آن دو موافقت نمیکند و رومئو نیز چون مجنون مجبور به فرار میشود و خونش را مباح میشمارند؛راهب همچون نوفل در پی اصلاح کار است؛ شویدادن ژولیت هم،چون لیلی است،و سرانجام مرگ آنها نیز شباهت دارد. مشکل میتوان گفت که همه همانندی تنها توارد است بلکه به احتمال زیاد شکسپیر از روایات کتبی یا شفاهی لیلی و مجنون بهره برده و آنچه که به مذاق غربیان ناخوشایند مینموده یا با طبیعت اروپایی سازش نداشته تغییر داده است.
گر چه عشق و دلدادگی سرشت بشر است و حاصل دوری،سرودها و ترانههاست و سوز و سازها،هر شیفتهای مجنون است و هر زیبایی،لیلی؛امّا این دو،نشانههای برجستهای هستند که نه تنها در ادب پارسی بلکه به صورت اصلی،یا به نامهای دیگر جهان،مظهر دلدادگی و وفاداری به شمار میآیند.01
فرهنگ » شماره 10 (صفحه 175)
اشارهها و سرودهای فراوان شعرا نمایندهء این شخصیتها و نشاندهندهء تاثیر فراوان قصّه است وقتی عاشق شوریدهای چون بابا طاهر ترانه،ساز میکند:
چه خوش بی مهربونی از دو سر بی که یکسر مهربونی دردسر بی اگر مجنون دلشوریدهای داشت دل لیلی از آن شوریدهتر بی
یا عارف بزرگی چون مولوی از عشق این دو دم میزند:
نی حدیث راه پرخون میکند قصههای عشق مجنون میکند
دفتر 1،بیت 31)
و یا
همچو مجنون بو کنم من خاک را خاک لیلی را بیابم بیخطا
(9282/6)
و رندی چون حافظ،مجنون را مرد میدان عشق میداند:
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آنست که مجنون باشی
(دیوان حافظ،به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی،ص 23)
نمیتوان آن را خوارمایه شمرد و این عروسان را بیپایه دانست.
در ادب پارسی آنکه طبعآزمایی کرده،یا قلم به دست گرفته-حتی مردم کوچه و بازار را-کمتر میتوان یافت که دم از مجنون و لیلی نزنند و آنها را آیت حسن و وفاداری نشناسند.بهترین گواه این توجّه و دوستداری منظومههای بیشماری است که بدین نام سروده شده و پرتو عشقنامهء نظامی در آنها پیداست،11 نام برخی از سرایندگان این منظومهها را یادآور میشود:مجنون و لیلی از امیر خسرو دهلوی (قرن 7):این منظومه به استقبال نظامی در قالب داستان اوست.مجنون را به طالعبین نشان میدهند و او سرگذشت خویش را بیان میکند،برای کنارهگیری نوفل از جنگ بهانهها میآورد و داستانهایی از جمله مهمانیکردن مجنون زاغان را، ازدواج او با خدیجه دختر نوفل و شوریدگیش در شب زفاف بدان افزوده شده است. در این منظومه مجنون چون رومئو در گور لیلی میرود و اشعار جانسوز میخواند.
لیلی و مجنون عبد الرحمن جامی(قرن 9):که بیشتر با مآخذ عربی سازگار است.او
فرهنگ » شماره 10 (صفحه 176)
آنها را در صحرا وصف میکند و داستان تنبیهشدن لیلی به وسیلهء پدر و یادآوری سرگذشت مجنون نزد خلیفه به وسیله کثّیر،21حجرفتن لیلی و شویکردنش را با جوانی از بنی ثقیف برابر روایات عرب بر آن افزوده است.
لیلی و مجنون مکتبی شیرازی(قرن 9)حکایات ابداعی دارد مانند:بیمارشدن لیلی از غم،دیدن مجنون عکس لیلی را در آب و سرودن اشعار سوزناک،قناتی را وسیلهء رفتن نبه خانهء لیلی قراردادن و برای ورود به خانهء ابن سلام در پوست گوسفند داخلشدن که بیشتر متأثر از ترفند عیاران است که در این زمان شهرتی دارند و زیرکی و چابکی آنان زبانزد عامه است.
مجنون و لیلی عبدی بیک شیرازی:که از مثنویهای پنجگانهء اوست و بیشتر به شرح عشق این دو دلداده پرداخته و منظومهء خویش را با مرگ آنان پایان داده است. داستان او با نظامی تفاوت دارد و موضوعهایی مانند به خواستگاری رفتن پدر لیلی، جنگ دوم نوفل،آزادکردن آهوان و گفت و گوی با زاغان در داستان او نیست،در مقابل بخشهای دیگری-جدید-بر ان افزوده اسا از آن جمله:خواستگاری کردن لیلی را برای پسر ابن سلام و کشتهشدن ابن سلام در جنگ با توفل.
وصفهای او نیز گاه مشروحتر و گاه کمتر از نظامی است.او گرچه منظومهاش را بیشتر به تقلید امیر خسرو ساخته است امّا از جهت کلّی از او نیز پیروی نکرده و به گفتهء خودش اثری اصیل و تازه آفریده است:
این نامه که رشک مهر و ماهست بر بکری فکر من گواهست
(مجنون و لیلی،عبدی بیگ شیرازی،چ مسکو،ص 512)
و آن را نامهء نو خوانده است:
این نامهء نو که یادگاریست از باغ سخن بنفشهزاریست در این چمن شکفته رخسار حوران معانیند بسیار
(همان کتاب،ص 24،ساقینامه)
لیلی و مجنون هاتفی که عبدی بیگ آن را از مثنویهای مشهور خوانده است.31
لیلی و مجنون مثالی کاشانی(آخر قرن 9)
فرهنگ » شماره 10 (صفحه 177)
لیلی و مجنون هلالی استرآبادی(قرن 01)
لیلی و مجنون میرحاج(همزمان با امیر علی شیرنوائی).
لیلی و مجنون قاسمیگنابادی(ابیاتی از آن در تذکرهء هفت اقلیم نقل شده است).
لیلی و مجنون سهیلی(قرن 01)
لیلی و مجنون ضمیری اصفهانی که از جملهء خمسهء اوست و به پیروی از نظامی سروده است.
لیلی و مجنون فوقی یزدی(همزمان با شاه عباس دوم-قرن 11).
لیلی و مجنون صبای کاشانی.
لیلی و مجنون صرفی.
لیلی و مجنون طلا مراد که صاحب تاریخ قصص الخاقان از آن نام برده است. جز این شاعران،در تذکرهها و فهرستها به نام سرایندگان زیر نیز لیلی و مجنون یاد کردهاند:
ابو البرکات لاهوری،اشرف مراغی،امیری،تجلّی شیرازی،سنائی مشهدی(معاصر شاه عباس)،رهائی خوافی،روح الامین اصفهانی،سالم ترکمان،سید حسن بن فتح الله،صاعدی خبوشانی،کاتبی،کاشف شیرازی، مقصود بیک شیرازی ،مهدی چپنویس،میرزا محمد تقی هوس،ناصر هندو،نامی اصفهانی نصیبیکرمانشاهی،هدایت الله رازی.
لیلی و مجنون در ترکیه و آذربایجان نیز اقبالی تمام یافت و شعرای بزرگی چون امیر علی شیرنوائی،احمدی،خلیلیبرسوی،خیالی،سبانی،سودائی شاهدیادرلوی،فضولیبهشتی و نجاتی منظومههایی بدین نام و بیشتر در قالب مثنوی نظامی،امیر خسرو و جامی سرودهاند.علاوه بر آنها منظومههایی چون محزون و محبوب جمالی و چاه وصال شعلهء اصفهانی نیز تقلید از لیلی و مجنون است این داستان در ادبیات غربی نیز مقامی والا دارد.بجز ترجمههای متعدد روسی و آذری،در ابتدای قرن نوزدهم وسیلهء Chezy به فرانسه و توسّط هارتمن
فرهنگ » شماره 10 (صفحه 178)
Hartman به آلمانی در آمده و گرانشاک نظیرهای به همین زبان بر آن ساخته است 41.در سدهء حاضر آثار نظامی بویژه لیلی و مجنون به همهء ربانهای عمدهء جهان ترجمه شده است از آن جمله است:ترجمههای انگلیسی،آلمانی،فرانسه،چینی، ژاپنی،عربی و غیر آن.
***پینوشتها:
--------------
(1).ابن ندیم،الفهرست،تحقیق رضا تجدّد،متن عربی،(چاپ تهران)ص 563.
(2).ابو الفرج اصفهانی،اغانی،(چاپ مصر)،ج 1،ص 061 به بعد؛تزیین الاسواق،ص 53،بحث قیس ین ملوح (مجنون لیلی).
(3).داستان و شرح حال او که از شاعران مولدات است در فوات الوفیات،ج 2،ص 141 آمده است؛نیز لغتنامهء دهخدا،ذیل لیلی الاخیلیه.
(4).نظامی گنجوی،سبعهء حکیم نظمی،به تصحیح و تحشیهء حسن وحید دستگردی،(چاپ انتشارات علمی)، ج 1،لیلی و مجنون،ص 52.
(5).همان کتاب،ص 52.
(6).دیوان مجنون لیلی،به تحقیق و شرح جلال الدین چلبی(چاپ مصر،7391)ص 04،مقدمهء زکی مبارک.
(7).بر گرفته از بیت مولوی:
همچو مجنون بو کنم من خاک را خاک لیلی را بیابم بیخطا
(8).نظامی گمجهای،خسرو و شیرین،به تصحیح دکتر بهروز ثروتیان،انتشارات توس،ص 511.
(9).نیز رومئو و ژولیت و مقایسهء آن با لیلی و مجنون نظامی.
(01).دیوانهء الزا از شاعر معاصر فرانسه،لوئی آراگون نمونهای از این تأثیر و تأثر است.در این مورد و نیز نظر آراگون،دکتر حسن هنرمندی،سفری در رکاب اندیشه،از جامی تا آراگون،ص 52 به بعد.
--------------
(11).در این فهرست عمدهء توجّه به آثار چاپی است.
(21).دیوان مجنون،صص 02-32.
(31).عبدی بیک شیرازی،مجنون و لیلی،تصحیح رحیم اوف،(چاپ مسکو)،مقدّمه.
(41).هرماناته،تاریخ ادبیات،(چاپ بنگاه ترجمه و نشر کتاب)،ص 58.
پایان مقاله
مجله فرهنگ » پاییز 1371 - شماره 10 (از صفحه 167 تا 178)نویسنده : راشد محصل، محمد رضا