واژه هایدخیلفارسیدر روسی
مقدمه
زبانهای ایرانی و اسلاوی عضوِ خانواده زبانهای هندو اروپایی و دارای وجوه اشتراک و همانندیهای ساختاری و واژگانیاند. با این همه، درباره ماهیت و خاستگاه مشترک این دو گروهِ زبانی نظریه واحدی وجود ندارد. به نظر تروباچِف )Trubachev 1992, II, p. 23) ، برخورد ایرانیان و اسلاوها به نیمه نخست هزاره اول قبل از میلاد بازمیگردد. قوم اسلاو، در برخورد با سکاها و احتمالاً هند و آریائیها در منطقه دانوب، عناصری از اقوام ایرانی را به عاریت گرفت )Trubachev 1983, pp. 249-250) که از جمله آنها میتوان به زبان اشاره کرد. واژههای مشترک زبانها حاکی از واقعیات گوناگوناند؛ از جمله خویشاوندی یا اشتراک در کهنالگوها، اشتراک در وضع، مشابهت الگویی از ریشهای واحد و با عناصر ساختاری واحد، وامگیریِ مستقیم یا از طریق زبان واسط. ضمناً شباهت صوری واژهها همواره دالّ بر همریشه بودن آنها نیست و چه بسا تصادفی باشد.
در تعامل زبانهای خویشاوند در دوران کهن، احتمال دارد، علاوه بر وامگیری واژگانی، واژه بومی، تحت تأثیر زبان دیگر، تغییر شکل آوایی یا معنایی پیدا کرده باشد. از این رو، در بررسی واژههای مشترکِ دو یا چند زبان، پژوهشگران برداشتهای متفاوتی دارند. گاه واژگان مشترک را واژههای بومی خویشاوند و بازمانده میراث کهن یا واژههای قرضی از خاستگاههای گوناگون، که مستقیماً یا به واسطه وارد زبان شدهاند، تلقی میکنند. بیگمان تحلیل ریشهشناختی هر جفت از واژههای مشابه در دو زبان، به..
منظور تشخیص سمت، زمان و مکانِ وامگیری، به بررسی دلایل پیش و پس از وامگیری و نیز بررسی تاریخ واقعی اقوام و تحلیل زمینههای فرهنگِ قومی نیاز دارد.
در مقاله حاضر، به بررسی واژههایی پرداخته شده که از فارسی وارد زبان روسی شدهاند و در فرهنگهای معاصر روسی آمدهاند. بسیاری از واژههای فارسی دخیل در روسی که در فرهنگهای کهن روسی و نیز فرهنگ ریشهشناختیِ فاسمِر(1) ضبط شده امّا امروزه متداول نیست در این بررسی مطرح نشدهاند(2). ردهبندی این واژهها، از جمله به اعتبار تاریخی و موضوعی، نیاز به بررسی جامعتری دارد. اِدِلمان )Edelman 2002, p. 179 ff.) به راههای نفوذ واژهها از زبانهای ایرانی به زبان روسی اشاره کرده است. به نظر او، برخی از این واژهها در قرون میانه، بعضاً از طریق زبان واسط، وارد زبان روسی شده و به ادبیات عامیانه آن نفوذ کردهاند. این واژهها متعاقباً، بر اثر ترجمه آثار فارسی مانند هزار و یک شب، از طریق حکایتهای ایرانی و آثار نویسندگان فارسیزبان به زبانِ ادبیِ روسی نیز راه یافتهاند (Edelman 2002, p. 179 ؛ در این باره، نیز á Toporov 1969, 1978 ). بسیاری از اصطلاحات تجاریِ فارسی مانند واحدهای پول، اوزان و واحدهای اندازهگیری نیز، بر اثر مراودههای تجاری، که یکی از مناطقِ عمده آن کنارههای دریای خزر بوده، وارد زبان روسی شده است. )Edelman, Ibid á(
درباره وامواژههای ایرانی در زبان روسی، تا کنون، تحقیق مستقل و جامعی به زبان فارسی صورت نگرفته؛ امّا، در بسیاری از آثار خاورشناسان و زبانشناسان روسی، هر چند به طور پراکنده، به بسیاری از آنها اشاره شده است. گردآوری این اشارات پراکنده، که متضمّن ریشهشناسی این واژههاست، و نیز استخراج واژههای دخیل از فرهنگها کاری بسیاری دشوار است. در این مقاله تلاش شده است، بر اساس برخی فرهنگهای روسی، مانند فرهنگ ریشهشناختیِ فاسمِر و مآخذ دیگر، شرح ِ مختصری درباره گزیدهای از لغات دخیل ارائه شود. فرهنگ ریشهشناختی زبان روسیِ فاسمِر، به زبان آلمانی، در هایدِلبِرگ (1950-1958) منتشر شد. سپس تروباچف، در سالهای
_______________________________
1) M. Fasmer
2 ) چند نمونه، از این واژهها هستند: DBDd (babr) «جاگوار، نوعی یوزپلنگ»، Ddz^Lp (brinets) «برنج، (فقط در روسی کهن)» نیز bdz^r (princh) «برنج»؛ J`dTB (doria) «دریا»؛ rBdF`JBd (charvodar) «چاروادار».
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 152)
1964-1973، فرهنگ فاسمِر را تکمیل و در چهار جلد به زبان روسی ترجمه کرد. وی به ترجمه آن اکتفا نکرد بلکه کوشید تا کاستیها و خطاهای آن را نیز جبران و تصحیح کند و، با استفاده از منابع جدید، ریشهشناسیهای تازهتری به دست دهد و، برای بسیاری از مدخلها، تعریف مشروحتری عرضه کند. ویرایش چهارم این فرهنگ، حاوی حدود 4000 مدخل، در سال 2004 در چهار جلد منتشر شد. در این فرهنگ، برای ریشهشناسیِ بسیاری از واژههای دخیلِ فارسی، برابرهای کهن، مانند ایرانی باستان، فارسی باستان و فارسی میانه آمده و از آثار دانشمندانی مانند هُرن(3)، هوبْشمان(4)، لوکاچ(5)، و لیتمان(6) استفاده شده است.
منبع دیگری که در این مقاله برای ریشه و خاستگاه واژههای روسی و معنی آنها، از آن، استفاده شده فرهنگ چهار جلدی روسی به روسی )SRYa( است که در 1981 منتشر شده است. در این فرهنگ، به واژههای دخیل از زبانهای دیگر نیز اشاره شده؛ امّا، در بسیاری از موارد، منشأِ فارسیِ بسیاری از آنها ذکر نشده است. افزون بر این، برای مقابله معنایی و بسامد واژه در فرهنگهای معاصر نیز به واژهنامههای دیگری مانند فرهنگ روسی به انگیسی و انگلیسی به روسی آکسفورد، فرهنگ روسی به فارسی واسکانیان و فرهنگ واژههای خارجی در زبان روسی نیز مراجعه شده(7) و، در برابر هر مدخل، معنی رایج در زبان روسی آمده است.
گروهی از واژههای روسی را، به رغم شباهت آنها با واژههای فارسی، نمیتوان دخیل دانست؛ زیرا این واژهها در زبان فارسی و نیز سایر زبانهای ایرانی و اسلاوی حاصل تحول صورت کهنتری است و هر یک، به اقتضای تحولات آوائیِ خاص، به گونهای در آمده است. از این جمله است واژه بغ در فارسی و D`H (bog) در روسی، که هر دو از ریشه مشترک *bheg- هندو اروپایی است. شمار این واژهها بسیار است و در این مقاله به آنها اشارهای نشده است. امّا اِدِلمان )Edelman 2002 á( ، به تازگی، درباره روابط تاریخیِ زبانهای ایرانی و اسلاوی کتابی منتشر و، در آن، مشابهتهای زبانهای ایرانی و اسلاوی را بررسی کرده است. افزون بر این، او به مقایسه تطبیقیِ آوا شناسی، واجشناسی، صرف، نحو، و واژگان هر دو زبان که حاصل برخورد آنها در دورههای
_______________________________
3) P. Horn
4) H. Hübschmann
5) K. Lokotsch
6) E. Littmann
7 ) برای مشخصات همه این فرهنگها á منابع.
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 153)
مختلف بود، پرداخته است. در این اثر، درجه خویشاوندی زبانهای ایرانی و اسلاوی نیز بررسی شده است. امّا، در فصلی از این کتاب مختصّ بررسی تطبیقی واژههای ایرانی و اسلاوی، به وامواژههای فارسی در زبانهای اسلاوی اشارهای نشده است.
ضمناً واژههای فارسی دخیل در روسی را میتوان، بر اساس آنچه در اینجا فهرست شده، به چند دسته تقسیم کرد:
الف) واژههای فارسی که از طریق زبانِ واسط به روسی رفتهاند، که خود به چند دسته زیر تقسیم میشوند:
1. آنچه از طریق زبانهای اروپایی وارد روسی شده است، مانند ×T`f× (kiosk) (قس کوشک)؛ hÀZ|bB^ (tyulpan) «گل لاله»؛ tBZ| (shal) «شال».
2. واژههایی که از طریق زبانهای ترکی و نیز ترکی عثمانی وارد زبان روسی شدهاند. با توجه به فرهنگ فاسمِر، بیشترین واژههای دخیل فارسی در روسی در این گروه جا میگیرند. درباره خاستگاه وامواژهها و زبانهای واسط، نظر فاسمِر را قطعی نباید دانست؛ زیرا او، در بسیاری از موارد، بدون اشاره به فارسی بودن واژه، آن را برگرفته از ترکی دانسته است؛ مانند واژه BdtT^ (arshin) «اَرَش» که فاسمِر آن را وامواژهای ترکی میداند. اِدِلمان )Edelman 2002, p. 179) به این معنی اشاره و اظهارنظر کرده است که این واژه ایرانی از طریق زبان ترکی وارد روسی شده، و صورت آوائیِ آن، که حاصل تحوّل فارسی باستان arašni- از صورت پیش ایرانی *aratni- «آرنج» است، از نظر دور مانده است. افزون بر این، فاسمِر واژههای دیگری از فارسی را نیز برگرفته از ترکی دانسته است، مانند: BZzV ( ãÎ (aly «رنگ سرخ روشن»؛ BZzrB (alycha) «آلوچه»؛ DBDjtT (babushi) «پایپوش»؛ JLn×B^T^ (dekhkanin) «دهقان»؛ T^PTd (inzhir) «انجیر»؛ bBZBf (palas) «پلاس»؛ DjRB (buza) «بوزه (نوعی شراب)»؛ JLdFTv (dervish) «درویش».
ب) واژههایی که مستقیم از فارسی وارد زبان روسی شدهاند. از میان واژههای فهرستشده در این مقاله، فاسمِر فقط واژه ×B^Bjf (kanaus) «قناویز» را بدون ذکر واسط قید کرده است. به نظر او، این واژه مستقیم از فارسی وارد زبان روسی شده است. در فرهنگ روسی به روسی )SRYa( ، شمار بیشتری از واژههای روسی که مستقیماً از
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 154)
فارسی وارد زبان روسی شدهاند درج شده است؛ مانند DBJ|È (badya) «بادیه»، DBthB^ (bashtan) «باغچه»، HÀdRB (gurza) «گرزه (نوعی افعی)». چنان که پیش از این یاد شد، به نظر فاسمِر فقط یک واژه مستقیماً وارد روسی شده است؛ امّا در این مورد نیز صورت تلفظی واژه نشان میدهد که احتمالاً این واژه مستقیماً از فارسی وارد روسی نشده است.
از سوی دیگر، به نظر میرسد، درباره برخی از واژههای دخیل در زبان روسی، صحت این نظر که مستقیم از فارسی وامگیری شده باشد تا اندازهای قابل تأمل باشد؛ زیرا مثلاً تلفظ واژه DBDjtT (babushi) نزدیک به تلفظ صورت ترکی آن است. در بسیاری از موارد نیز واژههایی که در SRYa طریقِ نفوذشان مستقیم از فارسی دانسته شده در فرهنگ فاسمِر یا وارد نشده یا ورود آنها به زبان روسی از طریق زبانهای واسط ذکر شده است. بدین سان، دو فرهنگِ یادشده، در موارد متعدد، چه از حیث درج خودِ واژههای دخیل و چه در باب راه ورود آنها، اختلاف دارند.
از این رو، شناسایی و تحلیل دقیق واژههای دخیلِ فارسی در روسی نیاز به تحقیقات جامعتری دارد و این زمانی میسّر خواهد بود که فرهنگهای معتبرِ ریشهشناسی در هر دو زبان در دست باشد.
فهرست شماری از واژههای دخیل از زبان فارسی به زبان روسی
BDBR (abaz) «عباسی، سکه نقره در حدود 20 کوپک روسی که در قفقاز رایج بوده است»؛ برگرفته از عبّاسی «واحد پول رایج در دوران صفوی که به نام شاه عباس اول ضرب میشد». (Fasmer, 1:55 ؛ SRYa, 1:18 ؛ نیز á SIS, 7 ؛ Abaev, 3: 319).
BZzV ( ãÎ (aly «رنگ سرخِ روشن». این واژه، که از قرن چهاردهم در متون روسی به کار رفته )Tsyganenko 1970, p. 20)، به نظر فاسمِر (1:73) برگرفته از زبانهای ترکی است. قس ترکی، کریمهای ـ تاتاری al «رنگِ گلی روشن»، تاتاری، قپچاقی، قزاقی، جغتایی، اویغوری al «سرخِ روشن». اصل این واژه برگرفته از فارسی آل «رنگِ سرخ» است که ظاهراً از طریق زبانهای ترکی وارد روسی شده است. aÎl در نام خاصّ فارسی باستان
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 155)
*aÎlagaunaÎ «سرخ گونه» آمده است Hinz 1975, p. 27) ؛ نیز á )Benveniste 1966, p. 70 ؛ فارسی میانه *aÎl-goÎnag تنها یک بار در متون فارسی میانه به کار رفته است )Nyberg 1974, p. 230) . آل در فرهنگهای فارسی (á لغتنامه دهخدا و فرهنگ سخن، ذیل آل) ضبط شده است.
BZzrB (alycha) «آلوچه». فرهنگهای ریشهشناسیِ روسی این واژه را برگرفته از آذربایجانی alucÏa «نوعی آلویِ باغی» یا ترکیِ عثمانی دانستهاند. این واژه برگرفته از واژه فارسی آلوچه است. در زبان روسی، از همین واژه صفتِ BZzr`FzV ساخته شده است.
B\DBd (ambar) «انبار». روسی کهن T\DBd ، `^DBd . به نظر فاسمِر (1:75) ، این واژه از ترکی، قپچاقی، کریمهای ـ تاتاری، تاتاری (قس ambar ) و نیز آذری، آلتایی و قزاقی (قس anbar ) اخذ شده است. این واژه در آثارِ روسی از قرن شانزدهم به کار رفته است )Tsyganenko 1970, p. 20). انبار در زبان عربی نیز رایج و برگرفته از فارسی است. قس فارسی میانه hambaÎr (CPD, p. 40 ؛ نیز á Tsabolov 2001, p. 48 ؛ SRYa, 1:34 ). از همین واژه صفتِ B\DBd^zV «انباری» ساخته شده است.
BdDjR (arbuz) «هندوانه». ظاهراً این واژه در حدود قرنِ پانزدهم، از طریقِ زبانهای قپچاقی (قس xarbuz ) و ترکی، کریمهای ـ تاتاریِ (قس karpuz ) وارد روسی شده است. این واژهها برگرفته از فارسی خربزه هستند )Fasmer, 1:83, 84) . اشتقاق این واژه را از xar «خر» (حیوان) و فارسی میانه ãÎna cÏ buÎ «خیار» دانستهاند. آبایف افزوده است که جزءِ پیشینِ این واژه یعنی xar- ، در اینجا و در برخی دیگر از کلمات ممکن است به معنی «بزرگ» باشد )Abaev,4:141,142) . از همین واژه، صفت BdDjR^zV نیز ساخته شده است.
BdtT^ (arshin) «واحد اندازهگیری طول در روسیه قدیم معادل 71 سانتیمتر» )SRYa, 1:46) . این واژه از قرن چهاردهم وارد زبان روسی شده است و به نظر فاسمِر (1:92) ، برگرفته از زبانهای ترکی (قس ترکی، تاتاری و قپچاقی aršyn ؛ جغتایی aršun ) است. این واژه برگرفته از فارسی اَرَش (واحدی برای اندازهگیری طول از سر انگشت دست تا آرنج) است و از طریق ترکی وارد زبان روسی شده است. (نیز á Edelman 2002, p. 179)
DBDjtT (babushi) «پایپوش؛ نوعی کفش پشتباز» )SRYa, 1:54) . فاسمِر (3:195) این واژه را برگرفته از ترکی، کریمهای ـ تاتاری paÎpucÏ و paÎpuš دانسته است. این واژه
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 156)
برگرفته از پاپوش فارسی و مرکب است از paÎ «پا» (قس فارسی میانه paÎy ) و poš- ، بن مضارع از pošãÎdan «پوشیدن». به نظر علیاشرف صادقی این واژه از طریق ترکی عثمانی وارد زبان روسی شده است.
DBJ|È (badya) «سطل چوبی یا فلزی که انتهای آن اندکی باریک است» )SRYa, 1:155) ؛ روسی کهن DBJTÈ . این واژه از سال 1499 در متون روسی به کار رفته و از طریقِ تاتاری badia ، badiä واردِ روسی شده است که، به نوبه خود، برگرفته از فارسی بادیه است. Fasmer, 1:144) ؛ نیز á )Tsyganenko 1970, p. 31
DBRBd (bazar) «خرید و فروش، خردهفروشیِ خوار و بار در میدان یا مکانی خاص؛ بازارِ فصلی». در زبانِ محاوره، به معنی «گفت و گوی نامفهوم، سر و صدا» نیز به کار میرود )SRYa, 1:55) . فاسمِر (1:105, 106) ، علاوه بر معنی رایج این واژه، معنیِ «کارِ خیر، برگزاری تجمعاتی برای فروش کالا که عواید آن صرف امور خیریه شود» را نیز آورده است. به نظر او، معنای اخیر از طریق زبان فرانسه یا آلمانی وارد زبان روسی شده است. وامگیریِ این واژه ظاهراً بر اثر رواج داستانهای هزار و یکشب بوده است. بازار در معنای رایجِ آن از قرنِ پانزدهم در زبان روسی به کار رفته )Tsyganenko 1970, p. 31) و از طریق زبانهای ترکی (قس baÎzaÎr ؛ ترکی عثمانی، آلتایی و اویغوری (pazar) وارد روسی شده است. از این واژه فعل DBRBdThx «فروختن چیزی در بازار؛ اسراف کردن» و صفتِ DBRBd^zV«بازاری» در روسی رایج است.
DB×ZBPB^ (baklazhan) «بادنجان» این واژه از قرن نوزدهم وارد فرهنگهای روسی شده است )Tsyganenko 1970, p. 31) . به نظر فاسمِر (1:110) ، این واژه از طریق ترکی (قس patlydzÏan ) و زبانهای ترکی شرقی (قس patingän )، که خود برگرفته از عربی ـ فارسی است، وارد زبان روسی شده است.
DB×tTt (bakshish) «پیشکش، رشوه؛ هدیه به مهمان؛ انعام» )SRYa, 1:56). این واژه برگرفته از فارسی ـ ترکی baxšyš است، قس ترکی bahšyš ، bahšiš «هدیه، صدقه، انعام» )Fasmer, 1:111) . صورتِ فارسی آن بخشش است. به نظر علیاشرف صادقی، با توجه به اینکه حرف x در زبان روسی وجود دارد، این واژه از طریق زبانهای غربی وارد روسی
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 157)
شده است که خودْ آن را از ترکی یا فارسی گرفتهاند. واژه bakchich از سال 1850 وارد زبان فرانسه شده است.
DBZBHB^ (balagan) «بنای موقت، معمولاً چوبی، برای تماشاچیان تئاتر در بازار و گردشگاهها در اوایل قرن 18 تا اوایل قرن 20». کاربردِ این واژه در این معنا منسوخ و اکنون به معنی «غرفه (در بازار)» رایج است )SRYa, 1:57) . به نظر فاسمِر (1:112) ، این واژه، از طریقِ ترکی، (قس balaxanä ) از واژه فارسی بالاخانه، گرفته شده است. همین واژه از مسیرِ دیگری وارد زبانِ فرانسه (barbacane) و انگلیسی (barbican) شده است. به قول علیاشرف صادقی، فرهنگها منشأِ barbican را نامعلوم دانستهاند. از همین واژه، صفت DBZBHB^^zV «(مربوط به) نمایش ِ کمدی» اسم DBZBHB^vT× «1. شُوْ مَن، 2. دلقک، بذلهگو» و فعل DBZBHB^Th| «دلقکبازی درآوردن» نیز ساخته شده است.
DBfjd\B^ (basurman) «غیرمسیحی، مسلمان». این واژه در حدود سال 1184 از تاتاری و قزاقی musulman و ترکی müslim ، müslümän وارد زبان روسی شده است و آن به واژه قرقیزیِ busurman نزدیک است که برگرفته از همان مسلمان فارسی است )Fasmer, 1:132, 133) . کاربرد واژه basurman اکنون در زبان روسی منسوخ شده است )SRYa, 1:64) ؛ امّا اشتقاقاتی از آن مانند DBfjd\B^×B «زن مسلمان»، DBfjd\B^f×TV «مسلمانی» نیز ساخته شده است.
DBnrB (bakhcha) «جالیز». این واژه از طریق ترکی (bagcÏä) ، برگرفته از واژه فارسی باغچه، وارد زبان روسی شده است )Fasmer, 1:11) . در فرهنگهای روسی از قرن هجدهم به بعد به این واژه اشاره شده است )Tsyganenko 1970, p. 37) . از این واژه، صفت و اسمهایی مانند DBnrLF`J (bakhchevod) «جالیزکار»، DBnrLF`JfhF` (bakhchevodctvo) «جالیزکاری»، DBnrLF`V (bakhchevoãÎ( «جالیزی» نیز ساخته شده است.
DBthB^ (bashtan) «باغچه، جالیز» )SRYa, 1:66) . به نظر فاسمِر، این واژه از طریق زبان ترکی وارد زبان روسی شده است (1:139) . اصل آن بوستان فارسی است.
DLfh (best) «بَست، جایی که مردم برای ایمن ماندن از تعرض یا دادخواهی به آن پناهنده میشوند» )RPS, 37) . این واژه از فارسی بستن گرفته شده است و، با آن، عباراتی
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 158)
مانند DLfh F fBJh|fÈ (saditsya v best) «بست نشستن» و DLfhB TR Fzn`JTh| (vykhodit iz besta) «بست شکستن» در فرهنگهای روسی آمده است.
DTdÀRB (biryuza) «فیروزه». این واژه از طریق piruzä و fãÎruÎza ترکی در سال 1509 وارد زبان روسی شده که برگرفته است از پیروزه، فیروزه فارسی. )Fasmer, 1:167)
DjRB (buza) «نوعی شراب که از ارزن، گندم سیاه یا جو سازند و در کریمه و قفقاز متداول است» )SRYa, 1:12) . این واژه از طریق زبانهای ترکی، قپچاقی و قزاقی (boza) و تاتی، جغتایی (buza) وارد زبانِ روسی شده است )Fasmer, 1:233) . در فارسی، صورتهای بوزه، بوزا و بزا؛ عربی بوزه (این صورتِ عربی ظاهراً فقط در مصر رایج است) آمده است )Tsabolov 2001, p.209) . به نظر هنینگ، این واژه از زبان قرقیزی گرفته شده است )Henning 1965, p.245) ؛ امّا، به نظر دورفِر )Doerfer 1963-1975, p.338) این واژه منشأِ ترکی ندارد و باید ایرانی باشد. (درباره این واژه، áصادقی 1380، ص 234؛ نیز á برهان قاطع و فرهنگ فارسی معین، ذیل بوزه)
DjZBh (bulat) «فولاد منقّش؛ شمشیر؛ تیغه فولادی» )SRYa, 1:123) . این واژه از طریق زبانهای ترکی شمالی (bulat) ، قپچاقی (bolat) ، آذری (polat) وارد زبان روسی شده است 1:238) )Fasmer, . در روسی، از همین واژه، صفتِ DjZBh^zV «فولادین» ساخته شده است.
HÀdRB (gurza) «گرزه، نوعی افعی» )SRYa, 1:35) . فارسی نو گرزه. (دراینباره á برهان قاطع و لغتنامه دهخدا، ذیل گرزه)
JLdFTv (dervish) «درویش، فقیر». به نظر فاسمِر (1:500) ، صورتِ روسی معاصر این واژه احتمالاً برگرفته از آلمانی Derwisch یا فرانسه derviche است و صورتِ کهنتر آن، یعنی JLdDTv (derbish) ، از طریق زبان ترکی، کریمهای ـ تاتاری därviš یا مستقیماً از فارسی (درویش) وارد زبان روسی شده است.
JLn×B^T^ (dekhkanin) «دهقان» (در ازبکستان و تاجیکستان). در SRYa ، این واژه، برگرفته از زبانهای ترکی، dihqan دانسته شده است. لغت روسی JLn×B^T^ وامواژهای است که از زبان فارسی، مستقیماً یا شاید از طریقِ زبانهای ترکی، وارد روسی شده است. از همین لغت، صفتِ JLn×B^f×TV «دهقانی» نیز در روسی ساخته شده است.
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 159)
JTF (div) «در اسطورههای ایرانی، همان اهریمن» )SRYa, 397) . روسی کهن JTF| . فاسمِر (1:512) JTF (div) را «هدهد، پرنده پیامآور شومی و بدبختی» دانسته است. به نظر او، احتمالاً این واژه از طریق یکی از زبانهای ترکی وارد زبان روسی شده است.
JTFB^ (divan) «کاناپه». به نظر فاسمِر (1:512) ، این واژه در روسی، از نظر معنایی، بیشتر وامواژهای غربی است تا برگرفته از اصل فارسی ـ ترکیِ divaÎn . این واژه، در معنای کنونی، در قرن هجدهم، از زبان فرانسه وارد روسی شده است. فرانسویان نیز آن را از اعراب، و اعراب نیز آن را از ایرانیان گرفتهاند )Tsyganenko 1970, 129) . دیوان در زبان ترکی و فارسی به معنی «شورای دولتی؛ تالاری که این شورا در آن تشکیل میشود» بوده است. بعدها این نام را بر محلی نسبتاً مرتفع اطلاق کردند که برای نشستن شرکتکنندگان در این شورا اختصاص داشت. معنای کنونی واژه دیوان به معنی «کاناپه» در زبان روسی و نیز در بعضی زبانهای دیگر از همین جاست. از همین واژه ترکیباتی مانند ×d`FBh JTFB^ «تختخواب» JTFB^^BÈ «اتاق نشیمن» نیز در روسی ساخته شده است.
JTFB^ (divan) 1. «شورای شخصیتهای برجسته در حضور سلطان در ترکیه عثمانی» (á پیشین)؛ 2. «دیوانِ شعر». این واژه از فارسی گرفته شده است. )SRYa, 1:397)
PBf\T^ (zhasmin) «یاسمین» )SRYa, 1:473) . این واژه نخست از طریق زبان فرانسه (jasmine) وارد زبان آلمانی (Jasmin) و سپس از طریق آلمانی وارد زبان روسی شده است. فاسمِر (2:36) ریشه این واژه را از عربی ـ فارسی jaÎsamãÎn دانسته است. اصل آن همان یاسمن/ یاسمین فارسی است (نیز á برهان قاطع). از این واژه، صفاتی مانند PBf\T^^zV «یاسمنی»، PBf\T^`FzV «یاسمن بو» در زبان روسی ساخته شده است.
Rjd^B (zurna) «سورنا، ساز شرقی به شکل نی» )SRYa, 1:624) . این واژه از طریقِ ترکی (zurna)وارد زبان روسی شده است )Fasmer, 2: 108, 109) . در زبان روسی، اشتقاقاتی مانند Rjd^Tfh و Rjd^Br «سورنا زن» از آن ساخته شده است.
TRj\djJ (izumrud) «زمرد». این واژه، که از سال 1462 به متون روسی راه یافته، از طریق ترکی عثمانی (zümrüt) وارد آن شده است. صورتِ ترکی آن برگرفته از عربی ـ فارسی زمرّد است. اصل این واژه یونانی agdoV sma¨ است )Fasmer, 2:123, 124) و آن
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 160)
از طریق فارسی وارد زبان روسی شده است )SIS, p. 187) . یادآور میشود که به سرِ واژههای بیگانه دخیل در روسی که با صامت z آغاز میشوند، مصوّتِ i افزوده میشود (قس TR|ÈB^ ، پایین). از این واژه، صفت TRj\djJ^zV «زمردین، (سبز) زمردی» نیز ساخته شده است.
TR|ÈB^ (izyan) «1. نقص، خرابی 2. خطا 3. زیان، ضرر» معنی (3) در زبانِ معاصرِ روسی منسوخ شده است )SRYa, 1:656) . این واژه، که در فرهنگهای روسی از قرن هجدهم به کار رفته، برگرفته از فارسی نو زیان است که از طریق زبانهای ترکی، تاتاری وارد زبان روسی شده است. )Fasmer, 2: 124)
T^PTd (inzhir) «انجیر». این واژه از ترکی، کریمهای ـ تاتاری، تاتاری و قپچاقی inÖÏir ، anÖÏir گرفته شده است )Fasmer, 2, 133). امّا در SRYa (1:667) ، این واژه برگرفته از فارسی انجیر دانسته شده است. این واژه فارسی از طریق ترکی وارد زبان روسی شده است. در زبان روسی، صفت T^PTd^zV «انجیری» از آن ساخته شده است.
×B\l`dB /×B\lBdB (kamfora/kamfara) «کافور». فاسمِر (2:176) ، برخلافِ نظرِ میکلوشیچ (Mi. TEI., 2. 105) ، به تصریح میگوید که این واژه از زبانهای ترکی گرفته نشده بلکه احتمالاً از طریق ایتالیائی (canfora) ، که برگرفته از کافور عربی یا kamÊpura- پراکریت است، وارد زبان روسی شده است و آن برگرفته از هندی باستان karpuÎras است. امّا، چنان که از ساختِ آوائیِ صورت روسی آن برمیآید، باید برگرفته از یونانی a a¨mjo باشد. )SRYa, 2:25)
×B^Bjf (kanaus) «پارچه ابریشمی با بافت محکم؛ پارچه ابریشمی ارزانقیمت». به نظر فاسمِر (2:178) این واژه برگرفته از فارسی قناویز «پارچه ابریشمی معمولاً به رنگِ سرخ» است. قس گرجی qanaozi ؛ آسی qanawy . )Abaev, 2:263)
×BdBFB^ (karavan) «کاروان» )SRYa, 2:31). این واژه از طریق زبان فرانسه (caravane) وارد زبان روسی شده و اصل آن واژه فارسی کاروان است که به بسیاری از زبانهای اروپایی راه یافته است. از همین واژه، صفتِ ×BdBFB^^zV «کاروانی» نیز ساخته شده است.
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 161)
×BdBFB^-fBdBV (karavan-saraãÎ( «کاروانسرا». این واژه نیز از طریق زبان فرانسه (caravansérail) یا آلمانی (Karawanserai) وارد زبان روسی شده و برگرفته از کاروانسرای فارسی است. )Fasmer, 2:190)
×BlhB^ (kaftan) ، روسی کهن ×BFhB^| ، ×BlhB^| «لباس روی قدیمی و بلند مردانه» که برگرفته از واژه فارسی خفتان است )SRYa, 2:41) . صورتِ آوائیِ این واژه در زبانِ روسی نشان میدهد که آن از طریق زبانهای ترکی وارد روسی شده است. همین واژه از طریق زبان عربی نیز وارد بعضی از زبانهای اروپای غربی شده است. )Fasmer, 2:212)
×T`f× (kiosk) «کیوسک». به نظر فاسمِر (2:235) ، این واژه از طریق زبانهای اروپایی (آلمانی Kiosk یا فرانسه kiosque ) وارد روسی شده نه از طریق زبان ترکی (köšk) . فاسمِر، با استناد به لیتمان )Littmann 1924, 111) ، منشأِ عربی ـ آرامی برای آن قایل است. امّا در SRYa (2:49)و SIS (p. 228) آمده است که این واژه در اصل فارسی است و از طریق زبان فرانسه وارد روسی شده است. به نظر آبایف (1:643) ، واژه کوشک از زبان ترکی و فارسی به زبانهای اروپایی راه یافته و ریشه آن ایرانی میانه *gošak ، فارسی گوشه است. در روسی، از همین واژه اسمهایی مانند ×T`fNd «کیوسکدار (مرد)»؛ ×T`f×NdvB «کیوسکدار (زن)»، ساخته شده است.
×TfLh (kiset) «کیسه بنددارِ توتون و تنباکو». این واژه از کیسهی فارسی گرفته شده است )SRYa, 2:51) . به نظر فاسمِر (2:239) این واژه، با توجه به معنای آن، نمیتواند برگرفته از زبان فرانسه cassette «جعبه، صندوق» باشد. فاسمِر درباره ریشه آن اظهارنظر نکرده است. ظاهراً کیسهی فارسی مستقیماً یا از طریق زبانهای ترکی وارد زبان روسی شده است. در SRYa (2:51) ، واژه ×TfB (kisa) «کیسه چرمی یا ماهوتی بنددار» نیز مدخل شده است. این واژه در زبان روسیِ معاصر منسوخ شده و آن را برگرفته از زبانهای ترکی دانستهاند. فاسمِر نیز آن را برگرفته از ترکی عثمانی، کریمهای ـ تاتاری käsä ؛ تاتاری ـ قزاقی kisä و از منشأِ عربی kãÎs دانسته است. امّا، همانگونه که پیش از این گفته شد، کیسهی فارسی از طریق زبانهای ترکی به زبان روسی راه یافته است. )Abaev, 1:613)
×Tt\Tt (kišmiš) «نوعی انگور ریز، شیرین و بدون هسته؛ کشمش». برخلافِ نظر
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 162)
فاسمِر (2:243) ، که این واژه را برگرفته از ترکی عثمانی، تاتاری، جغتایی kišmis¨ میداند، در SRYa (4:53) آمده که آن برگرفته از فارسی کشمش است.
ZBZ (lal) «نامی که در گذشته بر سنگ سرخِ گرانقیمتی اطلاق میشد». اکنون در روسی آن را tbT^LZ (shpinel) مینامند. این واژه را برگرفته از لال «سرخ» فارسی دانستهاند )SRYa, 2:162) . فاسمِر (3:453) آن را همان لعل دانسته و بر آن است که از ترکی، کریمهای ـ تاتاری، قپچاقی lal وارد زبان روسی شده است. در فرهنگهای فارسی از آن معنی «رنگِ سرخ» نیز اراده کردهاند. به معنیِ «گوهری» نیز آمده که، به عربی، آن را لعل گویند (برهان قاطع، ذیل لال). از همین واژه، صفت ZBZ`FzV «لعلی» نیز ساخته شده است.
\BH (mag) «مغ، روحانی که در شرق باستان مناسک دینی را اجرا و پیشگویی نیز میکرده است؛ شخصی که دارای قدرت جادوگری است». در SRYa (2:213) آمده که این واژه برگرفته از یونانی ma¨goV است. به نظر فاسمِر (2:554) ، این واژه از متونِ مکتوب اخذ شده و احتمالاً این واژه ایرانی از طریق آلمانی Magie ، Magus وارد زبان روسی شده است.
\Bh (mat) ، این واژه در SRYa (2:23) افزون بر ترکیب shakhmat ، مستقلاً نیز مدخل گشته و برگرفته از فارسی šaÎhmaÎt دانسته شده و دو معنی برای آن ذکر شده است: «موقعیتِ باخت در بازی شطرنج؛ مات و مبهوت شدن، نابودی (مرگ) و وضعیت چارهناپذیر» با توجه به شواهد موجود، احتمالاً این واژه از طریق زبان فارسی وارد برخی از زبانهای اروپایی از جمله روسی شده است.
\TdRB (mirza) «لقب اعضای مجلس (پارلمان) در برخی کشورهای شرقی؛ عنوانِ محترمانه کارمندان عالیرتبه و معلمان در برخی از کشورهای شرقی؛ منشی و نویسنده». این واژه از فارسی میرزا گرفته شده است. )SRYa, 1:275)
\Th×BZ| (mitkal) «پارچه پنبهای با بافت محکم». برگرفته از فارسی متقال )SRYa, 2:278) . این واژه از طریقِ جغتایی (mutkal) وارد زبان روسی شده است (Fasmer, 2:629 ؛ SIS, 317 ). از همین واژه، صفاتی مانند \Th×BZLFzV «ساختهشده از متقال» و \Th×BZ|^zV«متقالی» ساخته شده است. این واژه به صورت مثقالی نیز در فرهنگهای فارسی (فرهنگ فارسی معین، ذیل متقال و مثقالی) ضبط شده است.
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 163)
\TtL^| (mishen) «صفحه هدف در تیراندازی؛ هدف، نشانه» در گذشته به معنی «مُهر، اثر؛ صفحه گرامافون» نیز به کار میرفته است. فاسمِر (2:630) ، بدون اشاره به اصل فارسی این واژه، آن را برگرفته از ترکی (ترکی عثمانی nišan ) دانسته که در قرن چهاردهم میلادی وارد زبان روسی شده است. امّا، در بعضی از فرهنگهای روسی از جمله SRYa (2:278) ، به درستی، آن را برگرفته از نشان فارسی دانستهاند. از همین واژه صفت \TtL^^zV نیز ساخته شده است.
\jf×jf (muskus) «مُشک، ماده معطر که از غده برخی از حیوانات به دست میآید و نیز در ریشه یا تخمِ برخی از گیاهان موجود است». به نظر فاسمِر (3:16) ، این واژه از طریقِ یونانی mo¨scoV یا لاتینی muscus وارد زبان روسی شده است که، به نوبه خود، برگرفته از فارسی مشک است؛ از آن، صفتِ \jf×jf^zV نیز ساخته شده است.
\jfjZ|\B^T^ (musulmanin) «مسلمان». ساخت این واژه نشان میدهد که آن از طریق فارسی یا زبانهای ترکیِ رایج در آسیای میانه وارد روسی شده است (Fasmer, 3:17 ؛ SRYa, 313 ؛ SIS, 326 ). از همین واژه، صفت و اسمهایی مانند \jfjZ|\B^×fTV ، \jfjZ|\B^fhF` «مسلمانی» و \jfjZ|\B^f×B «زن مسلمان» ساخته شده است.
^B\BR (namaz) «نماز». این واژه ظاهراً یا از طریق زبان ترکی، کریمهای ـ تاتاری، اویغوری و قزاقی namaÎz یا مستقیماً از طریق فارسی نو (نماز) وارد زبان روسی شده است. SRYa, 2:370) ؛ )Fasmer, 3:41
^BdHTZL (nargile) «نارگیله، وسیلهای برای استعمال دخانیات نزد مردم مشرقزمین مشابه قلیان». این واژه برگرفته از فارسی نارگیله است )SRYa, 2:387) . وجه تسمیه آن ظاهراً آن است که به شکل نارگیل یا از خود نارگیل ساخته شده است.
^Llh| (neft) «نفت». این واژه از طریق ترکی neft ، که خود از فارسی گرفته شده، وارد زبان روسی شده است )Fasmer, 3:70) . از همین واژه، ترکیبهایی مانند ^LlhLJ`DzFBÀvTV (neftedobyvaushchiãÎ( «استخراج نفت»، ^LlhL^BZTF^`V (neftenalivnoãÎ( «نفتکش» و چندین ترکیب و صفت و اسم دیگر ساخته شده است.
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 164)
`dB^PLFzV (oranzhevyãÎ( «نارنجی». این واژه از طریق فرانسه orange «پرتقال» وارد زبان روسی شده است )SRYa, 2:636) . اصل این واژه نارنگ فارسی (معرّبِ آن نارنج) است. از نیمه دوم قرن نوزدهم در فرهنگهای روسی به این واژه اشاره شده است. فاسمِر (3:148) آن را واژهای فارسی ـ عربی میداند که ریشهاش را باید در هندی naÎraègas «درخت پرتقال» جست.
bBJTtBn (padishakh) «پادشاه». این واژه صورت روسی پادشاه فارسی است.
bBZBf (palas) «نوعی قالی، جاجیم». در SRYa (3:12) آمده که این واژه از پلاس فارسی گرفته شده است. آبایف (2:239) نیز آن را برگرفته از فارسی (پلاس) میداند. این واژه در زبانهای ترکی به صورت palas به کار رفته است. )Abaev, Ibid)
bBdrB (parcha) در زبان روسی با تخصیص معنایی، «پارچه ابریشمیِ زربافت». به نظر فاسمِر (3:210) این واژه از تاتاری parcÏa گرفته شده و ظاهراً از زبانهای ترکی کهن است. واژه قرقیزی barcÏa نیز از همین ریشه است در SRYa (3:28) آمده که این واژه برگرفته از فارسی (پارچه) است.
bLdT (peri) «پری؛ در باورهای کهن مردم ایران، پری ساحرهای به هیئت زنی زیبا و بالدار است که مردم را در برابر ارواح شرور حفظ میکند» )SRYa, 3:109) . فرهنگهای روسی این واژه را برگرفته از فارسی پری دانستهاند. به نظر صادقی، این واژه مسلماً از طریق ترکیِ عثمانی وارد روسی شده است، چون در آن زبان نیز peri تلفظ میشود.
bLd×BZ| (perkal) «نوعی پارچه پنبهای، پرگال». این واژه از طریق زبان فرانسه (percale) یا اسپانیائی (percal) وارد زبان روسی شده است و اصل آن واژه فارسی پرگاره است که «نوعی پارچه متقال» را گویند )Fasmer, 3:242) . در بعضی از فرهنگهای فارسی، از جمله برهان قاطع، پرگاله «پارچهای ریسمانی است مانند مثقالی» ضبط شده است.
bLdfT× (persik) «هلو». در SRYa (3:111) آمده است که این واژه برگرفته از یونانی است. فاسمِر (3:234) احتمال میدهد که این واژه از طریق آلمانی میانه سفلی (Persik) نیز لاتینی malum persicum «سیب فارسی» وارد زبان روسی شده است. این واژه از
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 165)
نیمه دوم قرن هجدهم وارد فرهنگهای زبان روسی شده است. یونانی آن (persikos( حاکی از آن است که این میوه از سرزمین پارس به دیگر کشورها رفته است.
bTBZB (piala) «فنجان کوچک و بدون دسته که در آسیای مرکزی برای نوشیدن چای از آن استفاده میشود». در SRYa (3:120) ، به درستی، این واژه برگرفته از فارسی دانسته شده است.
bTPB\B (pizhama) «پیژامه، لباس ِ خواب». در SRYa (3:120) ، آن را برگرفته از واژه انگلیسیِ pyjamas دانسته است. امّا به نظر فاسمِر (3:259) این واژه از طریق Pyjama آلمانی یا صورتِ مشابه انگلیسی آن وارد زبان روسی شده که به نوبه خود برگرفته از هندی p¨aÏejaÎma (صورت فارسی: پایجامه) است.
bZ`F (plov) «پلو، غذای شرقی از برنج پخته با روغن و ادویه». SRYa (3:142) آن را برگرفته از فارسی (پلو) دانسته است. پلو به صورتِbTZBF pilav نیز در فرهنگهای روسی مدخل شده است، که این صورت، به نظر فاسمِر (3:261) ، ظاهراً از طریق ترکی (pilav)وارد زبان روسی شده است. فاسمِر صورتهای pilov و plov را گویشی دانسته است. اصل این واژه هندی است. )Mayrhofer, 2:314)
dLFL^| (reven) «ریوند، راوند؛ دارویی که از این گیاه تولید میشود». این واژه، نخستینبار، در سال 1489 م در متون روسی وارد شده است. SRYa (3:691) آن را برگرفته از فارسی راوند دانسته است. به نظر فاسمِر (3:454, 455) ، این واژه از طریق ترکی rävänd ، که به نوبه خود برگرفته از فارسی راوند است، وارد زبان روسی شده است. در برهان قاطع، ذیل راوند به واژه ریوند به معنی دوایی مشهور و معروف اشاره شده است.
d`×Td`F×B (rokirovka) «رخ، قلعه». در SRYa (3:728) ، این واژه برگرفته از فارسی رخ دانسته شده است. فاسمِر (3:497) درباره صورت فعلیِ این واژه d`×Td`FBh| «به قلعه رفتن» اظهارنظر کرده که اصل آن فارسی (رخ) است و از طریق زبان آلمانی rockieren یا مستقیماً از زبانِ فرانسه roquer:roc وارد زبان روسی شده است.
fBDRB (sabza) «نوعی کشمش». در SRYa (4:11) ، این واژه برگرفته از زبان فارسی دانسته
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 166)
شده است. فاسمِر (3:541) نیز، به پیروی از سابالِوسکی خاستگاه این واژه را شرقی دانسته و آن را با لغتِ فارسی ـ ترکی säbz «سبز» مقایسه کرده است. در فرهنگهای فارسی، سبزه نوعی کشمش سبز تعریف شده است. به نظر صادقی، این واژه از طریق ترکیِ آذربایجانی وارد زبان روسی شده است.
fB\tTh (samshit) «شمشاد». به نظر آبایف (3:100) ، این واژه برگرفته از شمشاد فارسی است. از این واژه، صفت fB\tTh`FzV نیز ساخته شده است.
fBdBV (saraãÎ( «انبار، انبارِ علوفه؛ خانه و محل بزرگ امّا نامناسب». این واژه از قرن هفدهم در آثار زبان روسی راه یافته است )Tsyganenko 1970, p. 410) . به نظر فاسمِر (3:560) ، این واژه از طریق ترکی، قپچاقی، اویغوری، تاتاری ( sarai «خانه، کاخ») واردِ زبان روسی شده و اصل آن فارسی (سرای) است؛ از این واژه، صفت و اسم مانند fBdBV^zV و fBdBVrT× «سرای کوچک» نیز ساخته شده است.
fBdBlB^ (sarafan) «سارافون، لباس ملی زنان روسی که پیراهنی بلند و بدون آستین است» )SRYa, 29) . این واژه از طریق زبانهای ترکی وارد زبان روسی شده و اصلِ آن ظاهراً سراپای فارسی «لباس ِ فاخر» است )Fasmer, 3:561) . بعدها واژه سارافون «نوعی جامه زنانه» وارد زبان فارسی شد و، از این رو، فرهنگهای فارسی آن را برگرفته از روسی پنداشتهاند. از این واژه صفت fBdBlB^^zV نیز ساخته شده است.
fBl|ÈB^ yan) (saf «چرم، چرم بز». در SRYa (4:30) آمده است که این واژه بیواسطه از فارسی گرفته شده است. امّا، به نظر فاسمِر (3:566) ، آن از طریق زبانهای ترکی (ترکی، بلغاری saxtijan ؛ کریمهای ـ تاتاری، قپچاقی saktyjan ) واردِ زبان روسی شده است. واژه فارسی سختیان به برخی از زبانهای اروپایی مانند آلمانی (Saffian) نیز راه یافته است. از این واژه، صفاتی مانند fBlÈ^^zV و fBlÈB^`FzV نیز ساخته شده است.
fLdBZ| (seral) «کاخ؛ اندرونیِ سرای؛ حرم» )SRYa, 4:78) . صورتِ آوائیِ این واژه نشان میدهد که، هرچند اصل آن واژه فارسی سرای است، از مسیر دیگری یعنی فرانسه (sérail) وارد روسی شده است.
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 167)
fLdBf×Td (seraskir) «در دوران عثمانی، فرمانده کلّ نظامی؛ بعدها وزیر جنگ». در SRYa (4:78) ، آمده که این واژه از طریق ترکی وارد زبان روسی شده است. امّا فاسمِر (3:603) فقط اشاره کرده که این واژه از ترکی serasker است. اصل این واژه (سرعسکر) مرکّب است از سر فارسی و عسکر عربی به معنی «لشکر، سپاه».
fTbBV (sipaãÎ( The Oxford, 486) ؛ )SIS, 459 این واژه با تخصیص معنایی به سربازانِ بومی هند اطلاق میشد که در هند از قرن هجدهم در ارتش استعماری انگلیس خدمت میکردند. اصل آن از زبان فارسی (سپاهی) وارد زبان هندی شده و از آنجا به زبانهای اروپایی از جمله روسی راه یافته است.
fhB×B^ (stakan) «ظرف شیشهای استوانهایشکل بدون دسته مخصوص آشامیدن؛ نام قطعات مخصوصی که کاملاً استوانهایشکلاند؛ بدنه موشک» )SRYa, 4:246) . این واژه از آغاز قرن هجدهم وارد فرهنگهای روسی شده است )Tsyganenko 1970, p. 449) . فاسمِر (3:743)اظهارنظر کرده است که این واژه در روسی کهن J`fh`×B^x بوده است. سابالِوسکی واژه کهن روسی را برگرفته از Jxf×B«تخته» دانسته است و فاسمِر (Ibid)آن را برگرفته از زبانهای ترکی میداند: جغتایی tostakan «کاسه کوچک چوبی»، قزاقی tustagan «استکان»، ترکیِ عثمانی dost-kaÎni «قدحِ شراب». امّا، به نظر تروباچِف، واژه fhB×B^ ، روسیِ کهن J`fh`×B^|از ترکی به روسی راه یافته و برگرفته است از فارسی باستان *dastaka- «دستی (در این صورت ظرف` معنی میدهد)» از صورت فارسی باستان dasta- «دست (پنجه)».
در فرهنگهای فارسی این واژه را وامواژهای روسی دانستهاند. امّا، به نظر گیوناشویلی (1376، ص 291، 292)، واژه J`fh`×B^| (dostokan) ، که از اوایل قرن شانزدهم در منابع تاریخیِ روسی به کار رفته، در واقع، همان دوستگانی «نوشیدن شراب با دوستان؛ جام بزرگ شراب؛ شرابی که از روی دوستی در نوبت خود به دیگری میدادند» فارسی است که از راه زبانها و گویشهای ترکی وارد زبان روسی شده و سپس به صورت تحولیافته آوائیِ آن در قرون هجدهم و نوزدهم بار دیگر وارد زبان فارسی شده است. از این واژه، صفت fhB×B^^zV و اسم مصغّر fhB×B^r^× نیز ساخته شده است.
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 168)
fjd|\B (surma) «آنتیموآن؛ سورمه». به نظر برخی از منابع روسی، این واژه از زبان فارسی گرفته شده است )SIS, 480; SRYa, 4:309) . امّا، به نظر فاسمِر (3:809) ، این واژه از ترکی عثمانی، کریمهای ـ تاتاری sürmä و تاتاری sørmä از ریشه sür- «رنگ کردن» است. از این واژه، صورتهای فعلی و صفتی fjd|\Th| «سرمه کشیدن»؛ fjd|\È^TfhzV «حاوی آنتیموآن»؛ fjd|\È^|V نیز ساخته شده است.
gBR (taz) «ظرف پهن کمعمق ِ گرد فلزی» )SRYa, 4:330) . به نظر برخی از محققان روسی، این واژه از طریق ترکی، کریمهای ـ تاتی tas وارد زبان روسی شده که برگرفته از عربی است (Fasmer, 4:10). امّا، به نظر آبایف (3:234) ، این واژه دو وجه اشتقاق دارد: از ایرانی باستان *tašta ، اوستایی tašta ، فارسی میانه tašt ؛ از زبانهای ترکی taz ، عربی taÎs ، فارسی تاس.
hBlhB (tafta) «پارچه کلفت ابریشمی یا نخی با حاشیه ظریف در عرض آن». این واژه از طریق ایتالیائی (taffeta) یا زبان فرانسه (taffetas) وارد زبان روسی شده؛ اصلِ آن برگرفته از واژه فارسی تافته است )Fasmer, 4:29; SRYa, 4:342) . از این واژه، صفت hBlhÈ^`V «تافتهای» نیز ساخته شده است.
hBnhB (takhta) «نیمکت». این واژه برگرفته از تخت فارسی است )SRYa, 4:342) .
hjh (tut) «توت، درختِ توت». این واژه از ترکی، آذری، تاتاری، جغتایی tut «درختِ توت» وارد زبانِ روسی شده است )Fasmer, 4:126, 127) . امّا آبایف (3:321) این واژه را از فارسی ـ ترکی tuÎt ، tuÎd دانسته است (درباره ریشه آرامی آن á برهان قاطع ذیل توت و نیز حاشیه آن). از این واژه، صفات و اسمهایی مانند hjh`FzV «از توت»، hjh`F^T× «(درختِ) توت، توتزار» نیز ساخته شده است.
hÀZ|bB^ (tyulpan) «گل لاله». به نظر فاسمِر (4:136) ، برخی از صورتهای این واژه در روسی از طریق زبان فرانسه tulipan و برخی دیگر احتمالاً از طریق آلمانی Tulipan یا ایتالیائی tulipno وارد زبان روسی شده است که برگرفته از فارسی ـ ترکی tülbend «عمامه» است؛ نزدیک به آن است واژه فارسی دولبند که در بعضی فرهنگها، از جمله لغتنامه دهخدا به معنی «دستار، عمامه؛ کمربند، شالِ کمر» ضبط شده است.
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 169)
hÀdDB^ (tyurban) «عمامه، توربان». این واژه از طریق زبان فرانسه turban ، ترکی tülbend ، برگرفته از فارسی دولبند، وارد زبان روسی شده است. )Fasmer, 4:136). نیز á hÀZ|bB^ .
lLdR| (ferz) «فرزین؛ نام قویترین مهره در بازی شطرنج» )SRYa, 4:558). این واژه از طریق زبانِ ترکی färzi ، färz برگرفته از فارسی فرز (á لغتنامه دهخدا، ذیل فرز) وارد زبان روسی شده است )Fasmer, 4:190) . از این واژه، صفت lLdRLFzV نیز ساخته شده است.
lTd\B^ (firman) «حکم و فرمانِ شاه و مانند آن». صورتِ آوائیِ این واژه نشان میدهد که اصل فارسی آن (فرمان) از طریق زبان ترکی (fermaÎn) واردِ زبان روسی شده است. فاسمِر (4:196) نیز این واژه را فارسی ـ ترکی شمرده است.
lTfhBt×B (fistashka) «پسته». به نظر فاسمِر (4:197) ، ساختِ آوائیِ این واژه نشان میدهد که، هرچند در اصل واژهای فارسی است، از یونانی pistacion وارد زبانهای اروپایی و احتمالاً از دو طریق وارد روسی شده است: از ترکی fyctyk و یا متأثر از ساخت واژه فرانسوی pistache برگرفته از ایتالیائی pitacchio .
nBR (khaz) «حاشیه پارچه؛ در معنای تخصصی، نام پوستِ عملآورده ران اسب» )SRYa, 4:590) . به نظر برخی از ریشهشناسان روسی، این واژه از ترکی ـ عربی hazz گرفته شده است )Fasmer, 4:215) . امّا این واژه، که معنای نخستِ آن اکنون در روسی منسوخ شده، برگرفته از فارسیِ خز «پارچه پشمین یا ابریشمی» است. (á برهان قاطع و لغتنامه دهخدا ذیل خز)
nB×T (khaki) «رنگ خاکی؛ نوعی پارچه ضخیمِ خاکیرنگ و لباس ِ فرم که از این پارچه دوزند». این واژه در SRYa (4:590) برگرفته از هندی khaÎki دانسته شده است. ظاهراً این واژه فارسی وارد زبان هندی و از آنجا به زبانهای اروپایی راه یافته است.
njd\B (khormaÎ( «خرمالو». این واژه از طریق زبانهای ترکی، آذری، کریمهای ـ تاتاری xurma «خرما» )Fasmer, 4:284) یا ترکی عثمانی hurma )SRYa, 4:631) وارد زبان روسی شده و اصل آن فارسی است. ظاهراً این واژه در قدیم به همان معنای «خرما» در زبان
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 170)
روسی به کار میرفته است )Fasmer, Ibid) ؛ امّا، در فرهنگهای امروزی روسی، «خرمالو» معنی شده است. PRS, 773 á( ؛ )The Oxford, 580
rBDB^ (chaban) «شبان، چوپان». این واژه از طریق زبانهای ترکی (کریمهای ـ تاتاری cÏoban ) وارد زبان روسی شده است و اصل آن شبان فارسی است )Fasmer, 4:308) . از این واژه، صفات rBDB^TV ، rBDB^f×TV ؛ و صورت فعلی rBDB^Th| «چوپان بودن»؛ و صورت اسمیِ rBDBd^È «نام مسکن چوپان» نیز ساخته شده است.
rBJdB (chadra) «چادر، پوشش زنان مسلمان». فرهنگهای روسی این واژه را برگرفته از ترکی (ترکی cÏadyr ، آذربایجانی cÏadyra «متقال») دانستهاند )Fasmer, 4:311) . اصل آن چادر فارسی است.
rBVnB^L (chaãÎkhane) «چایخانه، محل نوشیدن چای در آسیای مرکزی و ایران». واژه چای برگرفته از چینی cÏhaÎ است و در بیشتر زبانها لفظ آن از اصل چینی گرفته شده است )SRYa, 4:651) . امّا ترکیب rBVnB^L در زبان روسی بیتردید وامواژهای فارسی است. در SRYa (4:652) آمده که آن از طریق زبانهای ترکی وارد زبان روسی شده است. از این واژه rBVnB^vT× «قهوهچی» نیز ساخته شده است.
rL\Djd (chembur) «افسار، لگام» )SRYa, 4:661) . این واژه برگرفته از زبانهای ترکی است (تاتاری cÏylbur )؛ و احتمالاً اصلِ آن نیز از ترکیِ عثمانی cÏämbär «چنبر، حلقه» وارد زبان روسی شده است )Fasmer, 4:331) . در برهان قاطع، ذیل چنبور، به معنای «پالهنگ، طنابی که بر گوشه لجام اسب و افسار شتر بندند» اشاره شده است.
rL\`JB^ (chemodan) «چمدان». اصل این واژه، که از قرن شانزدهم به بعد در زبان روسی به کار رفته، جامهدان فارسی است و آن از طریق تاتاری cÏamadan و کریمهای ـ تاتاری cÏumadan وارد زبان روسی شده است )Fasmer, 4:332) . در واقع، واژه فارسی «جامهدان» به زبان روسی وارد شده سپس، به همین صورت، بارِ دیگر وارد زبان فارسی شده است. از این واژه، صفت rL\`JB^^zV نیز ساخته شده است.
rLdJB× (cherdak) «اتاق زیر شیروانی» )SRYa, 4:662) . این واژه از ترکی، کریمهای ـ
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 171)
تاتاری cÏardak«بالکن» گرفته شده و خاستگاه آن را فارسی دانستهاند )Fasmer, 4:336) . اصل آن چهارتاق یا چارتاق فارسی است. گونه دیگری از همین واژه، که منسوخ شده، به صورت rLdh`H به معنی «اتاق، عمارت؛ عمارت باشکوه و بزرگ، کاخ» نیز در فرهنگهای روسی ضبط شده است )SRYa, 4:670 á( که به نظر فاسمِر (4:348) ممکن است غیرمستقیم از فارسی گرفته شده باشد و از طریق بلغاری کهن (cÏaÎrtaÎk) وارد زبان روسی شده است. از این واژه، صفت rLdJBr^zV نیز ساخته شده است.
rT^Bd (chinar) «چنار». به نظر فاسمِر (4:363) ، در زبانهای کریمهای، قفقازی کهن chinar برگرفته از ترکی cÏynar است و اصل آن چنار فارسی است. از این واژه، صفت rT^Bd`FzV نیز ساخته شده است.
tB×BZ (shakal) «شغال». درباره چگونگی ورود این وامواژه به زبان روسی نظرهای گوناگونی در فرهنگهای روسی ابراز شده است. به نظر فاسمِر (4:395, 396) ، این واژه از طریق زبان آلمانی Schkal یا فرانسه chacal در قرن هجدهم وارد زبان روسی شده است، در SRYa (4:69) آمده است که این واژه فارسی است و از طریق زبانهای ترکی وارد زبان روسی شده است. امّا فاسمِر واسطه بودن زبانهای ترکی را رد میکند، زیرا مسیر ارتباط آوائیِ ترکی cھakal با واژه روسی مطابقت ندارد. این واژه برگرفته از فارسی شغال است. از این واژه، صفت tB×BZzV نیز ساخته شده است.
tBZB (shala) «برنج پاکنشده؛ شالی». این واژه از طریق قرقیزی shaly وارد زبان روسی شده است، که برگرفته از فارسی شالی است.
tBZ| (shal) «شال». این واژه از اوایل سال 1810 از طریق châle فرانسه یا Schal آلمانیکه از shawl انگلیسی گرفته شده واردِ زبان روسی شده و اصل آن شال فارسی است. ریشه این واژه را از هندی دانستهاند )Fasmer, 4:401) . این واژه به بسیاری از زبانهای اروپایی نیز وارد شده است.
tB^JBZ (shandal) «شمعدان». این واژه از سال 1509 در متون روسی به کار رفته است. فاسمِر (4:404) آن را برگرفته از زبانهای ترکی (ترکی šamdan ؛ اویغوری šandal ؛ تاتاری šandal ) میداند. امّا، در SRYa (4:700) آمده که این واژه فارسی است و از طریق
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 172)
زبانهای ترکی وارد زبان روسی شده است. این واژه در فرهنگهای زبان روسی به عنوان واژه منسوخ مدخل شده است. صادقی به صورت فرانسه chandelle اشاره میکند که از لاتینی )candela( گرفته شده است.
tBd`FBdz (sharovary) «شلوار گشاد و بلند با دوختی خاص که بخشی از جامه ملّی گروهی از ملل شرق است». این واژه در روسی، با تخصیص معنایی، به نوعِ خاصی از شلوار گفته میشود. به نظر فاسمِر (4:410) ، این واژه از طریق زبانهای ترکی (ترکی، کریمهای ـ تاتاری šälvar ، قزاقی šalbar ) وارد زبان روسی شده است. صورت دیگری از این واژه )tBZ|FBdz( نیز در فرهنگها مدخل شده که منسوخ است و، به نظر آبایف (3:27, 26) ، در زبان ادبی به کار میرفته است. آبایف، به نقل از آلتهایم، میافزاید که این واژه در اصل مادی است و به صورتِ *cÏšara-vara- بازسازی شده است. صورتِ اخیر قابل قیاس است با واژه یونانی Vole¨sc «ران» که معنای تحتاللفظیِ آن «پوشاننده ران» است.
tBhNd (shator) «خیمه؛ در معماری قرنهای شانزدهم تا هجدهم، پوشش یا شیروانی چهار یا هشت ضلعی هرمیشکلِ بنا که صلیب بر روی آن قرار میگرفته» )SRYa, 4:704) . این واژه، در واقع، گونه دیگری از rBJdB «چادر» است و، در این معنا، از طریق زبانهای ترکی (قزاقی šatyr «روسری»؛ ترکی، اویغوری، تاتاری cÏadyr ) وارد زبان روسی شده است.
tBn (shakh) «حرکتِ کیش در بازی شطرنج». در SRYa (4:704) این واژه در این معنا برگرفته از شاه فارسی دانسته شده است. به نظر فاسمِر نیز، این واژه یا از طریق ترکی šaÎc و یا مستقیماً از زبان فارسی نو وارد روسی شده است. از این واژه، صفت tBnf×TV نیز ساخته شده است.
tBn\Bhz (shakhmaty) «شطرنج؛ مهره شطرنج». این واژه برگرفته از شاهمات فارسی است )SRYa, 4:705) ؛ امّا، به نظر فاسمِر (4:415, 416) ، از طریق آلمانیِ میانه علیا و آلمانیِ میانه نو وارد زبان روسی شده است. قس ترکی mat ، ارمنی mat (شاهمات). از این واژه، صورتهای فعلی، اسمی و صفتی tBn\BhTfh «شطرنجباز (مرد)»؛ tBn\BhTfh×B «شطرنجباز (زن)»؛ tBn\Bh^zV نیز ساخته شده است.
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 173)
tL\BÈ (shemaya) «نوعی ماهی کپور که در دریاهای سیاه، آزوف، خزر و آرال زیست میکند» )SRYa, 4:709) . در فرهنگهای ریشهشناختی روسی این واژه را مأخوذ از شاهماهی فارسی دانستهاند. )Fasmer, 4:402 á(
tLbhBZB (sheptala) «برگه هلو یا زردآلو» )SRYa, 4:710) . به نظر فاسمِر (4:428) ، این واژه از طریق ترکی šäftaly ، قپچاقی šaftaly ، آذری، کریمهای ـ تاتاری šäftäli وارد زبانِ روسی شده است. اصل آن شفتالوی فارسی است.
ÈBn`^h (yaxont) «یاقوت». در فرهنگهای روسی، این واژه را برگرفته از یونانی inqoV a¨ دانستهاند. در واقع، «یاقوت» معرّب واژه فارسی یاکند است که برگرفته از یونانی است (á برهان قاطع، ذیل یاقوت) آبایف (2: 154) نیز یاقوت را واژهای عربی ـ فارسی میداند که از یونانی inqoV a¨ گرفته شده است. از این واژه، صفت ÈBn`^h`FzV «یاقوتی» نیز ساخته شده است.
ÈBt\B (yashma) «یشم». این واژه از طریق ترکیِ عثمانی yešim وارد زبان روسی شده است )SRYa, 4:787) و آن ظاهراً در اصل فارسی و معرّبِ یشپ است. (á برهان قاطع ذیل یشپ؛ قس سغدی i/ešp (قریب 1374، 2230). از این واژه، صفت ÈBt\`FzV نیز ساخته شده است.(*)
منابع
برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمد معین، امیرکبیر، تهران 1361.
صادقی، علیاشرف (1380)، «درباره فقاع»، مسائل تاریخی زبان فارسی، سخن، تهران.
فرهنگ بزرگ سخن، به سرپرستی حسن انوری، سخن، تهران 1381.
فرهنگ فارسی، محمد معین، امیرکبیر، تهران 1362.
قریب، بدرالزمان (1374)، فرهنگ سغدی (سغدی ـ انگلیسی ـ فارسی)، فرهنگان، تهران.
گیوناشویلی، جمشید (1376)، «درباره واژه استکان»، مطالعات گرجی ـ ایرانی (مجموعه مقالات)، انتشارات انجمن روابط علمی ـ فرهنگی و همکاری گرجستان و ایران، تفلیس ـ تهران، ص 64-66.
لغتنامه دهخدا، علیاکبر دهخدا، مؤسسه لغتنامه دهخدا، تهران 1377.
_______________________________
* نگارنده از دکتر علیاشرف صادقی، که مقاله را پیش از چاپ خواندند و نکات ارزشمندی را یادآور شدند، صمیمانه سپاسگزار است.
نامه فرهنگستان » شماره 29 (صفحه 174)
Abaev, V.I., Istorika-etimologicheski slovar'' osetinskogo yazyka, I-V, Moskva-Leningrad 1958-1995.
Benveniste, E. (1966), Titres et noms properes en iranien ancien, Paris.
Doerfer, G. (1963-1975), Türkisch und Mongolische Elemente im Neupersischen, B. II, Wiesbaden.
Edel''man, D.I. (2002), Iranskie i slovyanskie yazyki (istoricheskie otnosheniya), Moskva: Vost. Lit.
Henning, W.B. (1965), ``A Sogdian God'''', BSOAS, ××VIII, p. 242-254.
Hinz, W. (1975), Altiranischenes Sprachgut der Nebenüberlie ferrungen, Harrasowitz, Wiesbaden.
Littmann, E. (1924), Morgenländische Wörter im Deutschen, 2. Aufl., Tübingen.
CPDMac Kenzie, D.N. (1971), A Concise Pahlavi Dictionary, Oxford University Press, London, New York, Torento.
Mayrhofer, M. (1956-1980), Kurzgefasstes etymologisches Wörterbuch des Altindishen, I-IV, Heidelberg.
Mi. TEI.Miklosich, F., Die türkischen Elemente in den südost-und osteuropäischen Sprachen, I-II, Nachtrag I, II (DWA), No. 34 (1884), No. 35 (1885), No. 38 (1890).
Nyberg, H.S. (1974), A Manual of Pahlavi, Otto Harrassowitz, Wiesbaden.
Schmitt, R. (1986), ``Das grammatishche Geschlecht der Substantive des Altpersischen'''', in: Studia Grammatica Iranica, Festschrift für H. Humbach, R-kitzing, München, pp. 311-326.
SISSlovar'' inostrannykh slov, Russkii yazyk, Moskva 1984.
SRYaSlovar'' russkovo yazyka: V 4-xt. Akademiya Nauk SSSR. Institut Rus. yaz. Pod red. EvgenevoãÎ, Moskva 1981.
The Oxford Russian Dictionary (Russian-English, English-Russian), Oxford University Press, Oxford, New York 1997.
Toporov, V.N. (1969), Iz nabludenii Î nad etimologieiÎ slov mifologicheskogo kharakter, Moskva, Etimologiya, 1967.
ـــــ (1978), Russkaya ``Golubinaya kniga'''' i iranckii Î bundahišn, Moskva, Etimologiya, 1976.
Trubachev, O.N. (1983), Yazykoznanie i etnogenez slavyan. Drevniye slavyane po dannym etimologii i onomastiki.-Slovyanskoe yazykoznanie, I× MezhdunarodnyãÎ s-ezd slavistov ,Kiev; Doklady sovetskoãÎ delegatsii, Moskva.
ـــــ (1992), Etnogenez sloviyan i indoevropeiÎskaya problema, Moskva, Etimologiya, 1988-1990.
Tsabolov, R.L. (2001), EtymologicheskiiÎ slovar'' kurdskogo yazyka, Vol. I, A-M, Vostochnaya literature, RAN, Moskva.
Tsyganenko, G.P. (1970), EtimologicheskiiÎ slovar'' russkovo yazyko, Radyans''ka shkola, Kiev.
Fasmer, M. (2004), EtimologicheskiiÎ slovar'' russkovo yazyka: v4T./per.s nem. i dop. O.N. Trubacheva, Izdatelstva Astrel AST, Moskva.
RPSVoskanyan, G.A. (1986), Russko-persidskiiÎ slovar'', RusskiãÎ yazyk, Moskva.
پایان مقاله
نویسنده : عسگری، لیلا
مجله نامه فرهنگستان » بهار 1385 - شماره 29 (از صفحه 150 تا 174)