Quantcast
Channel: forex
Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

حماسه سرایی در ایران باستان

$
0
0

حماسهسراییدر ایرانباستان

بیش تر متن های حماسی پهلوی که اصولن به ادبیات شفاهی تعلق دارند، در دوره ی اسلامی به عربی و فارسی ترجمه شده یا از میان رفته‌اند. تنها متن حماسی موجود «یادگار زریران» (در پهلوی: ایادگار زریران) است.

یادگار زریران
این متن که رساله ی کوچکی است، در اصل به زبان پارتی و ظاهرن نثری همراه با شعر بوده است، ولی به صورت کنونی آن به زبان و خط پهلوی است و در آن واژه ها، ترکیب ها و ساختارهای زبان پارتی را نیز می‌توان دید و تنها بازسازی شعری برخی از بخش های آن امکان پذیر است.(۱) در این اثر، از جنگ های ایرانیان با خیونان سخن رفته است.

هنگامی که گشتاسب و پسران و برادران و شاه زادگان و ملازمان او، دین مزدیسنی را می‌پذیرند و خبر آن به خیونان می‌رسد، شاه آنان – ارجاسب– دو تن را به نام های «بیدرفش» و «نام‌خواست» به عنوان فرستاده به ایرانشهر می‌فرستد. «جاماسب» – سالار اشراف– خبر ورود این دو فرستاده را می‌دهد و این دو به حضور گشتاسب بار می‌یابند و پیام ارجاسب را ابلاغ می‌کنند که در آن از گشتاسب می‌خواهد دین مزدیسنی را رها کند و با وی هم کیش باشد و تهدید می‌کند که در غیر این صورت، به ایرانشهر لشکر می‌کشد و آن جا را نابود می‌کند و مردمان را اسیر می‌گیرد. «زریر» – برادر گشتاسب و سپاه سالار او – به فرستادگان پاسخ می‌دهد که: «گشتاسب دین مزدیسنی را رها نمی‌کند.» بیدرفش و نام خواست با این پیام بازمی‌گردند. جنگ درمی‌گیرد که به پیش گویی جاماسب در آن بیست و سه تن از برادران و پسران گشتاسب، از جمله زریر و پادخسرو، برادران او و فرشادورد (=فرشیدورد) پسر او، کشته می‌شوند.
سرانجام، آن چه جاماسب پیش گویی کرده، روی می دهد. سپس «بستور»، پسر خردسال زریر، برای انتقام‌جویی به میدان می‌رود و بر سر تن بی‌جان پدر سوگ سر می‌دهد که از نمونه‌های زیبای سوگ در ادبیات ایرانی است. آن گاه به کمک اسفندیار – پسر گشتاسب– پیروز می‌شود و ارجاسب و خیونان شکست خورده، می‌گریزند.
مطالب این اثر از متنی اوستایی گرفته شده است که امروز اصل آن از میان رفته است. اما بخش هایی از آن در ضمن سرگذشت زردشت در کتاب هفتم دینکرد (۲) آمده است. شرح جنگ های گشتاسب و ارجاسب را دقیقی نیز به نظم کشیده و فردوسی آن ها را عینن نقل کرده است. در مواردی، مطالب این منظومه با «یادگار زریران» قابل انطباق است. متن این رساله در مجموعه ی «متون پهلوی» (۳) به چاپ رسیده است. این رساله به فارسی نیز ترجمه شده است.
برخی داستان های حماسی به زبان پهلوی، احتمالن جدا از «خدای‌نامه» وجود داشته که امروز در دست نیستند، اما نام آن ها در منابع عربی و فارسی آمده است. از جمله «جاحظ» (۴)، به نقل از «مؤیدی»، مطلبی را به ترجمه ی عربی از «سیرة اسفندیار» به فارسی (احتمالن فارسی میانه، پهلوی) در مورد میهن‌دوستی این شاه زاده آورده است. از همین‌گونه است «داستان رستم و اسفندیار» که به روایت ابن ندیم «جبله بن سالم» (در نیمه ی نخست سده ی دوم هجری) آن را به عربی ترجمه کرده بود و کتاب «کی‌لهرساب شاه»، که به گفته ی همین نویسنده آن را «علی بن عبیدة الریحانی» به عربی برگردانیده بود، سکیسران که مسعودی (۵) آن را ذکر کرده و مترجم آن «ابن مقفع» بوده است. در این کتاب ظاهرن از قهرمان های سیستان، از جمله از کشته شدن اسفندیار به دست رستم و کشته شدن رستم به دست بهمن، سخن در میان بوده است. این نویسنده می‌آورد که ایرانیان این کتاب را بزرگ می‌شمردند. «اسدی» نیز، در ذیل لغت «وسناذ»، بیتی را به ترجمه ی فهلوی (یکی از لهجه‌های قدیم شمال و غرب ایران) از نامه‌ی «پیران ویسه» نقل کرده است که درباره‌ی اعمال این پهلوان بوده است. (۶) شهمردان بن ابی‌الخیر نیز، در شرح اخبار «فرامرز و رستم»، مطلبی را در مورد افراسیاب و کیخسرو از سروده نامه ی پهلوی و «تواریخ» دیگر نقل کرده است. (٧)

خدای‌نامه
مهم ترین اثر تاریخی دوره ی ساسانی بی شک «خدای‌نامه» است که در آن نام پادشاهان سلسله‌های ایرانی و رویدادهای زمان های مختلف را، آمیخته با افسانه، ضبط کرده بودند. در دربار شاهان ساسانی، دفترهای رسمی رویدادها وجود داشت و «آگاثیاس»– تاریخ دان بیزانسی سده ی ششم میلادی– که هم زمان با خسرو انوشیروان بود، به یاری دوستی به نام «سرگیوس»، از آن ها استفاده کرده است.(۸) مسلمن صورت مفصل مطالب کتیبه‌های شاپور و نرسی در بایگانی رسمی شاهان ساسانی نگاه‌داری می‌شده است. همچنین، در دربار ساسانی کسانی بوده‌اند که روایت های تاریخی را افسانه‌وار از بَر داشتند. فردوسی آورده است که در راه شکار، داستان های جمشید و فریدون را برای «بهرام گور» نقل می‌کردند. هم او در مورد «هرمز» می‌گوید که در زندان از رامشگری خواست که با رود در «سرود پهلوانی» داستان رویین‌ دز اسفندیار را برای او بخواند. همچنین به روایت جاحظ، انوشیروان در گردشی قصه‌گوی خود را فرا خواند و از او خواست تا داستان جنگ اردشیر بابکان را با پادشان خزر نقل کند. اما وی که این داستان را قبلن از شاه شنیده بود، چنین وانمود کرد که اصلن این داستان را نشنیده است. آن گاه انوشیروان خود این داستان را نقل کرد. (۹)
ظاهرن، حتا در زمان بهرام گور، «نامه باستان» وجود داشت که داستان های آن را در مجلس های بزم می‌خواندند.(۱۰) ولی تدوین «خدای‌نامه» را باید به زمان انوشیروان نسبت داد که دوران تألیف و ترجمه و نهضت ادبی بوده است. در این زمان، بر پایه ی دفترهای رسمی و نیز با استفاده از سنت های شفاهی و رساله های جداگانه‌ای که در مطالب گوناگون مرتبط با تاریخ (مانند نسب‌نامه‌ها و فهرست جنگ ها یا شهرها و رویدادهای مربوط به آن ها) وجود داشت، خدای‌نامه تدوین شد. در سرگذشت هر یک از شاهان قصه‌هایی نیز گنجانده می‌شد، مانند داستان شاه ایران (اردشیر اول، شاپور اول یا دوم) و دختر ضیزن، شاخ حضر (=هتره) و داستان های بهرام گور. تدوین‌کنندگان خدای‌نامه همچنین از منابع خارجی، مانند منبعی سریانی در مورد اسکندر، استفاده کرده‌اند.
در زمان پادشاهان بعدی ساسانی، طبعن مطالبی بر آن افزوده گشت و پس از برافتادن ساسانیان نیز سرنوشت یزدگرد سوم را تا کشته شدنش بدان افزودند. آن چه مقدسی (۱۱) در مورد چه گونگی کشته شدن یزدگرد سوم در یکی از روستاهای مرو به دست آسیابانی به نقل از خدای‌نامه آورده، از ترجمه ی عربی متنی از خدای‌نامه پهلوی گرفته شده است که این حادثه را در بر داشت. خدای‌نامه نه تنها رویدادهای زمان پادشاهان را در بر داشت، بلکه در آن، خطبه‌ها و کلمات قصار و وصیت های آنان نیز ذکر شده بود؛ مثلن، «عامری» جمله هایی را که از عهد شاپور به پسرش هرمز نقل شده است، به روایت خدای‌نامه آورده است.(۱۲)
اصل خدای‌نامه به پهلوی در دست نیست، اما با مطالعه ی منابع عربی و فارسی مربوط به تاریخ ایران و شاهنامه فردوسی، می‌توان عناصر تشکیل‌دهنده‌ی آن را تعیین کرد. این عناصر عبارتند از:
۱- داستان ها و استوره‌های کهن هند و ایرانی و قوم های ایرانی که در آن ها شرح اعمال قهرمانان قدیم و کشمکش‌های قبیله های گوناگون و دخالت خدایان به طرفداری از پرستندگان آنان و غیره آمده بود و نمونه ی آن ها را در اوستا می‌یابیم؛ مانند داستان های مربوط به جمشید و ضحاک، جنگ های ایرانیان و تورانیان، تیراندازی آرش و اژدهاکشی گرشاسب و غیره. گاهواره ی این هسته ی اصلی، تاریخ افسانه‌ای ایرانیان مشرق ایران بزرگ بوده است.
۲- در زمان اشکانیان، این روایت ها، که می‌توان آن ها را روایت های کیانی نامید، با روایت های مربوط به شاهان و قهرمانان اشکانی در‌هم‌آمیخت و بدین‌گونه می‌بینیم که گیو، گودرز، میلاد و بیژن به صورت قهرمانانی در خدمت دربار پادشاهان کیانی درمی‌آیند و رقابت با خاندان ها مانند خاندان توس و گودرز در افسانه‌های کاووس بازتاب می یابد. گفتنی است که اصل قدیم‌ترین روایت حماسی ایران، یعنی «یادگار زریران»، همان‌گونه که گفته شد، مربوط به دوره ی اشکانی است، گرچه تدوین آن به صورتی که اکنون در دست داریم، به دوره ی ساسانی بازمی‌گردد. احتمالن، برخی از داستان های شاهنامه نیز که در مأخذ دیگر دیده نمی‌شود و ظاهرن در خدای‌نامه هم نبوده است – مانند داستان «بیژن و منیژه»–  اصل اشکانی دارند. برخی از استوره‌های ایرانی که آن ها را در روایت های نویسندگان ارمنی می‌یابیم، احتمالن در این زمان به ارمنستان رفته است؛ مانند داستان فریدون و ضحاک، که آن را «موسی خورنی» نقل کرده است. صورت «هریتون» به جای «فریدون»، نشان می‌دهد که این داستان از طریق اشکانیان به ارمنستان رفته است.
۳- در همین زمان اشکانیان، دسته‌ای از قوم های سکایی در اواخر سده ی دوم میلادی به ناحیه‌ای که بعدها به نام آنان «سگستان» یا «سیستان» نامیده شد، مهاجرت کردند و افسانه‌های آنان درباره ی زال و رستم با اساتیر کیانی و اشکانی درهم‌آمیخت. نام «زال» به معنی «پیر» – که از نظر لغوی واژه‌ای سکایی است–  بر اصل سکایی داستان های او دلالت می کند. پیدا شدن قطعه‌ای از داستان رستم به زبان «سُغدی» حکایت از رواج این‌گونه داستان ها در آسیای میانه دارد. بنابراین، می‌توان حدس زد که این داستان ها همراه با قوم های سکایی وارد سیستان شده و از آن جا به تاریخ افسانه‌ای ایران راه یافته است. ذکر نام رستم در دو رساله ی پهلوی که اصل پارتی دارند– یعنی یادگار زریران و درخت آسوری– نیز حکایت از رواج داستان های رستم در دوره ی اشکانی دارد. همچنین، می‌توان حدس زد که داستان های مربوط به رستم یا دست کم برخی از آن ها که در آثار نویسندگان ارمنی مانند «موسی خورنی» و «گریگور ماگیستروس» نقل شده، در زمان اشکانیان که با ارمنستان ارتباط سیاسی و فرهنگی نزدیکی داشتند، به آن جا راه یافته است. داستان های رستم در اوایل دوره ی اسلامی در حیره نیز رواج داشت و در مکه نقل می‌شد.
۴- در زمان ساسانیان نیز شرح حال پادشاهان و اعمال قهرمانی آنان افسانه‌وار به این تاریخ افزوده گشت. در دوره ی ساسانی احتمالن نوشته هایی از خدای‌نامه وجود داشت که تدوین‌کنندگان، روایت ها را بر حسب دید خود در آن ها گرد آورده بودند. در برخی از آن ها که شاید دبیران شاهی نقش بیش تری در تدوینشان داشتند، رویدادهای سیاسی و اجتماعی از اهمیت بیش تری برخوردار بود. در نوشته هایی که موبدان و روحانیان در تدوین آن ها شرکت داشتند و نمونه‌هایی از آن ها را در کتاب های پهلوی می‌بینیم، با دیدی دینی به رویدادها نگریسته شده است. احتمالن، خاندان های بزرگ ساسانی نیز در تنظیم داستان های پهلوانی نقش مهمی ایفا کرده‌اند.
در دوران اسلامی، خدای‌نامه با عنوان هایی مانند «سیرالملوک» یا «سیر ملوک الفرس» و غیره به عربی ترجمه شد. از روایت های «حمزه اصفهانی» و «ابن ندیم» و مقدمه ی قدیم شاهنامه و غیره به وجود ۹ ترجمه و اقتباس از خدای‌نامه به عربی پی‌می‌بریم. از قدیم‌ترین مترجمان معروف این کتاب «ابن مقفع» است. جز او، نویسندگان دیگری نیز خدای‌نامه یا بخش هایی از آن را ترجمه کرده‌اند، مانند محمدبن جهم برمکی و زادویه پسر شاهویه اصفهان. مترجمان و ناقلان دیگری نیز بودند که همراه با ترجمه یا نقل و گردآوری، مطالب دیگر مربوط به تاریخ ایران را یا از روی منابع دیگر یا بر اساس تخیل بر آن می‌افزودند. ترجمه‌های خدای‌نامه، مأخذ عمده ی تاریخ‌نویسان دوره اسلامی – مانند طبری، مسعودی، ابن قتیبه، بلاذری، حمزه اصفهانی، ثعالبی و دیگران– قرار گرفت. در ترجمه‌های عربی خدای‌نامه، طبعن بسیاری از عناصر زردشتی حذف گردید.
ترجمه‌های خدای‌نامه به عربی و احتمالن اصل پهلوی آن مورد استفاده ی نویسندگان و سرایندگان شاهنامه‌ها به فارسی در سده ی چهارم هجری قرار گرفت. اینان عبارت بودند از مسعودی مروزی (شاعر)، ابوالمؤید بلخی (نثرنویس)، مؤلفان شاهنامه ی ابومنصوری (به نثر) و بوعلی بلخی (شاعر). فردوسی بنیاد کار خود را بر شاهنامه ی ابومنصوری نهاده، ولی از منابع دیگر، به ویژه از روایت های سینه به سینه، نیز جای‌جای استفاده کرده است.
ابن ندیم، غیر از خدای‌نامه، از کتاب های تاریخی (یا رمان های تاریخی) دیگر مانند کتاب «بهرام و نرسی»، کتاب «بهرام چوبین» ترجمه ی جبله بن سالم، کتاب «شهربراز با پرویز» و کتاب «انوشروان» نام برده است. از آن جا که وی این کتاب ها را جدا از خدای‌نامه نام برده است، احتمال می‌رود که این آثار یا از اجزای تشکیل دهنده‌ی خدای‌نامه نبوده اند یا مطالب آن ها در این کتاب به اختصار ذکر شده بوده است.
در مورد یکی از این کتاب ها اطلاع بیش تری در دست است و آن «داستان شروین دشتبی» است.
 

داستان شروین دشتبی
شروین، فرزند برمیان (شاید: نریمان) از اهالی قزوین (دشتبی)، از سرداران ایرانی بود که در زمان یکی از شاهان ساسانی (یزدگرد پدر یزدگرد اول به روایت حمزه اصفهانی و مجمل التواریخ، یا شاپور دوم ساسانی به روایت حمدالله مستوفی، یا انوشیروان به روایت دینوری و سیرالملوک و نهایه الارب) می‌زیست. پادشاه روم از او خواست که کسی را به قیمومت فرزند صغیرش بگمارد. شروین بدین سمت مأمور گردید و رهسپار روم شد و پس از بیست سال، به فرمان شاه ایران، مملکت روم را به شاه زاده ی رومی سپرد و به ایران بازگشت. (۱۳) نویسندگان دوران اسلامی به داستان «شروین و خرین» (یا خورین) اشاره کرده‌اند. دینوری خرین را بنده (=ملوک) شروین خوانده و او را با صفات «سوارکار جوانمرد و دلیر» توصیف کرده است.
در شعری عربی شروین و خرین با صفات «شیر شجاع و دلاور و دلیر» ذکر شده‌اند و در شعری دیگر، در شرح تصویری بر دیوار، شروین «دستار بر سر، نشسته» و خرین «تازان در حالی که با تیری بچه حیوان زیبا و زبان بسته‌ای را نشانه گرفته» توصیف شده است. (۱۴) در مجمل‌التواریخ آمده است: «اندر عهد یزدجرد بن هرمز، قصه شروین و خورین بوده است، و آن که روم خوانند، نه روم بوده است و شنیده‌ام روم را حلوان خوانده‌اند و آن تا... که خورین او را بکشت، راه (=فاصله) داشته است، آن جا که اکنون طاق گرا خوانند و شروین را آن زن جادو دوست گرفت که مریه خوانندش و او را مدتی ببست، چنان‌که در قصه گویند و خدای داند کیفیت آن.» از این روایت ها آشکار می‌شود که داستان شروین از زمره رمان های تاریخی بوده است. از سوی دیگر «ابونواس» داستان شروین را هم‌تراز «ویس و رامین» آورده است. از این رو، می‌توان تصور کرد که این داستان دارای رویدادهای عاشقانه نیز بوده است. این تصور را روایت حمدالله مستوفی نیز تأیید می‌کند که می‌نویسد: «نام شروین در شعرهای پهلوی (۱۵) بسیار است. کتابی است در عشق نامه او، شروینیان خوانند.» حمزه اصفهانی در شرح شروین که در یکی از «فارسیات ابونواس» آمده، می‌نویسد که داستانی (=احدوثه) بوده که آن را با آواز می‌خوانده‌اند.
مسعودی نیز از کتابی که ایرانیان در شرح حال و اعمال بهرام چوبین داشته‌اند، یاد کرده است.(۱۶) به نقل «بیهقی»، خسروپرویز پس از پیروزی بر بهرام چوبین دستور داد که همه ی جنگ ها و رویدادها را، جملگی بنویسند.(۱٧) نویسندگان دوران اسلامی (مانند طبری، دینوری، یعقوبی و بلعمی) سرگذشت افسانه‌آمیز بهرام چوبین را آورده‌اند. مسعودی از کتابی به نام «کهنامه» (گاه نامه) از منصب ها و مقامات کشور ایران یاد می‌کند که، به گفته ی او، دارای  ششصد مرتبه بود. از گفته‌ی او چنین برمی‌آید که این کتاب در زمان او (سده ی چهارم هجری) موجود بوده است. وی آن را از قبیل «آیین ناماه» (آیین نامه) شمرده است. مسعودی خود برخی از این منصب ها را – مانند موبدان موبد، بزرگ فرمدار، اسپهبد، دبیربد، هوتخشبد (رییس اهل حرفه و کاسبان) و استریوشان بد (رییس کشاورزان)–  نام برده است.(۱۸)
همین نویسنده آورده است که در سال ۳۰۳ هجری در شهر استخر فارس نزد یکی از خاندان های بزرگ اشرافی ایرانی کتاب بزرگ بسیار نفیسی را دیده است دارای مطالب فراوان در علوم ایرانیان و سرگذشت پادشاهان و بناها و ملک‌داری آنان که مانند آن ها را در کتاب های دیگر مانند خدای‌نامه و آیین‌نامه و گاه‌نامه ندیده بود. به گفته ی او، این کتاب تصویر بیست و هفت تن از شاهان ساسانی را – بیست و پنج تن مرد و دو تن زن– در بر داشت. در این تصویرها مشخص بود که شاه در هنگام مرگ، جوان بود یا پیر؛ همچنین زیورها و تاج و موها و ریش و خطوط چهره‌اش در این تصویر مشخص بود. هرگاه یکی از شاهان درمی‌گذشت، تصویر او را می‌کشیدند و آن را به خزانه می‌سپردند تا احوال مردگان بر زندگان پنهان نماند. هر شاهی که به جنگ می‌پرداخت، ایستاده و هر شاهی که به کارهای دیگر می‌پرداخت، نشسته تصویر می‌شد. رفتار هر کدام از آنان با خواص و عوام و رویدادهای مهمی که در زمان فرمان روایی این شاه پیش آمده بود ثبت می‌شد.
به گفته ی همین نویسنده، این کتاب در نیمه ی جمادی‌الآخر سال ۱۱۳ هجری، از روی آن چه در خزاین شاهان بود، نوشته شده و برای هشام بن عبدالملک بن مروان، از فارسی (فارسی میانه= پهلوی) به عربی ترجمه شد.
سپس مسعودی، بر پایه ی این کتاب، رنگ لباس و تاج و سلاح اردشیر (نخستین شاه ساسانی) و یزدگرد (آخرین شاه این سلسله) را شرح می‌دهد.(۱۹) حمزه اصفهانی در توصیف لباس شاهان ساسانی مطالبی را از اثری به نام کتاب «صور ملوک بنی ساسان» (یا به اختصار کتاب «الصور») نقل کرده است. ظاهرن، مأخذ او همین کتاب است.(۲۰)
از دیگر کتاب های تاریخی پهلوی که در سده های نخستین اسلامی وجود داشت و سپس از میان رفت، کتاب هایی است که اصطخری (سده ی چهارم هجری) نام برده است. وی در وصف «حصن الجص» (دژ گچ، دژ سپید) در ناحیه ی ارجان (بهبهان کنونی) می‌نویسد که در این دژ، زردشتیان هستند و به مطالعه ی «ایادکارات» و شرح نبردهای خود می‌پردازند.(۲۱) ایادکارات (جمع عربی ایادکار، در پهلوی ایادگار) به معنی «رساله و کتاب» است و برخی از کتاب های پهلوی این عنوان را دارند. از سخن «ابن حوقل» برمی‌آید که این «ایادگارها» کتاب های تاریخی بودند.(۲۲) در رساله‌های مربوط به کشورداری و آداب فرمان‌روایی، مانند عهدها و «کارنامه انوشروان» و «نامه تنسر»، نیز به مطالب تاریخی برمی‌خوریم.

پی نوشتها:
۱- «بنونبست» نخستین بار به شعر بودن متن پی برد و کوشید تا ساختمان شعری آن را مشخص کند.
۲- نک به آموزگار- تفضلی، ۱۳٧۰
۳- Jamasp-Asana, ۱۸۹۷- ۱۹۱۳, ۱ -  ۱٧
دو نسخه مورد استفاده او عبارت بودند از JJ ,MK نک به بعد: بخش معرفی نسخه‌های خطی پهلوی
۴- رسایل، ج ۲، ۴۰۸
۵- مروج، ج ۲، ۲۶٧. نیز نک به ,Christensen  ،  ۱۹۲۱، ۱۴۲ و ترجمه ی فارسی، ۱۳۳۶، ۲۰۵
۶- لغت فرس، به کوشش دبیرسیاقی، ۴۶؛ تقی زاده، ۱۹۲۰، ۱۲تا ۱۴
۷- نزهت نامه علایی، ۳۲۹
۸- Noldeke, ۱۹۲۰,۱۳.
و ترجمه فارسی آن ۱۳۲۷،۲۳. نیز نک به  ۱۹۹۰،۲۱۴  Shahbazi.
۹- التاج، ۵۴. مسعودی، مروج، ج ۴، ۱۱۱. همین روایت را آورده و آن را به شیرویه نسبت داده و نام قصه‌گوی را «بندار» پسر خرشید ذکر کرده است.
۱۰- شاهنامه، ج۷، ۳۲۳، ب ۳۱۴ به بعد. بنداری «نامه باستان» را «کتب الملوک» ترجمه کرده است. نک به ۱۹۹۰، ۲۱۳ Shahbazi.
۱۱- البدء، ج ۵، ۱۹۷
۱۲- السعادة و الاسعاد، ۲۹۶، ۲۹۸، ۳۰۰، ۳۱۷، ۴۲٧، ۴۲۹، ۴۳۱، ۴۳۲، ۴۳۵
۱۳- بنا به روایات دیگر، وی به دستور انوشیروان برای دریافت خراج به روم رفت. به روایت «پروکپیوس»، امپراتور روم «آرکادیوس» در هنگام بیماری فرزند خود «تئودوسیوس» را به یزدگرد سپرد تا از او حمایت کند. آرکادیوس در سال ۴۰۸م درگذشت. بنابراین، شاه مورد نظر یزدگرد اول (۳۹۹تا ۴۲۱م) بوده است. نک به:  Minorsky,۱۹۶۲ .
۱۴- ابن فقیه همدانی، البلدان، ۱۵۹، ۲۱۶
۱۵- تاریخ گزیده،۱۱۰. منظور اشعار محلی غرب و شمال غربی است که به فهلویات شهرت داشته است. در این جا منظور اشعار محلی به لهجه‌ی محلی قزوین است.
۱۶- مروج الذهب، ج ۱، ۳۱۸
۱۷- المحاسن و المساوی، ۴۵۰
۱۸- التنبیه، ۱۰۴ و ۱۰۶ و ترجمه فارسی آن، ج ۲، ۱۳۳۲، ۸۱ به بعد و نیز «اینوسترانتسف»، ۱۳۵۱، ۳۵ و ۱۴۹ یادداشت.
۱۹- همان، ۱۰۶
۲۰- سنی ملوک الارض، ۴۴ تا ۵۵
۲۱- المسالک و الممالک، ۱۱
۲۲- صورة الارض، ۳٧۳ 



 از کتاب «تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام»، دکتر احمد تفضلی، انتشارات سخن، تهران، ۱۳۸۶

اریادیب


Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>