حافظ شناسی: تأثیر پذیری حافظ از شاعران دیگر
چکیده :
مقالهیی با عنوان«حافظشناسی با نگاه نه گانه»که در شمارهی پیشین به قلم دکتر سید محمد علی حافظی از پزشکان فرهیخته و اهل قلم چاپ شد،تتمهیی داشت که نگاه نهم به حافظشناسیست و چون مفصلتر بود،به شکل مقالهیی مستقل در این شماره به نظر خوانندگان میرسد.این مقاله،مرتبط با تأثیر شاعران سدههای چهارم تا هشتم هجری بر خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی است.
اشاره:
مقالهیی با عنوان«حافظشناسی با نگاه نه گانه»که در شمارهی پیشین به قلم دکتر سید محمد علی حافظی از پزشکان فرهیخته و اهل قلم چاپ شد،تتمهیی داشت که نگاه نهم به حافظشناسیست و چون مفصلتر بود،به شکل مقالهیی مستقل در این شماره به نظر خوانندگان میرسد.این مقاله،مرتبط با تأثیر شاعران سدههای چهارم تا هشتم هجری بر خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی است.
بحث ما،در اینجا،مقایسهیی پژوهشیست که به مدت پنج قرن تأثیر شعرای قرن چهارم تا هشتم هجری را به نمایش میگذارد.
بیش از سی شاعر شناخته شده مسیر تاریخ ادبیات ایران را به ترتیب سال وفاتان یادآور شده و از یک تا چهار شعرشان را شاهد میآورم تا با اشعار حافظ مقایسه کنیم.حافظ ضمن صید لفظ و معنای گذشتگان آنها را قوّت بیان و کلام خویش درهم آمیخته،کلکسیونی از تعابیر و استعارهها را ایجاد کرده ودر موزهی دیوان خویش به نمایش گذاشته تا فضای آموزشی باشد و عیبها ما را آیینهوار به ما بشناسد.
1-رودکی وفات 923 هـ-ق.
بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی
حافظ:
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
2-فردوسی وفات 164 هـ-ق.
اگر چرخ گردنده اختر کشد ز هر اختری لشکری برکشد به گرز گران بشکنم لشکرش پراکنده سازم به هر کشورش
حافظ:
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
3-فخر الدین اسعد گرگانی وقات 664 هـ-ق.
بکن نیکی و در دریاش انداز که روزی گشته لؤلؤ یا بیش باز
حافظ:
مرا به کشتی باده درافکن ای ساقی که گفتهاند نکویی کن و در آب انداز
4-ناصر خسرو قبادیانی وفات 184 هـ-ق.
چون نیک نظ کرد پر خویش در آن دید گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست
حافظ:
من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هرچه کرد آن آشنا کرد
5-مسعود سعد سلمان،وفات 515 هـ-ق.
نه ار که بست کمر راه سروری دارد نه هرکه داشت زره نهمت خطر دارد
حافظ:
نه هرکه طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاهداری و این سروری داند
6-عمر خیام نیشابوری وفات 175 هـ-ق.
زان کوزهی می که نیست در وی ضرری پرکن قدحی بخور به من ده دگری زان پیشتر ای صنم که در رهگذری خاک من و تو کوزه کند کوزهگری
حافظ:
آخر الامر گل کوزهگران خواهی شد حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
خیام:
از آمدنم نبود گردون را سود وز رفتن من جاه و جلالش نفزود وز هیچ کسی نیز دو گشوم نشنود کاین آمدم و رفتنم از بهرچه بود
حافظ:
عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
خیام:
من باده خورم و کید مستی نکنم الا به قدح درازدستی نکنم دانی غرضم ر می پرستی چه بود تا هم چو تو خویشتن پرستی نکنم
حافظ:
به می پرستی از آن نقش خود بر آب زدم که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
خیام:
دنیا دیدی هر آن چه دیدی هیچ است و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است سرتاسر آفاق درید هیچ است و آن نیز که در خار خزیدی هیچ است
حافظ:
جهان و کار جهان جمله هیچدرهیچ است هزار بار من این نکته کردهام تحقیق
7-امیر معزی وفات 125 هـ-ق.
صنما ما ز ره دور و دراز آمدهایم به سر کوی تو با درد و نیاز آمدهایم
حافظ:
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم از بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم
8-سنایی وفات 545 هـ-ق.
که اجل جان زندگان را برد هرکه را عشق گشت زنده نمرد حافظ:هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما
سنایی:
گردپاکی گر نگردی گرد خاکی هم مگرد مرد یزدان گر نباشی،جفت اهریمن مباش
حافظ:
دامن دوست بدست آر و ز دشمن بگسل مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
9-جلال الدین اصفهانی وفات 855 هـ-ق.
مدار چشم از این گنده پیر دنیا زان که شوم صحبت و شوهرکش است این ناپاک
حافظ:
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد که این عجوزه عروس هزار داماد است
01-انوری ابیوردی وفات 785 هـ-ق.
در باغ زمانه هیچ گل نیست و آن نیز که هست جفت خار است
حافظ:
حافظ از باد خزان از چمن دهر مرنج فکر مقبول بفرما گل بیخار کجاست؟
11-خاقانی،وفات 595 هـ-ق.
پیام دوست نسیم سحر دریغ مدار بیا ز گوشهنشینان خبر دریغ مدار
حافظ:
صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار وز و به عاشق مسکین خبر دریغ مدار
21-شهیر الدین فاریانی وفات 895 هـ-ق.
بگذشت ماه روزه به خیر و مبارکی برکش قدح ز بادهی گلرنگ راوکی
حافظ:
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت
31-نظامیوفات 916 هـ-ق.
دلا تا بزرگی نیاری بدست به جای بزرگان ناید نشست
حافظ:
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
نظامی:
مشو در حسب جهان سختگیر که هر سختگیری بود سخت میر
حافظ:
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع سخت میگیرد جهان بر مردمان سختکوش
نظامی:
و دیگر چو بینی سرانجام کار به شهر خود است آدمی شهریار
حافظ:
غم غریبی و غربت چو برنمیتابم به شهر خود روم و شهریار خود باشم
-عطار وفات 336 هـ-ق.
در بحر عشق جانان جایی که غرقه گردی هشدار تا ز دریا یک قطره کم نگردی
حافظ:
عشقبازان ره عشق د راین بحر عمیق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
عطار:
به هواداری گل ذره صفت در رقص آی کم ز ذره نهای او هم ز هوا میآید
حافظ:
به هواداری او ذره صفت رقصکنان تا لب چشمهی خورشید درخشان بروم
(به تصویر صفحه مراجعه شود) عطار:
حدیث فقر در دفتر نگنجد که علم عشق در دفتر نباشد
حافظ:
بشوی اوراق اگر هم درس مایی که علم عشق در دفتر نباشد
51-کمال الدین اسماعیل وفات 536 هـ-ق.
گفتند برگرفت فلان دل ز مهر تو من داوری مردم جاهل کجا برم گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم
حافظ:
گر باورت نمیشود از بنده این حدیث از گفتهی کمال دلیلی بیاورم گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم آندل کجا برم
61-نجم الدین رازی وفات 546 هـ-ق.
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
حافظ:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
71-مولوی وفات 276 هـ-ق.
خرقه و سجاده و تسبیح را در خرابات مغان انداختیم
حافظ:
جبه و دستار و علم و قیلوقال جمله در آب روان اندختیم
مولوی:
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنم
حافظ:
چنین نه سزای چو من خواش الحانی است روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
81-فخر الدین عراقی وفات 886 هـ-ق.
چون حباب من است هستی من گر نباشد مباش گو غم نیست
حافظ:
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
عراقی:
مگر خاکم ز میخانه سرشتند که هر دم سوی میخانه گرایم
حافظ:
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
91-سعدی وفات 096 هـ-ق.
ای شاه سرو قامت شکرانهی سلامت از حال زیردستان میپرس گاهگاهی
حافظ:
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت روزی تفقدی کن درویش بینوا را
سعدی:
جهان بر آب نهادست و زندگی بر باد غلام همت آنم که دل بر او ننهاد
حافظ:
غلامت همت آنم که زیر چرخ کبود ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاداست
سعدی:
قفا خورند و ملامت کشند و خوش باشند شب فراق به امید بامداد وصال
حافظ:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما،کافریست رنجیدن
سعدی:
به جان دوست که چون دوست در برم باشد هزار دشمن اگر بر سرند غم نخورم
حافظ:
هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
(به تصویر صفحه مراجعه شود) 02-امیر خسرو دهلوی وفات 507 هـ-ق.
از خیال من سودازده اندر ره عمر یک نفس صورت آن سرو خرامان نرود
حافظ:
هرگزم نقش تو از لوح دلوجان نرود هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
12-همام تبریزی وفات 417 هـ-ق.
در میان من و معشوق همام است حجاب بود آن روز که آن هم ز میان برخیزد
حافظ:
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
همام:
گر ملامتگر نداند حال ما عیبش مکن ما میان موج و دریاییم و او بر ساحل است
حافظ:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
22-نزاری بیرجندی وفات 127 هـ-ق.
باد بهار میوزد بادهی خوشگوار کو بوی بنفشه میدهد ساقی گلعذار کو
حافظ:
گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو باد بهار میوزد بادهی خوشگوار کو
32-اوحدی مراغهای وفات 837هـ-ق.
دلم شکایت بیگانگان چگونه کند چو بر من این همه از آشنا همی آید
حافظ:
من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هرچه کرد آن آشنا کرد
اوحدی:
ترک ستمپرست من ترک جفا نمیکند. عهد به سر نمیبرد وعده وفا نمیکند
حافظ:
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند هم دم گل نمیشود یاد سمن نمیکند
42-سیف فرغانه وفات 947 هـ-ق.
ای جان به نعش مرده شو و از فنا مترس وی دل به عشق زنده شو و تا ابد بمیر
حافظ:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است در جریدهی عالم دوام ما
52-خواجوی کرمانی،وفات 357 هـ-ق.
خرم آن روز که از خطهی کرمان بروم دلوجان ز دست از پی جانان از پی جانان بروم
حافظ:
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم و ز پی جانان بروم
خواجو:
راه تاریکی نشاید قطع کردن بیدلیل خضر راهی برگزین گر آب حیوان بایدت
حافظ:
قطع این مرحله بیهمرهی خضر مکن ظلماتست بترس از خطر گمراهی
خواجو:
خیز خواجه که گل از غنچه برون میآید بلبلی چون تو کنون حیف بود در قفسی
حافظ:
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی
خواجو:
هرگز از روز جوانی نشدم یک دم شاد مادر دهر ندانم به چه میزاد مرا
حافظ:
کوکب بخت مرا هیچ منجّم نشناخت یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم
حافظ » شماره 76 (صفحه 61)
62-ابن یمین وفات 967 هـ-ق.
دیدم بر این رواق زبرجد کتابتی بر لوح لاجورد نوشته به زر ناب
حافظ:
بدین رواق زبرجد نوشتهاند به زر که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
ابن یمین:
از رنج مه روزه چو جستی به سلامت بزم طرب آرای به هنگام که عید است
حافظ:
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت
ابن یمین:
صعب گردد بر تو آن کارگرش گیری صعب بگذرد سهل گرش نیز فروگیری سهل
حافظ:
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع سخت میگیرد جهان بر مردمان سختکوش
72-عبید زاکانی وفات 077 هـ-ق.
نقش روی توام از پیش نظر می نرود خاطر کوی توام جای دگر می نرود
حافظ:
هرگزم نقش تو از لوح دلوجان نرود هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
82-عماد فقیه وفات 317 هـ-ق.
من باری از دهانش هرگز نشان ندیدم یا من بصر ندارم یا او دهان ندارد
حافظ:
با هیچکس نشانی زان دلستان ندیدم یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
عماد:
ای که خون عاشقان کردی سبیل هرگزت رحمی نیاید بر قتیل
حافظ:
ای رخت چون خلد و لعل سلسبیل سلسبیلت کرده جان و دل سبیل
92-سلمان ساوجی وفات 877 هـ-ق.
عشق بر کشتن عشاق تفأل میکرد اولین قرعه که زد ب من بدنام افتاد
حافظ،
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعهی کار به نام من دیوانه زدند
03-ناصر بخارایی وفات 977 هـ-ق.
می گذشت و ز حیا چهره برافروخته بود ای بسا خانه که از آتش او سوخته بود
حافظ:
دوش میآمد و رخساه برافروخته بود تا کجا باز دل غمزدهیی سوخته بود
بخارایی:
شب تاریک هجرم راه گم شد بگو تا برق چشمت ره نماید
حافظ:
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشهیی برون آی ای کوکب هدایت
13-کمال خجندی وفات 208 هـ.ق.
چندان که به خویش میکنم فکر جز فکرتونیست در ضمیرم
حافظ:
چنان پر شد فضای سینه از دوست که فکر خویش گم شد از ضمیرم
کمال خجندی:
نوش کن خواجه علی رغم صراحی شکنان باده تلخ به یاد لب شیرین دهنان
حافظ:
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان که به ترکان شکند قلب همه صفشکنان
23-شاه نعمت اللّه ولی وفات 828 هـ-ق.
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم صد درد را به گوشهی چشمی دوا کنیم
حافظ:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشهی چشمی به ما کنند
شاه نعمتاللّه
رندی و عاشقی و میخواری پیشه و کاروبار ما باشد
حافظ:
عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش تو بدانی که به چندین هنر آراستهام
شاه نعمت اللّه:
به گندمی اگر آدم بهشت را بفروخت تو باز خر به جوی به نیم جو بفروش
حافظ:
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم
در خاتمه بار دیگر اشارت به اهل بشارت:
آنکس است اهل بشارت که اشارت داند نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست
درود بر حافظ روانطبع،خوشصدا،خوشنویس و رند.از او همت میخواهمی که زیارتگه زندان جهان است.
بر سر تربت ما چون گذری همتخواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
دریابیم حافظ چه گفته و چرا گفته تا در یابیم که از عیب گفته نه از غیب...!*
مجله حافظ » آذر 1389 - شماره 76 (از صفحه 57 تا 61)
نویسنده : حافظی،سید محمد علی