Quantcast
Channel: forex
Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

تاثیر نیچه بر اندیشه و ادبیات قرن بیستم.

$
0
0

تاثیر نیچه بر اندیشه و ادبیات قرن بیستم.

تاثیر نیچه بر اندیشه و ادبیات قرن بیستم.
همیشه بهترین راه براى فهم اندیشه هر فیلسوف این است که ببینیم او خود را با چه مساله یا مسائل عمده‏اى روبرو می‌‏دیده است.

 

نیچه یکى از پرتأثیرترین متفکران دویست سال اخیر بوده است. نفوذ او کمابیش در همه جا - از ادبیات و هنر گرفته تا فلسفه و سیاست و اخلاق - به چشم می‌‏خورد و می‌‏توان گفت اندیشه غربى، و در پنجاه سال اخیر اندیشه در سراسر جهان متمدن، به نحوى ازانحا متأثر از او بوده است. البته چنانکه خواهیم دید این تأثیر بعضى فراز و نشیب‏ها نیز داشته است، ولى مسلماً امروز نادیده گرفتن آن به ‏هیچ وجه روا نیست.
همیشه بهترین راه براى فهم اندیشه هر فیلسوف این است که ببینیم او خود را با چه مساله یا مسائل عمده‏اى روبرو می‌‏دیده است.بنیادی‏ترین مساله‏اى که نیچه جهان غرب را در روزگار خود با آن مواجه می‌‏دید، بحران عمیق فرهنگى و فکرى بود که او چکیده آن را درعبارت "مرگ خدا" و ظهور "نیهیلیسم" یا هیچ‏انگارى بیان کرده است. نیچه تشخیص داده بود که تفکر سنتى دینى و متافیزیکى از اعتبار افتاده و خلئى بر جاى گذاشته که علم جدید قادر به پر کردن آن نیست و براى حفظ سلامت تمدن که به عقیده او با خطر جدى روبرو بود،باید براى دیدگاههاى دینى و فلسفى گذشته جانشینى پیدا کرد.
براى این منظور، او ابتدا در یکى از نخستین آثارش، زایش تراژدى، به هنر یونانیان باستان روى آورد، و به این عقیده رسید که کلید شکوفایى مجدد انسان مدرن را که از دلداریهاى دینى و اطمینان عقلى و عملى محروم شده، باید در هنر جستجو کرد. ولى در آثار بعدى، نیچه کم کم تغییر جهت داد و بیشتر از هنر و زبانشناسى تاریخى که رشته تخصصی‌‏اش بود، به جانب فلسفه و خصوصاً نقد پدیده‏هاى ‏اجتماعى و فرهنگى و روشنفکرى متمایل شد. در این دوره که در واقع آخرین سالهاى زندگى سالم او پیش از ابتلاى کامل به جنون در1889 بود، نیچه پخته ‏ترین آثار خود از جمله "چنین گفت زرتشت"، فراسوى نیک و بد، دانش طربناک، غروب بتان، دجال را پدید آورد.در این نوشته ‏ها دیده می‏شود که او معتقد است براى چیره شدن بر نیهیلیسم، ترک دیدگاههاى مطلق‏گراى دینى و متافیزیکى کافى نیست،بلکه باید به زندگى و جهان از نظرگاهى بکلى تازه نگریست.
مراد نیچه از "مرگ خدا" در واقع افول و نهایتاً مرگ دیدگاه مسیحى و اخلاق مسیحى نسبت ‏به زندگى و جهان است. او این جنایت عظیم (یعنى کشتن خدا) را که می‏گوید به دست آدمیان‏ صورت گرفته ولى خبرش هنوز به مان نرسیده است، هم واقعه‏اى فرهنگى می‏داند و هم‏ حادثه‏اى فلسفى، و به عقیده او، باید آن واقعه را مبدأ قرارداد و بی‏رحمانه و از بیخ و بن همه چیز را - اعم از حیات و جهان و هستى آدمى و معرفت و اخلاق و ارزشها - از نو ارزیابى کرد.
باید یادآور شویم که حتى در میان ارادتمندان نیچه اتفاق نظر وجود ندارد که آیا مسائلى که اودر مورد آنها موضع می‏گیرد دقیقاً همان مسائل مبتلا به فیلسوفان قبل و بعد از اوست، یا لااقل‏در بعضى موارد آنچه می‏گوید مسائلى یکسره نوظهور است. آنچه واضح است اینکه نیچه به ‏اغلب فلاسفه سلف و معاصر خود به شدت انتقاد دارد و از بنیاد از افکار اساسى آنها فاصله ‏می‏گیرد. سبک نگارش او هم به مشکل فهم نوشته ‏هایش می‏افزاید که گاهى مستدل و تحلیلى وگاهى بشدت جدلى و گاهى سخت شاعرانه و سرشار از استعارات و صنایع ادبى است.
رویهمرفته سه نوع تلقى در میان فلاسفه از افکار نیچه وجود داشته است. عده‏اى او را جدى ‏نگرفته‏ اند و معتقد بوده ‏اند که نوشته ‏هاى او نه تنها نشانگر مرگ تفکر دینى و متافیزیکى، بلکه‏ نماینده مرگ فلسفه است و خود او نیهیلیستى تمام عیار است که مى‏خواهد با شگردهاى ادبى،اندیشه انسانى را از قید مسائل مربوط به معرفت و حقیقت برهاند. عده‏اى دیگر بعکس او رابشدت جدى گرفته‏اند و عقیده داشته‏اند که نیچه با سرمشقى که داده اصولاً فلسفه را به راه یکسره‏ نوینى انداخته است و نحوه نگاه او به مسأله حقیقت و معرفت یگانه طریق چیرگى بر نیهیلیسم‏است.
مسلم اینکه نیچه اعتقاد راسخ داشت که تفکر انسان شدیداً داراى کیفیت تفسیرى و تأویلی ‏است و کسانى که می ‏پندارند مستقیماً ممکن است به "واقعیات" دست پیدا کنند خود را فریب‏ می ‏دهند، و صرف نظر از اینکه حقیقت در نفس خودش چگونه باشد، به هر حال معرفت ماحاصل تفسیر و تلقى ما از آن است. بنابراین، کارى که از دست ما برمى‏آید ارزیابى مجدد نحوه‏تلقى یا نهایتاً ارزشهاى ماست. مهمترین راه این کار به عقیده نیچه، تبارشناسى است، یعنی ‏تحقیق در اینکه تفسیر و تلقى و ارزشهاى ما از کجا سرچشمه گرفته‏ اند. از سوى دیگر، باید در"چشم‏اندازها" یا "نظرگاهها" تحقیق کنیم؛ زیرا اگر حقیقت مطلق لااقل براى موجوداتى همچو ما وجود نداشته باشد، آنچه به آن حقیقت می ‏گوییم لاجرم وابسته به چشم‏انداز یا نظرگاه ماست. ولى این پایان داستان نیست. درست است که معرفتى فارغ از تفسیرها و نظرگاهها به طور مطلق‏ وجود ندارد، اما با تحقیق دقیق‏تر در تبار ارزشها و جستجوى بیشتر در نظرگاهها، می ‏توانیم شیوه ‏تفکر خود را به پایه‏اى برسانیم که چه در روابط اجتماعى و چه در مناسباتمان با عالم طبیعت‏ فهم بهتر و عمیقترى پیدا کنیم و از خطر هیچ‏انگارى که با فروریختن ارزشهاى دینى و فلسفى‏سنتى با آن روبرو شده ‏ایم، بپرهیزیم.
فهم عمیقترى که خود نیچه پس از انکار وجود خدا و جوهریت روح به آن رسید، در دو اصل ‏اساسى خلاصه می‏شود: یکى اراده معطوف به قدرت، و دیگرى بازگشت یا تکرار ابدى، که هردو متأسفانه مورد سوء تعبیر و سوء فهم و سوء استفاده بسیار بوده‏اند. آنچه نیچه درباره هر یک‏از این دو مى‏گوید به هیچ وجه روشن و خالى از ابهام نیست و بحث درباره آن از حوصله این‏گفتار بیرون است، ولى ظاهراً غرض از اراده معطوف به قدرت این است که هر جزیى از طبیعت‏پیوسته در پویش و تحرک و در صدد افزایش قدرت خود نسبت به سایر اجزاء است. این انرژى‏حیاتى در انسانها مى‏تواند صورتهاى بسیار مختلف - اعم از سازنده و ویرانگر - پیدا کند که تنهایکى از آن صور، نهادهاى سیاسى و مذاهب و هنر و اخلاق و فلسفه است. مسأله تکرار ابدى هم‏ ظاهراً بر همین محور دور مى‏زند و مقصود از آن نگرش اثباتى و تأئیدى به زندگى به‏رغم همه ‏فراز و نشیبهاى آن است.
از دیگر افکار نیچه که در هنرمندان و متفکران بعدى تأثیر عمیق داشته، مفهوم "ابرانسان" یا"ابرمرد" است - به معناى امکان ظهور انسانهایى استثنایى به لحاظ استقلال و خلاقیت و بالاتر از سطح "توده گله‏وار" یا "عوام کالانعام" که به اخلاق "سرورى" (به تفکیک از اخلاق‏ پست‏بردگى) آراسته باشند.
بحث مفصل‏تر درباره اندیشه ‏هاى نیچه و متفرعات و شاخ و برگهاى آن در این فرصت کوتاه ‏میسر نیست. ولى از همین مختصر نیز اگر دقت کنیم مى‏توانیم به توان افکار او براى نفوذ درعرصه نظر و عمل پی ‏ببریم. ناگفته نماند که نفوذ نیچه همواره با استقبال روبرو نبوده است، وبعضى مانند نویسنده و منتقد آمریکایى اَلن بلوم مدعى بوده ‏اند که نیچه ارزشها را به عرصه‏ نسبیت برده و تخریب کرده و مفاهیم بنیادى اخلاق - مثل فضیلت و رذیلت و خوب و بد و خداشناسى و غیره - را در معرض شک و سؤال قرار داده و ذهن جوانان را به فساد کشانده است. ولى به هر حال حقیقت این است که امروز کتابهاى نیچه شاید بیش از هر زمان در گذشته درسراسر جهان خواننده دارد و براى یافتن خاستگاه بسیارى از مکتبهاى فلسفى معاصر - از قبیل‏ پست مدرنیسم و پساساختارگرایى و ساختارشکنى و مانند آن - باید به عقب برگشت و به او رجوع کرد.
به طور کلى در یکصد و چند سالى که از مرگ نیچه می‏گذرد، تأثیر او را می‏توان به چهار دوره‏ تقسیم کرد: (1) از ابتداى قرن بیستم تا آغاز جنگ جهانى دوم در (2) 1939 دوره جنگ جهانی ‏دوم؛ (3) از پایان جنگ جهانى دوم تا اواخر دهه 1960؛ و (4) از دهه 1970 تا امروز.
در دوره جنگ جهانى دوم به علت سوء استفاده رژیم هیتلرى از بعضى مفاهیم در نیچه درخدمت نظریه ‏هاى توتالیتاریستى و نژادپرستانه، نوعى بدبینى و سکوت نسبى درباره او بویژه ‏در جهان انگلیسى زبان به وجود آمد. اما به استثناى آن دوره، در سراسر نیمه اول قرن بیستم‏ چیرگى نیچه بر حیات روشنفکرى اروپا عموماً جنبه ادبى داشت. کسانى مانند گابریله،دانونتسیو و اشتفان گئورگه او را به مقام پیامبرى رساندند، و تأثیر او همه جا در ادبیات اروپا، ازتوماس‏مان گرفته تا سمبولیست‏هاى روس و استریندبرگ و ییتز و روبرت موزیل و هرمان هسه‏و برنارد شا و حتى در آهنگسازانى مانند مالر و دلیوس و ریشارد اشتراوس، دیده مى‏شد. تنها بحثهاى مهم فلسفى درباره نیچه در پنجاه سال اول قرن بیستم در کارهاى کارل یاسپرس و ماکس‏شِلِر صورت گرفت و نیز در درس گفتارهاى هایدگر از 1936 تا 1945 که بعدها در 1961 در دوجلد انتشار یافت.
یاسپرس معتقد بود که نیچه احیاناً آخرین فرد از فیلسوفان بزرگ گذشته است، و او وکی‏یرکه‏گور باید دو نمونه اعلاى متفکرانى محسوب شوند که با گرایش فلسفى غرب که ‏می‏خواهد هر چیز غیرعقلانى را به دایره عقلانیت ببرد، به مبارزه برخاسته‏ اند، و با این ادعا که ‏پایه معرفت انسانى چیزى بجز تعبیر و تفسیر نیست، در واقع از عصر احترام مطلق به عقلانیت وحقیقت مستقل از بشر با یک پرش بزرگ گذر کرده ‏اند.
اما به نظر هایدگر، اصل بنیادى در فلسفه نیچه اراده معطوف به قدرت است و هر موضوع‏دیگرى در نوشته ‏هاى او فرع بر آن است. ولى براى پی‌‏بردن به اندیشه اساسى و نانوشته نیچه،باید اراده معطوف به قدرت را با اصل تکرار ابدى که ضد آشتی‌‏ناپذیر آن است، با هم در نظربگیریم. در این صورت، به عقیده هایدگر، خواهیم دید که اراده معطوف به قدرت در چارچوب‏مصطلحات سنتى فلسفه همان ماهیت است، و بازگشت یا تکرار ابدى مساوى با وجود؛ یا، به ‏اعتبار دیگر و بنا به مصطلحات کانت، اراده معطوف به قدرت، شى‏ء فی‌‏نفسه یا "نومن" است، وتکرار ابدى، پدیدار یا "فنومن"؛ و باز به تعبیر خود هایدگر، اراده معطوف به قدرت، وجود است،و تکرار ابدى، کثرات موجودات در عالم محسوس. هایدگر معتقد بود که نیچه با وحدت دادن‏این دو مفهوم به یکدیگر، به جوهر مدرنیته رسیده و براى نخستین بار حق آن را به کمال ادا کرده‏است. تفصیل بیشتر درباره بحث بسیار پیچیده هایدگر از گنجایش این مقال بیرون است؛ همین‏قدر اشاره مى‏کنیم که، به عقیده او، نیچه پروژه متافیزیک فلسفه غرب را که با افلاطون آغاز شده‏بود به پایان مى‏رساند و بى‏معنایى آن را آشکار مى‏کند و به جاى چیرگى بر نیهیلیسم، در چنبره‏آن گرفتار مى‏شود.
چنانکه گفتیم، کتاب هایدگر درباره نیچه گرچه در 1961 منتشر شد، ولى در واقع حاوى‏گفتارهایى بود که او از 1936 تا 1945 ایراد کرده بود. از 1945 یعنى پایان جنگ جهانى دوم به‏بعد، کم‏کم برخلاف گذشته مسائل فلسفى در نیچه مورد توجه عمومى قرار گرفت. شاید
بزرگترین بانى این امر والتر کافمن در آمریکا بود که کتاب مهم او، نیچه: فیلسوف، روانشناس،دجال، و ترجمه‏هاى فصیح و دقیقش از آثار نیچه فصل جدیدى در این زمینه گشود. این جریان‏بزودى از آمریکا به ایتالیا و فرانسه و آلمان سرایت کرد و سرآغازى شد براى کشف دوباره وبعدها بازآفرینى نیچه در آثار فیلسوفان معاصر فرانسوى که شاید بتوان گفت اساساً نیچه جدیدى‏به مذاق خود اختراع کردند.
در دوران بعد از جنگ جهانى دوم بیشتر دلمشغولیها به نیچه در واقع به منزله واکنش ‏مستقیم یا غیر مستقیم به تفسیر هایدگر از نیچه بود. امتیاز بزرگ والتر کافمن این بود که در دهه‏1950 نیچه‏شناسى را به مسیرى جدید هدایت کرد. او مى‏خواست به جهانیان نشان دهد که‏ظهور نیچه فى حد ذاته یک رویداد عمده تاریخى است و اندیشه‏هاى او باید نه تنها خاطر یک‏ملت یا فقط خاطر فیلسوفان، بلکه خاطر جمیع آدمیان را در همه جا به خود مشغول کند. به‏عقیده او، اراده معطوف به قدرت که هسته مرکزى فلسفه نیچه است، اصلى غیرسیاسى و هدف‏آن چیرگى شخصى و وجودى بر خود و استعلا از خویشتن است. تصویرى که کافمن بدین گونه‏رسم کرد، پر تأثیرترین تصویر نیچه در دهه‏هاى 1950 و 1960 و 1970 از کار درآمد.
اما آنچه "نیچه جدید" نامیده مى‏شود عمدتاً از آثار نویسندگان فرانسوى سر برآورد. غالباًحتى به این "نیچه جدید"، "نیچه فرانسوى" گفته مى‏شود. کتاب مهم هایدگر درباره نیچه به‏فرانسه ترجمه شد، و بسیارى از آثار فرانسویان را مى‏توان در واقع ردیه‏هایى بر تفسیر هایدگردانست و پافشارى بر خصلت استعارى نوشته‏هاى نیچه. اما شاید مهمترین نکته درباره نیچه‏جدید این باشد که برخلاف کافمن که نیچه را میراث‏دار عصر روشنگرى در قرن هجدهم معرفى‏کرده بود، فرانسویانى مانند ژرژ باتاى، ژیل دولوز، دریدا، فوکو، و لیوتار در بیست سال گذشته‏در اساس منکر این امر بوده‏اند. متفکران عصر روشنگرى معتقد بودند که ایده‏هاى درست به‏عمل درست مى‏انجامند. ولى کسانى که از آنان نام بردیم مى‏گویند چیزى به اسم درست یانادرست مطلق براى نیچه وجود ندارد و او اخلاق را از اساس به قلمرو نسبیت برده است.
به لحاظ تاریخى شاید بتوان گفت مهمترین نقطه عطف در نیچه‏شناسى، وقایع دوران‏سازسال 1968 و شورش دانشجویان در فرانسه بود. ژیل دولوز در 1973 نوشت "اگر بپرسید چه برسر نیچه آمده است، پاسخ مى‏دهم به جوانانى رجوع کنید که امروز نیچه مى‏خوانند. آنچه‏جوانان اکنون در نیچه کشف مى‏کنند غیر از آن چیزى است که نسل من کشف مى‏کرد. مى‏پرسیدآهنگسازان و نقاشان و فیلمسازان جوان چرا خاطرشان به نیچه مشغول است؟ جواب ساده‏است. نسل دهه 1960 مشاهده کرد که نیچه همان پیامبر ضدفرهنگى است که مى‏جسته است، وشالوده فکرى دلهره و اضطراب و نیهیلیسم را باید در او بجوید."
به طور کلى در تفکر فلسفى در فرانسه بعد از جنگ جهانى دوم، سه مرحله پیاپى مى‏توان‏تمیز داد. نخست اگزیستانسیالیسم که در دهه‏هاى 1940 و 1950 عمدتاً در کارهاى سارتر ومرلوپونتى جلوه کند و ملهم از هوسرل و هایدگر و سپس از مارکس است. که به آن "ازدواج‏پدیدارشناسى و مارکسیسم" لقب داده‏اند. سرچشمه الهام مرحله دوم، یعنى ساختارگرایى، دراوایل دهه 1960 به ظهور رسید کارهاى زبانشناس سوئیسى فردینان دو سوسور است.ساختارگرایانى مانند کلود لوى استروس و ژاک لاکان و لویى آلتوسر که بشدت به پدیدارشناسى‏و جایگاه ممتاز فاعلیت یا سوبژ کتیویته در آن بى‏اعتماد بودند، هر یک به ترتیب درانسان‏شناسى و روانکاوى و اقتصاد سیاسى به روشهاى سوسور روى آوردند. اقبال‏ساختارگرایان به فروید و مارکس با نظریات هایدگر درباره نیچه جمع شد و صحنه را براى‏مرحله سوم در اندیشه فرانسویان یعنى پساساختارگرایى آماده کرد.
باید هشدار دهم که اصطلاح پساساختارگرایى در اینجا صرفاً به لحاظ تاریخى به کار مى‏رود- یعنى آنچه پس از ساختارگرایى آمد - و از این جهت در ترجیح به "ساختارشکنى" از آن‏استفاده مى‏شود که نامى است براى سبک تحلیلى و فلسفى فقط یکى از فیلسوفان‏پساساختارگرا، یعنى ژاک دریدا، و همچنین در ترجیح به "پست مدرنیسم" که در حوزه فلسفه‏صورت سیاسى شده پساساختارگرایى است. جمع کردن اندیشه معاصر فرانسوى تحت یک"جنبش" بتنهایى البته خالى از بعضى خطرها نیست و خود متفکران فرانسوى از اینگونه‏استراتژیهاى تجمیعى پرهیز دارند. ولى اگر بتوان یک وجه جامع براى آنان ذکر کرد، مسلماً آن‏وجه جامع نیچه است، هر چند البته رویکرد به او در متفکرانى مانند دریدا، دولوز، فوکو،ایریگاره و لیوتار صورتهاى گوناگون به خود مى‏گیرد.
رویکرد به نیچه همچنین مهمترین وجه افتراق پساختارگرایان فرانسوى از ساختارگرایان واگزیستانسیالیستهاى پیشین است. ولى خود این رویکرد در اندیشه دو گروه از پساساختارگرایان‏به شکل عمده در مى‏آید: اول کسانى که فلسفه نیچه در آنان موضوع تفسیر و تأویل است ومفاهیم عمده در نیچه - از قبیل اراده معطوف به قدرت و بازگشت ابدى و نیهیلیسم و ابرانسان -را با روشهاى سنتى پژوهشى مورد تفسیر قرار مى‏دهند. گروه دوم کسانى هستند که از نیچه براى‏پروراندن نظریات فلسفى خودشان استفاده مى‏کنند. از مهمترین کسان در این گروه از میشل فوکوو ژاک دریدا مى‏توان نام برد.
دریدا در آثار متعدد از نیچه به عنوان نقطه عطف یا سکوى پرشى استفاده مى‏کند براى دست‏و پنجه نرم کردن با قرائت هایدگر از نیچه و اصولاً با کل فلسفه هایدگر، یا براى بحث درباره جنبه‏سیاسى تفسیر و تأویل.
در آثار فوکو، شخصیت محورى بدون شک نیچه است و سراسر نوشته‏ هاى او مشحون ازحضور نیچه است. در 1971، فوکو مقاله‏اى نوشت به نام "نیچه، تبارشناسى، تاریخ" که بسیارمعروف شد. به عقیده او، تاریخ رویدادها را از چشم‏انداز غایت و فرجام لحاظ مى‏کند و معناى ‏آن را پیشاپیش مى‏داند. ولى تبارشناسى متوجه تصادفى بودن رویدادها و بخت و صدفه خارج‏از هر گونه غایت متصور از پیش است. سر و کار تبارشناسى با "برخاستن" و "منشأ گرفتن" و"زایش" است، به معناى منشأ اخلاق یا زهد و ریاضت یا عدالت یا کیفر و پاداش. فوکو می ‏گوید اینگونه تحلیل تبارشناسانه در نیچه - بویژه در تبارشناسى اخلاق - نشان مى‏دهد که هیچ راز یاذات خارج از ظرف زمان در پس چیزها پنهان نیست. تنها راز این است که ذاتى وجود ندارد و اگرهم داشته باشد تکه تکه از چیزهاى بیگانه با آن درست شده است. به عقیده فوکو، تبارشناسى‏نیچه به ما امکان مى‏دهد که به اتفاقات و خطاها و ارزیابیهاى نادر پى ببریم که منشأ امور وارزشهاى هنوز موجود بوده‏ اند. بدین ترتیب متوجه می‏شویم که آنچه می‌‏پنداشتیم مقدس وغیرقابل تعرض و مصون از چون و چراست؛ در واقع محصول رویدادهایى یکسره تصادفى بوده ‏است.
بحث درباره رابطه نیچه و متفکران معاصر فرانسوى البته به این مختصر پایان نمى‏گیرد.غرض فقط نشان دادن خطوط کلى آن بود. اما پیش از پایان سخن، بد نیست اشاره‏اى هم به رابطه‏مارکسیسم با نیچه داشته باشیم. اینکه نازیها نیچه را بپسندند البته قابل فهم بود. اما کمونیستها به‏هیچ وجه نظر خوشى به او نداشتند. یکى از بزرگترین نظریه‏پردازان مارکسیست گئورگ لوکاچ،همت فراوان صرف کوبیدن نیچه کرد، و در کتاب معروفش انهدام عقل که در 1952 به چاپ‏رسید، آثار نیچه را مجادله‏اى مستمر علیه مارکسیسم و سوسیالیسم معرفى و محکوم کرد. لوکاچ‏معتقد بود والتر کافمن اشتباه کرده که نیچه را به هگل و عصر روشنگرى ربط داده است، زیرانیچه منکر عقل و معرفت عینى است و فقط مى‏تواند نزد پست‏ترین غریزه‏هاى بهیمى ووحشیانه آدمى مقبول بیفتد، و کل فلسفه او پوچ و پوسیده و دروغ است. کسانى که مارکسیسم راحامل یقین علمى مى‏دانستند این گفته‏ها را به گوش جان مى‏شنیدند، ولى تردیدها از دهه 1960آغاز شد و پس از فروپاشى شوروى، در دهه 1990، بازنده این بازى لوکاچ از آب در آمد نه نیچه.
در هر گونه بحث درباره نیچه در اندیشه عصر حاضر، بدون شک باید به رغم زن گریزى‏ظاهرى او، از نفوذش در جنبش فمینیسم نیز سخن گفت. ولى چون از قرار معلوم درباره این‏موضوع در یکى از نشستهاى آینده این انجمن بحث خواهد شد، گفتار را همین جا به پایان‏مى‏بریم.
حاصل کلام به زبان ساده و براى فرد غیر فیلسوف اینکه: نیچه مسلماً ویرانگر است، وهمیشه می‏تواند نشان دهد که عقاید شما درست نیست. او ایمان مردم را به درستى عقایدشان‏ متزلزل می‏کند، و می‏گوید درست یعنى آنچه براى شما درست است. و یقیناً کسى که بگوید عقل معیار حق و حقیقت نیست، پایه اخلاق را به لرزه در می‌‏آورد. بنابراین، اگر نگاهى به ‏پیرامونتان بیندازید و احساس کنید که زمین زیر پایتان می‌‏لرزد، بهتر است همچنین نظرى هم به ‏نیچه بیفکنید که در عصر جدید شاید مهمترین "گسل" منشأ آن زلزله بوده است.

ماخذ: متن سخنرانی عزت الله فولادوند در نشست یکى از فرهنگسراها در تهران به تاریخ 20/11/1382

 


 
 
 

Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>