Quantcast
Channel: forex
Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

ارتباطات ادبی ایران و روسیه

$
0
0

ارتباطات ادبی ایران و روسیه

ادبیات روسیه جایگاه عمیق و تاثیرگذاری در ادبیات جهان دارد و جامعه ادبی ایران نیز از این موضوع بی‌تأثیر نمانده است. سیر تاریخی ادبیات روس، قله‌های رفیع ادبی روسیه و چگونگی بروز و ظهور آن‌ها، تاثیر و تاثر ادبیات فارسی از روس، ترجمه آثار روسی به فارسی از زبان‌های می‌انجی و مباحثی از این دست از اهمیت فراوانی برخوردار هستند. مؤسسه مطالعات ایران و اوراسیا (ایراس) برای بررسی دقیق‌تر روابط ادبی ایران و روسیه در ادامة سلسله جلسات تخصصی خود نشستی را با عنوان «ارتباطات ادبی ایران و روسیه» با سخنرانی آقای دکتر جان‌اله کریمی مطهر، استاد زبان و ادبیات روسی دانشگاه تهران و آقای دکتر محسن شجاعی، استاد و رئیس گروه زبان و ادبیات روسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال  برگزار نمود.

سخنرانی آقای دکتر جان‌الله کریمی‌مطهر
ارتباطات ادبی، یکی از رشته‌های ادبیات تطبیقی است، ‌ به همین دلیل قبل از هر چیزی چند نکته در مورد ادبیات تطبیقی به عرض می‌رسانم. غالباً گفته می‌شود ادبیات تطبیقی یک پدیده غربی است. اولین بار کلمه‌ ادبیات تطبیقی در سال ۱۸۲۷ در یک سلسله‌ درس‌هایی در دانشگاه سوربن فرانسه این اصطلاح مطرح شد و اولین کنفرانس علمی‌در رابطه با ادبیات تطبیقی برمی‌گردد به سال ۱۸۷۸، که رئیس آن کنفرانس «ویکتور هوگو» و دبیر آن هم ایوان تورگنیف روسی بود. غرب در آن موقع می‌خواست ادبیات خودش را در سایش با ادبیات دیگر ملل زنده و پویا نگه دارد و به همین دلیل ادبیات تطبیقی را به راه انداخت. ولی در ابتدا ادبیات تطبیقی خیلی سطحی بود و در ادامه، دانشمندان آلمانی بودند که این رشته را با انجام تحقیقات علمی عمیق‌تر کردند، ادبیات تطبیقی به شکل امروزی از آنجا شکل گرفت.
استاد مهدی محقق در مقاله ادبیات تطبیقی خود می‌گوید «درست است که اصطلاح ادبیات تطبیقی که هر چند تازه است و از طریق غرب به ما رسیده، ولی در فرهنگ اسلامی‌ دارای یک سابقه‌ طولانی بوده است.» ایشان در ادامه اضافه می‌کنند که «ابوریحان بیرونی در کتاب «تحقیق ماللهند» نه تنها به مقایسه‌ شعر و اوزان آن در سانسکریت و عربی پرداخته، بلکه تصوف و کلام و فلسفه هندی را با تصوف و کلام و فلسفه اسلامی ‌مقایسه کرده است، سپس نتیجه‌گیری می‌کنند که» اندیشه‌ مقایسه و تطبیق نظام‌های علمی‌ مختلف در تمدن اسلامی ‌وجود داشته است «.
امروزه ادبیات تطبیقی در دنیا به شکل یک رشته مستقل است و همانطور که می‌دانید تا درجه دکتری هم تدریس می‌شود. ولی در ایران آن طوری که می‌بایست گسترش پیدا نکرده است، گرچه سابقه‌ ادبیات تطبیقی در ایران به حدود ۷۵ سال پیش، به زمان بازگشایی دانشگاه تهران بازمی‌گردد و اولین استاد آن را نیز خانم دکتر فاطمه سیاح می‌دانند که او فارغ‌التحصیل دانشگاه دولتی مسکو بوده است. ولی باید بپذیریم که این چیزی که فعلاً وجود دارد جایگاه شایسته خودش را ندارد.

وظیفه‌ ادبیات تطبیقی
کار یا هدف ادبیات تطبیقی چیست؟ وظیفه‌ ادبیات تطبیقی آشنایی با دیگری و در نتیجه‌ آن شناخت بهتر از خود است، ایجاد پل ارتباطی بین فرهنگ و ادبیات خود و دیگری و بعبارت دیگر برقراری ارتباط بین ادبیات جهان؛ تعامل در عرصه فکر و اندیشه است. ما مقایسه ‌می‌کنیم تا به ارتباطات فرهنگی پی ببریم و به مکانیسم ارتباطات فرهنگی پی‌ببریم، نه اینکه فقط به مقایسه سطحی بپردازیم، هدف مقایسه سطحی نیست. پس اولین تعریف از ادبیات تطبیقی عبارت است از: آشنایی با دیگری که این آشنایی با دیگری بیشتر کمک کند که ما خودمان را بهتر بشناسیم. اگر ادبیات تطبیقی اینگونه که تئوریسین‌هایش می‌گویند باشد و به این نتیجه ختم شود، به وظیفه‌ اصلی خودش عمل کرده است. پس در ادبیات تطبیقی همیشه، مقایسه بهانه یا وسیله است و هدف آن پی‌بردن به ارتباط و روابط است و مکانیسم مربوط به این ارتباط فرهنگ‌ها.
سئوالی که در اینجا مطرح است این است که آیا این وام‌گیری شاعران و نویسندگان ایرانی یا خارجی از همدیگر، باعث غنای ادبیات است یا ادبیات را تضعیف می‌کند؟ اساتید بزرگ این حوزه معتقدند که تبادل اجتناب ناپذیر است و بدون آن شاید جوامع دچار یک رکودی در ادبیات شوند. ولی این تبادل وقتی سازنده است که با خلاقیت وام‌گیر‌ها همراه باشد. اگر این گونه نباشد واضح است که باعث تضعیف زبان و ادبیات می‌شود یا در اصالت فرهنگی هم تأثیر خواهد داشت. بعد از این مقدمه کوتاه، اجازه می‌خواهم دررابطه با ارتباطات ادبی ایران و روسیه که موضوع اصلی ما است قدری صحبت کنم.

تاریخچه روابط ادبی ایران و روسیه
براساس اسناد موجود، شروع رابطه ایران و روسیه به قرن ۱۶ برمی‌گردد، البته نه رابطه‌ ادبی، بلکه منظور من رابطه دیپلماسی و تجاری است و این طبیعی است که وقتی در قرن شانزدهم تجار و دیپلمات‌های روسی به ایران می‌آمدند به آداب و رسوم، شعر، موسیقی و ادبیات فارسی هم علاقه نشان می‌دادند. برای نمونه در سفرنامه‌ی یک تاجر روسی به نام «فدوت کوتف» که در اوایل قرن ۱۷ سفری به ایران داشته است، یک سری اطلاعاتی در مورد آداب و رسوم و فرهنگ ایرانیان است. ایران‌شناس معروف روسی به نام «بولدیرف» در سفرنامه خودش عنوان کرده است که در کتابخانه‌ دولتی «پتربورگ» دو نسخه‌ خطی به زبان روسی نگه‌داری می‌شود که در اواخر قرن ۱۷ نوشته شده است و حاوی چند شعر از گلستان و بوستان سعدی است و بعد ادامه می‌دهد که این دست نوشته در جایی منتشر نشده است. ولی با این حال این ترجمه‌ها نشان می‌دهد که قبل از دوره‌ پ‌تر کبیر و قبل از قرن ۱۸ روس‌ها آشنایی نسبی با ادبیات، فرهنگ و آداب ایرانیان داشتند، اما اساس روابط فرهنگی ایران و روسیه در قرن ۱۸ و در دوره پ‌تر کبیر پایه ریزی شده است و در آن موقع بود که گلستان سعدی (در سال ۱۷۹۶) به زبان روسی ترجمه شده است. سپس در سالهای ۱۸۱۰ تا ۱۸۱۸ آثار بسیاری از نویسنده‌های فارسی به زبان روسی ترجمه شده بود که اغلب آن‌ها از زبان فرانسه برگردانده شده بود.

قرن نوزدهم، دوره تأثیر متقابل ادبیات فارسی و روسی
قرن نوزدهم، دوران طلایی ادبیات روسی بوده است. قرن نوزده، قرن سفر و نفوذ متقابل زبان‌ها و فرهنگ‌ها در کشورهای مختلف بود. دوره‌ای که مردم کشورهای مختلف علاقه‌ بسیاری به ارزش‌های یکدیگر نشان می‌دادند و علاقه‌مند بودند که ادبیات و فرهنگ همدیگر را بهتر بشناسند، ولی نفوذ گسترده ادبیات مشرق زمین دردنیا و اروپا در قرن هفدهم آغاز شد و نمونه‌ آن هم که علاوه بر مثال‌های روسی که عرض کردم، بوستان سعدی نیز به زبان آلمانی در قرن هفدهم ترجمه شد. بعد چند ترجمه از گلستان سعدی به زبان فرانسه داشتیم و در روسیه در اوایل قرن نوزدهم به خاطر اینکه توجهات زیادی به ادبیات مشرق زمین و ایران می‌شد، محققان روسی تصمیم به ایجاد یک مؤسسه‌ای برای جمع‌آوری آثار ادبی گرفتند. در این راستا مقالات زیادی در مورد ضرورت تشکیل یک آکادمی ‌آسیا در روسیه در سال ۱۸۱۱ در یک مجله‌ای به نام بولتن اروپا نوشتند و در این مقاله آمده است که ما تحقیقات پراکنده‌ای در مورد ایران و دیگر کشورهای مشرق زمین داریم و این آکادمی ‌باید این وظیفه را داشته باشد که این اطلاعات را جمع‌آوری و دسته‌بندی و سپس اولویت بندی و تعیین کند که اول چه آثاری باید ترجمه شود.
بسیاری از روس‌ها بعضی از سبک‌ها مثل استعاره و تشبیه و... را از مشرق زمین ‌می‌دانند. مثلاً تیتو یک اثری دارد که در‌‌ همان دوران نوشته شده است به نام» استعاره و توصیفات استعاره‌ای در نثر و شعر «، و سعی می‌کند که مستندات تاریخی علت توجه و تمایل نویسندگان روسی که استعاره را از مشرق زمین تقلید می‌کردند بیان کند. تیتو می‌گوید که این قصه‌ها و استعاره‌ها در ادبیات شرقی بسیار غنی و جذاب هستند، چه کسی بیشتر از ما روس‌ها که به لحاظ جغرافیایی حلقه‌ اتصال بین شرق و غرب هستیم حق دارد از این گنجینه‌های غنی استعاره‌ها و ادبیات مشرق زمین استفاده کند.
در اوایل قرن نوزدهم میلادی بود که نه تنها آشنایی با ادبیات و فرهنگ مشرق زمین در روسیه بیشتر شد، بلکه این تأثیر و تأثر ادبیات فارسی و روسی خیلی گسترش پیدا کرد و این دوره را می‌توان دوره‌ تأثیر متقابل ادبیات روسیه و مشرق زمین بدانیم؛ با مطالعه آثار نویسندگانی مثل پوشکین، لرمانتف، تالستوی، بونین و... به سادگی می‌توانیم به این موارد پی‌ببریم. بدین ترتیب می‌توان گفت در این دوران ارتباطات ادبی ایران و روسیه در حد آشنایی صرف نبود، بلکه تأثیر و تأثر هم در سطح بسیار بالا آغاز شده بود.
در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم موضوعات مختلف شرقی از طریق فرانسه وارد ادبیات روسیه شد، نمایش‌نامه‌های پنج پرده‌ای در رابطه با پادشان و سلاطین و خواجه‌ها و حرم‌سرا‌ها از مشرق زمین وارد ادبیات روسیه شده است و روس‌ها اطلاعات زیادی را در رابطه با جنگ‌ها و تجارت‌های ایرانیان بدست آوردند؛ و از طریق اقوام ترک‌نژاد بود که داستان» روسلان لازارویچ «به روسیه رسید. این داستان برگرفته از شاهنامه فردوسی است و‌‌ همان حکایت رستم به زبان روسی بود.

تأثیرات پوشکین از ادبیات فارسی
به هر حال نویسندگان روسی نه تنها آثار برجسته ادبیات فارسی را مطالعه و ترجمه می‌کردند، بلکه در موضوع‌ها و مضامین آثارشان بسیاری از موضوع‌های شرقی و به خصوص ایرانی نفوذ می‌کرد. زمانی که هیئت ایرانی بعد از مرگ گریبایدوف در ایران برای عذرخواهی به پتربورگ می‌رفت یک شاعر معروفی به نام فاضل‌خان گروسی هم همراه با این هیئت بود، فاضل خان پوشکین را در تفلیس می‌بیند. پوشکین اشعاری را برای او فرستاد که در آن‌ها روسیه را این‌طور معرفی می‌کند: (من یک ترجمه‌ای را که یک محقق روسی انجام داده است و به نثر است را خدمتتان می‌خوانم):
» دعای خیر و تحسین فراوان برای دلاوری‌های تو،
 برای مسافرت تو به شمال سخت‌آب‌وهوای ما،
به محلی که بهار آن بسیار کوتاه است،
ولی جایی که با اسامی‌سعدی و حافظ آشناست «.
پوشکین خود و سرزمین خودش را در اشعار فوق توصیف می‌کند و در این ابیات تأکید می‌کند که درست است که روسیه از آب‌وهوای سردی برخوردار است، ولی جایی است که با شاعرانی همچون حافظ و سعدی آشنا است. در مورد مضامین شرقی در آثار پوشکین چند نکته دیگر هم به عرض می‌رسانم: کلمات بلبل، گل رز و نظایر این برای ادبیات روسیه نیست، ولی ما بار‌ها و بار‌ها در اشعار پوشکین کلمات بلبل و گل رز را که در ادبیات فارسی نماد همبستگی و دوستی هستند، می‌بینیم:
» بلبل به روی آب‌ها چهچه نمی‌زنند،
 بنفشه‌ها غیبشان زده است و به جای گل سرخ
 در خیابان، پهن لگد مال شده مشاهده می‌کنید «.
پوشکین طبیعت روسیه را توصیف می‌کند و آن را با شرق (ایران) مقایسه می‌کند و تأکید می‌کند که طبیعت روسیه مثل مشرق زمین و ایران نیست، شما در آنجا چهچه بلبل و گل رز می‌بینید، اما در اینجا پهن لگد مال شده کالسکه‌ها و اسب‌ها را می‌بینید.
این سخنان آغازین اثر پوشکین ترجمه‌ای است از:
 «شنیدم که جمشید فرخ سرشت به سرچشمه‌ای بر به سنگی نوشت،
براین چشمه ما بسی دم‌زدند برفتند چون چشم برهم زدند»
البته پوشکین در فصل هشتم رمان یوگینی آنگین هم این مطلب را به شکل دیگری می‌گوید «عده‌ای از جهان چشم بستند و بقیه در مسافرت‌های دور و دراز به سر می‌برند،‌‌ همان گونه‌ای که سعدی یک موقعی گفته بود». بعد از این بود که در روسیه پس از چاپ داستان» فواره باغچه سرای «به پوشکین لقب سعدی جوان دادند. چون در آن موقع پوشکین ۲۵ سال بیشتر نداشت. از این نویسنده چند مثال دیگر هم می‌گویم، مثلاً کلمات بلبل، گل رز و نظایر این برای ادبیات روسیه نیست و ما بار‌ها و بار‌ها در اشعار پوشکین کلمات بلبل و گل رز را که نماد همبستگی و دوستی هستند، می‌بینیم:
 «بلبل به روی آب‌ها چهچه نمی‌زنند،
 بنفشه‌ها غیبشان زده است و به جای گل سرخ
 در خیابان، پهن لگد مال شده مشاهده می‌کنید».
پوشکین طبیعت روسیه را توصیف می‌کند و آن را با شرق (ایران) مقایسه می‌کند و تأکید می‌کند که طبیعت روسیه مثل مشرق زمین و ایران نیست، شما در آنجا چهچه بلبل و گل رز می‌بینید، اما در اینجا پهن لگد مال شده کالسکه‌ها و اسب‌ها را می‌بینید. کلماتی چون: ایران، فارس، سعدی و حافظ بار‌ها و بار‌ها در اشعار پوشکین آمده است. اوایل پوشکین شرق و شرقی‌ها را شبیه به هم می‌دید، ولی بعد‌ها بین آن‌ها تمایز قائل می‌شد. پوشکین در توصف بازار قفقاز می‌نویسد:
 «در میان جمعیت انبوه، یهودی پول‌دوست،
 در زیر پالتوی پوستی قزاق، حاکم قفقاز،
 یونانی وراج و ترک خموش
ایرانی متکبر و ارمنی مکار»
پوشکین همانطور که عرض کردم یکی از نویسندگانی بوده است که بار‌ها و بار‌ها به مسئله شرق روی آورده است. در ضمن مجموعه‌ای توسط بنده در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با عنوان «قرآن در اشعار الکساندر پوشکین» به چاپ رسید که در آن اشعار» ازحافظ «،» پیامبر «و نه قطعه به نام» تأسی از قرآن «مورد بررسی قرار گرفته، من در این فرصت فقط یکی از آن‌ها را می‌خوانم:
 «قسم بر هر آنچه زوج است و فرد
به شمشیر در روز سخت نبرد
 قسم به ستاره شفق صبحگاه
 قسم بر مناجات در نور ماه
 نه هرگز تورا یکه نگذاشتیم
 تو را منجی خلق بگماشتیم»
جالب اینجا است در این قسمت پاورقی هم می‌دهد که می‌گوید در جاهای دیگر قرآن خداوند به چیزهای دیگر مثل آزادی مکه، انسان، فرشته‌ها و... هم قسم می‌خورد. از این اشعار پوشکین، حتی افراد غیر متخصص هم به راحتی متوجه می‌شوند که شاعر آن‌ها را با الهام از مضامین شرقی و اسلامی‌سروده است.

لف تالستوی
یک نویسنده‌ دیگری که من می‌خواستم راجع به آن صحبت کنم درباره لف تالستوی است، که یکی دو تا موضوع راجع به ایشان می‌خواهم عرض کنم. اینقدر آشنایی روس‌ها با ادبیات ایران زیاد بود که حتی در صحبت‌ها و مکاتبات خود برای متقاعد کردن طرف مقابل از اشعار شعرای ایرانی استفاده می‌کردند، لف تالستوی یک نویسنده مذهبی و اخلاق‌گرا بوده است و یکی از معاصرین وی فت است. او که مترجم شعر حافظ بوده و برعکس لف تالستوی در مسایل اخلاقی شاعری سخت گیر نبود و می‌توان گفت که نقطه‌ی مقابل لف تالستوی بوده است. آن‌ها در رابطه با مسائل مختلف اجتماعی با هم بحث می‌کردند و فت معمولا در بحث‌های خود با لف تالستوی با شعرهای حافظ به او پاسخ می‌داد. این مسئله حتی در رمان آناکارینینا لف تالستوی انعکاس یافته است؛ یکی از قهرمانان رمان به نام لوین آن موقعی که آبلونسکی دیگر قهرمان این اثر بر سر یک مسئله ‌اخلاقی با او بحث می‌کند، پاسخ او را با این شعر از حافظ می‌دهد: «برو‌ای زاهد بر دردکشان خرده نگیر».
همانطور که می‌دانید کلیسای ارتدوکس روسیه لف تالستوی را بخاطر اندیشه‌های خاص او در مورد مسیحیت تکفیر کرد. سالاویف نویسنده، فیلسوف و کشیش روسی نامه‌ای به او می‌نویسد و از او دعوت می‌کند که به کلیسا برگردد، تالستوی با ابیاتی از مولوی به او جواب می‌دهد، داستان «موسی و شبان» مولوی را برایش می‌نویسد و در پایان اینطور نتیجه‌گیری می‌کند که من از این حکایت خیلی خوشم می‌آید و از سالاویف می‌خواهد که او را همانطوری نگاه کند که به آن چوپان نگاه می‌کند. در ادامه تالسنوی به سالاویف می‌نویسد که من خیلی آرامش دارم و قلب من هم مثل قلب‌‌ همان چوپان آرام است و می‌ترسم آنچیزی را که دارم از دست دهم. تالستوی در نامه‌ها‌یش به فت می‌گوید که» ما به برادر خودمان نیکولای را در خانه فردوسی صدا می‌کنیم «.
یکی از معاصرین فت به نام بابایف می‌نویسد که فت یکی از شعرهای خودش را فتحعلی‌شاه امضا می‌کند و یکی دیگر از منتقدان روسی اثر تقلیدی خود‌از شعر‌های فت را از ابن‌فت امضاء کرد. این‌ها همه نشان از رواج فرهنگ و ادبیات فارسی در بین مردم روسیه دارد. تالستوی خیلی به ادبیات فارسی علاقه ‌نشان می‌داد و ایشان مجموعه‌ای دارد به نام» محفل کتابخوانی «که در آن پند و اندرزهای سعدی را هم آورده است. تالستوی آنقدر روی این اندرزهای سعدی کار کرد و سعی کرد که از لحاظ اندیشه رنگ و بوی شرقی این آن‌ها را حفظ کند. تالستوی آنقدر زیاد و خوب از لحاظ زبانی (زبان روسی) روی این آثار کار کرد که بعضاً روس‌ها‌ وقتی که این آثار را می‌خوانند متوجه نمی‌شوند که این اثر پند و اندرزهای شرقی و ایرانی است، بلکه به نظرشان می‌رسد که یک اثر روسی است. هدف این اثر تالستوی این است که به مردم روسیه درس انسانیت بدهد و مردم روسیه را با دیدگاههای اندیشمندان بزرگ جهان در مورد نیکی، محبت و... آشنا نماید.
تالستوی وقتی که شنیده بود فت می‌خواهد اشعار حافظ را ترجمه کند، بار‌ها و بار‌ها خودش پیگیر آن شده بود. نامه‌هایی از او داریم که ترجمه حافظ را پیگیری و جستجو می‌کند، او پیگیر حوادث ادبی ایران بود، نه تنها حوادث ادبی، بلکه حوادث سیاسی و قیام‌های اجتماعی ایران را هم پی‌گیری می‌کرد، نه تنها تالستوی، بلکه نویسندگان دیگری مثل پوشکین هم در زمان خودشان پی‌گیر حوادث سیاسی و اجتماعی ایران بودند. اما یک مطلب دیگری که می‌خواهم عرض کنم این است که تالستوی علاوه بر این، به موسیقی ایران هم توجه داشت، یک جمله درباره موسیقی ایران در این مقاله است که خدمتتان می‌خوانم: «من به موسیقی شرقی آشنایی دارم، آهنگ‌های فارسی با وجود اینکه ساخت موسیقیشان فرق دارد، برای من قابل فهم و دلنشین است و از این رو هم فکر می‌کنم که موسیقی ما هم برای آن‌ها قابل فهم باشد، آهنگ تازه، اول برای گوش ناآشناست، ولی وقتی انسان آن را فهمید لذت می‌برد، موسیقی مردمی‌را همه مردم خوب درک می‌کنند، موسیقی فارسی را دهقان روس هم خوب درک می‌کند. همانطوری که موسیقی خلق روس را یک ایرانی هم می‌فهمد».
در تاریخ ادبیات روسیه در مورد ارتباط تالستوی با شاعران معاصر ایران اینگونه نوشته شده است که با توجه به اینکه روابط روسیه و ایران در آن دوره، یعنی در نیمه دوم قرن نوزدهم خیلی فعال نبود، ارتباط تالستوی با شاعران و نویسندگان معاصرش ضعیف بود، ولی آن کسانی که با او ارتباط برقرار کردند و به او نامه نوشتند، تالستوی باحوصله و علاقه پاسخ آن‌ها را داد. شاهزاده میرزا رضاخان یک نامه‌ای در سال ۱۹۰۱ به او نوشت و یک منظومه‌ای هم تحت عنوان» صلح «که مربوط به کنفرانس ۱۸۹۹ لاهه بود برای ایشان ارسال کرد. تالستوی از موضوع اصلی منظومه میرزا رضا خان که در مورد صلح و دوستی بود خیلی خوشش آمد، ولی گفت اینکه علت این صلح را در خودخواهی و جهل می‌دانی، من یک کلمه‌ای را باید اضافه کنم که آن هم جهل از دین حقیقی است و منظورم از دین حقیقی، قانون‌های اخلاقی و مقررات معنوی است. و یک جایی در آن شعرآمده است که شاهان و رؤسای کشور‌ها تأمین‌کنندگان صلح هستند؛ ‌ ولی تالستوی گفته است که شاهان تأمین کنندگان صلح نیستند، بلکه خود مردم هستند که اگر به قدرت خودشان اعتماد پیدا کنند از استعمار می‌توانند جدا شوند. بعد در داخل آن منبع روسی این گونه نوشته که شاهزاده میرزا رضا خان از این سخنان و جواب تالستوی خوشش نیامده است و مکاتبات بین آن‌ها ادامه پیدا نکرد.
دو دانشجوی ایرانی، به نام فریدون خان (که از آذری‌ها بوده است) در سال ۱۹۰۸ و دیگری میرزا نصرالله خان نوری هم در سال ۱۹۰۸ نامه‌هایی را در زمان خودشان به تالستوی نوشتند، تالستوی خیلی با علاقه نامه‌های آن‌ها را خوانده و هم جواب نامه‌هایشان را داده است که نامه‌های آن‌ها بیشتر در رابطه با مسائل اخلاقی و سوالاتی در رابطه با اسلام بوده است. یک مقداری هم از قرن بیستم می‌خواهم صحبت کنم که ادبیات فارسی در روسیه در قرن بیستم چه جایگاهی دارد، نویسندگان قرن بیستم هم واقعاً مثل ویچسلاو ایوانف، ایوان بونین، سرگئی یسنین و... تحت تأثیر ادبیات ایران بودند. در واقع اکثر نویسندگان بزرگ روسیه در آثارشان به مسائل و مضامین شرقی و ایرانی توجه داشته‌اند، حالا کم و زیاد دارد، برای نمونه عرض می‌کنم که یسنین در تمام عمر خودش هوای سفر به ایران را در سر داشت و خیلی به ایران علاقه‌مند بود و حتی تا باکو آمد که به ایران بیاید، مدت زیادی در باکو و قفقاز زندگی کرد و همین به او کمک کرد که یک تصوری از مشرق زمین پیدا کند. وی ۱۲ قطعه شعر دارد تحت عنوان» نقش مایه‌های (موتیوهای) فارسی «و واقعاً ‌هم زیبا است. معمولاً در شعر او یک قهرمان شرقی و یک قهرمان روسی است که به این وسیله روسیه و ایران را با هم مقایسه می‌کند. با مطالعه‌ی این اشعار واقعاً متوجه خواهیم شد که یک شاعر ناسیونالیست است و به وطن خودش عشق می‌ورزد، ولی در عین حال علاقه عجیبی به ایران داشت و اگر چه ایران را ندیده بود، ولی شعرهای زیادی در باره ایران سرود است.

ایوان‌بونین
می‌خواهم یک کاری را که خودمان انجام داده‌ایم را خدمتان معرفی کنم. در انتشارات دانشگاه تهران یک کاری با عنوان «ایوان‌بونین و مشرق‌زمین» چاپ شد. ایوان‌بونین یکی از نویسندگان قرن بیستم روسیه است. وی علاقه شدیدی به فرهنگ اسلامی‌و شرقی داشت، حتی ترجمه قرآن را خوانده است، بسیار به مشرق زمین سفر کرده است، سفرهای زیادی به کشورهای اسلامی‌داشت. علاوه براین ایوان ‌بونین سفرهای زیادی به شهرهای مختلف روسیه داشت. کشورهای مختلف اسلامی ‌و سنت‌های مسلمانان را هم خیلی خوب می‌شناخت و در آثار خودش اشاراتی به چیزهای مقدسی مثل لباس امت پیغمبر و فرزندان پیغمبر داشته است؛ یک شعری به نام» درفش سبز «دارد که در آن سمبول‌های دینی ما را خیلی قشنگ مطرح می‌کند؛ و یک شعری هم دارد تحت عنوان» امت پیامبر «که در آن شعر از مسلمانان می‌خواهد که مثل سرو آزاده باشند و آنان را از تسلیم شدن در برابر بیگانان در حذر می‌دارد. این شعر را من خدمتان می‌خوانم، انگار ایوان‌بونین الان با توجه به دغدغه‌های امروز ما، این شعر را برای ما سروده است:
 «چه بسا کشور‌ها،
چه بسا دولت‌ها،
ما هنوز عاشق آنکهنه حصیریم و
به کافه نرویم،
ما روان به سوی مسجد هستیم،
که فضایی پر از نور و سکوت
 ما نه بازرگانیم
و نه خوشحال از آن
که رسد قافله‌ای
ره برد سوی دمشق
بی‌نیازیم ز هر بیگانه
نه لباس و نه کلاه‌خود سفید
هیچ یک مطلب ما نیست
مثلی است چنین:
تو که در جامه سبزی و فرزند نبی
 به کسی بد ننما!
 تو فقط نیکی کن، لیک چون سرو سرافراشته باش
همچنان آبی این سقف
 تو هم آبی باش - پاک و یکرنگ
نه چون بوقلمون.
بیشتر روس‌ها در آثار ادبی خودشان بیشتر از درخت توس که در ادبیات روسیه نماد نعمت است حرف می‌زنند، ولی در اینجا با الهام از ادبیات فارسی از درخت سرو گفته شده است. بونین شعری به نام» پند سعدی «دارد که مضمون آن این گونه است:
 «بخشنده باش چو نخل، گر نتوانی
چو سرو باش، افراشته، ساده و نجیب»
که این الهام گرفته از این شعر سعدی است:
 «گر به دست آید چو نخل باش کریم ور به دست نیاید چو سرو باش آزاد»
بونین نه تنها به ادبیات فارسی و آثار هنری ما، بلکه به ادبیات دینی ما و همه ‌دین‌ها توجه داشته، وقتی دیدگاه‌هایش را نسبت به ادیان می‌گوید می‌بینیم معتقد است همه ادیان مسیحیت، یهودی، اسلام دارای یک ریشه واحد هستند. ویژگی‌های بارز اسلام را می‌شناسد. بونین هم به موضوعات دینی ما آشنا است که برای نمونه یک شعری دارد به نام» محمد و صفیه «، که در آن بخوبی نشان می‌دهد که هدف ازدواج پیامبر با صفیه این بود که با قوم بنی‌اسرائیل ایجاد همبستگی کند و اختلافات کمتر شود. من این شعر را خدمت شما می‌خوانم:
 «زخواب برخواست آشفته،
 پریشان گیسویش در دست
 و گریان، گونه‌هایش خیس و با اندوه می‌گوید:
محمد، دیگران من را
نکوهش می‌کنند زیرا
که من هم پیرو آیین موسا‌یم
محمد با تبسم
با نگاه مهربانانه گفت:
به آن‌ها پاسخی ده کوته و کافی:
 که ابراهیم بود جدم
 و موسی هم عمویم بود
محمد همسر باشد
این تو را کافی است».
بونین همانطور که می‌دانید بار‌ها آیات قرآن را منبعی برای رساندن افکار و عقاید خودش قرار می‌داد، اشعار زیادی از او داریم که از کلمات قرآنی و دینی در آن استفاده شده است مثلاً ما شعری از او داریم به نام» کوثر «،» لیله‌القدر «،» نشانه‌های راهنما «،» ابراهیم «،» شیطان «،» پرنده «و... که این‌ها عنوان شعرهای او است که همانطور که عرض کردم در کتاب «ایوان‌بونین و مشرق زمین» همه این‌ها آمده است. مطلب درباره هر کدام از این نویسنده‌ها زیاد است و می‌توان بسیار سخن گفت.

ادبیات معاصر
از طرف این مطلب را باید اشاره کنیم که ادبیات قرن بیستم ما نیز زیاد تحت تأثیر ادبیات روسیه بوده است و نویسنده‌هایی مثل لف تالستوی، آنتون چخوف و فئودور داستایفسکی بر نویسنده‌های قرن بیستم ما تأثیر زیادی داشته‌اند. ما در دانشکده زبان‌های خارجی دانشگاه تهران در گروه زبان و ادبیات روسی، چند رساله‌ داشتیم در رابطه با مطالعات تطبیقی جمالزاده با آنتوان چخوف و صادق هدایت با چخوف. رساله‌های زیادی در این مورد نوشته شده است. لازم به ذکراست در یک آماری که در قبل از انقلاب تهیه شده، بیشترین ترجمه‌های آثار نویسندگان روسیه در ایران، مربوط به آثار آنتون چخوف بوده است. بعد از آنتون چخوف که در جایگاه اول است، پس از آن، آثار گورگی و تالستوی در جایگاه دوم و سوم قرار دارشتند.
علت توجه بیش از حد نویسنده‌ها، مترجمان و خوانندگان ما و اقبالی که به داستان‌های آنتون چخوف نشان داده‌اند یکی این بود که چون داستان نویسی به سبک اروپایی در ایران در اوایل قرن بیستم شروع شده بود و نویسندگان ما ضمن ترجمه داستانهای چخوف به فارسی، از این تجربیات روسی استفاده می‌کردند، دوم اینکه موضوعاتی که در داستان‌های نویسندگان روسی (آنتون چخوف) توصیف شده است، مثل تمسخر همراه با طنز حرص، طمع، چاپلوسی و امثال این‌ها مشکلات جامعه ما هم هستند. به همین خاطر برای خوانندگان ایرانی قابل درک بود و خوانندگان ما احساس می‌کردند چخوف در آثار خود در مورد مسایل و مشکلات جامعه ما حرف می‌زند. محمد علی جمالزاده در همین راستا می‌گوید: وقتی من داستان‌های آنتون چخوف را می‌خواندم انگار در محیط خودم با اطرافیان خودم حرف می‌زنم و فکر نمی‌کنم که داستان می‌خوانم فکر می‌کنم که در یک محیط ایرانی هستم.....
در پایان باید به این نکته تأکید کنم که ادبیات فارسی و فرهنگ ما ایرانیان به دلیل غنای خود از دیرباز بر ادبیات و فرهنگ کشورهای دور و نزدیک تأثیر عمیق بخشیده و در پرورش و شکل گیری افکار بسیاری از بزرگ‌ترین نویسندگان کشورهای دیگر تأثیرگذار بوده است و شایسته است که در این زمینه تحقیقات گسترده‌ای انجام شود و نقش ادبیات، فرهنگ و اعتقادات کشورمان و یا بعبارت گسترده‌تر مشرق زمین در ساختن فرهنگ و ادبیات کشورهای دیگر مشخص گردد. به امید آن روز.

سخنرانی آقای دکتر شجاعی
پیوندهای ایران و روس

درباره پیوندهای ایران و روس باید بگویم ما یک سری پیوندهایی داریم که خیلی کهن است و به روزگاران دور باز می‌گردد. ما آیین‌هایی داریم که از آیین‌های ایران باستان است و نمونه‌های آن را در روسیه هم داشتیم و هنوز هم در مناطق دورافتاده روسیه برگزار می‌شود. مثلا ما جشن چهارشنبه‌سوری را در اواخر زمستان داریم و روس‌ها هم جشنی مشابه این دارند. بعضی آیین‌ها در این مراسم شبیه به هم است. ما مراسمی داریم که تا این اواخر فقط زرتشتی‌ها برگزار می‌کردند و خوشبختانه الان جوانان هم آن را اجرا می‌کنند که در روز ۱۳ تیر به روی هم آب می‌پاشند. روس‌ها هم چنین مراسمی دارند که در تابستان به روی هم آب می‌پاشند. رنگ سفید که در آیین زرتشت مقدس است، در روسیه هم مقدس است و در نقاشی‌های باستانی، اسلاوهای باستان را معمولا در لباس سفید نشان می‌دهند. این مطالب بیشتر از جنبه اسطوره‌شناسی و آیین‌های کهن بود. اما بررسی‌های قوم‌شناختی و باستان‌شناسی به صورت دقیق نشان می‌دهد که منطقه‌ای به صورت یک خط در جنوب روسیه هست که خانم یلنا کوزمینا، باستان‌شناس مشهور روسیه، آن را پیگیری می‌کند.
در عمق چندین متری این منطقه به بازمانده‌های فرهنگی می‌رسیم که فرهنگ آندروپوف نام دارد و ثابت شده که حاملان این فرهنگ آریایی بوده‌اند، سکا بوده‌اند. یکی از تئوری‌های اصلی در مورد ریشه‌نژاد اسلاو، تئوری آریایی است. یافته‌های خانم کوزمینا این تئوری را قوّت می‌بخشد. آریائی یعنی دوره‌ای از تاریخ که ایرانی‌ها و هندی‌ها از هم جدا نشده بودند. آریایی در اصطلاح تخصصی یعنی ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد که اقوام هندوایرانی از اقوام هندواروپایی جدا شده بودند، اما از هم جدا نشده بودند و جایی حدود آسیای مرکزی فعلی بوده‌اند. بعد‌ها یک شاخه از آن‌ها از طریق افغانستان، وارد شبه قاره هند می‌شوند و هندی‌ها نام می‌گیرند و یک شاخه در آسیای مرکزی می‌مانند و بعد به افغانستان و ایران می‌آیند و شاخه ایرانی را تشکیل می‌دهند. حتی در کتاب‌های تاریخ روسیه در مورد منشأ روس‌ها به این مساله اشاره شده است. در دوره اسلامی ابن‌خردادبه در» المسالک و ‌الممالک «می‌نویسد که بازرگانان اسلاو از طریق ولگا وارد دریای گرگانج (خزر) می‌شدند و به تجارت پوست سمور می‌پرداختند و تا ری می‌رفتند. این کتاب در سده سوّم هجری نوشته شده، البته روس‌ها به راهزنی هم می‌پرداختند که سرداران دیلمی چندبار آن‌ها را سرکوب می‌کنند. در شاهنامه در چند مورد به روس و بلغار و کلمات این چنینی برمی‌خوریم. سپس در زمان تزار فیودور ایوآنّوویچ هیاتی به دربار شاه طهماسب صفوی فرستاده می‌شود و از وی تقاضای استقراض می‌کند. ایران هم هیاتی را می‌فرستد. قبل ازدوران شاه عباس و حتّا پ‌تر، چندبار هیات‌هایی مبادله می‌شوند. بررسی اسناد آن دوران لازم است.
 
تاثیر ادبیات ایران بر روسیه
اگر ایران تاثیری بر ادبیات روسیه داشته، مربوط به دوره بعد از پ‌تر می‌باشد که ارتباطات گسترده‌تری شکل می‌گیرد. در ۱۷۱۶ پ‌تر ۵ دانشجو را به ایران می‌فرستد تا صرفا زبان فارسی را یاد بگیرند. وقتی آن‌ها برمی‌گردند، سرپرست گروه یعنی پروفسور برزین، کتابی در مورد لهجه‌های زبان فارسی به زبان فرانسوی می‌نویسد و از این دوران تاثیر‌ها شروع می‌شود. در بحث تاثیر و تاثر باید اذعان کرد که اگر تاثیری بر ادبیات روس گذاشته‌ایم، صرفا ادبیات کهن ما بوده یعنی فردوسی، سعدی، حافظ و... و در دوران جدید بیشتر ما تاثیر پذیرفته‌ایم. به خصوص در اواخر دوران تزاری که افکار دموکراتیک در روسیه شکل می‌گیرد و از طریق قفقاز وارد ایران می‌شود، زیرا مرز خیلی باز بوده و تبادلات وجود داشته.
 
تاثیر روسیه بر ادبیات کشورمان
یکی از راه‌هایی که ایرانی‌ها با اروپا آشنا می‌شوند، همین منطقه است. ادبیات دوره طلایی روسیه هم از‌‌ همان دوران تاثیرش را شروع می‌کند. مثلا» مرگ شاعر «را لرمانتوف در سوگ پوشکین سرود و کاظم‌بیگ نیز در قفقاز شعری به فارسی باهمین مضمون سرود. بعد از انقلاب اکتبر اگر تاثیری بوده فقط یک جانبه بوده و ادبیات روس بر ایران و گروه‌هایی در ایران تاثیر گذاشته است. ما کشوری در اردوگاه غرب و دیکتاتوری بودیم. فضای آن دوره دو شکل بیشتر نداشت: یا طرفدار غرب، لیبرالیسم و سرمایه‌داری بود یا طرفدار ضدیت با سرمایه‌داری و طرفداری از کمونیسم. قشر زیادی از مردم ما، قشر روشنفکر ما، به خاطر اینکه نظام دیکتاتوری ما طرفدار غرب بود، همواره نگاهی به روسیه داشته‌اند؛ هم به این دلیل که روسیه منادی ضدیت با امپریالیسم بود و هم به خاطر پیوندهایی که با سوسیال دموکرات‌های قفقاز و اولین کمونیست‌های ایران بوده. وقتی در مسکو از من می‌پرسیدند که آنجا مردم ما را می‌شناسند یا نه، من پاسخ می‌دادم که قشر روشنفکر ایرانی صرف نظر از گرایش سیاسی‌اش، همواره در ۱۰۰ سال اخیر نیم نگاهی به روسیه داشته است. با اینکه تخصص من ادبیات نیست اما در بازگشت از روسیه آنهایی که از قبل در مسائل ادبی دخیل بودند، از من می‌پرسیدند روسیه چه خبر است، یعنی ادبیات جدید آن‌ها چه دارد. اگرچه روس‌ها می‌گویند ما هیچی نداریم، یعنی ادبیات روسیه در حال حاضر اثر آنچنانی ندارد، اما آنجا هم یک جریاناتی هست و داستان‌هایی نوشته می‌شود.
از نیمه قرن بیستم صداهای ناراضی در شوروی بلند شد. برخی در همان‌جا چیزهایی گفتند و برخی به غرب رفتند. در زمان جنگ سرد ما «دن آرام» را می‌خواندیم، بعد «زمین‌نوآباد» را که تبلیغاتی‌‌تر بود، بعد «گذر از رنج‌ها» نوشته آلکسی تولستوی را که خیلی تبلیغاتی بود و.... بعد «برف‌های داغ» یوری بونداریف که در واقع اعلامیه حزبی به شمار می‌رفت. ادبیات شوروی داشت به هیچ و پوچ می‌رسید، اما این ادبیات رسمی بود. بولگاکوف، ناباکوف، آنا آخماتووا و حتی پاسترناک نمونه‌های واقعی ادبیات آن دوران هستند. شاید رژیم شاه راضی نبود که ادبیات شوروی این‌قدر در بین قشر روشن‌فکر طرفدار داشته باشد. و شاید برای همین بود که وقتی رمان» دکتر ژیواگو «در ایران ترجمه شد، بلافاصله دو ترجمه دیگر هم از آن وارد بازار شد. یعنی فضا را مساعد دیدند که آن را ترجمه کنند. در این اثر فضای شوروی به نقد کشیده شده بود. برخی می‌گفتند که پشت این ۳ بار ترجمه شدن، رژیم شاه قرار دارد، چون این کتاب شوروی را نقد می‌کند. اما دیدیم که این طور نبود، وقتی کتاب» بازگشت از شوروی «نوشته آندره‌ژید، نویسنده چپ فرانسوی، توسط آل احمد ترجمه شد و روشنفکران دیدند که آنجا هم خبری نیست و عدالت نیست یا محمد اسلامی ندوشن» سفر به کشور شورا‌ها «را نوشت، چشم‌ها کم کم بوسیله ادبیات ضد شوروی باز شد.
این بخش هم مورد توجه روشنفکران کشورمان بود و تاثیراتی داشت. اما اوج ترجمه از آثار روسی در دوران معاصر بعد از شهریور ۱۳۲۰ بود که پس از ۱۶ سال حکومت بسته رضاشاهی، در‌ها باز شد و بازمانده‌های آن گروه ۵۳ نفر که می‌خواستند در ایران نظام کمونیستی راه بیاندازند و مشهور‌ترین آن‌ها بزرگ علوی بود و بعد تقی ارانی که همانجا در زندان کشته شد، تعدادی از آن‌ها زنده ماندند و از زندان بیرون آمدند و چون اکثرا با روسی آشنایی داشتند، ترجمه آثار کلاسیک روس و آثار مارکسیستی را شروع کردند. ادبیات رسمی روس در این دوره ادبیاتی بود که حکومت شوروی آن را سوسیالیسم واقع‌گرا می‌نامید. در شوروی همه باید در چارچوب این مکتب مطلب می‌نوشتند و مطالب چک می‌شد. در چنین فضایی بخش رسمی ادبیات راکد و لَخت می‌شود. بخش زیرزمینی پیدا می‌شود که در شوروی وجود داشت و نه فقط در حوزه ادبیات. مثلا کتاب» زبان و تفکر «ویگوتسکی که زبان‌شناس بود، ۳۰ سال پس از مرگش در غرب چاپ شد. زیرا می‌گفتند چیزهایی که او درباره رابطه زبان و تفکر گفته، با بنیان‌های ماتریالیسم دیالکتیک سازگار نیست و نباید چاپ شود. ادبیات زیرزمینی شوروی هم بر ایران تاثیرش را داشت. در آن زمان ماکسیم گورکی خیلی مد بود، در حالیکه که اکنون دیگر او را نمی‌پسندند، زیرا می‌گویند صدای بلند شوروی بود و جنبه ادبی آثار او در اواخر کاهش یافت و بیشتر تبلیغاتی بود.
 
ابوالقاسم لاهوتی
فرد دیگری که نزدیکی بیشتری با ما دارد و سیر انحطاطش راحت‌تر قابل درک است، ابوالقاسم لاهوتی کرمانشاهی است که افسر ژاندارمری بود. در اواخر دوره قاجار با عده‌ای قرار شد علیه قاجار شورش کنند. شورش آن‌ها در پادگان سلماس شکست خورد و او از مرز به باکو گریخت. سپس آشنایی بیشتری با روس‌ها پیدا کرد و به مسکو فرستاده شد و چون فارسی زبان بود به تاجیکستان فرستاده شد و وزیر فرهنگ تاجیکستان شد. پس اولین وزیر معارف تاجیکستان یک ایرانی بود. در ۱۹۲۴ جمهوری خودمختار تاجیکستان در داخل جمهوری ازبکستان شکل گرفت، در ۱۹۲۸ خجند هم از ازبکستان جدا شد و به تاجیکستان ملحق شد و تاجیکستان تبدیل به جمهوری متحد شد. لاهوتی وزیر فرهنگ این جمهوری بود. شعر» میهن،‌ای میهن، تنیده یاد تو در تار و پودم «سروده لاهوتی است. بعد‌ها او از ماموران سازمان مخفی شوروی در اشعارش تعریف می‌کند و کلاً در اواخر زندگی‌اش شعرهای او از نظر شعری بسیار افت پیدا می‌کند. منبع صحبت‌های من آثار خود لاهوتی و مقاله‌ای است که محمد علی سپانلو در ۱۳۶۳ در «نقد آگاه» منتشر کرده بود. لاهوتی همسری داشت به نام سیسیل بانو که از یهودیان بخارا بود. وی کاری کرده که متاسفانه هیچ نمودی در ایران نداشته و من به عنوان یک ایرانی بسیار از این موضوع شرمنده‌ام. او از ۱۹۵۷ شاهنامه را به نظم روسی ترجمه می‌کند که آخرین جلد آن در ۱۹۸۸ منتشر می‌شود، یعنی ترجمه آن مانند نگارش آن در فارسی برای فردوسی، دقیقا ۳۰ سال زمان برده است. این اتفاق در هیچ زبان دیگری نیافتاده، یعنی شاهنامه تاکنون به هیچ زبانی به صورت کامل به نظم ترجمه نشده است. در قرن ۸ هجری، بنداری کلّ شاهنامه را به نثر عربی ترجمه کرد. بخش‌هایی از آن هم در دوران پس از رنسانس به زبان‌های اروپایی به نظم منتشر شد. در ترجمه روسی کلمات و تلفظ‌های کهنه روسی دیده می‌شود که نکته جالبی است. البته باید ادیبان روس در مورد موفق بودن این ترجمه نظر بدهند. جای شرم دارد که ما هیچ اقدامی برای معرّفی این کار بزرگ انجام نداده‌ایم. این یکی از مواردی است که نشان دهنده ارتباط فرهنگی ماست و اینکه طرف مقابل چه احترامی برای آثار ما قائل است.
 
مصطفی برزویی
یک اثر پیچیده فلسفی یعنی «منطق‌الطیر» عطار هم به روسی ترجمه شده است. یکی از مترجمان روس که فارغ‌التحصیل دانشگاه تهران است و به عنوان کارمند محلی در سفارت‌خانه ما در روسیه مشغول به کار است و همسرش اهل داغستان است، آقای مصطفی برزویی است که انسان فرهیخته‌ایست. او «منطق‌الطیر» را به روسی ترجمه کرده و روس‌هایی که کتاب را دیدند از آن تعریف کردند. البته این داوری در حد تورق بود. کلاً داوری در این رابطه مشکل است. مثلا در حال حاضر چند سال است که در رایزنی فرهنگی ایران در مسکو مثنوی معنوی به روسی ترجمه می‌شود. اما در مورد سطح ترجمه آن اختلاف نظر وجود دارد.
 
دکتر جهانگیر دری
اما کسی که برای شناساندن ادبیات نوین ایران در روسیه زحمت واقعی کشیده، آقای جهانگیر دری است. ایشان زندگی‌نامه‌اش را به روسی نوشته و در چند شماره مجلات روسیه چاپ شده و حالا آقای دری به کمک یک دانشجوی ایرانی در حال ترجمه آن به فارسی است. خانواده آقای دری اصالتا اصفهانی بوده، پدر بزرگش در زمان ناصرالدین شاه به عشق‌آباد مهاجرت می‌کند و پدرش و خودش متولد آنجا بوده‌اند، البته مادرش روس است. اواخر دوران رضاشاه آن‌ها به ایران می‌آیند و به مشهد می‌روند. اما نکته عجیب در مورد ایشان آن است که وی از ۱۵-۱۶ سالگی از ایران می‌رود و پدرش در ۴۶ سالگی از دنیا می‌رود که مترجم سفارت افغانستان و امیر امان‌اله خان بوده، بعد هم مترجم سفارت ایران می‌شود و در مجلسی که مصدق هم حضور داشت، وی نماینده درگز در مجلس می‌شود و ماجراهای زیادی دارد.
در خاطرات ایشان مطالبی راجع به خراسان در زمان جنگ جهانی دوّم آمده که بسیار دقیق و جالب است. آقای درّی در ۱۶ سالگی پس از مرگ پدر به مسکو می‌رود و مادرش هم که روس بوده و تا مدّتهاهیچ ارتباطی با ایرانی‌ها نداشته‌اند. اما وقتی فارسی صحبت می‌کند، اصلا احساس نمی‌کنید که ممکن است چند سالی از ایران دور بوده، البتّه ممکن است لکنت‌هایی داشته باشد، اما بسیار شیوا فارسی صحبت می‌کند. ایشان ادبیات نوین ایران را به زبان روسی ترجمه می‌کند. در ۱۹۷۰ داستان کوتاهی از خسرو شاهانی منتشر می‌کند که طنز‌نویس محبوب اوست. با این کار جهانگیر درّی شروع به ترجمه‌ی آثار ادبی معاصر فارسی به روسی می‌-کند. ترجمه‌های او با تیراژهای ۴۰۰۰۰ و ۵۰۰۰۰ منتشر می‌شود که برای ما افسانه‌ای است. آخرین کتابی ‌که ایشان منتشر کرده و جایزه کتاب سال رایزنی فرهنگی ایران در مسکو را هم برده است، معرّفی نثر نوین فارسی از اواخر قرن ۲۰ به بعد است. این بسیار مفید است.
چون روس‌ها در شعر فارسی هم با دوره بعد از نادرپور و یا با فروغ و شاملو آشنایی ندارند. این قدم خوبی برای شناساندن ادبیات نوین ما به روس‌هاست. روس‌ها با حافظ و خیام و سعدی و... به ا ندازه کافی آشنا هستند و حلقه‌های ایران‌شناسی هنوز در روسیه فعال است. حتی در پتربورگ انجمنی هست که زرتشتی شده‌اند و کتاب‌هایی چاپ می‌کنند. خلاء موجود به ادبیات نوین ما مربوط می‌شود. البته ما هم در مورد ادبیات نوین روس‌ها اطلاعات کم داریم و آن‌ها هم همین‌طور. بنابراین ما با روس‌ها غیر از قرابت ژئوپلتیک، نزدیکی نژادی هم داریم که البته هنوز ثابت نشده. در طول تاریخ بده بستان‌های زیادی داشته‌ایم. ما باید از روس‌ها شناخت داشته باشیم و ارتباط داشته باشیم. ادبیات و زبان عرصه خوبی در این رابطه است. وظیفه ما این است که بحث ترجمه و آموزش زبان را تقویت کنیم. درچند سال اخیر در مجامع ادبی بحثی در گرفته که چرا آثار ادبی روسی از زبان‌های غیر روسی ترجمه شده، بسیاری از کتاب‌ها از انگلیسی یا فرانسوی ترجمه شده‌اند. آثار چخوف و گورکی اکثرا از زبان‌های اروپای غربی ترجمه شده است. بیش از ۲۰ سال است که گروه‌های زبان روسی در ایران فعال هستند و از طرفی برخی هم خودشان برای تحصیل به روسیه رفته‌اند و برگشته‌اند.
بحثی درگرفته که ترجمه آثار روسی از روسی باید صورت بگیرد. به نظر من در ادبیات ترجمه‌های چندباره امر ناپسندی نیست. چون ترجمه کلا و ترجمه ادبی به طور خاص، یک آفرینش دوباره است. مترجم باید حس و بیان اثر را به طرف دیگر منتقل کند. تعصبی در میان فارغ‌التحصیلان روسی در حال شکل‌گیری است که بقیه حق ندارند به سراغ ترجمه این آثار بروند و فقط ما باید آن را ترجمه کنیم. به نظر من این حرف درستی نیست. اگر دو مترجم توانایی یکسانی داشته باشند و یکی بخواهد از فرانسه اثر روسی را به فارسی ترجمه کند ودیگری از روسی، مسلّماً کسی که از روسی ترجمه می‌کند، ارجحیت دارد. اما این مساله نباید ملاک همیشگی باشد. مجموعه ده جلدی آثار چخوف با ترجمه سروژ استپانیان اگر چه کار ارزشمند و بسیار بزرگی است، اما دانشجویان اشکالاتی در آن پیدا می‌کنند. پس در کار بزرگان هم ممکن است اشتباهاتی باشد.
اما مثلا آقای کامران فانی که» مرغ دریایی «چخوف را ترجمه کرده، شخص بسیار آگاه و فهیمی است و احاطه دایره‌المعارفی دارد و عضو فرهنگستان است و به دانش‌های امروز از جمله ادبیات هم احاطه دارد. من نمی‌توانم به آقای فانی بگویم که شما اشتباه کردید که مرغ دریایی را از انگلیسی ترجمه کردید. این مساله درست نیست. ضمن اینکه راه برای روسی‌خوانده‌ها باز است. همه منتظرند ببینند ترجمه ما با ترجمه‌ای که از فرانسه یا انگلیسی شده چه تفاوتی دارد. اما به هر حال این هم درست است که در هر ترجمه‌ای یک مقدار یا بخشی از اطلاعات منتقل نمی‌شود و یا در زمینه ادبیات گاهی حس منتقل نمی‌شود. اما ما نباید تعصب داشته باشیم که این حوزه فقط متعلّق به ماست. ادبیات پدیده‌ای جهان شمول است، از جمله ادبیات روس که تعلق جهانی دارد. ثانیا مواظب ترجمه‌هایمان باشیم و نقد ترجمه را در میان روسی‌خوانده‌ها جا بیاندازیم. دانشجویان ما این کار را می‌کنند.‌گاه مترجمان اشتباهات عجیبی دارند که دانشجویان آن‌ها را پیدا می‌کنند. البته ما نمی‌خواهیم فقط ضعف‌ها را پیدا کنیم. راه برای ترجمه مجدد ادبیات کلاسیک باز است و ترجمه ادبیات معاصر هم در حال انجام است.
 
منبع:شهرکتاب تنظیم: الهه کریمی


Viewing all articles
Browse latest Browse all 339

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>