Quantcast
Channel: forex
Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

طبیعت و ماوراى طبیعت در آثار و افکار خیام، دکتر سید جعفر حمیدى

$
0
0

طبیعت و ماوراى طبیعت در آثار و افکار خیام، دکتر سید جعفر حمیدى

خیام را در جهان به ریاضیاتش مى‏شناسند و در ایران، با رباعیاتش؛ و صد البته که هم در جهان و هم در ایران، احترامش به سبب کمالش در هر دو بعد علمى و ادبى اوست. با این حال، پس از حدود نهصد و اندى سال که ازمرگ او (514 یا 515.ق) مى‏گذرد، هنوز گوشه‏هاى مهمى از حیات علمى و حتى رباعیات اصلى و شمارى رباعى مجعول و منسوب به وى براى مردم، مبهم و ناشناخته مانده است. این ابهام و ناشناس ماندن ابعاد مختلف از زندگى خیام را در سه مساله باید ارزیابى و بازیابى کرد.
نخست، اوضاع زمانى و مکانى خیام؛ دوم، وضع مغشوش و پراکنده ذهنیات مردم زمان وى و، از همه مهم‌تر، موضوع نام و شخصیت علمى و ادبى او که آیا خیام ریاضیدان و منجم همان خیام شاعر و ادیب است و یا خیام شاعر جدا از خیام ریاضیدان است. باتوجه به مندرجات مربوط به عصر خیام، مثل چهار مقاله نظامى عروضى یا تتمه صوان‏الحکمه ابوالحسن بیهقى یا میزان‏الحکمه خازنى و غیره، ما به نامى برمى‏خوریم به عنوان «خیامى» و در آثار قرن هفتم به بعد همه جا خیامى به خیام تبدیل شده است. در قرن پنجم و اوایل قرن ششم هجرى، ریاضیدان و منجم مشهور، حکیم عمربن ابراهیم خیام، در نیشابور و در همین زمان شاعرى پارسى‏گوى به نام على‏بن محمدبن احمدبن خلف، معروف به خیام، در خراسان مى‏زیسته است.(1)
گفته‏اند شهرت حکیم و عالم ریاضى، یعنى خیام، از1851.م با انتشار رساله جبر و مقابله او به زبان فرانسه و قبل از آن در 1700.م با معرفى او در کتاب «تاریخ مذاهب ایران» تالیف توماس هاید در مقام یک منجم و شریک دراصلاح تقویم و تاریخ ملکشاهى به اوج رسیده است. اما على بن محمدبن احمدبن خلف یا خیام شاعر، با وجود اینکه تا قرن هفتم هجرى، اشعار فارسى او در آذربایجان و خراسان مشهور بوده و دیوانى هم داشته است، از قرن هفتم به بعد اثرى از وجود و شعر و دیوان او در مدارک ومآخذ موجود به چشم نمى‏خورد.(2)

به نظر مى‏رسد که نام خیام شاعر در پرتو نام بلند خیامى ریاضى‏دان که در کلیه نسخه‏هاى قدیمى و به ویژه در رساله جبر و مقابله دیده مى‏شود محو گردیده و از همان سده‏هاى اولیه بعد از درگذشت خیامى از زبان کسى نقل نشده و همه جا خیام را با خیامى یکى دانسته‏اند. براى اثبات وجود دو شخصیت، یکى خیام و دیگرى خیامى، مدارک فراوان موجود است که محققان در آثار خود ذکرنموده‏اند.(3) اما بعضى از محققان، هر دو شخصیت را یکى دانسته‏اند و گفته‏اند که: خیام از مشاهیر حکما و منجمین و اطبا و ریاضیدانان و شاعران بوده است.(4) معاصران او، وى را، در حکمت، تالى ابن سینا مى‏شمردند و در احکام نجوم، قول او را مسلم مى‏دانستند و در کارهاى بزرگ علمى، ازقبیل ترتیب رصد و اصلاح تقویم و نظایر اینها، بدو رجوع مى‏کردند.
حکیم ابوالفتح عمربن ابراهیم خیامى (517- 438هـ.ق) در قرنى مى‏زیسته است که ما امروز مى‏توانیم نام آن قرن را «قرن ریاضیات» در ایران بنامیم. در قرن پنجم و اوایل قرن ششم، ریاضى‏دانان بزرگ در ایران و به ویژه درناحیه خراسان بزرگ مى‏زیسته‏اند.
ابوالفتح عبدالرحمن منصور خازنى، ابوالعباس فضل بن محمد لوکرى، ابوالمظفر اسفزارى میمون واسطى– که هر سه نفر، با همکارى خیام، رصد ملکشاهى را، در سال 467هـ.ق، ‏ترتیب دادند و در اصلاح تقویم کوشیدند و تقویم جلالى را ساختند و نوروز را، که در پانزدهم حوت قرار داشت، به اول‏حمل (فروردین) منتقل نمودند– از ریاضى‏دانان و منجمان بزرگ این قرن بوده‏اند. ابوالحسن على بن زید بیهقى نیز از دیگر علماى علم ریاضى این عصر بوده که کتاب «تتمه صوان‌الحکمه»، «جوامع احکام نجوم» در 3 مجلد و چندین کتاب دیگر از او است و «تاریخ بیهق» و «امثلة الاعمال النجومیه» را نیز نوشته است. همچنین قطان مروزى، مسعودغزنوى و چندین ریاضیدان دیگر در این قرن و حتى همزمان با زندگى خیام مى‏زیسته‏اند.(5)
بنابراین، قرن پنجم و ششم هجرى را مى‏توان «قرن ریاضیات» در ایران دانست، چنانکه طب نیز در این قرن به آن اندازه از پیشرفت رسید که اطباى بزرگى همچون ابن‌سینا، سید اسماعیل جرجانى مؤلف ذخیره خوارزمشاهى، عبدالرحمن نیشابورى ملقب به بقراط ثانى ومؤلف کتاب شرح الفصول البقراطیه، شرف‏الزمان ایلاقى فیلسوف و پزشک نام‏آور آخر قرن پنجم و اول قرن ششم مؤلف کتاب‏الفصول الایلاقیه و دهها طبیب نامدار در این قرن مى‏زیسته‏اند.

قرن رباعیات
قرن پنجم را نه تنها مى‏توانیم عصر ریاضیات، طب و نجوم بدانیم، بلکه مى‏توان این قرن را «قرن رباعیات» نیز نامید؛ زیرا در این قرن، شاعران بسیار مى‏زیسته‏اند که، علاوه بر مهارت در انواع شعر، منحصراً به واسطه رباعیات خود به شهرت رسیده‏اند. ابوسعید ابى الخیر (ف.میهنه 440هـ.ق)، خواجه عبدالله انصارى (ف.هرات 481هـ.ق)، فقیه و عارف بزرگ ایرانى احمدبن محمد غزالى (ف.قزوین 520هـ.ق)، برادرامام محمد غزالى، ازرقى هروى، ابوبکر زین‏الدین بن اسماعیل (ف.476هـ.ق)، امیر معزى نیشابورى (ف.418هـ.ق) و دهها شاعر دیگر بوده‏اند که در این قرن به سرودن رباعى مشغول بوده‏اند و یا در کنار فلسفه، حکمت، ریاضیات، نجوم و شعر، رباعیاتى هم به طریق تفنن سروده‏اند.
بنابر این توضیحات، مى‏توان گفت که خیام یا خیامى، در قرن ریاضى رباعى مى‏زیسته است.
اما بحث درباره اینکه خیام ریاضیدان و خیام رباعى‏پرداز، دو نفر یا دو شخصیت یا هر دو یک نفر بوده‏اند، زمان و وقت فراوان مى‏طلبد و ما در اینجا بنا را بر یک خیام یا خیامى مى‏گذاریم که هم ریاضیدان بوده است و هم رباعى‌سرا؛ زیرا تمام حکمت، ریاضیات و نجوم خیام تحت‏الشعاع همین رباعیات او قرار گرفته است. رباعیاتى که از حکمت، فلسفه، پرخاش، اعتراض و تردید سرشارند و ما در لابه‏لاى همین رباعیات به افکار و احوال سراینده‌ى آنها پى مى‏بریم. ناگفته پیداست که از میان صدها رباعى که به خیام نسبت داده‏اند فقط معدودى از آنها مربوط به‏خیام است و مابقى متعلق به کسانى است که همزمان یا بعد از خیام مى‏زیسته‏اند و اعتراضات خود را در قالب رباعى و در پناه نام پُرجسارت خیام سروده‏اند، زیرا یا خود قادر به بیان صریح افکار خود نبوده‏اند و یا اگر قادر بودند جایشان بر فراز دار یا گوشه بیغوله‏ها بود.

رباعى چیست؟
رباعى شعرى است داراى چهار مصرع که از متفرعات بحر هزج است و داراى دو شجره مى‏باشد: شجره «اخرب» که با مفعول شروع مى‏شود و شجره «اخرم» که با مفعولن آغاز مى‏گردد و، بر روى هم، وزن آن لاحول و لاقوه الابالله مى‏باشد. بیشتر شاعران ایران که در قصیده، مثنوى یا غزل تبحر داشته‏اند، به جهت تفنن یا از طریق ارائه ذوق، سرى هم به رباعى زده‏اند؛ چنانکه مثلاً عطار مثنوی‌سرا داراى دوهزار رباعى است که در کتاب «مختارنامه»(6) گرد آمده است یا حافظ غزل‏پرداز تعدادى بین 29 تا 42 رباعى‏دارد.(7) شهرت ابوسعید ابوالخیر، اوحدالدین کرمانى و خیام بیشتر به رباعیات آنها است.
رباعى یکى از ناب‏ترین، زیباترین و پُرمحتواترین قالبهاى شعر فارسى است. عامل پرخاش، اعتراض، فلسفه، حکمت، انتقاد، حتى جمال، در رباعى به مراتب از سایر قالبهاى شعرى قوى‏تر است و شاید بیشتر شاعران پرخاشگر، به ویژه خیام، به همین دلیل قالب رباعى را براى بیان افکار خویش برگزیده‏اند تا بتوانند حرفهاى دل خود را بى‏پرده‏تر و آشکارتر بیان نمایند.
صرف نظر از دوگانه بودن شخصیت خیام، امروز ما مجموعه‏اى از رباعیات به نام خیام در دست داریم. اما همه رباعی‌هاى موجود، محققاً از خیام نیستند.

تشخیص رباعی‌ها:
براى تشخیص رباعی‌هاى خیام از رباعیات منسوب به خیام، محققان پیشنهادهایى نموده‏اند که حاصل و نتیجه این پیشنهادها را بدین‌گونه مى‏توان بازگو نمود:
نخست اینکه، هر چهار رکن یا چهار مصرع رباعى، فکرى واحد و نگرشى یکسان داشته باشند. دوم اینکه، معنى برلفظ غلبه داشته باشد و محتوا و معناى شعر قوى‏تراز صنایع لفظى و ظاهرى باشد. سوم اینکه، مفاهیم وتصویرهاى شعرى خیام معمولاً مشخص است و در واقع این مفاهیم به منزله کلمات کلیدى اشعار خیام است، همان‏گونه که اشعار حافظ را با شناخت کلمات کلیدى مى‏توان از شعر سایر شاعران تشخیص داد. مفاهیمى مانند شک و تردید، پرسش، پرخاش و اعتراض، عصیان و استهزاء در اشعار خیام وجود دارد.
چهارم، غنیمت شمردن دم، وحشت و اندوه از مرگ، تشویش و هول و هراس از مردن.
پنجم، دعوت به عیش و خوشى و استفاده از نقد حاضر، توجه به قدرت سرنوشت و تقدیر از روز ازل و بى‏گناه بودن انسان و توجه به تدبیر.
هر رباعى که واجد چهار شرط از این شرایط پنجگانه باشد مى‏توانیم آن را از خیام بدانیم.(8)
به نکات بالا، چند نکته دیگر باید افزود. اولاً، خیام به جهان مادى و طبیعى که مى‏پردازد، به تدریج از این جهان به جهان متافیزیک یا مابعدالطبیعه راه مى‏یابد. ثانیاً، با کنجکاوى و زیرکى تمام، جهان مابعدالطبیعه را با شک وتردید مى‏نگرد. ضمن اینکه، در بیشتر رباعیات و آثار به‏جای‌مانده از معاصران و محققان بعد از وى، درمى‏یابیم که او مسلمانى معتقد به اصول دیانت بوده است، زیرا لقب «امام» و «حجةالحق» داشته و بسیار بعید به نظر مى‏رسد که درحق یک مرد دور از مذهب چنان تعبیراتى به کار برود.(9)
در اخبار قفطى، از عمر خیام به عنوان «امام خراسان» یاد شده است و مطلب تازه‏اى که درباره احوال او آمده آن است که وى به تعلیم علوم یونان اشتغال داشت و معلمین را از راه تطهیر حرکات بدنى و تنزیه نفس انسانى بر طلب واحد تحریض مى‏کرد. چون اهل زمان بر دین او طعن مى‏زدند، برجان خود بیمناک شد و عنان زبان و قلم را ازگفتار بکشید.(10)

اوضاع عصر خیام
ما از زبان قفطى مى‏توانیم این نکته را دریابیم که اوضاع اجتماعى عصر خیام و جهالت و ناآگاهى مردم زمان وى و سرزنشها و طعنها و آزارهایى که در آن زمان از سوى عامه به خیام رسیده، باعث ظهور رخدادى به نام رباعیات خیام شده است؛ یعنى، این رباعیات در حقیقت پاسخ‌گونه‏اى هستند به تعصبات خشک و بی‌مورد معاصرین خیام.
در تأیید این نظریه، زکریاى قزوینى در کتاب «آثارالبلاد و اخبارالعباد» روایتى دارد که: «یکى از فقها هر روز صبح قبل از برآمدن آفتاب، نزد خیام مى‏رفت و درس حکمت مى‏خواند و چون به میان مردم مى‏آمد از او به بدى یاد مى‏کرد. عمر خیام یک‏بار چند تن را با طبل و بوق در خانه خود پنهان کرد و چون فقیه به عادت خود به خانه وى آمد، فرمان داد تا طبل‏ها وبوق‏ها را به صدا درآوردند. مردم از هر سوى در خانه او گرد آمدند، عمر گفت: اى مردم نیشابور! این فقیه شما است که هر روز از صبحگاه نزد من مى‏آید و درس حکمت مى‏آموزد و آنگاه پیش شما از من به نحوى بد مى‏گوید، اگر من همان باشم که او مى‏گوید، پس چرا از من علم مى‏آموزد و اگر چنین نیست پس چرا از استاد خود به بدى یاد مى‏کند؟»
به شهادت تاریخ، هیچ‏گاه اهل علم و صاحبان فضیلت و حتى پیروان طریقت، از تعدى و تعصب کج‌باوران و متعصبان عصر خود مصون نبوده‏اند و این گروه پیوسته مورد بى‏مهرى و بى‌عنایتى کسانى قرار گرفته‏اند که قادر به تشخیص سخن و کلام و افکار آنان نبوده‏اند و از این‌گونه کج‏اندیشیها درباره اهل فضل و اهل علم در اوراق تاریخ به فراوانى ضبط شده است و مسلماً خیام نیز یکى از کسانى بوده که از کج‌خلقیها و تعصبات مردم زمان خود در امان نبوده‏اند. در این مقوله، اشعار فراوانى از او باقى مانده که دلالت بر همان دلتنگیها و آزردگى او دارد.(11)

فیزیک و متافیزیک
رباعیات خیام را از لحاظ صورى و ظاهرى نیز به چند گروه تقسیم کرده‏اند:
1- اشعارى در بى‏وفایى دنیا و سرعت گذشت سالیان عمر.
2- اشعارى در بیان محدودیت علوم و معرفت انسانى در مقابل نامحدود بودن واقعیات عالم هستى.
3- اشعارى که لذت‌پرستى و خوشى روز را توصیه مى‏کند و حیات موجود را غنیمت مى‏شمارد.
4- اشعارى که پوچ و بى‏اساس بودن هستى و حیات را ترویج مى‏کند و نسبت به ماوراء حیات با نظر شک و تردیدمى‏نگرد.(12)
اشعار سه دسته اول– که درباره‌ى بى‏وفایى دنیا، گذراندن سریع‏عمر، محدودیت علم انسان در مقابل نامحدود بودن واقعیات عالم هستى و بالاخره لذت‏پرستى و خوشى آنى است– مشکلى را ایجاد نمى‏کنند، اما اشعار دسته چهارم سؤال‌برانگیز است.
مساله این است که آیا خیام یک شاعر سست‏خیال و نامعتقد به کائنات و دنیاى پس از مرگ و معاد بوده است یا، مطابق گفته قفطى و سایر معاصران وى، مؤمن، خداشناس، «امام حجةالحق على‏الخلق» و «امام خراسان» بوده است؟
در این مورد، تا امروز بحثها و مطالعات بسیار به عمل آمده و در این رهگذر، بعضى از محققان و خیام‏نویسان، به اصل بی‌اعتقادى خیام نسبت به ماوراءالطبیعه نظر داده‏اند و عده‏اى دیگر، او را غیر از این تصور نموده‏اند و حتى گروهى معتقدند که این اشعار، مطلقاً ازخیام نیست. در اینکه خیام شاعرى بى‏باک، گستاخ، جسور و پرخاشگر بوده‏است، شکى نیست، اما اینکه او را یک نفر ملحد، بدکیش و نامعتقد بینگاریم، نظریه‏اى است که همه محققان با آن موافق نیستند.

قرن خیام
چنانکه پیش از این گفته شد، قرن پنجم هجرى، قرن توسعه علوم عقلى و نقلى بوده و در این قرن ریاضیات، نجوم، طب، ادبیات و مطالعات دینى به اوج خود رسید. با این حال، این قرن از تشویشها، اضطرابات، خرافه‏گویى و خرافه‏پرستى و تعصبات خشک، مصون ومحفوظ نبوده است. درست است که در این قرن یکى از بزرگترین مراکز علمى، یعنى مدرسه نظامیه، در نیشابور و چند شهر دیگر فعال بود، اما از تحصیل در مدرسه نظامیه تنها قشرى خاص، یعنى فقط پیروان مذهب شافعى، بنا به خواست خواجه نظام‏الملک، مى‏توانستند بهره‏مند گردند. بنابراین، تشتت آرا و عقاید و پراکندگى افکار و توسعه اوهام و خرافات در نیشابور اندک نبود. از طرفى، این ابرشهر نیز، مثل سایر شهرهاى خراسان، در طول قرنهاى سوم تا هفتم، بارها مورد تهاجم، ویرانى و آتش‏سوزى بوده و در دست سلسله‏هاى مختلف حکومتى، دست به دست مى‏شده است. تظاهرات عامیانه و قشرى‏گرى عوام در بروز روحیه پرخاشگرى و انتقادى خیام بى‏تاثیر نبوده است و پیدا است که انتقامهاى خود را فقط از طریق رباعى‏هایش مى‏گرفت؛ و اگر در رباعى‏هاى دیگر وى رگه‏هایى از انتقاد از آفرینش و ماوراءالطبیعه مى‏بینیم، به نظر نگارنده این سطور، نه به دلیل بى‏اعتقادى وى نسبت به عالم هستى است، بلکه نوعى تعنت و مقابله به مثل و پاسخ به لجبازیهاى عوامانه و قشرى‌مآب‌هاى ماجراجو بوده است. رباعى‏هاى مأیوسانه وى به دلیل عدم اعتقاد او به کائنات نیست، بلکه، به گونه‏اى، پوچى و بى‏محتوا بودن ناسازگاریهاى حیات را از نظر خود بازگو کرده است.
مسلم است که این مقاله در رد نظریات محققان و منتقدان آثار خیام یا خیامى نیست، اما نگارنده آن معتقد است که در طول قرنهاى بعد از خیام، این ریاضى‏دان شاعر بارها و بارها مورد بى‏عنایتى منتقدان متعصب قرار گرفته، به طورى که هنوز شخصیت این مرد در هاله‏اى از ابهام و ناشناسى باقى مانده است.

یادداشتها
1. محیط طباطبایى، محمد، «خیام یا خیامى»، تهران: ققنوس، 1370، ص15
2. همان، همان صفحه
3. براى اطلاع ر.ک «تتمه صوان‏الحکمه»، ابوالحسن زید بیهقى و «چهار مقاله»، نظامى عروضى.
4. صفا، دکتر ذبیح‏الله، «تاریخ ادبیات در ایران»، ج.2، ص.527
5. همان ج.2، صص311-310
6. شفیعى کدکنى، محمدرضا، «مختارنامه عطار»، تهران: توس، 1358.
7. ر.ک دیوان حافظ، تصحیح غنى و قزوینى، و 42 رباعى، هاشم‏رضى، جلالى نائینى 49 رباعى.
8. فولادوند محمدمهدى، «خیام‏شناسى»، تهران: بى‏نا، 1347، ص.12
9. جعفرى، محمدتقى، «تحلیل شخصیت خیام» تهران: مؤسسه کیهان، 1365. ص. 32
10. نقل از «تاریخ ادبیات در ایران»، ج.2، ص.256
11. قزوینى، زکریا بن محمود، «آثارالبلاد و اخبارالعباد»، ترجمه عبدالرحمن شرفکندى، تهران: اندیشه جوان، 1366، ص.228
12. جعفرى، محمدتقى، «تحلیل شخصیت خیام»، ص.3.

(به نقل از روزنامه «اطلاعات»، تاریخ؟)
 

 

منبعhttp://www.maghaleh.net

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>