طنز در نثر
به نظر من کمدی، چه در شعر و چه در نثر و چه در هنر نمایش، به سه دسته اصلی تقسیم میشود : طنز، هزل و هجو. هر یک از این سه، زیرمجموعههایی دارد :
- زیرمجموعههای طنز عبارتند از:
لطیفه، ظریفه، مطایبه، بذله، شوخی، تعریض و تجاهل العارف سقراطی، نقیضهگویی طنز یا به عبارت کوتاهتر : نقیضه طنز.
زیرمجموعههای هزل عبارتند از:
ذم شبیه به مدح، مدح شبیه به ذم، مزاح، ضحک، سخریه، تهکم، اشتلم، تسخر زدن، ریشخند، طعنه، کنایه، بیغاره یا سرزنش، استهزاء و نقیضه هزل.
زیرمجموعههای هجو عبارتند از:
ژاژ، فحش، دشنام، سقط، تقبیح، بیهودهگویی، ذم، بدگویی، بدزبانی، بددهانی، ترّهات و خزعبلات، سبکساری، فضولی، قذف، چرند و پرند، لاغ، گستاخی، لودگی، لعن و طعن، هرزه لافی، هرزه درایی، استهجان و نقیضه هجو.
طنز در نثر:
حال به سراغ تعاریف طنز و هزل و هجو می پردازیم:
1- هزل (faceteae) آن است که به لفظ نه معنای حقیقی و نه معنای مجازی آن را اراده کنند و آن ضدّ جدّ است و در فن بدیع از محسنات معنوی است و آن در حقیقت جدّی است که مطلب در آن، بر سبیل شوخی و مطایبه ذکر شود و این البته ظاهر امر باشد و غرض از آن، امر درستی باشد. مانند اینکه شاعر گوید :
اذا ما تمیمیُ اتاکَ مفاخراً فقل عُد عن ذاک کیفَ اکلُکَ لِلضَبِ
(تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج 2، ص 532)
تمیمی چو آید به پیشت دوان کند نازش و فخر چون مهتران؛
بگویش رها کن تو این ادّعـا وزغ را چگونه خوری مهتــرا؟
2- هجو (satire) عبارت از این است که : معایب کسی یا گروهی یا چیزی را به نظم یا نثر بیان کنند و این نوع گاه با دشنام و سخنان تند نیز همراه باشد. در ادب پارسی و تازی و همین طور غربی، هجو و طنز غالباً در کنار هم بودند. مانند موش و گربه عبید زاکانی و سفرهای گالیور سویفت.
3- طنز (Irony) عبارت از این است که : زشتیها یا کمبودهای کسی یا گروهی یا اجتماعی را برشمارند و فرق آن با هجو در این است که صراحت تعبیرات هجو در آن نیست و اغلب به طور غیرمستقیم و به تعریض، عیوب کاری یا کسی یا گروهی را بازگو میکند. مانند این ابیات از نظامی (گنجینه، سط، وحید، 1317 هجری شمسی).
دو بیوه به هم گفتگو ساختنـد سخن را به طعنه درانداختنــد
یکی گفت : کز زشتی روی تو نگردد کسی در جهان شوی تو
دگر گفت : نیکو سخن راندهای تو در خانه از نیکویی ماندهای...
به این تعریفها چند اشکال وارد است :
ـ هزل، اگر نه به معنای حقیقی و نه به معنای مجازی لفظ باشد، پس چیست؟ آیا به معنای تضمنّی یا التزامی یا خارجِ لازم آن است؟
ـ به علاوه، فرق هزل با طنز (با توجه به تعریفی که از طنز به دست داده شده) چیست؟
در این تعاریف، طنز، همان هجو دانسته شده. با این فرق که صراحتِ هجو را ندارد یعنی در آن زشتیها را پوشیدهتر از هجو، بیان میکنند.
در مثالی که برای هزل ذکر شده، میگویند :
اگر تمیمی به قبیله یا اجداد خود تفاخر کند، به او بگو این سخن را کنار بگذار و نخست معلوم کن که سوسمار را چگونه میخوری؟ یعنی تمیمی سوسمارخور را چه رسد به تفاخر. بنابر این در اینجا تمیمی به طور پوشیده، هجو شده است، نه هزل، پس باید طنز نامیده میشد، زیرا، این درست برابر با تعریف داده شده برای طنز است.
ـ مثالی هم که برای طنز آمده، میتوانست مثالی برای هزل باشد. زیرا در آن زنی بی شوی در پاسخ زن دیگری که او را زشترو خوانده و او نیز بی شوی مانده، به طعنه میگوید: تو راست میگویی، چرا که تو از زیبایی در خانه ماندهای!
یعنی در اینجا نیز هجوی کتابی به کار رفته است که باز درست برابر است با تعریفی که از هزل به دست دادهاند. یعنی چیزی گفتهاند و چیزی دیگر اراده کرده اند.
بنابر این تعریفاتی که از طنز و هزل و هجو به دست داده شده، استحسانی است و دقیق نیست. به ویژه اگر آنها را نه با تعابیر و معانی قدیمی آنها در فرهنگها و کتب بدیعی گذشتگان، بلکه با آنچه از معانی و تعاریف امروزین طنز و هزل و هجو در اذهان خود داریم، بسنجیم.
ما گمان میکنیم که اگر قرار بر استحسان باشد، پیشنهاد ما، بهتر است، زیرا:
ـ اولاً : برای تمام الفاظ مربوط به حوزه کمدی، عموماً، سه مجموعه با سه سرشاخه اصلی، پیشنهاد شده که به ترتیب عبارتند از : طنز، هزل و هجو.
ـ ثانیاً : مرز معنایی هر یک را با درجه زیبایی و لطافت لفظی و معنوی هر یک و نیز بهرهوران و مخاطبان آن، بدین گونه تعیین کردهایم که :
●طنز، قلقلک ارواح فرهیخته و فرزانه است.
●هزل، برای بهرهوران و مخاطبان معمول و متوسط.
و سرانجام، هجو، شلاق است و نیشگون و تنها پوست کلفتها از آن بهرهور میشوند و مخاطب آنند.
تمام الفاظی هم که در حوزه کمدی به طور عام، پیش رو داریم مانند : مطایبه، تهکّم، لاغ، سخره، دعابه و... هر یک در زیرمجموعه یکی از آن سه (= طنز، هزل و هجو) قرار میگیرند.
اینک اگر با این سه کلید اصلی، آثار برجای مانده از طنازان و هزّالان و هجاگویان را بسنجیم، به دقت میتوانیم دریابیم که کدام شاعر فقط طنزپرداز بوده است و کدام فقط هزّال و کدام تنها هجاگو و کدام یک به هر سه حوزه سر زده است.
مثلاً درخواهیم یافت که شاعری به بزرگی و قداست سنائی، در برخی از آثاری که پیش از توبه و رویکرد عرفان آفریده است، هیچ فرقی با سوزنی سمرقندی ندارد و اینگونه اشعار وی، در دسته هجو قرار میگیرد و بهره معنایی آن، مثل بسیاری از اشعار میرزاحبیب اصفهانی (در دو مثنوی مربوط به آلت تناسلی مرد و آلت تناسلی زن) و شهاب ترشیزی و یغمای جندقی و صادق ملارجب و خاکشیر اصفهانی و قاآنی شیرازی و... تنها به آدمهایی با ارواح پایین و غیرمتعالی میرسد و فرزانگان جامعه فقط ممکن است از استواری و زیبایی صورت و فصاحت و ایجاز الفاظ آن آثار، بهره ور شوند. چنان که عبدالقاهر جرجانی هم در این باب میآورد که :
دانشمندان برای غریب قرآن و اعراب آن به ابیاتی از شعرا استشهاد کردهاند که در آن فحش و افعال قبیح ذکر شده است و کسی آنان را بر این کار، سرزنش نکرده است...
البته میپذیرم که کسانی از گفتن و نوشتن الفاظ زشت ابایی نداشتهاند. استاد علیاصغر فقیهی مینویسند :
آنطور که از شعر و نثر آن زمانها معلوم میشود، به کار بردن الفاظ زشت و ذکر مطالبی دور از ادب، معمول بوده است و از آوردن آنگونه الفاظ در شعر و نثر و بیشتر در شعر، ابایی نداشتهاند. حتی عمروبن بحر جاحظ از معروفترین نویسندگان قرن سوم از این امر دفاع کرده و گفته است : پارهای از کسانی که اظهار عبادت و اعراض از دنیا میکنند، چون الفاظی از این قبیل (چند لفظ رکیک را ذکر کرده) را شنوند، پریشان حال میگردند و خود را به هم میکشند.
جاحظ سپس دلیلهایی بر مجاز بودن آن الفاظ با استناد به سیره صحابه و تابعین اقامه میکند.
مستندات جاحظ به هیچ وجه قابل قبول نیست، بلکه در کتاب و سنت خلاف آن ثابت میشود. حقیقت این است که رعایت عفت زبان و قلم در میان همه اقوام محترم شمرده شده و جزء ادب و فرهنگ همه ملل متمدن به حساب آمده است...
همچنین یادآور میشودیم که:
1-چنانکه پیشتر هم به اشاره گفتیم، ممکن است برخی از زیرمجموعهها در هر سه مجموعه تکرار شود. مثلاً نقیضه یا parody، هم میتواند در زیرمجموعه طنز باشد (= نقیضه طنز) و هم هزل (= نقیضه هزل) و هم هجو (= نقیضه هجو)، به ترتیب مانند نقیضههای طنز بسحق اطعمه، نقیضههای هزل خارستان قاسمی کرمانی و نقیضههای هجو پریشان قاآنی.
2- ممکن است چنانچه اشاره کردیم، در آثار یک شاعر، از هر سه گونه طنز و هزل و هجو یافته شود، مثل عبید زاکانی.
عبید، در این قطعه که از اخلاقالاشراف او نقل خواهیم کرد، تنها طنزپرداز است :
لولیی با پسر خود ماجرا میکرد که تو هیچ کاری نمیکنی و عمر در بطالت بسر میبری، چند با تو بگویم که معلق زدن بیاموز و سگ از چنبر جهانیدن و رسن بازی یاد گیر تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نمیشنوی به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریگ ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و ادبار و فلاکت بمانی و یک جو از هیچ جا به حاصل نتوانی کرد...
و یا در همین کتاب مینویسد :
از قزوینی پرسیدند : امیرالمؤمنین علی (ع) را میشناسی؟ گفت : شناسم. گفتند: چندم خلیفه بود؟ گفت : من خلیفه ندانم، آن است که حسین (ع) را در دشت کربلا شهید کرده است!...
ولی همو هزّال است؛ وقتی که در همین رساله دلگشا مینویسد :
زنی نزد قاضی رفت و گفت : شوهرم مرا در جایگاه تنگ نهاده است و من از آن دلتنگم. قاضی گفت: سخت نیکو کرده است. جایگاه زنان هر چه تنگتر بهتر!...
و سرانجام وقتی در کلیات از همین عبید، امثال ابیات زیر را میخوانیم، او هجوپرداز است:
تهمتن چو بگشاد شلوار بند به زانو درآمد یل ارجمند
و اهاجی او چنان است که از شدت رکیک بودن، نمیتوان تمام آن را ذکر کرد.
آنچه گفتیم تنها محدود به شعرای متقدم نیست. شاعرانی هم بودهاند از معاصرین که در هر سه حوزه با توانایی سخن بر جای نهادهاند، مثلاً ملکالشعراء بهار در این قطعه طنزپرداز است:
دیدم به بصره دخترکی اعجمی نسب
روشن نموده شهر به نور جمال خویش
میخواند درس قرآن در پیش شیخ شهر
وز شیخ دل ربوده به غنج و دلال خویش
میداد شیخ درس « ضلال مبین» بدو
و آهنگ « ضاد» رفته به اوج کمال خویش
دختر نداشت طاقت گفتار حرف « ضاد»
با آن دهان کوچک غنچه مثال خویش
میداد شیخ را به « دلال مبین» جواب
وان شیخ مینمود مکرر مقال خویش
گفتم به شیخ : راه ضلال اینقدر مپوی
کاین شوخ منصرف نشود از خیال خویش
بهتر همان بود که بماند هر دوان
او در « دلال» خویش و تو اندر « ضلال» خویش
اما در دو نمونه زیر که دو رباعی منسوب به اوست، او هزّال و هجاگو است:
میگویند آب رود شور قم را که از محلات به قم میآید، محلاتیان در زمان نخستوزیری صدرالاشراف به پشت گرمی او، بر مردم قم بسته بودند. تحصن و شکوای قمیها به جایی نرسید، تا به صرافت افتادند از بهار بخواهند که آب را به زور هجا بگشاید و او گفت:
این صدر ز اشراف پدرسوخته است آب دگران به رویشان دوخته است
دزدیدن آب را ز مجرای حرام این بی پدر از مادرش آموخته است
نسبت کمدی با حقیقت یا واقعیت
گفتیم هر اثر خندهانگیز یا کمیک یا فروحقیقی و یا فروواقعی را به سه دسته اصلی طنز، هزل و هجو تقسیم و برای هر یک زیرمجموعههایی پیشنهاد میتوان کرد :
اساس آن پیشنهاد و تقسیم، دو محور و معیار دارد، یکی در مبدأ و مرتبط با فاصله آن نسبت به حقیقت و یا واقعیت.
و دیگری در منتها و نتیجه و در قیاس و مرتبط با هنجارهای اخلاقی پذیرفته شده در هر جامعه. از همین جاست که یک مطایبه یا شوخی، یا لطیفه، مثلاً در زبان انگلیسی برای مردم انگلیس خندهانگیز است ولی همان در کشور ما و یا حتی در کشور انگلیسی زبان دیگر، ممکن است مطلقاً بانمک و خندهانگیز نباشد.
در مورد محور و معیار اول، برخی، به جای فاصلهای که مابین اثر یا اندیشه کمیک یا حقیقت یا واقعیت پیشنهاد کردهایم؛ زاویه نگرش، را پیشنهاد کردهاند؛ یکی از پژوهندگان مسائل نظری طنز مینویسد:
ظاهراً ابوعلی حسن بن هیثم بصری (345-430 هـ. ق) ریاضیدان و منجم و طبیب؛ اولین کسی است که اتاق تاریک را به کار برده است. معروفترین اثر وی، کتابی ست در علم مناظر و مرایا که در قرون وسطی به لاتین نیز ترجمه شد و شاید لئوناردو داوینچی، از جمله کسانی بود که این کتاب بر آنها تأثیر گذاشت... لئوناردو بعدها توانست کشف کند که تصویری که از شیء بر شبکیه میافتد، مانند تصویری که در اتاق تاریک به وجود میآید نسبت به شیء معکوس است. اما تصویر ذهنی، برخلاف تصویری که بر شبکیه میافتد، مستقیم است. لئوناردو داوینچی در یادداشتهایش با وحشتی طنزآلود نوشت:
حقیقت اینست که انسان با سر راه میرود، نه با پا!...
اما اگر همه ما، تاریکخانهای در چشم داریم، چرا همه جهان را واژگون نمیبینیم؟ ... لئوناردو معتقد بود که حتی جهتِ نگارش، (از چپ به راست یا برعکس) نیز، بر درک ما از جهان، تأثیر میگذارد. از این رو، با معکوسنویسی، میخواست بر این تأثیر، غلبه کند و شاید هم بر مرگ چیره شود. مگر مرگ همان نقطهای نیست که بر پایان جهان میگذاریم؟!
هر کس اتاق تاریکی در چشم (و بالطبع در مغز) دارد : تصویر معکوسی از جهان هنرمند، تصویر معکوس (تصویر حقیقی) جهان را در اختیار ما میگذارد.
این تصویر، شکلهای مختلفی دارد که یکی از آنها مطایبه (Humour) است. در ان ساخت، انسان میتواند از خود بیرون آید و خود را ببیند که دارد از خیابانی میگذرد : نمای بیرونی از خود... در دنیای دلکش مطایبه انسانها را میبینیم که با سر راه میروند. مطایبه دیدن جهان با چشم قورباغه است...
اگر لحظهای از چشم قورباغه بنگریم، همه چیز را از پایین به بالا میبینیم. همه تغییر شکل مییابند...
چنانکه ملاحظه میفرمایید، فرضیه اتاق تاریک؛ همان زاویه نگرش است. بنده تغییر شکل یافتن را در این فرضیه برای مطایبه و یا هر پدیده خندهانگیز، باور ندارم. فرضیه اتاق تاریک این است که شکل حقیقی همه پدیدارها در جهان همان شکل باژگونه است و در اطاق تاریک همه چیز شکل حقیقی خود را دارند پس در واقع آنچه ما اکنون میبینیم عکس شکل واقعی جهان است! و آنچه واقعی نیست، همین جهانی ست که ما میبینیم!
در این فرضیه، هرگونه طنز و هر گونه مطایبه؛ نقیض حقیقت یا نقیض واقعیت فرض میشود.
در حالی که در پیشنهاد این جانب؛ فاصله هر پدیده خنده انگیز با حقیقت یا واقعیت است که خنده و حتی میزان و مقدار آن را تعیین میکند نه تباین و تقابل آن.
هدف " طنز " اصلاح فساد است
شاعر یا نویسنده طنز پرداز با به مسخره گرفتن اشخاص یا آداب و رسوم و مسائل موجود در جامعه از آنها انتقاد و بدین طریق آنها را محکوم می کند ، با این هدف که ناهنجارهای اخلاقی و نابسامانی های جامعه اصلاح شود . گفته اند که طنز نویس همانند پزشک روح است که وظیفه اش از بین بردن عوامل ریشه ای بیماری های مهم از قبیل دورویی ، غرور وحرص و آزاست . دکتر ساموئل جانسن ادیب انگلیسی در لغت نامه خود طنز را شعری تعریف می کند که در آن فساد و حماقت مورد انتقاد قرار می گیرد و جان درایدن ، منتقد و شاعر انگلیسی ، هدف از طنز را اصلاح فساد می داند .
معروف ترین توصیفی که از طنز شده است از جوناتان سویفت نویسنده طنز پرداز انگلیسی است . به عقیده او طنز آئینه ای است که در آن هر کس هر چهره ای را در آن کشف می کند ، مگر چهره خودش را با این همه از نظر او نیز قصد طنز بدخواهی و کینه توزی نیست .بلکه او نیز طنز را درمان بخش و شفا دهنده عیب ها و دردهای جامعه می داند همچنین طنزرا زاده غریزه اعتراض دانسته اند ، منتهی اعتراضی که تعالی یافته و تهذیب شده و شکلی هنری به خود گرفته است .
به طور کلی به کار بردن طنز در ادبیات همه زبان ها و همه ملت ها از قدیم ترین ایام معمول بوده است . کلمه SATIRE انگلیسی که در اصل به معنی ظرفی پر از میوه های مختلف است ، معادل کلمه طنز در زبان فارسی است و طنز نویسی در ادبیات غربی با شاعران یونانی آرکیلو کوس وهیپو تاکس شروع می شود . اریسئوفان ، شاعر یونانی و جوونال و هوراس ، شاعران طنز پرداز رومی ، نمایندگان مشخص طنزدر ادبیات کلاسیک هستند .
در آثار بازمانده از قرون وسطی نیز به نوشته های طنز آمیز بر می خوریم در فرانسه در قرن هفدهم ، موئیر در کمدی های طنز آمیز خود و کمی بعد از او ، ولتر و بوالورد در آثار متعدد خود به این شیوه رو کرده اند. در انگلستان ، اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم دوره طلایی طنز محسوب می شود . در این دوره شعر ، نمایشنامه ، مقاله و نقد همه روشی طنز آمیز گرفتند .در اوایل قرن هجدهم ، دو طنزنویس بزرگ در ادبیات انگلیسی ظهور کردند : سویفت در نثر و یویدر شعر . درایدن ،جوزف ادیسون و هنی فیلدینگ نیز از طنز نویسان معروف این دوران بودند .
به طور کلی در ادبیات غرب، از قرن نوزدهم به بعد ، نثر بیش از شعر به عنوان وسیله ای برای نوشتن طنز به کار رفت و رمان و نمایشنامه ، به خصوص بیش از انواع دیگر ادبی برای عرضه مضمون های طنز آمیز به کار گرفته شد . مارک نوین آمریکایی و تاکری انگلیسی از جمله نویسندگان معروف در این زمینه اند . دو رمان معروف جورج اورول ، نویسنده معروف انگلیسی به نام قلعه حیوانات (1984 ) و نیز رمان دنیای قشنگ تو ، اثر الدوس هاکسلی ، نویسنده انگلیسی ، آثاری طنز آمیز هستند .
در ادبیات غرب برای طنز از دیدگاه های مختلف ، انواع قائل شده اند .از جمله آن را بر حسب شیوه های متفاوت دو تن از مشخص ترین چهره های طنز نویس کلاسیک یعنی هوراس و جوونال تقسیم کرده اند. هوراس طنزی است ملایم ، مودبانه و تا حدی زیادی اغماض گر خنده ای که از این نوع طنز ناشی می شود بیشتر از سر دلسوزی است تا تحقیر و تمسخر ؛ اما طنز منسوب به جوونال ، گزنده ، تلخ و عصبی است و با تحقیر و تمسخر و تنفر و بدبینی ، موضوع خود را مورد حمله قرار می دهد که از میان نویسندگان انگلیسی ، آدیسون به پیروی از شیوه هوراس و سویفت به دنباله روی از جوونال معروفند .
از آنجا که شاعران و نویسندگان گذشته ایران ، کمتر دید اجتماعی و انتقادی نسبت به مسائل جامعه داشته اند ، حجم ادبیات طنز آمیز ، به نسبت آثار متعدد و فراوان ادبیات فارسی بسیار کم است و توجه شاعران فارسی زبان به هجو و عزل بیشتر معطوف بوده است تا به طنز عمیق و انتقاد از اجتماع با این همه گاه به گاه در میان آثار شاعران و نویسندگان به قطعاتی بر می خوریم که رنگ طنز دارند و این نوع آثار هر چه از دوران اولیه شعر فارسی دور تر می شویم ، بیشتر می شوند. بسیاری از رباعیات خیام نیشابوری حاوی طنزی تلخ و گزنده است که دیدگاه فلسفی و طرز نگرش او را نسبت به کل جهان آفرینش نشان می دهد . در آثار شاعران متصوف اغلب به قطعاتی طنز آمیز بر می خوریم ؛ زیرا این گروه از شاعران دیدگاهی وسیع تر و عمیقتر از دیگر شاعران داشته اند .طنز حافظ نیز فلسفی است؛ اما در بیشتر موارد متوجه مفاسد جامعه زمان او است .
وی با بیان اینکه عبید زادکانی ، بزرگ ترین طنز نویس ادبیات فارسی در دوران گذشته است، گفت : عبید زادکانی ، نثر و شعر خود را وسیله حمله به عرف ، عادات ، معایب و مفاسد طبقه های مشخصی از اجتماع قرار داد. طنز او اغلب آمیخته به هزلی تند و زننده است . رساله دلگشا ، صد پند و منظومه موش و گربه ، نمونه هایی از آثار او در این زمینه هستند .
در اواخر دوران قاجاریه (1193-1344) مبارزه مشروطه خواهان ، باعث توجه شاعران و نویسندگان به مسائل اجتماعی و سیاسی و موجد فکر انتقاد اجتماعی و سیاسی در آنان شد و طنز به عنوان وسیله ای موثر در روشنگری طبقات محروم اجتماع مورد توجه قرار گرفت . در حقیقت می توان گفت که این دوره ، عصر شکوفایی طنز در ادبیات فارسی است و نقطه شروعی است برای رشته ای از ادبیات که تا دوران معاصر، در شعر و نثر فارسی ادامه یافته است .
طنز نویسی در دوران مشروطیت هم در زمینه شعر و هم در زمینه نثر شروع شد و پیشگامان و چهره های مشخص این شیوه علی اکبر دهخدا و سید اشرف گیلانی معروف به نسیم شمال ، مدیر روزنامه نسیم شمال بودند . دهخدا به خصوص در نثر و سید اشرف در شعر طنز آمیز ، مهارت و استادی داشتند و هر دو با به کار بردن زبان محاوره در شعر و نثر خود ، ، بیشترین تاثیر را در جامعه آن روز به جا گذاشتند. در دوران متاخر ، ایرج میرزا ، شاعر طنز پردازی است که لبه تیز حمله خود را متوجه ریا کاری ها و تعصب های اجتماع زمان خود کرده است . از جمله شاعران طنز پرداز معاصر ،محمد علی افراشته را می توان نام برد که آثارش جنبه انتقادی اجتماعی شدید و زبانی نزدیک به زبان مردم دارد . در آثار دیگر شاعران معاصر ، از جمله ملک الشعراء محمد تقی بهار ، پروین اعتصامی ، مهدی اخوان ثالث و فروغ فرخزاد به قطعاتی طنز آمیز بر می خوریم .
از میان آثار نویسندگان معاصر در زمینه طنز ، می توان از بعضی از داستان های کوتاه محمد علی جمال زاده و کتاب صحرای محشر او و همچنین بسیاری از داستان های کوتاه فریدون تنکابنی و بهرام صادقی نام برد ، گذشته از آن ، بیشتر نویسندگان معاصر تجربه هایی در طنز نویسی دارند. در اینکه شعر یا نثر ، کدامیک برای بیان مضمون های طنز آمیزمناسب ترند، بحث های بسیاری شده است و چنین به نظر می رسد که طنز خوب در هر یک از این دو شکل خود از قدرت تاثیری واحدی برخوردار است . اما از آنجا که بیشتر آثار طنز آمیز به نثر نوشته شده است، می توان گفت که ارائه طنز خوب در شعر ، مشکل تر از نثر است .